نماینده آیت الله العظمى بروجردى
آیت الله بروجردى با اصرار علماى حوزه ـ از جمله امام خمینى ـ در سال 1323 ش. به قم آمد و در آنجا اقامت گزید. بعد از رحلت آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى در آبان ماه 1325 و درگذشت آیت الله حاج آقا حسین قمى در سال 1326ش. آیة آلله بروجردى مرجع بزرگ شیعیان شد. آقاى فلسفى در همان زمان به حضور آیت الله بروجردى فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلى که بیشتر براى امتحان او بود از ایشان خواست که نمایندگى او را براى رساندن پیام هاى مرجعیّت شیعه به مقامات دولتى و شاه بپذیرد. وى پذیرفت به شرط آنکه از مسائل مهمّ و مربوط به امور دینى و مذهبى باشد. پیام هاى آیت الله بروجردى یا به طور مستقیم و به صورت شفاهى و یا به وسیله حاج احمد خادمى ـ خادم آیت الله بروجردى ـ و یا از طریق نامه (با مهر و امضاء) به آقاى فلسفى مى رسید.
بنا به دعوت آیت الله بروجردى، آقاى فلسفى در دهه آخر صفر در منزل ایشان منبر مى رفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) شبها در صحن بزرگ به ایراد خطابه مى پرداخت. این منبرها، تأثیر ژرف و مهمّى بر طلاّب حوزه گذاشت و الگویى براى آنان شد و حتّى بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد.([24])
آقاى فلسفى با تشویق و درخواست آیت الله بروجردى، در تهران جلسه تفسیر قرآن برگزار کرد و سال هاى متمادى هر هفته صبح جمعه در منزل خود فاضلان حوزه و واعظان آنجا را با آموزه هاى وحیانى آشنا مى کرد و به مناسبت نیز فنون سخنورى و اداره منبر و خطابه را به آنان تعلیم مى داد.
تعلیمات دینى
آیت الله بروجردى در اواخر سال 1325 ش. از طریق آقاى فلسفى به شاه پیام داد که باید تعالیم دینى نیز مثل خواندن و نوشتن جزء تعلیمات ابتدایى قرار گیرد. آقاى فلسفى این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونى تشکیل شد تا در برنامه درسى مدارس تجدید نظر شود و تعلیمات دینى نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون مرکّب بود از آقایان: فلسفى، راشد، شهابى، مشکوة، شعرانى، دکتر سحابى، محمّدتقى سبزوارى و مهندس بازرگان، که در 30/4/27 تشکیل شد.
روزنامه ها در آن دوران نوشتند که ورزشکاران مى خواهند مشعلى را در امجدیّه روشن کنند و آن را به دست گرفته و دوان دوان آن را به منزل شاه ببرند. آیت الله بروجردى از طریق جراید از این امر باخبر شد و گفت:
«این کار، ترویج آیین آتش پرستى است.» براى مبارزه با مظاهر شرک و آتش پرستى، خادم خویش را مأمور کرد تا شبانه به تهران برود و قبل از طلوع آفتاب، آقاى فلسفى و امام جمعه تهران و قائم مقام رفیع را ملاقات کند و پیام مرجعیّت شیعه را به آنها برساند تا با گفتگو با شاه مانع از اجراى چنین مراسمى شوند. آقاى فلسفى و آن دو، به دیدار شاه رفتند و با توضیحات فلسفى، شاه قانع شد و مسأله آوردن مشعل به هم خورد.([25])
انتقادهاى سازنده
آقاى فلسفى در زمان حیات آیت الله بروجردى در سخنرانى هاى خود مطالب انتقادى بسیارى مى گفت و اعمال ناروا و ضدّ دینى رژیم حاکم را به نقد مى کشید. ساواک به این خطابه ها اهمیّت بسیارى مى داد و به اعتراض و تهدید مى پرداخت، امّا به واسطه پشتیبانى آیت الله بروجردى و حوزه علمیّه، جرأت آن را نداشت که حجت الاسلام فلسفى را دستگیر یا زندانى کند. حتّى خود شاه هم نگران انتقادهاى آقاى فلسفى بود و سعى مى کرد رفتارش در ظاهر درست باشد و عیب آشکارى نداشته باشد تا مورد انتقاد قرار نگیرد. البتّه با این همه، گاه آنقدر انتقادها شدید و حسّاس بود که شاه عکس العمل تندى از خود نشان مى داد. مثلاً در سال 1334 ش. آقاى فلسفى سخنرانى شورانگیزى بر ضدّ بهائیّت ایراد کرد و پنج روز بعد از آن، توسّط فرماندارى نظامى تهران، از منبر رفتن منع شد. این محدودیّت از اسفند 34 تا اردیبهشت 35 ادامه یافت و اعتراض و نامه خطیبان و واعظان نیز اثرى نگذاشت.
قانون انجمن هاى ایالتى و ولایتى
دولت عَلَم در پاییز 1341 ش. لایحه اى از تصویب گذراند که هدف آن مسلّط کردن بهایى ها بر حکومت بود و در قانون انجمن ایالتى و ولایتى، قید اسلام و ذکوریّت را حذف کرد. لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى مورد اعتراض عالمان دین از جمله امام خمینى و سایر روحانیون قرار گرفت و کم کم اعتراض عمومى مردم نیز شروع شد. آقاى فلسفى نیز بالاى منبر در سخنرانى هاى متعدد روشن و آشکار بیان کرد که مسأله رأى دادن زنها نیست بلکه خطر در آن است که قید اسلام حذف شده است. متعاقب آن مخالفت عمومى با این لایحه روز به روز بیشتر گردید و رژیم شاه احساس کرد که دیگر مقاومت بیش از این در برابر مردم ممکن است عواقب خطرناکى دربرداشته باشد بنابراین هیأت دولت در جلسه چهارشنبه 7 آذر آن لایحه را لغو کرد. در زمستان 1341ش. آقاى فلسفى توسط ساواک دستگیر شد تا به این وسیله ثابت کند که بزرگترین پشتیبان او (آیت الله بروجردى) از میان رفته است و باید به شدّت مراقب اعمال ورفتار خود باشد... .
حمله به مدرسه فیضیّه
رژیم ستمگر پهلوى در روزهاى نخستین سال 1342 ش. در سال روز شهادت امام صادق(علیه السلام)با کماندوهاى مسلّح به مدرسه فیضیّه قم حمله کرد و فضلاء و طلاّب بى گناه را به خاک و خون کشیدند و کتاب و وسایل روحانیان و حتّى قرآن ها را به آتش کشیدند... آقاى فلسفى در این زمان ممنوع المنبر بود. منبر او از 7 اردیبهشت 1342 آزاد شد. پس از آزادى، خطابه هاى آتشین فلسفى بر ضدّ رژیم جبّار پهلوى آغاز گردید. حجت الاسلام فلسفى، این جنایت شاه را تشبیه به جنایت یزید بر ضدّ امام حسین(علیه السلام)کرد... امام خمینى با پیام هاى شفاهى و اعلامیه و نامه مردم و خطبا و علما را دعوت به مبارزه با حکومت ظالم کرد و بر به پا داشتن عزادارى ایّام محرّم و عاشورا تأکید بسیارى نمود. امام خمینى دستور دادند که بازسازى مدرسه فیضیّه باید به صورت مردمى باشد و همه مردم از ادارى و روستایى و... در آن شرکت کنند.
استیضاح دولت عَلَم
آقاى فلسفى در شب عاشوراى 1342 ش. در مسجد شیخ عبدالحسین تهران سخنان عاشورایى و تاریخى مهمّى بیان کرد که تأثیر فراوانى در سراسر ایران گذارد. جمعیّت حاضر در آنجا فوق العاده زیاد بود به طورى که آقاى فلسفى نتوانست از میان مردم و از اوّل بازار به مسجد برود، بلکه از راه پشت بام بازار به طرف مسجد رفت و از بام مسجد پایین آمد. جوانى پرشور و ایمان در بین آن همه جمعیّت و با وجود مأموران ساواک توانست در فرصتى مناسب در زیر منبر به همراه ضبط صوت پنهان شود. او به سختى رشته سیمى از برق به آنجا آورد و سخنرانى آن روز را ضبط کرد و در این مدّت به دلیل گرما و محدودیّت مکان آن قدر عرق ریخت که نزدیک بود جان به جان آفرین تسلیم کند و بدین گونه آن سخنرانى ثبت شد و بعد به سرعت تکثیر گردید و در سراسر ایران توزیع شد.([26])
بعداً این سخنرانى به صورت جزوه اى تحت عنوان «اوّلین استیضاح ملّى در سال 1342ش.» منتشر شد. آقاى فلسفى در این سخنرانى تاریخى، بعد از آنکه به جامعیّت اسلام اشاره کرد و توضیح داد که مسجد هسته اصلى و مرکز تمام فعّالیت ها و حرکت ها در صدر اسلام بود، امام حسین(علیه السلام) را الگو و سرمشق براى زندگى در همه زمان ها دانست و بعد به استیضاح دولت علم پرداخت.
فلسفى توضیح داد که روحانیّت نمى تواند از سیاست دورى گزیند زیرا در اسلام، سیاست عین دیانت است و اسلام از سیاست جدا نیست.موارد استیضاح آقاى فلسفى نسبت به دولت علم، عبارت از ده ماده بود. 1. تخلّف از قانون شرع و قانون اساسى: چرا دولت مانع اظهارنظر مجتهدین در مورد قانون و سرنوشت مردم مى شود؟! مگر نه این است که بر اساس قانون اساسى، تمام قوانین باید به نظر و تأیید مجتهدین برسد؟! چرا نمى گذارند نظر مجتهدان در رادیو منتشر و در روزنامه ها چاپ شود؟!
2. دولت به چه مجوزى، تصویب نامه هاى غیرقانونى و خلاف شرع صادر مى کند؟ 3. دولت چرا مدرسه فیضیه را خراب کرد؟ چرا وحشى گرى کرد؟ طلاّب و فضلاى جوان را به شهادت رساندند به چه جرمى؟! 4. دولت به چه مجوّزى و چرا از نشر اعلامیه هاى مراجع تقلید جلوگیرى مى کند؟! 5. دولت چرا جوانانى را که اقدام به چاپ و نشر اعلامیه مى کنند دستگیر و زندانى و شکنجه مى کند؟! 6. دولت بر اساس کدام قانون طلاّب حوزه علمیّه را به سربازى مى برد؟ اینها در حال تحصیل و بر اساس قانون، معاف هستند. 7. دولت به چه مجوّزى از برگزارى عزادارى امام حسین(علیه السلام)جلوگیرى مى کند؟! ملّت ایران از این عمل دولت، تنفّر دارد. 8. چرا بعد از اینکه مردم مسلمان تهران به پشتیبانى از روحانیّت (در فاجعه حمله به فیضیه) بازار را سه روز تعطیل کردند، دیکتاتورى مى کنید و نمى گذارید بازارشان را باز کنند؟! 9. ملّت ایران، خواستار انتخابات آزاد است. 10. چرا عدّه اى بدون محاکمه زندانى شده اند؟ چرا آزادى مردم را سلب کرده اید؟!
موارد استیضاح دولت که توسط حجت الاسلام فلسفى بیان شد با تأیید قاطع مردم مواجه گردید به طورى که جمعیت یک صدا براى هر یک از موادّ استیضاح، سه بار فریاد زد: «صحیح است».([27]) فلسفى در ادامه نامه امام خمینى و نامه آقاى سیّد کاظم شریعتمدارى را براى مردم خواند. در نامه امام خمینى، بعد از تشکر از جناب فلسفى و یادآورى اهمیّت فعالیّت مبلّغان براى حفظ اسلام، چنین آمده بود:
«... ضمناً چون تجدید ساختمان مدرسه فیضیه ـ که قبلاً با جنابعالى صحبتى شده بود ـ حسابى در بانک صادرات شعبه قم باز شده است و بنا است که از روز تاسوعا و عاشورا نیز بانک سپرده را قبول کند، اگر صلاح دیدید تذکّرى به مسلمین بدهید...»([28])
در شب یازدهم، فلسفى منبر رفت و گفت:
«... کسى براى من نوشته است که آقاى فلسفى! شما منبر مى روید و هر چه انتقاد دارید مى گویید. هر چه اعتراض دارید بیان مى کنید دولت را هم استیضاح مى کنید. از مردم هم «صحیح است»، «صحیح است»، مى گیرید و تازه مى گویید آزادى نیست؟!»
سپس چنین پاسخ داد:
«... آقاى محترم! در این کشورِ مظلومِ تحتِ اختناق، زلزله عاشورا آمده است و دیوارهاى خوف از دیکتاتورى را فرو ریخته که اینک ما داریم حرف خود را مى زنیم نه اینکه ما آزاد شده ایم... من در حضور همه مردم مى گویم الآن زلزله عاشورا است که باعث شده ما بتوانیم این حرف ها را بزنیم امّا امشب شب یازدهم است و مى گذرد و فردا شب هم هست اگر روز دوازدهم نیز این حرف ها را گفتیم و ما را نگرفتند و به زندان نبردند معلوم مى شود که آزادى هست...»
و این پیش بینى اتّفاق افتاد و روز دوازدهم محرّم آقاى فلسفى توسّط ساواک دستگیر و در شهربانى زندانى شد. در زندان شهربانى چند نفر از علما مانند شهید آیت الله مطهّرى و آیت الله مکارم شیرازى نیز حضور داشتند که قبلاً دستگیر شده بودند. آیت الله فلسفى مى گوید تا صبح جمعیّت واعظان و عالمان دستگیر شده به پنجاه نفر رسید و بلکه از آن نیز گذشت و آنقدر فضا تنگ بود که براى خوابیدن جا نبود. مدّت حبس آقاى فلسفى چهل و پنج روز طول کشید.
پس از آزادى از زندان در تیرماه 42 به مدّت صد روز ممنوع المنبر شد و بار دیگر از آبان 42 به مدّت دویست و پنجاه روز تا 26 اردیبهشت 43 این ممنوعیّت ادامه یافت. بعد از آزادى منبر، در تیرماه 43 براى روشنگرى و تحقّق اهداف اسلامى براى سخنرانى به کرمان رفت و بنا به سفارش امام خمینى در رفسنجان، سیرجان، نوق و اصفهان نیز به سخنرانى پرداخت.
ترور نافرجام
در محرّم سال 1344 ش. جوانى بسیار قوى و با پنجه بوکس به حجت الاسلام فلسفى حمله کرد امّا به لطف الهى و تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانترى محلّ تحویل گردید. امّا کلانترى بعداً گفت: دیوانه بود رهایش کردیم. بر اثر این حادثه، منبر حجت الاسلام فلسفى تعطیل شد. حضرات آیات خویى، مرعشى نجفى، شریعتمدارى، میلانى و سیّد على بهبهانى با ارسال تلگراف از این واقعه ابراز تأسف کردند.
مراقبت هاى ساواک
ساواک براى کنترل و مراقبت از فعّالیت هاى حجت الاسلام فلسفى، مأمورانى را مى فرستاد تا گزارش هایى از منبرها و دیدارهاى وى تهیه کنند. و گاه از مأمورانى ملبّس به لباس روحانى و روحانى نمایان استفاده مى کرد و نامه ها و تلفن او کنترل مى شد و حتّى گاه دستگاه شنود در خانه او نصب مى شد. ساواک این روش ها را تا روزهاى آخر فعّالیت خود ادامه داد. صدها گزارش اکنون در دسترس است که توسط ساواک درباره حجت الاسلام فلسفى تنظیم شده است. این گزارش ها از تاریخ 5 خرداد 1331 آغاز شده و تا تاریخ هفتم دى 1357 ادامه یافته است.([29])
اخراج ایرانیان از عراق
در سال 1350 ش. حکومت بعثى عراق به دلیل تعصّب عربى، ایرانیان مقیم عراق را به صورتى وحشیانه و ظالمانه از آنجا اخراج کرد. در بین این عدّه، اقشار مختلف از تاجر و کاسب و مدرّس و عالم و طلبه و زن و مرد و دختر و بچّه خردسال و حتّى زن باردار وجود داشت که در فرصتى کوتاه و بدون مهلت براى آمادگى، رانده شدند. این حادثه اسف بار، شدیداً مردم ایران را ناراحت کرد. بعد از مشورت علماى تهران، نتیجه آن شد که آیت الله سیّد احمد خوانسارى، مجلسى را در مسجد سیّد عزیزالله تشکیل دادو در آن روز بازار تعطیل شد و بیش از بیست هزار نفر در آن مجلس حاضر شدند. حجت الاسلام فلسفى سخنران این مجلس بود. او با استناد به آیه (ولا یجرمنّکم شنآن قوم على الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى) (مائده / 8) از ظلم و بى عدالتى و پایمال شدن حقوق بشر در دنیا انتقاد کرد و جنایات صهیونیست ها در قتل عام مردم فلسطین را محکوم نمود و بعد خطاب به دولت عراق افزود: براى اقامه عدل باید به سرنیزه تکیه کرد امّا روى سرنیزه نمى توان نشست! و بعد خطاب به سفراى کشورهاى اسلامى ـ که در مجلس حاضر بودند ـ گفت: آقایان ایرانى ها براى مردم فلسطین خیلى اظهار تأسّف کردند و خیلى گریستند حال شما براى ایرانى هاى رانده شده گریه کنید براى بلاد اسلامى هم اشک بریزید و با آن ها همدردى کنید. ایرانى ها را با کامیون و ماشین زباله کش، کمپرسى و وسایل نامناسب دیگر به طرف مرز آورده و رها کرده اند در حالى که بین آنها عده زیادى زن و بچّه، بزرگ و کوچک، پیرمرد و پیرزن ناتوان و گرسنه و تشنه بوده اند و حتّى زنان باردار که در بیابان وضع حمل کرده اند... مجلس سخت تکان خورد و مردم گریستند و اشک ها ریختند... .([30])
رژیم شاه سخنرانى مزبور را با حذف برخى از قسمت ها از رادیو پخش کرد تا به دولت عراق بفهماند که تنها دولت ایران نیست که به عراق پرخاش مى کند بلکه ملّت ایران هم با رژیم عراق مخالفت دارد و نتیجه این بشود که مردم ایران، پشتیبان دولت خود هستند. دو نفر از سناتورها ـ جمشید اعلم و علاّمه وحیدى از این مجلس و سخنرانى آقاى فلسفى سوء استفاده کرده و در مجلس سنا گفتند که ما به این روحانیون که با ما در بیان فجایع عمّال بعثى عراق همصدا شدند افتخار مى کنیم ولى آن آقا ـ منظور امام خمینى بود ـ در عراق نشسته و هیچ نمى گوید...» این قضیه مردم را فوق العاده ناراحت کرد و درس هاى حوزه علمیّه قم تعطیل شد و طلاّب به خیابان ها ریخته و تظاهرات کردند و با مأمورین درگیر، مصدوم و مجروح شدند... .
در همین زمان آیت الله میزرا عبدالله چهل ستونى درگذشت و به مناسبت رحلت ایشان مجلس ختمى در مسجد جامع تهران برگزار شد. در آن مجلس حجت الاسلام فلسفى بر منبر رفت و بعد از بیان ضرورت قانون براى جامعه و تفاوت قانون گذارى هاى بشرى و قانون گذارى هاى انبیاى الاهى افزود:
«انبیاء طبیب مردمند، طبیب تابع مصلحت است نه تابع خواسته بیمار»
و بعد از رواج قمارخانه ها و مشروب فروشى ها و مراکز فحشاء انتقاد کرد و گفت: اسلام این امور را مُضِرّ و بر خلاف مصلحت مردم مى داند و در ادامه افزود:
«... یک نفر سناتور مطالب غیر واقع گفته و سناتور دیگر آن گفته هاى ناروا را تأیید کرده و نسبت به عالم بزرگوار مرجع عالیقدر حضرت آیت الله آقاى خمینى (در اینجا جمعیّت با صداى بلند صلوات فرستاد) ـ دامت برکاته ـ بر خلاف ادب صحبت کرده است، این گفتارها دروغ دارد، تهمت دارد، اهانت دارد، حقّ کشى دارد و طبعاً خلاف ادب هم دارد... آقاى سناتور محترم! چه کسى به شما گفته است که روحانیّت به منظور همصدایى با شما حرکت کرده؟! شما کى هستید؟ شما خیال مى کنید چون پشت تریبون مجلس هستید و سرنیزه شما حمایت مى کند کسى هستید؟!... حساب روحانیّت از حساب مجلس سنا جداست...»
حجت الاسلام فلسفى در ادامه، اقدامات اعتراض آمیز امام خمینى نسبت به دولت بعثى عراق را برشمرد و ادامه داد:
«.. چرا آن سناتور خلاف واقع گفت؟!... این اقدام شما درس ها را در حوزه علمیه قم تعطیل کرد. طلبه ها با چشمان گریان و با بغضى که در گلو جمع شده بود به خیابان ها ریختند... چرا طلبه ها را زدید؟! چرا نادانى کردید؟!... اگر پاسبان عراقى، طلاّب را در حوزه علمیّه نجف بزند، گناه کرده است امّا پاسبان ایرانى که در حوزه علمیّه قم طلاّب را مى زند ثواب کرده است؟!... براى اینکه از این مجلس نتیجه بگیرم و کاملاً ثابت و معلوم شود که اگر گفتم ما از عمل مجلس سنا متأثّریم، نگویند که مردم پاى منبر ساکت نشسته بودند و حرف هاى تو مربوط به مردم نیست بنابراین من عین تنفّرم را از مجلس سنا بازمى گویم و همه شما اگر موافقید سه بار «صحیح است» بگویید: ما اعلام مى کنیم که جامعه مؤمنین، روحانیون و مردم مسلمان از نطق آلوده، خلاف انصاف، خلافِ فضیلت، آلوده به دروغ و آلوده به تهمت سناتور جمشید اعلم در مجلس سنا و تأییدى که سناتور دیگر از او کرده از آن نطق و از این تأیید، منزجر و متنفرند. (مردم سه بار گفتند صحیح است.).»([31])
حجت الاسلام فلسفى بعد از ذکر مصیبت اباعبدالله(علیه السلام) از منبر پایین آمد. استاد شهید مطهّرى اوّلین کسى بود که او را در برگرفت و بوسید و تشکّر کرد. نوار این سخنرانى به سرعت تکثیر شد و به سراسر ایران رسید و ساواک پس از اطّلاع دستور جمع آورى آن را صادر کرد.
رژیم شاه که به شدّت از حجت الاسلام فلسفى عصبانى شده بود نقشه پلیدى را که سه سال قبل کشیده و تهدید به انجامش کرده بود به مرحله عمل درآورد. تصویر حجت الاسلام فلسفى را مونتاژ و در سطح کشور منتشر کردند که در آن وى در حال معاشقه با زنى عریان دیده مى شد! هدف ساواک ترور شخصیّت این روحانى و سخنور مبارز بود امّا نتیجه آن معکوس گردید و کسى این تصویر را باور نکرد و همگان آن را ساختگى شمرده و پاره کردند و جالب آن است که برخى استدلال کردندو دلیل آوردند که این عکس ساختگى است مثلاً ملاّ حسین ادیبى ـ امام جمعه کردستان ـ بر اساس گزارش ساواک این عکس را به دو دلیل مجعول دانست. یکى از آن دو دلیل این بود که در یکى از این عکس ها انگشترهاى حجت الاسلام فلسفى در انگشت سبابه و وسط دیده مى شود که این بر خلاف قواعد روحانیت است و معمولاً روحانیان، انگشترها را در انگشت کوچک و بعد از آن قرار مى دهند.([32]) نمونه دیگر آیت الله میرزا عبدالله شهیدى ـ امام جمعه ـ و دامادش ـ میرزا نصرالله شهیدى ـ بعد از رؤیت عکس مزبور گفتند: این عکس ها ساخته و پرداخته دولت به علّت سخنرانى جناب فلسفى در مسجد حاج عزیزالله است و افراد دانا و وارد مى دانند که این عکس ها صحّت ندارد و روى مخالفت با فلسفى تهیه شده است، ولى این اعمال موجب محبوبیّت بیشتر فلسفى در میان مردم خواهد شد.([33])
بعد از انتشار عکس مونتاژ شده مزبور، محبوبیّت فلسفى بیش از پیش شد و هیچ کس از مردم، اسائه ادب نسبت به ایشان نکرد بلکه همه احساس همدردى کردند و اقدام ضدّ انسانى ساواک را مردود شمردند. به طور مثال یکى از مردم به منزل جناب فلسفى آمد و بعد از پاره کردن عکس مذکور، گفت:
آمده ام به شما تبریک بگویم. مى دانستم و مى دیدم که شما از اعمال دستگاه انتقاد مى کنید امّا فکر نمى کردم که انتقادهاى شما این قدر روى دستگاه اثر گذاشته باشد و آن ها را تا این اندازه در فشار سیاسى قرار دهد که دست به چنین کارى بزنند! وقتى که ساواک این عکس را منتشر کرد فهمیدیم انتقادات شما براى این ها کُشنده است که به این فکر پلید افتاده اند و اقدام به چنین سیاه کارى نموده اند.([34])
بعد از پانزده روز از سخنرانى اعتراض آمیز حجت الاسلام فلسفى بر ضدّ اتّهامات مجلس سنا، رژیم شاه، او را به طور دائم از منبر رفتن ممنوع کرد و این منع به مدّت هفت سال ـ تا پیروزى انقلاب اسلامى ـ به طول انجامید.([35])
در این هفت سال، هرگاه حجت الاسلام فلسفى وارد مسجد یا مجلسى مى شد مورد احترام مردم قرار مى گرفت و به نفع او شعار مى دادند و صلوات مى فرستادند و واعظ و سخنران آن جلسه، نام جناب فلسفى را با لطف و احترام یاد مى کرد. عالمان و واعظان شهرهاى مختلف نیز با صدور تلگراف و امضاى طومار ناراحتى خود را از ممنوعیت منبر ایشان اعلام کردند. روزنامه کیهان در 15/8/1351 ش. مصاحبه اى را با حجت الاسلام فلسفى درباره عید فطر منتشر کرد و روزنامه اطّلاعات در تاریخ 11/11/1351 ش. مصاحبه اى با ایشان درباره تفسیر قرآن با مغز الکترونیک به دست چاپ سپرد. امّا ساواک این گونه مطالب و بلکه هر گونه مطلبى از حجت الاسلام فلسفى را بر خلاف امنیّت و مصلحت کشور مى شمرد و به این جهت، ریاست کلّ ساواک دستور بازداشت مصاحبه کننده را صادر کرد.([36])
تشکیل جلسه تدریس فنّ خطابه
بعد از ممنوعیت منبر، حجت الاسلام فلسفى براى عدّه اى از طلاّب حوزه علمیّه قم، در منزل خود روش و فنون سخنورى و خطابه را تدریس مى کرد. این جلسه براى حدود 10 نفر تا مدّتى ادامه یافت. ساواک کسانى را ـ به صورت معمّم و غیر معمّم ـ به این مجلس مى فرستاد تا آن را کنترل کند.