سیّد مصطفى کاشانى
(متوفاى 1337ق.)
عنوان مقاله: فقیه جهادگر
نویسنده: ابوالحسن ربانى
تولّد
در حدود سال هاى 1260 یا 1266 قمرى در خانواده دانش و سیادت ـ آیت الله سیّد حسین حسینى کاشانى ـ در شهر کاشان، کودکى دیده به جهان گشود که نام او را مصطفى برگزیدند و چون در کاشان ولادت یافت و دوره نوجوانى و جوانى خود را در آن جا سپرى کرد، به کاشانى مشهور شد.[1]
پدر و مقام علمى وى
پدر بزرگوارش سیّد حسین کاشانى، در اوایل سده سیزدهم قمرى در شهر تاریخى و مذهبى کاشان دیده به جهان گشود. دوره نوجوانى و جوانى خویش را نزدِ عالمان آن جا به تحصیل علوم دینى پرداخت. سپس براى تکمیل دانش خویش، راهى حوزه اصفهان شد که در آن زمان از رونق به سزایى برخوردار بود.
سیّد حسین، به عنوانِ یک طلبه شیفته و شیداى علوم دینى، نزدِ استادانِ بزرگ آن حوزه شکوهمند، حضور یافت و از محضر آنان کسب فیض نمود.
نامِ استادان او در اصفهان بدین قرار است:
1. حاج محمّد ابراهیم کرباسى که از بزرگ ترین فقیهان آن دیار و از شاگردان برجسته و مشهور استاد بزرگ آیت الله وحید بهبهانى بود.
2. شیخ محمّد حسین اصفهانى، مشهور به صاحب «فصول».
سیّد حسین با پشتکار و رنج فراوان، به درجه اجتهاد نایل آمد و از استادان خود، گواهى اجتهاد گرفت.
سیّد حسین براى فراگیرى و دست یافتن به مبانى اصولى و فقهى دیگر فقیهان و اصولیون شیعى، به حوزه پرآوازه نجف هجرت کرد و در آن جا بیشتر در درس فقیه و اصولى معروف، سیّد ابراهیم قزوینى ـ مشهور به صاحب «ضوابط» ـ حضور یافت و به عنوان یک فقیه و اصولى برجسته، مورد توجّه همگان قرار گرفت.
وى براى خدمت بیشتر به اسلام و مسلمین و نشر و گسترش احکام حیات بخش اسلام، از نجف به ایران بازگشت، و در تهران ـ که در آن روزگار، مرکز حکومت قاجار بود ـ رحل اقامت افکند و سالیان درازى را در این شهر به تدریس علوم دینى و برپایى نماز جماعت، قضاوت و حلّ و فصل اختلافات مردم پرداخت و به شهادت تمام کسانى که او را از نزدیک دیده اند و با وى معاشرت داشته اند، در زمانى که به شغل خطیر قضاوت اشتغال داشت، هرگز دامن به دنیا و زرق و برق آن نیالود و از جادّه شریعت و عدالت و تقوا، خارج نشد و با مناعت طبع و عزّت نفس زیست و وسوسه دنیا طلبان او را تحت تأثیر قرار نداد.[2]
در کتاب «المآثر و الآثار» که در سال 1306 ق. تألیف شده، در معرّفى سیماى این فقیه برجسته، چنین آمده است:
«سیّد حسین حسینى کاشانى، ساکن تهران فقیهى زاهد و پارسا، عالمى عابد بود که سالیان زیادى در تهران قضاوت داشت و فصل خصومات مى کرد و هرگز از او لغزش و انحرافى دیده نشد».[3]
فقیه برجسته ملاّ حبیب الله کاشانى که چندین بهار از نخستین سال هاى زندگى خود را نزد آیت الله سیّد حسین کاشانى، سپرى نموده، در منزلت او مى نویسد:
او عالمى بزرگ و عابدى صالح و انسانى بخشنده و یار و یاور قشرهاى فقیر و محروم جامعه بود و همواره خانه اش پناه این طبقه از مردم بود. او در فقه و اصول، از شاگردان پدرم ]ملاّ على مدد ساوجى[ به شمار مى رفت و رابطه این دو، چنان بود که هرگز از او جدا نمى شد، من در ده سالگى پدرم را از دست دادم، این بزرگوار مرا در دامن پر مهر و محبت خویش پرورش داد و نیازهاى زندگى مرا فراهم مى ساخت. آن بزرگ را بر من حقّ و حقوق زیادى است که هرگز از عهده شکرش برنمى آیم تا این که در حوزه درس او حاضر شدم. یکى از سفارش هاى آن بزرگوار به من، این بود: از تألیف کتاب و خلق میراث مکتوب غافل مباش![4]
محققّ گرانمایه، آقا بزرگ تهرانى چنین مى نگارد:
سیّد حسین کاشانى، یکى از چهره هاى بزرگ عالمان شیعى است، او داراى سه فرزند بود که عبارتند از:
1. سیّد محمّد حسینى که یکى از دانشوران کاشان بود که در سال 1308 ق، چشم از جهان فرو بست.
2. سیّد حسن که یکى از بزرگان تهران بود. این بزرگوار در تهران، رحلت کرد.
3. عالم مجاهد، سیّد مصطفى کاشانى.
آیت الله سیّد حسین کاشانى در سال 1296ق. در تهران از دنیا رفت.[5]
آغاز تحصیل
سیّد مصطفى کاشانى، بعد از این که چندین بهار از عمرش سپرى شد، نزد پدر بزرگوارش به تحصیل مقدماّتِ علوم اسلامى پرداخت.
صرف، نحو، معانى، بیان و بخشى از کتاب هاى فقهى و اصولى را از پدر گران قدرش فراگرفت.
او از همان آغاز طلبگى، آن گونه که در راه به دست آوردن علوم دینى مى کوشید، ضرورت پرداختن به مسائل معنوى را از نظر دور نمى داشت و بدین نکته آگاه بود که تحصیل دانش، باید همراه با کسب قدس و تقوا و سازندگى معنوى و الهى باشد.
وى در این راستا، به موقعیّت و جایگاه بلندى رسید و تا آخرین لحظات عُمر، در این راه روشن گام نهاد.[6]
هجرت به اصفهان
سیّد مصطفى، در حالى که تقریباً بیست سال از عمرش مى گذشت، براى ادامه تحصیل و کسب علم از استادان و عالمان بزرگِ حوزه اصفهان، رو بدان شهر نهاد. وى حضور در درس دانشوران بزرگ آن دیار را غنیمت شمرد و با جدّ و جهد و پشتکار شگفت انگیزى، فقه، اصول، عرفان، حکمت و ریاضیّات را از آنان آموخت.
عرفان را نزد یگانه روزگار، عارفِ وارسته، ملاّمحمّد کاشى و فلسفه و حکمت را نزد حکیمِ بزرگ، جهانگیر خان قشقائى و فقه و اصول را از آیت الله شیخ محمّدتقى اصفهانى و آیت الله محمّدباقر اصفهانى فراگرفت. این دانشور بزرگوار، در دانش هاى گوناگون، به جایگاه بلندى رسید و به مقام اجتهاد نایل شد و از شیخ محمّدتقى و شیخ محمّدباقر اصفهانى گواهى اجتهاد دریافت کرد.[7]
به سوى تهران
آیت الله سیّد مصطفى کاشانى پس از اصفهان تصمیم گرفت که نزد پدرش به تهران بازگردد، پس از بازگشت به تهران، سالیانى را در کنار پدر بزرگوارش به سر برد و بعد از رحلت پدر، وظایف خطیر شرعى و مسئولیت هاى دینى پدرش را با تمام توان، برعهده گرفت و در سنگر حفظ و حراست از اسلام، به چنان موقعیّت دینى، اجتماعى و سیاسى دست یافت که همه دانشوران و بزرگان تهران، بلکه پادشاه قاجار (ناصرالدّین شاه) حرمت او را پاس مى داشتند و به او به دیده احترام و عظمت مى نگریستند.[8]
به سوى حوزه نجف
این عالم بزرگ، چندین سال در پایتخت ایران، به تدریس و ارشاد و برپایى نماز جماعت و قضاوت پرداخت. در سالِ 1313 ق. ـ همان سالى که ناصرالدین شاه قاجار به دست میرزا رضاى کرمانى کشته شد ـ به عزم رفتن به حجّ، راهى عراق شد و بعد از زیارت قبور مطّهر امامان بزرگوار شیعه، به مکه رفت و بعد از انجام مراسم و مناسک عمره و حجّ، بار دیگر به نجف بازگشت و تصمیم گرفت که در این حوزه بزرگ، اقامت گزیند و بدین ترتیب، در حوزه نجف، تدریس علوم دینى را آغاز کرد. حوزه درس او بسیار پررونق و شاگردان زیادى داشت که از خرمن دانش او بهره مند مى شدند و به تدریج وى در شمار یکى از بزرگ ترین مراجع تقلید نجف، قرار گرفت.[9]
خانه این دانشور فرزانه، همواره آکنده از عالمان و روحانیان فاضل نجف بود که در مسائل علمى با هم بحث و گفتگو مى کردند.[10]
شاگردان
آیت الله سیّدمصطفى کاشانى، صاحب کرسى تدریس بود و شاگردان زیادى داشت، امّا نام آنان در کتاب ها کمتر آمده است. یکى از نزدیک ترین شاگردان او، آقاى سیّد حسن مازندرانى نجفى بود که از صاحبان سرّ سیّد بود.[11] همچنین فرزندش سیّد ابوالقاسم کاشانى از شاگردان نامدار اوست.
آیت الله سیّد هبة الدّین شهرستانى و سیّد هادى بجستانى از چهره هاى فرهیخته حوزه نجف نیز از شاگردان او بودند و از وى اجازه نقل حدیث داشتند.[12] حاج ملاّ محمّد على آرانى معروف به «حاجى آقا» و آیت الله آقا ملاّ محمّد جعفر آرانى از شاگردان او بوده که در رمضان المبارک 1323 در نجف از وى اجازه اجتهاد و نقل روایت گرفته است.[13]
عقل سرشار
عقل و درایت، یکى از بارزترین نشانه هاى انسان هاى بزرگ و موفّق جوامع بشرى است. این نعمت خدادادى در این دانشور بزرگ، به گونه اى وجود داشت، که دوست فاضل و محّقق او ـ محمّد حرزالدّین ـ در اشاره به این بُعد ارزشى وى چنین مى نگارد:
«هنگامى که از اصفهان به تهران هجرت کرد، بعد از رحلت پدرش، جاى خالى او را پر کرد و به سبب داشتن استعداد فراوان و بهره مندى از عقل فراوان، جایگاه ممتازى را در میان علما و دانشمندان تهران به دست آورد[14]».
جامعیّت در علوم
جامعیّت علمى، دوّمین، ویژگى سیّد مصطفى کاشانى بود. او در پرتو نبوغ فکرى، استعداد درخشان و همّت و پشتکار در کسب دانش، در علوم گوناگون صاحب نظر و داراى مهارت بود.
سیّد محسن امین در این باره چنین مى نگارد:
«سیّد مصطفى کاشانى در علوم بسیارى مانند فقه، اصول، حکمت، ریاضیّات، حدیث، رجال و تفسیر قرآن، مهارت و تخصص ژرفى داشت. او دریاى دانش و کوه فضل و کمال بود[15]».
سیّد محمّد مهدى اصفهانى مؤلف اثر ارزشمند «احسن الودیعة» که از معاصران سیّد کاشانى است، در این باره مى نویسد:
او یکى از برجسته ترین و بافضیلت ترین عالمان و مراجع تقلید طایفه امامیه است.[16]
از منظر دانشوران
اینک سیماى درخشان او را در آیینه سخنان زندگى نامه نویسان و پژوهش گران زندگانى عالمان شیعى، به نظاره مى نشینیم.
در «المآثر و الآثار» آمده است:
سیّد مصطفى کاشانى مجتهد ـ که خداوند او را حفظ و حراست نماید ـ خلف صالح و شایسته سیّد حسین کاشانى است. او فاضل کامل ]و [عالم عابدى است که از حاج محمّدباقر اصفهانى اجازه اجتهاد دارد و این بزرگوار در ادبیّات و سرودن اشعار عرفانى و مدح اهل بیت عصمت(علیهم السلام)کم نظیر است.[17]
محمّد حرزالدّین از هم عصران سیّد که با او ارتباط دوستانه و صمیمانه اى داشت، در ترسیم جایگاهش او چنین مى نگارد:
سیّد مصطفى کاشانى تهرانى نجفى، یکى از مراجع بزرگ مذهب شیعه است در فقه و اصول، حوزه درسى مهمّى دارد.[18]
سیّد محسن امین مى نویسد:
«او یکى از مشهورترین عالمان شیعى و دانشمندى با فضل و کمال، ادیب و شاعر بود[19].»
مدرّس خیابانى مى نویسد:
«آیت الله سیّدمصطفى کاشانى از بزرگان عالمان اوایل سده چهارده هجرى بود که سالیان درازى در تهران صاحب ریاست علّمیه و مرجعیّت عامّه بود[20]».
ویژگى هاى اخلاقى
وى از فقیهان و عالمانى است که فراگیرى و آموختن علوم اسلامى را در مرز اجتهاد و مرجعیّت دینى، با معیارها و مبانى اخلاقى، همانند پارسایى، بى آلایشى، کمک به محرومان جامعه و سخاوت و بخشندگى درآمیخت. اینک فرازهایى از خُلق و خوى او را یادآورى مى نماییم:
بخشندگى و فروتنى
سخاوت و خدمت رسانى به محرومان و فقیران جامعه و حلّ مشکلات مادّى و معنوى مردم، یکى از ویژگى هاى عالمان اسلامى است.
از طرف دیگر، خضوع و فروتنى در برابر توده هاى مردم نیز از خصلت هاى بسیار ارزشمند انسانى است و این دو خصلت پسندیده، در این عالم گرانقدر، نمود زیادى داشت. صرف نظر از جایگاه علمى، وى در زیبایى هاى اخلاقى کم نظیر، بسیار خوش اخلاق و در بخشندگى و فروتنى، شهره آفاق بود.
آن بزرگوار، به کارهاى دینى و اجتماعى علاقه مند و در انجام این امور بلند همّت بود.[21]
انسانى اجتماعى
شیخ محمّد حرزالدّین که سال ها با این بزرگوار ارتباط دوستانه اى داشته و او را به خوبى مى شناخته است، در این باره مى نویسد:
«یکى از روش هاى مثبت زندگى او این بود که همواره دوست داشت با سایر مراجع، مدرسین و بزرگان نجف، رفت و آمد داشته باشد، خود را در گوشه خانه محصور نمى کرد و حالت انزوا نداشت و چنین بود که آنان با این بزرگوار، در رخدادها و پیشامدهاى مهم مشورت مى کردند و از نظرها و اندیشه هاى والاى او بهره مند مى شدند.[22]
مبارزه با تباهى
تقویت مبانى دین در جان و روح مردم و مبارزه خستگى ناپذیر با انحراف ها و تباهى ها، از مسؤلیت هاى درجه اوّلِ پیشوایان و رهبران مذهبى است.
آیت حق، سیّد مصطفى کاشانى، در این راستا، بسیار مى کوشید و سر از پا نمى شناخت. محمّد على مدرّس خیابانى او را چنین مى ستاید:
«تمام وقت و عُمر او، در تقویت و استوار ساختن آیین تابناک اسلام و مبارزه سرسختانه با فساد و تباهى، بى عدالتى و ذّلت پذیرى در برابر حاکمان وقت، سپرى شد. او در راه بزرگ داشت دین و عظمت اسلام بسیار مى کوشید و با تمام این فعالیّت هاى اجتماعى، لحظه اى از مطالعه و تدریس غافل نمى شد[23].»
جهاد با اشغال گران
یکى از فرازهاى درخشان، افتخارآمیز و حماسى زندگى این دانشمند شیعه، شرکت در جهاد در عراق بر ضدّ نیروهاى اشغال گر انگلیسى در عراق بود. این جهاد، یکى از صفحات درخشان زندگى عالمان و مراجع شیعه برضدّ دولت اشغالگر و جنایت پیشه انگلیس است.
از منظر تاریخ نگاران، استقلال کشور عراق، مرهون مبارزات خستگى ناپذیر مراجع شیعه و به ویژه آیت الله سیّد مصطفى کاشانى و فرزند برومندش، آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانى است.
براى روشن شدن این بُعد از شخصیت این عالم مجاهد، غیرتمند و ضد استعمار، لازم است که به تاریخچه این نبرد بزرگ اشاره شود.
در آغاز جنگ جهانى اوّل (سال 1914م مقارن 1333هـ.ق.)، انگلیسى ها به بهانه جلوگیرى از نفوذ آلمان، با نیروى نظامى پرتوان خود، از دهانه اروند رود، به عراق حمله ور شدند. در این زمان، کشور عراق، بخشى از قلمرو حکومت عثمانى بود. قواى انگلیسى در مقابل خود، نیروهاى مقاومى نیافتند که جلو هجوم آنان را سد کند. آنان در آغاز، «فاو» را تسخیر کردند و سپس به سمت بصره حرکت و این شهر بزرگ جنوب عراق را اشغال کردند.
دخالت نظامى انگلیس، بر خلاف تمام معاهده ها و قراردادهاى پذیرفته شده بین المللى بود و علاوه بر این، استیلاى کفّار حربى بر سرزمین اسلامى عراق به شمار مى رفت.
مردم مسلمان عراق که سُلطه و نفوذ بیگانگان را بر ثروت، سرنوشت، عزّت و شرفِ خویش برنتابیدند، آمادگى خود را براى جهاد و جانفشانى در راه آزادى عِراق به مراجع تقلید و رهبران مذهبى نجف، اعلام کردند و از عالمان بزرگ شیعى ـ که همواره در گستره تاریخ، از پیشتازان مبارزه با سلطه کفّار و بیگانگان بودند ـ درخواست نمودند تا حکم جهاد صادر کنند و ملّت مسلمان و بیگانه ستیز عراق را بر ضدّ نیروهاى اشغال گر بسیج کنند.
رهبران بزرگ دینى در عراق و به ویژه نجف، به درخواست مردم پاسخ مثبت دادند و اعلام جهاد کردند. آنان فقط به صدور حکم جهاد بسنده نکردند، بلکه خود گام در میدان جهاد و مبارزه نهادند و طى نامه هایى از عشایر عراق خواستند که براى دفاع از بصره و سایر شهرهاى عراق آماده شوند. این قیام و جُنبش، یکى از مقاطع درخشان مقاومت مسلّحانه مسلمانان، برضد نیروهاى بیگانه بود.
یکى از جبهه هاى جنگ در نزدیک بغداد و کاظمین بود که رهبرى آن برعهده آیت الله شیخ مهدى خالصى بود.
پس از آن، گروه زیادى از عالمان و مراجع شیعه از نجف حرکت کردند و به بغداد رفتند و مردم بغداد، از آنان استقبال باشکوهى به عمل آوردند.
این رخدادها در سال 1333 ق. (1914م) به وقوع پیوست. این گروه از عالمان مجاهد عبارت بودند از: آیت الله سیّد مصطفى کاشانى، شیخ الشّریعه اصفهانى، سیّد محمّد سعید حبّوبى، سیّد محمّد حیدرى، سیّد ابوالقاسم کاشانى، سیّد محمّد آیت الله زاده، سیّد محمّدکاظم یزدى و... .
در این موقعیّت خطیر که اجانب بخشى از کشور اسلامى عراق را اشغال کرده بودند متأسفانه گروهى از کسانى که ادعاى مسلمان بودن هم داشتند با نیروهاى انگلیسى همکارى مى کردند.
این حرکت ضداسلامى، نیروهاى مجاهد را خشمگین کرد و بدین گونه بود که آنان براى رسوا ساختن این عناصر مزدور، از رهبران مذهبى استفتاء کردند که در این جا توجّه خوانندگان را به این استفتاء و پاسخ آن جلب مى کنیم:
«حضور علماء اسلام چه مى فرمایید درباره اشخاصى که ادّعاى مسلمانى مى کنند، امّا در جنگ اسلام و کفر، در مقام حمایت از دُوِل کفر برآمده و به کفّار حربى کمک مى کنند. این راه و روش آنان، چه حکمى دارد؟»
آیت الله سیّد مصطفى کاشانى به عنوان یک مرجع بیدار، آگاه و مبارز، این سؤال را چنین جواب مى دهد:
بسم الله الرحمن الرحیم
چنین شخصى که به کفّار حربى، مثل روس، انگلیس، ایطالى، فرانسه کمک کند، از گروه محاربین با خدا و پیغمبر خداست و او کسى است که در راه نابودى دین خدا و خاموش نمودن نور حقّ تلاش مى کند و دور نیست که تقویت و مساعدت دُوَل کافر، با قلم و زبان، بدتر باشد از کمک به آنان به سیف و سنان.
بر هر مسلمانى واجب است که این اشخاص را از این اعمال ننگین بازدارد و اگر ترتیب اثر نداد، از آنان تبرّى و بیزارى بجویند، هرچند پدر یا پسر یا برادر یا خویشان باشند.[24]
با صدور این فتوا و فتاواى سایر عالمان بزرگ حوزه نجف، مردم و عشایر عراق به جبهه هاى جنگ شتافتند و در نزدیکى شهر قرنه که محّلِ پیوند رودخانه هاى فرات و دجله است، جنگ هاى سختى بین مردم مجاهد عراق و قواى اشغالگر رخ داد جبهه دیگر جنگ، در حدودِ کوت العماره بود و تمام عالمان در آن منطقه، همراه مجاهدین حضور داشتند. مقاومت مردم، 18 ماه به طول انجامید، جنگ ها بیشتر شکل چریکى داشت، به گونه اى که قواى انگلیسى فلج شدند و شکست سختى بر آنان وارد شد، عده زیادى از آنان کشته شدند گروه بسیارى نیز به اسارت نیروهاى مجاهد درآمدند.
رهبران جهادى که در نزدیک خطوط مقدم درگیرى حضور داشتند، عبارت بودند از: آیت الله سیّد مصطفى کاشانى، سیّد محمّد حیدرى و فرزندانش، شیخ الشریعه اصفهانى و سیّد ابوالقاسم کاشانى که بسیار پرشور و فعّال و مسئولیت سرکشى به جبهه هاى جنگ را بر عهده داشت.
آیت الله سیّد مصطفى کاشانى با سن بالا و حضور در میدان جهاد، از عوامل پشت گرمى مبارزان بود. او در میدان جنگ، توان و نیروى خود را از دست داد و پس از آن، به کاظمین رفت و در آن جا ساکن شد.[25]
فرزندان
از تعداد فرزندان این دانشمند بزرگ و عالم دینى، اطّلاع چندانى در دست نیست.
فرزند معروف و مجاهد او، آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانى است که بى شک یکى از چهره هاى تاریخى و گرانقدر این مرز و بوم است.
سیّد ابوالقاسم کاشانى در سال 1300 ق. دیده به جهان گشود و سپس همراه پدرش به نجف رفت. او ضمن این که در درس پدرش شرکت مى کرد، در درس عالمان بزرگ شیعه مانند آخوند خراسانى، شیخ الشّریعه اصفهانى، آقا ضیاء الدّین عراقى، میرزا حسین خلیلى تهرانى حضور یافت و از همه آنان اجازه اجتهاد گرفت. این مرد بزرگ، در انقلاب عراق، نقش ممتاز و برجسته اى داشت و در خطّ مقدم مبارزات استقلال طلبانه مردم عراق و مردم ایران قرار داشت. او یکى از مشاوران نزدیک رهبر بزرگ انقلاب دوّم عراق ـ آیت الله میرزا محمّدتقى شیرازى ـ بود، به گونه اى که این رهبر فرزانه، او را فرزند خطاب مى کرد و احتیاطات خویش را به او ارجاع مى داد.
آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانى چندین سال بعد، به دستور حاکم انگلیسى عراق از آن دیار به لبنان تبعید شد و بعد از سالها تبعید، به ایران بازگشت و در مبارزات مردم ایران، در ملّى شدن صنعت نفت، تلاش فراوانى کرد، ولى سرانجام دشمنان اسلام و روحانیت او را تنها گذاشتند و او با دلى پر از اندوه و درد، در سال 1380 ق. چشم از جهان فروبست و در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام) رخ در نقاب خاک کشید.[26]
میراث مکتوب
آیت الله سیّد مصطفى کاشانى با تمام اشتغالات درسى و اجتماعى و مبارزات ضد استعمارى، آثارى را در زمینه علوم اسلامى پدید آورد.
آثار وى عبارتند از:
1. منجزات المریض 2. الاجارة 3. رسالة فی قاعدة لاضرر ولاحرج 4. رسالة فی انفعال الماءالقلیل بالملاقات مع النّجاسة. 5. تعلیقة عَلَى الشرایع. 6. تعلیقات على ارشاد العلامّة. 7.رسالة فی الاستصحاب. 8. تفسیر مختصر و... .[27] این کتاب ها و نوشته ها، ظاهراً به چاپ نرسیده و بنا به گفته شیخ آقا بزرگ تهرانى، رساله او درباره قاعده لاضرر در تهران نزد فرزندش سیّد ابوالقاسم کاشانى موجود است.[28] همچنین از وى ، دیوان اشعارى به زبان عربى و فارسى به یادگار مانده است.[29]
ذوق شعرى و ادبى
آیت الله کاشانى با این که از مراجع بلندپایه حوزه تهران و نجف بود، امّا داراى ذوقى ادبى بود و در شعر و ادبیّات عربى و فارسى و لغت شناسى، توانایى هاى فراوانى داشت، چنانچه در اشاره به این ویژگى او چنین آمده است:
در ادبیّات و سرودن اشعار عربى و فارسى کم نظیر بود.[30]
سیّد مصطفى کاشانى، الگوى ادیبان و شاعران و در علم لغت، استعداد سرشارى داشت، وى اشعارى بسیار عالى، به زبان هاى عربى و فارسى مى سرود. اشعار او بیشتر در راستاى عرفان و معنویّت و مناقب و مراثى حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و امامان بزرگوار شیعى بوده است.
در یکى از اشعار وى که از عشق و دلدادگى شدیدش به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) حکایت مى کند، خطاب به امام على(علیه السلام)آمده است:
اَنتَ مولى الوَرى بما نَصَّ خیر الرسُل *** یومَ الغدیر فیک جهاراً
مَلَأ الخافقین فَضلُک حتّى *** لم یَجِد منکراً له انکاراً
امیرالمؤمنین! تو پیشوا و رهبر تمام مردم هستى، چون حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در روز غدیرخم تو را به صراحت و روشنى، به عنوان امام مسلمانان بعد از خویش، به مردم معرّفى کرد.
فضیلت هاى تو، غرب و شرق و زمین و آسمان را پر و آکنده نموده، هیچ کس نیست که توان انکار مناقب تو را داشته باشد.[31]
رحلت
آیت الله سیّد مصطفى کاشانى، بعد از این که عمر با برکت خویش را در راه خدمت به دین خدا و نشر معارف و آموزه هاى دینى و پرورش شاگردان و حضور در میدان جنگ و جهاد، سپرى کرد، به شهر کاظمین رفت و حدود چهار سال را در آن جا به برپایى نماز جماعت و امور مربوط به مرجعیّت پرداخت تا این که به دنبال یک بیمارى طولانى، در شب 19 ماه رمضان 1337 ق. در جوار مرقد مطهّر حضرت موسى بن جعفر و امام محمّد تقى(علیهما السلام) جان به جان آفرین تسلیم و مرغ جانش به سوى شاخسار بهشت پرواز کرد. به گفته شاهدان، تشییع جنازه با شکوهى از آن بزرگوار به عمل آمد و در مقبره اى که او از پیش براى خود آماده کرده بود ـ میان ایوان قبله و صحن قریش ـ به خاک سپرده شد.[32]
[1]. اعیان الشیعة، سیّد محسن امین، ج 10، ص 127 گنجینه دانشمندان، محمّد شریف رازى، ج 1، ص 267 و ج 6، ص 247 معارفالرّجال، محمّد حرزالدّین، ج 3 ص 13 المآثر و الآثار، اعتماد السلطنه، ص 160.
[2]. المآثر و الآثار، ص 160 معارفالرّجال، ج 3، ص 13 لباب الالقاب، ص 75 نگاهى به زندگى آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانى، محمّدشریف رازى، ص 2.
[3]. المآثر و الآثار، ص 160.
[4]. لُبابُ الالقاب، ص 75.
[5]. فصلى از زندگى آیت الله سیّد ابوالقاسم کاشانى، ص 3.
[6]. اعیان الشیعة، ج 10 ص 127، ریحانة الادب، ج5 ص21 علماء معاصرین، ص 111.
[7]. اعیان الشیعة، ج 10، ص 127 اختران فروزان رى و تهران، ص 249 از کلینى تا خمینى، ص 424.
[8]. اعیان الشیعة، ج 10، ص 128.
[9]. همان، علماء معاصرین، ص 111 فصلى از زندگى آیت الله سیّدابوالقاسم کاشانى، ص 2 ـ 3 معارفالرّجال، ج3، ص 14.
[10]. معارفالرّجال، ج 3 ص 14.
[11]. همان.
[12]. المسلسلات، آیت الله مرعشى نجفى، ج 1، ص 333.
[13]. تاریخچه علم و ادب در آران و بیدگل، (خطى)، على تشکرى آرانى، ص 35.
[14]. معارفالرّجال، ج 3 ص 15.
[15]. اعیان الشیعة، ج 10، ص 128.
[16]. احسن الودیعة، سیّد محمّدمهدى اصفهانى، ج 1، ص 205.
[17]. المآثر و الآثار، ص 160.
[18]. معارفالرّجال، ج 3 ص 14.
[19]. اعیان الشیعة، ج 10، ص 128.
[20]. ریحانة الادب، ج 5، ص 21.
[21]. همان، معارفالرّجال، ج 3، ص 16 اختران فروزان رى و تهران، ص 249.
[22]. معارفالرّجال، ج 3 ص 17.
[23]. ریحانة الادب، ج 5 ص 20.
[24]. نگاهى به انقلاب اسلامى عراق، محمّدصادقى، ص 17.
[25]. الحقائق الناصعة فی الثورة العراقیة، ص 140، ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 341، انقلاب اسلامى عراق، ص 5 ـ 6، تحلیلى از زندگى پیشواى روحانى سیّد ابوالقاسم کاشانى، ص 3، نگاهى به تاریخ اجتماعى کاشان، حسن نراقى، ص 283.
[26]. تحلیلى از زندگى پیشواى روحانى، ص 4 ـ 5، فرهنگ معین، اعلام، ج 2، ص 1522، ر.ک: نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج 2، سیرى کوتاه در زندگى رادمردان علم، ص 13 با زندگینامه آیت الله کاشانى، ص 22 ـ 25.
[27]. اعیان الشیعة، ج 10، ص 128 ریحانة الادب، ج5، ص21 الذریعه، شیخ آقابزرگ تهرانى، ج 17، ص11.
[28]. الذریعه، ج 17، ص 11.
[29]. ریحانة الادب، ج 5، ص 21.
[30]. المآثر و الآثار، ص 160.
[31]. علماء معاصرین، ص 111، اعیان الشیعة، ج 10، ص 129، ریحان الادب، ج 5 ص 21.
[32]. اعیان الشیعة، ج 1، صریحانة الادب، ج 5، ص21احسن الودیعة، ج 1، ص 205.