شهید اول
متوفاى 786 ق.
عنوان مقاله: فقیه سربداران
نویسنده: محمد حسن امانى
سرزمین دانش و عمل
جبل عامل، منطقه اى است کوهستانى در جنوب لبنان که جباع، نبطیّه، جزّین و دیگر شهرک هاى لبنانى در آن واقع شده است. بزرگترین شهرهاى آن صور و صیدا است.
جنوب لبنان و منطقه جبل عامل نامى است آشنا که در تاریخ شیعه سوابق درخشانى دارد. شیعیان این خطّه در جهاد و مبارزه، استوارى و ثبات قدم در برابر دشمنان اسلام و بشریت و عشق و اخلاص نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فرزندان معصوم آن حضرت مشهورند.
تشیّع مردم این منطقه را باید از وجود مقدس ابوذر غفارى، صحابى با شهامت و عالى قدر پیامبر(صلى الله علیه وآله)اسلام دانست که بذر تشیّع را در دلهاى پاک و با استعداد آنان افشاند و براى اولین بار مهر على(علیه السلام) را در قلوب آنها جایگزین کرد. او مسجدى بنا کرد که هنوز به نام «ابوذر غفارى» در جبل عامل در دهى به نام «میس الجبل» مشهور است. مساجد دیگرى نیز در این منطقه، منسوب به ابوذر وجود دارد.
از قرنهاى پیش تا کنون، دانشمندان و فرزانگان زیادى از سرزمین مقدس جبل عامل برخاسته اند که هر یک افتخارى بس بزرگ براى اسلام و مسلمین اند. فقهاى نامدار و سرشناسى همچون محقّق ثانى، شیخ لطف الله میسى،شیخ بهایى، شهید اول، شهید ثانى، علامه سید محسن امین و سید عبدالحسین شرف الدین عاملى - رضوان الله علیهم اجمعین - از آن دیارند.
شیخ حرّ عاملى که خود از مفاخر بنام جبل عامل است، مى نویسد :
از بعضى استادان بزرگ شنیدم که در یکى از روستاهاى جبل عامل در زمان شهید اول هفتاد مجتهد در تشییع جنازه اى شرکت داشتند. شمار دانشمندان و نویسندگان این منطقه نسبت به دیگر دانشمندان و نویسندگان حدود 51 است در صورتى که این منطقه از نظر وسعت 1001 دیگر کشورها را تشکیل داده است.([1])
شهید اول که به دیدارش مى رویم و خوشه چین زندگى پربارش خواهیم بود، از این خطّه مقدس و فقیه پرور است.
طلوع خورشید
سال 734 قمرى است. جبل عامل، این سرزمین مبارک و مرتبط با فلسطین و قُدس به خود مى بالد. گویا حادثه اى اتفاق افتاده است، حادثه اى بس بزرگ و شادى بخش. خورشیدى از اُفق شهرک جزّین درخشید که همه جا را نورانى کرد.
اینک به دور از هر پیرایه و وصفى به روایت تاریخ گوش دل مى سپاریم :
نامِ آسمانى اش : محمد
لقب : شهید اول
پدر : ابومحمد مکّى، ملقب به «جمال الدین» یا «شرف الدین».
مادر : بانویى از آل مُعیّه، زنى از خاندان علوى در عراق.
جدّ : شیخ محمد، ملقّب به «شمس الدین».
زمان ولادت : 734 سال پس از هجرت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به مدینه.
مکان ولادت : شهرک جزّین در جبل عامل.
تبارنامه
شهید اول از فقهاى نامورى است که پدر و اجدادش همه از دانشمندان بنام بودند. وى در خاندانى زندگى کرد و تربیت شد که همه اهل دین و دانش و فضیلت و تقوا بودند و همت بلند در نشر معارف اسلامى داشتند و از مدافعان واقعى اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به شمار مى آمدند.
تبارنامه شهید به چهار قبیله هَمدان، اوس، خزرج و مطّلب متصل است که بزرگترین و مقدس ترین قبایل عرب در صدر اسلام بودند و به هر کدام از جهتى منتسب است.
انتساب وى به قبیله هَمدان و حارث هَمدانى، از ناحیه جدّه مادرى است. به قبیله «خزرج» از طرف جدّه پدرى منسوب است و ممکن است از طریق سعدبن عُباده باشد. از سوى پدر به قبیله «بنى المطّلب» منسوب است. از این رو به لقبهاى شریف، مطّلبى و هاشمى مشهور گشت. و از جهت مادر نیز از تبار سعد بن معاذ است، چنانکه در نوشته دختر شهید است که : آقاى ما، خورشید دین و آیین، از جهت مادر به سعد بن معاذ رئیس قبیله «اوس» منتسب است([2]).
آغاز تحصیل
«شهید اول» دوران کودکى را در زادگاهش «جزّین» سپرى نمود و در محیطى آکنده از معنویت و روحانیت، در موقعیتى استثنایى رشد کرد. وى از آغاز کودکى، از هوش و استعداد سرشارى برخوردار بود و بیش از اندازه به فراگیرى دانش و رسیدن به فضایل اخلاقى و معنوى علاقه داشت. او تا 16 سالگى در وطنش بزیست و از محضر پدر بزرگوارش که استادى فاضل واز بزرگان اساتید اجازه به شمار مى رفت، مقدمات علوم دینى و فقه را آموخت. در این مدت نیز از محضر عموى پدرش «شیخ اسدالدّین صائغ جزّینى» بهره کافى برد و مقدمات علوم ریاضى را فراگرفت.
علامه سید محسن امین مى نویسد :
شیخ اسدالدین صائغ، دانشمندى بزرگ بود و در سیزده رشته از علوم ریاضى تخصص و مهارت داشت.([3])
ازدواج و فرزندان
محمد بن مکّى عاملى با کنیه «ابوعبدالله» و لقب «شمس الدّین» که پس از شهادت به شهید اول معروف گشته با دختر استاد و عموى پدرش، شیخ اسدالدین صائغ جزّینى، ازدواج کرد.([4])
همسر وى علاوه بر اینکه دختر دانشمندى چون اسدالدین صائغ جزّینى است، بانویى فقیه و دانشمند بوده است که به «امّ على» مشهور و پیوسته مورد تعریف و تمجید شهید اول بود و شهید به دیگر زنها دستور مى داد که در مسائل شرعى و مشکلات مذهبى به او مراجعه نمایند.([5])
ثمره این پیوند مبارک، سه پسر و یک دختر گردید که همه آنان از ابرار و فرزانگان بنام شیعى بودند و از نسل آنها دانشوران و چهره هاى علمى برازنده اى برخاستند که در علم و تقوا و فضیلت و بزرگواریهاى اخلاقى و انسانى شهرت فراوان داشتند.
رضى الدین ابوطالب محمد، بزرگترین فرزند شهید، دانشمندى فاضل و والا مقام بود که از پدرش و ابن مُعیّه و دیگر محدّثان حدیث نقل مى کند.([6])
ضیاءالدین ابوالقاسم على، فرزند دیگر شهید، شخصیتى بزرگوار و مورد اعتماد بود و در شمار پرهیزکاران و صالحان جاى داشت که از پدر و دیگر استادان حدیث، روایت نقل مى کند و محمد بن داوود مؤذن عاملى، از او حدیث نقل مى کند.([7])
فرزند دیگر شهید اول، جمال الدین ابومنصور حسن است که از محققان و فقهاى برجسته بود و از دست پدر به دریافت اجازه نقل حدیث مفتخر گردید.([8])
دختر شهید، ام الحسن فاطمه است که به «استاد حدیث» معروف است و بانویى پاکدامن و عفیف و در شمار بانوان فقیه و دانشمند یاد شده است. علما و اساتید بزرگ از او به نیکى یاد کرده اند و نیز شهید اول پیوسته از دختر دانشمندش، ستایش مى کرد و به زنان دستور مى داد که او راالگو و اسوه خویش قرار دهند و در مسائل شرعى و عبادى به وى مراجعه کنند.([9])
شهید ثانى مى گوید : من نوشته سید بزرگوار تاج الدین ابن مُعیّه را دیدم که به استاد ما شمس الدین محمد بن مکّى (شهید اول) و دو فرزندش محمد و على و نیز خواهرشان ام الحسن فاطمه، اجازه نقل روایت داده بود.([10])
هجرت
مدرسه و حوزه علمیه حلّه در قرن هشتم هجرى از رونق بسزایى برخوردار بود و اندیشمندان بزرگ شیعه در آنجا حضور داشتند به طورى که تشنگان دانش و فقاهت از هر سو به آن سرچشمه دانش و فضیلت روى مى آوردند. در این زمان حوزه درس فخر المحققین، فرزند نابغه علاّمه حلّى، اهمیت فوق العاده اى داشت. از این رو شهید، آهنگ این شهر شیعه نشین و فقیه پرور را کرد و در سال 750 ق در حالى که شانزده بهار از زندگى اش گذشته بود براى تکمیل معلومات خویش و رشد فکرى و علمى بیشتر و استفاده از گنجینه دانش دانشمندان بزرگ و فقهاى نامى، به عراق هجرت کرد و وارد شهر تاریخى حلّه شد. نقل شده است که شهید، اولین شخصى بود که از جبل عامل براى تحصیل علم به عراق مهاجرت کرد([11]).
شهید پنج سال در حلّه ماند و در آنجا از محضر فقهاى شیعى نظیر فخرالمحققین، سید فخّار موسوى، سید عمیدالدین حسینى و برادرش سید ضیاءالدین حسینى (خواهر زادگان علاّمه حلّى)، تاج الدین ابن مُعیّه حسنى، نجم الدین جعفر بن نما و دیگران که همه از دانشوران و فقهاى سترگ این دیار بودند، استفاده کرد و به زینت دانش، تهذیب اخلاق و تزکیه نفس، بیش از پیش آراسته گردید.
وى با نبوغ و پشتکار در تحصیل علوم، در سال 751 ق. در هفده سالگى، از دست فخر المحققین به دریافت گواهى اجتهاد و نقل حدیث موفق شد و نیز دومین و سومین اجازه را در سال 756 ق. از او دریافت کرد و نیز از دست تاج الدین ابن مُعیّه حسنى، به اخذ گواهى اجتهاد و نقل حدیث مفتخر گشت([12]).
شهید در زمان اقامتش در شهر حلّه، به بغداد، کربلا، نجف و دیگر شهرهاى عراق سفر کرد و در جوار بارگاه ملکوتى ابى عبدالله الحسین(علیه السلام) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)، با استمداد از معنویت و روح بلند ائمه اطهار (علیهم السلام) از علماى آنجا نیز بهره ها برد.
بازگشت به وطن
شهید پس از رسیدن به مدارج عالى علمى و مسلح شدن به سلاح علم و عمل در سال 755 ق به وطنش «جزّین» بازگشت. چرا که وى فقیهى برازنده، متکلّم و محدّثى آگاه و ادیبى گرانمایه گشته بود همچون شجره طیبه سزا بود تا از میوه و معارف بلندش، شیفتگان و علاقه مندان زادگاهش بهره ببرند.
از نخستین خدمات فرهنگى او پس از بازگشت از هجرت علمى این بود که در جزّین مدرسه اى تأسیس کرد که ازبقیّه مدارس جبل عامل، پیشرفته تر و در تدریس فقه و اصول پیشگام بود. در حقیقت شهید فکر و اندیشه فقهى، اصولى و کلامى علامه و فرزندش فخرالمحققین را به جبل عامل منتقل و شاگردان زیادى را تربیت کرد و به جهان اسلام تقدیم داشت که همگى از ابرار و مجتهدان بنام بودند.
از دست پروردگان مکتب فقهى او، فرزندانش به نامهاى رضى الدین ابوطالب محمد،ضیاء الدّین ابوالقاسم على، جمال الدین ابومنصور حسن و دختر دانشمندش فاطمه ام الحسن ملقّب به «ستّ المشایخ» و نیز همسرش ام على، بودند که شیخ حر عاملى درباره وى مى نویسد :
شهید پیوسته از همسرش ستایش مى کرد و به زنها دستور مى داد در مسائل و مشکلات مذهبى به وى مراجعه کنند.([13])
شرف الدین مقداد بن عبدالله، مشهور به «فاضل مقداد» (متوفاى 826 ق) نویسنده کتاب «کنزالعرفان فى فقه القرآن» و «فصل القواعد»، سید بدرالدین حسن بن ایوب مشهور به ابن نجم الدین اعرجى حسینى، شمس الدین محمد بن عبدالعالى کرکى عاملى، زین الدین ابوالحسن على بن حسن، مشهور به «ابن خازن»و شمس الدین محمد بن نجده معروف به «ابن نجده»، از شاگردان و تربیت یافتگان مکتب پربار فقهى شهید اول به شمار مى آیند.([14])
شهیداول علاوه بر تدریس و تربیت شاگردان و تألیف کتاب در علوم مختلف، پاسخگوى مشکلات مذهبى، اعتقادى، اجتماعى و سیاسى مردم بود. به طورى که خانه مقدس و نورانى وى پناهى براى عموم مردم بویژه شیعیان بود که در مشکلات و سختیها بدانجا مى شتافتند و احساس امنیت و آرامش مى کردند. بدین سبب به لقب «ملجأ شیعه» مشهور گشت.
سیر در آفاق
بیشتر سفر باید *** تا پخته شود خامى
شهید به منظور دیدار و ملاقات علماى بزرگ اسلام و کسب تجارب و بهره مندى از اندوخته هاى آنان به سیر آفاق پرداخت و به مراکز علمى دمشق، مصر، فلسطین، مکّه و مدینه و دیگر شهرها مسافرت کرد.
در سال 768 ق. در دمشق به محضر فیلسوف بزرگ شیعى و حکیم فرزانه، قطب الدین رازى، مشرّف شد و از خرمن دانش او خوشه ها چید و به گواهى نقل روایت از دست مبارکش مفتخر گشت.([15])
وى با اطلاع و آگاهى کامل از فقه غنى شیعه، با دانشمندان بزرگ اهل سنت نیز در ارتباط بود و در حوزه هاى درس آنها شرکت مى کرد. چنان بر نظریات فقهى آنان آگاهى و تسلّط داشت که اهل سنّت در اعمال عبادى و مسائل مذهبى به وى مراجعه مى کردند و بر مذهب آنان فتوا مى داد. خودش مى نویسد :
من مصنّفات و مرویّات حدود چهل تن از علماى مکّه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت مى کنم. من صحیح بخارى را از گروه زیادى به سند خود آنها از بخارى و نیز صحیح مسلم، مسند ابى داوود، جامع ترمذى، مُسند احمد و دیگر کتابهاى آنان را روایت مى کنم.([16])
میراث ماندگار
شهید در مدت عمر کوتاه و با برکت خود بیش از سى اثر در علوم و فنون مختلف مانند فقه، اصول فقه، کلام، حدیث، ادبیات و شعر از خویش به جاى گذاشت. او گرچه با بصیرت و دید عمیقى که داشت در هر علمى که وارد مى شد به طور بایسته از عهده آن بر مى آمد، در فقه بیشترین شهرت را پیدا کرد به طورى که تا نام فقه جعفرى شنیده مى شود شخصیت فقهى شهید اول به ذهن خطور مى کند. چرا که فقه شیعه را با قلمى محکم، روان، بسیار ماهرانه و ادیبانه نوشت و به ارمغان گذارد و نام مقدسش با فقه جعفرى درآمیخت.
مشهورترین اثرش کتاب گران سنگ «اللمعة الدمشقیة» است که عالیترین منبع و متن متقن فقه شیعه، مشتمل بر تمام ابواب فقه از بحث طهارت تا احکام دیه است. تا کنون شرحهاى زیادى بر آن نوشته اند که مشهورترین آنها شرحى است که شهید ثانى به نام «الرّوضة البهیّه» نوشته است.
این کتاب با شرح شهید ثانى، محور و متن درسى فقه حوزه هاى علمیّه است و چندین قرن است که در حوزه هاى علوم اسلامى تدریس مى شود و دانش پژوهان علاقه مند به معارف اهل بیت (علیهم السلام) از آن بهره مند و سیراب مى شوند.
غیر از این اثر معروف و ماندنى، بسیارى از کتابها و آثار شهید اول، در دسترسى است که بیشتر آنها به وسیله شاگردانش و نیز علما و فقهاى بعدى شرح داده شده است که اساتید، محققان و طلاّب حوزه هاى علوم اسلامى از این میراث ماندگار بهره کافى مى برند. در اینجا تنها به ذکر نام آنان بسنده مى کنیم.
1 -المقالة التکلیفیّة.
2 -المسائل الاربعینیّة.
3 -العقیدة.
4 - اربعون حدیثاً در دو جلد.
5 - اختصارالجعفریات.
6 - مزارالشهید یا منتخب الزیارات.
7 -الدرالباهره من الاصداف الطاهرة.
8 - مجموعة الاجازات.
9 - مجموعة الشهید در سه جلد.
10 - جامع البین من فوائدالشرحین.
11 -الفیّة.
12 -النفلیّة.
13 -القواعدالکلیّة الاصولیة والفرعیّة.
14 - ذکرى الشیعه فى احکام الشریعه.
15 -الدروس الشرعیّة فى فقه الامامیة.
16 - غایة المراد فى شرح نکة الارشاد.
17 -البیان.
18 - خلاصة الاعتبار فى الحجّ و الاعتمار.
19 -الباقیات الصالحات.
20 - حاشیة على الذکرى.
21 - احکام الاموات.
22 - جواز ابداع السفر فى شهر رمضان.
23 - مسائل ابن مکّى.
24 - جوابات الفاضل المقداد.
25 - جوابات مسائل الاطراوى.
26 - شرح قصیده شفهینى.
27 - شعرالشهید الاوّل.
سیماى شهید
شهید اول روحى بزرگ و اندیشه اى بلند داشت ولى این قلّه فرازمند ایمان و جهاد، شهادت و فقاهت، لاغر اندام و از نظر جسمى ضعیف بود. او بحق از پارسایان و شب زنده داران بود که به قدرت و نیروى خدایى که سرچشمه همه کرامتها و قدرتهاست، پیوستگى داشت. در سختیها و مشکلات و حوادث روزگار، لطف و رحمت خدا شامل حالش مى شد و مصایب و ناراحتى روزگار را به سادگى پشت سر مى گذاشت. از او نقل شده که گفته است :
مجلس من در دمشق از دانشمندان اهل سنّت به موجب نزدیکى و رابطه اى که با آنها داشتم خالى نبود ولى وقتى آغاز به نوشتن کتاب لمعه کردم بیم آن داشتم که فردى از متعصّبان وارد شود و ببیند، اما از لحظه شروع تا پایان کتاب هیچ یک از آنان بر من وارد نشدند و این ازالطاف غیبى الهى بود([17]).
او با تقیّه، شروع به نوشتن فقه شیعه کرد و با توکل به خداوند متعال و پشتکار و اطمینان به نفس در مدت هفت روز، بدون اینکه بیگانگان متوجه شوند، کتاب را به پایان رساند. با این ویژگیها و حالتهاى معنوى است که محققان و اندیشمندان بر ستایش از او برآمده و به صفات پسندیده وى را ستوده اند. به گواهى استادش فخرالمحققین :
من از شاگردم محمد بن مکى بیش از آنچه او از من استفاده نموده است بهره بردم!([18])
محقق خوانسارى مى نویسد :
شهید اول بعد از محقق حلّى بزرگترین فقهاى آفاق است تمام دانشمندان به بصیرت و استادى او معترف اند. برازندگى و درخشش وى در فقه و قواعد احکام همچون برازندگى شیخ صدوق، در نقل احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است.
چونان شیخ مفید و سید مرتضى است، در اصول عقاید و کلام و در بحث و مناظره و کنار زدن اندیشه هاى انحرافى همچون شیخ طوسى است. در گستردگى دانش و فنون مختلف و زیادى استاد و شاگردان برجسته، چونان ابن ادریس حلّى است. در تبیین و شکافتن مباحث فقهى، چونان نصیرالدین طوسى است. در همدردى با امّت و برطرف نمودن مشکلات علمى و اجتماعى، نجم الائمه رضى است. در تنقیح علم نحو و صرف، علامه مجلسى است. در جایگزینى فرهنگ و آداب شرع در بین دانشمندان و انسانها، امام مروّج بهبهانى است. در اثبات و جایگزینى حق و عدالت و نابودى باطل و زدودن اندیشه ها از اوهام و خرافات([19]).
در دمشق
شهید مدتى را در دمشق اقامت گزید و بیشترین زمان تحصیل، تدریس، تألیف آثار و اجازاتى که به شاگردانش داده است در آنجا بود. شاید بیشترین اقامت وى نسبت به مناطق دیگر شهر دمشق باشد که شهید ثانى در این باره مى نویسد :
چهار فرزند شهید اول، در شام متولد شدند. ولادت فرزندانش در شام، دلیلى است که مدت زیادى در آنجا اقامت داشته در عین اینکه به زادگاهش، شهرها و کشورهاى اسلامى نیز مسافرت کرده است.([20])
آوازه دانش، فضل و تقواى شهید، از دمشق به سراسر جهان اسلام رسید و به مثابه یگانه مرجع دین و بزرگترین فقیه شیعى مشهور گشت و پیوسته دانشمندان، شیعیان و حاکمان شیعه با او در ارتباط بودند و ابراز علاقه و محبّت مى کردند. سلطان على بن مؤید، آخرین زمامدار سربداران که در سال 766 ق. حکومت سربداران در خراسان را به عهده گرفت از جمله زمامداران شیعه است که با فرستادن نامه و هدایایى نظیر نسخه اى از قرآن مجید و کتاب صحیفه سجادیّه، دوستى و اخلاص خویش را نسبت به این مرجع و عالِم دین اظهار مى کرد. تا اینکه به طور رسمى از شهید دعوت کرد با تشریف فرمایى خویش به خراسان (مرکز حکومت سربداران) در دیار بارگاه ملکوتى امام هشتم على بن موسى الرضا(علیه السلام)منصب «مرجعیت و زعامت» را عهده دار شود تا مردم و شیعیان این منطقه که تشنه حق و عدالت اند از وجود پرفیض فقیه و دانشمند عصرشان استفاده کنند.
قسمتهایى از نامه حاکم سربداران به شهید چنین است :
سلامى چون عطرفشانى عنبرى عطرفشان که به هرجا گذرد بوى خوشش به جا گذارد.
سلامى که با ماه شب چهارده در هر حال و هر منزل هم چشمى نماید.
سلامى که با خورشید در هر بامداد برابرى نماید، بر خورشید دین راستین باد.
محضر مبارک مولاى ما، آن پیشواى بلند همت با اراده، دانشمند وظیفه گزار، رهرو پارسا، علامه روزگار، رهبر ملّتها، سرمشق دانشمندان ژرف بین، دارنده انواع فضایل و دانشها و هنرها، احیا کننده رسم امامان، پیشواى ما خورشید راستى و دین که خدا سایه اش را بر دولتى خوش بنیان و نعمتى بیکران بگستراند.
به عرض آن جناب مى رسانم که شیعیان خراسان تشنه دیدار شمایند و فیض بردن از دریاى فضل و دانشتان. ما در میان خویش کسى را که به فتوایش به لحاظ علمى بتوان اعتماد کرد یا مردم بتوانند عقاید درست را از وى فراگیرند نمى یابیم. و از خداى متعال مسألت داریم که حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد، تا از علمش پیروى کنیم و از راه و رسمش رفتار آموزیم.
ما از این نگرانیم که سرزمین ما به خاطر رهبر نداشتن و راهنمایى نشدن، دستخوش خشم الهى گردد. هرگاه لطف فرمایید و با توکل به خدا و پرهیز از عذر آوردن به اینجا تشریف بیاورید، مزید احسان خواهد بود.الحمدلله قدرتان را مى دانیم و ان شاء الله حقتان را مى شناسیم و بزرگتان مى داریم.
سلام بر ملت اسلام باد!
دوستدار شیفته ات : على بن مؤید([21])
شهید این دعوت را بدون پاسخ نگذاشت. گرچه نامه اى که در خصوص جواب نامه حاکم سربداران داده است به موجب حوادث و اتفاقات تاریخى از بین رفته است ولى دعوت حاکم سربداران باعث شد که شهید کتاب ارزشمند «اللمعة الدمشقیة» را که یک دوره فقه در احکام عملى اسلام است براى هدایت و راهنمایى شیعیان خراسان در قلمرو حکومت سربداران بنویسد. شهید ثانى در این باره مى نویسد :
سلطان على بن مؤید در آخرین نامه شـریفش که در آن شـهید را با محـبت و تعـظیم و ترغیب بسیار مخاطب قرار داده بود از وى درخواست نمود که به خراسان رود ولى شهید از رفتن امتناع ورزید و عذر خواست و کتاب لمعه را در دمشـق، در مدت هفت روز، بنابر نقل فـرزنـد بـزرگـوارش ابـوطـالب مـحـمد، بـراى او نـوشت.([22])
فتنه یالوشى
در زمان شهید وضع سیاسى و اجتماعى کشورها و شهرهاى اسلامى نابسامان بود و هر لحظه ممکن بود افرادى از این وضع آشفته سوء استفاده کنند و در نهایت فکر انحرافى را در بین مسلمانان منتشر نمایند. امّا در عین حال چون شهید اول، از مقام بلند و نفوذ کلام عجیبى برخوردار بود و حتى حاکمان و زمامداران براى سخنان و دستورهاى وى اهمیت بسزایى قائل بودند، نمى گذاشت افرادى در جامعه اسلامى با افکار انحرافى، بدعت در دین اسلام به وجود بیاورند و از قدرت حاکمان براى جلوگیرى از بدعتها و انحرافات استفاده مى کرد.
در عصر او شخصى به نام محمد یالوشى عاملى، پرچم مخالفت برداشت و به دنبال فتنه و آشوب در بین امت اسلامى برآمد. وى گرچه در آغاز از شاگردان شهید اول بود و در سخنورى برازنده و بیانى شیرین و جذّاب داشت ولى از راه شعبده و تردستى، مسیر سحر و کهانت را پیمود و کم کم به جایى رسید که ادعاى نبوت کرد و از راه نیرنگ، مردم را به مذهب جدیدى فرا خواند.
شهید اول، سحر او را از طریق سحر باطل نمود و در برابر این شخص و دعوتش ایستاد و فتواى قتل او را صادر کرد و براى جلوگیرى از نشر این بدعت جدید و در نطفه خفه کردن این فتنه حکومت دمشق را وادار کرد که لشکرى را آماده کند. آنگاه که لشکر آماده شد، به فرمان شهید به مقر محمد یالوشى و پیروانش به نبطیّه در جبل عامل حرکت کرد. بین آنها در آن نقطه جنگ و درگیرى شروع شد و سرانجام محمد یالوشى کشته شد و بسیارى از نیروهایش از بین رفتند.([23])
در زندان
خانه محقّر فقه نگار نهضت سربداران، کعبه مقصود دانش پژوهان و عموم مردم بود. عاشقانش از راههاى دور و نزدیک بدانجا مى شتافتند و پروانه وار به گرد شمع فروزان و مشعل هدایت مى چرخیدند و خدا را پیوسته شاکر بودند که چنین شخصیتى را به آنان ارزانى داشته است.
مدتى این گونه گذشت ولى این بهار پربار چندان طولانى نبود تا اینکه سال 784 ق. فرا رسید. حکومت دمشق در اختیار فردى به نام «بیدمر» بود که از طرف بَرقوق، اولین سلسله پادشاهان چراکسه، به حکومت شامات منصوب گردیده است.
آرى! چهره زمان عوض شد و شهید این تجسّم دانش، تقوا و عدالت در این سال به زندان افتاد و خورشید دین مدت یک سال در زیر ابرهاى مخوف تعصب و حسد قرار گرفت و از دید شاگردان و علاقه مندانش پنهان شد.
جاى مردان خدا در زندان...؟! آرى! آنگاه که ظلم و ناجوانمردى حکمفرماست و نیرنگ و فریب و جهالت و نادانى حاکم است باید فقه و دانش، زهد و تقوا، عدالت و فضیلت دربند باشد. در موقعیتى که روبه صفتان و مکاران و حسودان به صحنه آمده اند بایستى بزرگوارى و آزادمنشى در گوشه زندان به سر برد. چه آنکه امام کاظم(علیه السلام)برگزیده معصوم پروردگار نیز سالهایى را در زندان هارون الرشید سپرى کرد.
مگر فقیه ترین و اعلم علماى شیعه چه جرمى را مرتکب شده است که در گوشه زندان جاى گیرد؟ طومار و شکایتى که پیروان محمد یالوشى، با امضا و تأیید دانشمندان و قضات دربارى، به حاکم دمشق علیه شهید داده بودند و مدعى بودند که او از اسلام برگشته و نسبتهاى زشت دیگر و اتهام به ارتباط داشتن و کار کردن براى نهضت سربداران در ایران و از همه مهمتر حسادتى که در دل بعضى از دانشمندان و قاضیان وابسته به حکومت بویژه در «ابن جماعه، قاضى القضاة دمشق» بود، شهید را به زندان انداخت و حوادث تلخ بعدى را به وجود آورد.
دفاعیّه
تمامى دنیا را اگر با یک منت همراه باشد نمى خواهم و نعمتهاى گران را با ذلت نمى خرم. به دلبرى که سیه چشم به دنیا آمده باشد عشق مى ورزم، از ترس آنکه در چشم نگارم منت سورمه نبینم.([24])
«اولین فقیه»
مرد تقوا و دانش در گوشه زندان از خویش دفاع کرد و در ضمن اشعارى که براى شاه فرستاد چنین نوشت :
به جانم قسم! هیچ گاه جنایتى را مرتکب نشده ام و کسى که ظلم و جنایتى را مرتکب نشده است، چرا عذر خواهى کند. شما نباید به گفتار سخن چینان که از دروغ و دشمنى گفته شده است، گوش دهید.
خدا را، خدا را گواه مى گیرم که من از این اتهامات به دور هستم. عقیده خالص من دوستى و محبّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و عشق ورزیدن به کسانى است که پیامبر را دوست دارند و دوستدار صحابه و همراهان پیامبر مى باشیم. فقه، نحو، تفسیر، اصول فقه، اصول دین، قرآن و حدیث مرا مى شناسد.
او سپس آزادى خویش را درخواست مى کند که مورد موافقت قرار نمى گیرد([25]).
... عاقبت مجلس محاکمه ایمان، تقوا و فقاهت شیعى با حضور شاه و ابن جماعه، قاضى القضاة دمشق و دیگر قضات دربارى آراسته گردید و سخنان شهید در جلسه محاکمه هم اثرى نبخشید و حکم از پیش تعیین شده قاضى چنین اعلام شد :
من ریختن خون او را واجب مى دانم!!!([26])
شهادت
پس از محاکمه و فتواى قتل اعلم فقهاى شیعى، حکم اجرا شد!
چه زمانى؟
روز پنجشنبه 9 جمادى الاول 786 ق. (در 52 سالگى)
در کجا؟
در قلعه دمشق، شهر شام، مرکز طرفداران بنى امیّه.
شهرى که در طول تاریخ براى خاندان رسالت و نبوت و پیروان دلباخته آنان خاطرات تلخ داشته است. جایى که معاویه و سایر خلفاى بنى امیه و بنى عباس، با اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)به گونه اى رفتار نمودند که چهره تاریخ را سیاه کرده است. شهرى که به علماى شیعه، حاملان رسالت نبوى و پاسداران اسلام ناب، ستم شد و به جرم تشیّع به شهادت رسیدند. آرى پیشتر از شهید، شیخ بزرگوار، حسن همدانى دمشقى سکاکینى، از مردان سرشناس شیعى را در سال 744 ق، در بازار اسب فروشان دمشق گردن زدند. دمشقى که در آن على بن ابى الفضل حلبى را به شهادت رسانده و پس از شهادت جسدش را آتش زده اند و سر بریده اش را در شهر گرداندند.
در همین دیار شوم شیخ والا مقام ابن محمد شیرازى را به اتهام شیعه بودن در سال 766 ق. به شهادت رساندند.
آرى! در شهرى که به خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) بى احترامى و به دانشمندان معاصر شهید ستم گردد، باید با فقیه نامى شیعه و مدافع واقعى اهل بیت (علیهم السلام)این گونه برخورد شود.
حقیقت این است که شهر شام، پایتخت معاویه و یزید و پیروان آنها، تحمّل زنده ماندن اعلم فقهاى شیعه را ندارد.
... لباس او را از بدن مقدسش درآوردند و بر او لباس شهادت پوشاندند و پرشقاوت ترین شخص او را به شهادت رساند!
بعد از شهادت بدن مقدسش را به دار زدند! سپس سنگسار کردند! و آنگاه جسم بى جانش را سوزاندند! که آثارى از او باقى نماند. ولى بسى کوراندیشى! گرچه از بدن مقدس شهید اول اثرى نیست و آرامگاهى ندارد که از تربت پاکش تبرّک جویند، روحش و فقه و دانشش در قلب شیعیان و شاگردانش در طول تاریخ جاى دارد و نام مبارکش بر منابر و کرسیهاى درس در حوزه هاى علوم اسلامى پیوسته یاد مى شود و هر مسجد و مَدرسى آرامگاه و مزار اوست.
سلام بر او که مظلوم زیست و مظلومانه به شهادت رسید.
سلام بر فقه نگار نهضت سربداران، که به جرم همدردى با سربداران، بدن بى جانش بردار رفت.
سلام بر خورشید فقاهت گلگون که با خون مطهرش اُفق فقاهت را سرخ فام کرد.
سلام بر شهید اول، که با شهادتش به فقه و دانش حیات مجدد بخشید.
سلام بر او روزى که در آستان قدس ربوبى برانگیخته مى شود.
[1] - ,,,,,,, امل الآمل، شیخ حر عاملى، ج1، ص15، چاپ ایران، 1362 ش.
[2] - حیاة الامام الشهید الاول، محمد رضا شمس الدین، ص9 و 27.
[3] - اعیان الشیعه، علامه سید محسن امین، ج3، ص281، تحقیق سید حسن امین، 1403 ق.
[4] - اعیان الشیعه، ج3، ص281.
[5] - امل الآمل، ج1، ص193.
[6] - همان مدرک، ص179.
[7] - امل الآمل، ج1، ص134.
[8] - همان مدرک، ص67.
[9] - همان مدرک، ص193.
[10] - همان مدرک، ص179.
[11] - حیاة الامام الشهید الاول، ص57.
[12] - همان، ص41.
[13] - امل الآمل، ج1، ص193.
[14] -روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، ج7، ص7, بحار الانوار، ج107، ص194, حیاة الامام الشهید الاول، ص56.
[15] - مقدمه «اللمعة الدمشقیه»، محمد مهدى آصفى، چاپ ده جلدى، ج1، ص94.
[16] - مستدرک الوسائل، محدث نورى، ج3، ص437.
[17] - مقدمه لمعه، ص24.
[18] - حیاة الامام الشهید الاول، ص38.
[19] - روضات الجنات، ج7، ص4.
[20] - حیاة الامام الشهید الاول، ص72.
[21] - شهیدان راه فضیلت، علامه امینى، جلال الدین فارسى، ص168، چاپ چهارم، 1363 ش، روزبه.
[22] - مقدمه «اللمعة الدمشقیة» ص24.
[23] - همان، ص136.
[24] - شهیدان راه فضیلت، ص168.
[25] - روضات الجنات، ج7، ص19
[26] - شهیدان راه فضیلت، ص139.