آقای جمال لوّاف شیرازی
نام و تخلصش جمال و از معاصرین است ـ شعر میگوید و شعر میبافد و در ادبیات فارسی و عربی دست دارد و از آزادیخواهان و جوانمردان فارس بشمار میرود ذوقش سلیم و طبعش مستقیم است ـ نگارنده در شیراز و طهران بدیدار و مصاحبتش نائل آمده و محظوظ شده است ـ از اوست:
غزل
بگردش چشمت ایجان عزم تسخیر جهان دارد که از مژگان و ابرو دائما تیر و کمان دارد
نمیشاید خدنگت را نشانه بر دل کس بزن بر جان عاشق کاین تمنی را بجان دارد
بیا ما با بگلشن تا که گل خوار و زبون گردد در ایندم کو چنین ناز ار نیاز بلبلان دارد
ابیات ذیل را در جنگ بین الملل اول (1333 ـ 1337) در روزهائیکه شور وطن دوستی و دفاع از میهن عزیز در شیراز بحد کمال رسیده بود و شیرازیان در کار تهیه نظام ملی و پوشیدن لباس سربازی و رفتن به برازجان برای جنگ با انگلیسیان بودند سروده است و احساسات وطن دوستی خود را ابراز داشته و از عمل خائنین اظهار نفرت کرده است:
شکست پشت جنوب از تحملات عدو صبا برو بشمال و زبان حال بگو
بگو بحزب دمکرات رستمان غیور مدد که بیژن ماشد بقعر چاه فرو
پی ستیزه کشیده فراسیاب سپاه کجاست کاوه چه شد قارون و فریدون کو
شما بیاری ما گرچه حاضرید افسوس که بعد مردن سهراب میرسد دارو
شبان بخواب بجز استخوان نه بیند سگ چو میش ملت حیران و گرگ در پهلو
دگر ز تیر و کمان رنجه کی شود صیاد که باعلوفه چو سگ رام میشود آهو
شد از تطاول دولت که گشته ملت فارس اسیر در خم چوگان دشمنان چون گو
بزیر بار اجانب شکست پشت شکیب بگل چو خر همه یکباره رفته تا زانو
شراب اشک بصر شد کباب خون جگر بجام دائم از این و بکام دائم از او
وزید باد مخالف درین چمن پژمرد گل و شکوفه و ریحان و سنبل و نارو
نه چارهای نه پناهی نه ملجائی نه رهی که بسته گشته بما راه چاره از هر سو
نه چشم گریه و نه سینه که نالهزار فشرده پنجه جهل و نفاق تنگ گلو
کجاست ناسر افشار و تیغ عالم سوز که آب رفته مگر باز آورد در جو
رسول گفت که حب الوطن من الایمان چو دوستدار وطن نیستید لاترجو
بکین کینه وران همچو گلرخان خیزید اگر بخنجر مژگان و صارم ابرو
چو مرگ راه وطن زندگی جاوید است اگر زره نبود باک نیست با گیسو
هر آن چمن که دهد باغبان ز خون آبش
عجب مدار که خاکش شود چو نافه ببو
شد روز جوانی جبرالله غزاک آمد شب پیری انعم الله مساک
ای دهر هر آنکه دل بمهر تو نهاد اینست جزاش، احسن الله جزاک
و از اشعار عربی اوست:
أأنت طبیب فی الحقیقه ام انا تحیرت حتی است ادری معینا
خیالک فی عینی اذا کنت نائما وفی القلب عند الانتباه توطنا
فحسد عینی القلب عند انتباهها و یغبط قلبی العین حین توسنا
فوادی نیران و عینی لجة و قد اخذت قلبی و عینی مسکنا
لئن الف ـ الایام بینی و بینکم فلا اشتکی البین الذی کان بیننا
بسال هفتصد و چهل و چهار در شیراز وفات یافت و در جوار قبر عمش مدفون شد. [1]
[1] ـ شد الازار چاپ طهران