آقای حاج سید صدر الدین حسینی هاشمی مجتهد شیرازی فرزند مرحوم سید ابوطالب مجتهد فرزند محمد هاشم حسینی
از فقهاء و مجتهدین و شعراء معاصر و برادر کهتر حاج سید نور الدین مجتهد است ـ در ماه ذیحجه سال هزار و سیصد و بیست و یک در شیراز متولد شده است و پس از تحصیل مقدمات برای تکمیل معلومات خود به نجف اشرف رفته و در محاضر مجتهدین ایرانی مقیم آن شهر اعنی مرحومان: شیرازی ـ عراقی ـ نائینی و اصفهانی حضور یافته و سالی چند بتحصیل فقه و اصول و سایر علوم مشغول بوده است تا بمقام رفیع اجتهاد رسیده و از علماء سابق الذکر تصدیق گرفته بشیراز مراجعت کرده است.
چون در سال 1347 دولت برادر مهترش مرحوم سید نور الدین را بعلل سیاسی بطهران تبعید کرد، صاحب ترجمه بخرم شهر رفت و در عرض پانزده روز که در آن بندر بود بهواداری از برادر وجوه اهالی را برانگیخت که نسبت بعمل بیمورد دولت وقت ابراز انزجار کنند و آنها نیز که بمرحوم سید نور الدین ارادت داشتند مبادرت باقداماتی کردند، و تلگرافهائی بطهران مخابره و درخواست عودت پیشوای مذهبی خود کردند و دولت از اینعمل نگران شد و در بیست و ششم ذی حجه 1247 مترجم را توقیف کرد و چون مردم شوریدند تحت الحفظ باهوازش فرستادند و هفت ماه در آنجا تحت نظر بود و در پانزدهم شعبان 1348روانه طهرانش کردند و چهار ماه در طهران در خانه مرحوم حاج امام جمعه مجتهد خوئی مسکن داشت و تحت نظر بود، تا در ذیحجه همان سال که بر حسب تقضای خودش بامر رضا شاه پهلوی بمشهد مقدس رفت و قرب چار ماه در آنجا بود و در مسجد گوهر شاد اقامه نماز میکرد.
در ماه ربیع الثانی بشیراز رفت و اهالی از او استقبال کردند و مشغول تمشیت امور شرعیه و ترویج دین مبین اسلام شد.
در سال 1376 که برادرش (حاج سید نور الدین) برحمت ایزدی پیوست جمعیتی بنام «جمعیت انصار» تاسیس کرد که تا کنون برقرار است.
در تعلیقهای که اخیراً بافتخار نگارنده مرقوم فرموده است چنین مینگارد:
«در سنه 1367 بعد از بیست سال تمام دوباره بائمه عراق در مراجعت از حج تجید عهد کردم، و اینک در زوایة انزوا در کنج عزلت نشسته بعبارة اخری در کتابخانه نشسته و در بروی جهانیان بسته و رشته ارتباط از بیگانه و خویش گسسته، بخاطر نویسندگی زندگی میکنم، یکدوره دائرة المعارف در بیست جلد بنام «مجموعه الاشتات» در هر فنی که دانستهام و توانستهام فراهم کرده الخ»
نیز در رقیمه مزبوره مرقوم داشته است که در ترجمه مرحوم میرزا ابوطالب مجتهد (پدر ایشان) که در جلد اول کتاب دانشمندان و سخن سرایان فارس آمده است نقائصی وجود دارد از قبیل سال فوت آنمرحوم که 1342 بوده و در آنجا 1345 ضبط شده است ـ نیز اجازه اجتهاد او از جانب مرحوم سید اسمعیل صدر صادر شده و در ترجمه سید حسن صدر نوشته شده ـ جواب عرض کردم که من شرح حال او را از جلد اول کتاب «اعلام الشیعه» نقل کردهام و در حاشیه کلمه «اعلام الشیعه» را نوشته بودم که با کمال تأسف در چاپ ساقط شده است و فاضل معاصر آقای آقا بزرگ طهرانی مؤلف کتاب مزبور سال فوتش را در حدود 1345 ثبت کرده است و منهم همینطور نوشته بودم منتهی کلمه « در حدود» نیر در مطبعه ساقط شده است و هم صاحب اعلام الشیعه استاد مجاز او را سید حسن صدر دانسته است.
و عین عبارت اعلام الشیعه چنین است:
«تشرف الی سامراء اواخر عصر السید المجدد الشیرازی (حاج میرزا محمد حسن شیرازی معروف بمیرزای شیرازی و مجدد شیرازی) و بعد وفاة المجدد اتصل بآیة الله السید اسماعیل الصدر و ذهب معه الی کربلاء و لم بطل حتی رجع الی شیراز و کانت اجازة روایته عن شیخنا العلامة النوری و عن سیدنا الحسن الصدر .. و توفی حدود 1345».
اشتباه چاپی دیگر هم در صفحه 134 جلد اول کتاب آمده که در اینجا تصحیح میشود و آن سال فوت میرزای شیرازی است که من 1312 نوشته بودم و حروفچین 1316 چیده است و منهم متوجه این غلط نشدهام، مالکین کتاب اصلاح فرمایند
از مترجم له بسیار ممنون هستم که اشتباهات مذکور را یاد آور شدهاند و ای کاش دیگر خوانندگان کتاب نیز هر گونه اشتباهی بنظرشان میرسید بمن بنده مرقوم میداشتند که مورد استفاده قرار گیرد.
بالجمله صاحب ترجمه طبع شعر نیز دارد، و گاهگاه ابیاتی سروده مسراید که بیتی چند از آن را در اینجا میآوردیم:
در ایام تبعید بطهران و سکونت در خانه حاج امام جمعه خوئی رحمة الله علیه سروده است:
امامی ار که به ری جان و دل ز من خستند ز جای قلب بسنگ فراق بشکستند
بحبل دوستی و از نشاط بزم امام شکستههای دل خسته مرا بستند
بانس مجلسشان هستم، و ز مجلسیان خبر ندارم هشیار یا چو من مستند
اگر هواست معطر کنی بنکهت طبع دماغ مجلسیان چون ببزم بنشستند
ز شیخ سعدی ما گیر این غزل دستور
«درخت غنچه بر آورد و بلبلان هستند»
هم او راست از قصیدهای:
باز رخش طبع من رو کرد سوی کوی یار تا که گیرد بهرهای از عطر موی مشکبار
چون نسیم صبح بیرون شد ز تاریکی شب تا که گیرد رشحهای از گل میان مرغزار
هر زمانه میکند آهنگ یاری دلپذیر نیست بهر باد در جائی محلی و قرار
گاه سودای نجف، گاهی به یثرب میرود گاه میگوید محمد، که شه دلدل سوار
گاه رو سوی عراق و گاهر رو سوی حجاز گاه میگوید حسن، گاهی حسین گلعذار
گاه در بغداد و گاهی در خراسانست او هر زمان آید ز جائی با دو چشم اشکبار
این زمان مولود ختم انبیا و مرسلین احمد مسل شفیع انس و جان روز شمار
پادشاهی را که توراة و انجیل و زبور هم بقر آن مادح او حضرت پروردگار
مدح او کرده خداوند جلیل اندر کتاب کی تواند کرد ممکن مدح او را زینهار
صد هزاران یوسف صدیق او را در رکاب صف زده چون خادمان او قطار اندر قطار
هست جبریل امینش خادمی در بندگی همچو خادم ایستاده منتظر از بهر کار
حق تعالی بهر ذاتش طینت آدم سرشت از وجودش نوح در کشتی هدی امیدوار
نور او چون جلده گر آمد به ابراهیم شد آتش نمرود، در آنروز بهرش مرغزار
بود اسمعیل معدوم الاثر گر او نبود پای موسی مانده در گل بود تا روز شمار
بهر پیغام آوری عیسی بفرمان آمده تا که گوید آمدم ایندم صاحب با اختیار
صدر دین چون حب او در قلب دارد زین سبب
هز زمان آید ز کامش این در رها شاهوار