در سنگرهاى گوناگون
سال 1357ش بود که محمد جواد در کنار دوستان قدیمى یعنى رجایى، دکتر بهشتى و شهیدان سلیمى، جهرمى و شرافت براى هماهنگ کردن مبارزه در مدارس، انجمن اسلامى را پایه گزارى کردند. در تمام مدارس کشور هم زمان راهپیمایى مى شد، همه در یک روز اعتصاب مى کردند و این هماهنگى تأثیر چنین حرکت هاى خودجوشى را مضاعف مى ساخت.
پس از واقعه خونین و اسفناک هفده شهریور 1357، در اعلامیه اى با عنوان اعتراض به کشتار مردم که از سوى روحانیت مبارز انتشار یافت، امضاى دکتر باهنر دیده مى شد. اعتصاب هاى متوالى در اعتراض به استبداد و اختناق رژیم پهلوى اقتصاد کشور را با دشوارى هاى فرساینده اى روبرو ساخت و نیروهاى مبارز و دل سوز از کمبود مواد غذایى و تأمین سوخت آن هم در اوج سرما احساس نگرانى کردند. از این جهت به دستور رهبر انقلاب کمیته اعتصابات تشکیل شد، محمد جواد که قبلا به عضویت شوراى انقلاب درآمده بود، یکى از اعضاى اصلى و تأثیرگزار این تشکّل بود. او و همکارانش از چنین موضعى با تنظیم برنامه اعتصاب ها و منع شدن کارخانه و مراکز تولید مواد غذایى جلو قحطى مصنوعى و نایاب شدن مواد غذایى را گرفتند و تولید نفت و بنزین را به اندازه معرفت داخلى تنظیم کردند.
باهنر عضو کمیته راهپیمایى هم بود. برنامه ریزى براى در نظر گرفتن مناسب ترین زمان و مسیر تظاهرات، تنظیم و انتخاب شعارها، برقرارى نظم راهپیمایى و به حداقل رسانیدن کشتار مردم، نوشتن قطعنامه و انتخاب سخنران از وظایف این کمیته به شمار مى رفت.
با فرار شاه و سرنگونى رژیم پهلوى و زمزمه بازگشت امام به وطن، کمیته استقبال از رهبر انقلاب شکل گرفت. باهنر در این تشکل فعال بود و براى حفظ نظم و امنیت، همانگى براى اقامت و تنظیم دیدارها، آماده کردن بهشت زهرا براى اولین سخنرانى امام در ایران و تلاش هاى دیگر از جمله وظایف این کمیته بود.
مدرسه رفاه و علوى که باهنر و دوستانش سال ها قبل براى تقویت دیانت جوانان و پرورش انسان هاى متدین و مسؤول تأسیس کرده بودند به عنوان محل استقرار کمیته استقبال و اقامت رهبر در نظر گرفته شد.
با پیروزى انقلاب اسلامى، باهنر که آرزوى دیرینه اش را برآورده مى دید سر از پا نمى شناخت و به تنهایى بار چندین نفر را به دوش مى کشید. در نخستین گام ها و با توجه به سوابق علمى و آموزشى باهنر، ایشان از سوى امام مأمور سازمان دهى امر آموزش و پرورش شد. از آن به بعد مسؤولیت هاى مختلفى به دوش او نهاده شد.
مردم کرمان او را به نمایندگى خود در مجلس خبرگان قانون اساسى برگزیدند. او در این مجلس عضو اصلى شوراى هماهنگى مجلس خبرگان بود که سایر اعضاى آن را به ترتیب آقایان: على گلزاده غفورى، ناصر مکارم شیرازى، شهید دکتر حسن آیت و جلال الدین فارسى تشکیل مى دادند.[28] امام مسئولیت نهضت سواد آموزى را به وى سپرد، شوراى انقلاب هم او را به عنوان نماینده خود در آموزش و پرورش معرفى کرد.
در اوّلین مجلس شوراى اسلامى باهنر به عنوان نماینده مردم تهران حضور داشت و در اردیبهشت 1359 به عضویت ستاد انقلاب فرهنگى درآمد.
تأسیس نهاد امور تربیتى از کوشش هاى ارزشمند رجایى و باهنر است.
باهنر سومین نفرى بود که در مهر 1359 به عنوان وزیر آموزش و پرورش در کابینه شهید رجایى از مجلس رأى اعتماد گرفت. او مى گفت ده میلیون بچه ]دانش آموز[ دارم که باید به آن ها رسیدگى کنم و تمام وقت خود را براى اصلاح ساختار آموزشى به کار گرفت. در این باره فکر مى کرد، بررسى مى نمود و از مشاوران کمک مى خواست، گزارش ها را ارزیابى مى نمود و طرح هاى گوناگون مى نوشت تا به یک راهکار درست، اساسى، گره گشا و پُر بازده دست یابد. تأکید مى کرد مدرسه باید جایى براى یاد گرفتن کاربردى دانش باشد، خلاقیت ها را شکوفا کند و رشد دهد.
بعد از حادثه انفجار دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى و به شهادت رسیدن دکتر بهشتى و یارانش، دبیر کلّى این حزب به باهنر سپرده شد.
در پانزدهم مرداد سال 1360 باهنر رسماً به عنوان سومین نخست وزیر جمهورى اسلامى ایران کابینه اى تشکیل داد. در این سمت برنامه هاى اقتصادى وى بیشتر بر این اساس بود: رسیدن به خودکفایى در تولید کالاهاى اصلى، صرفه جویى اقتصادى براى رسیدن به صنایع مادر و پایه، برنامه ریزى کلان براى یک اقتصاد سالم و غیر وابسته به نفت، حمایت از کشاورزى، دامپرورى و صنایع بومى. سیاست دولت باهنر در روابط خارجى بر اساس ارتباط با کشورهاى اسلامى و جهان سوم، همدلى و همراهى با ملّت هاى تحت فشار استکبار بسیار آرمان گرایانه طراحى شده بود. در عرصه فرهنگ بر گسترش اخلاق اسلامى فرهنگ دینى و تقویت آگاهى جمعى تکیه داشت و البته همه این ها با توجه به جنگى تنظیم شده بود که رژیم حاکم بر عراق به ایران تحمیل کرده بود. در داخل نیز اشرار، منافقین و برخى احزاب و گروهکهاى منحرف و معارض کارشکنى مى کردند.
در روزهاى کوتاه نخست وزیرى، باهنر شبانه روز تلاش مى کرد و مى گفت من هرگز نمى خواهم خستگى را ملاقات کنم و چون پزشکان توصیه کردند فشار کار او را بیمار مى کند و باید از تلاش هاى خود بکاهد، مى گفت فرصت از دست مى رود، سفر به مناطق جنگى و بررسى امکانات و کمبودها، سرکشى به روستاها، دیدار از نقاط محروم و تلاش هایى براى محرومیت زدایى از جمله برنامه هاى او در این سمت بود. خیلى شب ها در محل کارش مى ماند، یکى از اتاق هاى ساختمان نخست وزیرى که با موکت ساده اى فرش شده بود، با دو پتوى تا شده و دو بالش اسفنجى کنار دیوار اتاق استراحت او و شهید رجایى در بسیارى از شب ها بود.
برخى وقت ها که فرصت نمى کرد به خانه برود مى گفت با رجایى نان و پنیر مى خوردیم و به خیلى کارها مى رسیدیم، خدا را شکر. در همان روزها یک بار سخت بیمار شد و چشم هایش سرخ و متورم گردید، همین عارضه سبب شد که دچار سر دردهاى شدیدى شود، اما باز هم در خانه نمى ماند، وقتى همسر و فرزندانش اصرار کردند کمى استراحت کند در پاسخ به آنان گفت: من حتى براى مریض شدن هم وقت ندارم![29]