محمد فرزند شیخ عابد خباز شیرازی
از شعراء قرن سیزدهم هجری است ـ پیشهاش نانوائی ـ بسیار شوخ طبع بود و بهزل سرائی و یاوه گوئی رغبتی وافر داشت ـ تا آنجا که خود را نیز هجو گفته بود ـ در سال هزار و سیصد و پنج در شیراز وفات یافت.
ابیات ذیل را در هجو خود گفته است:
شکرلله که محمد چپش است ریش او معدن رشک و شپش است
پنبه دار زن خود کرده به پا پریری گودی وایری روش است
ملکیش پاره شده از پس و پیش بسکه آن ماه لقا خوش روش است
پاره دلوی بقفا افگنده تا بدانند که او آب کش است
آش غم باخته با بازی چرخ دائم از بخت بد خویش بش است
نیز در شکایت از روزگار بزبان ساده محاورهای سروده است:
ای مه برون میا که سر من پتی[1] شده موی سرم چو مورم رم[2] کل فتی[3] شده
من آن کسم که چرخ ز بیم هجای من رنگش ز رخ پریده و قدش کتی[4] شده
نفسم چو اژدهای دمانست لاجرم اکنون چو مرده از غم بی آلتی شده
لیکن هزار حیف که در دور روزگار دیوار بخت کوته من یک لتی[5] شده
تا نسبتم بزن جلبی مرد و زن دهند یارم رفیق خان قلی غربتی[6] شده
رباعی
دیدم پسری بتخم بازی سر مست من از عقبش دو بیضه سرخ بدست
گفتا بنشین که تا زنم ته بسرت من سر به تهش زدم که تازرده نشست[7]
در هجو فتحعلی خان گراشی گفته است:
ای قافله سالار بیابان گراشی سک رید باین قافله و قافله باشی
گویند که امروز توئی اهل توقع قانع بدوتا نان و یکی کاسه آشی
چو کسب پدر بوده ترا عیب نباشد گه سر بفروشی و گهی سر بتراشی
زن ... نترسیدی از تیغ زبانم کزوی کنم این لحظه ترا من متلاشی
[1] ـ پتی: بفتح اول بمعنی برهنه است.
[2] ـ رم: بضم رای مهمله بمعنی موی ازار است.
[3] ـ کلفتی مخفف کربلائی فتح الله ـ نام یکی از مجانین شیراز میباشد.
[4] ـ کتی: بضم اول که کاف عربی است بمعنی دولا و خمیده است.
[5] ـ یک لتی: بکسر لام یعنی یک لا ـ نازک ـ ضعیف
[6] ـ غربتی: بضم اول: غریب و در بدر و بینوا و تهیدست باصطلاح فارسیان
[7] ـ نقل از اشعه شعاعیه