میرزا ابوالقاسم مشهور بمیرزا بابا متخلص براز فرزند میرزا عبدالنبی صوفی ذهبی فرزند میرزا ابوالقاسم شریفی شیرازی
پدرش میرزا عبدالنبی داماد و مرید، میرزا محمد هاشم ذهبی بود[1] و نسبش بمیرسید شریف جرجانی میرسید و مکاتیب اقا محمد هاشم را در کتابی گرد آورده و مرتب ساخته است
راز عرفاء بزرگ قرن سیزدهم هجری واز اقطاب سلسله ذهبیه و متولی حضرت میراحمد شاه چرغ شیراز بوده است.
علاوه بر مراتب عرفان در علم معقول و نویسندگی و فنون شعر ادب فارسی عربی نیز دست داشته است و در اوائل عمر بکسب علوم ظاهریه و شرعیه از فقه و اصول و تفسیر پرداخت و سالهای دراز در اینراه رنج برد، و چون بقول شیخ بهائی از اینگونه معلومات کیفیت و حالی نیافت بعلوم باطن پرداخت و درخط طریقت افتاد، و بتصفیه باطن و تزکیه نفس اشتغال ورزید ـ و بدلالت مردی صوفی مشرب دست از ارادت بپدر خود داد و مصداق:
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم
بظهور پیوست ـ و بدستور پدر در اندک زمان بسیر و سلوک مشغول شد، و مدارج طریقت را طی کرد ـ و پس از فوت پدر مدت چهل سال در مسند ارشاد نشست و بدستگیری اهل حال پرداخت، تا بسال هزار و دویست و هشتاد و دو که از راه طهران قاصد زیارت مشهد شد، و در مراجعت از مشهد سه سال در طهران اقامت گزید و از جانب ناصر الدین شاه قاجار لقب مجد الاشرافی یافت و شرح خطبة البیان را در طهران تألیف کرد، و آنگاه فرزند خود میرزا جلال الدین محمد حسینی مجدالاشراف را از نزدیکی رحلت خود آگاه ساخت و از طهران بعزم بر گشت بوطن مالوف (شیراز) حرکت کرد و چون بمورخه خوار از توابع اصفهان رسید بیمار شد و هم در آنجا بعالم باقی شتافت و جسدش را باصفهان بردند و در آنجا امانت گذاشتند و سال بعد بمشهد برده دفن کردند، تألیفاتش متجاوز از پانصد هزار بیت نظماًو نثراً میباشد.
آقی شمس الدین پرویزی که از فقراء ذهبی و نویسندگان معاصر است در کتاب «تذکرة الاولیاء» چاپ تبریز مینویسد صاحب ترجمه دارای پنجاه و یکجلد تألیف است، همچنین مشار الیه آورده است که شیخ مرتضی انصاری مجتهد بزرگ قرن سیزدهم هجری با حضرت راز مکاتبه داشته و از او در خواست دستور العمل طریقتی و طلب همت میکرده است.
اینک اسامی قسمتی از تألیفات او که در تذکرة الاولیاء ضبط شده است.
1ـ آیات الولایه (در دو مجلد شامل هزار و یک آیه از کلام الله مجید در فضائل حضرت رسول و ائمه اطهار و قدح مخالفین آنها و تفسیر آیات مزبوره که در طهران چاپ شده است)
2ـ اسرار الولایه (گویا در تبریز چاپ شده باشد)
3ـ براهینالامامه ـ در اثبات خلافت بلافصل حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در یکصد و ده باب (در تبریز چاپ شده)
4ـ بطلان تناهی الابعاد (چاپ شده)
5ـ تذکرة الاولیاء در سال 1326 در شیراز چاپ شده
6ـ ترجمه تفسیر قرآن مجید منسوب بحضرت امام حسن عسکری
7ـ شرح خطبة البیان (در شیراز چاپ شده)
8ـ شرح دعای قنوتیه حضرت امیر (ع)
9ـ شرح مصباح الشریعه ـ حضرت صادق (ع) که در سال 1353 بهمت مرحوم میرزا احمد عبدالحی اردبیلی در شیراز چاپ شده
10ـ طباشیر الحکمه (چاپ شده)
13ـ مرآة العارفین و مناسک العاشقین (در 1320 در تبریز چاپ شده)
14 ـ مرصاد العباد (چاپ شده)
و غیر اینها که پنجاه و یک جلد نوشتهاند ـ اکنون پارهای از اشعار او را مینویسیم
غزلیات:
همت عشقم نمود بزم خرابات را عقل فراموش کرد مسجد وطامات را
چاشنی خمر عشق بردم و کام دل لذت تقوی و زهد ـ ذوق مناجات را
زاهد تقوی فروش ـ کاش خریدی ز من بهر بهای دو جام ـ فضل و کرامات را
گر ببهشتم رسید دست ـ گر و هشتمی تا بدهم دستلاف ـ پیر خرابات را
ساقی می هر که یافت ـ روزی کوتین یافت چیست زلال خضر ـ بهر مباهات را
دین حقیقی است عشق ـ بگذر و از کفر و دین کشف حقیقت شود ـ تارک عادات را
شمس ولایت کجا ـ حاصل طاعت کجا؟ نور ولایت برد ظلمت طاعات را
خاک در میفروش قبله اهل دلست
کعبه چه باشد چوراز سجده کند لات را
باز دل از عشق دوست بیخودی ز سر گرفت نور جمالش بتافت سینه سراسر گرفت
باز جنون کرد جوش ـ برد ز سر عقل و هوش جان و تن و دل تمام عشق در آذر گرفت
دل چو بسنگ وفا ـ شیشه تقوی شکست از می عشقش دگر بر کف ساغر گرفت
نور علی شد پدید ـ صیقل دلها رسید آئینه قلب از آن تابش خاور گرفت
شیر خدا کز نهیب شیر فلک را شکست لطف و کرم بین که چون آهوی لاغر گرفت
موسی اگر جلوهای دید بسینا از او عیسی جان هر نفس نور ز حیدر گرفت
طور تجلی حق ـ کعبة دلدار ماست هر که بآن طور شد ـ جلوة دیگر گرفت
جان چو شدم آشنا با حشم و خیل او سیرت سلمان گزید ـ شیوه نو در گرفت
کوی سلیمان عشق ره نبرد مور عقل رفت درین کو کسی ـ کوره قنبر گرفت
دیده چو آن روی دید دل بتو بستی امید غیر جمال قدیم ـ نتوان دلبر گرفت
راز نیابد بهوش تا باید باده نوش
چون ز ازل جام یم ـ از ساقی کوثر گرفت
دوش بدل مژده ز جانان رسید درد تو را نوبت درمان رسید
عاش دلخسته مشتاق را کشمکش هجر بپایان رسید
نفس فدا در ره معشوق کن کز ره دل مستو خرامان رسید
یکنفس از نفس و خرد دور باش کان نفست عشق شتابان رسید
جان و دل از غر بپردازهان مطرب و می آر ـ که مهمان رسید
از نی و چنگ و بط و طنبور و عود بزم طرب ساز که سلطان رسید
شمع فروزان کن و عنبر بسوز خویش نهان ساز که خاقان رسید
از سرو سامان جهان در گذر کار دل از عشق ـ بسامان رسید
آنکه بیابد شه عشق بقا کی غمش از عالم حدثان رسید
دولت جاوید ز عشق آیدت گر چه ترا عمر بپایان رسید
خانه چو پرداختم از غیر حق خانه خدا شاه خراسان رسید
راز بجان زندة جاوید شد
زو بدلش نفخه رحمن رسید
رباعیات:
شاهی که زمهرش انبیاء مفتخرند از کنه صفاتش اولیاء بیخبرند
آن ساقی کوثر است و معشوق خدا عشاق ز عشقش همه بی پا و سرند
ای فضل تو دستگیر هربی پر و بال انعام تو بنواخته ما را مه و سال
یکچند بزجر خلق بگداختهایم یکچند در نواز ما را ز افضال
تو ساقی و ما زخیل مستان توایم تو شاهد و ما ز بت پرستان توایم
بی فیض تو خرمی نباشد دلرا تو باد بهارو ما گلستان توایم
در رفع حجب کوش که سلطان باشی نی جمع کتب ـ که مست و حیران باشی
گر در ره بندگی ز سر پای کنی اندر صف بندگان جانان باشی
ای آنکه ز مدح و منقبت بیرونی مموس بذاتی از صفت افزونی
من چند کنم مدح تو، تو بیچندی من چون گویم وصف تو، تو بیچونی
ابیات ذیل از کتاب شرح خطبه البیان اوست:
مثنوی در ختم کتاب:
گفت مولی برهزاران ـ از صفت آمدم موصوف بهر معرفت
گر تو میخواهی بجان عرفان حق دست حق زن منه دامان حق
یعنی از صاحب کمالی کن طلب بر خوری از فیض او عرفان برب
ز آنکه اوصاف خدا بی منتهی ظاهر از شه گشته از فضل خدا
جز سه صنف از وصف ذات پاک حق که ندارد جز بدات حق نسق
از الوهیت ندارد کس نصیب مثل امر و خلق ز اوصاف حبیب
خاص ذات حق بدان این سه صفت گر تو خواهی از صفاتش معرفت
پس خدا را دان اله انس و جان جز خدا معبود حق نبود بذان
خلق و امر از حق عیان شد ایولد خالقی نه، غیر الله الصمد
غیر ذات پاک خالق در جهان
در حقیقت نیست اینمعنی بدان
در سال هزار و دویست و هشتاد و شش روح پر فتوحش بعالم باقی شتافت
[1] ـ تاریخ حیات میرزا محمد هاشم قطب سلسله ذهبیه را راز شیرازی نوشته است و در دو مجلد چاپ اول و دوم کوثر نامه در تبریز چاپ شده است طالبین بکتاب کوثر نامه مراجعه فرمایند.