سیّد محمد مهدى شهرستانى
(1130ـ1216هـ.ق)
عنوان مقاله: منادى اعتدال
نویسنده: احسان فتاحى اردکانى
طلوع
سید محمد مهدى شهرستانى عالمى نامدار و از بزرگان علماى امامیه در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجرى بود. در حدود سال 1130هـ.ق در اصفهان دیده به جهان گشود. وى از سادات شهرستان جى قدیم(در حومه ى اصفهان) و ساکن اصفهان بود و نسبش به امام کاظم مى رسد.[1] اجداد او که از بزرگان بودند، وزارت دولت صفویه را در برهه اى از زمان بر عهده داشتند.
اولین نفر صدرالدین اسماعیل میر شریف شهرستانى بود که مستوفى الممالک (وزیر دارایى) شد. وى املاک و دارایى زیادى را در سال 931هـ.ق در راه خیر وقف کرد. بعد از وى این سمت به فرزندان وى ازجمله امیر ابوالفتوح، جد اعلاى میرزا محمد مهدى، رسید. او در زمان شاه طهماسب اول ناظر عمارات شریفه (حرم معصومین و امام زاده ها) هم بود.
میرزا محمد، فرزند امیر ابوالفتوح هم سیدى فاضل، فقیه و صاحب فتوا بود و فتاوایش در میان فقهاى عصر اعتبار خاصى داشت ولى هیچ گاه مناصب و مشاغل دولتى را نپذیرفت.
امیر جلال الدین حسن، فرزند میرزا محمد، سومین صدر اعظم از هفت صدر اعظمى بود که شاه عباس در دوران پادشاهى خود داشت. او در سال 1015 یا 1016هـ .ق. وفات نمود. میرزا روح الله پدر بزرگ میرزا مهدى هم از علماى عهد شاه حسین صفوى بود.[2]
هجرت
بعد از حمله افغانها به اصفهان، بسیارى از خانواده ها ازجمله خاندان شهرستانى از آنجا کوچ کردند. میرزا مهدى که در آن زمان کمتر از ده سال داشت، همراه پدرش به عراق مهاجرت کرد و در حوزه کربلا به تحصیل علوم دینى پرداخت.[3]
جنبش اخبارى گرى
حرکت اخبارى گرى که در زمانهاى قبل هم وجود داشت، در آن زمان به وسیله ملا محمدامین استرآبادى (1033 یا 1036) با نوشتن کتاب فوائدالمدنیة تجدید و تقویت شد و در دهه چهارم قرن یازدهم این فکر نفوذ وسیعى در عراق کرد و در قرن دوازدهم به ایران هم رسید و در چند دهه فقه شیعى را در تصرف انحصارى خود نگاه داشت.
شیخ ابوعلى حائرى در منتهى المقال مى نویسد:
«شهرهاى عراق به خصوص کربلا و نجف پیش از آمدن وحید بهبهانى پر از علماى اخبارى و عوام الناس آن ها بود. آن ها به قدرى در اخبارى گرى خود محکم بودند که اگر یک نفر از آنان مى خواست کتابى از کتب مجتهدین را به دست بگیرد، براى اینکه دستش نجس نشود، آن را در دستمالى پیچیده و به دست مى گرفت. علماى اصولى نجف و سایر شهرهاى عراق به قدرى تحت الشعاع اخباریها واقع شده بودند که کمتر کسى نام آن ها را شنیده بود.»[4]
دوران جهش
کربلا در آن موقع محل تجمع اخباریها و رئیس آنها شیخ یوسف بحرانى (صاحب حدائق) بود.
وقتى وحید بهبهانى از بهبهان به کربلا آمد، چند روزى در بحث وى حاضر شد، آن گاه روزى در صحن شریف ایستاد و با صداى رسا فریاد زد: اى مردم! من حجت خدا بر شما هستم. علما و فضلا از هر طرف به دور وى حلقه زدند و پرسیدند: چه مى خواهى؟ وحید گفت: مى خواهم شیخ یوسف منبرش را در اختیار من بگذارد و دستور دهد شاگردانش پاى منبر من حاضر شوند!
وقتى این خبر به گوش شیخ یوسف رسید، چون وى آن روزها از مسلک اخبارى عدول کرده بود ولى از ترس جهّال نمى توانست حق را اظهار کند، تقاضاى وحید را پذیرفت به این امید که او بتواند بطلان مسلک اخبارى را براى آنها ثابت کند. وحید سه روز به درس و گفت و گو پرداخت و دوسوم شاگردان شیخ یوسف را به افکار اصولى هدایت کرد[5]. بدین طریق تفکر اصولى بر اخبارى غالب شد و به دست شاگردان وى استمرار یافت.
تحصیل
میرزا پس از طى مقدمات در کربلا از محضر شیخ یوسف بحرانى کسب فیض مى کرد اما با آمدن وحید بهبهانى به کربلا، به حوزه درس وى راه یافت[6] و تحصیلات خود را نزد وى و محمد مهدى فتونى تکمیل و در تفسیر، حدیث، فقه و لغت به مدارج بالایى رسید و سرانجام از مراجع بزرگ تقلید شد.
تذکر این نکته لازم است که شیخ یوسف به تفکرى بین اصولى و اخبارى معتقد بود و آن را تفکر بزرگانى ازجمله علامه مجلسى مى دانست. او همچنین از کارهاى اخباریها به خصوص مرحوم استرآبادى انتقاد مى کرد و آن را باعث فساد دین مى دانست.[7] همچنین به وحید براى ترویج طریقه اش میدان داد و حتى وصیت کرد بهبهانى بر جنازه اش نماز گزارد.[8]
اساتید و مشایخ روایتى
1 ـ آیت الله وحید بهبهانى.
2 ـ شیخ یوسف بحرانى.
3 ـ شیخ محمد مهدى فتونى.
4 ـ ملا محمد مهدى نراقى.
آیت الله وحید بهبهانى در اجازه اى که به شهرستانى داده است، بعد از حمد و صلوات مى نویسد:
«از من طلب اجازه نمود سید سند، ماجد امجد، موفق مؤید مسدد، فاضل عالم، باذل کامل، محقق مدقق، پاک سرشت پاکزاد متبحر دانا صاحب حسب فائق عالى و نسب رفیع متعالى و ذهن سلیم و طبع مستقیم و فهم پسندیده و فطانت تام و حذاقت کامل و اخلاق حسنه و کمالات زائده ى متکامله، مستجمع علوم عقلى و نقلى، عالم ربانى و فرزند روحانیم میرزا محمد مهدى ملقب به شهرستانى وفقه الله لمراضیه تا از من روایت کند همه ى تصانیف معروف و علومى را که روایت کرده ام از مشایخ اماجد و افاضل عظام و اساتید خود که اساتید همه در اعصار روزگار بوده و نزد خاص و عام مشهور مى باشند تغمدهم الله بغفرانه و اسکنهم بحابیح جنانه و از وى که امیدوارم خداوند او را براى تأییدات ربانیه و توفیقات سبحانیه موفق بدارد خواستارم که مرا در اوقات دعاهاى خود فراموش نکند تا با یاد من که استاد وى بوده ام خداوند بر تأییدات و توفیقات و کمالاتش بیفزاید.»[9]
چهار نفر از شاگردان وحید، مهدى نام داشتند و همه از مراجع بزرگ زمان خود بودند که به آنها «مهادى اربعه» مى گفتند. این چهار نفر عبارتند از: محمد مهدى بحرالعلوم ساکن نجف، میرزا محمد مهدى شهرستانى ساکن کربلا، ملا محمد مهدى نراقى (صاحب جامع السعادات) مقیم کاشان و میرزا محمد مهدى اصفهانى(شهید ثالث) ساکن مشهد.[10]
تدریس و شاگردان
میرزا مهدى به تشکیل حوزه درسى فقه، اصول و تفسیر در کربلا همت گماشت. از بیانات مرحوم زنوزى برمى آید که ایشان شرح لمعه، قواعد علامه حلى و بعضى کتب حدیثى را تدریس مى کرد.
اسامى تعدادى از شاگردان ایشان چنین است:
1 ـ ملا احمد نراقى[11]: صاحب کتاب معراج السعادة و فرزند ملا مهدى نراقى.
2 ـ شیخ اسدالله کاظمى شوشترى: صاحب کتاب مقابس الانوار و از فقهاى محقق.[12]
3 ـ سید محمد حسن زنوزى: صاحب کتاب ریاض الجنه. وى که از شاگردان وحید بهبهانىبود و در فقه، اصول، حدیث، کلام، رجال، ادب، تاریخ و نسب اطلاعات وسیعى داشت[13]، در کتاب خود این گونه مى نویسد:
«در سال 1195 هجرى قمرى روانه کربلاى معلا شده و چهار سال در آن مکان مقدس از فضلاى آنجا خاتم المجتهدین مولانا آقا محمد باقر بهبهانى و عمدة العلما میرزا محمد مهدى شهرستانى و قدوة الفضلا استادى و استنادى آقا سید على عالم ربانى صاحب ریاض مستفیض و مستفید شدم. من کتاب شرح لمعه و قواعد علامه و بعضى کتب حدیث را از اول تا آخر نزد وى خواندم.»[14]
4 ـ آیت الله سید صدرالدین موسوى عاملى: داماد مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء[15] و صاحب چند کتاب فقهى.
5 ـ سید دلدار على نقوى هندى: اولین عالمى که در بلاد هند به درجه اجتهاد رسید.[16]
6 ـ سید عبدالله شبر: صاحب تفسیر.[17]
7 ـ سید عبدالمطلب جزایرى: صاحب کتاب تحفه العالم و نواده محدث بزرگ سید نعمت الله جزایرى.
8 ـ آقا محمد على بن محمد باقر هزار جریبى.
9 ـ مولى شمس الدین بن جمال الدین بهبهانى: از بزرگان و شاگردان وحید بهبهانى و صاحب حاشیه بر مطول و شرح قوانین و... .[18]
10 ـ حمزه بن سلطان محمد قائنى خراسانى.[19]
دارندگان اجازه هاى روایت
بعضى نیز از ایشان اجازه روایتى گرفته اند، ازجمله:
1 ـ ملا احمد نراقى.
2 ـ آقا احمد بهبهانى: نوه وحید بهبهانى و صاحب کتاب مرآت الاحوال.
3 ـ محمد بن اسماعیل: در سال 1210هـ .ق. اجازه روایى گرفت.
4 ـ ملا على تبریزى.
5 ـ آقا زین العابدین موسوى خوانسارى: پدر محمد باقر خوانسارى و صاحب کتاب روضات الجنات.
6 ـ شیخ احمد احسایى: رئیس فرقه شیخیه.
7 ـ ملا اسدالله تسترى (شوشترى): نویسنده مقابس الانوار در فقه.
8 ـ ملا محمد فاضل سمنانى.
9 ـ سید جواد عاملى: صاحب مفتاح الکرامه.[20]
ایشان علاوه بر تدریس در کربلا امامت جماعت در رواق بالا سر حرم مطهر را نیز به عهده داشت.[21]
مبارزه با صوفیه
زمانى که آقا محمد على (فرزند وحید بهبهانى) در کرمانشاه بود، فرقه صوفیه رونق بسیارى گرفته بود لذا وى به مقابله با آن پرداخت و براى اینکه مدرک کافى براى هرگونه اقدامى داشته باشد، استشهادى از بزرگان مراجع تهیه کرد. میرزا مهدى در جواب وى مى نویسد:
بسم الله تعالى
«مخالفت رفتار و طریقه ناهنجار این اشقیاء با طریقه شرع انور و ملت مطهر حضرت سیدالبشر علیه و على اولاده آلاف التحیه والسلام در نهایت وضوح و ظهور کالنور على النور و بر کافه خلایق ظاهر و واضح مى باشد خصوصاً این شقى الاشقیاء معصوم على شاه که پیرو مرشد بقیه ارباب ضلال یعنى شیطان بوده و آن شقى نور على شاه که در اطراف و اقطار او را مرشد مى دانند و تعظیم و توقیرى که نسبت به او مى نمودند، احدى نسبت به ائمه طاهرین ننموده و این شقى معصوم على را تعظیم مى نمودند به حدى که او را در السنه و افواه این اشقیا مسمى به معبود نموده و به همین لقب این بدبخت نامحمود را اسم برده و خود هم ابا و امتناعى از این خطاب براى کفر و الحاد و زندقه او کفایت مى کند و کفى به اثماً مبیناً. مجملا بر کافه اهل اسلام تعزیر و تکفیر و طرد و نفى و ابعاد ایشان متحتم و از لوازم ایمان است. لیکن چون داعى با این شقى بدبخت ملاقات و مکالمه ننموده تا حکم صریح به جواز قتل او نماید لهذا تصریح به جواز قتل او نمى تواند نمود مگر در آنجاها ما فى الضمیر او بروز کند به حدى که شبهه را در آن راه نباشد و نظر به اعتقاد داعى حبس مخلد او در همان کرمانشاهان اولى و الیق و به مراعات دین احوى و اوفق خواهد بود که در هر بلد و مکان روانه شود باعث اضلال و کفر و زندقه عباد خواهد شد و الله یعلم.»[22]
میرزا محمد على هم سردسته این فرقه گمراه (معصوم على شاه) را گرفت و بعد از خوددارى وى از توبه، به قتل او فتوا داد. او را کشتند و آنگاه براى دستگیرى مریدش نور على شاه حرکت کردند.
خدمات اجتماعى
این عالم بزرگ خدمات باارزش و مفیدى از خود به یادگار گذاشته است که از جمله این خدمات عبارت است از:
1 ـ توسعه و تعمیر مسجد جامع: درباره این مسجد آمده است:
این مسجد در ابتدا به نام شیخ عبدالرحیم نامىبوده است، اما در سال 1189هـ .ق. این مسجد توسط مرحوم میرزا محمد مهدى شهرستانى مجدداً بنا و توسعه داده شد و به نام جامع شهرستانى مشهور و معروف گردید. محل ساختمان این مسجد مقابل درب خروجى حرم حسینى به طرف حرم حضرت ابوالفضل که معروف به باب الشهدا است، قرار گرفته است.[23]
2 ـ ساخت مسجد جامع کبیر: این مسجد در خارج از صحن حسینى و در جهت شرقى در نزدیک درب صافى ساخته شد.[24]
3 ـ توسعه حرم حسینى: سید این اقدامات را با پول حاصل از موقوفات جدّ خود (میر شریف) و فرزندش میرزا افضل انجام مى داد.[25]
4 ـ انتقال آب به نجف: آصف الدوله سلطان لکنهو به پیشنهاد سید مهدى مقدارى پول براى میرزا مهدى فرستاد و میرزا با احداث نهر «هندیه» به طول 25 فرسخ در سال 1213هـ .ق. آب را از فرات به شهر مقدس نجف رساند.[26]
5 ـ تشکیل دیوان آل شهرستانى یا مجالس شعرا: علما، ادبا و شاعران بزرگ در این مجلس به خواندن اشعار و دیگر مطالب علمى و دینى و ادبى مى پرداختند. ریاست این دیوان پس از درگذشت مرحوم میرزا مهدى به عهده فرزندان وى قرار گرفت.[27]
سجایاى اخلاقى
مرحوم سید محمد حسن زنوزى استادش را چنین معرفى مى کند:
«استاد امجد عالم فاضل کامل باذل محقق مدقق متبحر جامع ثقه عادل متکلم فقیه سخى شریف الاخلاق کریم الاعراق اوقات شریفش صرف برآوردن حوائج مسلمین و ترویج دین حنیف مى گردید. عالمى دست باز و سخى بى همطراز بود.»[28]
میر عبداللطیف جزایرى نیز در کتاب تحفه العالم به تقریب ذکر علماى درجه اول کربلاو نجف مى نویسد:
«دیگر سید عالى شأن میرزا محمد مهدى شهرستانى سلمه الله بود. وى از اعاظم بود و افاضل نامدار و علامه جلیل القدر است. در تهذیب اخلاق و تکمیل نفس ناقص آنقدر کوشیده است که مزیدى بر آن متصور نیست. شهرستانى خلق عظیمش سواد اعظم عالم ملکوت و بحر بیکران دست دریا نوالش جرعه بخش مکان دیر ناسوت، معروف عموم اهالى روم و هند و ایران و به حاجت رایى مردم یگانه دوران است. مودّتش را با من پایانى نبوده است. تا در ارض اقدس کربلابودم بیشتر اوقات را به خدمتش مى رسیدم و اگر به تقریبى نرفته بودم، خود با قدوم میمنت لزوم کلبه احزان را منور داشتى و به اطاله جلوس و فیض دربارى ساحت ظلمانى خاطر را از گرد کلفت زدودى. با آنکه عمر او از هفتاد تجاور نمود و از عشر ثمانین بود، آثار شکستگى و هرم (یعنى پیرى) از کلال و ملال و ضعف قواى نفسانى و عنصرى اصلا به او راه نیافته بود.»[29]
شجاعت
مسجد جامع اهل سنت در کنار صحن حرم حسینى قرار داشت و یکى از پنجره هاى حرم به داخل این مسجد باز مى شد. بعضى از دشمنان یا اوباش هنگام برگزارى نماز یا دیگر مراسم افرادى را که از آن محل عبور مى کردند، مورد ضرب و شتم قرار مى دادند. میرزا مهدى در اقدامى شجاعانه در نیمه شبى با همکارى کلیددار حرم و دیگران مصالح لازم را آماده کرد و در همان شب دیوارهاى مربوط به مسجد را برداشت و آن را به حرم الحاق کرد.[30]
یکى از کرامتهایى که از ایشان نقل شده، این است که دوبار هنگام ورود به حرم مطهر درب معروف به «باب السدر» به روى وى باز شد.[31]
داستانى خواندنى
ملاّ زین العابدین سلماسى (از همراهان سید بحرالعلوم) نقل مى کند:
«زمانى که مریضى علامه بحرالعلوم شدت یافت، به من فرمود: دوست دارم شیخ حسین نجف، که از شاگردان علامه و زاهدان نجف است، بر جنازه من نماز بخواند اما کسى جز آمیرزا محمد مهدى شهرستانى بر من نماز نمى خواند!
من از این خبر متعجب شدم چون آمیرزا مهدى در کربلا بود و علامه بحرالعلوم در نجف، پس چطور بحرالعلوم چنین سخنى فرمود؟ بعد از مدت زمان کمى علامه بحرالعلوم به دیار باقى شتافت و ما بدن علامه را غسل دادیم و کفن نمودیم و آماده نماز کردیم. وقتى جنازه را در صحن مقدس علوى نهادیم، مجتهدان بزرگى چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و شیخ حسین نجف در آنجا حضور داشتند اما ناگهان آمیرزا مهدى شهرستانى با لباس سفر از در شرقى صحن مطهر وارد شد. همه او را بر خود مقدم داشتند و از وى خواستند بر جنازه بحرالعلوم نماز گزارد. ایشان همان طور که علامه خبر داده بود، نماز گزارد و حاضران هم به او اقتدا کردند.
وقتى جریان را از میرزا مهدى پرسیدم، فرمود: وقتى نماز ظهر را در کربلا به جا آوردم، هنگام برگشت به خانه نامه اى از نجف به من رسید که در آن از وخامت حال علامه بحرالعلوم خبر داده بود، من سریع به خانه برگشتم و به سوى نجف به راه افتادم و به محض ورود جنازه وى را مشاهده کردم.»[32]
تألیفات
1 ـ تفسیر بعضى از سوره ها
2 ـ حاشیه بر مفاتیح الفقه فیض کاشانى.
3 ـ فذالک در شرح مدارک.
4 ـ مصابیح در فقه.
شیوه فقهى
کتاب فقه میرزا مهدى چاپ نشده است تا شیوه فقهى او معلوم شود اما زنوزى مى نویسد: در فقه به شیوه مرحوم بحرانى گرایش داشت.[33]
با توجه به شیوه فقهى بحرانى، مى توان به طریقه او در فقه پى برد. بحرانى در کتاب حدائق ابتدا اقوال را در هر مسئله مى آورد و بعد از آن تمام روایاتى را که مى تواند دلیل باشد، ذکر مى کند. بعد از آن حکم مسئله را با دقت در روایات بیرون مى آورد و روایات قول دیگر را توجیه مى کند و اجماع و شهرت را نیز به عنوان دلیل یا مویّد ذکر مى کند. او سعى مى کند خواننده با مراجعه به این کتاب، از کتب اخبار و استدلال بى نیاز شود. شیخ مهدى فتونى در تقریظ بر یکى از کتابهاى بحرانى مى نویسد:
«این کتاب تحقیقى است که براى قبول شایسته است و بر عمل بر آن تکیه مى شود خصوصاً که بر طریق ما و روش برتر ماست که عمل بر مضمون اخبار است اگرچه هیچ کدام از فقها به آن قول معتقد نشده باشد.»[34]
از این بیانات مى توان نتیجه گرفت که روش فقهى میرزا مهدى تتبع در اخبار گوناگون و استنباط حکم الهى است اگرچه کسى بدان قول معتقد نشده باشد.
فرزندان
از این عالم بزرگ سه فرزند باقى ماند که عبارتند از:
1 ـ میرزا ابوالقاسم: از فضلا و دانشمندان عصر خود بود و اندکى بعد از فوت پدر در سال 1216هـ .ق. درگذشت.
2 ـ میرزا محمد حسین: از علماى کربلا و داماد آقا محمد على کرمانشاهى فرزند وحید بهبهانى بود و به سال 1225هـ .ق. وفات نمود.
3 ـ زینب بیگم: به ازدواج آیت الله سید محمد حسین مرعشى شهرستانى درآمد.[35]
داماد میرزا مهدى شهرستانى (محمد حسین مرعشى) به واسطه این پیوند خویشاوندى ملقب به شهرستانى شد و این لقب در خاندان ایشان باقى ماند وحجت الاسلام والمسلمین سید جواد شهرستانى که در دفتر حضرت آیت الله العظمى سیستانى است، از نواده هاى محمد حسین مرعشى شهرستانى است.
غروب خورشید
این عالم بزرگ پس از عمرى تلاش و تربیت عالمان و فضلا، سرانجام در روز دوازدهم صفر المظفر سال 1216هـ .ق. در 86 سالگى در کربلا وفات نمود و مقبره خاندان خود واقع در رواق پشت قبور شهداى کربلا به خاک سپرده شد.[36]
[1]. شجره نامه ایشان در کتاب تاریخچه عزادارى سید صالح شهرستانى آمده است، البته در بعضى شجره نامهها مقدارى اختلاف هست.
[2]. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، محمد قاسم هاشمى، ص95-159.
[3]. همان.
[4]. وحید بهبهانى، على دوانى، ص 122.
[5]. همان، ص 123.
[6]. همان.
[7]. الحدائق الناظرة، ج 1، ص 14 و 15 و 167.
[8]. وحید بهبهانى، ص 124.
[9]. وحید بهبهانى، على دوانى، ص 188 اعیانالشیعه، سید محسن امین، ج 15، ص 40.
[10]. وحید بهبهانى، ص 188، با اندکى تصرف.
[11]. براى اطلاع بیشتر به گلشن ابرار، جلد 5 مراجعه شود.
[12]. درباره ایشان رجوع شود به وحید بهبهانى، ص 230.
[13]. براى اطلاع بیشتر ر.ک.به: وحید بهبهانى، ص 232.
[14]. وحید بهبهانى، ص 188، با اندکى تصرف.
[15]. ر.ک.به: الکنى و الالقاب، ج 2، ص 413.
[16]. ر.ک.به: وحید بهبهانى، ص 237.
[17]. زندگى نامه ایشان در گلشن ابرار، ج 1، ص 318 آمده.
[18]. ر.ک.به: وحید بهبهانى، ص 236.
[19]. ر.ک.به: فوائدالرضویه، ج 1، ص 653 و 163.
[20]. زندگى نامه ایشان در: گلشن ابرار، ج 1، ص 300.
[21]. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص 174.
[22]. وحید بهبهانى، ص 307.
[23]. تراث کربلا، سلمان هادى الطعمه، ص 145 تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص 173.
[24]. تراث کربلا، ص 185 اعیانالشیعه، ج 15، ص 42.
[25]. اعیانالشیعه، ج 15، ص 42.
[26]. همان.
[27]. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص 173.
[28]. وحید بهبهانى، ص 188.
[29]. همان.
[30]. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص 174.
[31]. همان، ص 175.
[32]. الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 375.
[33]. وحید بهبهانى، ص 188.
[34]. حدائق الناظرة، ج 1، مقدمه، ص ث.
[35]. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص 172
[36]. همان، ص 170 و 171.