على بن عیسى اِرْبِلى
متوفّاى: 693 هـ .ق.
عنوان مقاله: شیداى اهل بیت
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
اِرْبِلى در اوایل قرن هفتم هجرى در شهر اربل([1]) به دنیا آمد. او بعد از اتمام تحصیلات و کسب علوم رایج عصر خویش در نزد اساتید فن و نخبگان آن دوران به ترویج فرهنگ اسلام پرداخت. وى در فن نگارش و شعر و ادب، مورد توجّه عالمان دانش دوست و حاکمان عالم پرور قرار گرفت. در دوران جوانى و اواخر خلافت حکمرانان بنى عبّاس در زادگاه خویش به فن کتابت و نویسندگى اشتغال داشت و بعد از آن که هلاکوخان مغول بر شهرهاى اسلامى، از جمله بغداد استیلا یافت و حکومت بغداد به دست خاندان با کفایت و دانش دوست جوینى افتاد، على بن عیسى اربلى نیز به آنان پیوست و تا اواخر عمر در «دیوان انشاء» ]اداره اسناد رسمى و مکاتبات دولتى[ با آنان به ویژه عطاءالملکجُوینى معروف به علاءالدّین همکارى نزدیک داشت.
اربلى در دوران زندگى خویش با دانشمندان بزرگ اسلامى همچون خواجه نصیرالدّین طوسى، سیّد رضى الدّین على بن موسى بن طاووس، یوسف بن مطهّر حلّى (پدر علاّمه حلّى) و حسن بن یوسف بن مطهّر حلّى(علاّمه حلّى) معاصر و مرتبط بود. وى همچنین مورد توجّه مردان سیاست و وزارت در عصر خود از جمله ابن علقمى([2]) وزیر دانش دوست و شیعه اواخر حکومت عبّاسیان، عطاملک جوینى و برادرش شمس الدّین بوده است.
از متون تاریخى بر مى آید که پدر وى امیر فخرالدّین ابوالفتح اربلى مدّتى حکومت اربل را عهده دار بوده است. اربلى در علوم مختلف اسلامى همچون حدیث، تاریخ، رجال، فقه و عقاید صاحب نظر و از نظریه پردازان سیاست آن روز بوده و فکر و تدبیر و انشاء و قلم وى در اتخاذ تصمیم هاى سیاستمداران عصر تأثیر فراوان داشته است.
اساتید و مشایخ
على بن عیسى اربلى در طول زندگى خویش از دانشمندان برجسته اسلامى اعم از شیعه و سنّى بهره هاى فراوان برده است که برخى از آنان عبارتند:
1. رضى الدّین سیّد على بن طاووس (متوفّاى 664 هـ .ق.) صاحب کتاب هاى «لهوف» و «اقبال الاعمال».
2. سیّد جلال الدّین على بن عبدالحمید بن فخار موسوى. او در سال (676 هـ .ق.) براى محدّث اربلى اجازه صادر کرده است.
3. تاج الدّین ابوطالب على بن انجب مشهور به «ابن السّاعى بغدادى» (متوفّاى 674 هـ .ق.) اربلى در «کشف الغمّة» از این استاد خود تجلیل کرده و مى گوید: من از ایشان کتاب «معالم العترة النّبویة العلّیة» را نقل مى کنم و این کتاب را حافظ ابى محمّد عبدالعزیز بن اخضر جنابذى(متوفّاى 611 هـ .ق.) تألیف کرده است.
4. حافظ ابوعبدالله محمّد گنجى شافعى(متوفّاى 658 هـ .ق.)
محدّث اربلى در «کشف الغمّة» از وى نام برده و مى نویسد: من در شهر اربل و در سال 648 هـ .ق. دو کتاب او را به نام هاى «کفایة الطالب فى مناقب على بن ابى طالب» و «البیان فى اخبار صاحب الزمان» نزد وى قرائت کرده ام.
5. کمال الدّین ابوالحسن على بن وضاح(متوفّاى 672 هـ .ق.) فقیه حنبلى و مقیم بغداد. اربلى از او اجازه روایى دارد.
6. شیخ رشیدالدّین ابوعبدالله محمّد بن ابى القاسم. على بن عیسى کتاب این محدّث را به نام «المستغیثین بالله عند المهمّات و الحاجات» در سال 686 هـ .ق. در منزل خود در بغداد بر وى قرائت کرده است.
شاگردان و راویان
على بن عیسى اربلى، افزون بر تألیفات ارزشمند و خدمات شایان توجّه فرهنگى و اجتماعى براى جوامع اسلامى، اندوخته هاى علمى و پژوهش هاى خود را ـ که محصول سال ها اندیشه و تفکر و زحمات شبانه روزى وى بود ـ بر عدّه اى از انسان هاى مستعد و اندیشمند عرضه نمود، برخى از آنان عبارتند از:
1. مجدالدّین ابوالفضل بن یحیى بن على طیّبى، از نویسندگان شهر واسط در عراق و مؤلّف کتاب «الجزیرة الخضراء»، که علاّمه مجلسى در جلد 13 بحار طبع قدیم، از آن بهره گرفته است.([3]) او که از نویسندگان پرتلاش سرزمین عراق است با خط خود کشف الغمّة را نوشته و در محضر مؤلّف هم آن را مقابله و قرائت کرده و از محدّث اربلى به کسب اجازه نائل شده است.
2. جمال الدّین حسن بن یوسف بن مطهّر حلّىمعروف به علاّمه حلّى (متوفّاى 726).
3. شیخ رضى الدّین على بن یوسف بن مطهّر، برادر علاّمه حلّى مؤلّف کتاب «العدد القویة» که 13 سال از برادرش علاّمه حلّى بزرگ تر بوده است.([4])
4. سیّد شمس الدّین محمّد بن فضل علوى حسنى. وى «کشف الغمّة» را با اجازه مؤلّف روایت مى کند.
5. شیخ تقى الدّین بن ابراهیم بن محمّد بن سالم. شیخ حرّ عاملى اجازه نامه وى از اربلى را مشاهده کرده است.([5])
6. تاج الدّین محمّد بن على اربلى، فرزند على بن عیسى اربلى.
7. عمادالدّین عبدالله بن محمّد مکّى، وى نیز بعد از بهره گیرى از وجود محدّث اربلى، اجازه روایت نیز از او دریافت کرده است.([6])
8. شرف الدّین احمد بن عثمان نصیبى، فقیه و مدرّس مالکى مذهب.([7])
9. شرف الدّین احمد بن تاج الدّین محمّد، نوه محدّث اربلى، مردى دانشمند، شاعر و ادیب است. شیخ حرّ عاملى اجازه نامه روایى وى از جدش على بن عیسى اربلى را دیده است.([8])
10. عزّالدّین ابوعلى حسن بن ابى الهیجاء اربلى. وى از عالمان و شاعران و ادیبان شهر اربل بوده و از محدّث اربلى اجازه نقل کتاب کشف الغمّة را دریافت نموده است. اجازه نامه روایى وى نیز به رؤیت شیخ حرّ عاملى رسیده است.([9])
11. تاج الدّین ابوالفتح بن حسین بن ابى بکر اربلى.
12. امین الدّین عبدالرحمن بن على بن ابى الحسن جزرى. وى عالم پرتلاشى است که در موصل متولّد شده و در منطقه جزیره([10]) زندگى مى کرده است.
13. حسن بن اسحاق بن ابراهیم بن عبّاس موصلى. وى دانشمندى فاضل است که به حضور محدّث اربلى رسیده و شاهد قرائت «کشف الغمّة» بوده و از او اجازه روایى دریافت داشته است.
14. محمود بن على بن ابى القاسم.
15. عبدالرزّاق بن الفوطى. صاحب کتاب «مجمع الآداب على معجم الالقاب».([11])
16. شیخ عیسى بن محمّد بن على. برادر شرف الدّین و نوه دیگر محدّث اربلى.
تألیفات
علاّمه اربلى ذخیره هاى علمى و نتیجه تفکرات و تلاش هاى فرهنگى خود را در قالب کتاب هاى مفید به مشتاقان علم، فرهنگ، ادب، حدیث و تاریخ عرضه کرده که متأسفانه تعداد محدودى از آثار وى به دست ما رسیده است و آنان عبارتند:
1. المقامات. محمّد بن شاکر در «فوات الوفیات» از این اثر نام برده و مى گوید که در چهار بخش تنظیم شده است.
2. رسالة الطّیف یا طیف الانشاء. على بن عیسى اربلى در این کتاب ادبى اشعار و سخنان بدیعى را از معروف ترین ادیبان عرب همچون سیّد رضى، بخترى، حاجزى، مهیار، ابن السّاعاتى، ابن التعاویذى، متنّبى و غیر این ها گردآورده است.([12])
3. دیوان اشعار. او در سایر تألیفات خود همانند «کشف الغمّة» از اشعار این دیوان بسیار نقل کرده است.
4. کشف الغمّة فى معرفة الائمة. این کتاب معروفترین تألیف اربلى است. از مطالعه این اثر ارزشمند و تاریخى مى توان به تسلّط اربلى بر احادیث، سیره، تاریخ، کلام و سایر علوم اسلامى پى برد. در سطرهاى بعدى در مورد این کتاب سخن خواهیم گفت.
رساله ها و مقاله هاى دیگرى نیز از وى به جاى مانده که در اثر حوادث مختلف از دسترس جویندگان علم و فرهنگ به دور مانده است.
نگاهى به کشف الغمّة فى معرفة الائمة
کتاب کشف الغمّة چنان که از نامش پیداست در موضوع آشنایى با زندگى و شخصیّت پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نگارش یافته و در حقیقت یک دوره امام شناسى و مجموعه اى مستند و متقن در فضائل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام)و یکى از مهم ترین منابع شیعى در این موضوع است.
متفکر نامدار شیعه، على بن عیسى اربلى در این کتاب با قلمى شیوا و عباراتى سهل و آسان به تشریح اعتقادات و اندیشه هاى کلامى شیعه مى پردازد. او با طرح مسائلى همچون ضرورت امامت، تبیین جایگاه آن در جامعه اسلامى، نکته هاى مهم تاریخى، فضائل و مناقب، علّت شهادت هر یک از ائمه اطهار(علیهم السلام)، فرزندان، سخنان آن بزرگان و ناگفته هاى بسیارى را براى مخاطبان موافق و مخالف خود روشن مى سازد. امانت در نقل حدیث، استناد به منابع معتبر تشیّع و تسنّن، برخوردارى از متن استدلالى، رفع شبهات احتمالى، پاسخ متقن و غیر قابل انکار به برخى از پرسش ها و بهره گیرى از عبارات نغز و لطیف و سروده هاى زیبا در پایان هر بخش از زندگى امامان معصوم(علیهم السلام) از سایر ویژگى هاى این اثر گران سنگ مى باشد.
محدّث اربلى با استشهاد به آیات و روایات و نقل برخى احادیث به تفسیر آیات مربوط به ولایت و امامت پرداخته و در صورت نیاز، معنا و شأن نزول این آیات را بیان مى کند.
این کتاب بهترین ارمغان براى مشتاقان اهل بیت(علیهم السلام) و منبع خوبى براى خطیبان و واعظان و برآورنده آرزوهاى پژوهش گران در عرصه دین و مذهب مى باشد. شیخ جمال الدّین احمد بن منیع حلّى، عالم و ادیب معاصرِ اربلى، در ضمن نوشتن تقریظى بر این کتاب، چنین سروده است:
اَلا قُل لِجامِعِ هذا الْکِتاب *** یَمیناً لَقَد نِلْتَ اَقصَى اَلْمُرادِ
به نگارنده این کتاب بگویید، سوگند! که خوب حقّ مطلب را ادا کرده و به مقصود خود نائل شدى.
وَ اَظْهَرتَ مِنْ فَضلِ آلِ الرَّسُول *** بِتَألیفِهِ ما یَسُوء الاَْعادى
تو با انتشار فضائل خاندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در این کتاب ]دل دوستان راشاد[ و مخالفین و دشمنان آنان را ناراحت نمودى.
مؤلّف، کتاب کشف الغمّة را در سال (687هـ .ق.) ـ یعنى در اواخر عمر شریف خویش ـ به پایان برده است. چاپ سنگى این کتاب در سال (1294هـ .ق.) انجام یافته و به عنوان نسخه اصلى براى چاپ هاى بعدى مورد استفاده قرار گرفته است.
ترتیب مطالب کشف الغمّة
اربلى قبل از آغاز به بخش هاى اصلى کتاب، به توضیح مطالبى چون معنى آل و عترت و فرق آن با اهل پرداخته، آن گاه حدیث غدیر را پیش کشیده و با استناد به نقل راویان متعدد و مورد اعتماد اهل تسنّن، ولایت و امامت على(علیه السلام) را اثبات مى کند. وى در ادامه این پرسش را که چرا امامان معصوم(علیهم السلام) 12 عدد هستند؟!، طرح مى کند و بعد از نقل جواب هاى متعدد تصریح مى کند که این ها همه استحسانات ظنى هستند و این که به نظر وى این مسأله نقلى و توقیفى است و با نصّ صریح پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)ثابت شده است. دقّت در فهم احادیث و تبیین فصل هاى تاریخى و سیره اهل بیت(علیهم السلام) و تسلّط بر فن مناظره و استدلال هاى متین تبحّر وى را در علم کلام و تاریخ براى مخاطبان کاملاً آشکار مى سازد.
نداى تقریب
از مهم ترین شیوه هاى اربلى در تنظیم و ترتیب «کشف الغمّة»، احترام به آرا و افکار اهل تسنّن و تقدیم منابع آنان ـ در استنادات فضائل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام) ـ بر روایات شیعى است و این جهت در پذیرش کتاب و محتواى آن براى اهل سنّت داراى اهمیّت ویژه اى است. علاّمه شعرانى در این مورد مى گوید: «کتاب کشف الغمّة چون اخبار عامه و خاصه است در مناقب ائمه اثنا عشر(علیهم السلام)و عبارات آن در غایت فصاحت و مشتمل بر اشعار نیکو ]است[ و از آن چه بر طبع گران آید و ذوق سلیم را ناگوار باشد و از اخبار بى اسناد و از توهین و سب نسبت به علماى عامه و لعن و طعن آنان خالى است و بسیار از آن ها به تبجیل و تکریم نام مى برد مثلاً صدیقى الفاضل فلان الحنبلى و یگانه روزگار در فضل و علم ابوعثمان جاحظ...».
آرى یکى از مهم ترین امتیازهاى «کشف الغمه» آزاد اندیشى و دورى از هر گونه تعصّب خشک و تندروى است. علّت این که مخالف و موافق شیعه بر این کتاب به دیده احترام مى نگرند و از منابعى است که در 8 قرن گذشته مورد استناد علماى اسلام قرار گرفته ـ بدون این که غبار فراموشى آن را فراگیرد ـ همین است که اربلى در کتاب خود، گذشته از این که از منابع معتبر اهل سنّت به صورت گسترده بهره مى گیرد و استدلال هاى خود را مستحکم تر مى کند از علما و بزرگان و حتّى خلفاى آنان به احترام نام برده و نوعى ادب و اخلاق اسلامى را رعایت مى نماید. این روش بدین خاطر برگزیده شده تا اگر خواننده اى از اهل سنّت به این منبع مراجعه کرد، مؤلّف را به تعصّب و عناد و تندروى متّهم نکند و از مطالعه کتاب آزرده نشود.
مرحوم اربلى در تمام بخش هاى کتاب سعى مى کند نخست فضائل و مناقب هر معصوم(علیه السلام)را از منابع مورد قبول اهل سنّت بیان کند و سپس به احادیث و روایات شیعى استناد نماید. او به این وسیله سخن حقّ را از زبان مخالفین آن بیان کرده و آنان را از انکار آن باز مى دارد. 2 نمونه از استنادهاى اربلى را در این رابطه مى آوریم:
1. محدّث اربلى در باب فضیلت بنى هاشم بعد از نقل سخنانى از ابى عثمان عمرو بن جاحظ ـ که چکیده دو رساله وى است ـ مى گوید:
«ابن جاحظ از مردان نامدار جهان اسلام و از افرادى است که در فضل و علم و هوشیارى و اطّلاعات گسترده وى و آشنایى ]او[ با دقیق ترین مسائل ریز و درشت تردیدى وجود ندارد. وى شیعه هم نبوده تا متّهم شود بلکه فردى عثمانى و مروانى است. تألیفات فراوان وى شاهد این حقایق است امّا با همه این ها او در دو رساله خویش با استدلال هاى قرآنى و برهانى فضیلت خاندان بنى هاشم و برترى امیرمؤمنان على(علیه السلام)را با وجوهى غیر قابل انکار اثبات مى کند به گونه اى که هیچ شک و تردیدى در مخاطب خود باقى نمى گذارد و حقیقت، مانند صبحِ روشن بر وى آشکار مى گردد. اگر اعتقاد وى هم، چنین بود چه بهتر امّا مطمئناً ـ به گواهى آثارش ـ او این اعتقاد را قبول نداشته بلکه خداوند متعال زبان وى را به اظهار حقّ ناطق گردانیده تا حجّتى باشد بر وى در دنیا و آخرت...»([13])
2. اربلى خطبه حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) که در نوع خود بى نظیر است و از جهات متعددى براى اثبات حقّ، گویاترین و محکم ترین سند است، از افراد معتبر اهل تسنّن به روایت عمر بن شبّه از کتاب «السّقیفة عن عمر بن شبه»، تألیف ابى بکر احمد بن عبدالعزیز جوهرى نقل مى کند.([14]) عمر بن شبه در وثاقت نقل و صدق حدیث در میان اهل سنّت معروف است.([15])
سخنى با علماى اهل سنّت
اربلى هنگامى که براى تنظیم و تکمیل «کشف الغمّة» به منابع اهل سنّت مراجعه مى کند، به غیر از مناقب و فضائل حضرت على(علیه السلام) و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)، در مورد سایر ائمه(علیهم السلام)با کمبود مطلب مواجه مى شود. او متوجّه مى گردد که آگاهان آنان نیز در این مورد سهل انگارى کرده اند به این جهت با ابراز شگفتى و اظهار تأسّف از این همه بى مهرى نسبت به ائمه هدى(علیهم السلام) مى گوید:
«چگونه از منظر دانشمندان اهل سنّت نام، یاد، شرح حال، سخنان و حسب و نسب آن گرامیان پوشیده مانده است؟! در حالى ]که [آنان در طول تاریخ تلاش مى کرده اند اسامى و سخنان ناقلین اخبار و اشعار و امثال را در کتاب هاى مفصل خود بگنجانند حتّى نام و گفتار و حرکات مجانین، آوازه خوان ها، لطیفه گویان، افسانه پردازان، بذله گویان و سایر صنف هاى عرب در متن تألیفات و تواریخ قید شده است تا آن جا که از افرادى که فقط یک بیت شعر و یا یک ضرب المثل گفته ]اند[ به توضیح و تفصیل سخن رانده اند و در مورد آشنایى با ابعاد و نسبت اصوات آوازه خوانان و مغنّیان به بحث نشسته اند امّا بسى شگفتى و تأسّف است که مؤلفین و قلم پردازانى که بآن همه حرص و ولع این حوادث و نکات غیر مهم را ثبت کرده اند در مورد طایفه اى از عرب که جدّ آنان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، پدرشان وصىّ پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مادر آنان فاطمه(علیها السلام) و مادر بزرگشان خدیجه(علیها السلام)و دایى هاى آنان طیّب، طاهر و قاسم و عمویشان جعفر طیّار است و قرآن به پاکى و طهارت آنان شهادت داده و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) بر دوستى و مودّت آنان تشویق و امر کرده است، هیچ سخنى قابل عرضه به میان نمى آورند.
من به چشم خود مشاهده کردم که در زمان ما قضات و مدرّسین آنان زیارت امام موسى بن جعفر(علیه السلام) را نمى پسندیدند و براى ما جایز نمى شمردند و هر گاه ما همراه آنان بودیم و در سر راه به زیارت آن حضرت مشرّف مى شدیم آنان در بیرون توقف کرده و بعد با ما مراجعه مى کردند. این در حالى بود که خود آنان به زیارت قبور صوفیه و برخى قبور ناشناخته مى رفتند. ما به خداوند متعال از هواهاى نفسانى پناه مى بریم.»([16])
ترجمه ها و تعلیقه هاى کشف الغمّة
کتاب پرارج و ارزشمند کشف الغمّة از همان روزهاى تألیف مورد توجّه عالمان دینى، دین پژوهان و متفکران اسلامى قرار گرفت و وجود ترجمه ها و تعلیقات متعدد حکایت از این واقعیت دارد. در این جا به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
1. محراب القلوب در ترجمه کشف الغمّة که توسط على بن فیض اربلى تدوین شده است.([17])
2. ترجمه ابوسعید حسن بن حسین سبزوارى بیهقى.
3. ترجمه فخرالدین على بن حسن زوارى([18])صاحب تفسیر «ترجمه الخواص». او از اساتید مولى فتح الله کاشانى صاحب تفسیر «منهج الصّادقین» است. زواره اى ترجمه کشف الغمّة را در سال 938 هـ .ق. به زبان فارسى به سامان رسانده و به امیر قوام الدّین محمّد، تقدیم داشته است. وى این ترجمه را به نام «ترجمة المناقب» منتشر کرده است. این ترجمه با مقدمه میرزا ابوالحسن شعرانى در 3 جلد توسط کتاب فروشى اسلامى و نشر ادب الحوزه چاپ شده است.
4. تعلیقات ابراهیم بن على کفعمى (صاحب مصباح) بر کشف الغمّة.
5. تعلیقات سیّد هاشم رسولى محلاّتى.
اربلى از منظر دانشمندان
1. شیخ حرّ عاملى:
على بن عیسى اربلى دانشمندى فاضل و حدیث نگارى مورد اعتماد، شاعرى ادیب و نویسنده اى متعهّد و داراى فضائل اخلاقى و خصلت هاى پسندیده است. از تألیفات وى مى توان به کتاب پرارج «کشف الغمّة فى معرفة الائمه» اشاره کرد که در موضوع خود کامل و نیکو نگاشته شده است. وى این کتاب را در شب 21 ماه رمضان، شب قدر، در سال (687) به پایان برده است. اربلى بیشتر اشعار خود را به مدح و ستایش اهل بیت و ائمه اطهار(علیهم السلام) اختصاص داده است.([19])
2. میرزا حسن زنوزى خویى نویسنده «ریاض الجنّة»:
اربلى در اوائل به مقام وزارت روى آورد. وى شخصى صاحب شوکت و عظمت و از اقتدار سیاسى و مالى برخوردار بود امّا بعداً از مناصب سیاسى و حکومتى فاصله گرفت و به تألیف و تصنیف و عبادت و ریاضت پرداخت. ملاّ عبدالرحمن جامى به خاطر آن که او وزارت را ترک کرده بود قصیده اى فارسى درباره اش سروده است.([20])
3. علاّمه امینى صاحب الغدیر:
اربلى یکى از دانشمندان و نوابغ کم نظیر جهان اسلام است که با داشتن دانش سرشار و معلومات چشم گیرش در قرن هفتم هجرى درخشید، او در زمره بزرگ ترین علماى علم ادبِ پیش از خود قرار دارد با این حال او یکى از سیاست پردازان عصر درخشان خود بود چنان که حقیقت فقه و حدیث نیز توسط وى آشکار گردید و سنگرهاى مذهب ]به[ وسیله او حمایت شد و کتاب ارزنده اش «کشف الغمّة» بهترین اثرى است که درباره تاریخ پیشوایان دین، نشان دادن فضائل آنان و دفاع از حریم شان و دعوت به سوى آنان نوشته شده است. این کتاب دلیل قاطع بر دانش زیاد، مهارت در حدیث، ثبات در مذهب، نبوغ در ادب و مهارت در شعر این دانشمند تواناست.([21])
4. فضل بن روزبهان شیرازى شافعى معروف به خواجه ملاّ از عالمان اهل سنّت، در کتاب «ابطال الباطل» که در ردّ کتاب «نهج الحقّ و کشف الصّدق» علاّمه حلّى نوشته، در مورد شخصیّت على بن عیسى اربلى است مى نویسد:
علماى امامیه اتّفاق نظر دارند که على بن عیسى از بزرگ ترین عالمان آن هاست. هیچ گاه غبار فراموشى آثار وى را نمى پوشاند و کهنگى و پوسیدگى بر آن عارض نمى شود. او دانشورى قابل اعتماد است که نقل هاى وى را با اطمینان خاطر مى توان پذیرفت.([22])
5. محمّد بن شاکر کتبى از دانشمندان اهل سنّت در کتاب فوات الوفیات:
على بن عیسى اربلى نویسنده و منشى برگزیده اى در عصر خود بود، وى شاعرى متبحّر و نامه نگارى برجسته در مکاتبات مهم کشورى و لشگرى محسوب مى شد. اربلى بر اقران و امثال خود سیادت و سرورى داشت. وى در اوائل، کاتب والى اربل بود. سپس در زمان صاحب دیوان علاءالدّین به بغداد آمد و در دیوان انشاء (اداره اسناد رسمى و مکاتبات دولتى) به خدمت پرداخت. وى در ایّام استیلاى دولت یهود([23]) ـ سعدالدوله یهودى موصلى که در زمان ارغون خان وزارت یافت ـ از کارهاى حکومتى برکنار شد. بعد از زوال دولت یهود، دوباره به شغل دولتى روى آورد و به سمت قبلى خود بازگشت و با عزّت و احترام زیست. او مردى با تجمل و حشمت و بسیار نیکو منش و پسندیده خصال و داراى مذهب تشیّع بود.([24])
اندیشه هاى ناب
اربلى به عنوان اندیشمند اسلامى داراى تفکرات و اندیشه هاى ارزشمندى بود. وى به خاطر برخوردارى از افکارى والا در میان دانشمندان اسلامى از مقام و منزلت ویژه اى برخوردار است. در این جا به برخى از اندیشه هاى وى اشاره مى کنیم:
شیداى اهل بیت(علیهم السلام)
اربلى در فرصت هاى مناسب در کتاب کشف الغمّة گاهى با نظم و زمانى با عبارت هاى شیوا، عشق و علاقه خود را به اهل بیت عصمت(علیهم السلام)ابراز مى دارد. او در ضمن شرح حال امام حسین(علیه السلام)مى نویسد:
«هنگامى که قلم به دست گرفتم که این کتاب را تألیف نمایم اهتمام جدّى داشتم که تک تک ائمه اطهار(علیهم السلام) را بعد از شرح حال و ذکر فضائل و مناقب با یک قصیده اى مدح نمایم. البتّه نه به خاطر این که مقام و منزلت آن ها را بالا ببرم زیرا آنان در اعلاترین رتبه و بلندترین مقام قرار دارند و منزلت آن گرامیان بالاتر از آن است که من بتوانم فضیلتى را برایشان اثبات نموده و بر شرافت آنان بیفزایم بلکه فقط خواستم یاد من با مدح و ستایش آن بزرگوران جاودانه شود و به نسل هاى آینده بفهمانم که من بنده اى از بندگان آنان، بلکه عبدى براى بندگان آنان هستم.»([25])
وى در ضمنِ ذکر مناقب امام چهارم(علیه السلام) با نهایت تواضع و خاکسارى عشق عمیق خود را به اهل بیت(علیهم السلام) چنین مى نمایاند: آنان مشعل هاى نور و سروران برگزیده اند، امین هاى نیک سیرت و پارسایان پاکیزه اند و هر یک از ایشان در عصر خود، راهنماى هدایت بوده اند. على بن الحسین(علیه السلام) یکى از درختان باشکوه بوستان آل محمّد(علیهم السلام) است که شاخه هاى شرف و امامت از وجود او ادامه مى یابد. زبان من توانایى شمارش مفاخر و مناقب وى را ندارد و عبارات من در مقام توصیف عظمت او نیست، چطور یک بشر خاکى مى تواند ستارگان افلاکى را وصف نماید. کلمات من درباره آن گرامى در حدّ افق فهم و درک من مى تواند باشد نه به گستره عظمت شخصیّت آن بزرگوار، البتّه نیتِ من رساتر از سخن من است.([26])
اربلى همچنین در خاتمه کتاب خود به عنوان حسن ختام قصیده اى سروده و با تقدیم به اهل بیت(علیهم السلام) براى آخرین بار اظهار ارادت مى کند و مطلع آن چنین است:
اَیُّها السّادَةُ الاَئِمّهُ اَنْتُم *** خیرَةُ اللهِ اَوّلاً وَ اَخیراً
اى پیشوایان بزرگوار، شما همواره ـ از اوّل خلقت عالم تا آخر آن ـ بهترین خلق خدا بوده و خواهید بود.
سوگوار امام حسین(علیه السلام)
على بن عیسى در موارد متعددى حزن و اندوه خود را از حوادث غم بار کربلا اظهار مى دارد و حتّى گاهى تحمّل خود را از شنیدن و نقل مصیبت هاى حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)از دست مى دهد. او مى گوید:
گاهى شنیدن این اوضاع و احوال شدیداً دل مرا به درد مى آورد و نمى توانم این مصائب را آن چنان که رخ داده بنگارم. من سال هاست که در روز عاشورا و در مجالس عزادارى برخى از این مصائب و روضه ها را نمى توانم گوش کرده و تحمّل نمایم و از شدّت ناراحتى بر آن چه که بر آن حضرت و اهل بیت(علیهم السلام) وى گذشته است، گاهى مشرف به هلاکت مى شوم و تا آن جا که مى توانم بر آن حضرت و اهل بیتش گریه مى کنم و بر قاتلان و دشمنانشان لعن و نفرین مى فرستم. امّا حزن و اندوه من با این ها تسکین نمى یابد و در مصیبت آن جناب نمى توانم آرامش حقیقى خود را بازیابم.»([27])
اربلى محبت قلبى خود را در مدیحه اى نسبت به امام حسین(علیه السلام) ابراز داشته که ابیات آغازین آن چنین است:
لِلاِْمامِ الْحُسَیْنِ اَهْدَیْتُ مَدْحاً *** راقَ حَتّى کَاَنَّهُ سَلْسَبیل
از براى امام حسین(علیه السلام) مدحى روان و سلیس هدیه مى کنم که گویى در روانى، چشمه سلسبیل است.
وَ بِوُدّى لَوْ کُنْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ *** باذِلاً مُهْجَتى وَ ذاکَ قَلیلُ([28])
سوگند به عشقى که در دل از او دارم اگر من در پیش او بودم و جانم را فدایش مى کردم تحفه اى اندک و ناقابلى را تقدیم حضرتش کرده بودم.
حماسه سراى غدیر
وى یکى از شاعران متعهّدى است که نام خود را در ردیف غدیریه سرایان ثبت کرده است. غدیریه طولانى اربلى با این ابیات شروع مى شود:
وَ اِلى اَمیرِالمُؤْمِنینَ بَعَثتُها *** مَثْلَ السَّفایِنِ عَنَّ فى تَیّار
آن را به سوى امیرالمؤمنین(علیه السلام) تقدیم نمودم، که هدیه من همانند کشتى هایى است که در میان امواج خروشان دریا پنهان شده باشند.
تَحْکىِ السِّهامَ اِذا قَطَعْنَ مَفازَةً *** وَ کَاَنّها فى دِقَّةِ الاَْوْتارِ
تیرهایى که مسافت زیادى را پیموده و از نازکى زه ها حکایت مى کنند.
حَمّالَ اَثْقال وَ مُسْعِفَ طالِب *** وَ مَلاذَ مَلْهُوف وَ مُوئِلَ جار
]على(علیه السلام)[ عهده دار کارهاى سنگین و مهم، برآورنده نیازهاى حاجتمندان، پناه بى پناهان و دادرس گرفتاران است.
وَ أسْأَلْ بِخُمٍّ عَنْ عَلاهُ فَاِنَّها *** تَقْضى بِمَجْد وَ اعْتِلاءِ مَنارِ([29])
درباره مرتبه و مقام عالى او از داستان تاریخى «غدیر خم» بپرس که دلیل قاطعى بر عظمت و بزرگوارى اوست.
احترام به عالمان
اربلى که مردى دانش دوست و فرهنگ پرور بود براى دانشمندان و عالمان عصر خویش احترام خاصّى قائل بوده است همچنان که به آرا و اندیشه هاى آنان توجّه مى کرد. او از تألیفات و آثار معاصرین خود بدون تعصّب و با رعایت ادب و اخلاق نام برده و مطلب نقل مى کند که از جمله آن ها مى توان به چند نمونه اشاره کرد:
1. تفسیر حافظ ابى محمّد عبدالرزّاق عزالدّین رسعنى حنبلى. میان وى و محدّث اربلى دوستى و پیوند عمیقى حاکم بوده است.
2. مطالب السّؤول. تألیف ابى سالم کمال الدّین محمّد بن طلحه شافعى.
3. تألیفات شیخ قطب الدّین راوندى استاد علماى عصر.
او همچنین در فقدان بزرگ مردان علم و ادب و فضیلت با سرودن اشعارى تأثر قلبى خود را اظهار مى نمود چنان که در رثاى نابغه دهر، خواجه نصیرالدّین طوسى و ملک عزالدّین عبدالعزیز بن جعفر قصیده اى سروده است:
وَ لَمّا قَضى عَبْدُالعَزیز بن جَعْفَر *** وَ اَرْدَفَهُ رَزْءُ النّصیر محمّد
هنگامى که به دنبال رحلت عبدالعزیز بن جعفر، خواجه نصیرالدّین طوسى از دنیا رفت.
جَزَعْتُ لِفُقْدانِ الاَخِلاّءِ وَ انْبَزَتْ *** شُؤونى کَمِرْفَضِّ الجَمانَ الْمُبَدَدِ
به خاطر از دست دادن این دوستان عزیز، گریه ها کردم و رشته کارهایم همانند دانه هاى مروارید که نخ آن ها پاره شده باشد، از هم گسست و پاره شده است.
وَ جاشَتْ اِلىَ النَّفْسِ جَزْعاً وَ لُوعَةً *** فَقُلتُ: تَعَزّى وَ اصْبِرى فَکانَ قَدِ([30])
و تمام وجودم را غم و اندوه فراگرفت و به نفس خود گفتم: بردبار و صبور باش و او آرام گرفت.
پاسخ به شبهات
این عالم زمان شناس، گذشته از خدمات علمى، فرهنگى و سیاسى رسمى، در صدد رفع شبهه و زدودن آثار شک و تردید از اذهان نسل نو بود. او سعى مى کرد با دلیل هاى قانع کننده نسل هاى جدید را از خطر هجوم افکار و اندیشه هاى انحرافى مصونیت بخشیده و شبهات مطروحه را رفع نماید. چند نمونه از این قبیل اقدامات وى را ذکر مى کنیم:
1. اربلى در شرح حال امام هفتم به این پرسش تاریخى که: چرا در هنگام تشییع پیکر پاک حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) منادى ندا مى کرد: هذا اِمامُ الرَّفَضَه فَاعْرِفُوهُ؟! چنین پاسخ مى دهد:
چون در آن زمان گروهى بر این باور بودند که امام موسى(علیه السلام) قائم منتظر(علیه السلام) است حبس آن حضرت را به عنوان غیبت آن بزرگوار تلقى مى کردند. آنان اعتقاد داشتند که امام کاظم(علیه السلام)همان مهدى موعود(علیه السلام) است که بعدها ظهور خواهد کرد بدین جهت یحیى بن خالد هنگام شهادت آن حضرت دستور داد تا منادى ندا دهد که این پیکر همان موسى بن جعفر(علیه السلام) است که برخى گمان مى کنند که او نمى میرد، و آن حضرت، قائم منتظر نیست.([31])
2. او در مورد دعاهایى که با عصمت معصومین(علیهم السلام) سازگار نیست امّا از آن گرامیان صادر شده است. چنین جواب مى دهد: به نظر من انبیا و اولیاى الهى همه اوقات خود را به ذکر خدا مشغول مى داشته اند و قلب آنان مملو از ذکر و حبّ پروردگار متعال بود. و خاطر آنان همیشه متعلّق به ملأ اعلا بوده و آنان در همه اوقات در مراقبه بوده اند و هر گاه از این رتبه عالى تر قدرى پایین مى آمدند و توجّه به مسائل عادى و مباحات، آنان را لحظاتى از خداوند متعال باز مى داشت آن را براى خود گناه و خطا مى شمردند و از آن استغفار مى کردند و این از باب همان سخنى است که فرمود: حسنات الابرار سیّئات المقرّبین. دعاى امام هفتم(علیه السلام)در سجده نیز از همین قبیل است که مى فرمود: رَبِّ عَصَیْتُکَ بِلِسانى وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِکَ لاََخَْرَسْتَنى... خدایا من با زبان خود ترا گناه کردم قسم به عزتت که اگر مى خواستى زبان مرا مى بستى.([32])
3. وى در پاسخ این شبهه که آیه تطهیر اختصاص به زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) دارد نه به اهل بیت(علیهم السلام)، پاسخ مى دهد:
این سخن هم از نظر روایت و هم از نظر درایت نادرست است. امّا روایت، حدیث امّ سلمه است که این آیه در منزل او نازل شده است و امّا درایت این که: اگر این آیه در مورد زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل مى شد باید خداوند مى فرمود: لیذهب عَنْکُنَّ الرِّجْسَ وَ یُطَهِّرَکُنَّ، بنابراین از ضمیرهاى مذکر در آیه معلوم مى شود که این آیه در مورد اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده. بدیهى است که در ادبیات عرب اگر مذکر و مؤنث با هم باشند لفظ را مذکر مى آورند و به آن ]بر مؤنث [غلبه مى دهند.([33])
سیاستمدارِ مُتَدَیّن
اربلى بعد از واقعه موصل و تصرّف این شهر توسط مغول، به بغداد هجرت کرد و با خاندان جوینى همکارى نزدیک داشت و با استفاده از قدرت سیاسى و اقتصادى، در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم عالمان دین و نشر ادب و فضائل و ترمیم خرابى هاى مغول از هیچ کوششى فروگذارى نکرد. وى با علاءالدّین جوینى([34])حاکم خیّر و دانش دوست بغداد پیوندى عمیق داشت تا آن جا که وقتى علاءالدّین جوینى ـ معروف به عطا ملک ـ مورد غضب اباقاخان مغول قرار گرفت و توسط او به همدان احضار شد، على بن عیسى نیز در کنار علاءالدّین به عنوان اسیر در زنجیر گرفتار بود، آنان هنوز در گردنه اسدآباد بودند که اباقاخان در سال 680هـ.ق. درگذشت و آن ها آزاد شدند. او همچنان با خاندان جوینى همراهى مى کرد تا این که شمس الدّین جوینى توسط ارغون شاه، مقتول و عطاملک نیز درگذشت و على بن عیسى از صحنه سیاست کنار رفت.
فرزندان
برخى از فرزندان و نوادگان على بن عیسى ادیب، دانشمند و متفکر بوده اند که از آنان سه تن را یادآور مى شویم:
1. تاج الدّین محمّد فرزند اربلى که از وى دیوان شعرى به یادگار مانده است.
2. عیسى بن تاج الدّین محمّد، نوه او است. وى همانند پدر و جدّ خویش اهل دانش و ادب بوده است.
3. شرف الدّین، احمد بن محمّد اربلى، نوه دیگر وى است. او مردى فاضل، شاعر و ادیب بوده و از جدّ خود اجازه نقل کتاب کشف الغمّة را دریافته است.
رحلت
على بن عیسى اربلى بعد از سال ها تلاش و کوشش در راه ترویج دین و مذهب تشیّع و اعتلاى پرچم پرافتخار اهل بیت(علیهم السلام) در سال (693هـ.ق.) دار فانى را وداع گفت.
پیکر شریف او در شهر بغداد و در خانه مسکونى اش به خاک سپرده شد. مزار این عالم وارسته قرن هاست که زیارتگاه شیفتگان آل محمّد(صلى الله علیه وآله) است. محدّث قمى مى نویسد:
«قبر جناب على بن عیسى در بغداد، در وسط عمارت کارپرداز خانه دولت ایران واقع است و من به سر مزار او رفته ام و براى روح پرفتوحش فاتحه خوانده ام.
قدس الله تربته و اعلى فى الجنات رتبته([35])
[1]. اِرْبِل یکى از شهرهاى شمالى عراق در نزدیک موصل و منطقهاى کرد نشین است و امروزه اَربیل گفته مىشود و مرکز استانى به همین عنوان است.
[2]. ابوطالب مؤیدالدّین محمّد بن علقمى آخرین وزیر دولت بنىعبّاس بود. وى 14 سال در سمت وزارت به جامعه اسلامى به ویژه شیعیان خدمات شایان نمود. او سیاستمدارى شیعى مذهب، عدالت پرور، فرهنگدوست، اهل تحقیق و تفکر، خوشنویس و مروّج علم و مکتب بود. وى در سال 657 ـ یک سال بعد از فتح بغداد توسط هلاکو خان مغول ـ در همان شهر درگذشت.
[3]. الذّریعة، ج 5، ص 105 .
[4]. العدد القویه، ص5.
[5]. أملالآمل، ج 2، ص8.
[6]. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 335 أملالآمل، ج 2، ص 164.
[7]. اعیان الشیعة، ج 3، ص 23.
[8]. أملالآمل، ج 2، ص 26.
[9]. همان، ص 61.
[10]. جزیره به ناحیه وسیعى در میان دجله و فرات گفته مىشود که شامل موصل، سنجار، حرّان، رقه، رأس عین آمُد، دیار بکر و چند جاى دیگر مىشود و به جمعى از رجال مشهور که بدانجا منسوبند جزرى گفته مىشود. (لغت نامه دهخدا واژه جزرى)
[11]. اعیان الشیعة، ج 2، ص 310.
[12]. الذّریعة، ج 15، ص 195.
[13]. کشفالغمّة، ج 1، ص 38.
[14]. همان، ج 1، ص 48.
[15]. تهذیب التهذیب عسقلانى، ج 7، ص 405.
[16]. کشفالغمّة، ج 1، ص 5.
[17]. الذّریعة، ج 20، ص 147.
[18]. زندگىنامه وى، در همین مجموعه گلشن ابرار آمده است.
[19]. أملالآمل، ج 2، ص 194.
[20]. الغدیر، ج 5، ص 452.
[21]. همان، ص 446.
[22]. مقدمه کشفالغمّة.
[23]. سعد الدوله یهودى، اوّل پزشک بود و چون ارغون شاهِ بتپرست را معالجه کرد مورد توجّه شاه قرار گرفت و به وزارت منصوب شد. او مسلمانان را تحت فشار قرار داده و آنان را شدیداً آزار و اذیت نمود.
سعدالدوله که فردى خسیس و در جمع مال به شدّت حرص مىورزید بر خلاف وزراى قبلى ـ همانند شمسالدّین صاحب دیوانـ از بخشش و عطا هیچ بهرهاى نداشت و به مسائل فرهنگى و اهل دانش و تحقیق کاملاً بى توجّه بود. به این جهت علم و فرهنگ و تحقیق در دوران وى از رونق افتاد و علما و متفکرین از مناصب حکومتى طرد شدند. در این میان علاّمه اربلى نیز از صحنه سیاست حذف گردید. سلطنت ارغون شاه (690 ـ 683 هـ.ق.) حدود 7 سال ادامه داشت و سعدالدوله یهودى که در دو سال آخر به وزارت وى دست یافته بود در آخر صفر 690 به دست امراى مغول کشته شد و بعد از وى مسائل فرهنگى و توجّه به علم و دانش دوباره رونق گرفت.
[24]. فوات الوفیات، ج 2، ص 83.
[25]. کشفالغمّة، ج 2، ص 72 و لانّى احببت ان اخلدلى ذکرا بذکرهم و حمدهم و انبه على انّى عبدهم بل عبد عبدهم.
[26]. همان، ص 115.
[27]. همان، ج 2، ص 64.
[28]. همان، ص 73.
[29]. کشفالغمّة، ج 1، ص 270 الغدیر، ج 5، ص 444.
[30]. الغدیر، ذیل ترجمه اربلى.
[31]. کشفالغمّة، ج 2، ص 234.
[32]. همان، ج 2، ص 253.
[33]. همان، ج 1، ص 46.
[34]. عطاملک جوینى، ملقب به علاءالدین صاحب دیوان (623 ـ 681) از رجال و مورّخان معروف اوائل دوره مغول است. وى در سال 654 توسط امیر ارغون به هلاکو معرفى و نزد او تقرّب یافت. پس از فوت هلاکو وى و برادرش شمسالدین (صاحب دیوان)، سبب رونق دولت اباقاخان مغول بودند و عطاملک حکومت بغداد و عراق را اداره مىکرد. او مؤلّف تاریخ جهانگشاى جوینى است. انشاء این کتاب، بلیغ و از لحاظ اطلاعات تاریخى نفیس و کمنظیر است. وى حاکمى نیکوکار بود که با آوردن آب فرات به کوفه در عمران و آبادانى سرزمین نجف سهم بسزایى داشت. آنان در ترویج دین، احیاى ارزشهاى اسلامى و احترام به علما سعى بلیغ داشتند.
[35]. فوائد الرضویة، ص 317.