مير سيد علي مدرسي طباطبايي حسني يزدي، معروف به مدرس كبير،[1] در حدود سال 1264ق در شهر يزد زاده شد.
پدر او سيد عليرضا، فرزند زينالعابدين، فرزند محمد، فرزند مرتضي، فرزند محمد، فرزند صدرالدين، فرزند نصير الدين، فرزند اميرصالح اردكاني است كه از او اطلاعات زيادي در دست نيست.
سيد عليرضا چهار پسر داشت كه هر كدام از بزرگان يزد بودند: 1. ميرزا ابوالحسن مدرسي يزدي كه از شاگردان ميرزاي شيرازي بود[2] و در مبارزه با بابيان نقش اساسي داشت، 2. سيد مرتضي مدرسي معروف به شيخ مرتضي، 3. ملا اسدالله و 4. مير سيد علي مدرسي. مادر مير سيد علي، بيبي مدرس، دختر ميرزا سيد محمدعلي مدرس (م 1265ق) عالم بزرگ يزد و جد طايفه معروف مدرسي يزدي بود.
جدّ او ميرزا زينالعابدين، برادر ميرزا محمدعلي مدرس (م 1265ق) بود كه در سال 1272ق از دنيا رفت.[3] از نسل او عالمان چندي برخاستهاند.
خاندان
سادات مدرسي يزدي، از نسل سادات زواره هستند كه در قرن 10 و 11 به اردكان هجرت كردند. جد اعلاي ايشان، مير صالح بن حبيبالله اردكاني در اردكان زاده شد و براي تحصيل علوم ديني به يزد و سپس اصفهان رفت. بعد از چند سال توقف در اصفهان به همراه دوست خود، حكيم عبدالله طبيب يزدي براي تكميل علوم رياضي به هند مسافرت كرد[4]. سپس به اردكان بازگشت و در محلهاي كه هم اكنون به دروازه مير صالح معروف است، اقامت گزيد. در زمان وي، ميرزا اسحاق بيك، مدرسه مصلا را تعميير و از ميرصالح دعوت كرد در بقعه اسحاقيه[5] تدريس كند. ازاينرو ايشان به يزد هجرت كرد و مقام تدريس در اين مَدرَس، به طور ارث در خاندان مير صالح باقي ماند. زبدة الحساب و ترجمه عدة الداعي از آثار مير صالح است.[6]
مدرسه مصلا و بقعه اسحاقيه
مدرسه مصلا از مدارس قديمي يزد است كه ابتدا مصلاي صفدرخان خوانده ميشده است. ميرزا اسحاق بيگ، فرزند سلطان محمد، در سال 1036ق اين مدرسه را تعمير و در وسط آن، زيرزمين بزرگي حفر كرد و داخل آن، حوضخانه، مَدرَس، مسجد و باغچهاي بنا نهاد. اين مدرس به بقعه اسحاقيه معروف است و تدريس در آن به عهده مير صالح و فرزندان وقف شد.[7] تدريس ميرصالح در اين مَدرَس، باعث شد وي و خاندانش به مدرّسي ملقب شوند. بعد از ميرصالح، در هر دورهاي، يكي از فرزندان يا نوادگان او به تدريس در اين مدرسه مشغول بودند. مير سيد علي نيز يكي از كساني است كه در اين مدرسه تدريس ميكرد.
تحصيلات
مير سيد علي بعد از تحصيل مقدمات، با هوش سرشار و پشتكار فراوان توانست در هفده سالگي به همراه دوست و همبحث خود سيد محمد مدرسي (م 1323ق) به حوزه درسي ميرزا محمدجعفر كرماني(متوفای بعد از 1300ق) راه يابد و نبوغ خود را نزد او آشكار سازد. او كه نزد اين استاد كتاب قوانينالاصول را ميخواند، در همان روز اول، اشكالي بر استاد كرد. استاد، در كمال تعجب از پاسخ عاجز ماند و آن را اشكالي وارد دانست و از آن پس جايگاه ديگري براي اين شاگرد خود در نظر داشت. مير سيد علي پيش از 30 سالگي، توانست با جديت و پشتكار در سال 1292ق، از اين استاد خود اجازه اجتهاد و روايت دريافت دارد.
در تذكرهها جز ميرزا محمدجعفر كرماني به استاد ديگر او در يزد اشاره نكردهاند، اما مير سيد علي در كتاب خود، الهام الحجة، به گفتههاي يكي از اساتيد خود با عنوان «استاد محقق ما» اشاره ميكند كه زماني در اصفهان بوده است و با سيد علي محمد باب مباهله كرده است[8] اما به نام او اشارهاي نميكند. بعيد است اين استاد همان ميرزا سيد حسين وامق(م 1307ق) باشد كه از او با تعبير «استاد معظم، عالم عامل و فاضل كامل و عارف زاهد محقق، سيد سند...الحاج ميرزا سيد حسين وامق دام افضاله» ياد ميكند؛[9] زيرا او براي استاد محقق خود، با عبارت «قدس الله تربته الزكية»[10] دعا ميكند كه نشان ميدهد او در آن زمان از دنيا رفته بوده است، اما از سيد حسين وامق به گونهاي ياد ميكند كه نشان ميدهد او در زمان تأليف كتاب زنده بوده است.
در سال 1295ق آقا مير سيد علي به عتبات عاليات رفت و در كربلا نزد شيخ محمدحسين فاضل اردكاني و محمدتقي شهرستاني به تكميل علوم پرداخت. سپس به نجف اشرف رفت و از محضر ميرزاي شيرازي و ميرزا حسين خليلي كسب فيض كرد[11] و توانست از استادان خود اجازه روايت دريافت دارد.
اجازه روايت
از كساني كه به او اجازه روايت داده است، فاضل اردكاني است؛[12] در اين اجازهنامه آمده است:
سيد سند و دانشمند معتمد، عالم عامل تأييد شده الهي و فاضل كامل بيهيچ خلل، فخر افاضل و درياي فضائل، آن كه به بلنداي مقام تحقيق رسيده و راههاي دقت را پيموده، آن كه با تأييد و توفيق به اين درجات رسيده در حالي كه شايسته آن است، ستاره فروزان آسمان سروري و آقايي و مرواريد صدف خير و سعادت، فرعي از درخت طيبه نبوي و شاخساري از درخت تناور علوي، صاحب فكر برّان و سالم و فهم عميق و باقوام و ذهن نقاد و طبع نيكو، آن كه در تمامي فضائل نفساني به بالاترين مرتبه نائل آمده، آن تيزفهم هوشيار و با درايتي كه با فضايل آشكارش بر همگنان فائق گشته.[13]
از ديگر كساني كه به ايشان اجازه روايت داده، سيد محمدحسين شهرستاني است كه اين اجازه در سال 1297ق صادر شده است.[14]
بازگشت به يزد
مير سيد علي بعد از تكميل تحصيلات خود، در سال 1298ق به يزد بازگشت و زعامت علمي و مرجعيت ديني آن خطه را بر عهده گرفت.
او در مدرسه مصلي به تدريس فقه و اصول و تربيت شاگرد همت گماشت و توانست عطش شاگردان خود را با علم خود سيراب كند.[15]
شاگردان
- سيد علي لبخندقي، معروف به مدرس كوچك:[16] او در سال 1284ق در يزد متولد شد. مقدمات را در يزد نزد سيد علي مدرس كبير و آقا شيخ مرتضي مدرسو ميرزا ابراهيم لاري، معروف به حاجي آخوند طزرجاني[17] فرا گرفت. آنگاه راهي نجفشد و از دروس سيد محمدكاظم يزدي و آخوند خراساني و حاج ميرزا حسين تهراني و سيد محمد فشاركي بهره برد. بعد از يازده سال اقامت در عتبات، به يزد بازگشت و تدريس در بقعه اسحاقيه را به عهده گرفت. سرانجام در سال 1364ق در يزد از دنيا رفت.[18] گفتني است ايشان با مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، مؤسس حوزه علميه قم، هممباحثه بودند.[19]
- سيد مرتضي مدرس، معروف به شيخ مرتضي (م 1333ق)، برادر مير سيد علي مدرسبزرگ:[20] او يكي از مدرسان بقعه اسحاقيه در يزدبود و مناهج السوية في تحرير العلوم المهمة النظرية و مفتاح البيان از آثار وي است.[21]
- ميرزا سيد احمد مدرسي(م 1388ق) پدر سيد جواد مدرسي:[22] ايشان نزد پدر خود، سيد محمد مدرسي(م 1323ق) و سيد علي مدرسي و ديگر استادان يزد به كسب علوم پرداخت و ساليان دراز در مَدَرس مصلا به تدريس مشغول بود.
وعظ و خطابه
آقا مير سيد علي در كنار تدريس، از وظايف ديني خود نيز غافل نبود و به وعظ و خطابه اشتغال داشت. ايشان در ماه مبارك رمضان، در مسجد سر ريگ يزد، به خطابه و وعظ ميپرداخت.
سفر دوباره به عتبات
بعد از رحلت ميرزاي شيرازي، مير سيد علي به عتبات بازگشت و در نجف با بزرگان نجف ديدار كرد. او در آنجا با طرح انديشهها و آراي علمي خود، شگفتي و تحسين عالمان بزرگي چون آيات عظام: سيد محمدكاظم يزدي و آخوند خراساني را برانگيخت.
ريحان يزدي در اينباره مينويسد: «روز ورود حضرتش را به نجف اشرف ميتوان يك روز انقلاب علمي در حوزه مقدسه به شمار آورد».[23]
سيد جواد مدرسي در اين زمينه مينويسد:
بعد از رحلت مرحوم سيد مجدد شيرازي (ميرزاي شيرازي، صاحب حكم تحريم تنباكو) به زيارت ائمه بزرگوار عراق مشرف شد و در آنجا با بزرگان فقها، مخصوصاً سيد محمد كاظم يزدي (صاحب كتاب عروه) و آخوند ملا محمدكاظم خراساني ملاقات نموده، همه را نسبت به مقام بلند علمي خويش به تعجب و اعتراف واداشت. صاحب ترجمه هم در ميان علما به اعلميت مرحوم سيد محمدكاظم يزدي گواهي داده، آن را اعلام نمود. اين موضوع و ترويج سيد يحيي موسوي موجب شد كه مردم يزد در مسائل شرعي خود به صاحب عروه مراجعه كنند.[24]
بنا به گزارش سيد محسن امين، پيش از آن، ميرزاي شيرازي و ديگران نيز به فضل و دانش مير سيد علي مدرس اذعان و اقرار ميكردند.[25]
شعر
مير سيد علي از ذوق شعري بسيار لطيفي برخوردار بود و در ابتدا به شائق تخلص ميكرد اما بعدها تخلص خود را به مشتاق تغيير داد.[26] بعضي از اشعار او زينت بخش بسياري از تذكرهها است و سرودههاي زيباي او از سوي اديبان مورد استشهاد قرار گرفته است. برخي از اشعار او چنين است:
چه گويم با تو از حال دل خويش
تو بهتر آگهي از منزل خويش
زمشكلها مرا مشكلتر اين است
كه نتوان گفت با كس مشكل خويش
***
تا چند روز چو روزهدار در جستن ماه
اندر طلبت كنم به هر سوي نگاه
سي روز تمام گشت در گشتن تو
برگرد كه نيست بيش از اين، گردش ماه[27]
***
گفتي او راست وفا پيشه، بلي گر ميبود
اندكي اي دل از اين، حالِ تو بهتر ميبود
با من اكنونكه به مهر است، مرا حال اين است
وه چه ميكردم اگر يار، ستمگر ميبود
گفتي ار چاره هجران طلبي، باش صبور
چاره صبر است، بلي كاش ميسر ميبود
ميگذشت آه چه بر جان خلايق؟ مشتاق
روز حشر ار چو شب هجر برابر ميبود[28]
ازدواج و فرزندان
ميرزا سيد علي همسري از خاندان مدرسي به نام بيبي گوهر، دختر ميرزا محمدتقي، برادرزاده ميرزا محمد علي مدرس برگزيد و دو دختر به نامهاي بيبي زينب و بيبي جميله از او باقي ماند.[29]
ويژگيها
- زهد و تقوا
مرحوم مدرس كبير، بسيار دنياگريز بود و با اينكه به رياست علماي يزد رسيد، هميشه جانب تقوا را رعايت ميكرد و هرگز دست از زهد نكشيد.
سيد عليرضا ريحان يزدي در اين باره مينويسد:
اما از زهد و تقوايش، با آنكه مدتي رياست عامه و خاصه را در مرز و بوم خود دارا بوده، به اتفاق معاصرين، دست به خوان هوا و هوس نيالوده، پيوسته روزگار را به پارسايي ميگذاشت. عالمي اصولي و دانشمندي متكلم بود و هم عاقبت به شهرستان حقيقت بار گشود؛ چنانكه خود فرمايد:
غبار مدرسه گر تيره كرد رويم از اول
هزار شكر كه آخر به آب ميكده شستم[30]
- انس زياد با روايات اهلبيت (علیهم السلام)
مير سيد علي با روايات، بسيار مأنوس بود و با تأمل در آنها به نكات برجستهاي ميرسيد كه بسياري از مشكلات ديني را حل ميكرد و خدا را بر اين نعمت شاكر بود. او در كتاب الهام الحجة در بحث عصمت انبيا مينويسد:
و محرر اين اوراق را در جواب از اين شبهه وجوهاتي به خاطر ميگذشت، ولي به هيچ يك از آنها دل آرام نميشد تا به حمد الله واقف شدم بر كلام امام همام ابيمحمد الزكي العسكري عليه و علي آبائه و ابنه الف الف صلوات و سلام و اين عقده از بركت وقوف بر آن حل شد و الحمد لله الذي هدانا بهم صلوات الله عليهم.[31]
- ارادت به اهلبيت (علیهم السلام)
از ديگر ويژگيهاي مير سيد علي، ارادت مثالزدني او به اهلبيت (علیهم السلام) است. او هنگام نام بردن از اهلبيت (علیهم السلام) ، با تجليل از آنها ياد ميكرد و درود و صلوات بيشمار بر آنان ميفرستاد. همچنين با اينكه بخش زيادي از كتاب الهام الحجة را به معرفي دوازده امام اختصاص داده بود، مينويسد: «محرر اوراق گويد اگر خدا خواست، كتابي در امامت خواهم نوشت تا تدارك اختصار و اقتصار اين رساله شود».[32]
- مطالعه هميشگي
سيد جواد مدرسي از پدر خود نقل ميكرد كه مرحوم آقا مير سيد علي، پيوسته در حال مطالعه و تفكر و تحقيق بود. هرگاه سوار مركب ميشد، كتاب مقابلش بود و مطالعه و تفكر ميكرد؛ به طوري كه گاهي افسار الاغش بر زمين كشيده ميشد. هنگام تشرف به زيارت حضرت امام رضا (علیه السلام) با ايشان كتابهايي بود كه در منازلي كه پياده ميشد، مطالعه ميكرد.[33]
- مبارزه با بهائيت
بهائيت فرقه گمراهي است كه با حمايت استعمار پير انگليس تأسيس شد و رواج يافت. در آن سالها اعضاي منحرف اين فرقه در شهرهاي مختلف ايران از جمله يزد به تبليغ اين فرقه دروغين مشغول بودند. عالمان نيز براي مقابله با اين فرقه از پا ننشستند و با برگزاري مناظره، در صدد مهار اين فتنه برآمدند. از جمله كساني كه در مبارزه با اين فرقه سهيم بود، مير سيد علي است. او بخشي از مباحث كتاب الهام الحجة را به بررسي اين فرقه و اوضاع و احوال مؤسس آن، عليمحمد باب اختصاص داد. وي در اين كتاب با پاسخ دادن به ادعاهاي بابيه، دروغين بودن آنها را آشكار ساخت. همچنين حكاياتي از مبارزه علما با عليمحمد باب و ديگر اعضاي آن نقل ميكند كه خواندني است.
آثار
- الهام الحجة في العقائد الحقة و اصول الدين: اين كتاب، يك دوره عقايد است كه به فارسي نوشته شده است. مير سيد عليدر اين كتاب ضمن بيان آنكه راه سعادت، همان راه انبياست، به اثبات خدا و صفات او، اثبات نبوت و نشانههاي پيامبري پيامبر اسلام، اثبات امامت اميرالمؤمنين و امامان ديگر، رد بابيه و اثبات معجزه بودن قرآنميپردازد. او اين كتاب را پيش از سال 1307ق نوشته و تنها كتابي كه از او به چاپ رسيده، همين كتاب است. اين كتاب به كوشش سيد عليرضا يزدي (م 1330ق) در سال 1346 در مشهد چاپ شد.[35]
- رساله تباهي زمان[36]
- حاشيه بر اوائل استبصار[37]
- حدوث العالم يا حدوث الاجسام[38]
- حق التحجير يا زوال حق التحجير بزوال آثار التحجير[39]
- ديوان مشتاق يزدي[40]
- ذخيرة المعاد في شرح ارشاد الاذهان[41]
- رساله في حجية الاجماع من حيث الاجماع[42]
- رساله في العلة و المعلول[43]
- المقاصد العلية في شرح الالفية[44] كه كتابي در باب نماز است.
- وقاية الايتام[45] في شرح كفاية الاحكام.[46]
وفات
سرانجام، اين عالم رباني در راه بازگشت از زيارت حضرت امام رضا (علیه السلام) ، در سن 51 سالگي، به سال 1316ق[47] در شهر طبس، به دليل بيماري گوارشي، دار فاني را وداع گفت. پيكر مطهر وي بعد از تشييع، در صحن امامزاده حسين بن موسي كاظم طبس به خاك سپرده شد. در اوان پيروزي انقلاب اسلامي، به همت حضرت سيد جواد مدرسي، سنگ زيبايي بر مزارش نصب گرديد. قبر ايشان در آن منطقه، معروف و مورد توجه و زيارتگاه مردم آن سامان است.
به گفته ريحان يزدي، كرامات و خوارق عادت به جنابش نسبت دادهاند، اما از كراماتي كه از قبر او ظاهر شده است چيزي ذكر نميكند.[48]
آخوند ملا عبدالكريم واعظ متخلص به مجاهد و ملقب به عماد الاسلام در رثاي او اين اشعار را سرود:
رخت بربند كه نيست كس در اين دير، مقيم
ترسمت راه زند كوس الملك عقيم
اين همان مملكت است كه سليمان را بود
بس براي تنبيه دل اگر نيست سقيم
گر به جاي دگري داري امروز مقام
هست فردا كه يكي شد به جاي تو مقيم
خنك آن آزادي كه دل از دست نداد
پاي ننمود دراز بيش از حد گليم
همچو آن مير زمان فخر اهل ايمان
گوهر علم و عمل جوهر ذوق سليم
ثمر نخل وفا دوحه روض صفا
آيت جود و سخا معني خلق كريم
فاضل عصر و مفيد مرتضاي فقها
سيد طايفه و شيخ منهاج كريم
دامن همت او پاك زآلايش دهر
موطني را نگزيد غير جنات نعيم
شد مجاهد در فكر پي تاريخ كه زد
خامه غيب رقم «لايق الفوز العظيم»[49]