سفرهاى وحدت آفرین
آیت الله زنجانى به منظور ایجاد وحدت در بین مسلمانان جهان و پیکار همه جانبه علیه استعمار، از سال 1345 ق. راهى بلاد مسلمین شد و در مناطقى چون مصر، سوریه، لبنان، فلسطین، شرق اردن، هندوستان، قفقاز و ایران با شخصیت هاى برجسته سیاسى و علمى دیدار کرد و با ایراد سخنرانى هاى پُرشور، در محافل مختلف علمى و مذهبى، همچون دانشگاه الازهر و مسجد جامع اموى دمشق، همبستگى مسلمین در قبال استعمارگران را خواستار شد.[20] به سخنرانى هاى وى نیز اشاره مى شود.
در دانشگاه الازهر
شیخ الازهر، شیخ محمّد مصطفى المراغى[21]در 2 شعبان 1355 ق. جشن باشکوهى براى نکوداشت این دانشمند برجسته اسلامى ترتیب داد که در آن صدها نفر از شخصیت هاى سیاسى و علمى حضور داشتند و از خدمات آیت الله زنجانى تجلیل به عمل آوردند. در این محفل با شکوه، آیت الله زنجانى با زبانى فصیح در مورد حقانیت شیعه امامیه سخن گفت و سپس در مورد حوزه علمیه نجف اشرف و دانشگاه الازهر گفت:
«نجف اشرف قلب بیدار عالم اسلام و دانشش عالم گیر و چراغ تابناکش ادوار مختلف را فرا گرفته و قرون متمادى است که انوار علوم و ایمان و پرهیزگارى و سجایاى اخلاقى به مشرق و مغرب عالم پخش مى کند.
به همّت و کوشش علماى آن، روحانیّت اسلام در اطراف و اکناف کره زمین انتشار یافته است و جهان اسلام به راه خیر و صلاح هدایت گردیده اند... آرى، قرون متمادى بر این امّت گذشت در حالى که نور هدایت خود را از شموس عالم بشریّت، یعنى علماى برجسته نجف اشرف اکتساب مى کرده اند و اعمال خود را با قوانین علوم و معارف الهیّه و فرامین آنها منطبق مى ساخته و در مشکلات و شداید به آنها پناه مى بردند.
آقایان مى دانند که بغداد مدّت ها مرکز علوم و دانش سراسر مشرق زمین، بلکه سراسر گیتى بودولى پس از سقوط آن و به تاراج رفتن جواهرات گرانبهاى علم و دانشش، دو ستاره تابان از افق معارف اسلامى طلوع کردطورى که یکى چون دیگرى قبله گاه شیفتگان علم و دانش بوده و آن را کعبه آمال خود ساخته از اکناف بلاد مملکت اسلامى بدان روى نهاده اندیعنى ]حوزه ى [نجف اشرف که به دست شیخ طوسى بنا نهاده شد و دیگرى جامع الازهر شریف مصر.
هدف این دو حوزه بزرگ علمى و دینى، یعنى نجف اشرف و الازهر شریف یکى بود و آن تعلیم اسلام و ترویج شریعت غرّاء رسول اعظم، خاتم الانبیاء محمّد(صلى الله علیه وآله) و مؤسّس هر دوى آن نیز شیعه بوده است. آیا اثرى بزرگ تر و جاویدتر از این دو اثر، از شیعه انتظار توان داشت؟ گرچه این دو پس از گذشت زمانى از یکدیگر جدا شده، در طریقت و مذهب، هر یک راه مستقل در پیش گرفته اندبه اجبار و سیاستامّا هر دو در حفظ و اشاعه معارف اسلامى تا کنون کوشا بوده اند.»[22]
در مسجد جامع اموى
آیت الله زنجانى این پیک همبستگى و هماهنگى، به دعوت عالمان بزرگ دمشق، راهى این کشور گردید و در 13 شوال 1355 ق. بعد از اقامه نماز جمعه در بین 40 هزار نفر از مسلمانان دمشق به سخنرانى پرداخت و آنها را به اتّحاد و همبستگى دعوت کرد. وى در بخش هایى از سخنان خویش گفت:
«برادران! دراین زمان بیش از پیش، نیازمند به کسب آراى یکدیگریم چون یکدیگر را خوب بشناسیم، بیشتر به یکدیگر نزدیک مى شویم و برادرى ما راسختر مى شود. آنچه سینه را مالامال اندوه مى سازد و مرا سخت ناشکیبا کرده، چیزى است که مى بینم امر به معروف و نهى از منکر به جاى گره گشایى، مایه ایجاد اختلاف بین مسلمین گردیده... شگفتا! گروه و مجتمعى که پیرامون پرچم اسلام جمع گردیده و سنگ آن را به سینه مى زنند و افتخارشان پیروى از این دین پاک است... شمشیرها به دست گرفته، دندان ها به یکدیگر نشان مى دهند و به جدیّت در فنا و نابودى برادران اسلامى خویش مى کوشند و چون بدان نرسند، نوک سرنیزه اتّهام فسق و فجور و تکفیر و ارتداد را به آنها متوجّه مى سازندشگفت تر آن که خانواده هاى اسلامى، بلایى به سر یکدیگر آرند، که دشمنان به یکدیگر نپسندند.
آن چه آشکارا در میان شیعه و سنّى به چشم مى خورد، جدایى و اختلاف است که فیمابین آنها وجود دارد و آن زاییده زمانى بس طولانى است.
به این دعا که منسوب به امام سجّاد (علیه السلام)، پیشواى شیعیان و مربوط به اواسط قرن اوّل هجرى و روى سخن و دعا بیشتر متوجّه سران اهل تسنّن است، نه شیعه، به نیکوترین وجهى بنگرید. به مضامین عالیه آن از پیکار با دشمنان و پیروزى بر آنان و تقویت روحیه سربازان دلیر اسلام و وسعت کشور و حفظ و حدود سرزمین هاى اسلامى (دقیقاً توجّه کنید). پیشواى ما چگونه از حضرت بارى مى خواهد که اجتماع مسلمین فشرده تر گردد و پیروزى هاى بزرگ نصیب عموم مسلمین اعم از شیعه و سنّى گردد. آیا معنى اتّحاد اسلامى و اعتلاى شخصیّت و عظمت مسلمین غیر این است؟ بدانید که دعوت ما براى اتّحاد و یگانگى مسلمین و از بین بردن نفاق و دو دستگى و عداوت و اختلاف، امرى تازه نیست که ما براى پیشرفت مقاصد شخصى و اهداف خویش آن را به شما پیشنهاد مى کنیم و آن را براى مسلمین اعم از شیعه و سنّى امرى ضرورى و فورى تشخیص داده ایمبلکه این روشى است که شیعیان براى تشیید مبانى و ارکان توحید و عظمت اسلام از ابتداى آن تا کنون به پیروى از امام و پیشواى خود، حضرت سجّاد(علیه السلام) و... دنبال کرده اند.»[23]
این سخنرانى آن قدر جذاب و پرشور بود که محمّدعلى کرد رئیس علمى دمشق بر دستان وى بوسه زد و آیت الله سیّد محسن امین در این باره گفت:
«تاریخ به خاطر ندارد که از ابتداى بناى مسجد اموى دمشق تا کنون، جز حضرت امام سجّاد(علیه السلام)براى ایراد خطبه و سخنرانى بر منبر آن صعود کرده باشد و متأسّفانه سیاست بنى امیّه خطبه آن حضرت را قطع کرد که شایسته است با کلمات نورانى و درخشان در صفحات تاریخ نقش گردد که افتخار ختام خطبه حضرت امام سجّاد(علیه السلام) پس از گذشت 1295 سال نصیب قائد و رهبر شیعه امامیّه، حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم زنجانى گردید.»[24]
در سرزمین فلسطین
آیت الله زنجانى سپس به دعوت سیّد محسن حسینى، مفتى کشور فلسطین جهت زیارت مسجد الاقصى و دیدار با مردم مظلوم آن دیار به آن سرزمین سفر کرد و مورد استقبال مردم و علماى آن جا قرار گرفت و آنگاه در جمع حاضران آن چنان سخنرانى غراء و شیوایى علیه صهیونیزم و استعمارگران جهانى ایراد کرد که این سخنرانى در بین مردم به «خطبه ناریّه» یعنى سخنرانى آتشین معروف گردید. وى در قسمتى از سخنرانى اش سران اسرائیل و دولت هاى استعمارگر را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«... آیا با خدا مى جنگید؟ در حالى که پیروزى خدا حتمى است. آنان که براى تأسیس دولتى به نام اسرائیل در فلسطین کوشش مى کنند و مى خواهند براى یهود سلطنت و عزّت کسب نمایند و با عرب و مسلمین براى نیل به این هدف پیکار مى کنند، باید بدانند با خدایى که براى یهود ذلّت و مسکنت مقرّر فرموده، در پیکارنددر آن جایى که حضرت بارى مى فرماید: «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالمَسْکَنَةُ وَبَاءُ و بِغَضَب مِنَ الله.»[25]
امّا شکّى نیست که در این پیکار، پیروزى با ایزد متعال است در آن جا که مى فرماید:
«لاَغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلِى.»[26]
به شما اى کسانى که خون عرب در عروقشان مى جوشد! به شما اى گروه مسلمانان! نگذارید که اهریمن پلید، نهال خیانت خود را در سینه سرزمین شما بنشاند و آن را برویاند و بارور نمایدچه آن گاه که میوه شومش فرا رسد، گلوهایتان را سخت فرو گیرد و عواطفتان را بى رحمانه جریحه دار سازدآن گاه فریادهاى دردناک از دل برآوریدولى... در آن هنگام پیکارتان بر علیه او و مصیبت و بلاى بزرگى که به شما روى آورده، بس دیر شده است. نوش دارو پس از مرگ بیمار آورده باشد.
اى امیران عرب و... و این مسلمانان با حمیّت! در آن هنگام که دول استعمارگرِ پیروز، دندان هاى خون آشام خود را در حال حمله به شما نشان مى دهد، نیّت شوم و پلیدش را عیان مى بینید که ایده و آرزوهاى شما در قاموس عدل و انصافش محلّى ندارد و قربانگاه خود را در زوایاى تاریک و نکبت بار دلش آشکارا مى نگرید، چرا سرگردانید؟
به یقین بدانید در این روزگار پر آشوب و غوغا، براى بقاى موجودیّت خود و جلوگیرى از زوال و انقراض خویش از لوح وجود گیتى، جز این وسیله اى ندارید که دست اتّفاق و اتّحاد یکدیگر را نیکو بفشارید تا در سایه هماهنگى و اتّحاد کلمه، به دفاع جدّى از میهن عزیز و قطع شرارت صهیونیزم خون آشام و ایادى پلید آن قیام کنید. از پاى افتادگان و درماندگان فلسطین را دریابید تا پیروزى بر صهیونیزم و کامیابى در مقابل مخاطرات، از آن شما باشد و گرنه در آن حال، ذلّت دائمى و مرگ حتمى در این سرزمین، براى اسلام و عرب در کمین شماست.[27]
اى یهودیان! بدانید که کرکس مرگ بر گرد سرتان پرواز مى کند. به شما اخطار مى کنم که هرگاه فلسطین را رها نکنید، بدبختى ها و مرگ فلاکت بار در کمین شماست. اگرچه در این مورد زیاد حرف زده شد، ولى با این حال، براى آخرین بار در این مکان و از راه دلسوزى و عواطف بشریّت و اسلام، با گفتارى کاملاً روشن و صریح و دلایل حسّى و آشکار، از آن جا که سخت پایبندیم که به کُنه اغراض و به عقل بازگردید و به گذشته و حال خود تأمّل کنید و نیکو بیندیشید که فتنه انگیزى و جنگ طلبى در فلسطین براى شما جز اتلاف نفوس و اموال نخواهد داشت.»[28]