در پایتخت تباهى
مبارزه فقیهان بلند آوازه ایران (آقا نجفى و حاج آقا نورالله) با استعمار، درباریان وابسته را نگران ساخت. آنها در پى بهانه اى بودند تا این رهبران دلسوز را از پیروانشان جدا سازند. سال 1320 ق. زمان پیدایش بهانه اى براى این کار بود. دو بازرگان منحرف اصفهان به دست مسلمانان خشمگین کشته شدند([18]) و در پى آن مردم مؤمن یزد بر مفسدان شهرشان یورش برده، گروهى از آنها را هلاک کردند([19]). درباریان که از مدتها پیش در پى بهانه اى براى دور ساختن رهبران مذهبى اصفهان از مردم شهر بودند، فرصت را غنیمت شمرده، آقا نجفى و حاج آقا نورالله را به تهران فرا خواندند. بدین ترتیب آقا نجفى و حاج آقا نورالله دیگربار به تهران رفتند و یک سال در آن دیار زیستند. در این مدت مزدوران دربار با پخش شایعه ها و تصنیفهاى مبتذل شخصیت آسمانى مجتهد بیدار سپاهان را آماج حمله خود قرار دادند.([20])
سرانجام روزهاى 1322 فرا رسید. و دو فقیه گران پایه با سرافرازى و احترام به زادگاه خویش بازگشتند.([21])
انجمن ملى
هر چند تعیین تاریخ نخستین روز خیزش مشروطه خواهى و شمارش نام آغاز گران آن بسیار دشوار است، مى توان گفت که همگام با پیشرفت اندیشه مشروطه در جامعه انجمنهاى ملى نیز در شهرهاى کشور شکل گرفت تا تنگناهاى اقتصادى - اجتماعى را از میان بردارد. این انجمن در اصفهان زیر نظر آقا نورالله پاى به عرصه وجود نهاد.
حاج آقا نورالله و آقا نجفى به مثابه چهره هاى شاخص روحانیت در هجرت و تحصن 1324 قم شرکت جستند.([22])
این هجرت سرنوشت ساز به پیروزى مشروطه انجامید و سرانجام روحانیان معترض به شهرهاى خود بازگشتند.
پس از موفقیت جنبش مشروطه، حاج آقا نورالله با مشکلى تازه روبرو شد. ظل السلطان، که سى سال بر مردم اصفهان حکم رانده بود و پرونده اى سراسر گناه و جنایت داشت، یکباره تغییر چهره داد تا همچنان در قدرت باقى بماند. فقیه فرزانه شهر در کنار برادر بزرگترش آقا نجفى اعتراضى فراگیر را سازماندهى کرد و سرانجام دست آن عنصر پلید را از مال و نوامیس مردم کوتاه ساخت.([23])
پیمان الهى
1324 ق. را باید سال تحقق بخشى از آرمانهاى دانشور پرهیزگار سپاهان دانست. فراورده هاى ایران اندکى فزونى یافت و زمینه دومین حرکت بزرگ دانشوران دلسوز کشور و ملت فراهم آمد. آنها به رهبرى حاج آقا نورالله اطلاعیه اى انقلابى منتشر کردند که بى تردید باید در شمار اسناد افتخار مسلمانان جاى گیرد. روحانیان برجسته شهر در این اطلاعیه پیمان بستند که :
1. ,در نوشتن اسناد و احکام تنها از کاغذ ایرانى بهره گیرند.
2.بر مردگانى که کفن غیر داخلى بر آنها پوشانده شده، نماز نگزارند.
3.خود و پیروانشان از پارچه هاى ایرانى استفاده کنند و متخلّفان از این اصل را احترام نکنند.
4.در میهمانیهاى اسراف کاران شرکت نجویند، خود نیز در میهمانیهایشان از اسراف بپرهیزند و به یک نوع غذا بسنده کنند.
5.معتادان به مواد مخدر را خوار شمارند، آنها را احترام نکنند و به خانه هایشان نروند.([24])
راهبر آسمانى
با فروپاشى بنیاد شوکت سى ساله ظل السلطان قدرت در دست انجمن ملى قرار گرفت و حاج آقا نورالله فرمانرواى یگانه منطقه شد. انجمن در روزهاى شنبه، سه شنبه و پنجشنبه با حضور مردم جلسه داشت و به مشکلات اهالى رسیدگى مى کرد.([25]) آقا نورالله نیروهاى مردمى را مسلح کرد تا در صورت لزوم به یارى آیین حق شتابند. از مجموع گزارشهاى نگاشته شده در نشریات آن روزگار چنان بر مى آید که ثقة الاسلام آقا نورالله رهبر ملى و مذهبى منطقه اصفهان به شمار مى آمد و فداییان بى شمار همواره در انتظار صدور فرمانش به سر مى بردند. او با بهره گیرى از این فرصت مدارس جدید تأسیس کرد، بیمارستانها بنیاد نهاد، در تأمین امنیت شهر و جاده هاى برون شهرى بسیار کوشید([26]) و امور شهر را به نمایندگان با کفایت خویش وانهاد.
همه چیز برابر نقشه راهبر انجمن مقدس ملى پیش مى رفت و مردم دستاورد شیرین فداکاریهاى خود و روحانیان را مشاهده مى کردند که حادثه اى ناگوار حاج آقا نورالله را در اندوه فرو برد. در اوایل صفر 1326 ق. سربازان سپاه چهارمحال به سبب دیرکرد دو ساله حقوقشان به کنسولگرى روس پناه بردند. پیشواى روشن بین اصفهان که پناه جویى به بیگانگان را مایه سرافکندگى مسلمانان مى دانست و آن را تحت هیچ شرایطى درست نمى شمرد در برابر این گروه نابخرد ایستاد و خواستار اخراج آنها از ارتش شد.([27])
سالهاى شوم
1326 علاوه بر حادثه تلخ یاد شده، رخداد ناگوار دیگرى نیز همراه داشت. محمد على شاه که هواى خودکامگى در سر مى پروراند، به رویارویى با مجلسیان پرداخت. حاج آقا نورالله که تنها داروى درد شاه را نمایاندن قدرت مردم به وى مى دانست، حدود پنجاه هزار رزمنده زیر فرمانش را در تخت پولاد گرد آورد و همایشى بى نظیر برگزار کرد. در پى این اقدام انجمنهاى گوناگون محلى در چهل ستون چادرها برافراشته، خواستار کناره گیرى شاه شدند. ولى دریغ که مشروطه خواهان پایتخت از چنین نیرویى بى بهره بودند و محمد على شاه توانست با به توپ بستن مجلس بساط مشروطیت را برچیند.([28])
همگام با پیروزى دربار اقبال الدوله کاشى، فرماندار انتصابى دربار نیز دست چپاول گشاد و به یارى معاونش معدل الملک شیرازى شهر را عرصه ترکتازیهاى خویش ساخت. مردم به مرجع بیدار شهر آقا نجفى پناه بردند و خواستار چاره جویى شدند. در پى این اقدام اندک اندک آثار نبرد داخلى در سپاهان آشکار شد. با فرود گلوله هاى توپِ دولتیان در پیرامون مسجد شاه جنگى سرنوشت ساز در گرفت و مردم در سایه رهنمودهاى حاج آقا نورالله به پیروزى دست یافتند.([29]) پس از سقوط اصفهان رزمندگان عشایر به جانب تهران روان شدند و با پیوستن به نیروهاى آزادیخواه، محمد على شاه را از تخت قدرت به زیر کشیدند.([30])
پس از این پیروزى اندک اندک آثار ناسازگارى در میان مشروطه جویان پدیدار شد. حاج آقا نورالله که اینک از وضعیت دشوار شیخ فضل الله نورى آگاه شده بود، با هدفِ یارى آن فقیه فرزانه پاى در مسیر تهران نهاد ولى پیروانش وى را از این اقدام خطرناک باز داشتند.([31]) بدین ترتیب روحانى شریعت خواه پایتخت به شهادت رسید و صمصام السلطنه که به یارى آقا نورالله در سپاهان قدرت یافته بود، یکباره در شمار مخالفان روحانیت جاى گرفت و فرمان تبعید آقا نجفى و آقا نورالله را براى اجرا به کارگزارانش ابلاغ کرد.([32])
این فرمان به سبب حمایت بى دریغ مردم از رهبران دینى ناکام ماند و اندکى بعد طرح ترور حاج آقا نورالله تصویب شد. مجتهد بیدار شهر از نقشه پلید آنها آگاهى یافت و در 1329 رهسپار عراق شد.([33]) او که اینک محصول تلاشهاى شبانه روزى مؤمنان را در چنگ غربگرایان مى دید، پیوسته مى گفت : ما انگور انداختیم که سرکه شود آن را شراب کردند.([34])