مبارزات
مبارزات آیت الله مدنى به دوران پیش از شکل گیرى انقلاب اسلامى مربوط مى شود. آیت الله مدنى پیش از نهضت سال 1342 در ایران با فرقه هاى گمراه در ستیز بود.
بذر بدفرجام بهائیت در کشورهاى اسلامى که به وسیله استعمار انگلیس پاشیده شد و نهال آن در دامن کج اندیشان باصطلاح روشنفکر پرورش یافته بود. در اندک مدّتى توسط دستهاى پنهان در ممالک اسلامى بویژه شیعه نشین ترویج یافته با ورود فرهنگ بیگانه و بازگشت روشنفکران غربزده از پرورشگاه خود، این کیش ضد مذهب به اوج خود رسید.
رضا خان و عاملان دیگر غرب در ایران براى کوبیدن اسلام خصوصاً مکتب حیاتبخش تشیّع به ترویج کنندگان مرام بهائى گرى میدان داده بودند و این تفکر ضد دینى در سراسر ایران بویژه در آذربایجان بدون موانع در حال گسترش بود.([3])
آیت الله مدنى در چنین روزگارى بود که از حوزه علمیّه به زادگاهش بازگشت و مدّتى در آنجا ماندگار گردید و از آن روز دوران مبارزات وى نیز شکل گرفت.([4]) وى در کنار نواب صفوى در مقابل افکار پوچ کسروى ها نیز مقاومت کرد. از همین رو وقتى شهید نواب مصمم به مبارزه شد در تهیه اسلحه وى را یارى کرد. در حوزه نجف در بین دوستان آیت الله مدنى معروف بود که «اسلحه اى که نواب صفوى تهیه کرد با پول کتابهاى آیت الله مدنى بود.»([5])
در کنار امام خمینى
پس از کوچ کردن امام خمینى از ترکیه به عراق و اقامت در نجف آیت الله شهید مدنى از جمله کسانى بود که به موجب عشق و ارادت افزون به امام در سخت ترین روزها در کنار ایشان بود. آیت الله مدنى چه در نجف و چه در روزهایى که براى امر تبلیغ به ایران سفر مى کرد از امام نیز سخن مى گفت و رسالت و وظایف مؤمنین را در مقابل رژیم پهلوى برایشان گوشزد مى کرد.
و این بود که در سالهاى 51 - 50 از جانب سازمان امنیت وقت کشور (ساواک)تحت مراقبت قرار گرفت و به جرم اختلال (!) در امنـیّت منطقه تبعید گردید. مدّتى در نورآباد ممسنى (22ماه)، زمانى در گنبد کاووس (یـازده ماه) و سرانجام به بنـادر گـرم جنوب و کردستان، همچنان این سیّد بزرگوار زندگى اش در تبعیدگاهها سپرى گشت.([6])
فجر انقلاب
بهمن سال 1357 ش. همزمان با فجر انقلاب اسلامى - که فریادگران دیروز، اکنون پرچم پیروزى را بر دوش مى کشیدند - آیت الله مدنى نیز در کنار شهید آیت الله بهشتى و صدها مبارز دیگر در صف مقدم مبارزه با ایادى استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پیروزى حق بر باطل در پى استقرار حکومت اسلامى تلاشگرى خستگى ناپذیر بود.([7])
آیت الله مدنى در اوّلین انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگى در این مجلس انتخاب گردید و سپس در کوران مشکلات و آشفتگى اوضاع همدان به دستور امام خمینى راهى این شهر شد. نامه اى که امام خمینى بعنوان حکم مأموریت به ایشان تقدیم داشته، تفسیر بسیار زیبایى از مقام و منزلت معنوى و کارایى ایشان به دست مى دهد.
بسمه تعالى
خدمت جناب مستطاب سیدالعلماءالاعلام وحجت الاسلام آقاى حاج سیّد اسدالله مدنى دامت افاضاته.
به قرار گزارشاتى که از شهرستان همدان مى رسد آشفتگى هایى در سطح شهر موجود و بیم آن مى رود که گروههاى منحرف اسلامى (ایجاد) اختلافات و انحرافاتى نمایند که با نهضت اسلامى و انقلاب اسلامى مخالف باشد، لهذا جناب عالى با آنکه در مجلس خبرگان نماینده هستید، عجالتاً به مدّت ده روز تا دو هفته به همدان تشریف ببرید و اوضاع منطقه را بررسى نمایید و احوال و فعالیتهاى منحرفین را از نزدیک تحت مراقبت قرار دهید و ان شاء الله تعالى پس از برگزارى مجلس خبرگان مدّتى طولانى براى بازرسى اوضاع و سامان دادن به اوضاع آشفته به همدان تشریف برده و به مسائل مربوطه و امور شرعیه و گرفتارى شهر و منطقه مربوطه به آن رسیدگى و اصلاح فرمایید. جناب عالى که به شایستگى علمى و عملى موصوف هستید، منصوب به امامت جمعه در شهر همدان مى باشید و چون امامت جمعه از مناصب مربوط به ولّى امر است، کسى بدون نصب نمى تواند تصدى کند.
و نیز جناب عالى مجازید در تعیین قاضى شرع براى دادگاههاى شهر و حومه. اهالى محترم و مؤمن به انقلاب موظف اند از معظم له پشتیبانى قاطع نموده و وجود ایشان را غنیمت شمارند.
جناب ایشان وکیل این جانب در اخذ وجوه شرعیه و صرف در موارد مقرّره هستند. اهالى محترم وجوه شرعیّه خود را به ایشان بدهند که مورد قبول است.
والسلام على عباد الله الصالحین و رحمة الله و برکاته.
روح الله الموسوى الخمینى
21/7/1358 مطابق با 21 ذیقعدة الحرام 99»([8])
انقلاب سوّم
آیت الله مدنى همچنانکه در انقلاب اوّل (سرنگونى حـکومت پـهلوى) و دوّم (تسخیر لانه جاسوسى) تلاشگر خسـتگى ناپذیر صحنه ها بود در انقلاب سوّم (خنـثى ساختن توطئه لیبرالها و ملى گراها چون بـنى صدر) نیز نقش اساسى خود را ایفا کرد. وى که از ابـتدا خـطر این حرکت خـزنده را دریـافته بود با نماینـدگان امـام در دیگر استـانها (آیت الله اشرفى اصفهانى، آیت الله دستغیب و آیت الله صـدوقى و سایرین) دست اتحاد داده، در مقــابل این توطئه موضع سختى پیش گرفتند.
اطلاعیه اى که این بزرگوار در آن بحران سخت انقلاب صادر کردند براى مردم ایران هشدار بزرگى بود.
سید الاعلام در تبریز
آیت الله مدنى به طور رسمى پس از شهادت آیت الله قاضى طباطبایى از جانب امام به امامت جمعه شهر تبریز منصوب گردید و از طرف ایشان براى رسیدگى به سایر امور شهرها مأموریت یافت.
در آن زمان همه ماجراسازى هاى ضد انقلابى استکبار در آذربایجان به غائله «حزب خلق مسلمان» منتهى گردیده بود و عدّه اى در مقابل انقلاب موضع گیرى کرده، عملاً در خدمت اهداف استکبار و فرامین دیکته شده سازمان جاسوسى سیا به منظور در هم کوبیدن انقلاب اسلامى حرکت مى کردند. آنها تبریز و شهرهاى اطراف آن را ناامن ساخته، بسیارى از مراکز انتظامى و امنیتى را در اختیار خود در آوردند و در دانشگاه با نادیده گرفتن 2/98 درصد رأى مردم به حکومت اسلامى علیه اساس حکومت (ولایت فقیه) جوّ سازى کردند و آن روز این امر روشن ترین دلیل بر حضور دستهاى استکبار در حادثه سازى هاى خلق مسلمان تلقى گردید و همه به آشکارا دیدند که استکبار و گروهکهاى مخالف با به میان آمدن واژه مقدس «ولایت فقیه» و پافشارى امام و یارانش براى تصویب این حقّ بناحقّ گرفته شده تشیّع در طول تاریخ چگونه اوّلین صف آرایى خود را در مقابل انقلاب انجام دادند.
آیت الله مدنى در چنین روزهاى سخت تنها کسى بود که در پیشاپیش فرزندان انقلاب تلاش خود را براى درهم کوبیدن نقشه هاى شیطانى به کار مى برد. او در این راه دردها و رنجهاى بى شمارى را به جان مى خرد. عناصر خلق مسلمان روزى به خانه اش مى ریزند و روزى محراب عبادتش را به آتش مى کشند و روز دیگر قصد جان او را مى کنند و آب دهان به صورتش مى اندازند! اما او در هر حادثه ناگوار با قامتى راست ایستاده، با الهام از کلام خدا (فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرْت) همچنان قامت به بى نهایت مى کشد و مى گوید:
«من تا زنده ام نماینده امام هستم و نماز جمعه را مى خوانم.([9])» و در هنگام درگیرى خیابانها، در پاسخ کمترین توقع حزبى ها که گفته بودند اگر نماز جمعه اقامه کنى در آتش ما مى سوزى، مى بینند این سیّد بزرگوار همچنان در خود فرورفته و در زیر لب این جمله را زمزمه مى کند: «اگر من به مسجد نروم تضعیف روحیه مسلمانان کرده ام و من پیش خدا جواب ندارم، چه جوابى به خداى خود بدهم که اگر مسجد نرفتم به خاطر جانم بود. مى گوید اسلام و انقلاب از تو عزیزتر بود.([10])» از این رو ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند.