بذرهاى عزّت و عظمت
در سال (1402 هـ .ق.) که متجاوزان صهیونیست سرزمین لبنان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و نیروها از بیان سخن حقّ و موضع گیرى اصولى بازماندند، سخنان حماسى سیّد عبّاس از منابر مساجد و حسینیه ها در فضاى لبنان طنین افکند و خطر یهودى کردن منطقه را گوشزد نمود و به برانگیختن روح ایمانى در دل جوانان مبارز و پیوستن آنان به صفوف مقاومت در برابر دشمن صهیونیستى مبادرت ورزید و نوک پیکان جهادش را بر ضدّ اشغالگران اسرائیلى نشانه رفت. در آن هنگامه اى که اکثر گروهها و نیروها شکست خوردند یا بدان اقرار کردند و تمامى صداها به خاموشى گرایید. تنها، صداى سیّد عبّاس و برخى برادرانش بود که در آسمان لبنان چون آذرخشى درخشید و بارقه هاى امید را بر دلهاى مردم دمید. و آن هنگام که دانه هاى برنج بر سر اشغالگران صهیونیست افشانده مى شد و در کاخ ریاست در «بعبدا» از آنان استقبال مى شد فریادهاى سیّد شهید بود که گلوله شد و سینه دشمن را شکافت. او با بصیرت ژرف و بینش عمیق سیاسى خویش دریافت که تنها راه حلّ جهت بازیابى نیروى مجدّد مردم، از بین بردن رعب و وحشتى است که بر اثر آن شکست گریبانگیر آنان شده بود. او در این باره مى گوید:
از آن رو که مردم دچار رعب بودند و غاصبان قدس با آسودگى خاطر در بازارها و سواحل جولان مى دادند، گویى که در وطن خودشان به سیاحت مى پردازند، سربازان اسرائیلى نیز همچون دیگر شهروندان لبنانى در ترددّ بودند.
او مى افزاید:
پس چاره اى جز این ندیدیم جز اینکه مبادرت ورزیم به عملى که هم موجب بازیابى اعتماد به نفس مردم و رشد معنویاتشان شود و هم ما به تکلیف الاهى خود عمل کرده باشیم. آن چیزى که جز مقاومت در برابر دشمنان خدا و بندگانش نبود.([39])
سیّد شهید متذکر مى گردد:
آنگاه که دشمن ما را مورد یورش قرار داد، انتظار مقاومت از جانب ما را نداشت که دلیل آن بازتاب عملکردهاى اشتباهى بود که از طرف برخى از گروهها و احزاب لبنانى و فلسطینى روى داده بودهمانهاکه بر اوضاع مناطق جنوب تسلّط داشتند. بى شک از ملّتى که در درون کشور خویش مورد ظلم و فشار قرار گیرد هرگز انتظار مقاومت بر ضدّ دشمن خارجى را نمى توان داشت. تا آنکه عملیات نظامى در شکلهاى ساده و ابتدایى خود آغاز گردید و مردم به تدریج دریافتند که این دشمن چیزى نیست و جوانان ما قادرند به سهولت آنها را نابود سازند. پیروزیهاى جدید فضاى امیدبخشى پدید آورد و موجب رشد روحیه مردم گردید. از آن پس جوان مسلمان به خیابان مى آمد و دشمن متجاوز را به مبارزه مى طلبید. پس از آن که عملیات ویژه نظامى آغاز گردید، مردم لبنان خصوصاً شیعیان جنوب وارد مرحله جدیدى شدند و در این مرحله دشمن را مورد استهزاء قرار دادند. حتّى کودکان موجب تشنّج اعصاب دشمنان گردیدندهمان دشمنى که ارتش تمام کشورهاى عربى را به بازى گرفته بود. سپس نوبت مرحله عملیات شهادت طلبانه شد که خود پیروزى جدیدى را نه تنها در سطح شکست دشمن بلکه در مسیر رشد معنویتهاى مردم سبب شد. از همین زمان بود که عملیات شهادت طلبانه انتحارى شهید احمد فقیر و عملیات ابوزینب و جریان انفجار قرارگاه مارینز و عملیاتهاى شبیه آن موجب غنا بخشیدن مردم جنوب لبنان گردید. آنگاه که عدّه اى به استحکامات پیشترفته دشمن چشم دوخته و مى گفتند که ما تجهیزاتى نداریم که با آنها بجنگیم، مردم با چشمان خود مشاهده کردند که چگونه جوانان به تیزى هواپیما بر علیه دشمن وارد عمل مى شوند و اعتماد به نفس خود را باز مى یابند.([40])
سپس این گونه عملیات از حالت فردى به گروهى تبدیل گردید و چنین فداکارى جمعى انگیزه پالایى به مردم اعطا کرد. نخستین عملیات شهادت طلبانه علمان الشومریة و سپس عملیات بدرکبرا بود که به لحاظ کمیّت و کیفیّت امتیاز ویژه اى به دست آوردزیرا تعداد گروه تهاجمى آن چهار صد نفر بود و مساحت وسیعى را در بر مى گرفت و نمایانگر پیشرفت قابل ملاحظه اى در روش تهاجم به شمار مى رفت. سیّد شهید درباره تأثیر عملیات بدر کبرا مى گوید:
پس از عملیات مذکور مردان و زنان و کودکان، گروه گروه به استقبال مجاهدین مى آمدند وبر سر آنان برنج مى افشاندند و این انعکاس وجدان حقیقى این مردم است که باید با ارج نهادن به گوهر دلهایشان و ذاتشان در این واقعیت جدید آغاز کنیم و به راستى مقاومت اسلامى نه تنهایى توانست مردم را در برابر دشمن متجاوز بر روى پاهایشان استوار نگه دارد.([41])
سیّدعبّاس و جهاد، دو هم زاد بودند. هرگاه نام مبارزان به میان مى آمداو در زمزه پیشتازان بود که بدون هیچ گونه درنگى با دشمنان صهیونیست به مبارزه بر مى خاست. هرگاه مدافعین دلاور در طلب شهادت از یکدیگر سبقت مى گرفتند. او در صفوفشان مى درخشید، عزم و همّتشان را جزم مى کرد و معنویاتشان را ارتقا مى داد. در عملیات با آنان شرکت مى کرد. وى همواره در تمامى مسائل زندگى، جویاى حالشان بود و در غم و شادى آنان شریک مى شد و در صورت شهادت بر مزارشان حاضر مى گردید و با بازماندگان شهیدان همدردى مى نمود. هرگاه به شهرهاى مجاهدان در جنوب لبنان و دره بقاع مى رفت، پس از حضور بر مزار شهیدان که در دروازه ورودى شهر قرار داشت به دیدار اهل بیتشان مى رفت و جویاى حال کودکان، خانواده و والدّین آنان مى گردید. در جمع مبارزان به عنوان فردى بسیار رئوف و اهل عطوفت شناخته شده بود و از شدّت علاقه به سلحشوران، به تمامى مسائل زندگیشان توجّه داشت و مشکلات آنان را با خود تقسیم مى کرد. هرگز وجه تمایزى بین خود و دیگران قائل نبود و به خود اجازه نمى داد لحظه اى بالاتر از برادرانش قرار گیرد، وى همواره یکى از آنان بود و بسیار عادى زندگى مى کرد.([42])
پیشواى جنبش مقاومت (حزب الله)
به دنبال اشغال لبنان توسط صهیونیستها در سال (1402 هـ .ق.) و عملیات شهادت طلبانه شیعیان علیه اشغالگران اسرائیلى، سازمانى به نام بسیج عمومى مستضعفین شکل گرفت که بعدها به عنوان مقاومت اسلامى مشهور گردید. اوّلین ظهور علنى حزب الله در سال (1404 هـ .ق.) صورت گرفت که با انتشار و توزیع اعلامیه اى خطاب به محرومین جهان به مناسبت کشتار صبرا و شتیلا و نیز یک سال بعد به مناسبت شهادت شیخ راغب حرب، ضمن اعلام موجودیّت، اهداف و طرحهاى خود را براى اصلاح امور لبنان اعلام کرد و خواستار تغییر نظام سیاسى لبنان ـ که بر اساس نقشه هاى استعمارى تنظیم شده بود ـ گردید. علاّمه شهید سیّد عبّاس موسوى که در صف مقدّم جهاد علیه رژیم صهیونیستى قرار داشت، با هم فکرى جمعى از عالمان و تعدادى از شاگردان خود، جنبش انقلابى حزب الله لبنان را تأسیس کرد و به عنوان دبیر کلّ این حرکت شیعى با فکرى روشن، دیدگاه هاى انقلابى، روحیه سرشار از صفا و اخلاص و برخوردهاى واقع بینانه و دور از رفتار تصنّعى، اقشار گوناگون شیعیانبه خصوص نسل جوان را شیفته خود ساخت. حضور حزب الله در صحنه هاى سیاسى لبنان همراه با عملیات شهادت طلبانه بر علیه متجاوزان صهیونیستى و پیروزیهاى حماسه آفرین آنان موجب گردید که شیعیان جنوب و دیگر نقاط لبنان به سوى این تشکیلات گرایش یابند. هم اکنون این تشکلّ از قوى ترین نیروهاى سیاسى و نظامى در لبنان است و نقش تعیین کننده و تأثیر گذارى بر مسایل کلان لبنان دارد.([43])
ظهور تشکلّى به نام حزب الله در لبنان، پرتو افشانى انقلاب اسلامى ایران را در این سرزمین به خوبى تأیید مى کند. یکى از اعضاى مهم حزب الله در مصاحبه با یک روزنامه آمریکایى گفته بود:
ما مظهر انقلاب اسلامى (ایران) در لبنان هستیم. حزب الله درباره اسلام واقعى با مردم صحبت مى کند. انقلاب اسلامى در ایران الهام بخش ماست.([44])
کارنامه درخشان پیروزیهاى عزّت بخش، التزام به ارزشهاى والا، ایثار و فداکارى اعضاى حزب الله و اخلاص و صفاى باطن مؤسّس آن یعنى شهید سیّد عبّاس موسوى پایگاه اجتماعى این حزب را به نحوى ارتقا داد که از یک سو توانست به عنوان تشکیلاتى مقتدر و صاحب نفوذ برتصمیم گیریهاى لبنان اثر بگذارد و از سوى دیگر توجّه محافل سیاسى جهان را به طرف خویش جلب نماید.
حتّى خبرگزارى رویتر اعتراف نمود:
خستگى ناپذیرترین گروه مخالف موجودیت رژیم صهیونیستى، حزب الله است.([45])
مدافع قدس و حامى فلسطین
سیّدعبّاس موسوى از همان سنین نوجوانى و جوانى با مسئله قدس زیست و چشمانش را با شکست «حزیران» سال (1386 هـ .ق.) گشود و این واقعه او را از اعماق وجود متأثر ساخت. از آن زمان داستانش باقضایاى فلسطین آغاز گشت. او در مسیر جهاد و دعوت به رهایى قدس حرکت کرد تا سرانجام بر دروازه هاى آن در نزدیکى میعادگاهش به دست دشمنان فلسطین به شهادت رسید. تمامى گروههاى انقلابى و اسلامى فلسطینى او را ستوده اند و از وى به عنوان شهید قدس یاد نموده اند.
فضیلة شیخ سیّد برکه (دبیرکلّ حزب الله فلسطین) در هفته یادبود شهید متذکر گشت:
سیّد عبّاس، رهبرى فلسطینى، به معناى جامع آن بود، فلسطین در قلبش بود و او نیز در قلب فلسطین جاى داشت.
شهید دکتر فتحى شقاقى دبیرکل حرکت جهاد اسلامى در فلسطین نیز گفت: او همانا یک قهرمان نادر در دوره اى استثنایى است. او اندوه فلسطین و حزن قیام، کودکان و فقرا و غم وحدت، جهاد و تلاش را همواره بر دوش داشت. او را بیش از خویش فلسطینى یافتم.([46])
زمانى که مرتجعین منطقه دسته دسته براى سازش با رژیم اشغالگر قدس صف مى بستند و حاضر به تقدیم قدس به غاصبان صهیونیستى مى شدندسیّد عبّاس در راه دفاع از آن، با دشمنان پیکار مى نمود.([47])
سیّد شهید خیلى زود متوجّه قضیه فلسطین گردید و برترى وى نسبت به دیگران، داشتن چشم اندازى روشن از اصل قضیه بود:
«اسرائیل از خلال تسلّطش بر فلسطین در نقطه محورى منطقه عربى قرار گرفت. درست منطقه اى که آسیا و آفریقا را بهم متّصل مى کند و بدین دلیل در این ناحیه ریشه دواند تا جهان اسلام را از یکدیگر جدا سازد.».
از همین روست که سیّدعبّاس از هیچ فرصتى جهت معرفى و افشاى ماهیت آنچه به اصطلاح کنفرانس صلح نامیده مى شود، فروگذار نمى کند، همان کنفرانسى که آمریکا از طریق آن مى خواست اسرائیل را به عنوان دولت عادى میان سایر کشورهاى اسلامى وانمود کند و حقوقى همچون حقّ سایر کشورها را برایش در نظر گیرد و آنگاه که اسرائیل در روز روشن و با سکوت رژیمهاى مرتجع عربى و حمایت بین المللى اقدام به جذب مهاجران یهود از روسیه و اروپاى شرقى نمود، سیّد شهید بر سر هر منبر و به هر مناسبتى فریاد بر آورد و اخطار کرد و هشدار داد و مردم را جهت رویارویى با این توطئه فراخواند. آنچه بر دل این عالم شهید سنگینى مى کرد، مشاهده رژیمهاى سازش کار در مواضعى توطئه گرایانه و واخورده نسبت به طرح صهیونیستها بود.([48])
سیّد در جهادش بر علیه دولت صهیونیستى بدون اعتنا به آنچه هماهنگى یا تعادل استراتژى یا برترى نظامى غاصبان نامیده مى شود، حرکت کرد تا به جهانیان ثابت کند که همانا چشم بیدار در برابر هر متجاوزى مقاومت مى کند و بر آن غلبه مى یابد. او از همان ابتدا مى دانست که اگرچه مقاومت اسلامى به تنهایى قادر نیست اسرائیل را نابود کند ولى این امر مانع نمى شود که خنجرى در پهلوى دشمن تلقى نگردد.
سیّد شهید ضمن تصریح به این موضوع افزود:
«امّتى که در ارتباط با وسایل مادّى نیرویى ندارد که او را در مقابله با دشمن قدرت بخشد چاره اى جز به کار گرفتن تمام نیروهاى بالقوه و بالفعل خویش ندارد، آیا نیرویى قوى تر از نیروى امتى است که شهادت را بر ذلّت ترجیح داده، وجود دارد.».
با تکیه بر چنین تفکّرى سیّدعبّاس موسوى و جوانان پیرو او، ضمن به شکست کشانیدن آشکار دشمن در برابر قواى مردمى، به اثبات رسانیدند که مى توان به مراحل عزّت بخش پیروزى گام نهاد و از مرحله گریز و فرار و هراس به موضع تهاجمى در برابر دشمن ارتقایافت.([49])
پس از آن، قیام در فلسطین موقعیت پیشرفته اى به دست آورد و در قلب دولت اسرائیل رخنه نمود و قیامى عمومى در فلسطین پاگرفت. پس خوشا به سعادت آن عالم وارسته که با ایثار و جهاد و شهادت خویش در برابر هر گونه منفذ سیطره و فشار دشمن، همچون ستاره اى فروزان و سدى استوار مقاومت ورزید.([50])
همدردى با مسلمانان جهان
سیّدعبّاس از چنان سعه صدرى بر خوردار بود که امّت اسلامى را در قلب خود جاى مى داد و داراى چنان قلبى بود که گنجایش همه مسائل و مشکلات جهان اسلام را داشت. در زمانى که در نجف تحصیل مى کرد براى چاره اندیشى قضایاى جهان اسلام به پا خاست. انجمن هفتگى تشکیل داد که در آن با برخى از برادرانش اجتماع مى کرد و اوضاع و مسایل امّت مسلمان، از جنوب آفریقا تا دورترین نواحى شرقى آسیا را مطالعه مى نمود. در زندگى پربارش با تمامى مسلمانان در چهارسوى جهان ارتباط داشت و از آنان در منزلش استقبال مى نمود و با آغوش باز آنها را مى پذیرفت. گاه نیز در سنگرها و موقعیتهاى مبارزاتى به دیدار آنان مى شتافت و در رفع کاستى ها و مشکلاتشان اهتمام مىورزید. اصرار داشت که در قلب مسایل مسلمانان قرار گیرد و در این راه از تمامى امکانات فکرى، قلبى، تأیید زبانى حمایت مالى، اقدامات عملى و پیشگامى در جهاد دریغ نمى کرد.
شرکت در عملیات والفجر
این مجاهد خستگى ناپذیر در پاییز سال (1362 هـ .ش.) در دفاع از جمهورى اسلامى ایران، در جنگ تحمیلى عراق، در عملیات والفجر شرکت جست، تا سرانجام به درخواست امام خمینى و بنابر اتّفاق نظر مسؤولان امر، به لبنان اعزام گردید، چرا که صحنه لبنان بیش از جبهه هاى جنگ ایران نیازمند به او بود.
ارتباط با جهان اسلام
سیّد عبّاس در کنفرانس هاى سیاسى، فکرى و فرهنگى در تهران، اسلام آباد، دمشق و آلمان حضور بهم رسانید و نیز در تمامى اجتماعات و گردهماییهایى که در خصوص مسئله فلسطین، کشمیر یا همبستگى با مسلمانان مبارز در الجزایر، تونس، مصر و عراق یا دیگر نقاط منعقد مى گردید حضورى مداوم و فعّال داشت. از طریق فعالیتهاى اسلامى خود به شبکه ارتباطات مهم و بزرگى پیوست و با برجسته ترین رهبران کشورهاى اسلامى و جنبش هاى مسلمانان در جهان اسلام و یا کسانى که براى او احترام بسیارى قائل بودند مراوده و ارتباط بر قرار نمود.
در سال (1367 هـ .ش.) از جناب شهید علاّمه سیّدعارف حسینى (رهبر شیعیان پاکستان) استقبال نمود و او را در بازدیدى که از برخى روستاهاى در حال نبرد در بقاع غربى و بسیارى از محورهاى مقابله با دشمن صهیونیستى بودندهمراهى کرد. یک هفته قبل از شهادتش در مرکز دبیرکلّى حزب الله یکى از سرشناس ترین عالمان آفریقا را به حضور پذیرفت و مذاکرات مفصل و جامعى در مورد مشکلات و آلام قاره سیاه بین آن دو ردّ و بدل گردید و سیّد عبّاس وى را به برانگیختن عوامل خفته در امّت اسلامى و شکوفا نمودن آنان در جهت صحیح فراخواند و شیخ آفریقایى را با این گفته و داع گفت: به درستى که راه اسلام با محرومیت و کم بضاعتى مالى توأم و کسى نباید توقع داشته باشد که در این مسیر راحت و آسوده زندگى کند. امام خمینى نیز با همکارى پابرهنگان و مستضعفان صالح موفّق گردید استکبار جهانى را از پاى در آورد.([51])
در سال (1370 هـ .ش.) سیّد شهید در رأس هیأتى از حزب الله جهت شرکت در اوّلین کنفرانس بین المللى کشمیر ـ که بنا به دعوتى که نهضت اجراى فقه جعفرى پاکستان از وى به عمل آورده بود ـ رهسپار اسلام آباد گردید. در آنجا اداره کنندگان کنفرانس، استقبال و پذیرایى مفصلى از وى و همراهان وى به عمل آوردند و شخصیّتهاى سیاسى و رسمى حاضر در این جلسه، سیّد عبّاس را مورد تکریم و احترام وافرى قرار دادند. در آن کنفرانس سخنان این عالم مبارز تأثیر قابل توجّهى برجاى نهاد و به آن اعتبار بخشید. سیّدعبّاس در این محفل به ریشه معضلات و مسائل مسلمانان اشاره کرده و افزود:
مشکلات اساسى که تمامى مسلمانان جهان از آن رنج مى برند، عدم حقّ تعیین سرنوشت و قدرت تصمیم گیرى است که باید در دست آنان باشد.([52])
و افزود:
برماست که مسؤولیت در برابر خداوند را متعهّدانه بر دوش گیریم. به درستى که درگیرى با استکبار و اتباع او راهى دراز و تلخ است امّا هیچ خونى با ارزش تر از خون امام حسین(علیه السلام)و اهل بیت وى نیست. پس باید از چیزى در راه حقّ فروگذار نباشیم و جهت یارى رسانیدن دین از هر آنچه داریم دریغ نورزیم.([53])
سپس آن سیّد شهید بنابر دعوتى که رئیس کشمیر آزاد، سردار عبدالحىّ قیوم از وى به عمل آورد به دیدار مسلمانان کشمیر مبادرت ورزید و از اردوگاه هاى مهاجران کشمیرى در منطقه مظفرآباد، دیدارى به عمل آورد و از اوضاعشان مطّلع گردید و نیروهایشان را تقویت کرده و بر استمرار جهاد تا مرز پیروزى تشویقشان نمود.([54])
پس از آن، مجاهدان کشمیرى سفره دلهایشان را به سوى سیّد گشودند و دردها و اندوهاى خود را با او در میان گذاشتند. رهبر جنبش حزب الله را در آغوش گرفتند و او نیز برشانه هاى آنان دست گذاشت و گفت: ما همراه شما هستیم، به خدا توکّل کنید. به اردوگاههایشان سرکشى نمود و بر تک تک مبارزان کشمیرى سلام کرد. شادى تمام وجودش را در برگرفته بود. گویا سعى صفا و مروه انجام مى داد.([55])
از طریق رادیو کشمیر آزاد در منطقه، پیامى براى مردم کشمیر اشغالى ارسال کرد:
«آرزومندم که در مواضعتان آزاده و با عزّت باشید.» و سخن خود را چنین به پایان رسانید:
«به راستى که دشمن مى خو.اهد عزّت و اراده شما را نابود کند امّا شما با خدا باشید تا بر علیه خصم، قوى و استوار به مبارزه ادامه دهید. بر خدا توکّل کنید و هر آینه جز پیروزى حتمى چیزى در انتظارتان نیست.»([56]).
این پیام تأثیر بسزایى در روحیه مردم کشمیر برجاى نهاد و آنان را در ستیز با متجاوزان مصمّم ساخت.
سیّد در پاکستان پس از ملاقات با رهبران و رؤساى گروههاى افغانى مجاهد درحالى که در معیت و همراهى آنان به سوى افغانستان در حرکت بودآنان را به اتحاد جهت دست یابى به هدف بزرگ که از همه اهداف مقطعى اساسى تر است فراخواند و خاطرنشان ساخت: به راستى که دیدارم از پاکستان را ناقص مى یافتم اگر موفّق به دیدار برادران مجاهد و هم پیمانم در کوههاى افغانستان که بر ضد استکبار در ستیزند نمى گردیدم. او پس از پشت سرنهادن کوهها و ارتفاعات سر به فلک کشیده به سرزمین افغانستان پاى گذارد و همانند یکى از رزمندگان افغانى همپاى آنها مى رفت. در پایان آن سفر سیّد شهید از «برینجیار» دیدار به عمل آورد، همان جایى که پیکر پاک و خونین علاّمه شهید سیّد عارف حسینى در آن مدفون است و پس از زیارت قبرش به خانواده و دوستانش مراتب تسلیت خویش را ابراز داشت و در پایان گفت:
به راستى شهادت، تاجى بود زینت بخش زندگى این بزرگ مردان.
آنگاه پس از بدرقه اى گرم، این سرزمین را ترک گفت و به لبنان بازگشت.