از مشروطه تا مجلس
زندگى شیخ محمّد خیابانى پس از پیروزى مشروطیت در سال 1324 ق (1285 ش) با تأسیس «انجمن ایالتى آذربایجان» در تبریز وارد مرحله تازه اى گردید. انجمن ایالتى آذربایجان (1324 - 1330 ق) در دوره استبداد صغیر و نیز در دوره محاصره تبریز از سوى نیروهاىِ ضد مشروطه به فرماندهى عین الدّوله و جنگهاى یازده ماهه ( از جمادى الاولى 1326 تا ربیع الثانى 1327) نقش مهم و حکومتى داشت و چون حکومت مرکزى (محمد على شاه قاجار) با اعزام سپاه استبدادى به تبریز و تحریک اشرار محلّى آذربایجان، مى خواست تنها پایگاه مشروطیت را ویران و تبریز را با خاک یکسان کند، در چنین برهه خطیر، انجمن ایالتى آذربایجان، یگانه حامى و هادى مردم و مجاهدان مشروطه خواه و آزاده بود و تمام امور حکومتى آذربایجان را - اعم از ادارى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى - به عهده داشت. از فعّالیتهاى فرهنگى و سیاسى این انجمن مردمى، انتشار نشریه «جریده انجمن» بود که مردم را از امور سیاسى و اجتماعى آگاه مى کرد([7]). شیخ محمّد خیابانى از اعضاى برجسته انجمن بود و از ارکان فکرى و رهبرى آن محسوب مى شد و بى گمان در هدایت آن نهاد انقلابى و مردمى، نقشى مهم داشت. او با لباس روحانى و تفنگ بر دوش در سنگرها به دفاع از شهر و ناموس و حیثیت مردم مسلمان در مقابل سپاه متجاوز عین الدّوله مى پرداخت و با مبارزان و مجاهدان در سنگرها مى خوابید و به آنان دلگرمى مى داد و بر مقاومتشان مى افزود و راه آینده را روشن مى کرد:
«یاران من! ما بر ضد حکومت ارتجاعى و استبداد قیام کرده ایم... هرگز نباید به خستگى و یأس تن در دهیم بخصوص وقتى که بار سنگین زندگى ملّتى از مویى باریک آویزان شده باشد... طورى رفتار کنید که شرافت تاریخى ما حاصل شود و قاطبه ملّت ایران با امتنان و تشکّر بگویند که تبریز، ایران را نجات داد !»([8])
جنگ ادامه داشت، مجاهدان آزادیخواه، به رهبرى مردانى چون ستّارخان و باقرخان و خیابانى، به حراست از حریم شهر مى پرداختند. چندین بار نیروهاى استبدادى از مشروطه خواهان شکست خوردند، تا اینکه محمّد على شاه سپاهى چهل هزار نفرى ترتیب داد و از بهمن ماه سال 1287، جنگ شدت یافت، امّا تبریز قهرمان همچنان مقاومت مى کرد. از طرفى محمّد على شاه خیره سر و عین الدّوله خونخوار مى دیدند که چهل هزار نفر جنگجو و با امکانات بى شمار، هزینه کلان مى خواهد و کم کم مخارج جنگى کاهش مى یابد و ادامه جنگ تا فتح تبریز، با امکانات موجود، ممکن نیست اگر این بار هم از قهرمانان تبریزى شکست بخورند، بدترین ننگها نصیبشان خواهد شد! پس به این نتیجه رسیدند که از کشورهاى بیگانه وام بگیرند و جنگ با آزادیخواهان ملّت خود، یعنى مجاهدان تبریز را ادامه دهند!
در این موقع، انجمن ایالتى به این تصمیم شاه حماقت پیشه ایران، مبنى بر استقراض خارجى براى سرکوبى ملّت، بشدّت اعتراض کرد و با پیشنهاد و صلاحدید خیابانى، تلگرامى به مجلس سنا و شوراى ملّى فرانسه مخابره کردند و موضوع جارى را به اطلاع آن کشور رساندند. در این تلگرام هوشیارانه خاطر نشان شده بود:
«در این برهه از تاریخ ایران که مجلس شوراى ملّى، توسط شاه بسته شده است بدون اجازه مجلس، هر نوع وام از دولتهاى بیگانه گرفته شود، ملّت ایران پرداخت آن را به عهده نخواهد گرفت!»
این اعتراض، نقشه محمّد على شاه خائن را نقش برآب کرد و در خنثى کردن آن دسیسه، مؤثر افتاد.([9])
پس از خلع محمد على شاه از حکومت، انتخابات دوره دوم مجلس شوراى ملّى آغاز شد. خیابانى سابقه درخشانى داشت. چهار-پنج سال امامت نماز جماعت، تبلیغ احکام الهى، ارشاد مردم، تدریس در حوزه علمیه، عضویت انجمن ایالتى آذربایجان و ایفاى نقش رهبرى و راهنماى فکرى، پیکار صادقانه و دوش به دوش دیگر مجاهدان در سنگر جهاد و دفاع، موقعیت ممتاز و محبوبیت پاک و بى شائبه را براى او در دل مردم تبریز و علما و رهبران مشروطه فراهم آورده بود. مردم نیز به پاس این نیکنامى و صداقت و شجاعت و اندیشه هاى والا، خیابانى را در سى سالگى به نمایندگى خود در مجلس شوراى ملّى انتخاب کردند. خیابانى به همراه میرزا اسماعیل نوبرى، نماینده دیگر مردم تبریز، راهى مجلس شورا شد. مجلس دوم در 24 آبان 1288 (اوّل ذیحجه 1327) گشایش یافت و در 30 آبان به صورت رسمى آغاز به کار کرد.([10])
خیابانى از آن پس، در سنگر قانونگذارى، خود را وارث هزاران شهید انقلاب مى دانست و با موضع گیریهاى آگاهانه و ضد استبدادى و استعمارى، در کنار نمایندگان متعهد و ارجمندى همچون شهید مدرس و میرزا اسماعیل نوبرى و... به دفاع از حق مسلّم مردم ستمدیده ایران پرداخت.
از کارهاى درخشان خیابانى در مجلس دوم، اعتراض شجاعانه و کارساز او علیه اولتیماتوم استعمارگرانه دولت تزار روس بود. در متن اولتیماتوم مزبور آمده بود.
1 - دولت ایران، مستر شوستر، خزانه دار و مستر لکوفر را از کارها برکنار نماید.
2 - دولت ایران، متعهد شود که از این پس بدون اطلاع و رضایت روسیه و انگلیس، مستشار از کشورهاى خارج استخدام نکند!
3 - مخارجى را که دولت روس براى لشکرکشى به خاک ایران (رشت و انزلى) تحمّل کرده، باید توسط ایران پرداخت شود!
دولت روس و انگلیس براى دریافت جواب فقط 48 ساعت مهلت مى دهند و در صورتى که دولت ایران متن اولتیماتوم را قبول نکند و تسلیم نشود، سالداتها و قزاقهاى روس، به سوى قزوین پیشروى خواهند کرد و ایران را به اشغال خود در خواهند آورد ! و در صورت پرداخت نکردن مخارج، مبلغ آن دو برابر خواهد شد !([11])
این اولتیماتوم ننگین - که در واقع درخواست باج سبیل از ایران مظلوم بود - روز چهارشنبه 7 آذرماه 1290 (7 ذیحجه 1329) به دولت ایران رسید. فرداى آن روز در شهرهاى تهران و تبریز و رشت، امواج خروشان مردمى به حرکت درآمد. بازارها تعطیل شد، دوایر دولتى و تجارتخانه ها به حالت نیمه تعطیل درآمد و همه اعتراض مى کردند. حتّى زنان ایرانى نیز در کنار مردان، اعتراض خویش را بر اولتیماتوم مزبور اعلام کردند. این حرکت دسته جمعى و مردمى، نخستین نمایش عمومى ایرانیان بود که زنان نیز در آن شرکت کرده بود.([12])
شیخ خیابانى، در میان اجتماع تظاهر کنندگان تهرانى، به ایراد سخنرانى پر شور و تحریک احساسات مذهبى و ملّى مردم پرداخت و با صداى رسایى گفت:
«... استقلال هر ملّتى، شرافت اوست اگر نتوانیم کشور خود را نجات دهیم و شرافتمندانه زندگى کنیم لااقل در راه وطن جان خواهیم داد! زیرا در چنین مواقع خطرناک و حسّاس، زنده ماندن محو شدن است.»
این سخنان آتشین چنان شورى در دل مردم برپا کرد که فریادِ «پاینده باد ایران»، «زنده باد خیابانى»... تا لحظاتى پس از پایان سخنرانى او در هوا طنین مى انداخت([13]).
روز جمعه 9 آذرماه قبل از ظهر جلسه علنى مجلس برپا شد. حسنِ وثوق (وثوق الدوله) وزیر امور خارجه و تنى چند از همکارانش در مجلس حاضر بودند. وثوق الدوله در برابر نمایندگان مجلس و مردم شرکت کننده قرار گرفت و متن اولتیماتوم را خواند و در پایان با زبونى گفت:
«هیأت وزیران به اتفاق چنین رأى داده اند که این خواهش روس قبول بشود! تا نظر نمایندگان محترم چه باشد([14]).»
لحظاتى با سکوت و بلاتکلیفى گذشت. نمایندگان به روى همدیگر نگاه مى کردند و گاه به وثوق الدوله خیره مى شدند که مى خواست شرافت و حیثیت ملّت را مفت تقدیم بیگانگانِ گردن کلفت نماید. یکى دو نماینده فرومایه و ترسو برخاسته، از مجلس بیرون رفتند و خود را کنار کشیدند... باز هم سکوت بود و تماشاگران با چشمانى باز، منتظر نتیجه نهایى بودند... ناگهان شیخ محمّد خیابانى از جاى خود برخاست و با هیبتى شکوهمند و قدمهاى محکم و سنگین به جلو آمد و رو به نمایندگان ایستاد و با صداى رسا و بلند، سکوت مرگبار مجلس را شکست:
«هیچ کس و هیچ دولتى حق ندارد که اختیار، آزادى و استقلال کسى یا دولتى را از آنها سلب کند، مگر اینکه به شیوه کهن بربریت و وحشیت برگردد !...»
خیابانى با این کنایه، اولتیماتوم و دولت روس را مورد هدف قرار داد و چون حاضران بیش از پیش متوجه شدند و نفسها در سینه ها حبس شد تا ببینند حرف آخر او چیست، خیابانى با صراحت تمام، تیر آخر را رها کرد:
«...بنده از طرف ملّت، که حق آزادى و استقلال را از چندین هزار سال پیش تاکنون براى خودشان ثابت مى دانند، عرض مى کنم که ما تا امروز مستقل بوده ایم، در حفظ حقوق و ترقى مملکت خودمان صاحب اختیار بوده ایم... من با کمال جسارت و گشاده رویى به دولت روسیه مى گویم که ممکن نیست این ملّت، امور کشور و اختیار و استقلال خود را به دیگران واگذار کند... این اولتیماتوم به استقلال ایران لطمه مى زند و شکّى نیست که فقط با موافقت دولت ایران، این اولتیماتوم مورد قبول واقع نمى شود!... امیدوارم این اولتیماتوم ظالمانه را پس بگیرند و ملّت ایران را از خودشان آزرده نکنند.»([15])
خیابانى با این سخنان هم اولتیماتوم را رد و محکوم کرد و هم ترس و لرز احتمالى نمایندگان دیگر را ریخت! پس از او بود که دیگر نمایندگان نیز در رد و محکوم کردن این اولتیماتوم سخنانى اظهار کردند. بدین گونه، حرکت مردانه و هوشیارانه خیابانى، موجب شد که مجلس شورا با سرافرازى تمام، اولتیماتوم روسیه را رد کند. از آن روز نام و آوازه شجاعت و هوشیارى و غیرت خیابانى در تمام شهرهاى ایران بر سر زبانها افتاد و ملّت او را خوب شناختند حتّى دشمنان ایران نیز بیش از پیش به عظمت و نفوذ کلام این روحانى آزاده پى بردند.
پانزده روز پس از این تاریخ، در 24 آذرماه 1290 سفارت روس دوباره با دولت ایران (ناصر الملک) تماس گرفت و خبر داد که سپاه روس در قزوین گرد آمده است، اگر تا شش روز دیگر، همه خواسته هاى ما پذیرفته نشود، آهنگتهران خواهند کرد !
در 29 آذرماه مجلس تشکیل جلسه داد. باز هم خیابانى و دیگر نمایندگان سخنرانى کردند و به ردّ اولتیماتوم رأى دادند.
دولت موقّت ناصرالملک در روز دوم دى ماه، جلسه اى با حضور هیأت وزیران و نمایندگان سازشکار و سردمزاج مجلس تشکیل داد. وثوق الدوله، بستن درِ مجلس را پیشنهاد کرد. ناصر الملک بى درنگ این درخواست را قبول نمود و دستور انحلال مجلس را داد و اجراى فرمان به عهده یفرم خان ارمنى - رئیس شهربانى تهران و قاتل شیخ فضل الله نورى - واگذار شد!... بدین ترتیب از همان روز مجلس دوم بسته شد و نمایندگان پراکنده گشتند... و بساط انقلاب و مشروطه خواهى و استقلال طلبى در ایران برچیده شد!
خیابانى تنها ماند. امّا هنوز خون غیرت در رگهایش در جریان بود.یک روز در سبزه میدان تهران، در اجتماع اعتراض آمیز مردم، بالاى سکّو رفت و با سخنرانى آتشین، از انقلاب و آزادیخواهان دفاع و عمل زشت دولت در بستن مجلس و پراکنده ساختن نمایندگان مردم را محکوم کرد و در میان کف زدنها و فریادهاى «زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه»، «زنده باد خیابانى» و... از سکّوى سخنرانى پایین آمد.
دو ماه پس از بسته شدن مجلس و شروع دوره فترت، خیابانى همراه خانواده اش به مشهد مقدس رفت و پس از زیارت مرقد امام هشتم(علیه السلام)و دیدار با اقوامش در خاک رضوى، از آنجا عازم روسیه، جمهورى ترکمنستان، آذربایجان، گرجستان و داغستان شد تا در فرصتى که پیش آمده، از ممالک همسایه دیدار کند([16]) و هم از این طریق به تبریز برگردد. چون که پس از بسته شدن مجلس، صمد خان شجاع الدوله از طرف روسها، حاکم تبریز شده و محل انجمن ایالتى را ویران و بسیارى از آزادیخواهان را قتل عام کرده بود و لابد منتظر خیابانى و همکاران و همفکرانش نیز بود. اگر خیابانى از تهران یا مشهد، به تبریز برمى گشت، بى شک به دست جلاّدان صمد خان گرفتار و کشته مى شد.او در کشورهاى خارجى، خیلى چیزها دید و شناخت. در آذربایجان کارگران ایرانى را دید که به سبب نبودن کار مناسب در کشور خودشان، ویلان و سرگردان در خاک بیگانه مى گشتند و در مقابل دستمزدى ناچیز متحمل سنگین ترین کارها مى شدند.
خیابانى از داغستان با یکى از بستگانش در تبریز تماس گرفت و او را به جلفا خواست. در آنجا خانواده اش را به وى سپرد تا به تبریز برساند و خود باز هم به پتروفسکى بازگشت. مدتى در آنجا ماند و ناگهان یک روز عازم تبریز شد. تبریز در آتش بیداد روسها و صمد خان شجاع الدوله مى سوخت. خیابانها بوى خون مى داد. خوف و وحشت از همه جا سر مى کشید.([17])
در وطن
خیابانى بیش از یک ماه در خانه اش به سر برد و کسى اطلاع نداشت. فقط برخى از دوستانش از جمله حاج محمد على آقا بادامچى و سرتیپ زاده، با او تماس داشتند. امّا هر لحظه بیم خطر بود! چون اگر صمد خان از آمدن شیخ آگاه مى شد بى درنگ حکم قتل وى را صادر مى کرد. پس از مشورت و تبادل نظر با دوستانش، صلاح در آن دیدند که آمدن شیخ را به اطلاع صمد خان برسانند تا بعدها بهانه اى براى آزار و اذیت او نیابد. بالاخره پس از مذاکراتى چند صمد خان حکمى مبنى بر مصونیت خیابانى - مشروط بر اینکه جز به امامت جماعت و کار و تجارت نپردازد - صادر کرد.
از آن پس خیابانى، در سکوت خویش، به تفکر پرداخت. او درباره نجات ملّت و کشور، خوب تأمل و اندیشه کرد و به این نتیجه رسید که باید براى حفظ دین خدا و حریّت جامعه، کسب قدرت کرد و تنها با قدرت حکومت مى توان با قدرت دیگر مبارزه کرد.([18]) شیخ بخوبى دریافته بود که تنها موعظه و فعالیت سیاسى و علمى و دینى، بدون در دست داشتن سررشته حکومت و قدرت، کارى از پیش نمى برد.
نسیم آزادى
در مهر ماه سال 1293 صمد خان، از سوى روسها کنار گذاشته و فضاى آزادى نسبى در تبریز ایجاد شد. امّا بدتر از صمد خان، خود روسها بودند که هنوز حضور نامیمون خود را حفظ مى کردند. ولى از آن سو در بهار سال 1269 (1335 هجرى) با ظهور انقلاب اکتبر روسیه، امپراتورى سیصد ساله تزارى در آن سرزمین پهناور براى همیشه برچیده و دفترش بسته شد. از آن پس، نیروهاى آدمکش و خبیث و وحشى روسى، ایران را ترک کردند. با پاک شدن خاک تبریز از لوث روسها، نسیم آزادى در خطه آذربایجان و شمال ایران وزیدن گرفت.
تجدّد
خیابانى از نعمت آزادى استفاده کرد و دوستان آزادیخواه و مبارزش را - که اغلب «دموکرات» نامیده مى شدند - گرد آورد و کمیته اى تشکیل داد. سپس همه نمایندگان دموکرات و آزادیخواه را از سراسر آذربایجان به تبریز دعوت کرد و کنفرانسى برگزار کردند. در این کنفرانس استانى، چهارصد و هشتاد نفر شرکت داشتند. تشکیلات فرقه دموکرات، که پنج سال پیش تعطیل شده بود، دوباره تأسیس شد. در همان کنفرانس، انتشار روزنامه «تجدّد»، ارگان تشکیلات دموکرات، مورد تصویب قرار گرفت و خیابانى مدیر مسؤول و صاحب امتیاز روزنامه شد.([19]) نخستین شماره تجدّد در بیستم فروردین ماه 1296 (8 رجب 1335) انتشار یافت.([20]) شیخ در اولین شماره تجدّد، مقاله اى تحت عنوان «نور حقیقت خواهد تابید» نوشت و لزوم اجراى قوانین مشروطیت و احیاى آن را بیان کرد.
در همان سال خیابانى به رهبرى فرقه دموکرات آذربایجان برگزیده شد و فرقه دموکرات را توسعه داد و اصلاحات اساسى در آن ایجاد کرد([21]) و همگام با انتشار روزنامه تجدّد و سرپرستى آن و درج مقالات، دست به کارهاى سازنده دیگرى در جهت پیشبرد اهداف و تأمین آسایش مردم و تعیین والى براى آذربایجان زد تا مردم را براى یک حرکت عظیم و همگانى آماده سازد.
در آن سال، خشکسالى بود و با رسیدن زمستان، مردم دچار قحطى و فقر شدند. خیابانى با تشکیل کمیسیون آذوقه، اعانه، دارالمساکین و... توانست مشکلات مردم را از پیش پا بردارد و مردم را نجات دهد. او با گرانفروشى و احتکار فرصت طلبان مبارزه کرد.
آزرده از آشنا و بیگانه!
آذربایجان روزهاى سختى را مى گذراند. خیابانى در صف اوّل مبارزه با تبهکاران داخلى و خارجى و دشمنان آزادى و استقلال، هوشیارانه مردم را رهبرى مى کرد. با وجود مشکلات فراوان و فرساینده اى همچون قحطى، بیمارى، دشواریهاى ناشى از جنگ جهانى اوّل - که به رغم بى طرفى ایران، صدمات سیاسى و اقتصادى و اجتماعى آن به این کشور نیز رسیده بود. - و... آذربایجان قهرمان همچنان استوار و مقاوم بود.
در این گیر و دار که جنگ جهانى اوّل واپسین روزهاى ویرانگرى خود را سپرى مى کرد، ناگهان در اواخر شعبان 1337، سربازان عثمانى (ترکیه) وحشیانه از مرزها گذشته، خاک آذربایجان را اشغال کردند! آنان به بهانه تنبیه مسیحیان آشورى که با همکارى سالداتهاى روس، مردم ارومیه را قتل و غارت کرده، بازارها را به آتش کشیده بودند، به خاک آذربایجان هجوم آوردند. امّا هدف اصلى عثمانیها از تجاوز به خاک ایران، پرکردن جاى خالى مستعمراتى از قبیل عراق و سوریه و لبنان بود که بر اثر جنگ جهانى از دست داده بودند. اگر هدف، تنبیه آشوریهاى ارومیه بود، در تبریز چه کار مى کردند؟ غارتگرى و چپاول غلاّت و آذوقه اهالى تبریز چه بود؟ سعى در تفرقه افکنى و پیاده کردن اهداف «پان ترکیزم» در تبریز براى چه بود؟
خیابانى با غارتگران متجاوز عثمانى به مخالفت برخاست، و نیروهاى عثمانى، او و همرزمانش را دستگیر کرده، به ارومیه بردند و به زندان انداختند. پس از دو ماه تحمل زندان و آزار و اذیت، عثمانیها ایران را ترک کردند و خیابانى و همراهانش را نیز با خود بردند و در شهر قارص به مدت پانزده روز زندانى و سپس آزادش کردند و شیخ به همراه همرزمانش به وطن بازگشت.([22])
ورق پاره 1919
در مرداد 1298 انتخابات مجلس چهارم شروع شد. خیابانى با داشتن نُه هزار رأى، حایز اکثریت آراء بود. در اثناى انتخابات، متن قرارداد 1919 بین دولت ایران و انگلیس امضا و در ایران منتشر شد. این پیمان ننگین را وثوق الدوله، نخست وزیر ایران، با نمایندگان انگلیس منعقد کرده بود. وثوق الدوله، سالها پیش با قبول اولتیماتوم روس، ضربه مهلکى به پیکر مشروطیت زده بود و اینک با امضاى قرارداد استعمارى دیگر در صدد بود که اختیار کامل امور مالى، گمرکى و نظامى ایران را به دست مستشاران انگلیسى بدهد و کشور را تحت الحمایه بریتانیا گرداند.
در پى انتشار متن قرارداد، موجى از اعتراض و ناخشنودى در ایران پدید آمد. فرقه دموکرات در تبریز به رهبرى خیابانى علیه قرارداد 1919 وارد عمل شد و روزنامه تجدّد نوشت:
«تا زمانى که قرارداد به تصویب مجلس نرسیده، ورق پاره اى بیش نیست و اعتبارى ندارد!»([23])
از طرفى وثوق الدوله با آگاهى از واکنش خیابانى و پیروانش در تبریز، به فکر چاره افتاد. چون مى دانست که اگر پاى خیابانى و همفکرانش به مجلس چهارم باز شود، نخواهند گذاشت که این قرارداد استعمارى تصویب گردد همچنان که هشت سال پیش نگذاشتند اولتیماتوم روس، تصویب و قبول شود.
به دنبال اعتراضات و کشمکشهاى سیاسى، وثوق الدوله با اعزام دو نفر خارجى به همراه چند مزدور از تهران به تبریز، بسیارى از کارمندان و مسؤولان ادارات را به دلیل اینکه نتوانسته بودند در انتخابات خواسته هاى او را برآورند، اخراج و افراد مزدور و خود فروخته اى را جایگزین آنان کرد و در واقع انتخابات آذربایجان را به هم زد.([24]) این بود که در دوره چهارم مجلس، نمایندگان آذربایجان به مجلس راه نیافتند.
خیابانى در آن روزهاى حسّاس، سفرى به تهران کرد تا اوضاع سیاسى را از نزدیک بررسى کند. او سعى بر این داشت که با بعضى از رجال مشهور سیاسى گفتگو کند و زمینه مخالفت با قرارداد 1919 را مساعد گرداند. امّا کسى جواب مناسب نداد. در همان روزها شصت هزار تومان از طرف وثوق الدوله به خیابانى پیشنهاد شد تا بگیرد و ساکت شود! خیابانى تازه متوّجه شد که در پایتخت چه خبر است و اینکه از بسیارى از رجال سیاسى، صدایى بر نمى آید، از آن روست که حق سکوت گرفته اند! او با ردّ این پیشنهاد، به تبریز برگشت و پى برد که نمى توان به رجال تهران امیدوار بود. او در تبریز با دعوت آزادیخواهان و دموکراتها، در روز 22 اسفند 1298 «مجلس محلى تبریز» را تشکیل داد و خود به ریاست آن انتخاب شد. کار مجلس محلى تبریز این بود که در مسائل سیاسى و اجتماعى تبریز و آذربایجان، تصمیم گیرى کند چون نمایندگان آذربایجان را از رفتن به مجلس شوراى ملى محروم کرده بودند. مذاکرات و تصمیمهاى مجلس محلى هر روز در روزنامه تجدد چاپ مى شد و به اطلاع مردم مى رسید.
نوروز سال 1299 گذشت. در هشتم فروردین سال نو، بیانیه اى از طرف کمیته مجلس محلى تبریز، خطاب به آزادیخواهان و هموطنان صادر شد. در بیانیه مزبور، اتّحاد، اتفاق و نظم دموکراتها و همکارى و یارى همه آزادیخواهان میهن دوست ایرانى، به مثابه یگانه تکیه گاه کمیته معرّفى شده و مورد تأکید قرار گرفته بود.([25])
قیام
بعد از ظهر روز سه شنبه 17 فروردین 1299 (16 رجب 1338) در حیاط عمارت تجدّد، جنب و جوشى پدیدار بود. آزادیخواهان پیرو خیابانى که همه مسلح بودند، گروه گروه در آن جمع مى شدند. آتش و خشم در درونشان شعله مى کشید و در خروش و هیجان بودند. ساعتى گذشت که ناگهان فرمان رهبر آزادى و تجدّد، شیخ محمد خیابانى مبنى بر آزاد کردن و نجات دادن «میرزا باقر» از زندان کلانترى محّله نوبر صادر شد. میرزا باقر به سبب مخالفت با «ماژوربیورلینگ» - رئیس شهربانى تبریز که فردى خارجى بود و از طرف وثوق الدوله منصوب شده بود - زندانى گشته بود.
با صدور فرمان شیخ، بیش از پنجاه مجاهد مسلح، به کلانترى نوبر حمله کرده، میرزا باقر را آزاد کردند و به عمارت تجدد آوردند. مأموران کلانترى گرچه آزادیخواهان را تعقیب کردند، به هیچ کارى موفق نشدند. بدین گونه نخستین گام قیام با موفقیت و پیروزى برداشته شد. خورشید هفده فروردین غروب کرد و شب شد. شب آبستن حوادثى دیگر بود. همان شب بسیارى از گروههاى آزادیخواهى به پیروان خیابانى در عمارت تجدّد پیوستند.
صبح 18 فروردین 1299 در تبریز، صبح آزادى و صحنه یکى از پرشکوه ترین قهرمانیهاى تاریخ ایران بود. بازار تعطیل شد. دانش آموزان مدارس، به حالت راهپیمایى در ساختمان و اطراف عمارت تجدد گرد آمدند. شعارهاى ضد دولت وثوق الدوله و مزدورانش، در فضاى شهر طنین افکنده بود. مردم آزادیخواه، مسلمان و قهرمان تبریز، به اشاره پیشواى خود خیابانى، به شهربانى ریخته، آزادیخواهان دربند را از سیاهچالها نجات دادند. ادارات شهر همه به دست آزادیخواهان افتاد. شیخ به مزدوران وثوق الدوله در تبریز اخطار کرد که هرچه زودتر شهر را ترک گویند و آنان چهارشنبه شب، تبریز را به قصد تهران ترک کردند.
بدین سان در روز دوم قیام، تبریز از لوث حضور خائنان و بیگانگان مزدور پاک شد([26]) و رشته امور شهر به دست خیابانى و پیروانش افتاد و خورشید آزادى از افق آذربایجان درخشید. در روز پنجشنبه خیابانى هیأت مدیره اى را براى اداره اجتماع مردم و تصمیم گیریهاى لازم، انتخاب کرد. این هیأت، در همان روز بیانیه اى به زبان فارسى و فرانسه نوشته، به دیوارهاى شهر نصب کردند:
«آزادیخواهان شهر تبریز در مقابل تمایلات ارتجاعى برخى افراد ضد مشروطیت که در حکومتهاى محلى و در مرکز ایالت آذربایجان ظهور کرده بود، به هیجان آمده و دست به اعتراض و قیام زدند. آزادیخواهان تبریز اعلام مى کنند که برنامه آنان عبارت است از تحصیل اطمینان کامل در احترام به قانون اساسى و اجراى صادقانه آن. آزادیخواهان موقعیت فوق العاده حساس فعلى را در نظر گرفته و مصمّم هستند که نظم و آسایش را به هر وسیله که باشد، برقرار دارند. برنامه آزادیخواهان در دو عبارت خلاصه مى شود:
1 - برقرار داشتن آسایش عمومى
2 - از قوّه به فعل آوردن رژیم مشروطیت.»([27])
* * *
قیام پیروزمندانه مردم تبریز به رهبرى شیخ محمد خیابانى، بیش از پنج ماه ادامه داشت. شیخ، در حیاط ساختمان تجدد به ایراد نطقهایى مى پرداخت و مردم با اشتیاق تمام پاى صحبتش مى نشستند. این سخنان به زبان آذرى بود و ترجمه فارسى اش هر روز در روزنامه تجدّد چاپ مى شد. در این پنج ماه خیابانى و جنبش با خطرهاى فراوانى مواجه بودند، امّا بر همه پیروز شدند و آتش توطئه ها را خاموش کردند... که شرح و بسط آن در این مجال اندک نمى گنجد.
خیابانى در این پنج ماه، بیش از آنکه ژست رهبر و فرمانده قیام مسلحانه به خود بگیرد، هیبت یک رهبر فکرى و ایدئولوگ و متفکر انقلابى را داشت و هر روز با نطقهاى پرشور در مسائل اجتماعى و سیاسى و فکرى، سعى در برپایى انقلاب فرهنگى و خودآگاهى سیاسى و اجتماعى در اندیشه هاى مردم داشت.([28])
از طرفى دشمنان او، بویژه از ناحیه حکومت مرکزى، هر لحظه در صدد سرکوبى او و قیامش بودند. در این مدت وثوق الدّوله از نخست وزیرى احمد شاه عزل و مشیرالدوله به جاى او منصوب شد. مشیرالدوله براى شکست قیام خیابانى، مهدى قلى خان هدایت، معروف به مخبرالسلطنه را که وزیر مالیّه او بود به سِمَت والیگرى آذربایجان انتخاب و مأمور براندازى قیام تبریز کرد.
مخبرالسلطنه، چهره اى موجّه و ملّى داشت و به همین سبب بدون سرباز و محافظ وارد تبریز شد و کسى با او کارى نداشت. مدتها سعى کرد از طریق صحبت با دوستان خیابانى، او را از ادامه نهضت باز دارد، ولى خیابانى اعتنایى نکرد و از طرفى گمان نمى کرد که مخبر السلطنه قصد خیانت داشته باشد. مخبر السلطنه چون از راه تزویر و فریب و مذاکره نتوانست خیابانى را از راهى که در پیش گرفته منصرف سازد، با رئیس قزاقخانه تبریز - که یک کلنل روسى بود - گفتگو و تبانى و نقشه سرنگونى قیام تبریز را طرح ریزى کرد. سرانجام در سپیده دم یکشنبه 21 شهریور 1299، که بسیارى از نیروهاى مسلح خیابانى براى برچیدن اشرار محلى به اطراف تبریز رفته بودند و نیروى اندکى در شهر و اطراف عالى قاپو (مقرّ حکومت خیابانى و مرکز قیام) مانده بود، قزاقهاى مسلّح به دستور کلنل روسى و مخبر السلطنه، به شهر ریختند و تمام نیروهاى قیامى را یا کشتند یا خلع سلاح کردند و همه مراکز آزادیخواهان و ادارات را به تصرف خود درآورند و عالى قاپو را در اختیار خود گرفتند.([29])