شهید آیت الله دکتر بهشتى
شهادت : 7 / 4 / 1360 ش.
عنوان مقاله: عقل ملکوتى
نویسنده: على علیزاده مهرانى
سخن نخست
به گواه تاریخ، اندیشه هاى بزرگ همواره در هاله اى از غربت به سر برده اند و بر قله بلند تنهایى جاى گرفته، در افق بالایى بر انسانها تابیده اند. به همین سبب وجودشان ناشناخته مانده است و هنگامى مردم به مقام و منزلت آنان پى برده اند که رخت از این سرا برکشیده و به عالم بالا پیوسته اند و آن هم در اثر محروم ماندن از تابش شخصیت خورشید گونه شان بوده است ولى پس از کوچیدن از دیر دنیا، حیاتى جاودانه یافته اند. این نوشتار نگاهى است به مردى از همین قبیله.
نوید سپیده
ساحل زاینده رود گویى انتظار سحرى خجـسته را داشت و این بار سرنوشت چنین بـود که پیـوندى میان صبـح و ساحل سـعادت پدیـد آورد.
این مولود را «محمّد» نام نهادند و ستون حیاتش را با اذان و اقامه بر پا داشتند.
رود با آهنگى آرام و دلکش از میان شهر مى گذشت و سر در بستر بیابان مى گذاشت و جویبارهایش ترانه و ترنم سرداده و درختانِ سبز کنارش نجوا کنان سر بر دوش هم نهاده بودند و باد ملایمى که از لابه لاى درختان مى گذشت، سرود سرور را زمزمه مى کرد.
آن روز (دوم آبان 1307 ش.) در محله لومبان اصفهان، در خانـه ساده اى که با نـور آیات منـور و با عطر احادیث معطر بود، نوزادى چشم به پهنه گیتى گشود که مادر سالها در انتظارش بود([1]) و نوید این سحر خجسته را که آغازگر صبحى امید آفرین بود، به او داده بودند.
پدر و مادر
پدرش از روحانیان اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود و به کارهاى مذهبى مردم مى پرداخت و براى تبلیغ و رسیدگى به مسائل شرعى، به روستاهاى اطراف اصفهان مى رفت و به فعالیت دینى، سخنرانى و بیان احکام مشغول بود و نماز جماعت اقامه مى کرد و مشکلات آنان را برطرف مى ساخت.
مادرش نیز زنى پاکدامن و پرهیزکار بود و در انجام احکام شرعى و آداب اسلامى دقت نظر داشت. این بانوى محـترم دخـتر حضرت آیـة الله حاج میر محمد صادق خاتون آبادى است. ایشـان از مـراجع بـزرگوار و محـققان صـاحب نام بود.
آغاز تحصیل
کودکى چهار ساله بود اما با همسالان خود تفاوت داشت. اخلاق نیک او حکایت از آینده درخشانش مى کرد. ایشان تحصیلات را در چهار سالگى در مکتب خانه اى آغاز نمود. خیلى سریع خواندن و نوشتن و روخوانى قرآن را فرا گرفت. تا اینکه بعدها به دبستان دولتى رفت و هنگامى که امتحان ورودى از او گرفتند گفتند باید به کلاس ششم برود ولى از نظر ما نمى تواند. بنابراین او را براى کلاس چهارم پذیرفتند. پس از آنکه تحصیلات دبستانى را به پایان رساند، در امتحان ششم ابتدایى شهر، نفر دوم شد. سپس به دبیرستان سعدى رفت و سال اول و دوم را در دبیرستان گذراند([2]).
بر بال عشق
در 14 سالگى (1321 ش.) تحصیلات دبیرستان را نیمه تمام مى گذارد و به یکباره مسیر زندگى اش عوض مى شود و شوقى براى حضور در حوزه نور احساس مى کند و به جرگه حوزویان در مى آید تا با استفاده از فضاى معنوى این پایگاه پاک، راه سعادت را در پیش گیرد و با مناجاتهاى شبانه خویش در آن محیط روحانى، بتواند در هواى دوست پر و بالى بزند.
آقا سید محمد چهار سال در حوزه علمى اصفهان به تحصیل علوم دینى پرداخت و در این مدت کوتاه با پشتکار فراوان و استعداد درخشانى که داشت دروسى را که باید در مدت هشت سال خوانده شوند، در مدت چهار سال به پایان رساند و در 18 سالگى براى تکمیل تحصیلات عالى و به دست آوردن دانستنیهاى تازه به شهر مقدس قم عزیمت کرد تا در جوار پربرکت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) و در محضر استادان گرانقدر، فیض کسب کند.
در مدرسه حجتیه در حجره اى ساده سکنى گزید و به درس و بحث مشغول گشت و با دوستانى چون شهید مطهرى (ره) و امام موسى صدر آشنا شد و در مدت شش ماه بقیه دروس سطح (مکاسب و کفایه) را به پایان رساند و در سال 1326 در درس خارج فقه و اصول شرکت کرد. در همین سال با همفکرى دوستانى چون شهید مطهرى برنامه اى به منظور تبلیغ مذهبى در روستاهاى دور افتاده، تنظیم کردند.
عطش دانش
هر چه که بیشتر مى آموخت اندیشه او تشنه تر و عشق او به آموختن افزونتر مى گشت. با اینکه در سال دوم دبیرستان تحصیلاتش را نیمه تمام گذاشته و به سوى حوزه شتافته بود، دوباره تصمیم گرفت که همزمان با درسهاى حوزوى، فراگیرى دروس ناتمام گذشته را نیز ادامه دهد.
.با کوشش فراوان و استعداد سرشار خویش آن دو مسیر علمى را با هم ادامه داد، به طورى که در سال 1327 موفق به اخذ دیپلم ادبى گشت و در همان سال وارد دانشکده منقول و معقول (الهیات و معارف اسلامى کنونى) شد و در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت و در سال 1330 موفق به اخذ دانشـنامه لیسانس در رشته فلسفه شد.
ایشان پس از اخذ لیسانس از تهران به قم مراجعت نمود و در درس خارج فقه و اصول شرکت جست و به موجب علاقه فراوانى که به مباحث فلسفى و عقلى داشت در درس اسفار و شفا علامه طباطبایى حضور یافت و از شاگردان همیشگى آن درس محسوب شد و در شبهاى پنجشنبه و جمعه با شهید مطهرى و دیگر دوستان جلسه گرم و پرشورى برپا کردند که نتیجه آن به صورت کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با پاورقیهاى شهید مطهرى تنظیم و منتشر گردید.
پس از پنج سال تحصیل و تدریس در شهر مقدس قم، در سال 1335 وارد دانشکده الهیات شد و تا سال 38 در آن دانشکده مشغول تحصیل در دوره دکترا بود، ولى پس از اتمام تحصیل در آن دانشکده بخاطر فعالیتهاى چشمگیر فرهنگى، تبلیغى و سیاسى که در داخل و خارج کشور به عهده داشت، نتوانست از رساله دکتراى خویش را ارائه دهد و این امر به تأخیر افتاد. سرانجام در تاریخ 1/11/1353 رساله دکتراى خود را تحت عنوان «مسائل ما بعد الطبیعه در قرآن» با راهنمایى استاد شهید مرتضى مطهرى ارائه و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد.
تدوین کتب درسى
زمانى که سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند که جامعه اسلامى ایران را به یک جامعه مادى غربى تبدیل کنند و با گذشت زمان، دین را به دست فراموشى سپارند، در چنین دورانى حساس دکتر بهشتى با همکارى دکتر باهنر در بخش برنامه ریزى کتابهاى وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین کتاب دینى براى مدارس اقدام کرد و از این طریق نگذاشت گرد غربت بر روى این گوهر گرانبها بنشیند و نسل جوان را به فرهنگ غنى اسلام آشنا ساخت([3]).
نوید صبح
گستردگى اندیشه اش میان امروز و فردا پیوند مى زد. این اندیشمند ژرف بین براى آینده اى روشن برنامه ریزى مى کرد و چاره این مهم را در ایجاد تحول در حوزه مى دید. بدین خاطر در سال 1339 به فکر سازماندهى درست و دقیق براى حوزه افتاد و با همفکرى دوستانش به این نتیجه رسید که باید تحولى اساسى توأم با نوعى برنامه ریزى اصولى انجام گیرد تا طلاب تحت یک برنامه منظم و مدون در آیند و در آینده براى جامعه مؤثر و مفید واقع شوند.
بدین منظور با همکارى شهید قدوسى(ره) و دعوت از اساتید بزرگوارى چون حضرات آیات مشکینى، مصباح یزدى و جنّتى اقدام به تشکیل مدرسه حقانى نمودند و آن را به مثابه پایگاه مهمى براى تربیت طلاب متعهد و انقلابى قرار دادند.
پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى نیز آن نهال پاکى که دکتر بهشتى و شهید قدوسى نشاندند، به بار نشست و آثار مفید و مؤثرى در این انقلاب عظیم داشت.
نسیم سحر
اولین حرکت فرهنگى ایشان در آن زمان تأسیس دبیرستان دین و دانش بود که به کمک برخى از دوستانش شکل گرفت و خود مسؤولت آن را عهده دار گشت تا دانش آموز و دانشجوى مکتبى، دین و دانش را دو مقوله مجزا نداند، بلکه این دو را با هم فرا گیرد زیرا دین و دانش انفکاک ناپذیرند. او این گونه بذر ایمان و انقلاب را در سرزمین افکار نسل جوان مى پاشید تا اینان نوید سحرى را به گوش جان جامعه برسانند و فجرى براى طلوع خورشید صبح سعادت باشند.([4])
چشمه اى در کویر
در سال 1344 براى انجام رسالت تبلیغى به آلمان سفر کرد تا امامت مسجد و تکمیل ساختمان مسجد و اداره امور مسلمانان فارسى زبان و رسیدگى به دانشجویان مسلمان مقیم آنجا را به عهده گیرد.
.وى در مسجدى که آیت الله بروجردى براى مسلمانان ساخته بود، مشغول فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى شد و با تشکیل اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان فارسى زبان و «مرکز اسلامى هامبورگ» پایگاهى مهم براى جذب اندیشه ها و هدایت آنان به وجود آورد([5]).
البته فعالیتهاى ایشان در مدت پنج سال اقـامت در آنجـا منحـصر به موارد یـاد شده نبـود، بلکه ایشـان با تمـام گروهـها ارتباط برقرار کرد و دامنـه فعـالیتهایش را در سـطح اروپا گسترش داد.
در راه معمارى انقلاب
پس از آنکه انقلاب اسلامى گذرگاهها و فراز و نشیبهاى مهمى را پشت سر نهاد و خون هزاران شهید و جانباز به ثمر نشست و انقلاب اسلامى در آستانه پیروزى قرار گرفت، حضرت امام خمینى (ره) آن روزها در پاریس پایه هاى حکومتى اسلامى را طرح ریزى مى نمودند و بدین منظور شوراى انقلاب را تشکیل دادند تا بتوانند قوانین کشور را بر طبق موازین اسلام و قرآن تنظیم نمایند. یکى از نخستین اعضاى این شورا که از طرف حضرت امام (ره) انتخاب شد، دکتر بهشتى بود.
آیت الله بهشتى پس از مدتى به عنوان دبیر شورا انتخاب شد. این شورا در آن برهه حساس و سرنوشت ساز وظیفه مهمى را بر دوش داشت و منشأ خدمات فراوانى به اسلام و انقلاب گشت، بویژه اینکه در آن دوران - به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه - این شورا نقش قانونگذارى داشت و دو وظیفه مهم را انجام مى داد: یکى تصویب قوانین مورد نیاز کشور و دیگرى اجراى آن قوانین که این نیز از سوى اعضاى شورا یا افرادى که شورا انتخاب مى کرد، انجام مى شد.
مدتى نیز دکتر بهشتى از طرف شوراى انقلاب به دادگسترى رفت تا به بازسازى این تشکیلات قضایى بپردازد و قضات انقلابى و متعهد را به کار گیرد حضور ایشان در این مورد نیز چون گذشته مؤثر افتاد.
تأسیس حزب جمهورى
در آن روزهاى حساس و سرنوشت ساز انقلاب، در برابر آن همه حزب سیاسى منحرف، وجود یک تشکل اسلامى پیرو راه امام براى پاسدارى از ارزشها ضرورى بود. در آن زمان دکتر بهشتى که همواره معتقد به نظم و برنامه ریزى و تشکیلات بود، با صلاحدید حضرت امام خمینى (ره) در فروردین سال 1358 حزب جمهورى اسلامى را با همفکرى و همکارى مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى و دیگر دوستان تأسیس کرد تا پایگاهى براى سازماندهى نیروهاى مسلمان و متعهد و معتقد به ولایت فقیه باشد. آیت الله بهشتى تا هنگام شهادت به عنوان دبیر کل حزب جمهورى اسلامى انجام وظیفه مى نمود.([6])
تدوین قانون اساسى
پس از آنکه مجلس خبرگان توسط نمایندگان منتخب مردم، تشکیل شد دکتر بهشتى نایب رئیس مجلس خبرگان بود و بیشتر جلسات مجلس خبرگان به ریاست ایشان برگزار مى شد. این مدیر دلسوز نظام، به رغم مشغله کارى فراوان، با تلاش و کوشش فوق العاده و با همفکرى و همکارى یاران دلسوز امام و انقلاب، قانون اساسى جمهورى اسلامى را تدوین کردندکه به تأیید امام و تصویب امت رسید. قانون اساسى در واقع خونبهاى انقلاب اسلامى بود.
یکى دیگر از اقدامات ایشان، روشن کردن جایگاه ولایت فقیه در این نظام مقدس بود. گرچه بعضى از لیبرال ها و ملى گرایان همچون بنى صدر خائن با آن مخالفت مى کردند ولى آیت الله بهشتى با دلایل و براهین مستند به مخالفان جواب مى داد. و سرانجام اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان تصویب شد.
در سنگر عدالت
پس از استقرار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمینى (ره) مسؤولت دیوان عالى کشور (بالاترین مقام قضایى کشور) را در اسفند ماه 1358 به دست با کفایت آیت الله بهشتى سپرد([7]) تا براى این تشکیلات حیاتى که نقش مهم و تعیین کننده اى در جامعه دارد، زمینه اجراى قوانین اسلام با درک و درایت والاى ایشان فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد. ایشان نیز در طول مدت عهده دارى این مسؤولت خطیر و شریف منشأ خیر و خدمت گشت و امور قضایى کشور را سروسامان داد و آن را انسجام بخشید و با به کارگیرى قضات عادل و عالم، نظام قضایى را دگرگون ساخت. آن همه تلاش بى وقفه او در این قوه فراموش نشدنى است ویراستى که او مظهر عدالت علوى بود.
تندیس مظلومیت
در طول تاریخ، هماره اندیشه هاى بزرگ در عصر خویش ناشناخته مانده اند. چون همگام با عصر خویش به پیش نرفته و پا را فراتر از عصر و اندیشه گذاشته اند. در این برهه شخصیت استثنایى آیت الله دکتر بهشتى نیز این چنین بود. این فرزانه بلندنگر تا هنگامى که در قید حیات بود، همچنان غریب و ناشناخته ماند.
این در حالى رخ مى داد که نمرودیان زمان - آمریکا و منافقین - او را خوب شناختند و بخوبى مى دانستند که او یکى از ارکان این نظام مقدس اسلامى است و نقش مهم و تعیین کننده اى دارد و باید از ایشان شروع کرد آنها وجود او را نیز مانعى در راه رسیدن به اهداف شومشان مى دیدند و براى نیل به مقاصدشان اقدام به ترور شخصیتش نمودند و او را ابراهیم گونه در آتش سوزان تهمتها افکندند و مى خواستند با این شیوه این سدّ محکم را از مسیرشان بردارند و راهشان را هموار سازند تا به اهداف تاریکشان نایل آیند.
البته طراح اصلى این برنامه استعمار بود و منافقین مجریان طرح بودند و استعمار نیز هدفش آن بود که مشروطه اى دیگر تکرار گردد. منافقین براى انجام این هدف استعمارى، شخصیت دکتر بهشتى را نشانه گرفتند و با تهمتهایى چون انحصار طلب، سرمایه دار و ... سعى در خدشه دار کردن شخصیت ایشان داشتند و با این کارشان مى خواستند او را از صحنه انقلاب خارج سازند. گرچه در واقع هدف ترور شخصیت دکتر بهشتى نبود،بلکه اینان زمینه را براى کنار زدن روحانیت فراهم مى کردند.([8])
این دل پاک و روح بلند هرگز در دفاع از خویشتن، شمشیر بیان از نیام برنکشیداگرچه گذشت زمان از حقایق پرده برداشت و واقعیتها را روشن کرد.
چون رو به دوست کردى سرکن به جور دشمن
چـون نام عـشـق بــردى آمـاده شـو بـــلا را
برگى از دفتر فضیلت
الف - نماز اول وقت:
یکى از ویژگیهاى بارز آیت الله بهشتى، توجه فراوان به نماز بود هیچ گاه چیزى نمى توانست ایشان را از نماز اول وقت باز دارد. هنگام نماز، کارها را رها مى ساخت و به سوى تکلم باخدا مى شتافت و اگر چنانچه جلسه اى بود و موقع نماز فرا مى رسید یاد آورى مى کرد که موقع نماز است،براى عبادت خدا خودمان را آماده کنیم.
ب - فروتنى:
شهید باهنر درباره تواضع و فروتنى او چنین گفته است:
«خصلتهاى ایشان ممتاز بود. ایشان در عین آن متانت و ابهتى که داشت - به لحاظ آن مقام و شخصیت - در عین حال، حالت تواضع و برخورد بسیار مؤدبانه اى پر از احساس و عاطفه همراه با روان شناسى اصیل ژرف اسلامى داشتند. جلسات ایشان معمولا همراه با صفا و نشاط بود و صداقت کاملى در قضاوتها و اظهار نظرهایشان به چشم مى خورد، اعتماد مى آورد و اطمینان مى بخشید.»([9])
ج - حق پذیرى:
از صفات نیک آن عالم ژرف اندیش پذیرفتن حق بود، حتى اگر به ضرر او تمام مى شد. همین که مى فهمید سخنى حق است، آن را مى پذیرفت. و این بیانگر صفاى روح آن اسوه اخلاق است([10]).
د - نظم:
زندگى او سراسر نظم بود و موفقیت چشمگیرش بیشتر در گرو نظم بوده و بدین وسیله این مسیر را با موفقیت پیموده است. همسر ایشان در این باره مى گوید «دکتر بسیار منظم بودند، هرچند ایشان یک مرد سیاسى بودند و در جلسات زیاد شرکت مى کردند، چیزى که من از وى به یاد دارم این است که امکان نداشت دیرتر از موقع مقرر در جلسه اى حاضر شود و به هر وسیله اى که بود در ساعت مقرر خودشان را به محل مورد نظر مى رساندند. وى مى گفت «ما تا نظم در کارهایمان نداشته باشیم، نمى توانیم کارهاى مملکت را پیش ببریم.»([11])
هـ - بردبارى:
از دیگر صفات پسندیده آن گوهر گرانبها، صبر در مقابل ناملایمات بود. هرگاه با مشکلى مواجه مى شد عصبانى نمى گردید، بلکه با صبر و متانت آن را حل مى کرد. همسر ایشان مى گوید:
«من خصوصیتى را که از ایشان در مدت 29 سال زندگى دیدم، ملایمت و صبر بود. ایشان به قدرى صبر و ملایمت و متانت به خرج مى داد که انسان را خجالت زده مى کرد. در سرتاسر زندگى این مرد مبارز و با تقوا حتى یک مورد عصبانیت بى مورد به یاد ندارم.»([12])
و - در خانه:
در کارهاى خانه به همسرشان کمک مى کرد و به درس بچه ها رسیدگى جدى مى نمود. از وضع درسى و مشکلاتشان مى پرسید و به آنها کمک مى کرد. به دلیل نظارت ایشان در منزل اسراف و استفاده بى حد و حصر کمتر مشاهده مى شد، براى ساخته شدن بچه ها به آنها پول به عنوان قرض الحسنه مى داد تا از حقوق ماهیانه آنها، که معادل ده برابر سنشان بود، کم کند. در تربیت بچه ها، نه آنها را بى بند و بار و لوس بار مى آورد و نه خشن و بسیار جدى. شوق به نماز و روزه و دیگر واجبات را در بچه ها به طور اختیارى ایجاد مى کردند([13]).
نشانه هاى ماندگار
ایشان در عرصه قلم نیز برجستگى داشت و به رغم فعالیتهاى گسترده و مسئولیتهاى فراوانى که عهده دار بود، در زمینه نویسندگى نیز موفقیت خوبى داشته است. آثار قلمى ایشان از دو جهت حایز اهمیت است:
.1 - با توجه به اهمیت موضوع به رشته تحریر در آمده است همچون «نماز چیست؟» از آنجا که نماز ستون دین است و قوام ایمان بر این پایه استوار است و پذیرفتن اعمال، به این مهم بستگى دارد و بالاخره نردبانى براى رسیدن به بام بلند بندگى است.
.2 - با توجه به ضرورت موضوع نگارش یافته است. ایشان با توجه به شرایط زمان و مکان و بر اساس نیاز جامعه - و نه در یقین - در زمینه معینى به تحقیق و تألیف پرداخته و به منظور تفنن چنین کارى انجام نداده است. مثلا درباره مسأله بانکدارى اسلامى، که یک بحث مهم و مورد نیاز جامعه ماست و کمتر بدان توجه شده است کتابى در این زمینه مى نگارد واز نظر اسلام به بررسى مسأله مى پردازد. آثار چاپ شده ایشان عبارت اند از:
1 - خدا از دیدگاه قرآن
2 - نماز چیست؟
3 - شناخت
4 - شناخت دین
5 - نقش دین در زندگى انسان
6 - کدام مسلک؟
7 - روحانیت در اسلام و در میان مسلمین
8 - مبارزه پیروز
9 - بانکدارى و قوانین مالى در اسلام
10 - مالکیت
برخى دیگر از آثار ایشان هنوز چاپ نشده است و شوراى احیاى آثار آن بزرگوار در تلاش است که در آینده آن آثار را که اکنون به صورت نوار سخنرانى موجود است، منتشر سازد.
پرواز سرخ
غروبى بود خونرنگ.
یادآور مظلومیت آلاله هاى سرخ سرزمین نینوا.
غروبى بود که بوى خون مى داد و حکایتگر حادثه و هجران.
آرى این غروب با غروبهاى دیگر تفاوت داشت، چرا که درِ باغ سرخِ شهادت را گشوده بودند و فصل پرواز سبکبالان سبزاندیش سحرزاد فرا رسیده بود.
او مثل همیشه با تبسمى بر لب، قبل از غروب به دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى آمد و در جلسه اعضاى حزب شرکت کرد. جلسه با قرائت قرآن که روحها را با ملکوت پیوند داد، آغاز شد و پس از تلاوت قرآن، سخنرانى قافله سالار شهداى هفت تیر شروع شد، که ناگهان دست نفاق - سازمان مجاهدین (منافقین) خلق - از آستین شب بدر آمد و در شبانگاه هفتم تیر، تیرى روانه انقلاب اسلامى کرد که بر اثر آن آیت الله بهشتى (در 53 سالگى) و بیش از هفتاد یار باوفایش به درجه شهادت نایل آمدند و با هجرتى خونین و پروازى سرخ در کنگره عرشیان جاى گرفتند و خاکیان را در سوگ و افلاکیان را در سرور نشاندند.
آن زمینیان قدسى را پس از تشییع باشکوه و تجلیل فراوان، در بهشت زهرا به خاک سپردند.
این قصه خونین عشق را با شعر شاعر متعهد انقلاب حسین اسرافیلى به پایان مى بریم:
بیداردلانى که به خون در خفتند *** خواب همه سفلگان شب آشفتند
بر دار بلند عاشقى، با لب عشق *** هفتاد و دو منصور اناالحق گفتند
نام نیـکشان جـاوید و راهـشان پر رهـرو
و جامه سرخ شهادت بر قامت پاکشان مبارک
[1] ـ «پدر بزرگ شهید بهشتى خواب دیده بودند که از دخترشان فرزندى به وجود مى آید که عام المنفعه مى شود.» روزنامه جمهورى اسلامى، ص 15، 10 تیر 1371
[2] ـ یادنامه شهید مظلوم، سید فرید قاسمى، ص 17.
[3] ـ همان، ص 45
[4] ـ روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 4362، ص 12
[5] ـ او به تنهایى یک ملت بود، واحد فرهنگى بنیاد شهید، دفتر اول، ص 43
[6] ـ همان، 18 تیر 1363
[7] ـ صحیفه نور، ج 11، ص 279
[8] ـ ر.ک: روزنامه جمهورى اسلامى، 5 تیر 1363 7تیر 1369 1تیر 1372.
[9] ـ مجله مرزداران، سال دوم، ش22.
[10] ـ ر.ک: همان، ص 14
[11] ـ همان، ص 13
[12] ـ همان
[13] ـ همان، ص 15