سیدابوالقاسم دهکردى
(1272 ـ 1353 هـ .ق.)
عنوان مقاله: فقیه عارف
نویسنده: غلامرضا گُلى زواره
نوید پر امید
گروهى از سادات محترم که نسبشان به عبدالله فرزند امام سجاد(علیه السلام) منتهى مى شود از گذشته هاى دور در شهرکُردِ اصفهان، که نام قدیمش «دهکرد» بود، رحل اقامت افکنده بودند. سید محمّد باقر دهکردى در زمره این افراد به شمار مى رفت. او با زهد و پروا پیشگى، روزگار مى گذرانید و مورد احترام مردم آن دیار بود. ماه رجب براى سید محمّد باقر، حرمت و فضیلت ویژه اى داشت و به توصیه اجدادش در این ایّام به روزه دارى، ذکر و دعاى بیش ترى مى پرداخت و با این برنامه، روح و روان خویش را در جویبار معنویت شست و شو مى داد.
او با گرامى داشت ماهِ رجب و شعبان، به استقبال ماه با برکت رمضان مى رفت. در روز شنبه، غرّه رجب سال 1272 هجرى (مطابق 1234هـ .ش.) شوق و هیجان سید محمّد باقر دو چندان شد، زیرا در این روز خجسته صاحب فرزندى شد که به نام جدش، او را ابوالقاسم نامید.([1])
سید محمّد باقر، از همان ایّام که ابوالقاسم کودکى بیش نبود، در اندیشه آینده اى پربار براى او بود تا در سایه تلاش و پرورش هاى اخلاقى، طریق هدایت را درنوردیده به سوى کمال گام بردارد وبه نشرحقایق اسلامى مبادرت ورزد .پرورش یافتن در دامان مادرى متدیّن و پدرى پرهیزگار و خوش خو، نخستین مکتب تربیتى ابوالقاسم بود. او در این فضاى باصفا، در کنار رشد جسمانى، با فضیلت هاى دینى خو گرفت و شور و اشتیاق فراگیرى دانش اسلامى در اعماق وجودش جوانه زد و با این شیوه هاى پرورشى به دنیاى نوجوانى پا نهاد و خواندن، نوشتن و مقدمات علوم اسلامى را آموخت.([2])
سید ابوالقاسم از محضر آخوند ملاّ محمّد حسن اصفهانى مشهور به کوهى، دایى خود... که پرورش یافته مکتب حکیم سبزوارى([3]) بود، استفاده کرد. شاید تأثیر آموزش ها و توصیه هاى این عالم فاضل بود که او را به حکمت و فلسفه راغب نمود.
استادان وى در اصفهان
سید ابوالقاسم این توفیق را به دست آورد که از دوران نوجوانى به حوزه علوم آل محمّد(صلى الله علیه وآله)روى آورد و براى ادامه تحصیل به مدرسه صدرِ اصفهان برود و پایه هاى علمى خویش را در فقه و اصول و ادبیات عرب استحکام بخشد و از استادان پرآوازه آن عصر بهره هاى وافر ببرد. در آن زمان، حوزه علمیّه اصفهان به شیوه اى تازه اداره مى گردیدیعنى همراه با فقه و اصول، حکمت و فلسفه در آن تدریس مى شد و مشاهیرى در این عرصه چراغ معرفت را روشن نگاه مى داشتند. این حوزه از نظر فقهى و فلسفى در بین حوزه هاى علمیه شیعه موفقیت ویژه اى داشت و این امتیاز مربوط به زمانى است که حوزه علمیه قم رونق نگرفته بود. آنچه سید ابوالقاسم جوان و تشنه علم و فضیلت را مسرور مى ساخت، مدرسان مطلع و مسلط بر علوم اسلامى و در عین حال پارسا و پرهیزگار بود. شادمانى این جویاى معارف دینى موقعى رو به فزونى نهاد و لبخند رضایت بر لبانش نشانید و غبار خستگى و دورى از خویشاوندان را از ذهن و دلش برگرفت که علماى این حوزه ضمن تدریس و تحقیق، به گشودن معضلات اجتماعى ـ سیاسى و ترویج معروف و نهى از منکر و اصلاح جامعه و پاسدارى از ارزش ها مبادرت مىورزیدند. سال هایى که سید ابوالقاسم در اصفهان به تحصیل اشتغال داشت، عصر شکوفایى آن حوزه به شمار مى رفت. او این تحرّک، پویایى و جنب و جوش ویژه را مغتنم شمرد و در مسیر کسب معارف گام برداشت و با حرص و ولع فراوان و اخلاصى شایسته تحسین، دروس سطح را نزد ابوالمعالى کرباسى، آقا میرزا محمّد حسن نجفى و حاج شیخ محمّد باقر مسجد شاهى آموخت.
1 ـ ابوالمعالى کرباسى (1247 ـ 1315 هـ .ق.) کوچک ترین فرزند فقیه پرآوازه، محمّد ابراهیم کرباسى است. ابوالمعالى در تقوا و تهذیب نفس بسیار استوار بود و سیره اخلاقى او روش زندگى اصحاب معصومین را در اذهان تداعى مى کرد. میرزا ابوالمعالى دانشمندى محقق بود و در مسائل فقهى، اصولى و رجالى مهارت فراوان داشت. او مسایل علم اصول را در تألیفات و افاضات خود، ماهرانه تجزیه و تحلیل کرده است. دامان تربیت پدرى چون حاجى کرباسى، ترک متابعت هواهاى نفسانى، مجاهدت پرمشقت او در کسب توشه هاى تقوا وهمت بلندش در اکتساب علوم و معارف، موجب دست یابى او به مقام شامخ علم و اجتهاد گردید و موفق شد در فقه و اصول آثارى گران قدر به نگارش در آورد.([4]) او این افتخار را داشت که شاگردانى چون علاّمه آیت الله سید محمّد باقر درچه اى و آیت الله العظمى حاج آقا سید حسین بروجردى را تربیت نماید و شخصیتى چون آیت الله نائینى را پرورش دهد.([5]) یک بار که صحبت از میرزا ابوالمعالى شد، آیت الله بروجردى فرمود: روحانیتى داشت که انسان سیر نمى شد و مجلس او به جلساتِ حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) شباهت داشت.([6]) عالم عابد و زاهد سالک، مرتضى طالقانى موقعى که به اصفهان عزیمت کرد، در مجلس پر فیض او حضور یافت.([7])
2 ـ میرزا محمّد حسن نجفى که سید ابوالقاسم دهکردى در فقه شاگرد او بود، از علماى بزرگ و فقیهان نامورى به شمار مى رود که در غایت زهد و تقوا زندگى مى کرد و مردم به لحاظ این ویژگى ها به او ارادت مىورزیدند.
میرزاى شیرازى آن چنان به وى اعتماد داشت که هرگاه اهل اصفهان از او مى پرسیدند که به چه کسى در مسایل شرعى و موازین فقهى مراجعه کنند، مى فرمود: به میرزا محمّد حسن نجفى. جمعى از خواص مقلد وى بودند و ایشان امام جماعت مسجد ذوالفقار بود و عمر گرامى خود را در تحصیل، تدریس، تألیف و جواب استفتاءات گذرانید. سید ابراهیم قزوینى(صاحب ضوابط)، شیخ مرتضى انصارى و میرزاى شیرازى از استادان وى هستند. این فقیه زاهد در یازدهم ربیع الاول 1317 هـ .ق. به سراى باقى شتافت.([8])
3 ـ حاج شیخ محمّد باقر مسجد شاهى، دیگر معلّم سیدابوالقاسم دهکردى است که محدّث قمى او را این گونه وصف کرده است: «از علماى بزرگ، عالم به احکام شرعى، کامل در علوم اسلامى و مردى الهى و ربّانى».([9])
حاج شیخ محمّد باقر، مقدمات علوم را در اصفهان آموخت و پس از رحلت پدر، بنا به توصیه مؤکّد مادرش، نسمه خاتون معروف به حبابه (دختر علاّمه فقید شیخ جعفر کاشف الغطاء) به نجف مهاجرت کرد و سال ها در آن مکان از فقیهان بزرگ و مراجع تقلید استفاده علمى نمود تا خود به مقام اجتهاد رسید و با کسب اجازه اجتهاد و روایت از استادان خویش به اصفهان بازگشت و به تدریس پرداخت.
اقدامات و خدمات این فقیه فرزانه در سال قحطى 1288 هـ .ق، مبارزات وى با حکومت وقت، اهتمامش در امر به معروف و نهى از منکر و کوشش او براى رفع بدعت ها، ضلالت ها و اضمحلال فساد و تباهى ـ که از ناحیه افراد مرتد و پیروان فِرَق ضالّه صورت مى گرفت ـ شهرت این عالم ربّانى را فزونى بخشیدتا جایى که پس از ارتحال حاج سید اسدالله بیدآبادى(1290 هـ .ق.) مرجع و ملجأ مردم قرار گرفت و دیگر علماى شهر با آن همه مقامات علمى، تحت الشعاع وى قرار گرفتند و حوزه درسش مجمع علما، فضلا و مجتهدین گردید.([10])
اجازه روایى
راه روایى مرحوم دهکردى از طریق علاّمه میرزا محمّد هاشم اصفهانى به شیخ انصارى مى رسد و طریق این شخصیت درخشان جهان تشیع، در روایت حدیث، به معصوم مى رسد.([11])از همین رو، امام خمینى(قدس سره) در آغاز کتاب اربعین، در خصوص سید ابوالقاسم دهکردى و سه نفر دیگر از مشایخ اجازه خود مى فرمایند: «طریق این چهار نفر به شیخ انصارى مى رسد و ما طرق دیگرى هم داریم که به شیخ انصارى منتهى نمى شود و در این جا آن طرق را ذکر نکردیم».([12])
و در جاى دیگر در این باره فرموده اند: «اخبرنى اجازة مکاتبةً و مشافهةً عدة من المشایخ العظام و الثقات الکرام و منهم السید العالم الثقة الثبت السید ابوالقاسم الدهکردى الاصفهانى عن السید السند الامجد الآقا میرزا محمّد هاشم الاصفهانى عن العلامة الانصارى.»([13])
مکتب معرفت
بعد از ملاّ صدرا (قلّه فلسفه اسلامى در ایران) در مکتب فلسفى اصفهان گروهى، اهل ذوق و عرفان کوشیدند میراث علمى این حکیم را به شاگردان خود انتقال دهند. میراث این مکتب در قرون دوازدهم و سیزدهم هجرى توسط میرابوالقاسم مدرس خاتون آبادى(متوفا: 1202 هـ .ق.) از آقا محمّد بید آبادى(متوفا: 1198 هـ .ق.) به آقا ملاّ على نورى اصفهانى (متوفا: 1246 هـ .ق.) رسید که بزرگ ترین مدرس فلسفه ملاّ صدرا در اصفهان بود و حدود 10سال به این تلاش علمى اشتغال داشت و شاگردان برجسته اى چون ملاّ اسماعیل اصفهانى واحد العین (نویسنده حاشیه بر «شوارق الآلام»، ملاّ محمّد جعفر لنگرودى (شارح «مشاعر» ملاّ صدرا)، میر سید رضى لاریجانى، آقا محمّد رضا قمشه اى، ملاّ عبدالله زنوزى و حاج ملاّ هادى سبزوارى از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمى را به مشاهیر بعد از خود تحویل دادند.([14])
یکى از برجسته ترین تربیت یافتگان حوزه درسى میرزا حسن نورى و ملاّ اسماعیل واحد العین، حاج اسماعیل درب کوشکى (در کوشکى) است. پدر وى، محمّد جعفر در علوم اسلامى آگاهى هایى داشت.
ملاّ اسماعیل از علماى معقول و بزرگان حکما و مدرسین فلسفه و عرفان به شمار مى رود که سیدابوالقاسم دهکردى محضرش را درک کرد و نزد وى با عالى ترین اندیشه هاى فلسفى و معارف عرفانى آشنا گردیدچنان که خود به این مسئله اشاره دارد:
«... در سنّ یازده یا سیزده سالگى به جهت تحصیل در اصفهان در مدرسه صدر آمده، از بدایت علم عربیّت شروع به تلمّذ نموده، بعد از فراغ از مقدمات و سطوح مشغول حکمت شده و علم حکمت را غالباً نزد حکیم متألّه، حاج اسماعیل حکیم ساکن در محله درب کوشک، که از تلامذه آسید رضى رشتى و آقا میرزا حسن آخوند و میرزا حسن (تلمیذ پدرش) حکیم ماهر الهى آخوند ملاّ على نورى و خصوص اسفار آخوند ملاّ صدرا را در مدت چهار سال نزد آن حکیم ماهر قرائت کردى...»([15])
ملا اسماعیل درب کوشکى پس از عمرى خدمات علمى، در روز جمعه 15 شوال سال 1304 هـ .ق. به دار بقا شتافت و در تخت فولاد اصفهان رو به روى سکوى اژه اى مدفون گردید.([16])
یکى از شخصیت هایى که سیدابوالقاسم دهکردى در مکتب اصفهان از وى استفاده کرد آخوند ملاّ محمّد باقر فشارکى متوفى به سال 1314 هـ .ق. استاد میرزاى شیرازى است، کتاب عنوان الکلام از او است.([17])
به سوى سامرّا و نجف
گر چه استادانى سترگ در اصفهان که از نظر اندوخته هاى علمى، ابتکارات و شیوه هاى آموزش و وارستگى، از مرواریدهاى اقیانوس معارف حوزه هاى علمى شیعه به شمار مى آمدند، ولى گویى روح پرتکاپو و ذهن پویاى سیدابوالقاسم نمى توانست در پرتو این فروغ ها قانع شود.
سرانجام، عزم سفر نمود و پس از تحمل سختى ها به عراق رسید و در سامرّا پس از زیارت ستارگان درخشان آسمان ولایت و امامت، به حوزه درسى میرزاى شیرازى راه یافت و در حلقه شاگردان این فقیه بزرگ درآمد. او به خوبى دریافت که دنیاى اسلام نیازمند تحصیل و تحقیقى است تا مسلمین را از بند استعمار برهاند و استکبار جهانى را در انزوا قرار دهد و چنین دانشى را استادش دارا بود و مشاهده مى کرد که او ضمن آن که در میدان اندیشه و تفکر، خستگى نمى شناسد و اکثر اوقاتش در تحقیق و تدریس مى گذرد و شاگردان را مجذوب خود مى کند، از توطئه هاى ابرقدرت ها هم غافل نیست و در صدد آن است که مسلمین را از خواب غفلت بیدار کند و آنان را علیه توفان استعمار بسیج نماید. بدین گونه، رفتار و تدریس و تربیت میرزا باعث گردید که هر کدام از شاگردانش هم چون انوار فروزان، ظلمت ها را از بین برده، بخشى از دنیا را به عطر جان بخش علم و درایت خویش معطر گردانند.
براى دهکردى این ویژگى ها جاذبه اى خاص داشت. او در پرتو رهنمودهاى این استاد برجسته، توانست ضمن کسب کمالات معنوى و پیمودن درجات علمى، به مسایل اجتماعى ـ سیاسى توجّه خاص داشته باشد و براى رفع معضلات جامعه، همراه دیگر عالمان و فقیهان چاره اندیشى کند و مبارزه با استبداد و استکبار را در متن برنامه هاى اصلى خود قرار دهد.
سیدابوالقاسم دهکردى سال هاى متمادى از علم، اخلاق و رفتار میرزاى شیرازى بهره گرفت تا به مقام اجتهاد نایل آمد و پس از آن، راهى نجف گردید و در این دیار مقدس به محضر پر فیض علمایى چون میرزا حسین نورى، شیخ زین العابدین مازندرانى، میرزا حبیب الله رشتىو ملاّ فتحعلى سلطان آبادى راه یافت و از محضر این محققان و فقیهان ژرف اندیش بهره ها بردچنان که خود اشاره مى کند:
«... چندى در بلده سامرّا... مشغول تحصیل... شدم و... معارف و اسرار توحید ]را از[ عالم ربّانى حاج ملاّ فتحعلى سلطان آبادى و زین المجاهدین و سراج طریق السالکین حاج میرزا حسین نورى که شیخ او هم در معارف و توحید حاجى ملافتحعلى ـ انارالله برهانه ـ بود در ازمنه متمادیه و الحق از آن بزرگوار مستفیض شدم».([18])
ملا فتحعلى عراقى (سلطان آبادى) از شاگردان میرزا محمّد حسن شیرازى به شمار مى رود که در علوّ درجه ورع و تقوا و زهد و پاکدامنى ضرب المثل بود. وى در سال 1291 هـ .ق. همراه استاد خود به سامرّا مهاجرت کرد. گویى ملاّ فتحعلى چند سال پس از مرگ استاد خود و چندى قبل از رحلت محدث نورى، رخ در نقاب خاک کشید. محدث قمى مى گوید: من همراه محدث نورى در تشییع جنازه وى حاضر بودیم. پیکرش در صحن مطهر حضرت على(علیه السلام)به خاک سپرده شد.([19])
استاد دیگر سیدابوالقاسم دهکردى ـ چنان که اشاره کردیم ـ محدث نورى است همان کسى که علاّمه شیخ محمّد حسین کاشف الغطاء، که از شاگردان نزدیکش بود، درباره اش مى گوید: مردى بود خود ساخته و شب زنده دار که سینه اش از شوق اشتیاق گداخته بود، با خویشتن دارى فرشتگان آسمان را به شگفتى وا مى داشت. محدث قمى نیز درباره اش مى گوید: اگر از چشم قلمم اشکى مى چکد و تحقیقى مى تراود، این نه از من بلکه از دریاى دانش استاد (محدّث نورى) است واگر از سخنانم بویى از پژوهش دیده مى شود، این هم نسیم سحرهاى اوست استادى که دریایى خروشان و خورشیدى فروزان بود. شیخ آقا بزرگ تهرانى نیز درباره اش مى نویسد: او را که در طلیعه دانشمندان شیعه شمرده شود، حیاتش صفحه درخشانى است مشحون از اعمال نیک. گویى خدا او را خلق کرده بود که آثار باقى مانده اهل بیت(علیهم السلام) را حفظ کندسرآمد مجتهدین شمرده مى شد که عمرى در دریاى علم به غوّاصى پرداخت تا به اعماقش دست یافت.([20])
شیخ زین العابدین حائرى مازندرانىجرعه هایى از دانش قرآن و عترت را در قالب مباحث فقهى و مطالب روایى، به کام ذهن و اندیشه سیدابوالقاسم دهکردى روانه ساخت همان دانشمندى که جزو شاگردان صاحب ضوابط، صاحب جواهر و سعید العلماى مازندرانى بود و با حسن تقریر و بیان رسا، بین معاصرین خود، ممتاز گشت و جلالت علمى او در سرزمین هاى اسلامى در نهایت اشتهار بود و مرجع تقلید جمع کثیرى از شیعیان هند، عراقو ایران به شمار مى رفت. کتاب هایى چون ذخیرة العباد، زینة العباد و مناسک الحج از آثار معروف اوست.([21])
شخصیت دیگرى که آیت الله دهکردى از خرمن معارفش خوشه چینى کرد، میرزا حبیب الله رشتى است که شیخ انصارى بارها ضمن اعلام اجتهاد این شاگردش تأکید مى کرد: من درسم را براى سه نفر مى گویم: میرزاى شیرازى، میرزا حبیب الله رشتى و آقا حسن تهرانى.([22]) سید محسن امین در باره او نوشته است: از بنیان گذاران علم اصول به شمار مى رود که دیدگاه هاى فکرى بى نظیرى داشت و استادِ مشاهیر معاصر ما محسوب مى شود. بعد از رحلت شیخ انصارى، جانشین او گردید و مجلس درسى بر پا نمود که متجاوز از 300 نفر دانشور فقیه از او استفاده بردند. صدها تن از دانشمندان بعد از او، پرورش یافتگان درسش بودند. در عصر وى، درسى مانند درس هاى او پرفایده و دقیق نبود.([23])
در مکتب میرزا حبیب الله رشتى، سید ابوالقاسم دقت فراوان و ژرف نگرى و کاوش هاى علمى را به خوبى آموخت، زیرا میرزا حبیب الله ضمن آن که در شناسایى معادن معارف تبحّر داشت، چون معدنى از معرفت مى یافت، با فکر عالى و بصیرتى عمیق جواهرات آن را استخراج مى کرد و به دانش طلبان ارزانى مى داشت و بدین گونه میراثى گران مایه براى مشتاقان حکمت و فضیلت به ارمغان مى نهادضمن آن که قلم از وصف زهد و ورعش عاجز است و از شدت پرهیزگارى و احتیاط در فتوا هرگز راضى نشد کسى از او تقلید کند و وجوه شرعى را قبول نمى کرد. هم چنین نفى طاغوتیان و ستیز با معاندان در زندگانى میرزاى رشتى از برجستگى خاصى برخوردار است.([24])
محضر پر فیض
سید ابوالقاسم دهکردى در حدود سال 1309 هـ .ق. پس از افزایش اندوخته هاى علمى و ارتقا به مقامات فقهى و اصولى در حوزه هاى علمیّه سامرّا و نجف که حدود هفت سال طول کشید، به اصفهان در سن 37 سالگى بازگشت و در مدرسه صدر این شهر به تدریس و تحقیق و نیز تربیت طلاب پرداخت و ضمن این برنامه ها با تهذیب نفس و پارسایى، مدارج معنوى را طى کرد و با ملکوت انس گرفت و با ارتزاق از عالم معنویت به افکار بلندى در حکمت و عرفان رسید و از بزرگ ترین علماى عصر خود قلمداد گردید. بسیارى از فضلاى اصفهان که حتى خود مشغول تدریس بودند، وقتى از مقامات والاى علمى و معنوى این عالم ربّانى مطلع شدند به محضرش شتافتند.
وى هم چنین از مشایخ اجازه حضرت آیت الله العظمى سید شهاب الدین مرعشى نجفى به شمار مى رود.
در همان روزهایى که دهکردى تازه از نجف آمده بود، فقیه عارف و حکیم ادیب، آیت الله حاج آقا رحیم ارباب (1297 ـ 1396 هـ .ق.) به محضرش شتافت و از عطر این گل بوستانِ علوى بهره مند گردید.([25])
آیت الله سید محمّد رضوى کاشانى از مشاهیر و مفاخر علماى شیعه در اصفهان، محضر دهکردى را مغتنم شمرد و به کسب اجازه از وى موفق گردید.([26]) آیت الله حاج شیخ مرتضى مظاهرى فرزند محمّد حسن بن محمّد ابراهیم کَرْوَنى نزد آیت الله دهکردى تلمذ نمود و موفق شد در علوم دینى به تألیفات متعددى همت بگمارد و در سنگر وعظ و خطابه، به هدایت مردم بپردازد و خود، شاگردان فاضل تربیت کند.([27])
آیت الله سید محمّدرضا خراسانى جرعه هایى از اندیشه سید ابوالقاسم دهکردى را به کام ذهن خویش فرو ریخت. وى تحصیلات را تا مرز اجتهاد ادامه داد و پس از فوت سید على نجف آبادى، مرجعیت کلّى یافت و رئیس حوزه علمیّه اصفهان گردید. چون رضا خان تصمیم به تعطیلى مراکز حوزوى گرفت و از روحانیان خواست لباس خود را کنار بگذارند، این عالم ربّانى به بسیارى از اهل علم و فضل که شایستگى داشتند، پیغام داد: «در خانه هاى خود بنشینید و لباس خود را تغییر ندهید. من به عون الهى و یارى امام زمان(علیه السلام) زندگانى شما را تأمین مى کنم». همین پیشنهاد، مایه دل گرمى و اطمینان خاطر آنان شد و به تحصیلات ادامه دادند و هر یک عالمى بزرگوار و مدرّسى برجسته شدند و پس از فرار رضاخان از ایران، حوزه علمیّه اصفهان را دایر نمودند.([28])
آقا سید عباس دهکردى (معروف به صفى)، فقه، اصول و حکمت را در اصفهان نزد آیت الله دهکردى فرا گرفت.
وى در مسجد یزد آباد و مسجد کرمانى اقامه جماعت مى نمود و به ارشاد و تبلیغ مشغول بود، تا آن که در سال 1394 هـ .ق. در اصفهان وفات یافت و در تخت فولاد مدفون گردید.([29])
حاج سید کمال الدین نور بخش دهکردى، فرزند آقا سید محمود پس از آن که مقدمات علوم و ادبیات را در شهر کرد آموخت، در اصفهان به مدرسه صدر بازار رفت و نزد عموى خویش، سید ابوالقاسم دهکردى و برخى دیگر از استادان این حوزه به فراگیرى علوم اسلامى پرداخت. وى مدتى در دانشگاه تهران به تدریس علوم شرعى مشغول بود. برخى کتاب هاى وى سال ها در دبیرستان هاى کشور مورد استفاده دانش آموزان بود.([30])
درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت الله دهکردى یکى از مشهورترین دروس خارج فقه و اصول بوده و شخصیت هاى دیگرى چون مرحوم حاج میرزا على آقا شیرازى، مرحوم معلّم حبیب آبادى، مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیب (صاحب تفسیر اطیب البیان)، آیت الله سید محمّد تقى موسوى (صاحب مکیال المکارم)، آیت الله شیخ محمّد رضا جرقوئى اصفهانى، آیت الله سید حسن چهارسوقى، آیت الله مرتضى دهکردى معروف به حاج آقا میرزا دهکردى، آیت الله سید محمّد باقر رجایى، عالم ربّانى آیت الله حسینعلى صدیقین، آیت الله مرتضى مظاهرى نجفى، میر محمّد مهدى امام جمعه، ملاّ على ماربینى، سید ابوالقاسم فریدنى، سید على اکبر هاشمى، فرزند آقا حسین دهکردى، آیت الله سید احمد نوربخش دهکردى (برادرش)، آیت الله سید محمّد باقر امامى (برادر زاده اش) و آیت الله سید محمّد جواد نجفى (برادر زاده و داماد ایشان) از محضر ایشان در رشته هاى مذکور بهره گرفته اند.([31])
آیت الله سیدابوالقاسم دهکردى از رجال حدیث محسوب مى گردید و علاوه بر امام خمینى، دانشورانى چون مرحوم آیت الله مرعشى نجفى، مرحوم آیت الله بروجردى، آیت الله سید محمّد تقى موسوى احمد آبادى، حاج آقا رحیم ارباب و مرحوم معلم حبیب آبادى (صاحب کتاب مکارم الآثار) از ایشان اجازه نقل حدیث و اجتهاد دریافت کرده اند.([32])
آیت الله دهکردى تا آنجا مورد وثوق مردم در استان اصفهان، چهار محال و بختیارى و نقاط هم جوار قرار گرفت که اکثریت اهالى این نقاط وى را مرجع تقلید خویش قرار دادند و رساله عملیّه ایشان حاوى فتاوى فقهى به نام هدایة الانام مکرّر چاپ شد و در دسترس مقلدین آن فقیه عارف قرار گرفت. آیت الله دهکردى سال ها امامت جماعت مسجد سفره چى (سُرخى) واقع در خیابان چهار باغ پایین و مسجد شیخ الاسلام واقع در خیابان عبدالرزاق را عهده دار بود و در برخى ایّام خصوصاً ماه مبارک رمضان به ایراد سخنرانى، موعظه و اقامه مراسم احیاء اقدام مى نمود.([33])
در عرصه هاى سیاسى ـ اجتماعى
سید ابوالقاسم دهکردى به موازات تدریس و تحقیق، در مسجد سفره چى اقامه جماعت مى نمود و مرکز فتوا و مراجعات مردم بود و اهالى اصفهان به دلیل صفاى باطن و اخلاص و پارسایى این عالم ربّانى، به وى ارادت خاصى مى ورزیدندتا آن جا که براى ساختمان صحن و حرم زینبیه اصفهان ـ که مى گویند مرقد زینب، دختر موسى بن جعفر(علیهما السلام) آن جاست ـ به اشاره او، مردم اصفهان و توابع، اعم از مرد و زن و کوچک و بزرگ، با خود آجر و سایر مصالح ساختمانى حمل مى کردند و به این مکان مى بردند.([34])
جهانگیرخان قشقایى، که تا پایان عمر همسرى اختیار نکرد و فرزندى نداشت، بر حسب اعتمادى که به مرحوم سیدابوالقاسم دهکردى داشت، وصیّت کرد کتاب هایش به وى سپرده شود.([35])
شهید آیت الله سیّد حسن مدرّس پس از آن که در حوزه علمیّه نجف به درجه اجتهاد نایل آمد و از سوى علماى آن عصر مرجعیت وى تأیید گردید، در سال 1318 هـ .ق. در 31 سالگى به ایران بازگشت و در شهرستان شهر کرد میهمان سید ابوالقاسم دهکردى شد و چند روزى در خانه وى اقامت کرد.([36]) مدرس پس از بازگشت از شهرکُرد و آمدن به اصفهان، چند سال در منزلى که دهکردى براى او اجاره کرده بود، سکونت داشت، تا آن که شترداران مهیارى و شهرضایى برحسب نذرى که داشتند، خانه مخروبه و محقرى در نزدیک بازار، سراى معروف به ساروتقى، براى مدرس خریدند.([37])
یکى از کارهاى اساسى حاج آقا نورالله نجفىدر اصفهان، تشکیل هیأت علمى براى رسیدگى به امور دینى طلاب، و نظارت در اجراى صحیح احکام و مقررات اسلام در سطح اصفهان و توابع بود. آیت الله سیدابوالقاسم حسینى دهکردى از اعضاى اصلى این هیأت بود که به اتفاق تنى چند از علما، مدرسین و مجتهدین، به سرپرستى حاج آقا نورالله روزهاى پنج شنبه (صبح) تشکیل جلسه مى دادند. این برنامه به تناوب، در منزل برخى از اعضاى مؤسّس انجام مى پذیرفت. آغاز تشکیل آن را در سال 1342 هـ .ق. ذکر کرده اند. این تشکیلات با کمال جدیت و نهایت دقت، به احیاى فریضه امر به معروف و نهى از منکر مى پرداخت و با این تلاش، منطقه اصفهان را از لوث افراد خلافکار و اراذل و اوباش پاک مى ساخت.([38]) در آن موقع که دولت هاى استعمارگر انگلیس و روس چنگال هاى مخوف خود را در اعماق جان ملت ایران فرو مى بردند و به عنوان توسعه تجارت، در شهرهاى مختلف ایران مؤسّسات تجارى، اعم از بانک و صرّاف خانه و حتى بیمارستان و مدرسه تأسیس مى کردند و اجناس گوناگون شامل انواع پارچه، بلور، دارو و کاغذ وارد ایران مى کردند و به بهایى ارزان مى فروختند و مى خواستند با این حرکت امت مسلمان را تحت سیطره و قدرت اقتصادى خود درآورند، عده اى از بازرگانان از روى جهالت یا سود جویى، کالاهاى بیگانه را ترویج مى کردند. در نتیجه، بازار کالاهاى داخلى با رکود مواجه شد و از رواج افتاد و کارگران ایران بیکار و محتاج و درمانده شدند. شاه قاجار و کارگزاران او نیز با اخذ رشوه از صاحبان مؤسّسات خارجى، در ترویج این برنامه همکارى داشتند. تنى چند از علماى دینى متوجه نقشه هاى شیطانى دشمن شدند و به فکر چاره افتادند. آنان مبارزه را در تحریم کالاهاى خارجى دیدند. در این خصوص، اعلامیه اى تاریخى برضدّ سلطه اقتصادى اجنبى از سوى مجتهدان و مراجع شیعه صادر گردید که در ذیل آن، امضاى سیدابوالقاسم دهکردى، مشاهده مى شود.([39])
در سال 1346 هـ .ق. علماى اصفهان به عنوان اعتراض به قانون نظام اجبارى و برخى از قوانین دیگر، به قم مهاجرت کردند. این حرکت که در حقیقت، اساسى ترین نهضت روحانیان در زمان رضاخان است و با هدف سرنگون ساختن حکومت پهلوى صورت گرفت، موفق گردید نه تنها تمامى تبلیغات نظام استبدادى رضاخان را در هم بشکند، بلکه جوّ ارعاب و تهدید، با به صحنه آمدن روحانیان و مردم شکسته شد و حکومت وقت به شدت به وحشت افتاد. حاج آقا نورالله اصفهانى رهبرى مهاجران را بر عهده داشت و چهره هاى برجسته اى چون آیت الله سیدابوالقاسم دهکردى او را در این حرکت مقدس یارى مى دادند.([40])
در روز سه شنبه 27 رجب سال 1325 هـ .ق. در جلسه انجمن مقدس ملّى، تلگرافى از موقوفات اصفهان (آن هایى که متولّى معیّن ندارند) تحت نظارت و دخالت آقایان: سید محمّد باقر، سیدابوالقاسم دهکردى و آخوند ملاعبدالکریم گزى عمل شود و نیز آن هایى که متولّى دارند و به وقف عمل نمى شود، تحت نظارت همین سه نفر بوده باشد.([41])
واعظ وارسته
سید ابوالقاسم دهکردى بر حسب نیاز جامعه و مقتضیات زمان، احساس کرد که علاوه بر تربیت شاگردان در زمینه هاى فقه، اصول و حکمت و نیز انجام دادن تحقیقات علمى، باید به وعظ و ارشاد مردم بپردازد. اهالى اصفهان، از خواص و عوام به مجالس پرشور وعظ وى حاضر مى شدند و از بیانات او نهایت فیض را مى بردند.([42])
تلاش هاى علمى، پرهیزگارى و اعمال شایسته این فقیه فرزانه، سبب گردید که جویبارهاى حکمت از دل و ذهنش چون آب زلال به سوى کشتزارهاى تشنه جارى شود. وى موفق شد از طریق منبر و موعظه، امر به معروف و نهى از منکر را در جامعه زنده کند، زیرا چنین روشى سبب مى گردید که مردم به شیوه اى آموزنده و توأم با نصیحت و دل سوزى، از بدى ها و نیکى ها آگاهى یابند.
بیان و سخن این عارف حکیم در کمال فصاحت و بلاغت بود. گفته هایش دردها و آرزوهاى زمینى را ناپدید مى گردانید و علایق پست و حقیر را فرو مى ریخت و دست کم براى لحظاتى چند، حجاب و غبار تن را از سیماى جان بر مى گرفت. او مرهم هایى را که از روى نسخه هاى حکمت و آموزه هاى عرفانى تهیه کرده بود و بر زخم هاى پریشان مى نهاد، جایگاه هاى غفلت را شناسایى و تلاش مى کرد صاحبان آن ها را که تا آن زمان از روشنى معنوى و انواع اندرزها فروغ نگرفته و از آتش زنه هاى معارف و مکارم افروخته نشده بودند، معالجه کند. و چه خوب در این طریق، قدرت تشخیص داشت و چه نیکو موقعیت ها و مقتضیات زمان را به هنگام وعظ و خطابه مراعات مى نمود!
ارمغانى معنوى
آیت الله سیدابوالقاسم دهکردى دیدگاه ها، افکار عرفانى و تجربه هاى سلوکى خود را که از راه تفحص در منابع قرآنى و روایى و نیز پارسایى و عبادت به دست آورده بود، در اثرى به نام «منبرالوسیله» گرد آورد. او در این اثر دست آوردهاى معنوى خویش را با عنوان «مرقاة» و «پلکان» با ترتیب خاصى نظم و نسق داده است تا راهیان کوى کمال با بهره ورى از آن، به مقامات ملکوتى برسند. در حقیقت این مباحث مرام نامه ى است که ساختار زندگى او را پى ریخته بود و نردبانى است که خود او با عروج از آن، به مقامات والایى رسید و محضر آموزگاران باطنى ولایت را درک کرد.
قصد مؤلّف آن بود تا این اثر را در دو جلد به پایان ببرد، اما گویا به تنظیم بیش از یک جلد توفیق نیافت. جلد نخست که در دسترس است، به قطع وزیرى در 413 صفحه سامان یافته که نگارش آن در شب جمعه 25 محرم سال 1326 هـ .ق. به پایان رسیده است. او درباره این اثر مى نویسد:
«این کتاب مَرْکَب عروج من به سوى پروردگار است. سعادت دنیا، بِهْ ورزى آخرت و سلامت دین را در عمل بدان مى دانم. این را براى خودم و هر آن که از من پیروى کند، نوشته ام.»([43])
آیت الله سیدابوالقاسم دهکردى مقامات والایى را طى کرد و مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت و با معارف باطنى ولایت آشنا شدچنان که در این کتاب به این حقیقت اشاره مى کند:
«پس از این که با تمام وجودم به خداى روى آوردم، در بارگاه الهى انس گرفتم و نفس خود بینم را خداى بین کردم. عقلم در آسمان قدس به پرواز درآمد، حقیقت یقین را چشیدم، راه هاى پر بیم و هراس برایم هموار شد. از فضاى کوچک تنگ بینان رستم و گشادگى سینه و وسعت دل پیدا کردم. خداوند عنایت فرمود و حقایق و معارف بلندى را در جانم افکند. این معارف ابعاد وجودى و استعدادهاى معطل و راکدم را احیا کرد و گذشته عمرم را نقد نمود. البته این برکات از کتاب خوانى و پر مطالعه اى برنیاید بلکه مرهون انقطاع الى الله، و تضرّع به درگاه او و تدبّر در آیاتش است».
حکیم سیدابوالقاسم دهکردى بر این باور بود که نفس آلوده به گناهان اگر معارف توحیدى را هم بیاموزد، نه تنها برایش فایده اى معنوى ندارد، بلکه این آموزش ها بر حجاب هاى او مى افزاید. به عقیده این فقیه عارف، جویندگان دانش قبل از آن که به تحصیل علوم و کسب انواع معارف روى آورند، باید به تزکیه و تهذیب نفس و تصفیه درون بپردازند و درون را از هر گونه رذالتى پالایش کنند. و چون زمین دل و ذهن را از هر گونه آفات و علف هاى هرز و ناگوارى ها پاک ساختند، بذر معارف و علوم الهى را در آن بیفشانند تا میوه هاى خوبى به عمل آورند که در زمین پاک، حکمت ها و دانش ها بهتر ثمر مى دهند و مى توانند چراغ راه گشته، آدمیان را از سرزمین ضلالت به شهر هدایت برسانند:
«به درستى که تنها راه رسیدن به این مقام، تزکیه نفس از پستى ها و رهانیدن آن از تعلّقات فناپذیر و زودگذر و بازداشتن آن از هوس هاست. باید بر فرق دنیا قدم نهاد و در برابر جاذبه هاى پر زرق و برق و فریبنده آن، زهد ورزید و به مقامات اخروى و امور جاویدان و شایسته دل بست».([44])
این انسان وارسته تنها راه رسیدن به درجات معنوى را در تقوا و عمل مستمر به سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و پیروى از راه و سیره اولیاء الله و ائمّه هدى مى داند.
وى در کتاب «نورالابصار فى فضیلة الانتظار» با استناد به روایتى، 12 وظیفه و نشانه براى انتظار فرج ذکر مى کند و در وظیفه دوازدهم مى گوید:
از نشانه هاى انتظار، مهیا بودن براى ورود محبوب است و مهیا بودن با چند خصلت به دست مى آید:
1) عزم حقیقى بر یارى و پیروى آن حضرت
2) داشتن صفات نیک اخلاقى و پرهیز از هرگونه آلودگى:
آیینه شو، جمال پرى طلعتان طلب *** جاروب کن توخانه و پس میهمان طلب
3) مواظبت در انجام واجبات و مستحبات و ترک امور حرام و مکروه
4) آماده کردن امکانات رزمى
5) مرز دارى
6) مواظبت بر تلاوت عهدنامه بزرگ و کوچک، که در زاد المعاد علاّمه مجلسى آمده است.
اندرزهاى ارزنده
آیت الله سیدابوالقاسم دهکردى آموزه هاى روح پرور و دل پذیرى دارد که خاستگاه آن ها انوار فرقانى ربوبى و کوثر علوى است که تشنگان فضیلت و جویندگان مکارم را مى تواند در وصل به لقاى حق، مشعل فروزانى باشد. وى در یکى از این اندرزها مى نویسد:
«سفارش مى کنم تو را اى نفس خطاگر، غافل از آقا و پروردگارت و ذلیل دشمنانت، کاهل به مهمات امور و هدف و رسالت آفرینشت، چه بسیار عمر گران قدر را ضایع کردى... سوگمندانه این سرمایه گران را تباه کردى و خود را به افسوس و حسرت همیشگى مبتلا ]کردى[. روحى را که پادشاهى توانا بر رساندن تو به سلطنت دائمى و جاودانه است در زندان شهوات، رنجور کردى و در غل و زنجیر و اسارت هوا و هوس گرفتار (نمودى). در گورستان تاریک و بى کس با کژدم و حشرات موذى چه خواهى کرد؟ در روزى که مال و فرزند سود ندهد و هر کس از دوستان و برادران و فرزندان، خود مى گریزد و در نجات خویش مى کوشد. در روز قیامت حمایت گر و شفاعت گر تو کسى نیست، مگر آن که تو را قلبى سلیم باشد. من به تو راه رشد و صلاح را باز نمودم.»
مکارم اخلاقى و ملکوتى
آیت الله سیدابوالقاسم دهکردى به دلیل ایمان و عمل صالح و روى آوردن به پارسایى و پرهیزگارى، روح و روان خویش را آن چنان تزکیه کرد که با ملکوت انس گرفت و از این رهگذر، صعود برزخى پیدا کرد و بر فراز قلّه اى قرار گرفت که با چشم دل و مکاشفه مى توانست حقایقى غیبى و باطنى را که بر دیگران پوشیده است، مشاهده کند. در کتاب مشهورش منبرالوسیله که حاوى حقایق اخلاقى و عرفانى با الهام از قرآن وحدیث است، ذیل توضیح حدیث معروف: من عرف نفسه فقد عرف ربّه.([45])خاطر نشان مى نماید:
«و این "معرفة النفس" طریقه این ضعیف سراپا قصور و تقصیر است که در زمان فرار الى الله در طریق سیر به سوى بقعه مبارکه یعنى تخت فولاد اصفهان به دستگیرى ولىّ مطلق و کلمه باقیه الهیه، صاحب العصر و الزمان ـ روحى له الفداء و نفسى له الوقاء ـ از برکت توسل به آن بزرگوار از نظر تدبّر در آیه شریفه: (سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الاْفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ.)([46]) نورى از مشرق عالم غیب از افق قلب تابش نمود و خار و خس شکوک و شبهات و ظلمات جهل را بالمره بر طرف نمود.»([47])
چنان چه آیت الله دهکردى در زندگى نامه خود نوشت که به سفارش آیت الله مرعشى نجفىبه نگارش در آورده است، نامبرده بر اثر عبادت، شب زنده دارى و التجاء به درگاه خداوند و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت به یک قوه مقدس دست یافت که با این نیروى معنوى امورى خارق العاده را مشاهده کرده و به حقایقى که دست یافتن به آنها از راه دانش هاى متداول غیر ممکن است، رسید.([48])
نائل شدن به چنین بصیرتى مبناى استوارى در قرآن و روایات دارد، زیرا قرآن مى فرماید:
(قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظ.)([49])
و در روایتى آمده است: اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله([50]) (بترس از تیزهوشى مؤمن که او در پرتو نور خدا مى نگرد). آیت الله سید بحرالعلوم میردامادى (1345 ـ 1411 هـ .ق.) نقل کرده است: شخصى که مدتى خود را در زمره ارادتمندان آیت الله دهکردى قرار داده بود و به نماز جماعت ایشان حاضر مى گردید، مقدار قابل توجهى از وجوهات به ایشان پرداخت مى نماید و با وجود آن که آیت الله دهکردى به چنین وجهى نیاز داشت به حسب یک فراست باطنى، آن را مورد استفاده قرار نداد. مدّتى گذشت و آن شخص که به ظاهر اظهار ارادت مى نمود، در خصوص زمینى که مى خواست به تصرّف در آورد قباله اى را تحویل آیت الله دهکردى داده و از ایشان مى خواهد آن را تأیید نموده و امضا کند. آن عارف وارسته که مقصد نامبرده را تشخیص مى دهد از امضا نمودن آن اجتناب مى کند، شخص ریا کار عصبانى شده و به ایشان مى گوید: پول هایى را که براى وجوهات تحویل تان داده ام به من برگردان. آیت الله دهکردى هم که چنین وقتى را با روشن بینى ناشى از تقوا تشخیص داده بود پول هاى وى را به او مى دهد.([51])
آیت الله دهکردى به رؤیاى راستینى اشاره دارد و مى گوید: در رؤیایى صالحه در نجف خدمت ولىّ مطلق، صاحب شجره طوبى رسیدم، عرض کردم: آقا! علمى مى خواهم که صاف و زلال باشد. آن حضرت فرمود: فعلاً حاصل است. عرض کردم: ایمان مى خواهم. فرمود: ایمان، عمل مى طلبد.
هم چنین معظم له به نمونه دیگرى از خواب خود اشاره کرده و افزوده است: در رؤیاى مفصّل به محضر حضرت على(علیه السلام) رسیدم و عرض کردم: آقا! پاى شما را ببوسم. و خواستم چنین کنم، اجازه ندادند و دست مبارک مولاى متقیان را بوسیدم و به صورت و سینه خود مالیدم: فافهم ان کنت من اهله.([52])
آیت الله دهکردى در وصیت نامه اى که در سال 1326 هـ .ق. تنظیم نموده، چنین مى نویسد:
«... و تو باید در همه امور برخدا توکّل کنى و در همه حالات به او پناه جویى تا امورت را سامان بخشد و دوستانى اهل صفا و مروّت همنشین ات سازد تا در راه خدا تو را یار و یاور باشند و معلمى که تو را به راه خدا هدایت کند نصیبت فرماید تا بى هیچ شبهه اى از باطن ولایت مستفیض گردى و روشنى گیرى پس به ولىّ الله حضرت قائم به امرالله متوسل شو و به تحصیل علم و معرفت به کتاب و سنت اهتمام بورز، چرا که این معرفت نو دل و چراغ راه راست و سبب رفعت درجات است.
توصیه هایم را پاس دار و با سستى و کاهلى آن ها را ضایع مکن سفارش مى کنم جز خدا را بنده مباش. به هیچ کس جز او دل مبند و امید مدار. بین خود و خداى خود را اصلاح کن که در این صورت او کار تو را با خلق ساز کند و تو را به نزد آنان محبوب سازد. تمام همّ خویش را صرف آبادانى آخرت کن، خداوند کارهاى دنیایى را سامان دهد و آسان سازد. از خدا چونان که شایسته او است پرواگیر و در نهان و آشکار خود را در محضر او بین. او در همه کارها و گرفتارى ها راه را بر تو بنماید و کارها را به کام سازد.
میانه روى را در همه کارها فرا دید دار تا به حسرت و پشیمانى و ندانم کارى دچار نشوى. قناعت را پیشه خود کن، چه گنجینه اى تمام نشدنى است. از حرص و طمع و پیروى هوا بپرهیز، چه این خصلت ها، ذلت انحراف از حق و شرک به خداى عظیم را در پى آورد. از شهرت و نام آورى بگریز، چه در خوب و بد آن آفت است. در کسب کمالات بکوش، چه عزت دنیا و آخرت و سربلندى دو جهان در آن است. نماز را در اول وقت به جاى آور، تأخیر نماز از وقت آن، بدون عذر، تضییع و بى اعتنایى بدان است. به هنگام نیایش در عبادات با تمام وجود روى دل را به معبود بدار تا به مقامى پسندیده نایل آیى. دعا براى پدر و مادر را پس از نمازها فراموش مکن، چه ترک آن، جفا به پدر و مادر است. همیشه با وضو باش تا خداوند باطن و جان تو را منوّر سازد. به گاه نماز، خلوت گزین، بر سجاده قرار گیر و دست را به نیایش بلند کن. چشم ها را بر هم نِه و یا به حالت افتادگى و تضرّع در آور، دلت را به نماز بسپار و مقدمات آن را با آدابش به جاى آور تا نفس متوجه خدا شود و از غیر بِبُرد و به خداى تعالى روى آورد. بر تو باد به نماز شب، زیرا چراغى فرا راهت در تاریکى قبر و عرصه قیامت خواهد بود. نماز شب نشان انبیا و صالحان است. قرآن بسیار بخوان. دائم به یاد خدا باش. همیشه در تفکر و اندیشه باش. نسبت به دنیا و زرق و برق آن زُهد بورز. برادران عزیز من! اوقات عمرتان را سه بخش کنید: بخشى از آن را در تحصیل علوم و معارف و کسب کمالات و فضایل مصروف دارید، بخشى دیگر را به عبادات و طاعات از روى اخلاص و توجه به خدا به کار گیرید و مقدار باقى مانده آن را در راه ساماندهى به امورات مادى زندگى و تحصیل معاش به کار گیرید.»([53])
گوهرهاى گران بها
سیدابوالقاسم دهکردى آثار ارزشمندى در علوم اسلامى از خود به یادگار نهاد که عبارتند از:
1 ـ منبر الوسیله که مجلدى از آن - همان گونه که اشاره شد ـ در توحید و مواعظ به نام وسیلة النجاة به طبع رسیده است.([54]) این کتاب اخیراً به اهتمام مجید جلالى دهکردى در قم چاپ شده است.
2 - حاشیه بر تفسیر صافى.
3 - حاشیه بر وافى.
4 - رساله اى فقهى در قبض.([55])
5 - بشارات السالکین یا واردات غیبیه.
6 - جنّت المأوى در اخلاق.
7 - حاشیه بر جامع عباسى.
8 - ذخیره اى در ادعیه و ختومات.
9 - رساله در طهارت.
10 - رساله عملیه جهت مقلدین به نام هدایة الانام.
11 - شرح بر شرایع، در دو مجلد در طهارت و بیع.
12 - شرح فارسى بر کتاب من لایحضره الفقیه.
13 - الفوائد در متفرقات.([56])
14 - اللمعات فى شرح دعاء سمات.
15 - رساله در مباحث الفاظ.
16 - حاشیه بر نخبه حاجى محمّد ابراهیم کرباسى.([57])
17 - نورالابصار فى فضیلة الانتظار.
18 - المتاجر، تقریر درس استادش مرحوم میرزا حبیب الله رشتى.
19 - حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى.
20 - رساله اى در طهارت.
21 - ینابیع الحکمة در تفسیر.
22 - شرح بر اصول کافى، چنان چه خودشان در کتاب منبر الوسیله فرموده اند.
23 - تنقیح الاصول، تقریرات درس محقق رشتى با نظریات مؤلف در بحث الفاظ.
24 - حاشیه بر رسائل شیخ انصارى.
25 - شرح حدیث حقیقت کمیل بن زیاد که در کتاب منبر الوسیله ذکر شده است.
26 - الاخلاق.
27 - السوانح و اللوائح (تاریخ اقامت ایشان در شیراز).([58])
فرزنـدان
آیت الله دهکردى در سن 29 سالگى ازدواج نمود، فرزندان پسرش عبارتند از: سید حسین و سید صدرالدین. سید حسین نزد پدر و سایر اساتید اصفهان چون شیخ على مُدرس یزدى و شیخ محمّد حکیم خراسانى تحصیل نمود و پس از ارتحال پدر در مسجد شیخ الاسلام اقامه نماز جماعت مى نمود و بسیار مورد توجه و اعتماد اهالى اصفهان بود. نامبرده در سن 60 سالگى و به سال 1337 هـ .ش. درگذشت و در جوار مرقد پدر در زینبیّه اصفهان دفن گردید.([59])
سید صدر الدین فرزند دوم وى به سال 1311 هـ .ش. در اصفهان زاده شد. وى داراى طبع لطیف بوده و ذوق شعرى داشت و سرودهایى آموزنده از او در برخى کتب تذکره درج شده است از جمله:
تا دل گرفت رسم و ره عاشقانه را *** بر خود خرید رنج و غم جاودانه را
بیرون پرید از قفس سینه مرغ دل *** بیچاره تا کجا بنهد آشیانه را
در دشت و کوه بسکه شب و روز گشته ام *** دیگر نمى کند دل من یاد خانه را
از کف بشد قرار و شکیبم که مى سرود *** مرغى اسیر کنج قفس این ترانه را
عمرى اگر اسیر بماند سزاى اوست *** آنکو چو من فریب خورد آب و دانه را([60])
حاج سیداحمد دهکردى (1285 - 1339 هـ .ق.) فرزند سید محمّد باقر، برادر سید ابوالقاسم دهکردى است که در اصفهان نزد برادر و مشاهیرى چون ملامحمّد حسین دهکردى، آخوند کاشى و میرزا محمّد حسیننجفى تحصیل نمود و سپس به نجف اشرفرفت و نزد آخوند خراسانى تلمذ کرد. کتاب هایى چون رشحات رحمت، مثنوى در شرح آیه نور، مثنوى در شرح سؤال کمیل بن زیاداز حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در معنى حقیقت، منطق الطیر منظوم در شرح هفت وادى از آثار او است.([61])
سید محمّد جواد ـ که مدتى امام جمعه دهکرد (شهر کرد) بود ـ نیز برادر مرحوم دهکردى مى باشد.([62])
یکى از دختران آیت الله دهکردى همسر عالم ربانى آقا یوسف آل ابراهیم (فرزند ملاّ محمّد حسن دهکردى) بود و دیگرى به عقد ازدواج آیت الله حاج میرزا دهکردى در آمد و سومى همسر عموزاده خود (سید محمّد جواد نجفى دهکردى) بوده است.([63])
رحلت
سرانجام پس از هشتاد و یک سال زندگى با برکت که هفتاد سال آن در راه کسب معارف و افزایش توشه آخرت و تقوا سپرى گردید، عالم ربانى آیت الله سید ابوالقاسم دهکردى در شب یکشنبه ششم شوال سال 1353 هـ .ق. به سراى سرور شتافت و میهمان قدسیان گشت. همزمان با ارتحال وى، شهر اصفهان یکپارچه در ماتم و اندوه فرو رفت و در روز بعد پیکر پاکش از مسجد حکیم به سوى زینبیّه حرکت داده شد، در این حال چنان انقلابى در شهر اصفهانایجاد گردید که مردم با پاى پیاده در تشییع جنازه این عالم عامل حضور یافتند و آن را در سمت غربى زینبیه و در حجره اى مخصوص که قبلاً از مالکین خریدارى شده بود، دفن کردند و این برنامه بر طبق وصیت ایشان صورت گرفت. زیرا وقتى به وى گفته بودند: آیا شما را در تخت فولاد دفن کنیم؟ جواب داده بود: آن جا عالمان و صالحان هستند که حکم نقره را دارند اما مرا در جوار بانویى دفن کنید که به اهل بیت انتساب دارد و حکم طلا را دارد.
در حال حاضر مسجدى به نام آن بزرگوار در کنار امامزاده زینبیّه اصفهان بر پاست که مورد توجه مردم مى باشد.([64])
در میانه خیابان عبدالرزاق اصفهان کوچه بن بستى به نام شهید امیر حسین دیانى ـ که قبلاً آیت الله دهکردى نام داشته ـ قرار دارد که در حال حاضر منزل آیت الله دهکردى در آن واقع شده است که به همان صورت اولیه و سبک و سیاق دوران حیات آن فقیه متقى، حفاظت گردیده است.([65])
[1] - نقباء البشر، ج 1، ص 61.
[2] - سید محمّد باقر علاوه بر سیدابوالقاسم، چهار فرزند ذکور به نامهاى سیدمحمّد نجفى، سید جواد، سید محمود ,,و سید احمد نوربخش داشت.
[3] - تاریخ حکما وعرفا ومتأخرین صدرالمتألهین، ص125.
[4] - تذکرة ,,,القبور، معلّم حبیب ,,,آبادى، ص 40 ـ 42.
[5] - زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، مهدى قرقانى، ص ,,,187 و ,,,107.
[6] - مجله حوزه، شماره 53، ص 57.
[7] - گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 17.
[8] - دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 226.
[9] - فوائد الرضویه، ج 2، ص 409.
[10] - تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوى، ج1، ص 320 و 321.
[11] - میراث شهاب، شماره 16، ص 25.
[12] - پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 228.
[13] - اربعین حدیث، ص 3.
[14] - تاریخ هنرى کربن، فلسفه اسلامى، ترجمه جواد طباطبایى.
[15] - تاریخ حکما و عرفا...، ص 37 و 38.
[16] - دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 48.
[17] - فوائد الرضویه، ج 2، ص 404.
[18] - تاریخ حکما و عرفا...، ص 74.
[19] - المآثر و الآثار، ج 1، ص 201.
[20] - محدث نورى، روایت نور، ص 142 - 145.
[21] - ریحانة الادب، ج 5، ص 145 و 146.
[22] - حدیث پارسایى، رضا مظفرى، ص 47.
[23] - اعیان الشیعه، ج 4، ص 559.
[24] - حدیث پارسایى، ص 67.
[25] - ناصح صالح، ص 240.
[26] - زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، ص128.
[27] - تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج 2، ص 321.
[28] - مدرس، مجاهدى شکست ,,,ناپذیر، ص222.
[29] - تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان... ,,,، ج 2، ص 321.
[30] - همان، ص 332 و 333.
[31] - فصلنامه بام ایران، شماره 5 و 6، ص 8 ,,مجله حوزه، مصاحبه با آیت الله طیبمقدمه کتاب مکیال المکارم بانومجتهده امین، ناصر باقرى بیدهندى، ص ,,32المسلسلات فى اجازات، ج 2، ص 31زندگانى آیة ,,,الله چهار سوقى، ص 132شناخت سرزمین چهار محال و بختیارى، ج ,,,2، ص 25یادنامه آیة ,,,الله سید بحرالعلوم میردامادى، ص ,,,55 و 56تذکرة القبور، ص 305 و آفتاب علم، ص 54 و 55.
[32] - تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج 2، ص227الاجازات الکبیره، آیة ,,,الله مرعشى نجفى، ص17القبسات، عادل علوى، ص ,,40فصلنامه بام ایران، شماره 5 و 6، ص 8 و آفتاب علم، ص ,,,36 و 37.
[33] - آفتاب علم، ص 36 و فصلنامه بام ایران، شماره 5 و 6، ص ,,,9.
[34] - رجال اصفهان، ج 1، ص 200.
[35] - زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، ص 35 و36.
[36] - شهید مدرس (ماه مجلس)، ص 34.
[37] - مرد در روزگاران، ص 46 و 47.
[38] - تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج 2، ص 144 و 145.
[39] - اندیشه سیاسى حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 211.
[40] - تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج 2، ص 145 و144.
[41] - اندیشه سیاسى حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 232.
[42] - رجال اصفهان، ج 1، ص 200.
[43] - مقدمه کتاب منبر الوسیله.
[44] - وسیلة النجاة، ص 2 و 3.
[45] - غررالحکم، ص 625.
[46] - سوره فصلت، آیه 53.
[47] - منبر الوسیله، ج 1، وسیله دوم، ص 112.
[48] - المسلسلات فى اجازات، ج 2، ص 33.
[49] - سوره انعام، آیه 104.
[50] - اصول کافى، ج 1، ص 218 و بحارالانوار، ج 24، ص123.
[51] - یادنامه آیة ,,,الله میردامادى، ص 36 ـ 40 و آفتاب علم، ص69 - 70.
[52] - منبر الوسیله، ج 2، بحث امامت و معارف.
[53] - فصلنامه بام ایران، شماره 5 و 6، ص 11.
[54] - الذریعه، ج 22، ص 356.
[55] - مکارم الآثار، ج 6، ص 2007.
[56] - رجال اصفهان، ج 1، ص 200.
[57] - همان، ص 141.
[58] - ریحانة الادب، ج 2، ص 244نقباء البشر، ج 1، ص 66تذکرة القبور، ص 93 و 94المسلسلات فى اجازات، ج2، ص 351 و آفتاب علم، ص 56 و 557.
[59] - آفتاب علم، ص 122.
[60] - تذکره شعراى اصفهان، ص 303.
[61] - رجال اصفهان، ج 1، ص 412.
[62] - تذکرة القبور، ص 176.
[63] - آفتاب علم، ص 122، پاورقى.
[64] - آفتاب علم، ص 103المسلسلات فى اجازات، ج2، ص32 و فصلنامه بام ایران، ص 8 ,,,.
[65] - فصلنامه بام ایران، ص 7.