میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى
(متوفاى 1313 ق)
عنوان مقاله: امام جمعه مبارز
نویسنده: محمّد الوانساز خویى
در آمد
آل احمد یا خاندان حاج میرزا احمد مجتهد تبریزى بیش از یک قرن زعامت علمى و دینى مردم تبریز و آذربایجان را بر عهده داشتند و خدمات شایانى انجام دادند. آنان همیشه در فعالیتهاى سیاسى، فرهنگى، علمى و اقتصادى نقش داشته و سالها کلمه «مجتهد» در آذربایجان به آنان اطلاق مى شد. یکى از این بزرگ مردان آیت الله حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى است که بیش از سه دهه عَلم مرجعیت و قدرت سیاسى و اجتماعى منطقه رابردوش داشت.
پدر
آیت الله میرزا احمد فرزند لطفعلى خان، فرزند محمّد صادق مغانى قراجه داغى(بنیانگذار خاندان مجتهدى تبریز) از تیره مغانلوى شاهسون بود. پدرش از امیران زندیه و مادرش هم از سادات رضوى اصفهان بود. میرزا احمد پس از تولّد و نشو و نما، چونان پدر متصدى مقام دولتى شد، امّا دیرى نپایید که از مناصب دولتى کناره گرفت و به تحصیل علوم اسلامى همت گماشت. ابتدا راهى حوزه علمیه اصفهان گردید و سپس به عتبات عالیات عزیمت کرد و وارد کربلا شد. در حوزه علمیه کربلا از درس سیّد على طباطبایى نویسنده ریاض المسائل بهره برد و به دریافت اجازه اجتهاد از استاد مفتخر گردید.
بعد از بازگشت به تبریز، امامت جمعه، مرجعیت و ریاست علمى آن سامان را بر عهده گرفت. او ادیب و شاعرى توانا و داراى حافظه اى قوى نیز بود. سالها به عنوان بزرگ ترین رهبر دینى آذربایجان در راه ارشاد مردم و رفع حوائج آنها خدمت نمود و سرانجام در 27 رجب سال 1365 ق در تبریز درگذشت و جنازه اش را به نجف اشرف منتقل کردند و در مقبره خصوصى به خاک سپردند.
آثار علمى و ادبى وى عبارت است از : «قصیده اى عربى در 400 بیت در مدح حضرت حجت (عج) » «دیوان شعر فارسى» «دیوان شعر عربى» «منهج الرشاد فى شرح الارشاد» در چند جلد ، «رساله عملیه» به زبان فارسى و «فقه عملى».[1]
وى پنج پسر فاضل و دانشمند داشت که به ترتیب به گوشه هایى از شرح حال آنها پرداخته مى شود .
1 . حاج میرزا لطفعلى مجتهد تبریزى
فرزند ارشد میرزا احمد آقا بود. تحصیلات خود را نزد پدر فراگرفت و در سفرى به عتبات عالیات در حوزه درسى سیّد على طباطبایى در کربلاء شرکت کرد و از وى اجازه اجتهاد گرفت. پس به ایران آمد و به دستور پدر متصدى امر امامت جمعه تبریز گردید. از آثار نیک او در تبریزکَندن قناتهایى بود که به نام «قنات امام جمعه» مشهور شد. پدرش در اجازه اى که در سال 1253 ق مشترکاً به ایشان و دو برادر دیگرش میرزا جعفر و میرزا رضا داد، او را مجتهد خواند. او کتابخانه مفصلى داشت و بر بیشتر کتاب ها تعلیقه زده بود . خط و انشاى خوبى هم داشت. روزى در حضور پدر حدیث شریف نبوى «الطاعم الشاکر خیر من الصّائم الصّامت» را چنین به نظم در آورد:
از جانب مقدس نبوى *** این حدیثم همیشه در گوش است
خوردن حق گزین و شکر گذار *** بهتر از روزه دار خاموش است
وفات وى در وباى سال 1262 ق در عهد پدر اتفاق افتاد . آثار علمى او چنین است: «اوثق الوسائل فى شرح ریاض المسائل» تا مبحث تیمم«تفسیر قرآن» در دو جلد و بیشتر در مسائل کلامى و اعتقادى است«کتاب الزکوة» این کتاب ناقص است«ملاذ الداعى» در مواعظ و اخلاق به زبان فارسى«شرح قصیده کعب بن زهیر» به عربى، و در سال 1274ق در تهران چاپ شد.[2]
حاج میرزا لطفعلى سه پسر به نامهاى
1 . میرزا اسماعیل 2 . میرزا محمّد 3 . میرزا على (متوفاى 1248 ق) داشت که همه در منابع رجالى مذکور است.[3]
2 . حاج میرزا جعفر مجتهد تبریزى دوّمین فرزند حاج میرزا احمد مجتهد است . دروس خود را نزد پدر ، شیخ محمّد حسن(نویسنده جواهر الکلام)، شیخ حسن آل کاشف الغطاء و شیخ جواد نجف آموخت و به دریافت اجازه اجتهاد مبسوطى از استادانش نائل آمد. پدرش نیز اجازه مشترکى براى او و برادرانش صادر کرد. او در سال 1262 ق در اثر وباى عمومى در گذشت. از تألیفات او مى توان به رسالة فى العصیر العنبى و شرح شرایع الاسلام اشاره کرد.[4]
پسر حاج میرزا جعفر ، علاّمه حاج میرزا موسى. عالمى برجسته و فقیهى اصولى بود . وى مقدمات علوم را در محضر پدر فرا گرفت . سپس در نجف به درس استادانى چون شیخ مرتضى انصارى و سیّد حسین کوهکمرى حاضر شد. آنگاه به ایران آمد و دیرى نگذشت که در میان همشهریان زعامت و مرجعیت یافت. فهرست آثارش چنین است: «اوثق المسائل فى شرح الرسائل» این کتاب به زبان عربى است. تألیف آن در سال 1295ق به پایان رسید و در سال 1304ق در تبریز چاپ شد. «غایة المألول فى کشف معضلات الاصول»، تقریرات درس سیّد حسین کوهکمرى است. کتاب مزین به تقریظ استادش استو «حاشیه بر قوانین الاصول».[5]
3 . حاج میرزا رضا مجتهد تبریزى
سومیّن پسر حاج میرزا احمد مجتهد تبریزى است. از اجازه نامه اى که پدر در سال 1253 ق درباره وى و دو برادرش صادر کرد، کمال فضل و دانش او مشخص مى شود . وى در وباى عمومى 1262 ق به اتفاق دو برادرش میرزا لطف على و میرزا باقر درگذشت .[6]
4 . حاج میرزا باقر (محمّد باقر) مجتهد تبریزى
در 1221 ق به دنیا آمد. در خدمت پدر ، شیخ مرتضى انصارى و شیخ محمّد حسن نجفى درس خواند و از پدر اجازه نقل حدیث گرفت. بعد از ارتحال پدر، به جاى او نشست و منصب امامت جمعه را عهده دار گردید و همسان پدر به مجتهد آوازه یافت . او از مراجع و رؤساى علمى و دینى مردم در آذربایجان بود و حرمت فراوانى نزد مردم داشت. نادر میرزا در شرح مشکلات و گرفتاریهاى او در دوران ناصرالدین شاه و میرزا تقى خان امیرکبیر مى نویسد:
«هر شب هزار تن تبریزى مسلح به گرد سراى او بودند و پاسبانى همى کردند.»
در پى مشکلات و نزاعهایى که در موضوع «شیخیه» و «متشرعه» به وجود آمد ، در سال 1285 ق براى بار دوّم حاج میرزا باقر آقا را به تهران خواستند که در همان جا در گذشت. پیکر مطهرش را به نجف بردند و در مقبره خصوصى خود که روبه روى بارگاه شیخ طوسى ساخته شده بود، به خاک سپردند .[7] پس از او برادرش حاج میرزا جواد آقا امام جمعه تبریز گردید .[8]
حاج میرزا باقر پسرانى فرهیخته و نوادگانى فرزانه و اندیشمند داشت که به اسامى آنها اشاره مى شود:
1 . حاج میرزا محمود[9] 2 . حاج میرزا حسن (1268 ـ 1337/1338 ق)[10] 3 . حاج میرزا عبدالرحیم (1255 ـ 1300 ق)[11].
حاج میرزا خلیل مجتهد[12] و حاج میرزا مصطفى مجتهدى (1297 ـ 1337 ق) فرزند حاج میرزا حسن آقا مجتهد (متوفاى 1368ق)حاج میرزا عبدالله مجتهدى (نویسنده بحران آذربایجان) و دکتر مهدى مجتهدى (نویسنده رجال آذربایجان در عصر مشروطیت) فرزندان حاج میرزا مصطفى مجتهدى شهید حاج میرزا محمّد فرزند حاج میرزا عبدالرحیم (شهادت: 1336 ق)[13]شهید حاج میرزا عبدالکریم امام جمعه فرزند حاج میرزا عبدالرحیم شهید بیوک آقا فرزند شهید حاج میرزا عبدالکریم امام جمعه .
5 . آیت الله حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى(شخصیت اصلى مقاله)
ولادت و تحصیلات
میرزا جواد چهارمین فرزند حاج میرزا احمد مجتهد تبریزى است. وى در تبریز به دنیا آمد و مقدمات علوم را پیش پدر یاد گرفت و سپس رهسپار عتبات عالیات گردید و در شهر مقدس نجف اشرف در درس استادانى همچون شیخ مرتضى انصارى ، سیّد حسین تُرک کوهکمرى، محقق ایروانى و میرزا محمّد حسن شیرازى[14]حاضر شد و پس از کسب علوم به تبریز برگشت و به خدمات علمى و فرهنگى و سیاسى اشتغال ورزید .
فعالیتهاى علمى ـ تبلیغى
بعد از درگذشت حاج میرزا باقر مجتهد در 1285ق، میرزا جواد به خاطر شایستگى به جاى او نشست و ریاست مطلقه علمى که همراه با اقتدار بى نهایت بود ، بدو منتهى و لفظ «مجتهد» در او خلاصه شد. همچنین ناصرالدین شاه قاجار در 1288 ق با صدور دست خطى او را به امامت جمعه تبریز منصوب کرد و وى تا آخر عمر در این سمت باقى بود. میرزا بااینکه از طرف شاه به این سمت منصوب شده بود، در نهضت تنباکو جانب ملت را گرفت و با شرکت رژى و دربار به مبارزه برخاست. به همین علت ناصرالدین شاه طى نامه اى خطاب به حاج میرزا حسن آشتیانى رهبر نهضت در تهران ، او را متهم مى کند که راه حاج میرزا جواد آقا و آقا نجفى را ادامه مى دهد . ناصرالدین شاه مى نویسد :
«... در مجالس و محافل شما را آدم فقیر و شخص ملاى بى غرض و دولتخواه مى دانستم ، حالا بر ضد آن مى بینم ، که اقتباس به مجتهد تبریز و آقاى نجفى اصفهانى و غیره مى کنید ... .»[15]
در مورد فعالیتهاى علمى و تعداد شاگردان وى مطلب بخصوصى در تذکره ها قید نشده است: مگر اینکه معاصر وى، نادر میرزا، مى نویسد:
«این عالم نبیل را حلقه باشد از انبوه طلبه علوم ، من چند نوبت بدان دوره حاضر شدم و فایدتى چند بردم.»[16]
وى همچنین امامت مسجد جامع تبریز را بر عهده داشته که خیلى از مومنین در آن شرکت مى کردند . محمّد على صفوت در این مورد مى نویسد :
«حاج میرزا جواد آقا مجتهد تا پایان عمرش ، امامت مسجد جامع در مدرسه طالبیّه که به مسجد جمعه معروف است را بر عهده داشت» .[17]
فعالیتهاى سیاسى
وقتى خبر قرارداد ننگین رژى در جامعه پخش شد، عکس العملهاى شدیدى از طرف مردم شهرهاى کوچک و بزرگ مانند اصفهان، مشهد، تهران و تبریز آغاز شد و با فتواى آیت الله میرزا محمّد حسن شیرازى به نهضت همگانى تبدیل شد و دربار را مجبور به عقب نشینى کرد. هنگامى که خبر حرکت نمایندگان کمپانى رژى به تبریز رسید ، مردم کسب و کار خود را تعطیل و در اطراف میرزا اجتماع کردند. اعلامیه هاى کمپانى را که به در و دیوار چسبانیده بودند، پاره کردند و به جاى آن اعلامیه هاى انقلابى چسباندند . نمایندگان مردم تبریز چند تلگراف به تهران مخابره و انحصار توتون و تنباکو را مخالف قرآن و دستورهاى اسلام دانستند و از ناصرالدین شاه لغو آن را خواستار شدند و تهدید کردند که اگر تقاضاى آنان پذیرفته نشود، با اسلحه از حقوق حقّه خود دفاع خواهند کرد . آنان در تلگرافى به شاه نوشتند :
«با کمال حیرت مشاهده مى کنیم که پادشاه ما کافّه مسلمین را مثل اسراء به کفار مى فروشد ... مسلمانان مرگ را بر زیردست شدن کفّار ترجیح مى دهند.»[18]
در تلگرافى دیگر نوشتند :
«42 سال است سلطنت مى کنى. محض طمع ، مملکت خودت را قطعه قطعه به فرنگى فروخته اى ، خود دانى ! امّا ما اهالى آذربایجان خودمان را به فرنگى نمى فروشیم و تا جان داریم مى کوشیم ... .»[19]
حامد الگار در مورد نقش مجتهد تبریز مى نویسد:
«میرزا جواد آقا که پس از غیبت موقت بازگشته و در بحبوحه نفوذ خود بود ، هیجان تبریز را رهبرى مى کرد . ناصرالدین شاه به عزم ریشخند میرزا جواد آقا ، آقا على آشتیانى را که از دربایان بود با هدایایى به دیار او فرستاد.»[20]
در تبریز مردم به رهبرى حاج میرزا جواد آقا مجتهد با کمپانى رژى به مخالفت پرداختند و شاه مأیوسانه ضمن تلگرافى به امیر نظام گروسى (پیش کار آذربایجان) اظهار داشت:
«... در اینجا با کمپانى خیلى مذاکره شد . چند روز است که شب و روز امین السطان مشغول گفتگو است . من خودم چقدر حرف زده ام . کمپانى مى گوید موقوف کردن به هیچ وجه امکان ندارد، زیرا با دو سه کمپانى فرانسه و عثمانى کنترات بسته و تنباکو فروخته اند ، و کرورها تنباکو در شیراز و کاشان و تهران و غیره خریده اند . امّا در کار آذربایجان ، هر نوع تسهیلات بخواهند ، مى کنم . مثلا حرف آنها در فرنگى بودن است ، مأمورین فرنگى خود را بر مى داریم ، سهل است از خارج مذهب هیچ کس را نمى گذاریم . کارهاى آذربایجان را به خود آذربایجانى ها رجوع مى کنیم . تاجر ، سیّد ، ملّا ، هر کس را مجتهد (حاج میرزا جواد) تعیین مى کند ، طورى مى کنم که کار آذربایجان با خود آذربایجانى باشد . در وضع خریدن و فروختن ، هر عیبى به نظر علما آمده است ، بگویند رفع مى کنیم . به طورى اصلاحات مى دهم که خود مجتهدین راضى شوند . این است حرف کمپانى.
حالا ببینید در این صورت و با این تعهّدات ، چه حرفى باقى مى ماند؟ این نکته را هم لازم مى دانید که اگر این کارها را تجّار براى حمل کردن تنباکو به خارجه مى کنند ، هم دولت عثمانى و هم دولت روس قرار داده اند ، تنباکویى که به مملکت آنها وارد مى شود ، ضبط نموده ، یک چیز بسیار جزئى به صاحب تنباکو بدهند ، و مسلم است این تجارت تنباکو بعدها با این قرارداد روس و عثمانى ، براى تجار ما هیچ صرف ندارد و نمى توانند بکنند .
حاجى میرزا جواد مجتهد ، از همه آذربایجانى ها عاقل تر و داناتر است و مطلب را مى فهمد . الان که این دست خط رسید ، بفرستید مجتهد را هم در حضور ولیعهد حاضر نموده ، همه این تفضیلات را براى او هم بخوانند و بگویید کارى را که با این سهولت مى توان اصلاح کرد ، چه ضرورت دارد که باید دچار اشکالات شود که حداقل ضرر آن تقسیم ایران و اسلام در میان کفّار است؟ ناصرالدّین شاه .[21]
چون مردم حاضر به سازش نشدند، ناصرالدّین شاه با نزدیکان خود به مشورت نشست . برخى سرکوبى نظامى را پیشنهاد کردند و سرانجام تصمیم گرفته شد یکى از رجال بزرگ دولت به تبریز برود و منافع امتیاز را براى مردم بازگو و رضایت میرزا و سایر مجتهدان را جلب نماید.
اعتمادالسّلطنه براى این مأموریّت پیشنهاد مى شود، اما امین السلطان مخالفت و امین خلوت را، پیشنهاد مى کند و بالأخره شاه امین حضور را انتخاب مى کند. مردم تبریز پیش از ورود او، پاره کاغذى به گردن سگى مى اندازند و آن را در اطراف شهر مى گردانند. تا فرمان و پیام شاه را سبک گردانند.[22]
امین حضور، که تا دو فرسنگى تبریز آمده بود، جرأت نمى کند به شهر وارد شود تااینکه مظفرالدّین میرزا (ولیعهد) متوجه او مى شود و او را با کالسکه خود وارد شهر مى کند و او پس از دو روز توقف، از میرزا جواد آقا اجازه ملاقات مى گیرد. امین حضور، درباره این ملاقات مى نویسد:
بعد از حصول از اطمینان از جان ، به خانه مجتهد رفتم . تمام کوچه ها و بام ها و خانه مجتهد را مملوّ از مردم مسلّح دیدم که تمام تفنگ مارتین در دست و طپانچه در کمر و قطار فشنگ بسته بودند . به خدمت مجتهد رسیده با این حال اظهار هیچ مطلبى را جایز ندانستم . هدایا را رسانیده دست مجتهد را بوسیده بیرون آمدم.[23]
نیکى ریچارد کدى مى نویسد:
«... امین السّلطان ، راجع به دوّمین طغیان بزرگ ضد رژى یعنى اعتراض تبریز گفته است : حالا ثابت شده که مجتهد (میرزا جواد آقا) نقش فتنه آمیز بزرگى در تمام آشوب هاى اخیر مربوط به رژى ایفاء کرده است و با مجتهد بزرگ (میرزاى شیرازى) در سامره و علماى مشهد ... در ارتباط بوده است».
چون دامنه شورش در تبریز بالا گرفت ناصرالدّین شاه مجبور به تسلیم شد و در رمضان 1309 ق امتیاز رژى را لغو کرد و مجبور شد پانصد هزار لیره از بانک شاهنشاهى قرض کند و خسارت آن را پرداخت نماید . در مقابل این بدهى عایدات تمام گمرکهاى جنوب کشور در رهن بانک یاد شده در آمد.[24]
استفتا از میرزاى شیرازى
حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى به جهت انتشار برخى شایعات در زمینه تحریم تنباکو و دخانیات استفتایى از مرجع تقلید وقت آیت الله حاج میرزا محمّد حسن شیرازى نمود. متن استفتا چنین است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
حجت الاسلام ادام الله تعالى ظلّکم العالى در باب دخانیّه حکمى از حضرت مستطاب عالى انتشار یافت که تصریح به حرمت آن فرموده بودید. ولى ترخیص آن را معلّق به رفع امتیاز فرموده اند چون مقصود از رفع مشتبه بود و فعلا به جهت انتشار بعض اخبار به رفع و وصول پاره اى تلگرافات و غیرها در اطراف تکلیف مشتبه و امر متشابه است مستدعى چنان است که تکلیف فعلى عموم مکلّفین را معیّن و مناط رخصت را مقرّر فرمایند تا اطاعت شود و بر تقدیر بقاء حکم منع آیا استعمال دخانیّاتى که ملک خود شخص است و در دست فرنگى نیامده جایز است یا خیر با شرایط رفع امر عالى مطاع مطاع مطاع.
پاسخ آیت الله میرزا محمّد حسن شیرازى در حاشیه همان استفتا چنین است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بلى حکم به حرمت کرده ام ، چنان که انتشار یافته و مراد از رفع امتیاز که معلّق علیه رخصت است رفع ید فرنگى است از دخانیّات بالمرّه در داخله و خارجه و چون اعتماد از تلگراف مرتفع شده ، مادام که به نحو مذکور بر خود حقیر رفع محض نشود و مطمئن نشوم و خود اخبار نمایم به رفع، حکم منع موجود و اجتناب لازم و رخصت نیست ، هر چند مأخوذ از فرنگى نباشد . حرره الاحقر محمّد حسن الحسینى.
بسم الله الرحمن الرحیم سواد مطابق اصل به خط و مهر احقر محمّد حسن الحسینى است.[25]
اشعار
اقدامات و فعالیتهاى مجتهد تبریز موجب شد لعلى و شکوهى (شاعران آذرى) زبان به مدح وى گشایند. لعلى در قصیده مولودیّه على(علیه السلام) مى گوید:
جناب مجتهد العصر متقى و جواد *** سلیل سلسله احمدى ز نسل و گهر
تویى که شرع مبین از تو در جهان مجرى است *** چنان که دین نبى از کننده خیبر
فضیلت و ادب و علم و حلم و زهد و ورع *** به دیگران چون عَرَض باشد و تو را جوهر
زند چو تخته منع تو بانگ بر خمّار *** شراب آب شود شر، فرو هلد از سر
چو مدح سازمت از علم و جود مى گردد *** دلم چو بحر و دهان چون صدف، سخن گوهر[26]
تلگراف به امپراطور روس
حاج میرزا جواد آقا در خارج از مرزهاى ایران نیز نفوذ کلام داشت. کسروى با آن همه دشمنى اش با اسلام و روحانیت، چاره اى جز اعتراف به نفوذ سیاسى وى نمى بیندالبته جریان تلگراف به امپراطور روس را از راهنماییهاى دیگران معرفى مى کند. و مى نویسد:
« ... جوانى از تبریز به قفقاز رفته و در آنجا کار مى کرده و چنین رو داده که کسى را کشته و یا گناه دیگرى نزدیک به آن کرده و این بوده او را گرفته و به سیبریا فرستاده بوده اند . مادر جوان ، به حاج میرزا جواد پناهیده و از او رهایى پسرش را مى خواهد . حاج میرزا جواد ، تلگرافى به امپراتور روس فرستاده ، رهایى آن جوان را درخواست مى نماید . ( و دانسته نیست این به رهنمایى که بوده) و پس از چند روز ، پاسخ مى رسد که امپراطور درخواست او را پذیرفت و دستور داد که جوان را از سیبریا خواسته ، روانه ایرانش گردانند و به مادرش رسانند... .»[27]
آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى مى گوید:
«حاج میرزا جواد آقا جایگاه اجتماعى والایى داشت، وقتى زوجه ایشان 30 سال پس از فوت میرزا وفات کرد تبریز مانند روز عاشورا تعطیل شد و این نشانگر جایگاه بلند او پس از سالیان دراز است.»[28]
دکتر مهدى مجتهدى در زمینه نفوذ کلام مجتهد مى نویسد:
جهانشاه خان امیر افشار ، از مالکین بزرگ زنجان ، حاکم آن سامان را به کلّى مغلوب و منکوب نمود ، ولى از غضب ناصرالدّین شاه ترسید ، به روسیّه فرار کرد . مدّتى آنجا بود تا به تبریز آمد. به مرحوم حاج میرزا جواد آقا مجتهد معروف تبریز ملتجى شد . در اثر وساطت مجتهد ، شاه از تقصیرات او چشم پوشید و اجازه داد به زنجان برگردد . [29]
«حاج میرزا جواد آقا مجتهد در وجهه و نفوذ به آنجا رسید که به ناصرالدّین شاه گزارش دادند که چندین اصلاح طلب ، او را نامزد سلطنت کردند.»[30]
تصدى موقت امور آذربایجان
میرزا حسین خان سپهسالار (صدراعظم) که میرزا فتحعلى خان صاحب دیوان (پیشکار آذربایجان) را بر اثر بدکردارى بیش از حدّ معزول نمود، طى تلگرافى زمام امور آذربایجان تا رسیدن مظفّرالدّین میرزا ولیعهد به تبریز، را به حاج میرزا جواد آقا مجتهد سپرد. تلگراف مزبور بدین شرح است:
جناب شریعت مآب ، حاج میرزا جواد آقا مجتهد سلمه الله تعالى ، انشاء الله مزاج شریف قرین اعتدال است و رفع عارضه شده است . جناب صاحب دیوان ، از مأموریّت آذربایجان خلع شده حضرت اشرف ارفع والا ولیعهد ادام الله اقباله عنقریب با اجزاى تازه تشریف فرما مى شوند . تا ورود موکب مسعود والا لازم است که از طرف جناب سامى کمال مراقبت در انتظام امور عامّه و آسایش خلق معمول شود و به نصایح لازمه و مواعظ شافیه ، موجبات تأمین و آرامش خلق را فراهم فرموده از مراقبات وافیه ، اخلاص مند را قرین اطمینان دارید . حسین 28 ربیع الاوّل.[31]
مخالف با روسهاى تزارى
میرزا همیشه از قدرت و نفوذ سیاسى خود در مبارزه با سیطره روس ها استفاده مى کرد. طاهرزاده بهزاد مى نویسد:
«در این ایّام ، جاسوسان روسیّه تزارى ، دربار ولیعهد را در اختیار خود گرفته و مانع این بودند که مردم بیدار و مطّلع آذربایجان ، او را ملاقات و از خواب غفلت بیدار کنند .
اکثر خانه هاى تجّار تبعه روس ، مرکز جاسوسى بود . راپورت ها مثل سیل ، به طرف کنسولگرى روسیّه ارسال مى گردید . ولى آذربایجان بیدار ، از نفوذ روسیّه با خبر بود و همه وقت علیه آن مى کوشید . باید دانست که بعضى از علماى برجسته آذربایجان مثل حاج میرزا جواد و پسرش حاج میرزا آقا به شدّت علیه این نفوذ مى کوشیدند و مردم طبقه دوّم و سوّم هم به شدّت از تجرّى روسیّه در آذربایجان متنفّر بودند و کسانى که تبعه روس شده بودند ، در میان جامعه منفور و مغضوب بودند.»[32]
تکلیف شرعى
ابوالحسن احتشامى در زمینه مخالفت حاج میرزا جواد آقا مجتهد با سیاست استعمارى روسیّه، مى نویسد:
«حاج میرزا جواد از علما و فقها و مجتهدین طراز اوّل آذربایجان به شمار مى رفت که مدّت ها با اجراى قانون «رژى» مبارزه کرد و در سراسر آذربایجان ، استعمال توتون و تنباکو را تحریم نمود و چون در شهر تبریز و سایر نقاط آذربایجان شهرت و نفوذ به سزایى داشت ، ناصرالدّین شاه او را به تهران احضار کرد تا بلکه او را راضى کند که از در دوستى درآید و از مخالفت با اجراى قانون «رژى» چشم بپوشد . ولى حاج میرزا جواد به این امر تن در نمى داد تا این که روزى ژنرال قونسول روسیّه تزارى در تبریز از او ملاقات کرد و مخالفت و مقاومت او را درباره قانون رژى ستود و گفت امپراطور روس تلگرافى مخابره نموده و متذکّر شده که با علماى ایران در راه مخالفت با رژى از هر نوع کمک و همکارى مضایقه نخواهد کرد.
حاج میرزا جواد ، پس از شنیدن این پیام ، سخت آشفته حال و عصبانى گردید و فرداى آن روز مردم شهر را به مسجد خوانده و در بالاى منبر گفت:
«من تا امروز تکلیف شرعى خود را در این مى دیدم که با شاه از در موافقت نیایم و با قانون رژى مخالفت نمایم ، ولى از دیشب رأى و عقیده ام عوض شد، زیرا مى بینم که اجنبى ها مى خواهند در کار ما دخالت نموده و از این وضع به نفع خود استفاده کنند . از این رو من بر خود واجب مى دانم که امر شاه را اطاعت کنم و لو آن که به عقیده من شاه مرد جابر و ظالمى باشد . از این جهت فردا به طرف تهران حرکت مى کنم و با ناصرالدّین شاه هماهنگى مى نمایم.»
حاج میرزا جواد بنا به گفته خویش ، صبح روز بعد ، ]غره رمضان 1304 ق [به طرف تهران حرکت نموده در تهران در منزل مرحوم حاج کاظم ملک ، پدر آقاى حاج حسین آقا ملک اقامت گزید . نقل مى کنند که مردم تهران از او استقبال شایان نموده و از وى خواستند که در یکى از مساجد تهران ، نماز جماعت بگذارد و چون او قبول نکرد از آن نظر که بتوانند به او اقتدا کنند[33]تمام دیوارهاى خانه هاى بین منزل او و مسجد شاه را که تعداد زیادى خانه مى شد سوراخ کردند تا بتوانند بنا به دستور مذهب با چشم به او اقتدا کنند.[34]
آیت الله سیّد شهاب الدین مرعشى نجفى، در مقام ظلم ستیزى وى مى نویسد:
«ایشان غالباً با ناصرالدّین شاه طرف بود . حاجى باعث شد که مرحوم حاج سیّد جواد از قم ، مرحوم آقا میرزا محمود از بروجرد و مرحوم آقا میرزا جواد آقا از تبریز و سایر علماء در حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) متحصّن شدند که ناصرالدّین شاه را بردارند . حتّى حاجى ملاعلى مى گفت که اسم او «ناصرالدّین» نیست بلکه «ناصرالکفر» است.»[35]
نجات ستّار خان (سردار ملّى)
حاج میرزا جواد آقا ، بارها از نفوذ خود براى رهایى ستّارخان سردار ملّى از زندان مظفرالدّین میرزا ولیعهد وقت در تبریز ، استفاده کرده بوددر دوران پیش از مشروطیّت و سالهایى که ستّارخان در سنین جوانى با دیدن ستم کارگزاران دولت به مخالفت برمى خاست و با مأموران ولیعهد قاجار درگیر مى شد.
آن مرد غیرتمند، بارها طعم تلخ زندان هاى مخوف آن روزگار را چشیده بود. بار اوّل که جوانى 17 ـ 18 ساله بود، دو تن از خوانین قره داغ (صمد خان و احمد خان) را در باغ «حاجى محسن» تبریز پناه داد و هنگام درگیرى قاطرچیان ولیعهد با آن دو، با پاى زخمى دستگیر شد و پس از مدّتى با وساطت حاج میرزا جواد مجتهد از زندان رهایى یافت. حاج اسماعیل امیرخیزى از قول حسین آقا فشنگچى مى نویسد : «حاج میرزا جواد مرحوم ، به ولیعهد نوشته بود که ستّار صغیر است و حبس صغیر در شرع جایز نیست.»[36]
وفات
آیت الله حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزى که عمرى را در حمایت از محرومین و مظلومین و دفاع از خاک پاک وطن سپرى نموده بود، سرانجام در 17 شعبان 1313 ق در زادگاهش به درود حیات گفت [37] و جسم پاکش در آستان مقدس امامزاده حضرت سیّد حمزه(علیه السلام) به امانت گذاشته شد و پس از چندى به نجف اشرف منتقل گردید و در نزدیکى مرقد شریف شیخ الطائفه و در مقبره خانوادگى اش که گنبد سبزى دارد، به خاک سپرده شد.[38]
با انتشار خبر رحلت این عالم فرزانه در تمامى شهرهاى ایران و آذربایجان مجالس ترحیم برگزار گردید و از خدمات مرجع تقلید شیعه تجلیل به عمل آمد . محمّد على تربیت در این مورد مى نویسد :
«... چهل روز مجلس تعزیه در تبریز براى او گرفتند... .»[39]
نویسنده دایرة المعارف تشیع هم مى نویسد:
«... در وفاتش چند روز تعطیل عمومى گردید و در سراسر ایران مجالس ترحیمى براى او بر پا کردند... .»[40]
چون پیکرش را به نجف اشرف حمل کردند، شعراى عرب مرثیه هاى فراوانى در سوگ او سرودند . از آن میان شاعرى گوید :
دفنوک فى أرض الغرى متوسلا" *** بحمى الوصى و سوف تلتقیان
جاورت سلطانا"و روحک لم تزل *** قبل الممات بحضرة السلطان .
همچنین شاعرانى چون شیخ کاظم سبتى نجفى در قصیده طولانى[41] و حاج محمّد نخجوانى در رثاى او شعر سروده اند . نخجوانى در رثا و ماده تاریخ او مى گوید :
جواد زمانه که هرگز نبودى *** به علم و فضیلت نظیر و مثالش
به سوى جنان رفت از این دارفانى *** خرد گفت با من به روز وصالش
بدو شکل اگر سال تاریخ خواهى *** دو تا سیزده گو رقم زن به سالش[42]
فرزندان
حاج میرزا جواد آقا دو فرزند داشت:
1 . میرزا احمد مجتهد تبریزى: وى عالمى دینى و از عالمان عهد ناصرالدین شاه قاجار بود و پس از رحلت پدر، درگذشت.
2 . حاج میرزا رضا[43]: اطلاع زیادى از زندگى وى نداریم.
[1]. اعیان الشیعه، سیّد محسن امین، ج 3، ص 69تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، نادر میرزا، ص 117کرامالبرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج1، ص102ـ103دانشمندان آذربایجان، محمّد على تربیت، ص 35فرهنگ سخنوران، دکتر ع. خیّام پور (تاهباز زاده)، ص 28الماثر و الآثار، محمّد حسن خان اعتماد السلطنه، ص 173معجم رجال و الفکر الادب فى النجف ص 82دایرة المعارف تشیع،ج 4، ص 76ستارگان درخشان، حسین دوستى، ص 35ـ31فهرست نسخههاى خطى کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، سیّد احمد حسینى اشکورى، ج 8، ص 113فهرست کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 3، ص1510ـ1509شهداءالفضیله، شیخ عبدالحسین امینى، ص 547رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، مهدى مجتهدى، ص 67مفاخر آذربایجان، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، ج1، ص 139ـ143نامداران تاریخ، عمران علیزاده، ج2، ص 208ـ210فرهیختگان آذربایجان، محمّد الوانساز خویى، خطى.
[2]ـ ریحانة الادب، محمّد على مدرس، ج 1، ص 325علماى معاصرین، ملاّ على خیابانى تبریزى، ص 333تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص 53شهداءالفضیله، ص 382الکرامالبرره، ج 1، ص103تراجمالرجال، ج 2، ص 312ـ313فهرست نسخههاى خطى کتابخانه عمومى اصفهان، ج 1، ص 336الذریعه، شیخ آقابزرگ تهرانى، ج 2، ص 472، ج4، ص311ـ312، ج 22، ص 162شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج 6، ص 181ـ183مکارمالآثار، محمّد على معلم حبیب آبادى، ج 5، ص 1688ـ1689دایرة المعارف تشیع، ج 4، ص 87مفاخر آذربایجان، ج1، ص136ـ137ستارگان درخشان، ص 203ـ204نامداران تاریخ، ج 2، ص 250ـ252فهرست کتابهاى چاپى عربى، خانبابا مشار، ص 558فرهیختگان آذربایجان، خطى.
[3]. شهداء الفضیله، ص 386-387.
[4]. علماى معاصرین، ص 333اعیان الشیعه، ج4، ص83شهداءالفضیلة، ص 328کرام البرره، ج1، ص243ـ244ستارگان درخشان، ص 49ریحانة الادب، ج 5، ص 180مفاخر آذربایجان، ج1، ص137ـ138فرهیختگان آذربایجان، خطى.
[5]. شهداءالفضیله، ص 387الذریعه، ج 2، ص 473، 16/64ریحانةالادب، ج 1، ص 235معارف الرجال، محمّد حرز الدّین، ج 3، ص 51مکارم الآثار، ج5، ص1682نقباءالبشر، ج 1، ص 243ـ244مفاخر آذربایجان، ج 1، ص 172ـ173دایرة المعارف تشیع ج4، ص 92ستارگان درخشان، ص 253مرزداران فقاهت، ص 283فهرست کتابهاى چاپى عربى، ص 104فرهیختگان آذربایجان، خطى.
[6]. کرام البرره، ج 1، ص 103فرهیختگان آذربایجان، خطى.
[7]. ماده تاریخ وفات وى لفظ «غرفه» و جمله «فجعل الجنة مثواه» است.
[8]. تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص 161کرامالبرره، ج 1، ص 168ـ169ریحانةالادب، ج5، ص177ـ176علماى معاصرین، ص 333شهداءالفضیله، ص 387المآثر و الآثار، ج 1، ص 202مکارم آلاثار، ج 5، ص 1791چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ ایران، ص 166دایرة المعارف تشیع، ج 4، ص88مفاخر آذربایجان، ج 1، ص 149ـ150ستارگان درخشان، ص 43نامداران تاریخ، ج 2، ص 212ـ214فرهیختگان آذربایجان، خطىمرزداران فقاهت، محمود طیار مراغى، ص 57.
[9]. شهداء الفضیله، ص 387.
[10]. اعیانالشیعه، ج 5، ص 27نقباءالبشر، ج 1، ص387ـ388الذریعه، ج 4، ص 185ریحانة الادب، ج5، ص 177ـ178لغت نامه دهخدا، على اکبر دهخدا، ج 6، ص 7911معجم المؤلفین، ج 3، ص 108ـ109، 176شهداءالفضیله، ص 387ـ388اثر آفرینان، زیر نظر، سیّد کمال حاج سیّد جوادى، ج 5، ص 120دایرة المعارف تشیع، ج 4، ص 78تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص 162تاریخ مشروطه، احمد کسروى، صفحات مختلفتاریخ انقلاب مشروطیت، صفحات فراوانخاطرات و خطرات، ص 99، 214، 172ـ176شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 343رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 64قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، ص 238ـ241بحران آذربایجان، میرزا عبدالله مجتهدى، در صفحات مختلفمفاخر آذربایجان، ج 1، ص 249ـ252ستارگان درخشان، ص 59ـ60نامداران تاریخ، ج2، ص218ـ227مرزداران فقاهت، ص 76ـ77فهرست کتابهاى چاپى عربى، 185مؤلفین کتب چاپى «فارسى و عربى»، خانبابا مُشار، ج 2، ص 520فرهیختگان آذربایجان، خطى.
[11]. تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص 162شهداء الفضیله، ص391.
[12]. نقباء البشر، ج 2، ص 705الذریعه، ج 25، ص110شهداء الفضیله، ص 387دایرة المعارف، ج4، ص 80نامداران تاریخ، ج 2، ص 228ـ229فرهیختگان آذربایجان، خطى.
[13]. شهداء الفضیله، ص 391.
[14]. شیخ آقا بزرگ تهرانى بعد از اینکه او را در ردیف شاگرادن میرزا معرفى مىکند، مىنویسد: «آنطور که بعضى از بزرگان اظهار داشتهاند گهگاه میرزا در مباحثش سخنانى مىگفت که دلالت بر شاگردى میرزا جواد آقا نزد وى مىکرد.» (میرزاى شیرازى، ص 123.)
[15]. تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى، ص14ـ15.
[16]. تاریخ و جغرافى دارالسلطنه تبریز، ص 162.
[17]. تاریخ فرهنگ آذربایجان، محمّد على صفوت، ص 198.
[18]. میرزاى شیرازى، فیروز کاظم زاده، ص 241.
[19]. تبریز در نهضت تنباکو، صمد سردارى نیا، ص 105.
[20]. حوزه، به نقل از: دین و دولت، ش 51ـ50، ص276. نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامد الگار، چ دوم، انتشارات توس، ص 291.
[21]. ستارگان درخشان، ص 52ـ53.
[22]. حوزه، به نقل از: خاطرات سیاسى، ش 51ـ50، ص144.
[23]. همان، به نقل از: دین و دولت، ش 51ـ50، ص312.
[24]. تاریخ روابط خارجى ایران، دوران ناصرالدین شاه، على اکبر ولایتى، ص 220.
[25]. تبریز در نهضت تنباکو، ص 110.
[26]. دیوان لعلى، ص 36.
[27]. تاریخ مشروطه ایران، ص 130.
[28]. به نقلِ یکى از دوستان موثق از آیت الله سیّد موسى شبیرى زنجانى.
[29]. رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 68 و 185.
[30]. تبریز در نهضت تنباکو، به نقل از: نشریه کتابخانه ملى تبریز ص 2.
[31]. تلگرافات عصر سپهسالار، به کوشش محمود طاهر احمدى ص 367.
[32]. تبریز در نهضت تنباکو، به نقل از: قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیّت ایران، ص 107.
[33]. مهدى بامداد به نقل از خاطرات اعتمادالسلطنه مىنویسد: «در مسجد مرحوم سپهسالار حاجى میرزا جواد مجتهد نماز مىخواند.» (شرح حال رجال ایران 1/295.)
[34]. مشاهیر رجال، باقر عاقلى، ص 347
[35]. مشکوة، ش 40، ص 86.
[36]. تبریز در نهضت تنباکو، به نقل از: قیام آذربایجان و ستّار خان، ص 10 و 26.
[37]. دانشمندان آذربایجان، ص 100
[38]. میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص 123.
[39]. دانشمندان آذربایجان، ص 100
[40]. دایرةالمعارف تشیع، ج 4، ص 78.
[41]. اعیان الشیعه، ج 4، ص 254.
[42]. نشریه مخصوص کتابخانه ملّى تبریز به یاد مرحوم حاج محمّد نخجوانىص 53.
[43]. نقباء البشر، ج 1، ص 93 شهداء الفضیله، ص 387.