آقای حسن معدّلی شیرازی[1] متخلص به آزاد.
از نویسندگان و شعراء و آزادیخواهان (*) معاصر است، و شغلش وکالت دادگستری است.
آزاد از نویسندگان فاضل و زبردست است و مقالات مفید و اجتماعی او در روزنامههای فارس درج شده و میشود.
همچنین اشعار او نیز در نامة ملی پارس و جرائد قدیم شیراز از قبیل عصر آزادی و استخر چاپ شده است. نیز از اعضاء انجمن ادب و انجمن روزنامه نگاران فارس میباشد، از او ترجمه حال و منتخب اشعارش را خواستم کم لطفی کرد و نفرستاد ناچار اشعار او را از روزنامههای شیراز و کتاب «شهر شیراز» بزحمت دست آورده و ذیلا نقل میکنم، و یکی از تضمینهای غزل خواجه شیراز او را که از قدیم بخاطر دارم مینویسم:
تضمین ذیل حکایتی شیرین دارد که نقل آن لازم است:
در سال 1301 شمسی مرحوم جواد آزادی مدیر روزنامه «عصر آزادی» مقالهای علیه مسترچیک قونسول انگلیس در شیراز نوشت، و کارهای خلاف قانون بین المللی او را بر شمرد، مسترچیک به عنوان بهتان و توهین شکایت به سفارت برد، و سفارت انگلیس هم به وزارت امور خارجه ایران نوشت و از آن جائیکه همیشه حق با اهل قدرت و زور است آخر الامر قرار شد مرحوم آزادی بقونسلخانه رود و از مسترچیک معذرت بخواهد؛ و چنین شد و چون کار بمصالحه کشید در آخر مجلس مسترچیک که زبان فارسی را به علت اقامت ممتد در بوشهر و شیراز خوب میدانست، این بیت حافظ را به مناسبت خواند:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است |
با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
آزادی ما وقع را به آقای آزاد گفت، و آزاد هم ابیات ذیل را که تضمین غزل خواجه شیراز است و در همان ایام در عصر آزادی درج کرد.
تا چند میفریبی ای دیپلمات ما را | دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
آندورة سیادت گویا دگر سر آمد | گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را |
روزی که ما گرفتیم باج از شهان نمودیم | با دوستان مروت با دشمنان مدارا |
گر باورت نباشد تاریخ را نظر کن | تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا |
گر بعد آشنائی پیشآمد این جدائی | ای شیخ پاکدامن معذور دار مارا |
گر نادری بزاید ایران دو پاره در هند | شاید که باز بینیم دیدار آشنا را |
سازار چنین نوازد روسیة جوان باز | در وجد و حالت آرد پیران پارسا را[2] |
ای اهل هند و ارلندای خلق و مصر و ایران | هات الصبوح و هبوا یا ایها السکارا[3] |
دیگر ملا و ملجاء بیچارگان کجاست؟ | کاین جنگ شوم خاور و هم باختر گرفت |
ای وای از این تمدن منحوس ـ الفرار | اماکجا؟ چهجا؟ که ملاذ و مفّر گرفت |
این اتشی که اشرف مخلوق بر فروخت | هم بر جماد و نامیه هم جانور گرفت |
گرگ اجل صدا صد ازین گله هر چه برد | هر دم گرسنهتر شد و جوع البقر گرفت |
از بس گرفت قابض ارواح جان خلق | پر شد کتاب و باز حسابی ز سر گرفت؟ |
جز مرگ و انهدام و خرابی و نیستی | نشنید گوش هر که ز مخبر خبر گرفت |
بس طفل تازه زاد که آید چود در وجود | اول که گریه کرد عزا ای پدر گرفت |
ای بس عروس اول شب شاد و نیک بخت | چون صبح گشت گشتة شوهر ببر گرفت |
بد بود روزگار توحّش ـ ولی گذشت | ای یاد بد بخیر که جایش بتر گرفت |
از بس ز تانک و توپ و زنا و هوا نورد | آتش به بر و بحر و هوا هر سه در گرفت |
از علم و صنعت بشر این تیره خاکدان | هم بر جحیم سبقت و هم بر سقر گرفت |
از بس بر آسمان ز زمین شد بخار و دود | سرگیجه رفت ـ شمس و قمر دردسر گرفت |
از بسکه خون پاک جوانان بیگناه | صحرا گرفت و کوه گرفت و کمر گرفت |
نشنید غیر کشته شد و غرق گشت و سوخت | هر بینوا پدر که خبر از پسر گرفت |
این مرغ آهنین تن چون بوم شوم چیست | کاینگونه شرق و غرب جهان زیربر گرفت |
آتش فشان به جانب هر شهر و ده گذشت | بر کاخ شاه و کلبة دهقان شرر گرفت |
افزوده بر هزار و سه صد شد چوبیست سال | این جنگ آتشین کره را سر بسر گرفت |
روز سوم ز ماه شش این آب و خاک را | آن آتش زیاد بسی تندتر گرفت؟ |
از روی سحر و شعبدهها دست روزگار | دیدی چگونه پرده به یکبار بر گرفت؟ |
بر باد رفت امن و رفاه و صلاح و خیر | جایش فساد و فتنه و آشوب و شرّ گرفت. |
آزاد راحتی چکنی شکوه چون خودی | بینی که باز دزدی و غارت ز سر گرفت |
غزلیات: |
بعد از اینم می و معشوق و مطرب هوس است | هر چه گفتیم و شنیدیم بیک عمر بس است |
خواب آسوده و امنیت خاطر بجهان | باشد آنرا که نگویند فلانی چه کس است |
بلبل از بلهوسی در بر ابناء بشر | کرد یک چهچه و یک عمر اسیر قفس است |
خوبر و فایده از حسن خدا داد چه دید | جز بهر جا که رود چشم بداز پیش و پس است |
طعم شیرین شکر باعث آنشد ز نخست | که بهر جاست گرفتار هجوم مگس است |
بنشین در بر من یکنفس ای جان عزیز | که گرم حاصلی از عمر بود این نفس است |
جز گل روی تو در باغ جهان هر چه که هست | پیش چشم من و صاحب نظران خار و خس است |
شعر من ـ شهره بآزادگیم کرد بدهر |
شعر من ـ شهره بآزادگیم کرد بدهر |
هیچم از نیست ـ همین طبع خدادی بس است |
دوستان ـ عاشق شدن کار دلست | دل من دادی ـ پس گرفتن مشکلست |
کار عشق ما برسوائی کشید | بی سبب پندم مده ـ بی حاصلیست |
عشق بازان مجازی گفتهاند: | میدوای درد ـ وظنی باطلست |
می علاج درد عاشق کی کند؟ | غمزة ساقی ـ علاج عاجلست |
کوی لیلی جای مجنونست و بس | کی رسد آنجا هر آنکس عاقلست |
وقت جاندادن ز فرط شوق و ذوق | جان بتن رقصد که جانان قائلست |
رمز عشق آزاد با عارف بگو |
زاهد اندر فهم معنی جاهلست |
در هفت آسمان چوتو یک ماه پاره نیست | مه را به پیش روی تو قدر ستاره نیست |
خواهد که قتل عام کند چشمت اینخطاست | با کمسیون مژچه گرش استشاره نیست |
گر بنگری ببرسنل عاشقان ـ چو ما | عشاق نیک سابقه در آن اداره نیست |
من از جهان کناره نمودم برای تو | اندر کنارم آی ـ که وقت کناره نیست |
چون بهره من بششدر عشق تو عاقبت | گشتی اسیر و هیچ دیگر راه چاره نیست |
خونم بریز و وحشت روز حساب را | از دل بنه که خون من اندر شماره نیست |
گاهی نظر بمهر بآزاد کن که او |
اند جهان بجز تو بهیچش نظاره نیست |
در رثاء مرحوم حشمت لواف که از شعراء و عرفاء کهناسل معاصر بوده گفته است:
استاد سخن حشمت ـ آوخ که ز دنیا رفت از مرگ چنین استاد پیداست چه بر ما رفت
از مردن او فریاد ـ از اهل ادب برخاست | وز رفتن او رونق ـ از بزم احبا رفت |
از ملک ادب ای چرخ ـ خورشید جهانگیر | دیدی که بزیر خاک با طبع چو دریا رفت |
بر اهل ادب امروز ـ شد تیره چو شب گیتی | خورشید سپهر شعر ـ تا در دل عبرا رفت |
گر گوهر یکدانه ـ از خاک برون آرند | پس از چه بزیر خاک ـ این گوهر یکتا رفت! |
چون ترک علائق کرد آنصوفی صافیدل | شد برتر و بالاتر ـ ز آنجا که مسیجا رفت |
تا طائر روح او ـ سیر از قفس تن شد | بالی زد و پر بگشاد ، زی عالم بالا رفت |
بر سال هزار افزون ـ | چون سیصد و سی گردید |
[1] ـ شیراز: Shiraz شهرستان شیراز یکی از شهرستانهای هشتگانه استان هفتم کشور است.
(نقل از صفحه قبل) آب و هوایش هوای شهرستان به طور کلی معتدل است و درجة حرارت نسبت پستی و بلندی زمین متغیر است، مثلا در حدود شیراز و سروستان و زرقای دارای زمستانهای معتدل و تابستانهای بالنسبه گرم میباشد ـ ولی هوای نواحی اردکان و کوهمره سرخی سرد است. آب زراعتی و مشروب شهرستان از رودخانهها و چشمه ساران و قنوات است و احیاناً از چاه نیز تأمین میشود.
ارتفاعات: به طور کلی شهرستان شیراز صرف نظر از جلگههای شیراز ـ مرودشت ـ و کربال، یک منطقه کوهستانی است و امتداد ارتفاعات از شمال باختری به جنوب خاوری است، از شمال به جنوب رشتههای مهم زیر در شهرستان مشاهده میشود:
ارتفاعات برم فیروز که از دهستان کمهروکاکان در شمال باختری اردکان شروع شده و بخاور امتداد پیدا کرده، از شمال د هستان رامجرد گذشته و بارتفاعات شمالی ارسنجان و تنگ شکن مربوط میگردد ـ بلندترین قلل آن در شمال دهستان رامجرد بنام کوه دینا (4000 متر) و کوه امامزاده (3125) متر ارتفاع دارد و اغلب اوقات از برف مستور است، تنگ معروف سعادت آباد و تنگ بلاغی در این کوهستان و ناحیه کمین واقع شده است.
سازمان اداری: شهرستان شیراز از چهار بخش: مرکزی ـ اردکان. زرقان ـ و سروستان تشکیل یافته و مجموع قراه و قصبات آن 721 و عدة نفوسش سیصد و چهل هزار (340000 ) نفر است.
زبان و مذهبشان: زبان اهالی شهرستان فارسی است و اغلب مردم بواسطة معاشرت و معامله با عشائر ترک زبان قشقائی بزبان ترکی هم شنا هستند.
مذهب اهالی: شیعه دوازده امامی است و در شهر شیراز اقلیتهای زردشتی ـ مسیحی ـ و کلیمی نیز وجود دارد. محصولات عمدة آن: غله ـ برنج ـ حبوب ـ چغندر قند ـ تنباکو ـ پنبه ـ سبزی و میوه است، سابقاً تریاک هم یکی از محصولات مهم فارس بوده که اکنون کشت آن ممنوع شده است.
صادرات عمده آن: روغن ـ پشم، پوست، قالی، خشکبار، کتیرا، تنباکو و صنایعش قالی و گلیم و جاجیم بافی است.
راههای آن: 1ـ راه شوسه شیراز اصفهان 2ـ شوسه شیراز بوشهر 3ـ شوسه شیراز فیروز آباد 4ـ شوسة فسا ـ جهرم شیراز 5ـ شوسة شیراز ـ خفر ـ جهرم ـ بندر لنگه 6ـ شوسة شیراز ـ سروستان ـ نیریزـ سیرجان ـ کرمان، 7ـ شوسة شیراز ـ اردکان ـ تل خسروی. علاوه بر اینها راههای فرعی متعدد در دهستانها بوسیله اهالی تسطیح شده که در تابستان قابل عبور اتومبیل میباشد.
شیراز: نام بخش مرکزی شهرستان شیراز و دهستان کازرون و از جنوب به بخش مرکزی فیروز آباد ـ و از خاور ببخش سروستان محدود است.
هوایش معتدل و در نواحی کوهستان باختر نسبة سرد است و آب مشروب و زراعت از رودخانه قره آغاج و قره باغ و چشمهسارها و قنوات است.
محصولاتش: غله ـ چغندر ـ قند ـ میوهـ برنج و حبوب است.
شغل اهال: زراعت ـ باغبانی ـ کسبـ صنایع دستیـ قالی ـ گلیم و پارچه بافی است.
از پنج دهستان: حومه ـ سیاخـ قره باغ ـ کوهمره سرخی ـ دود و داریان تشکیل یافته و مجموع قراء و قصبات آن صدو شصت و دو است.
نفوسش (باستثناء شهر شیراز) در حدود پنجاه هزار نفر میباشد.
قراء مهمه دهستان حومه عبارتست از: سلطان آباد ـ کفترک ـ اقبال آباد ـ آجوال ـقلات ـ مسجد یزدی و گویوم .
شهر شیراز: شهر شیراز مرکز شهرستان شیراز و مرکز استان هفتم کشور ایران است:
این شهر یکی از شهرهای قدیم و مشهور ایران است که بنا بر مشهور محمد بن یوسف ثقفی (برادر حجاج) از امراء بنی امیه در سال هفتاد و چهار هجری بنیاد کرده است آثار تاریخی زیادی از زمان اتابکان فارس و دیالمه و صفاریان مخصوصاً از زمان کریم خان زند در آن وجود دارد.
این شهر کنار شوسه طهران به بوشهر واقع شده و فاصله آن با شهرهای مجاور به شرح ذیل است:
تا آباده 280 تا کازرون 123 تا بوشهر 295 تا جهرم 200 تا فسا 164 تا فیروز آباد 116 کیلومتر است.
طولش 52 درجه و 32 دقیقه از گرنویچ ـ عرضش 29 درجه و 36 دقیقه ـ و ارتفاعش از سطح دریا هزار و پانصد و سی متر (5500 پا) است.
از لحاظ ساختمان دو ناحیه مشخص در شهر وجود دارد ـ ناحیه جنوب خاوری دارای کوچهها و خیابانهای سبک قدیم و ناحیه شمال باختری که شامل خیابانها و ساختمانهای جدید است و مهمترین قسمت شهر را تشکیل میدهد.
مهمترین ساختمانهای قدیمی آن مزار حضرت سید میر احمد مشهور بشاه چراغ و سید علاء الدین حسین ـ مسجد جامع عتیق که از بناهای عمر و لیث صفاری است مقبره شیخ سعدی و خواه حافظ ـ بازار وکیل ـ مسجد وکیل ـ حمام وکیل ـ مسجد نو (که از بناهای اتابک سعد زنگی است) خرابههای آبش خاتون ـ مدرسة خانـ مسجد نصیر الملک ـ و قصرا بونصر (در دو فرسنگی شهر) و غیر اینهاست که در اینجا مجال شرح نیست.
هوای شیراز در تابستان و زمستان معتدل و لطیف است، و در زمستان بندرت برف میبارد ـ ارتفاع باران در حدود چهار صد میلیمتر، آبش بوسیله لول کشی و روشنائیش با برق است. کلیه ادارات دولتی و شعبههای بانک ملی ـ سپه ـ رهنی ـ کشاورزی در شهر وجود دارد ـ در حدود 4500 باب دکان و مغازه و هشت باب مهمانخانه و مسافر خانه و نج باب رستوران و کافه و شصت و یک باب گرمابه و متجاوز از هزار شماره تلفن دارد ـ در این شهر یک دانشکده پزشکی ـ یک دانشکده ادبیات ـ یک آموزشگاه عالی بهداشت دو دانشسرا ـ دو هنرستان ـ سیزده دبیرستان ـ پنجاه دبستان ـ دو کودکستان و چند بیمارستان که از همه مهمتر بیمارستان نمازی است وجود دارد ـ نفوسش در حدود 170 هزار نفر و مذهب اکثر ساکنینش شیعه اثنی عشری و شغل مردمش: تجارت ـ کسب ـ ملک داری ـ و زراعت است.
از صنایع مشهورش خاتم سازی و نقره کاری میباشد.
نگارنده گوید تا اینجا نقل به معنی از فرهنگ جغرافیائی ایران. جلد هفتم و اطلاعات شخصی بود و اینکه نوشته شده بانی شیراز محمد بن یوسف ثقفی بوده طبق نبشههائی که اخیراً در استخر (تخت جمشید) به دست آمده و ترجمه شده معلوم شده است که شیراز قبل از اسلام معمور بوده و از شهرهای خیلی قدیم ایران است که بانی آن معلوم نیست و ممکن است در حملة عرب خراب شده باشد و محمد ثقفی مجدداً آنرا آباد کرده باشد.
اصطخری بنای شیراز را بعد از اسلام و بانی آنرا محمد بن القاسم بن ابی عقیل پسر عم حجاج بن یوسف ثقفی میداند و میگوید در موقع فتح استخر بدست مسلمین محل فعلی شیراز ممسکر مسلمانها بوده است.
(*) مقصود از کلمه آزادیخواه که در اینجا یا جای دیگر این کتاب آمده آن عده از ایرانیان معاصر است که یا در راه تغییر رژیم ایران از استبداد بشروطه متحمل رنجهائی شدهاند یا در جنگ بین الملل و دوم با استعمار طلبان و آبادی آنان مبارزه کرده و لطماتی دیدهاند.
[2] ـ اشاره بانقلاب روسیه و تغییر رژیم آن کشور در سال 1917 مسیحی از امپریالیستی تزاری به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است که در آن زمان آزادیخواهان ایران و سایر ملل و تجدیده دنیا را بآتیه درخشان و آزادی از قید اسارت استعمار طلبان امیدوار ساخته بود.
[3] ـ هات الصبوح و هبوا الخ یعنی شرابی را که در بامداد مینوشند بیاور و بیدار شوید ای کسانیکه مست هستید ـ و هبوا بضم اول و تشدید بای ابجد از مصدر هب است که به معنی بیدار شدن است ـ حاشیه مرحوم داور بر دیوان حافظ خط قدسی.