حسن بن احمد بن عبدالغفار بن محمد بن سلیمان بن ابان معروف به «ابوعلی فارس» از نحاة و محدثین و شعراء قرن چهارم هجری است در سال دویست و هشتاد و هشت در شهر فسا متولد شد و تحصیلات ابتدائی را در آنجا فرا گرفت و آنگاه برای تکمیل تحصیلات خود ببغداد رفت ـ و در محضر درس ایبن سراج [1] و زجاج [2] حضور یافت و ادبیات عربی مخصوصاً علم نحو را بحد کمال آموخت ـ و بتدریس مشغول گشت و ابن جنّی [3] و علی بن عیسی الربعی [4] از شاگردان او بودهاند.
ابو علی از بغداد بشام رفت و در سال سیصد و چهل و یک بشهر حلب رسید و چندی در دربار سیف الدوله بن حمدان با احترام تمام بزیست و ابو الطیب متنبی را ملاقات و با او مباحثه کرد. و بشیراز بازگشت و در دربار امیر عضد الدوله دیلمی مکانتی بسزا یافت و نوشتهاند که وقتی امیر مذکور گفته است «انا عبد من عبید ابو علی الفسوی فی النحو» و ابو علی کتاب «ایضاح» را که نحو است بنام او نوشت و نسخهای بامیر داد و امیر پس از مطالعه اظهار داشت «از این کتاب چیزی بسر معلوماتم افزوده نشد همانا اطفال دبستان را در خور است» ابو علی از این گفته برنجید و کتاب «تکلمه» را که در علم صرف است پرداخت و بدو تقدیم نمود، امیر چون مقداری از آن بخواند گفت «گوئی شیخ ازکلمات ما بخشم اندر شده و بتالیف کتابی پرداخته که نه خود بر فهم آن قادر است و نه مرا ادراک آن میسر» و چون عضد الدوله برای جنگ با پسر عمش عز الدوله بختیار بن معز الدوله تصمیم عزیمت بجانب بغدادگرفت خواست ابو علی را با خود ببرد ابو علی چون از اراده او آگاه شد گفت« انا من رجال الدعاء لا من رجال اللقاء ـ فحاز الله للملک فی عزیمته و انجح قصده فی نهضة و جعل العافیة زاده والظفر تجاهه و الملائکة انصاره.[5]
آنگاه این دو بیت را انشاد کرد:
و دعته حیث لا تودعه | نفس ولیکن یسیر معه |
ثم تولی و فی الفواد له | ضیق محل و فی الدموع سعه[6] |
عضد الدوله از گفته او خشنود شد و او را ستود.
ابن خلکان مینویسد در سال 648 در قاهره بودم، شبی بخواب دیدم که بسمت قلیوب که قصبهای در نزدیکی قاهره است میروم ناگاه بعمارتی بسیار کهنه و قدیم ولی محکم و زیبا وارد شدم و سه تن را در آنجا دیدم ـ روی بآنها کرده گفتم این بنای عالی از آن کیست؟ پاسخی ندادند.
ولی یکی از آنها گفت:
ابو علی فارسی سالی چند مجاور این مشهد شریف بود و ما در حدث او شریک بودیم، و او را اشعاریست بسیار زیبا و دلنشین ـ گفتم بیاد ندارم که او را بدین صفت که بیان کردی شعری باشد ـ گفت گوش کن تا از اشعار او برایت بخوانم پس بآواز سه بیت بخواند که هنوز لذت آنها در گوش من جای دارد و چون از خواب بیدار گشتم فقط بیتی از آخر آن بخاطرم مانده بود و آن چنین است:
الناس فی الخیر لایرضون من احد | فکیف ظنک سیموا الشرا و ساموا[7] |
ابو علی را تصنیفات زیاد است که بعضی از آن ذیلا نام برده میشود:
1ـ کتاب ایضاح (در نحو) 2ـ کتاب اغفال (در معانی که زجاج از آنها غفلت کرده است) 3ـ کتاب تکمله در صرف 4ـ کتاب حجة در قراءات 5ـ کتاب عوامل 6ـ مسائل المجلسیات 7ـ مسائل البغدادیات 8ـ مسائل للشیرازیات [8] 9ـ مسائل المجلسیات 10ـ مسائل العسکریه 11ـ مسائل العسکریات 12ـ کتاب القصریات 13ـ کتاب البصریه 14ـ مسائل الکرمانیات 15ـ کتاب در ادبیات عرب 16ـ تعلیقه بر الکتاب سیبویه و غیر اینها[9] .
در ماه ربیع الاول سال سیصد و هفتاد و هفت در بغداد وفات یافت.
[1] ـ ابوبکر بن محمد بن السری السهل از نحوبین و موسیقی دانها و مؤلفین و ادباء و شعراء قرن چهارم هجری و مؤلف کتابهای جمل الاصول ـ کتاب الاشفاق ـ کتاب الشعر و الشعراء کتاب المواصلات ـ کتاب الجمل و غیره متوفی 316.
[2] ـ ابواسحق ابراهیم بن محمدب ن سری بن سهل ـ از ادباء بزرگ قرن چهارم هجری ـ متوفی 310 یا 311 با 316 در بغداد.
[3] ـ ابوالفتح بن عثمانب ن جنی الموصلی النحوی ـ از دانشمندان و مؤلفین معتبر قرن چهارم هجری ـ متوفی 393.
[4] ـ ابوالحسن علی بن عیسی بن فرج بن صالح رعی نحوی شیرازی ـ متوفی 420 در بغداد.
[5] ـ یعنی، من از مردم دعا هستم نه از مردم دیدار خدای متعال اسباب عزیمت شاه را فراهم سازد و بمقصودی که از این حرکت دارد برساند و تندرستی را توشه راهش کند و فیروزی رو باو و فرشتگان را مدد گارش سازد.
[6] ـ یعنی : وداع گفتم او را در آن مقام که هیچکس او را ودع نمیکند ولی نفس با او بمسافرت میرود. پس یاز میگردد در حالیکه در دل جایش تنگ و در سرشک دیده مکانش وسیع است.
[7] ـ یعنی: مردم در موقع رسیدن خبر از کسی راقشی نیستند ـ پس چگونه گمان میکنی در صورتیکه وادار بکار بد شوند یا خود اراده شر کنند.
[8] ـ یک نسخة خطی از این کتاب در کتابخانه فاضل معاصر آقای فخرالدین نصیری در طهران موجود است.
[9] ـ نقل بمعنی از نامه دانشوران و ابن خلکان و معجم الادباء یاقتون حموی جلد سوم یاقتوت حموی نسب صاحب ترجمه را چنین نوشته است الحسن بن احمد بن عبدالغفار بن سلیمان الفارسی.