میرزا محمد امین شیرازی متخلص بخاکی
از شعراء عمر بکسب میپرداخت و ناگهان طالب صحبت اصحاب حال شد و به محبعلی شاه چشتی سرسپرد ـ و بتصفیه باطن و ریاضات شاقه مشغول شد و از دشمنان تصوف رنج فراوان برد و ملامت بیکران شنید و ملالت نیافت، چندی بسفر عراق عرب و عجم رفت و گروهی ارادتش را گزیدند ـ پس بشیراز برگشت و در آنجا متوطن شد.
فقهاء عصر محبعلی شاه را بکفر منسوب داشتند و از شیرازش اخراج کردند ـ هدایت مینویسد: در حال خروج بخدمتش رسیدم پیری معمر موقر مکرم بود ـ علی ای حال میرزا چندی در تکیه هفت تنان خارج شهر صومه و خانقاه داشت و مکرر فیض صحبتش روزی میشد ـ بسیار آزموده و سوخته و پخته و خلیق بود.
در عین فقر قناعت و در کمال عجز مناعت داشت، در اواخر عمر بطهران آمده مدتی بماند تا رحلت نمود ـ در مقبره خارج شهر طهران جسمش مدفون شد و جمعی از مریدانش از او کرامتها بیان کردند.
علی الجمله وی خاکیشاه لقب داشت و بر طریقه حقه ثابت بود ـ گاهی بر حسب ذوق بنظمی میپرداخت ولی مدون نمیساخت از اوست:
رباعی:
چندی پی علم و مذهب و کیش شدم یکچند دگر طالب درویش شدم
دیدم دل بوده مبدء هر فیضی برگشتم و عاشق دل خویش شدم
ای دل اگر دمی ز خودی با خدا شوی از پای تا بسر همه نو رو ضیا شوی
گفتنی کز اختلاف جهان نیستم خلاص هست خلاص گر بخلافش رضا شوی
یابی فراغتی ز سمتهای نفس اگر با سالکان راه صفا آشنا شوی
سال فوتش معلوم نشد همینقدر معلوم است که قبل از فوت هدایت (سال 1288) وفات یافته است.