وی از اهل علم و ادب و عرفان و اصلا از مردم یکی از دیهات شاهرود بود، و در اینسال چنان که در «نابغة علم و عرفان: 361» فرموده متولد شده، و در سنه 1299 در گنابد بخدمت حاج ملا سلطانعلی رسیده و بعد از آن در مشهد مقدس متوطن و بادارة گمرگ در آمد و هماره بخدمت گذاری فقرا بسر میآورد، و سفرها بگنابد رفت و آمد نمود.
و آخر در روز دو شنبه بیست و نهم ماه ذی الحجة الحرام سنه 1359 هزار وسیصد و پنجاه و نه ـ مطابق 7 بهمن ماه باستانی ـ وفات کرده و در جوار حضرت رضا (ع) دفن شد. و در «شمس التواریخ: 107» وی را با عنوانی مخصوص ذکر کرده. و در «نابغه» وفات او را در 2 شنبه 29 ذی الحجه مذکور ـ مطابق 7 دی ماه ـ نوشته، و آن بشهادت تقویم موجود آن سال غلط است، و نشاید گفت شمسی آن درست و قمری غلط است زیرا که در روزنامههای آن ایام اعلان مجلس فاتحة او را در محرم سنه 1360 نوشته، و آن غلط و مبنی بر تقریب است، و در «تذکرة العارفین: 124: مخصوصاً در 29 بهمن بدون ماه و روز قمری فرموده.
و بهر حال، بطوری که در «تاریخ نائین» بعد از ذکر وفات او نوشته وی نه نفر پسر و دختر داشته بدین شرح:
اول صادق خان. دویم جهانگیر خان معاون بانگ صنعتی. سیم تقی خان معاون سابق کتابخانة مجلس. چهارم محمود خان عضو وزارت فرهنگ. پنجم ابوالقاسم خان قاضی دادگستری. ششم همسر احمد فریدونی معاون سابق وزارت کشور. هفتم همسر سید صدر الدین بلاغی برادر مؤلف (1288). هشتم همسر غلامعلی خان محمودی رئیس دارائی مشهد. نهم همسر حسین درمان تاجر داروجات، انتهی.
و در «نابغه» فرزند اول (صادق) را بلقب موفق السلطان نوشته. و فرزند دویم (جهانگیر خان) بطوری که در «نامة سخنوارن: 65 » نوشته شاعری است دارای احساساتی لطیف و بیاناتی شیرین و این چند فرد شعر را از او آورده:
بشنیدهام که بوده شهی آنچنان مریض کاورا دوای هیچ طبیبی ثمر نداشت
از بخت خویش بود ملک در ملال و غم آه ملک بچرخ ستمگر اثر نداشت
ناچار کرد قصد سفر با دلی حزین بر درد خویش چاره بغیر از سفر نداشت
در راه، چشم شاه بدرویشی اوفتاد بگرفته راه خویش و بسلطان نظر نداشت
فرمود شاه تا که شود حاضر حضور آنکو نظر بشاه و کلاه و کمر نداشت
پرسید راه چاره ز درویش پادشاه در سر بغیر چاره خیالی دیگر نداشت
گفتا بپوش پیرهنی را که صاحبش از درد و رنج فارغ و شوری بسر نداشت
کردند جستجود همه شهر و نبود هیچ مردی که از جفای فلک چشم تر نداشت
بی غصه کس نبود چو گشتند در جهان وین مادر زمانه چنان یک پسر نداشت
دیدند لاجرم به بیابان کسی که بود فارغ ز غصه و ز غم اصلا خبر نداشت
میخواستند پیرهنش نزد شه برند بود از قضا برهنه و چیزی ببر نداشت!
و میرزا احمد خان فریدونی شوهر ششم از معاریف عرفاء زمان و رجال دولتی ایران است. در «نابغه: 345» شرحی دربارة وی نوشته بخلاصه اینکه: وی برادر مادری مرحوم میرزا حسینعلی موثق السلطان و اصلا شیرازی است ولی در تهران سکونت دارد.
درج 2 سنه 1301 متولد شده و با آنکه سالها در رأس وزارت کشور قرار گرفته و دفعاتی هم کفالت آنرا داشته از توابع و فروتنی با فقرا فرو گذار نکرده و سه پسر دارد بنامهای فریدون خان و اسفند یار خان و بهروز خان، انتهی.