رئیس الاذکیاء علّامة العلماء قطب فلک التّحقیق شمس سماء التّدقیق الحکیم الاعظم و البحر الخضّم بحرالعلوم السید حسین بن العارف الکامل مولانا السید رمضان علی النّونهروی اعلی الله مقامهما
کلیم طور سینای حکمت شعلهی جواله ذکاوت نفس ناطقه شخص کمال مرأت مهر انجلای عقل فعال صیّاد شوارد دقایق ساقی مشارع زلال حقایق، رافع الویه تفرّد ناصب اعلام تجرید و تجرّد حلّال غوامض شفا کشاف اسرار اسفار حکیم صدر آفتاب افق مبین حکمة یمانیّه حاصل الواح نوریّه حکمیة متعالیة علاّمه اسرار مبدأ و معاد معلّم اوّل صحائف ملکوتیّه معلّم ثالث سیّد داماد
شاید اگر طبیعت معجز نمای تو در شرع فضل دعوی پیغمبری کند
خطّی به استقامت طبع خوشت کجاست تا آسمان فکر تو را محوری کند
نهایة الادراک معانی سلالهی تحفهی بهیّه مقاصد متضاحیه ثمرهی از ثمرات سیّد المرتاضین برهان المهندسین مولانا السیّد حسین قدّس الله تربته شخصی بودند که از جای عنان بیان در مدایح و شرح کمالاتش به منزلهی آن است که خورشید جهان آرا را به شمع نمایند و بدیهات اوله را به حدود و براهین اثبات کنند مطالب عقلیّه را در دار العلم و الفضل لکهنو از علماء فرنگی محلّ تحصیل فرموده و در عرصهی قلیل از زحمت تعلّم و مشقّت خبرکشی فارغ گشته خود غوامض مشکلات کتب مشکله مطوّله حکمیه را مثل شرح اشارات سلطان الحکماء را و حاشیهی قدیمهی جلالیّه و غیره حلّ میفرمود از آنجا که استعداد فطری و کسی برای اشتغال نفس نفیس به مشعلهی انوار عالم افروز عقل فعال به تمام میداشت در چند روز مالک ملکات قوّه قدسیّه و جامع جوامع مراتب عقل بالفعل و سرچشمهی مقاصد حدسیّه گردید.
قال رسول الله صلّی الله علیه و اله و سلّم لیس العلم بکثرة التّعلّم بل هو نور یقذفه الله فی قلب من یشآء من عباده.
و علوم شرعیّهی فقهیّه و اصولیّه را در خدمت جناب قدوة الفقهاء استاد العلماء: مولانا السید حسین قدّس سرّه گذرانیده و در چند روز چندان ملکهی تامّهی و احاطهی کلیّه و دقیقه طرازی در این فنون شرعیّه ظاهر و حاصل فرموده که از اکرم خصّیصین و اعظم متقربین و اشرف اولاد روحانیّین جناب سید العلماء معدود گردید چنان که جناب سیّد العلماء در مکاتیب و مراسلات خود که علامی را به نونهره ابلاغ میفرمودند به خطاب دلدار شد یاد میفرمودند و تعبیر به صفة افضل التّفضیل به تقریب تشریف ولدیته مشعر فضل عظیمی و عظیمه کمالی که هست فوق الفوق و غایة الغایة میباشد و بعد از این ما را احتیاج به اثبات برهان کمال نور حدقه ارباب کمال باقی نمی ماند که اگر همین یک فضیلتش را در برابر تمام فضائل نفسانیّه و ملکات ملکیّه سایر فضلاء روزگار در میزان اعتبار سنجیده شده پلّهی این فضیلت فرق به فرقدان و سر به اطلس آسمان میکشد و هم ازاحه آغشتگان دنائس دنائت و غباوت که روائح فوایح نسیم انوار قاهره و جواهر عقلیّه به کاخ دماغ سنگلاخ ایشان نرسیده و گلی از بوستان معارف حکمیّه نچیده اند چه عجب که عجب گیرند و تیشه بر پای جوهر لطیف عقل زنند و توهّم کنند که چگونه ممکن باشد شخصی در عرصهی قلیل به چنین مراتب کمالات علمیّهی علوم حکمیه و شرعیّه فائز باشد و معانی و مطالب فنون عالیه را حائز شود. پس از آنجا که المرء یقیس علی نفسه همم ادراک نفوس سافلهی ذاتیّه از حیطهی مضیقه مظلمه متخیلّات جزئیّه محدودهی خود بیرون نمی روند و گوش هوش را از سماع نوای روح پرور مطالب حکمیّه که میدارند نمی شنوند که شیخ الرّئیس در نمط ثالث اشارت به مقام اثبات قوّه قدسیّه افاده میفرماید:
و لعلّک تشتهی زیادة دلالة علی القوة القدسیّه و امکان وجودها فاستمّر الست نعلم ان للحدس وجودًا و انّ للانسان فیه مراتب و فی الفکرة فمنهم غبیّ لایعود علیه الفکرة برادّة و منهم من له فطانة الی حذ نادٍ و یستمتع بالفکر و کما انّک تجدجانب النّقصان منتهیًا الی عدیم الحس فایقن انّ الجانب الّذی یلی الزّیادة یمکن انتهآؤه الی غنی فی اکثر احواله عن التّعلّم و الفکرة انتهی ملخّصًا.
و خود احوال خیر مآل جناب شیخ الرّئیس ابن سینا رحمه الله بر این معنی دال است که در زمان قلیل از کمال حدّت زکاوت و قوّت قدسیّه از تعلّم فارغ گشته خود به مطالعهی اسفار حکمای قدیم اشتغال فرموده در اسرع اوان گوی مفاوقت مسابقت از اقران ربوده و کتاب قانون را در حداثت سنّ تصنیف فرموده چنان چه تفصیل این اجمال در کتاب مستطاب مجالس المؤمنین در مجلس حکمای شیعه مذکور است.
و بالجمله مولوی سیّد محّمد فخر العلماء که در علوم فنون حکمیّه خود را بی نظیر و بی عدیل دعاوی بلند که در برابر علوّ مقدار آن دعاوی اقطار فلک الافلاک هم کمتر از شعیره باشد میفرمود از جناب مولانا رضا حسین مرحوم در لکهنو میفرمود که قسم به خدای لم یزل و لا یزال من مثل آقای سیّد حسین نونهروی از هند تا بلد عرب و عجم حدید الّذهن ندیدم که هر گاه درس شرح هدایه میبدی میگرفت مطالب دقیقه شرح هدایه حکیم صدرای شیرازی را بدون اعانت استاذ به نهایت حسن تقریر بیان میفرمود و اساتذه را محو حیرت میکرد و بعضی از کتب درسیّه را بعد مراجعت از لکهنو چون مستغنی از تلقین و تعلیم حسّی شده بود به کمال تدقیق در مطالعه حل میفرمود چنانچه نسخهی حاشیهی فاضل قاضی محّمد مبارک بر میر زاهد شرح مواقف و حاشیهی میرزا جان بر شرح مواقف امور عامّه از کتاب خانه آن جناب دیدم که از نظر شریف علامی گذشته بود و فوائد عدیده مرقوم قلم افاضت شیم بودند و سایر کتب درسیّه را به تمام تنقیح و تدقیق که علماء اعصار از ادراک آن مقامات عالیه در تحقیق عاجز بودند کرّة بعد اخری در مجالس عدیده قبل ورود مرشد آباد درس میداد و حلّال غوامض حکمت و ریاضی و کشّاف اسرار علوم معروفه بوده در فنون ریاضیّه هئیت و حساب و اقلیدس یگانهی آفاق و اعجوبهی روزگار بالاتّفاق بود جمله مقامات تحریر اقلیدس را حفظ داشته و در اثبات دعاوی اکثر اشکال دقّتها به کار برده و اختراعات کثیره متفرّد و در فنّ ارثماطیقی قوانین جدیده و کثیره را ابداع فرموده بود و قلم اصلاح بر کتاب مستطاب جامع بهادر خانی کشیده و اعتراضات کثیره و اغلاط وفیره و تدقیقات عمیقه در مطاوی حواشی این کتاب ودیعه نهاده و تفصیل اعتراضات خود را به خدمت جناب مولانا غلام حسین عرضه داشت و به واسطهی جناب جدّ علّامه جواب خواسته چنان چه در مکتوب جناب مولانا نجف علی که به نام علامی بود مرقوم دیدم که محصّل معنی آن این است که جزو اعتراضات شما را حواله جناب مولوی غلام حسین صاحب کردم جناب مولوی صاحب هزار آفرین برکمال حدّت زکاوت و نهایت دقت نظر شما میکنند و به حدّی مشتاق ملاقات گردیدند که شرحش نتوان کرد و در تحریر جواب تحیّر و تردّد خود را ظاهر میفرمایند جملهی اعتراضات اگر حواشی کتاب جامع بهادر خانی که هنگام مطالعه عجالةً تحریر کرده بود علی حده نقل برداشته شود به قدر ثلث کتاب میشود خلاصه منتهای کمال علامی در فنون ریاضیّه بیرون طاقت عقول و اوساط ناس بود و حقّ آن است که علوم کسبیّهی ما را به علوم و هبّیهی آن جناب که از آثار استجابت دعوات حضرت سیّد المرتاضین بود خیال برابری کردن به منزلهی تصویر محال است اغلاط حسابیّه کتاب جامع بهادر خانی که ظاهر فرموده مفهوم مردم قلیل البضاعه در صناعات علوم هم میتواند شد کسی که اطّلاع بر ذرّه از کمال حدّت و کمال مهارت آن جناب در فنون ریاضیّه خواهش داشته باشد بر آن مواضع نظر فرماید که از آفتاب روشن تر است در بلدهی مرشد آباد گورنر کلکته بر قصر جناب عالی ایستاده بود بر سبیل امتحان از جناب مولانا العلّام سؤال کرد که آب این دریا چه قدر طول داشته باشد علامی بدون استعانت آلت و به غیر تعمّق کثیر در طرفة العین مقدار طول و عمقش را بیان فرمودند کور نر به غرض تصدیق مقال از آلت انگریزی مساحت آب به دست خود نمود و با جواب علّامی برابر آمد که به قدر کسور هم تفاوت نبود گور نر بر این سرعت و صحّت جواب حیران ماند و اعتراف به تفرّد و تبحّر آن حضرت کرد جناب الحاجّ سیّد ولایت صاحب مرحوم حکایت میفرمودند که شدّت شوق علّامی مطالعهی کتاب با وصف این ذهن و حافظه به این مرتبه بود که هفت مرتبه کتاب شرح لمعه دمشقیّه را از اوّل تا آخر مطالعه فرموده بود و میفرمود که این کتاب در فقه عجب بحری است در علم فروع که عجائب حقایق آن منقضی نمی شود و جناب الحاجّ در زمرهی تلامذه آن حضرت منسلک بودند اوایل مقاصد حکمت طبعی و آلهی به خدمت مولانا گذرانیده بودند جناب سیّد المؤمنین الکاملین المحّدثین سیّد امداد علی اعلی الله مقامه بیان میفرمودند که کیفیّت مشقّت و جفاکشی و ریاضت مولانا سیّد حسین در مطالعه اسفار علوم به این حدّ رسیده بود که شبها آرام نمی گرفت و شباشب به مطالعه به سر میبرد تا این که از کثرت مطالعه که بدون متّکا و غیره بر تختهای چوبی میفرمود داغهای سیاه بر ذراعین ظاهر شده بود و پوست مرافق سیاه و بسیار کنده شده بود مولانا سیّد رضا حسین میفرمود که جناب والد علّام پانزده پاره قرآن را حفظ داشته و در عرضهی یک ماه این قدر حفظ فرموده سبب این بود که بعض اهل سنّت رو به روی جناب علّامی بر فرقهی شیعه طعن کرده بود که حفظ قرآن به اینها ممکن نمی شود هر گاه آن شخص این حالت سرعت حفظ علامی را مشاهده کرد از عقیدهی جاهلانه خود بر گشت و خدمت مولانا هم سلسلهی حفظ را مقطوع فرمود.
فقیر گوید که غزالی در کتاب احیاء العلوم میفرماید که حفظ قرآن بدون تعمّق معانی و تعمیل احکام ربّانی داخل اعتراز و حمق است. عوام را باید که از این شیوهی نا مرضیّه باز دارند و به امر ضروری معاد و معاش اشتغال کنند
کاش این اوقاف کثیره که در حفظ صرف الفاظ کتاب الله میکنند در تحصیل صرف و نحو و معانی و بیان به کار برند که فهمیدن یک آیه بهتر از حفظ تمام قرآن است و روایته خیر من الف روایة فافهم.
جناب مولانا سیّد زین العابدین میفرمایند که مرتبهی جدّ و جهد علامی در تحقیق امور جزئیّه فضلاً عن العلوم الکلّیة به این حدّ بود که در نونهره فصول اکبری را در خدمت مبارک استفاده میکردم. روزی در اثنای درس در لغتی از لغات این کتاب آن جناب را شبههی رویداد سبق را انقطاع فرمود و حمّال را از نونهره به غازی پور برای آوردن کتاب منتهی الارب فی لغة العرب ابلاغ فرمود چون کتاب حاضر شد و تحقیق آن لغت به پایان رسید درس را آغاز فرمود جناب مولوی ریاض الحسین به حقیر میفرمودند که قوّه حافظه علامی بیرون قیاس مشاهده بود شعری را از کتاب غایة البیان از احمد عرب مصنّف عجب العجاب و نفحة الیمن و غیره که در فنّ ادب و نحو و صرف از مشاهیر عصر بود سئوال کردم و امّا نام غایة البیان نهان داشتم و نشانش ندادم شیخ احمد تا یک هفته وعدههای متواتر میداد که غور و خوض کردم امّا انشاءالله تا فردا معنی این شعر حلّ میشود تا این که بعد از هفته عجز خود ظاهر نمود و بر سبیل اتّفاق در غازی پور شرف لقای علامی حاصل کردم و از این شعر سئوال کردم بدون خوض و تأمّل جواب داد که این شعر در کتاب غایة البیان در فصل بیان مذکور است و حلّ آن به این نهج است بر قوّهی حافظهی آن حضرت عجبها کردم و مبهوت و حیران ماندم حدّت طبع آن حضرت و حاظر جوابی و نکته طرازی که در محاورات کلام هم به درجهی غایت بود روزی در مجلس جناب سیّد العلماء مولانا السیّد حسین اللکهنوی که مجمع افاضل بود مکتوبی را جناب سید ره حواله احمد علی صاحب محمّد آبادی رحمه الله فرمودند که بخوانند چون سواد خطّش واضح نبود جناب مولوی صاحب را در ادای الفاظش تکلّفی رو میداد سید العلماء را به وجه قطع تسلسل الفاظ مکتوب انزجاری حاصل شد و فرمود که شاید این خطّ بد خطّ میباشد جناب مولوی رحمه الله عرض کردند که ما یقرأ است علامی بالبدیهه فرمود که این جا ماء نافیه است جناب مولوی را از این معنی انکسار و اضمحلال طبع حاصل شد و نوبت به حکایت و شکایت رسید امّا چون تیر از کمان جست دیگر عود نمی کند این حکایت را جناب قدوة الاعاظم مولوی سید امداد علی قدّس سرّه بیان میفرمودند که در مدرسهی جناب عالیه نوّاب مستطاب ناظم به نکاله رئیس مرشد آباد مدّرس اعلی مقرّر شده بود و افق المبین و شمس بازغه و حاشیه قدیمه و شرح هدایه حکیم صدراء شیرازی علیه الرّحمه و اسفار اربعه را درس میداد و جواهر زواهر تحقیقات عالیه را در سلک تقریر منسلک میفرمودند به وجهی که به استماع آن تدقیقات عمیقه ساکنان ملأ اعلی در جوش سرور بودند و عقول عالم عقول سر به گریبان تحیّر کردند و غالب تلامذهی آن جناب از اهل سنت و الجماعة در آنجا بودند که همه شیوهی اخلاص و نیاز را در مرض آن استاذ کامل به قدر ذرّه هم منهمک نگذاشتند زمانی که گور نر صاحب کلکته که در فنّ ریاضی از اکابر علماء نصاری بود به تقریب حصول شرف ملازمت جناب مستطاب نوّاب ناظم جناب عالی دام اقباله در مرشد آباد نهضت فرمود و به مدرسهی عالیه نزول اجلال نمود جناب نوّاب گور نر صاحب و دیگر ارکان از یک طرف و حضرت علامی و دیگر مدرّسین از طرف دیگر بر کرسیهای زرّین جلوه گر بودند که جناب گورنر به استجازه نوّاب بعد از ادای رواسم عرفیّه از جناب بحرالعلوم سؤالات عمیقهی غامضه در فنّ ریاضی آغاز نهاد آن جناب بدون تعمّق جواب هر سؤال فی البدیهیه به این نهج میفرمود گویا این سؤال و جواب از قبل حاضر ذهن شریف میداشت و به این حسن تقریر معانی دقیقه را ادا میفرمود که گورنر در جواب هر سؤال از کرسی میایستاد و دو دست بر زانو میزد و از آن جا قاعده نصاری این است که در نهایت سرور میآیند دست بر زانو میزنند و میگفت من مثل این شخص کامل از لندن تا به هند ندیدم و به مجمع عام به مخاطبهی حضرت نوّاب میفرمود که حیف بر کساد بازاری صاحبان کمال اهل هند که این شخص به عشری از هزار اعشار کمالش قدر نکردند و از جانب نوّاب استدعا کرد که علامی را به من سپارند که نوازم خدمتگذاری را به تقدیم رسانم و لکن حضرت نوّاب مفارقه آن حضرت شاقّ آمد و رضا به مهاجرت ندادند گورنر عرض کرد که هرگاه این امر به موقف قبول نرسیده صلاح ما این است که حضرت علامی را نایب مناب و منصب صدارت ریاست تفویض کنند که پیوسته انتظام و اصلاح دولت منوط به حکمای عصر بوده است و حکیمی که در هندوستان به این حد ذکاوت و عقل و فطانت و تدبیر باشد به نظرم نرسیده چنانچه از همان روز مهمّات نظم و نسق دولت منوط به رأی ازین جناب علامی بود در عقل دنیا هم به حدّ کمال رسیده بود که مثل و نظیر نداشته خلاصه در حکمتین حکمت نظریّه و حکمت علمیّه بی نظیر و عدیم المثل بود بعد از این که این انجمن به پایان رسید گورنر صاحب استدعای لقای علامی فرمود و هنگام ملاقات دقیقه از احترام و تعظیم فرو گذاشت نکرد و عطر را از دست خود خواسته که بر مولانا بریزد آن جناب که از کمال فطانت دستمال را از جیب بیرون آورده عطر را در آن متفرق ساخت و در جیب نهاد سخن در اثناء آن ملاقات از هر علوم به میان آمد بحرالعلوم دقایق چند از حکمت سیاست مدن به جلوه تقریر آورد که گورنر هوش از سر رفت و به کمال الحاح عرض کرد که میخواهم دقایق افادات شریفه را در فنّ ریاضی و حکمت سیاست مدن به زبان انگیریزی ترجمه کنم و کتابی مرتّب سازم اگر مرضی مبارک باشد که ملازم رکاب ما تشریف فرمای کلکته شوند جناب مولانا عذر عدم رضای جناب نوّاب را ظاهر فرمود.
از مآثر افادات بحرالعلوم کتاب ردّ و قدح بر مولوی عبدالعلی صاحب بود که اهل السنّة و الجماعة ایشان را بحرالعلوم نامیده اند به وجه این که در عداوت اهل البیت علیهم السلام رشگ معاویه و یزید بود و گوی سبقت از سابقین ربوده بود و این کتاب را دو قسم بود قسم اول در ردّ اعتراضاتی که بر سیّد الحکماء میرداماد و صدرالعرفاء صدرای شیرازی علیهما الرّحمه در حواشی و کتب شروح خود کرده بود و در جواب اکثر اعتراضات تحمیق معترض را به اثبات رسانیده بود که مغز سخن حکیمیین نفهمیده خاک بر سر میکند و خود را مضحکه ارباب علوم مینماید حقّا که جزای عصبیِّت و ناصبیّت مولوی عبدالعلی صاحب بهتر از این کتاب ممکن و متصوّر نبود و قسم دوّم بر مجرّد اعتراضات که متعلّق به کلام ایشان بود مبنی فرمود این کتاب اعجوبهی روزگار نادره آثار از ممکن غیب برون آمده بود لکن قبل از آن که به نور بیاض و تبییض مجلّی و محلّی گردد جناب علّامی علیه الرّحمة به روضهی رضوان ارتحال فرمود و اختلال عظیم در امور آن حضرت پدید آمد و چند اجزای این کتاب نزد مولانا رضا حسین ره بود میخواست که تبییض و ترتیب و تهذیب آن فرماید که بغتةََ شربت ناگوار اجل چشیدند و مسند کمال آباء کرام خود را ویران فرمودند در بنارس بعد از وفات آن جناب با دیگر مصنّفات بحرالعلوم ضایع شد بعضی از مصنّفات جلیله علامی را مطالعه و استفاده کرده شد هرچند ابکار و افکار آن جناب به مثابهی از دقّت و متانت واقع شده اند که عقل فعال بر افاضات این افادات مینازد و چرخ دوّار آن حضرت را مبدع الدّقائق میخواند و دهر اعلم زمانش داند اما چون حدّت طبع آن جناب را فوق الغایه بود این قدر اعتراضات کثیره و فَإن قیلَ فیقال بر هر مسئله ایراد مینماید که ناظر را تحیّر میشود و اذهان متوسّطه را به ورطه تشویش میاندازد و جناب سیّد امداد علی اعلی الله مقامه میفرمود که در روزی که مقام نونهره با جناب مولوی گلشن علی صاحب مسئله پوشیدن لباس دقیق به زنان گفتگو فرمود جناب مولوی صاحب قول به حرمتش را اختیار فرموده بودند و مولانا العلّام بر خلاف آن کلام را بنا نهاده بود شصت شقوق عقلیّه را که هر یک منطبق بر ادلّه اربعه شرعیّه را بود ابداع فرمود و قریب به بیست شقّ در حافظه جناب موصوف با وجود امتداد زمان محفوظ مانده بود جناب مولوی را به استماع این تقریر تحیّر بود و مثل تصویر ساکت بودند و به زبان حال میفرمودند ذلک فضل الله یؤتیه من یشآء والله ذوالفضل العظیم.
رساله در ردّ رساله امامت مصنّفه جناب ممتاز العلماء سیّد تقی رحمه الله که مدار اجازات اجتهاد علماء کربلاء معلّی و مجف اشرف بر آن بود از حضرت علامی در کتابخانه مبارک دیده ام که ناظر را به مطالعهی آن رساله حیرت میآید که شخصی حکیم در امور شرعیّه به این مراتب اجتهاد فایز باشد و این درجات قوّت بحث را حایز گردد بر هر فقرهی آن رساله این قدر که جرح و قدح را هجوم داده است که نمی دانم که در تمام رساله یک فقره هم قابل تأویل صحیح باقی مانده باشد.
کتابی در مباحث حکمیّه آلهیّه و منطقیّه تصنیف فرموده است که از عمدهی نفائس این هر دو فنّ میباشد و نمی دانم که جزوی از اجزای تدقیقات شامخه و تحقیقات راسخه برای دیگران هم در این فنون باقی گذاشته باشد و افادات آن جناب بسیارند و لکن از قلّت مبالات کمتر از مسوّده به جلوهی بیاض میآورد جناب نوّاب مهدی علی خان صاحب بیان میفرمودند که در زمانی که جناب علامی وارد بلدهی عظیم آباد شدند در مجالس ما اشتغال علم و عروض به نهایت انهماک بود و آن جناب را تا آن زمان ذوقی از این فنّ خاصّ نبوده کتب موجوده فنّ عروض را از من مستعار گرفته در عرصه یک هفته اینقدر مهارت وافره در این فنّ به هم رسانیده که بعد یک هفته چون به مجلس ما تشریف آورد او را بحر موّاج علم عروض یافتم و مرتبهی ملکهی خود را در این فنّ که در زمانهی دراز حاصل کرده بودیم در برابر حفظ و ملکهی او پست تر مشاهده کردیم تمامی زحافات شعریّه را بدون رجوع کتاب تقریر میفرمود که تمام مجلس به صورت آئینه حیران ماندند گاهی به گفتن شعر میل میفرمود اما در فنّ معما گوئی یگانه زمانه بود.
تاریخ وفات حضرت العلّامة مولانا السیّد نجفعلی انشا فرموده چنانچه این عبارت به خطّ شریف آن علّامه زمانه مرقوم مرقوم دیدم. هذه لفظه:
جناب مستطاب زبدة الابرار نخبة الاخیار فاضل نحریر عالم عدیم النّظیر علّامه زمان ادیب ملیح البیان منشئ فصیح اللّسان المولانا المبرور المتعانق بالحور سیّد نجف علی صاحب اعلی الله مقامه و رفع فی فرادیس الجنان مکانه به تاریخ شانزدهم ماه رمضان روز سه شنبه سنه یک هزار و دو صد و شصت و یک هجری به حساب رویت نواح غازیپور و عظیم آباد و به حساب رویت بنارس و غیره هفدهم ماه مذکور بود بعد زوال شمس از این دار فنا به عالم بقاء رحلت فرمود چند بزرگان تاریخ وفات آن مرحوم انشا فرمودند از آن جمله: بعضی از شعرای عظیم آباد به نظم در آورده اند و آن این که:
دریغا آن امام و قبلهی دین چراغ افروز بزم راه و ارشاد
روان شد از پی گل گشت جنّت به حکم نخل بند باغ ایجاد
سروش غیب سال رحلتش خواند ستون کعبهی دین حیف افتاد
1261هجری.
دیگر از شاه میرنجان صاحب آله آبادی:
شد رحیل آخرت سیّد نجف مؤمنین را آن که بُد پشت و پناه
بود نحریر زمان در عصر خود جمله تلمیذش شدند آخر تباه
با سر افسوس هاتف سال گفت داخل دار جنان شد آه آه
1261هجری.
دریغا آن نگین خاتم علم ز دنیا رفت سوی حوض کوثر
همی مضمون تاریخ وفاتش چو طلبیدم میساز سخنور
که نام او خرد گویند مردم همان ساعت به دستم داد صاغر
انتهی لفظه الشّریف بخطه ره.
و کمال قوّت علمیّه به این حدّ داشته که قابل وزارت بود و مسلّمه عقلای روزگار و عقل کلّ فی الکلّ بوده در بلده مرشد آباد در عمر سی و شش سالگی قبل اکمال اربعین در زمانی که قریب بود منصب صدارت و مدار المهامی آنجا تفویض آن جناب گردد در سنهی یک هزار و دو صد و هفتاد و یک از هجرت نبوی صلعم یازدهم ماه صفر به روضهی رضوان و دار جنان سفر میفرمود و داغ الم بر جگر علماء عالم نهاده در ارض مرشد آباد آن مخزن اسرار علوم و حکمت شریعت را ودیعت نهادند جناب نوّاب مرشد آباد در روز وفات آن جناب مراسم تعزیت و مصیبت به همان نهج ترتیب دادند که برای شاهزادگان خود معمول بود علمهای سیاه تا مدفن مبارک بر پا شدند و خود جناب نوّاب مع سائر ارکان دولت همراه جنازهی آن حضرت با چشمهای گریان و دلهای طپان برای استحصال شرف مشایعت رفتند بعد وفات آن حضرت بنای تعلیم و تعلّم در مرشد آباد کلّا منهدم گردید و افاضل و طلّاب متفرّق شدند و تا این زمانه غلغله درس و تدریس از آن جا برخواسته دستان سرایان علوم و فنون باز در آن جا ساز نکردند و مهر خاموشی بر لب زدند چون شمع از انجمن رفت تاریک است چون نور در آئینه نماند صفحه ظلمانی است از تاریخهای وفات آن حضرت این مصرع مرا خوش آمده :
ناگه ز عرش کبریا آمد به گوشم این صدا: بلّغ العلی بکماله.
وجهش این است که ملیّت بلغ العلی بکماله آن است که مذهب صحیح در موت همان است که جناب صدرالمتألهین قدس سرّه دراسفار و شواهد اختیار فرموده است که سبب موت و انقطاع تعلّق نفس از بدن اعراض جوهر نورانی است ازشوائب تعلّقات بدنیّه چون قوّت تامّه استقلال لحوق ملأاعلی و التحاق مقرّبین ملائکه منزل اعلی در آن پدید میآید افاضهی قوّت بر بدن کمتر میکند چه توجّه آن به عالم اعلاست و هر گاه حرکت جوهریّه نوریّه استقلالیّه او به نهایت رسید تدبیر و تعلّق او با بدن منقطع میگردد و موت عارض میشود نه آن که جناب شیخ الرئیس و اتباعه در شفاء و قانون و شروح قانون افاده فرموده اند: که وجه فوت نفاد حرارت غریزیّه و کلال آلت بدنیّه است.
قال رحمه الله فی کتاب الاسفار: انّ الحقّ انّ النّفس یتفضّل عن البدن بسبب استقلالها فی الوجود علی التّدریج الی نشأة ثانیة لما مرّ من اثبات الحرکة الجوهریّة فی النّفوس فالنّفس تشتدّ فی تجوهرها من ضعف الی قوّة و کلّما قویت النّفس قلّت افاضة القوّة منها علی البدن لانصرافها عنه الی جانب آخر فیضعف البدن و قواه حتّی اذا بلغت غایتها فی التّجوهر ینقطع تعلّقها عن البدن بالکلیّة فعرض الموت و هذا هو الاجل الطّبعی دون الاخترامی فمنشأ ذبول البدن بعد سنّ الوقوف الی ان یهرم ثمّ یعرض الموت هو تحولات النّفس بحسب مراتبها و قربها الی النّشأة الثّانیة و الحالات البدنیّة المشاهدة فی الانسان من الطّفولیّة و الشّباب و الهرم و الموت کلّها تابعة لما بحذائها من حالات النّفس بالقوّة و الفعل و الشّدة و الضّعف علی التّعاکس فلمّا حصلت للنّفس قوّة حصل للبدن دهن الی ان تقوم النّفس بذاتها و یهلک البدن بارتحالها.
و غرض از تلخیص نقل الکلام صدر الحکماء ره این است که تا بر ناظرین سخافت عقل مولوی حمدلله سندیلوی ظاهر شود که در حاشیه شمس بازغه اعتراض سخیف بر این مسلک لطیف از راه فهمی و تعصّب ایراد کرده رکاکت رای خود ظاهر و باهر فرموده است اعتراض میکند که این وجه موت منقوض میشود در نفوس مفارقه اطفال سبحان الله این اعتراض و آن چه در قوّه آن باشد به منزلهی آن است که خود چشمهی آفتاب را نبیند و بر ضوء لامع او طعنه زن باشد کلام صدر ره در موت طبعی است و موت اطفال از قسم اخترامی است، و این هذا مِن هذا، و قدر الفاظ تشینع که در این جواب آورده ام کمتر از آن است که از راه هزل و عزل عقل حمدلله در این مقام در شان صدر ره عرفای زمان بر زبان آورده است و جزای باقی را به روز جزا میگذارم. یوم یجزی کلّ نفس بما کسبت و هم لا یظلمون. واضح باد که اکثر اعترافات این حضرات بر صدر المتألهین و سیّد الحکماء میر داماد علیه الرّحمة از راه نافهمی و جهل میباشند چنانچه سایر اعتراضاتش در شرح سلم بر سیّد الحکماء ایراد کرده است پایمال و مطرود مردود کرده صدق دعوای خود را مثل آفتاب جهان تاب روشن ساخته ام و عیان کرده ام که شاح سرّ کلام سیّد ره را نرسیده و غوغای اعتراض را بر پا کرده دماغ عقل را میخراشد.
گر نبیند به روز شپّره چشم چشمهی آفتاب را چه گناه
این است شمّه از اوصاف ذاتیّه علامی اما وصف این که بولدیة جناب سیّد العرفاء مولانا السّید رمضان علی رحمه الله سر فراز و به دامادی جناب العلّامة السیّد نجفعلی قدّس سرّه ممتاز بوده قوّت حافظه آن جناب ضرب المثل بوده هرگاه بسوی مسئول میشد اگر جوابش در کتابی مذکور است نام کتاب را مع نشان فصل و باب ارشاد میفرمود که سائل ندامت و تحسّر بالای تحیّر میافزود و مطالعهی کتاب یک مرّه کافی برای حفظ بالمرّه بود مادام العمر نماز شب را در سفر و حضر متروک نمی فرمود.
و بالجمله مآثر باهره کمالات آن جناب زائد از آن است که به قدر احاطهی این قاصر الادراک تواند شد آنچه به معرض بیان آمد قطره است اندر دریای ناپیدا کنار و شعاعی است از خورشید تابان به نصف النّهار. شعر:
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم