سلطان الحکماء الالهیّین و تاج الفلاسفة الاسلامیّین جناب المولوی السیّد سراج حسین بن العلّامة السیّد محمد قلی طاب ثراه.
در علوم حکمیّه به جمیع فنونها و شعبها فرد عالم و عالمیان و اوحدی زمان و اهل زمانبوده مثیل او را چشم روزگار ندیده و عدیل او بر این صفحه دهر نرسیده.
ولادت با سعادت او تقریبا در سنهی 12 اتّفاق افتاده، از مبدع نشو و نما و اوان ترعرع و ایقاع آثار کمال بر ناصیه او هویدا و علامات براعت از صفحات وجه او پیدا بود در مبدأ امر به خدمت والد ماجد خود تحصیل علوم فرمود من بعد به مقام لکهنو رسیده در تکمیل آن کوشید در اوّل ورود لکهنو جناب سیّد العلماء طاب ثراه درس شان را که متعلّق به کتاب صدرا بود حوالت به بعض افاضل تلامذه والد ماجد خود جناب غفران مآب فرمودند چون این فطن نحریر ایرادات قویّه و اعتراضات جیّده مینمود آن بزرگوار از عهدهی جوابات آن با تحقیق مطالب و تنقیح مقاصد کما ینبغی بر نمی آمد لابدّ خود جناب سیّد العلماء طاب ثراه متکفّل درس شان شدند وقتی که این حالت دست داد داب صاحب ترجمه آن بود که به وقت شب اولا مطالعه مجرّد صدا مینمود و ایراداتی که به ذهن میرسید به قید کتابت میآورد و من بعد جمله حواشی صدا را به امعان نظر ملاحظه میکرد از مراجعه به حواشی مذکوره آنچه از ایرادات حلّ میشد آن را قلم زد مینمود باقی را بر استاد خود عرض مینمودچون مثل این درس در حوزهی افادات جناب سیّد العلماء طاب ثراه گاهی مشهور نگردیده بود از این رو جملهی افاضل را به مشاهده آن خیلی تعجّب و تحیّر دست میداد با وجود اشتغال به علوم عربیّه و فنون قدیمه مشتغل به تحصیل زبان انگلیسی و تکمیل فلسفهی جدیده و علوم ریاضیّه نیز بود و باساتذه کبار این فنون مراجعت نموده گوی سبقت از همگی میربود تا اینکه به سر حدّ کمال تام و تفوّق ما لا کلام رسید لیکن چون علوّ همّت خیلی داشت از لکهنو سفر کرد تا در آن جا از عظماء حذّاق علوم مغربیّه و مهرهی السنهی اروپا تکمیل را با قصی الغایه رسانید آخرالامر در این فنون به حدّی مهارت و دستگاه پیدا کرد که بزرگان انگلیس خود در حیرت بودند که در هند چگونه این چنین حکیم ماهر در فنون حکمت مغربیّه به هم رسیده بالجمله علوم پایه اش در حکمت قدیمه و جدیده و علوم دینیّه و دنیویه مسلّم بود چنانچه از تحریرات ذیل که مرقوم علماء اعلام لکهنو است واضح و لائح میگردد جناب مولانا السیّد احمد علی المحمّد آبادی که از تلامذه جناب غفران مآب طاب ثراه بودند رقم میفرمایند بر ضمائر خورشید نظائر فضلاء زمان و علماء اوان و حکّام عالیشان و عمائد رفیع المکان نوّر الله قلوبهم بانوار العرفان مخفی و محتجب نماند که حاوی معقول و راوی منقول صاحب الطّبع النّقاد و الذّهن الوقّاد الجوهر الفرد فی الاقران معدن العلوم فی الاعیان السیّد الجلیل الحریّ بان یعبّر عنه بعین الانسان و انسان العین السیّد سراج حسین ملأ الله فؤاده بالمعارف الحقّة الحقیقة و کثر امثاله فی الفضایل و الکمالات السنیّة تحصیل مقدّمات از قسم اصول دینیّه ومیزانیّه و اکثری از فنون عقلیّه و حکمیّه در خدمت والد ماجد خود اعنی الفاضل الجلیل و العالم النّبیل زبدة المتکلّمین صفوة المتفقّهین السیّد محمد قلی طاب ثراه و جعل الجنّة مثواه نموده من بعد زمانه متعدّ به تکمیل علوم عقلیّه و نقلیّه در خدمت فیض درجت افضل العلماء الاعلام و اکمل المجتهدین الکرام بحر المعقول و المنقول محقّقق الفروع و الاصول استاذ الکلّ فی الکلّ هادی النّاس الی خیر السّبل مجمع المعارف و العلوم الزّاهرین العلماء کالشّمس بین النّجوم مولانا و مولی الکونین سیّد العلماء جناب السیّد حسین دامت برکاته و زادت افاداته نموده طلای فضیلت فاضل مشار الیه کامل عیار ومرتبه جامعیّت علوم ایشان مستغنی از اظهار است سیّما در علوم ریاضیّه از قسم هیئت و هندسه و حساب گوی سبقت از امثال و اقران ربوده و همواره ایّام و لیالی خود را در شغل درس و تدریس و مطالعه کتب صرف فرموده بالجمله فضائل و کمالات و محاسن و حالات آن وحید العصر و الاوان بیش از آن است که به حیطهی تحریر آید سلّمه الله و ابقاه والی معارج التّحقیق رقاه و کان ذلک الیوم فی یوم الاحد الثّالث من شهر جمادی النثّانیة سنه 1264.
و جناب سلطان العلماء اعلی الله مقامه افاده میفرماید:
باسمه سبحانه، هذا السیّد الجلیل و الفاضل النّبیل حاز من العلوم الحظّ الجزیل و فاز من الکمالات بقسط واف جمیل متّعه الله الحمید بالعیش الرّغید و العمر السّعید و العلم المفید حرّر یوم الاحد لعشر مضین من ثانیة الجمادین سنه 1264. السیّد محمد ابن علی السیّد دلدر علی.
و جناب سیّد العلماء طاب ثراه تحریر میفرماید: هو العلیم الحکیم لقد برع هذا السیّد الحسیب و الفاضل الادیب فی العلوم العقلیّة سیّما العلوم التّعلیمیّة و قد قرأ علیّ فی الفنون الرّسمیّة و المعالم الدّینیّة شطرا وافیا و علی حکماء الفرنج فی الرّیاضیات فاستوفی منها حظّا کافیا رقاه الله علی اوج الکمال و بلغه ذروة الفضل و محور اکر العلوم کتبه المذنب الخاطئ السیّد حسین صانه الله عن کلّ شین یوم الاحد لعشر خلون من شهر جمادی الثّانیة سنه 1264.
و جناب حجة الاسلام اورع النّاس مولانا المفتی السیّد محمد عبّاس طاب ثراه را با حضرتش محبّت اکیده و مودّت خالصه بود چنانچه از صحیفه که جناب المفتی الممدوح طاب ثراه به نام نامی آن جناب در تعزیت والد ماجد ایشان نوّرالله مرقده تحریر فرموده اند ظاهر میگردد.
و هی هذه: من المحبّ الخالص الوداد المبتلی بالبین و البعاد بعد ابلاغ السّلام الحاکی من بهجة دار السّلام الجاری عن سنة الاسلام المحفوف بالتّجیل و الاکرام المتحف الی السیّد الزّکی الفاضل الیلمعی الحبر اللّوذعی الخلّ الوفیّ الخدن الرّضی المتواضع الاریحی المتورّع التّقی الحبیب اللّبیب الحسیب النّسیب الحائز من الفضل اوفر نصیب الفایز من المجد بالمعلّی و الرّقیب الاخ السّدید الولیّ الرّشید سلالة المصطفین السیّد سراج حسین لازال ملقی بتهنیة مبقی فی بهیئة انّی طالما اذکروا لعهود الماضیة و القرون الخالیة الّتی مضت فی العیش الرّغید الطّیب السّعید الجامع للاشمال الشّامل علی الوصال حیث عیون الزّمان الحقود ناعسة رقود الی ان قبل الدّهر بعوالیه و فرقت بیننا لیالیه فرضیت من صفایح الخدود بقطعة قرطاس و قنعت من دنان الخمور بقطرة من کاس فابیت الا ان تحرق الحشا و تبقیه مشوشا لکتابه.
اسقا منا لیست تناهی کثرة لعظیم ارزاء بنا عنکم جرین
فعجبت من بعد النّوی لا ینتهی مع انّه المحصور بین الحاصرین
و من الغیروا الآلام الحادثة فی هاتیک الایّام وفاة والدک الماجد الکابر المحرز للمفاخر و لقد عدته ره فی مرضه الّذی دهاه فکالمنی مکالمة الا ماجد العظام و ساجلنی مساجلة الاکابر الفخام ثمّ لمّا انصرفت بعث الیّ معتذرا عمّا وقع منه التّفریط فی آداب القرأ فزرته ثانیا و و جدته عاینا و قلت له ایّها السّری ما انا و ما خطری و انّی لا اتوقّع التّعظیم و الاجلال من الاقران و الامثال فکیف و انت منالکبار البالغین الی ذروة الفخار و مع ذلک فقد اصابک فالج و لا علی المریض حرج ثمّ انّه بلغنی حدیث وفاته اعلمی الله درجاته فاقلنی کثیرا شدیره و ما وجدت عن الصّبر محیدا و قلت راثیا له مؤرّخا لترحالة مذکّرا لبعض احواله.
ارید ذکر محمد قلی و رحلته و انّنی بیراعی لا نفح الصّورا
هو المهاجر باللّکهنو و مدفنه و کان مسکنا الاولی کنتورا
کانّه هو نور الهدی و حین بدا سنا هداه بکشور قیل کن طورا
و فی بطانه مولی الزّمان مجتهد الوری محمد الطّهر کان مذکورا
لقد تفقّه فی الدّین قادسا ورعا و کان مشتغلا بالکلام نحریرا
ابان جادّة الحق بالبراع کما تری المجرّة لیلا تقتفت نورا
جزاک ربّک عن اهل دینه خیرا و کان سعیک عند الاله مشکورا
مضی و خلّف ولداله اولی فضل کذاک عاش حمیدا و مات مغفورا
و حین سبحی صلّی علیه مجتهدان کان فضلهما فی الانام مشهورا
محمد و حسین فداهما روحی فانّما بهما الشّرع ظلّ منصورا
و من یشمّ شذا خلفهم نفسا و لا یشمّ اذن عنبرا و کافورا
کذاک اقبر فی ارضهم و حائطهم و فی القیمة فیهم یکون محشورا
مضی لتاسع شهر غداة عاشره رحیل خامس آل العباء منحورا
مصابه بمصاب الحسین مقرون و انّه لتلقّی الحسین مسرورا
طفّا و قلت لتاریخ یوم رحلته لموته هو اقبال یوم علشورا
اوصیک یا اخی بالصّبر و التّجلّد فانّ نوائب الدّنیا لها دوام و تجدّد و لا وفاء للدّهر الخوّان و لا محیص عن صروف الزّمان و کلّ نفس ذائقه الموت و کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام و السّلام خیر الختام و انا العبد المعیب الّذی یردّه المشتری محمد عباس بن علی اکبر بن الشّوشتری عفی الله عن احیآئه وامواته بساداته و و لاته.
صاحب ترجمه بعد تکمیل و تحصیل فنون قدیمه و جدیده بر مناصب عالیه رسیدند و همواره با کمال عزّت و احترام میزیستند و به جز تصنیف و افاده و ادای لوازم مناصب خود به چیزی دیگر التفات نمی فرمودند گاهی مثل ابناء دنیا در صدد جمع مال و زر بر نیامدند حالات استغنایشان خیلی عجیب و غریب است بسیاری از والیان ریاست آلاف و الوف از دراهم و دنانیر برایشان عرض میکردند و ایشان از قبول آن ابا مینمودند اگر قدری هم از این حالات مرقوم شد اجزای کثیره مستغرق گردد در تصنیفات ایشان که اکثر در آن علوم ریاضیّه است. در کشف الحجب مذکور است بسیاری از تصانیفشان که به خطّ خودشان موجود است حقیر دیده ام مسوّده آن مبیّضه است. و از این جا قوّت دماغیّه به خوبی میتوان فهمید جناب ممدوح با وصف اشتغال به علوم و انهماک در درس و تدریس خیلی قوی و پر زور بودند و در فنون پهلوانی هم ید طولی داشتند حکایات قوّت و ایدشان از جمله عجائب و غرایب است در طبّ قدیم و جدید و هم کمالشان به غایت قصوی رسیده بود بسیاری از امراض مزمنه را که حذّاق اطبّای یونانی و انگلیزی در آن عاجز بودند و درمانده میشدند به نحوی معالجه میفرمودند که عقلا را حیرت عظیمه در آن دست میداد.
از جملهی احوال ایشان که از قبیل کرامت باید شمرد این است که در باب خود پیشین گوی فرموده بودند که موت من از گزیدن مار یا با سهال وبائی خواهد شد آخرالامر همین واقعه رخ نمود که در مقام چرکهاری وبای سخت شایع شد و از معالجه جناب ممدوح اکثر مرضی را صحّت نصیب شد لیکن وقتی که خود مبتلای آن شدند دوای که اسهال آن میخواستند در شیشه مختوم برصاص بند بود به هیچ تدبیری وا نشد و بیمار داران را شکستن آن هم به خیال نرسید بالاخره در همان مرض مهلک درگذشتند. انّا لله و انّا إلیه راجعون و این واقعه جان فرسا در بیست و هفتم ماه ربیع الاول اتّفاق افتاد و مزار جناب ممدوح تا به حال به مقام چرکهاری موجود است و اهل آن جا را از جمیع طبقات حتّی الکفّار در باب آن قدوه اعتقاد عظیمی است و اکثر برکات از آن مشهود و محسوس میگردد چون جناب حجة الاسلام مولانا المفتی السیّد محمد عبّاس طاب ثراه قطعات عدیده در تاریخ وفات جناب ممدوح به نظم آورده در ضمن صحیفه تعزیت به خدمت برادر ایشان جناب مولوی سیّد اعجاز حسین صاحب اعلی الله مقامه فرستاده بودند لهذا نقل آن صحیفه به الفاظها در این مقام مناسب مینماید، و هی هذه بسم اللله الرّحمن الرّحیم اسلّم علیک تسلیم معزّ و احییک تحیّة معزّ اما بعد. پس در این ایّام از بس که در مکاره آلام و عوارض و اسقام مبتلا بودم به دولت سرا کمتر رسیدم و این واقعه عظمی و داهیهی فقها را هم نشنیدم حالا از ورود صحیفه شریفه والا علاوه آلام عدیده این مصیبت جدیده به هم رسیده.
و کلّ جمیل والله المستعان باصابت فکر با هجوم افکار و دل افکار کجا به هر حال بر سبیل ارتجال در تاریخ ارتحال چند بیت ثبت میگردد و چون در امرا تنصیص و تخصیص لسان نبود به هر زبانی که داشتم چیزی نگفتم تا از عهدهی امتثال بر آیم و به هر عنوان احیاء ذکر آن مرحوم و مغفور نمایم فانّ حقّ ودّه علیّ عظیم لا یجزی و لا ارانی بان اعزّ یک اولی منّی بان اعزّی قطعة عربیّة:
طال الفراق و کنت قد ارجولعلّک قادم حتّی نعاک الی من فو فی هواک مساهم
ادعوا الحبیب و انّا بین الجنادل نائم یا ویلتی من فرقة فیها فؤادی هائم
ارّختها فی مصرع رزء عظیم دائم
قطعة فارسیّة:
چه رفت از عالم فانی سراج بزم ایمانی که در عقل و هنر ثانی برای جوهر کل شد
به بیست و هفتم ماه سوم از سال یکشنبه در اهل دین و دانش زین مصیبت شور و غلغل شد
جهان شد در نگاهم تیره و گفتم به تاریخش سراج دوده علم و سیادت بودا و کل شد
رباعی: چون مهر سپهر علم و فضل و افضال از گردش چرخ سفله آمد بزوال
تاریخ صعودا و به معراج وصال رفته ززمین نیّر افلاک کمال
رباعی به لسان اردو:
اوئهه گئی مولوی یراج حسین جنسی پهو لا پهلاتها باغ دین
اس مصیبت کی سال کی تاریخ کر رقم آب بچها چراغ دین
عبارت فارسی مناسب لوح مزار بنای مرقد نورانی مولوی سیّد سراج حسین
اگر این نثر پسند است بسند است حکم کنند که بکنند چرا که نظر به تصریح اسم مرحوم
و ذکر سیادت و مولویت بر نظم مزیّت و لفظ نورانی با سراج مناسبت دارد، والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته انتهی رقیمة التّغریت.
کرّوبی انتساب استاذ العلماء الکاملین ملاذ الفقهاء و المجتهدین
حجة الاسلام و المسلمین آیة فی العالمین مروّج احکام الشّرع المتین مشیّد احکام الدّین المبین الرّاغم لاناف المخالفین سلطان المتکلّمین المتبحّرین استاد الکلّ فی الکلّ وارث الانبیاء و الرّسل هادی الانام الی خیر السّبیل الامام الهمام الامام العالم العلیم العلّام السیّد الحبر القمقام البحر الزّاخر الطّمطام السّمی لجدّه خیر الانام فقیه اهل بیت علیهم السّلام سلطان العلماء الاعلام ضارب اعناق النّواصب اللّئام بضرب السّیف و الصّمصام العلّامة الوحد و الفهّامة الامجد السیّد السّند الممجّد سلطان العلماء جناب السیّد محمد بن غفران مآب السیّد دلدار علی اعلی الله مقامها و زاد فی الخلد اکرامها، آن جناب بعد از غفران مآب والد ماجد خود مرجع خاص و عامّ و استاذ علماء کرام و ملاذ فقهاء فخام بلکه آیتی از آیات حضرت ملک علّام و حجّتی از حجج خالق انام و نعمتی از نعمآء مفضل منعم بوده که برای ترویج شرع انور و اشاعت دین مطهّر حضرت خیر البشر و طریقهی حضرات ائمه اثنا عشر در عین مائه اثنی عشر علم هدایت شیم بر افروخته و تجلیّات ذات با برکاتش پرتو فیض علوم و هدایا بر اطراف اکناف و اقطار امصار عالم تافته و آوازه عظمت و جلال و علم و فضل کمالش تا بلاد عرب و عجم شهرت یافته تمامی هندوستان را از فیوض انوار افاضات و افادات و آثار برکات و هدیّات و نشر علوم دینیّات مأمور و پر نور ساخته اما نسب شریفش به بیست و چهار واسطه به امام عاشر یعنی حضرت امام علی نقی علیه السّلام میرسد چنانچه شاعر شیرین سخن گفتار اسماء اجداد بزرگواران عالی مقدار در اشعار آبدار خوش گفته بلکه گوهرهای شاهوار در سلک نظم سفته است. قصیدهی مدحیّه نسبیّه المسمّاه به مقالات ضیائیه تصنیف مولوی سیّد ضیاء الله صاحب بلگرامی مرحوم و آن این است.
ای طناب فکر وقّادت خیال علم را از فضای اغبری تا قبّه اخضر کشید
کنگر ایوان فضل و علم و افضال را سر ز عرش ارتفاع صد پایه بالاتر کشید
می توان کردن رقم یک شمّه از وصف تو صفحف ی ایجاد را گر میتوان مسطر کشید
عرصه قرطاس رشگ قطعه فردوس گشت بلبل مدحت ز طوبای قلم چون سر کشید
تنگنای سینه حاسد ز عرض وسعتت لیت کاد با دل خود گفت آهی بر کشید
در ریاضات ریاضی سد و ذهنت هر که دید خطّ حیرت بر جبین آیتش یک سر کشید
شخص تفسیر و حدیث و فقه بهر اعتبار بر در کرباس فضلت منّت افسر کشید
ایکه در اظهار مجد تو خطیب خامه ام لال مطلق شد زبان و پای از منبر کشید
در اصولیت که میدان تکلّم زای تست مدّعی بر حنجر اخبار خود خنجر کشید
حیف بر انصاف کسری گفت میزان فلک جنس انصاف تو را در پلّه چون برتر کشید
شمع بر سر میتوان در بزم عدل و داد تو مقنع فانوس را از چادر صرصر کشید
از کمال عدل یک جا کرکنی اضداد را میتوان بر آتش از آب خنک معبر کشید
ای درایت را رعایت در بحار دانشت تا ز بحر علم تو فلک فلک لنگر کشید
بهر دفع چشم زخمی از خیال حکمتت چرخ از انجم سپند از قرص خور مجمر کشید
تا قیامت در مذاقش تشنه کوثر که بود هر که از ختم ته مهر تو یک ساغر کشید
طینتش باشد مخمّر از شراب یاد تو بر رگ جان بایدش از تیغ کین نشتر کشید
دست بالا دست نقّاش قضا چون نقش بست دستها را دست تو از جمله بالاتر کشید
جای جولان سمند جود تو گیتی نبود نقش پای تو سن فیضت به کیوان سر کشید
جعفر و یحیی و حاتم را همای نعمتت بل کریمان را همه چون بچه زیر بر کشید
بس که در ابر فیضت جیب یم را کرده پر دامن ابر از کف فیّاض تو جوهر کشید
دست هیبت بس که بر لبها زده مهر سکوت نغمه را از پرده نتوانست را مشکر کشید
شاهباز همّتت از غایت خفض جناح بیضه اسلام را چون بیضه زیر پر کشید
گر سگ مغر معانی صد کلوخ از لفظ چید کی توان او را به میزام کحالت بر کشید
تا کنون از باده ذکر حب دل ذوق داشت از خم باد نسب باید کنون ساغر کشید
غنچه سیّد محمد بود از دلدار علی دست رضوان قدر از گلبن جعفر کشید
میر دلدار علی نخل برومند علوم از ریاض طاهر سید معین سر بر کشید
نقد سیّد عبد هادی بود سیّد معین قدرتش در رشته ایجاد چون جوهر کشید
میر عبدالهادی از گلزار ابراهیم بود در جهان زین روی از باغ هدایت سر کشید
میر ابراهیم ابن میر طالب بوده است طاب حق را ز کان مصطفی داور کشید
ابن محمود ابن امیر امام باشد مصطفا آن که تمثال صنم را از کف آذر کشید
گشت ابراهیم ثانی از جلال الدّین عیان آن که بهر بذل راهش آسمان اختر کشید
تافته نور جلال الدّین از آن مهر یکه نام مستعار از والد یحیای پیغمبر کشید
در موت او هم از سیّد خضر سر سبز شد فلک خضر از عین بحر تاج دین لشگر کشید
تاج دین بن نصیر الدیّن بن سیّد حلیم آن که تاج از تارک هر کافر اغفر کشید
بس علیم الدّین و علم الدّین بن سیّد شریف کز پی دین در ره او زحمت بیمر کشید
والد سیّد علی بوده است سیّد بو علی نجم دین چتر جودش از علی بر سر کشید
کوکب سیّد شرف طالع ز نجم الدّین بود آن که بر شریان خصم مصطفی نشتر کشید
بو علی ابن ابو علی محمد کز ازل بود دلال ره در راه دین خنجر کشید
گشت ابویعلی محمد از ابوطالب پدید از وجود خویش بر ملک عدم لشکر کشید
طالب از حمزه پدر آمد ز بس عطار صنع از ؟؟حمزه را چون از عرض جوهر کشید
کرده از طاهر محمد روی هستی آشکار خویش را طاهر برون از معدن جعفر کشید
جعفر آن پور نقی کز صلبهای طاهر رشته تولید خود را تا به پیغمبر کشید
هر کدام از شاخهای بار دار این شجر سر بر افلاک از ریاض عترت اطهر کشید
هر یکی از ساقیان بزم ایمان در ازل ساغر ذاتش ز دست ساقی کوثر کشید
یا رب این غصن برومندی که اکنون مثمراست ظلّ رحمت بر سر سکّان بحر و بر کشید
باد چندان بر زمین تا خلق گویند آن زمان مصطفی ظلّ شفاعت بر سر محشر کشید
آسمان قدر والای محمد را مجید با بیان قوت نطق و بیان محور کشید
ولادت با سعادت آن جناب هفدهم صفر المظفّر سنه یک هزار و یک صد و نود و نه از هجرت مقدّسه نبویّه بوده گویا حضرت ذوالجلال آن صاحب علم و کمال را برای انتقام و استیصال مخالفین بد مآل به حسب منطوقه انّا من المجرمین منتقمون،
خلعت وجود به آن ملک خصال عنایت فرموده کما سیظهر هذا المرام من کلام بعض الاعلام و هو کلام لطیف عجیب و سیأتی عمّا قریب چون از ابتدای زمان رضاعت و اوان طفولیّت فیضان انوار سعادت و برکت از مبدء فیّاض بیمنّت جلوهاندوز ساخت وجودش بود و در عین ایّام رضاعت به بشارت قدسی اشارت رؤیای والد ماجدش از شرف تبنیت حضرت صاحب الامر علیه السّلام سرفرازی یافته چنانچه بنا بر توضیح مرام صدق التیام و تصریح بشارت فرخی فرجام مناسب مقام آن است که آن چه آن عالی مقام تذکره رؤیای جناب والد علّام خود در رساله مؤلفّه شریفیّه مع تعبیرات لطیفه تالیفات منیفه و اشارات طریفه ارقام فرموده به لفظ هدیّه ناظرین نموده شد، حیث قال اعلی الله مقامه هذه الرّسالة الشریفة:
بسم الله و بالله و الحمدلله و الصّلوة علی رسوله الله صلی الله علیه و آله المعصومین الهداة و بعد فلا یغرب عن الیقظان من اهل الایمان انّ هذه الرّؤیا صادقة للنّبویّ المرویّ من طرق الخاصّة و العامّة، انّه قال من رأنی فقد رأنی فانّ الشّیطان لا یتمثّل بیو قد روینا باسانیدنا مستفیضة عن ائمّة الصّادقین انّ من رأهم فی المنام فقد رأهم علیهم السّلام فانّ الجنّ المرجوم لا یتمثّل بالامام المعصوم و قد ترتّب علی تلک الرّؤیا آثار صدقها کما اشار الیه والدی العلّامة اعلی الله مقامه فی الاجازة الشّریفة الّتی کتبها لی بخطّه الشّریف و تشریح حدیث ذلک المنام و توضیح قضیّة تلک الرّؤیا علی وجه التّمام ما سمعته مرارا من ابی العلّام انّه ره رأی فی المنام یوما من الایّام حین ما کنت طفلا رضیعا صغیرا انّ جمّا غفیرا و جمعا کثیرا من الشّیعة و الموالی مجتمعون علی تلّ عال رفیع فرحین مبشرین مسرورین فقضی رحمة الله علیه من العجب و سئل واحدا منهم ما هذا الاجماع و کیف و لم قال قائل منهم اما تدری انّ الامام الهمام خلیفة الرّحمن صاحب العصر و الزّمان حجّة الله المنتظر المهدیّ علیه سلام الله الملک المنّان قد ظهر و خرج و هو جالس متجلّی علی هذا التّلّ الرّفیع تجلی النّور علی شاهق الطّور و قد استضاء المکان بنور المکین فکان نورا علی نور واشتاق ابی الی زیارته علیه و علی آبائه الکرام الاف التّحیّة و السّلام و حباه شدة التّوقان علی ان شمّر عن ساق الجدّ و الاجتهاد حاجّا زیارته قاصدا للحضور بحضرته و لمّا کان یحبّنی حبّا شدیدا و لا یکاد یفارقنی فی اغلب الاحیان و کان دائما یتمنّی الی صدره و یضعنی فی حجره اخذنی فی منامه و ذهب الی زیارته و عرج الی معارج تلک التّل الرّفیع بقدم صدق و ایقان و حضر بحضرته و تمثّل بین یدیه و سلّم علیه فردّ علیه السّلام و رأی انّ النّاس محدقون بالامام یسئلون عنه من کلّ جانب مسائل الحلال و الحرام فسئله ابی اوّلا انّی علی ایّ علی ایّ کتاب من کتب الاصحاب اثق و اعمل علیه وعلی ایّة فتوی من فتاوی فقهائنا الماضین اعتمد. فقال الامام علیه السّلام: علی کتاب ابن بابویه او قال علی کتاب المفید و بالجملة سمّی احدا من قدماء العلماء لکنّه لم یحضر ابی علی التّعیین فقال انّی لمّا حضرت بحضرتک فلا حاجة لی الی الرّجوع الی کتاب و قول واحد من العلماء فسکت و قرّر تقریر الامام کقوله حجّة عند الاعلام ثمّ سئله ان یتوجّه و یتکفّل بحضانته و تربیة الوالد الّذی فی حجری احضرته لنحصنه و تربیته فانجح مسئول ابی واسعف مأموله و تقبل ملتمسه بقبول حسن و دعا خادمه فلمّا حضرت امرها ان تحصنی و ترضعنی و تربّینی و تدخلنی فی بیته فصرت من ذلک الیوم من اهل بیته و فی کفالته و حضانته فیا لها من بشارة ما اعظمها و اشارة ما اجلّها و اکرمها فلمّا ذهبت بیخادمة الامام الی بیته علیه السّلام ترخّص ابی و رجع من عنده الی مسکنه و هبط من التّل الرّفیع فخطر ببال ابی انّی کنت احبّ هذا الولد حبّا شدیدا و الآن کیف اراه و هو فی بیت الامام غائب عن بصری و کیف اصبر علی فراق ولدی فرجع ابی قهقری الی جنابه وارتقی علی معارج ذلک التّل مرّة ثانیة وسئل الامام علیه السّلام کیف و این اری هذه الطّفل وکیف اصبر علی فراقه فاشار بیمناه الشّریفة الی فضاء ارض فسحته و سیعة و قال تراه هذا الطّفل و کیف هنا فاطمئنّ قلب ابی و عاد داره واستیقظ و بین منامه عن خلّص احبابه و اصحابه و فی هذالمنام بشائرلی و لابی و آمالی فظاهر فانّه شرّفنی بان جعانی من اهل بیته و تعهد و تکفّل بحضانتی و تربیتی و هی بشارة ایّة بشارة فان المتبنّی قد یعد ابنا کما یعد المتبنی ابا و انکان ذلک حسبا لا نسبا سیّما اذا کان الولد منتسبا الی اولی الارحام منتبیا الی بنی الاعلام و کان الامام مربّیا کافیا کافلا لمهمّاته و لا غروفات من دیدن السّادات و الموالی تربیة العبید و الموالی و من شان الملوک تفقّد الرّعیّة و حسن السّلوک الا تری انّ الشّمس المنیرة کیف یستضیئ منها ذرّاتها الحقیرة فحقیق لی بان اتمثّل مرتجلا بما انشده جدّی و سیّدی سیّد الشّهدآء علیه آلاف التّحیّة و الثّنآء، وانشأ مرتجلا:
انا ابن علیّ الخیر من آل هاشم کفانی بهذا مفخرا حین افخر
و امّا لابی فانّه بعد ما شرّف زیارة المشهد الغریّ و الحائر و السّامرّا و الکاظمین و المشهد المقدّس الرّضوی علی راقدیها آلاف الصّلوة و السّلام تشرّف بزیارة الصّاحب علیه السّلام فی المنام و کانّه استجاز منه فاجاز و تلقّی ملتمسه بالقبول تکفّل بحضانتی و تربیتی و حراستی فانضجّ و لاح انّه ما کان من حضانة والدی کان من حضانته و ما علّمنی من علوم الدّینیّة و المعارف الیقینیّة کان من تعلیمه و کذلک کان نیابة عنه فلمّا کان نائبا عامّا له کان نائبا خاصّا فی تعلیمی و تربیتی و کفالتی و کان بیته کبیته فهذا تعبیر رؤیاه ان کنتم للرّؤیا تعبرون.
و امّا لامّی المرحومة السیّدة الجلیلة فلاح من الرّؤیا انّها کانت خادمة للامام من اهل بیته علیه السّلام فقد احضنتنی وارضعتنی بامر صاحب الامر علیه السّلام و انّها کانت مؤتمنه عند الامام فما التقمت بعد ذلک ثدی مرضعة اخری حتّی ابی کان یقول انّ المرحومة مرضت فی ایّام رضاعتی و کنت یومئذ ابن ستّة و بضعة اشهر فاتّفقت امرآء الاطبّاء علی انّ ارضاعها فی حال المریض یضرّ بالولد و انّها محمومة و قد طال مرضها فلا محیص من تبدیل المرضعة فدعا والدی عدّة مرضعات لکن لم ارتضع من احداهنّ سوی امّی فلوار تضع بعد فکان ابی یتعجّب من ادراکه فی صغر سنّی و تمیّزی بین امّی من مرضعات شتّی ثمّ لمّا بلغت رشدی سافربی ابی الی وطنه المعروف و منزله له المألوف و کان من عاداته طاب ثراه انّه کان یذهب الی سواد نصیر آباد للتّفرّج و اشتغال القلب و سائر اصحابه واحبابه خلفه یروحون حیثما راح فکان ذات یوم انّه خرج من الحسینیّة الّتی بناها فی الوطن وقت العصر فصار یمشی و انا و سائر اصحابه معه خلفه و انا امشی قلیلا قلیلا اذ نادانی یا محمد قلت لبیّک یاابی فلمّا دنوت منه قال انّ هذه الارض الوسیعة هی الّتی کان الامام علیه السّلام اشار الیها بیده الشّریفة قائلا انّک تری هذا الولد فی هذا الارض و الحمدلله علی اسباغ نعمته حمدا کثیرا والصّلوة علی نبیّه و آله الّذین اذهب الله عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا.
و هرگاه دایه ربوبیّت حضرت ربّانی و مرضعه یزدانی از نظام رضاعت آن نقاده دودمان فاطمی فراغت یافت به تعذیه و تنمیه قوای تربیت و تصفیه قوای روحانی از زلال نوال حکمت سبحانی و موائد نعمت معالم ایمانی و لذائذ معارف ربّانی پرداخت چنانچه وقتا فوقتا آثار میامین بشارات فایز الاشارات و انوار فیوض علم و حکمت از ناحیه مهر منیر شهر شریعت ماهتاب برج هدایت و رشادت مبدأ و جلوه فضل و کمال و فروغ مجد و اجلال از عنوان شأن آن عالم ربّانی و نور شعشعانی هویدا میگردد از صغر سنّ محبوب دلهای انام مورد اعزار و اکرام خاصّ و عام بوده در آغوش عطوفت علماء و فضلاء کرام و امراء و وزراء عظام تربیت یافته چند مرتبه نوّاب آصف الدّوله بهادر مرحوم در کنار خود گرفته بر دست و پیشانی آن جناب بوسه دادند و هر چند که نشو و نما مییافت به خصال کریمه و فضایل عظیمه و فواضل جسمیّه فایز میشد تا آن که در زمان ترعرع و عنفوان شباب در علوم عقلیّه و نقلیّه کمال قوّت قدسیّه و کمالات انسیّه و ملکات ملکیّه شرفیاب گردید.
در سنّ هیجده یا هفده سالگی به درجه اجتهاد فائز گردید و چون عمر شریفش به نوزده سال رسید در سنه یک هزار و دو صد و هجری با اجاره اجتهاد سرفرازی یافت کما یستفاد من اجازته الشّریفة و هذه عبارتها المنیفة:
کان بحمدلله تعالی ممّن جدّ فی هذا المطلب و تروّی من هذا المشرب الاغرب الفاضل المتوقّد الزّکیّ الاوحدا الا لمعی اللّوذعی الا عزّ الولد الامجد ثمرة فؤادی قرّة عینی السیّد محمد لا زال محمدا بمکارم الاخلاق و متحلیّا بحلی الکمالات محفوظا و مصنوعا عن جمیع الافات و العاهات بحقّ محمّد و آله رفیع الدّرجات علیهم صنوف الصّلوات و التّحیّات الزّکیّات فانّه طول عمره فی ریعان الشّباب و عنفوانه فاق معظم الامثال و الاقران وامتاز بسرّ فیه مدارج الکمال عن اکثر ابناء الزّمان رقع فی ریاض العلوم وکرع من عین الکمال و ترقّی اعلی مدارج الفضایل الی حاله الی احسن الحال اوشک ان یبیض المداد من اشراق ذکائه و یتنور قلوب اهل بیتنا بنور ضیآئه و لعمری لو قلنا ان رایته یکاد یضیئ و لو لم تمسسه نار لم تکن مستعدّ و لو قلنا انّه مطمح محلّ عنایة حجّة الله المنصور بعون الله لکان قولا مسردا کما هو مفاد بعض الرّؤیا الصّادقة فی المنام و تفصیله یقتضی محلّا آخر غیر هذا المقام واضاف ایضا بمنّه تعالی و کرمه الی ما اعطی من العلم حسن العمل و التّنزّه عن کثیر من الخطاء و الزّلل برّا بالوالدین و لم یعصنا طرفة عین فجزاه الله عنّا خیرا ما الولد عن والدیه و جعله غده خیرا من امسه والیوم بین یدیه انتهی موضع الحاجة. و از عبارت آینده مستفاد میشود که قبل از تحریر این اجازه به درجه اجتهاد رسیده بودند و بعد چند مدّت به سبب عوائق زمان تحریر فرمودند چنانچه میفرمایند:
کانت نفسی تنازعنی منذ مدّة رایت ارتفاع الولد الامجد المعزّی الیه طول الله عمره الی معارج الکمال و تخلّقه بمکارم الاخلاق و محامد الخصال ان اکتب له اجازة وافیة نظر الی ما اتّضح ممّا سبق ولاح واسفر کالصّبح تأسّیا بالعلماء الکرام و اقتداء بشیوخنا الاعلام علیهم التّحیّة و السّلام لمّا وجدته اهلا لذلک فانّ اولاد الاحفاد و ان کانوا کلّهم افلاذا الاکباد واثمارالفوؤاد لکنّه بحمدلله امتاز من بینهم بکونه من اکمل افراد الاولاد الرّوحانیّة و النّتائج النّفسانیّة النّورانیّة وفّقه الله تعالی و سائر الاولاد لما هو یحبّ و یرضی و بلغهم من الکمال الی الدّرجة القصوی و کانت العوائق تمنع من المراد و عوادی الایّام تضرب دون بلوغ الغرض بالاسداد.
و چون آن جناب در عین ایّام شباب حین حیات جناب غفران مآب به سبب تبحّر و توغّل و تدرّب علوم و کمالات و محامد صفات و محاسن فروع یافته ممدوح خاصّ و عام گردید و لائق تعظیم و احترام و مرجع انام گردیده بود محامد و محاسن آن جناب در کتاب آئینه حق نما رقم یافته و آن کتاب تألیف بعض افاضیل اطیاب تلامذه جناب غفران مآب است که در سوانح حالات جناب غفران مآب تحریر گردیده و متلقّی بالقبول گردیده بود عبارت آن در تذکره اولاد امجاد چنین امّا عالی جناب معلّی القاب سمّی حضرت سیّد المرسلین ناشر احکام ائمّه طاهرین مرکز دائره فضل و کمال خورشید آسمان عزّ و جلال سرآمد علماء عصر زبده فضلاء دهر مراسم شریعت غرّا مقنّن قوانین ملّت بیضاء مروّج اخبار و آثار ائمه هدی مطلع انوار علوم اهل بیت اطهار واقف اسرار شرع احمد مختار مستند علماء دین وارث علوم سیّد المرسلین الهادی الی خیر السّبل الجامع بین شرفی العلم و العمل ذوالطبع السّلیم و الفهم المستقیم ذلک رفعت عرش منزلت ثمره شجره رسالت گل سر سبد حدیقه امامت جناب سیادت مآب حقائق و معارف اکتساب درّ یکتای دریای تحقیق لعل بیبهاء معدن تدقیق مقتبس انوار از والد بزرگوار.
نه تنها ملائک ثنا خوان او که جنّ و بشر جمله قربان او
الفاضل الاوحد الامجد جناب السیّد محمد لا زالت شموس افاضاته طالعة و انوار افاداته ساطعة که اکبر وارد شد اولاد جناب سیّد سند است همواره عنان همّت عالی نهمتش به تدریس علوم عقلیّه و نقلیّه معطوف است و همیشه خاطر فیض مآثرش به اقامت جمعه و جماعت و نشر احادیث و مواعظ مصروف آوازه علم و کمالاتش به آفاق عالم در رسیده و شهرت فضل و جلالش به جمیع اطراف گیتی محیط گردیده مصداق این کلام است آن چه که جناب سیّد در اجازه که برای آن جناب ارقام نموده درج فرمودهاند و بعد نقل عبارت اجازه شریفه و تاریخ ولادت با سعادت مینویسند که با وجود کثرت امراض جسمانیّه و عوارض جسدانیّه که لائق حال فرخنده فال آن جناب است اکثر اوقات شریف مصروف است به تصنیف کتب و تدریس علوم و در ردّ قوم مخالفین که داب علماء سلف بوده چنانچه از جمله نتائج افکار رساله سیف ماسح است که به عبارت متین و به دلائل و براهین بر ردّ شبهات لاطائل و دلایل بیحاصل عبدالعزیز قاضی استاد عالم گیر که بر مبحث مسح رجلین از اربعین شیخ بهاء الملّة و الدّین رئیس ارباب ایقان نوشته است تحریر فرموده و رساله در ردّ مذهب اخباریّین و نقص بر کلام میر مرتضی مرحوم که از تلامذه جناب سیّد است و اکثر تعلیقات بر شرح سلم مولوی حمد الله و کتابی که در ردّ تحفه اثناعشریّه عبدالعزیز بر مبحث امامت نوشته و دیگر حواشی بر بعض مقام شرح صغیر جناب سیّد العلماء زبدة الاتقیآء سیّد علی طباطبائی اعلی الله مقامه و علاوه بر آن دیگر مصنّفات آن حضرت بالجمله آن چه از تصانیف آن جناب از قوّت به فعل آمده الحقّ رشاقت مضامینش و وثاقت براهینش دلالت تمام دارد بر تبحّر آن عالی جناب در علوم عقلیّه و نقلیّه ذلک فضل الله یؤتیه من یشآء والله ذوالفضل العظیم انتهی عبارته.
مؤلّف گوید که بعد از انقضاء چند مدّت هرگاه رحلت جناب غفران مآب قریب رسیده و آن جناب را آثار ارتحال متیقّن گردید جناب موصوف را به تحریر وصیّت نامه عبرت شمامه مورّخه بیست و سوّم جمادی الاولی سنه یک هزار و دو صد و سی و پنج هجری وصیّ و قائم مقام فرموده
به تاریخ نوزدهم ماه رجب سنه 1235 هجری به سوی فردوس برین و اعلا علیّین نهضت فرمود از آن زمان آن جناب این چنان در تعلیم و تربیت اهل خاندان و افاضل هندوستان اشتغال داشته که از فیض برکات و افاضات و افادات و فتاوی هدیات تمامی هندوستان را فیض یاب ساخت تا این که آوازه علم و کمالش از قاف تا قاف رسیده و شهره فضل و جلالش در گنبد اخضر پیچیده در علم کلام ید بیضا و تبکیت افهام خصام ید طولی داشت از نهیب جرح و ابرامش مخالفین را لرزه بر اندام میانداخت
مصنّفات آن جناب در علم معقول و منقول و بر تبحّر آن جناب اعتراف علماء فحول شهود و عدول است چنانچه جناب سیّد العلماء علّیّین مکان در اجازه خود که به نام جناب عمدة العلماء سیّد هادی صاحب مغفور نوشتهاند:
فاجزت له کثّرا الله امثاله ان یروی عنّی مقروّاتی و مسموعاتی و ما برز منّی فی قالب التّالیف من کتب رسائل و حواش و مسائل و سائر مؤلّفات اصحابنا الافاضل فی فنون المعقول و المنقول والفقه و الکلامو الاصول و سائر ما صنّف فی هذا الشّان و المعانی و البیان و سایر علوم الادب ممّا یتعلّق بلغة العرب و له بالشّرع ارتباط او دخل فی الاستنباط لتکون اجازة عامّة وافیة کافیة.
و انا اروی جمیع ذلک عن اخی المعظّم قدوة المتکلّمین الاعیان و اسوة المجتهدین الکرام مشنحد مهنّدة الصّمصام علی وجوه خرّت لاتّباع الاصنام و الضّارب بسیفه الماسح الّذی لدمائهم سافح علی اعناق النّواصب اللّئام المتوقّد ذهنه الثّاقب کالبرق الخاطف لابصار الخصام قامع البدع و دافع رؤوس الفرق الغویّة و باترهم بالضّربة الحیدریّة وطا عن صدورهم بطعن الرّماح الّذی اریح اهل الایمان من طالبی البرهان ما فضل الارباح مؤسّس اصل الاصول نقّاد الفروع و الاصول العلم الفرد و العالم الاوحد مولانا السیّد محمد لا زالت شموس افاداته بازغة و اقمار حججه نیّرة ساطعة قال والدی العلّامة فی شانه فی اجازته له و کان بحمدلله ممّن جدّ فی هذاالمطلب الی آخر ما قال انتهی بعض کلامه زید فی الخلد اکرامه و لقد تحقّق رجآئه حیث اقبسنا و نحن سائر اولاده من انوار افاداته و لقد کان اکبرنا سنّا بینی و بینه ثلثة اخوة و انا خامسهم استفدت من جنابه برهة من الزّمان و دهرا من الاوان. انتهی.
و چون جناب تقدّس مآب و علّامه وحید الدّهر فرید العصر جناب مفتی سیّد محمد عبّاس صاحب شوشتری طاب ثراه محامد فضایل جلیله و محاسن فواضل جمیله آن جناب در کتاب اوراق الذّهب مانند سلسلة الذّهب تحریر فرموده از بس که مشتمل بر مناقب حالات شریفه و اشارات نظیفه و حکایات لطیفه بود به عینه ایراد آن مناسب نمود.
و هی العسجد فی ذکر اخیه الوجیه لسان المتکلّمین و اسوة المتفقّهین و قدوة المتألّهین و خاتم المجتهدین صفوة الفقهاء وافضل النّبلاء النّور الشّعشعانی و العالم الرّبانی سلطان العلمآء وسمیّ سیّد الانبیآء ادام الله برکاته بساداته و ولاته هو اخوه الاعظم و صنوه الافخم لابدّ لبیان مناقبه و شرح مراتبه من نظم عبادة اخری هی الیق به و احری و بری فلم اجری لاکتب من وصفه سطر او شطر و متی حصل لی الفراغ عن صاحبنا فی کشف مقاماته و توضیح درجاته حتّی اتکلّم فیمن هو اعلی منه و اعظم و هو استاده و الیه استناده و کان الجدیر بنا ان نطوی ذکره هنا فانّه یقتضی تالیف کتاب آخر و لکن کلام الی الکلام ینجّر فلنذکر اوّلا سنة ولادته ثمّ نعقّبه بشیء من محاسن عاداته عقیق انیق. اعلم انّ الله ولادته من البشائر الّتی بشّربها والده العلّامة فی رؤیاه الصّادقة کما اشار الیه فی بعض رسائله الرائفة وایّام میلاده بورکت علی الاولیآء و ثقلت علی الاشقیآء فکانّه سهیل طلع بموت اولاد الزّناء او سیف مسلول من الله وقع علی جماجم الاغویآء قال الله تعالی فی کتابه المکنون انّا من المجرمین منتقمون. اعلم انّ فی الآیة لطیفة نقود امامها مقدّمة حلیلة و نسوق خلفها تتمّة عبقریّة المقدّمة: لا یخفی علیک اوّلا انّ الکتاب المجید کنز انیق و بحر عمیق فیه علوم و فنون و له بطون تحتها بطون واهمّ ما اشتمل علیه القرآن هی اطراف الایمان و هو حبّ و بعض کما قال سبحانه تعالی حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ ولقَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ و قال رسول الله: من أوثق عرى الإيمان الحب في الله والبغض في الله و توالی اولیآءالله و التّبرّی عن اعدآءالله و نعمّا تمثّل به الزّمخشری:
تودّ عدوّی ثمّ انّنی صدیقک انّ الرّأی عنک لعازب
و لو یکن الامر من الله الا بود من امر بودّه لکان بعض الایمان متمالحدّه فانّ الامر بالشّئ نهی عن ضدّه فکیف و هو سبحانه قد اتمّ الحجّة علی عباده و اکمل النّعمة علیهم بالقاء حدود الحبّ و البغض الیهم و مدح اولیآئه فی کتابه ظاهرا و باطنا و ذمّ اعدآئه فیه مسرّا و معلنا فامّا الظّاهر منها فظاهر و امّا الباطن من المدح فکالشّمس و القمر و المصباح و المشکوة و الزّجاجة و الصّلوة و غیرها من الرّموز الّتی فسّرها الائمة الاطاهر بانّ المراد منها سادة الامّة و بدورسمآء النّبالة الّذین حبّهم اجر الرّسالة و امّا الباطن من الذّمّ فکاللّیل و الطّاغوت والقردة و الشّجرة الملعونة و اشباهها المفسّرة بالخلفاء المردة الطّغاة الغاصبین لحوق الموالی الهداة وبالحکّام الامویّة البغاة النّاصبین للسّادة الولاة ففی القرآن تفصیل لکلّ شیء و به تبیّن الرّشد من الغیّ و من لم یجعل الله نورا فما له من نور و السّر فی الکتمان امور منها انّه لو ظهر کلّ دقیقة من الکتاب علی کلّ مؤمن و مرتاب لما کان حاجة الی الاستفادة عن مهابطه و منازله و له افاقه الی الورود الوفود علی منازلة و مناهله و منها انّه لو کان هؤلاء المذمومین منصوصا علی اسمآئهم لآیسوا وقنطوا و انحاطوا من المؤمنین فما کان ثمّةتمحیص لاهل الایمان و الوفاق و لا ابتلاء لاصحاب البغض و النّفاق ثابتا انّ المجرم فی الایة شامل للمنافقین و الکفّار و منه قوله تعالی:انّه من یأت ربّه مجرما فانّ له جهنّم لا یموت فیها و لا یحیی، اذا المراد فیه من المجرم الکافر لاختصاص الحکم به و یقتضیه مقابلة بالمؤمن فی الآیة التّالیة و مثله کثیر شایع فی عرف القرآن اللّطیفة الظّریفة. حدّثنی بعض الصّالحین عمّن یثق به قال حدّثنی من اعتمد علیه مرفوعا الی کشّاف الدّقائق سادس الامنآء علی الحقائق مولینا ابی عبدالله الصّادق علیه السّلام الواثق و الثّناء الفائق انّه قال ما معناه انّه قوله تعالی انّا من المجرمین منتقمون یوافق عدد اسمآء الشّیوخ الثّلثة بحساب الجمل الست من الّذین یعدلون عن الطّریق السّویّ و یجرمون کلّ ما روی و لا من الّذین یستبدّون بعقولهم النّاقصة فی حلّ البطون و الجملات و یزاحمون الائمّة علیهم افضل الصّلوات فی تفسیر المعضلات و المقفلات و لکن لا اری مضایقة فی ایراد احتمال من غیر قصد الی الاحتجاج و الاستدلال فاقول انّ هذا المضمون من النّکات المطربة والاسرار المعجبة فانّ عدد حرف الآیة الف و مأتان و اثنان و هو عدد اسمآء الثّلثة ابوبکر و عمر و عثمان و کان فی هذا توضیح اشارة الی انّهم الموارد لهذا الکلام و المنذرون بهذا الانتقام و لعلّ التّفطّن بهذه النّکتة المرموزة فی بعض الحروف و الامطار و الغوص علی هذه الدّرة و مستودع السّر علیهم السّلام و ان کان لا یعهد مثل ذلک فی اخبارهم و لا هو معلوم الوقوع فی آثارهم.
الخاتمة: لاشکّ فی صحّة هذا المضمون و المعنی فانّه تعالی ینتقم منهم فی الآخرة و الاولی و یذیقهم العذاب الاکبر والادنی امّا العذاب الاخروی فانّهم مخلّدون فی النّار مؤبّدون الی دار البوار لا یجدون عنها خروجا و لا من درکاتها عروجا و من طبقتها صعودا بل کلّما نضجت بدّلنا هم جلودا و امّا الانتقام الدّنیوی فعبارة اما استمر مدی الاحقاب من اللّعن النّازل علیهم و الطّعن الواقع فیهم و قد اشیر فی الآیة الی دوامها واستمرارها باسمیّة الجملة وصرّح بوجوبها فی موضع شتّی من الکتاب و السّنة و لذلک لعنهم النّبیّ و عترته الصّادفون علیهم السّلام فی مواطن عدیدة عموما و خصوصا بانحاء مختلفة یستصب حصرها و لا یحتجب ادرها و قد روی انّ امیرالمؤمنین کان یقنت لعنهم فی ادبار الصّلوات و اوقات الخلوات و کفاف ما وردنی شان دعآء صنمی قریش انّ الدّاعی به کالرّامی مع النّبیّفی الغزوات بالف الف سهم فکانّه کالصّریح فی انّا لما فاتنا مجاهدتهم بالسّیف و السّنان نائب عنها مجاهدتهم منّا بالقلب و اللّسان و العبادة عمّا وجب علی الخواصّ من ادحاض حججهم و ابطال شبههم لقوبة لقلوب الاقیام و المستضعفین و حمایة لثغر الایمان و الدّین و قد ورد النّدب الی هذا فی اخبار کاثره و اثار وافرة و جرت علیه سنّة علمائنا الاعلام و شیوخنا الکرام فمضوا علی هذا السّبیل جیل بعد جیل وصنّفوا کتبا و دفاتروا طرقوا دررا و جواهر سعوا فی نشر المراتب الجلیلة و مداة النّفوس العلیلة شکر الله مساعیهم الجلیلة.
فمن هؤلاء العظماء النّبلاء السیّد مرتضی علم الهدی صنّف کتاب الشّافی و وافی فیه بالبیان الوافی، و منهم آیة الله فی العالمین العلّامة جمال الدّین حسن بن یوسف بن المطهّر الحلّی احلّه الله دارالکرامة و اعلی درجته و مقامه کان رحمه الله یناظر منهم الاعیان و الاجلّة فیسکتهم و یقمحهم بالبراهین و الادلّة حتّی یعودوا کانّ علی رؤسهم الطّیر ثمّ یمحض الله المفید للجود و الخیر، و منهم السیّد الدّری نورالله الشّوشتری صاحب مصائب النّواصب و مجالس المؤمنین و احقاق الحقّ و الحقّ انّ السیّد اطرف کلاما و املح مقالا ممّن سبق الی غیر ذلک من المتکلّمین الماضین الی هذا النّسق غیر انّهم کانوا کثیرا فی زمن التّقیّة و قلّما کشفت عنهم هذه البلیّة فلم یکونوا قادرین علی الانتقام من اعادیهم و طعن فیهم و لا علی لعنهم فی العلن و مخافة المفاسد و الفتن و من فعل ذلک قتلوه صبرا وجدلوه عذرا و حسبک فی الشّهادة علی هذا المطلب الجلی و ما حصل من الشّهادة للشّهیدین و سیّدنا الشّوشتری رحمهم الله الی ان وصلت النّوبة الی السیّد الجلیل الاوحدی الاحوذی السیّد دلدار علی اعلی الله مقامه فی یوم القیامة فقام عمادا الاسلام یعضده وانتقضی الصّوارم و الحسام بیده وله فی علم الکلام شان لا یذکر و لا یرام ثمّ جآء ولده المقدّس شمس سمآء الاجتهاد و بدر لیالی الرّشاد للعلّامة الفهّامة الاوحدا الامجد السیّد محمد فبیمنه و برکات وجوده شاعت الشّریعة الشّریفة و غایة الخشیة و الخیفة لم یزل الدّین ینمو بنموّه وکلّمه الله تعالی بعلوّه غلب العداة بالحجّة قهرا و عبدالله سرّا وجهرا فانقشع غمام الاذنة وارتفع بلاء التّقیّة زعما للدّهر العنود و خلافا لما خلا من العهود بلغ من علم الکلام ذروة السّنام و قطّ بالضّربة الحیدریّة رؤس الطّعام جرح بطعن الرّماح کبودهم و احرق بالبرق الخاطف جلودهم ضرب اعناقهم بالصّمصام واثختهم بالسّیف الماسح جرحا لا یلتام فتلخّص انّ الانتقام المذکور فی الآیة هو اللّعن علیهم و الطّعن فیهم و کما انّ اللّعن اول ما جری علی لسان محمد رسول الله فکذا الطّعن فیهم و کمل و بلغ الی الغایة القصوی بتحریر هذا السیّد النّحریر صاحب الید الطّولی و الدّرجة الاولی سمّی رسول الله و وارثه و علمآء و ادبآء وابنه ارومة و نسبا و من الاتّفاقات الحسنة انّه دام علاه قد تولّد فی سنه الف و مأئة و تسع و تسعین و ترعرع فی حدود سنه الف و مأتین و اثنتین و هی السّنة المرموزة فی الآیة فهذه آیة علی انّه آیة فی العلم و الهدایة و لله الججّة البالغة و لله الحمد فی البدایة و النّهایة و الصّلوة علی محمد و اله اهل العصمة و الولایة. و الآن نشرع حسبما وعدناه فی ایراد شیء من صفاته و مکارم عاداته فنقول اعطاه الله فی الوجه صباحةو فی الکلام ملاحة و فی اللّفظ فصاحة ماله فی الکاتبین الافاضل و المتکلّمین الأماثل مثیل و لا فی غیر کلامه الی السّلسبیل سبیل اذا اوضح عن واضح المحجّة لم یترک لابن حجّة حجّة و لو راه ابن ابی الحدید لافتخر و خرّلوبا هی ابن الحجر لسلت کانّه القم الحجر و من ابی الحدید حتّی ینشد نشیدا وانّی لابن الحجر یناظره صدیدا قل کونوا حجارة او حدیدا لا یعد له سبحان و لا یماثله حسان مجالسة کجنّة عالیة قطوفها دانیة لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما و اذا رایت ثمّ رایت نعیما کلامه محض الصّدق و مرّ الحقّ و ربّما یکبّر علی السّامع و یشقّ فانّ النّاس منه ینطق بما لیس له باهل و تقریره علیه اغراء له بالجهل فاذا مره فی حضرته احد منعه ودرعه و لا یرضی بالمماشاة معه سیّما عند القضآء و المرافعة و مع ذلک من دابه المطایبته و الممارجة و من اغلط له فی القول قابله بالمسامحة مسکت للمبطلین و منطق للآملین و جامع بین الصّلابة و الدّین و انّ له مفردا فی قیامة و قعوده مهابة لا تکون للسّلطان فی جنوده و من العجب انّه مع قوّة القلب رقیق الفؤاد عطوف علی العباد فهو فی الشّجاعة بحیث لورأه الغضنفر لفرّ و عند الموعظة علی حال لودراه الحجر لیفجر و لو تراه قاعدا علی المنابر اذاکر للمنایا و المقابر ساکبا کالسّحاب الهامر انّنا بجسمه الصّافر و بالجملة فالّذی ظهر لی من سیرته و شهدت له البیّنات و العلائم انّه لا یخاف فی الله لومة لائم متقرّب الی الله فی اعماله مشغوب یحبّ النِّبی واله ما رأیت اشدّ منه فی القلب قوّة و لا من حیث النّفس مروّة حکایةقد وردت فی مجلس منعقد للإزدواج مشتمل علی مواد الفرح والابتهاج فوجدت فی صدره سلطان العلمآء و ولده فسلّمت علیه و علیهم فجلست عنده و کان قد امر قبلی بعض اولاده بایقاع النّکاح فقام امتثالا لامره المطاع و راح فلمّا رأنی السیّد الابجل نسخ امره الاوّل قبل ان یفعل وامرنی بالتّولّی و هذا غایة اعظام منه لی و ما هو الواجب علی مثله لمثلی فلمّا استشهدوا فی امر النّکاح علیّ سکّ النّکاح بعد العرض کتبت مرتجلا علی هامش الطّرس: شعر:
تولّیت عنه العقد فی لیلة انت عقیب فهار العید مولد احمد
بمحضر سادات کرام کبیر هم و امام اولی التّقی سمی محمد
لولا امتثال الامر منه بعقدها و لکلّ لسان عند ذلک الممجّد
حکایة اخری قد وجدته فی یوم عاشورآء فی مجلس العزآء یذکر مصائب الشّهید بکربلا و یبکی بکاء شدیدا و النّاس من ورائه یبکون ببکائه ثمّ نزل من المنبر باکیا و مشی حافیا لبته محمّرا وجنته و هذه عادته المستمرّة فی مثل هذا الیوم فبلغ الی داره واجتمع حوله القوم فلمّا جلست لدیه شاهدت خدّیه قلت: شعر:
هذا بقیّة آل المصطفی و علیها واقتفوا اثره فی العلم و العمل
و هذا سمیّ رسول الله مجتهد الزّمان حافظ ثغر الدّین عن الخلل
مابال خدّیه حمرا و این قد بدتا مصبّ دمع العینین منهمل
نفس صبور وقودا ازعجت جزعا و ما ذلک الامر قادح جلل
نعم ظهیره عاشوراء قد طهرت واکسفت نور شمس الله فی الطّفل
و جسم الحسین علی الرّمضاء مضطرب و نوره شاع فی الآفاق کالمثل
اخت الامام تنادی و هی باکیة هذا ابن بنتک یا ذاالفضل فی الرّسل
قد کان منکبکم بالامس مرکبة و صدره الیوم اضحی موطنی الرّغل
اضحی طریحا جریحا بالسّنا بک من قد کان موضعه بالرّأس و المقل
هذی سکینة قد تسبی و لیس لها ستر عن الشّمس او وطأ علی جمل
لیس الحسین مریضا کی نداوله و لا مسافر سهل الارض و الجبل
لکنهم اورده بلقعا وسقوه حالة الظّلماء المکاسات من اجل
و هذا حسینک مطروح علی رمل و جسمهم بلا کفن نعش بلا غسل
و تکفینه بتراب غسله بدم تحنطه عوض الکافور بالرّمل
تبکی بنات رسول الله فی خیم و قد احرقت فتری مرفوعة الشّعل
طیف المطفوف سری دمع العیون جری والقلب فی شغل و العین فی شغل
و یا من شفائه فی المقتل انتشرت و روحه حلّ روضا دائم الاکل
منّی علیک سلام الله ما دمعت عین علی ذکره المصحوب بالزّجل
حدیث آخر قد اتّفق لی من اسائة الدّهر الخوّان ان اشغلنی برهة من الزّمان بشواغل و مشاغل عن خدمة هذا السیّد الجلیل ثمّ اتیته معتذرا و قلت فیه شعرا قدّمته الیه وانشدت لدیه، شعر:
اغداة عیدام صباح و صالکا افتیت مسک ام شمیم خصالکا
فارقتکم دهرا فماعا قبتنی بیّن لنا هذا تبین ذالکا
و الیوم جئتک تائبا و معاتبا و قرعت فی الامرین باب نوالکا
اوجدت عبدک ابقا متکبّرا فاستنکفت حتّی صفوف نعالکا
عاتیتکم و انا الاسیر بحبّکم لله مملوک یعاقب مالکا
فالعقو ثمّ العفو عن ذنب النّوی واعوذ بالرّحمن من اهمالکما
لازال علمک کاشفا لدجی العمی و الدّهر مقتبسا بنورجما لکا
حکایة اخری: واتّفق مثل ذلک بعض الخلّان ثمّ انّه اراد زیارة مجتهد الزّمان فی تاسع ربیع الاوّل فالتمس منّی ان اعمل علی لسانه لذلک العلامة الوجید شعرا یشتمل علی تهنئة بالعید فقلت مرتجلا ما هذا لفظه شعر
اصبحت القائم لیوم طیب مستعدّ باجندالعیون قد جمعا لیوم واحد
یا ذالعلی کهف التّقی نورالهدی شمس الضّحی یا من فشانی ارضنا بک شرع جدّک احمد
لولاکم یا سادتی لم نذر ماذا دیننا لله قوم ای قوم من برزهم یهتدی
سبحان من اولاک علما وافرا متکاثرا رغما لاناف الخصام المبغضین الحسد
هذا المحبّ اتاکم متشرفا بذارکم یغی الرّعد بکم فرعون آل محمد
یثنی علیکم مطربا ویزورکم مستعطیا یشدو نظاما کلّما سمعته ورق تغرد
فخری بانّی مهتد یهدی امام اوحد والله نعم المقتدی مهد و بئس المقتدی
واقعة النّافعة: قد ورد فی دیارنا بعض القسّیسین من النّصاری بعد سیاحة فی البراری و الصّحاری و کان یدّعی انّه علم بالالهام انّه قد قرب نزول عیسی علیه السّلام و انّه یقع بعد مضیّ عدد معلوم له من الاعوام و انّ ذلک ما لا یمکن ان یناکره اهل الاسلام فلمّا ورد فی هذا البلد کتب ذلک الی السیّد السّند فاجابه السیّد بما حاصله و محصّله اذ لک بالقآء الله العظیم ام هو من تلقاء الشّیطان الرّجیم و علی الثّانی لا معنی لحجّته و علی الاوّل فعلیک ببیان علامته فانّه لوادّعی احد من اهل الاسلام انّه بانّ عیسی علیه السّلام لا ینزل بهذا العالم فما الفرق فی الهامین و کیف التّمییز بین المقامین ثمّ انّه بعد ما تقرّب الی السّلطان نصیر الدّین حیدر و شاع امره فی البلد و اشتهر اتی الی سلطان العلمآء فی ظهیره یوم من شهر الصّیام فاجتمع النّاس الیه بین قعود و قیام فرایت السیّد و قد ازدحم الرّجال حوله کالابل العطاش و هو مطمئن القلب ابط الجاس فسبق الکلام الی الحدیث الالهام فقال بعد ما اطال المقال ورد البشارة فی کتاب دانیال انّ عیسی سینزل بعد الفین و ثلثمائة سنة و قد انقضی من مجموع تلک الازمنة الفان و ماتان و ستّة و ثماثون عام فبقی اربع عشرة سنة کما علمناه الهاما فقال السیّد عقدة البشارة مع انّها لا تنافی نبوّة نبیّنا فی حال غیر مستفاد من کتاب دانیال فانّ الواقع فی کلامه علیه السّلام الی صباح و مسآء الفین و ثلثمائة یوم و الیوم غیر العام فقال انّ الیوم فی محاورات الانام فی قدیم الایّام یطلق علی العامّ فطالب السیّد السّند منه السّند المستند فعمد النّصرانی خذله الله الی عبارة من الصّحف لا تدلّ علی ما ادّعاه فنبّه علی ذلک سیّدنا العلیم ثمّ قال و علی التّسلیم فهذا اطلاق مجازیّ لیس له شیوع فاطّراده ممنوع علی انّه ما قلته انت عیسی ان ینافی الکلام عیسی و لا یساعده حیث قال فامّا ذلک الیوم و تلک السّاعة لا یعرفها احد و لا ملائکة السّمآء الا الاب وجدّه فقال النّصرانی انّ الیوم لا یعلمه الا الله و امّا السّنة فمعلومة عند من سواه فقال السیّد انّ مثل هذه العبارة یفید فی العرف نفی العلم مطلقا و علی التّسلیم فهو مناف لما قلته سابقا من انّ الیوم معناه العام فمن مانع فیمن ارادته فی هذا المقام فبهت الّذی کفرو لم یدر الی این المفرّ، ثمّ جری بینه و بین السیّد ابحاث اخر لا یسعها هذا المختصر ارخص حجّته فی جمیع ما ذکر ففرج المسلمون برضوان من الله اکبر.
چنانچه حضرت ذوالجلال فضل و کمال حسن و خصال باطنی عطا فرموده همچنان حسن و جمال هیبت و اجلال ظاهری صوری نیز عطا فرموده چنانکه هرگاه بالای منبر نور بصیرت نورانی با جامعه سفید و عمّامه سفید بر میآمدند مؤمنین میگفتند که ملکی به شکل نورانی در جامه سفید انسانی از اوج آسمانی برای موعظه و خطبه خوانی فرود آمده و چون به روز عاشوراء با عمامه سبز و عبای سیاه بالای منبر میرفت مؤمنین شبیه جناب سیّد الشّهداء به خاطر آورده غلغله آه و بکا بلند میکردند و از فرط گریه و بکاء چند فقرات حدیث خوانده از منبر فرود میآمدند و از دست بوسی و پا بوسی به دشواری تمام در حلقه مجمع انام دولت سرای با احترام میرساندند.
تذکره: چون آن جناب از وفور و لوله دینی و فرط محبّت مذهبی در ایّام تصنیفات شبها بر بالین استراحت نمیآسودند تا وقتی که جواب لا جواب با دلایل با صواب تحریر نمیفرمودند در ایّام عزا آن چنان تململ و اضطراب و تب و تاب و قلق التیاب میداشت گویا معرکه کربلا رو به رویش بر پا گردیده روزی آن جناب با احباب و اصحاب میفرمود که اگر روز قیامت ملائکه سؤال کردند که خواهش مطلوب و محبوب و مرغوب شما چیست هر کس به حسب مطلوب خود از حور و قصور و نعمتهای بهشت اظهار نمود آن جناب فرمود که اگر از من پرسند گویم که معرکه کربلا قائم شود و من شریک آن حضرت شوم سبحان الله معنی مصداق یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما، این است که غالبا گاهی به حاشیه خاطر کسی نرسیده باشد. ولنعم ما قال العلّامة الجلیل و الفهامة النّبیل السیّد محمد عبّاس الشّوشتری فی تقریظ حمله حیدری. اشعار تقریظ:
الیف التّقی وارث الانبیاء نظر کرده حضرت کبریا
امام همام و خبیر و بصیر کریم السّجایا عدیم النّظیر
خطیب عجیب علی المنبر منوع نهو عن المنکر
علیم کریم حلیف السّداد شجاع مطاع رقیق الفؤاد
صبور و قور لطیف وفیّ عطوف رؤف حفیّ صفیّ
دویس البرایا ولیّ الکرم جزیل العطایا رفیع الهمم
فرازنده رایت اجتهاد زحق حجّت و آیت بر عباد
مه ساطع آسمان هدی سمّی جناب رسول خدا
زهی وارث علم خیر الانام وحید الزّمان مرجع خاص و عام
امامی که در قطع فصل وعدا حسامی است مسلول دست خدا
طریق شریعت مؤیّد از اوست که نام و نشان محمد از اوست
بطعن الرّماح است گرم مصاف کشد سیف ماسح بر اهل خلاف
نمایان به میدان دین پروری ز هر ضربتش ضربت حیدری
دل سنّیان داغدار است از او که هندوستان سبزوار است از او
عدیلش به عدل و به الطاف نیست نظیرش کس از قاف تا قاف نیست
شود گر ز فرط ذکا حرف زن ز مکنون دلها بر آرد سخن
به دست و علم حامی مذهب است مدد کار اسلام روز و شب است
قلم در کف او لوای علیست که از وی نشان ولای علیست
فائده: حضرت ملک الملوک جلّ شأنه و عظم سلطانه آن جناب را عجب شان و شوکت و عظمت ایمانی و جبروت معالم ربّانی و عزّ و جلال مکرمت یزدانی عطا فرمود بود که پادشاهان ملک او در وقتی که سریر آرای سلطنت و حکمرانی میگردیدند از دست خق پرست خود تاج جهان بانی میپوشانید و اهل علم و فضیلت را با اجازت اجتهاد و پیش نمازی تاج اعزاز و سرفرازی میبخشید نماز اموات عماید و سلاطین و اراکین و نماز مختصّ به آن برگزیده کونین تا انقراض عهد شاهی بوده و قبل از زمان تقرّر محکمه مرافعه شرعیّه انفصال اکثر قضایای اراکین و اساطین و اجرای حدود قصاص و اکثر دیگر احکام شرع متین منحصر بر فتوای آن رهنمای دین مبین بوده و بعض مقدّمات مهمّه نفویض پادشاهان جهان پناه صاحب رزیدنت بهادر پیشگاه آن جناب انفصال مییافت همیشه فیصله جات آن قدسی صفات مقرون به عدل و انصاف بلا مراعات جوانب و انصاف شرف صدور مییافت مصدّق این حال این است که در زمانه عهد شاهی در نظامت ناظم قسمت بهرائج تعلّق داری مقتول گردید و به سبب بعض وجوه صاحب رزیدنت بهادر بر آشفتند اهالی سلطنت ناظم مذکور را از عهده نظامت معزول نمودند مقدّمه قتل بر وی قائم کردند آن مقدّمه به حسب تجویز پادشاه جهان پناه و استصواب رای صاحب بهادر موصوف به خدمت آن جناب ارسال داشتند ناظم مذکور را از عهده نظامت به خدمت آن جناب فرستادند آن جناب به سبب دور اندیشی و دوست داریهای سرکار انگلیسیّه مکرّرا انکار فرمودند بالاخره هرگاه به منظوری صاحب وی سرای گور نر جنرل بهادر اطمینان حاصلشد بعد تحقیقات بلیغ چنین فیصله نمود که ارتکاب قتل ثبوت شرعی نمیرسد و قصاص قتل مشترک از قاتل مؤمن جائز نیست چنانچه ناظم از دار و گیر این مقدّمه خلاص یافت تذکره در عهد حضرت امجد علی شاه پادشاه مرحوم که سلطان عالم محمد واجد علیشاه ولی عهد بوده به حالت ولیعهدی بعض ذوات الاعلام بلا رضا مندی مالکش داخل دولت سرای خود نمودند مالک وی استغاثه در محکمه مرافعه شرعیّه به حضور آن جناب دائر نمود آن جناب بعد حصول اجازت پادشاه مرحوم تحقیقات مقدّمه فرمودند خلاصه فیصله آن مقدّمه این بود که رقیبش به نهج شرعی ثابت گردیده ولیعهد بهادر را حکم محکم صادر شد که وی را به مالکه وی حواله فرمایند و به مالکیّتش شود که وی را به حباله نکاح مؤمنی در آورد و به پیرامون فسق و فجور نگردد پادشاه دین پناه به ملاحظه تحریر آن جناب فورا به تعمیل آن مأمور فرمودند چنانچه همچنین انجام یافت بعد چندی هرگاه ولی عهد بهادر سریر آرای شاهی تاجدار جهان پناهی گردیدند به واسطه بعض اراکین دولت پیغام فرستادند که در مقدّمه رقیب وی اگر گنجایش باشد نظر ثانی و تجویز ثانی فرمایند آن جناب ارشاد فرمودند که از طرف من عرضه دارند که حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة.
تذکره: همچنین در جمله امور شرعیّه هیچ گونه مراعات امیر و وزیر و سلاطین و اراکین نمیفرمودند. چنانچه روزی حضرت نصیر الدّین حیدر پادشاه مرحوم برای خواندن نکاح بعض محلّات معلّی طلب کردند به جواب آن ارشاد فرمودند که چون افتراق شوهر اوّلش بنهج شریف شرعی ثابت نیست من نمیتوانم.
تذکره: روزی پادشاه موصوف شبیه جنازه امام حسین علیه السّلام ساخته آن جناب را برای نماز جناب طلب داشتند چون آن جناب داخل ایوان شاهی و دربار جهان پناهی گردیدند اراکین دولت اصرار کردند که بسبب بعض مصالح از تعمیل حکم شاهی انکار نفرمایند آن جناب فرمودند که شرعا جواز نماز جنازه شبیه امام بلاتشبیه به خاطرم نمیرسید لکن هرگاه پادشاه جمجاه مع خدم و حشم از سراپرده شاهی با لباسهای سیاه بر آمدند و استدعاء نماز جنازه نمودند آن جناب فرمودند که من مجال آن ندارم که نماز جنازه امام بخوانم زیرا که منقول است که نماز جنازه امام مختصّ به امام زمان است پس من چگونه میتوانم خواند از این جواب با صواب پادشاه مرحوم خاموش شدند و جمله اراکین از این حرف سکون بشکفتند.
تذکره: حضرت فردوس منزل محمد علی شاه پادشاه بعد تعمیر جامع مسجد حسین آباد مبارک استدعاء نماز عید فطر نمودند آن جناب در جوابش فرمودند که چون بعضی اراضی ملکیّت نعیم خان شامل آن گردیده تا وقتی که معامله با مصالحه ثبوت شرعی نرسد نماز عید نمیخوانم پادشاه مرحوم انفصال آن برای هدایت پیرای آن جناب تفویض نمودند آن جناب بعد تحقیقات شرعیّه آن چه معاوضه مناسب به رضامندی خان موصوف تجویز فرمودند پادشاه موصوف عطا فرموده رضامند ساختند بعد از آن آن جناب نماز عید در جامع مسجد او فرمودند.
فائده: هر چند عهد سلاطین اوده به ترویج دین مبین و اشاعت احکام شرع متین میفرمودند اما در عهد سعادت مهد جنّت مکان ترقّی آن به درجه قصوی و مرتبه علیا رسیده بود برای منصب قضای محکمه مرافعه شرعیهها به نام آن جناب قرار یافته مفتیان و اهل قلم و اهالی دفتر عصا برداران و خاصّ برداران و غیره متعلّق آن محکمه گردید مرافعه احکام جمله محکمهها استغاثه دیگر مقدّمات جدیده در آن محکمه عالیه انفصال مییافت و به تجویز آن جناب محکمه عدالت عالیه دیوانی و عدالت فوج داری مفوّض به جناب سیّد باقر صاحب مغفور فرزند ارجمند آن جناب گردیده به خطاب منصف الدّوله بهادر شریف الملک ممتاز گردیدند پس از آن برای انسداد مسکرات محکمه آب کاری نیز به جناب موصوف مفوّض گردید میکدهها و خمخانههای شراب در تمامی مملکت محروسه شکسته شوند و فروخت تمامی مسکرات مثل گانجه و بنگ و غیره مسدود گردید و دیگر محکمه صدر الشّریعه به جناب سیّد محمد هادی صاحب مغفور مفوّض گردید و خطاب عمده العلماء یافتند و بما تحتی جناب موصوف مفتیان ذی علم و تمامی اضلاع ملک اوده مقرّر گردیدند که فیصله جات شرعی مینمودند و محکمه صدرالصّدوری متعلّق قضایای تهانه جات به جناب سیّد مرتضی صاحب مغفور تفویض و به خطاب خلاصة العلماء عنایت گردید و مدرسه شاهی تجویز گردیده به جناب سیّد محمد تقی مرحوم تفویض یافت و به خطاب ممتاز العلماء فخر المدرّسین ممتاز گردید و مدرّسین ذی علم و ذی کمال به مشاهرات مناصب مقرّر شدند و وجه خطیر در وجه خیرات و مبرّات و زکات از سرکار شاهی به خدمت فیض درجت آن جناب میرسید و به غرباء مساکین و محتاجین و مؤمنین تقسیم میکردند و بالاخره تقسیم آن محکمه قائم گردیده به جناب سیّد علی نقی صاحب تفویض یافت و خطاب زبدة العلماء معین المؤمنین عنایت گردید پس در آن عهد سعادت مهد تعمیر و ترمیم مساجد و معابد و اقامت جمعه و جماعت و کثرت درس و تدریس علوم شریعت و شیوع تشیّع و دین داری و کثرت مجالس و عزاداری به حدّی فروغ یافته که قبل از آن چشم فلک در این بلاد ندیده هر طرف غلغله تسبیح و تمجید و همهمه تقدیس و تهلیل و تحمید به مسامع ملکوت میرسد جمع کثیر از مشرکین شرف اسلام و جمّ غفیر از مخالفین به شرف ایمان مشرّف گردیدند و اکثری به حسب سفارش آن جناب از حیطه داران باقی دارد به سبب اختیار نمودن مذهب حقّ از مؤاخذه معافیات سرکای خلاصی یافتند و اکثری از نو مسلمان به وظائف بیش قرار و خلعت و راهوار یافتند در آن روزگار هزارها غربا و مساکین از سادات و مؤمنین از فتوح ابواب خیرات و مبرّات کامران و کامکار گردیدند و در همین عهد عدالت مهد به هدایت و رهنمونی آن هادی الانام اکثری از ذوات الاعلام محلی بحلل توبه و استغفار متحلی گردید به شرف حباله نکاح مؤمنین دین دار در آوردند این حال و تصدیق این مقال عبارت کتاب تذکرة العلماء مصنّفه مولوی سیّد مهدی صاحب مرحوم نوشته میشود چون مصنّفات جناب ممدوح اکثر حالات و صفات آن مجمع حسنات بالطاف عبارات نجیر تحریر و تسطیر آوردهاند تحریر آن مناسب نمود.
عبارت تذکرة العلمآء جناب مستطاب معلی القاب مجتهد العصر و الزّمان مولانا و مقتدانا سلطان العلماء الاعلام مرجع الفقهاء الفخام سیّد سند علّامه عدیم العدیل اوحد امجد جناب سیّد محمد دامت برکاته و عمت افاداته، خلف الصّدق جناب غفران مآب سیّد دلدار علی طاب ثراه آن جناب بعد از والد ماجد خود که احوال خیر مألش به تفصیل مذکور شد افضل علماء زمان و اکمل فقهاء دوران و سرآمد متکلّمین و سر دفتر متبحّرین است.
ولادت باسعادت آن جناب در روز هفدهم ماه صفر سنه یک هزار یک صد و نود و نه هجری در بلده لکهنو صانها الله تعالی اتّفاق افتاد تحصیل علوم عقلیّه و نقلیّه به خدمت جناب غفران مآب پدر بزرگوار خود نموده در حداثت سنّ به درجه کمال و فضل و اجتهاد و مرتبه هدایت و ارشاد رسیده جناب غفران مآب طاب ثراه در رساله اجازه خود که برای آن جناب معلّی القاب نوشته بودند بعد ذکر مدارج اهل علم و فضل و اجتهاد میفرمایند و در این جا عبارت اجازه مرقوم است. و ایضا جناب غفران مآب در اجازه مشهود میفرمایند که من مدّتی ولد امجد معزّی الیه یعنی جناب مجتهد العصر و الزّمان را مرتقی به سوی مدارج کمال و متخلّق به مکارم اخلاق و محامد خصال یافتم در خاطر داشتم که اجازه چنانچه معمول علماء کرام است برای او بنویسم زیرا که او را لایق این امر دیدم اگر سائر فرزندانم پاره دل و ثمره جگر میباشند لیکن او به فضل الهی در میان ایشان ممتاز است به آنکه اکمل اولاد روحانیّه و نتائج نفسانیّه نورانیّه است و چون بعضی امور در باب این مطلب یعنی نوشتن اجازه مانع بود خصوصا ملاحظه حدّ دارا و اهل تعسّف وعناد که معظم بضاعت ایشان سلوک طریق اعوجاج است و بهترین امور را بر بدترین محامل میکند اظهارات در تعویق افتاده بود تا آن که وقت اظهار آن در رسید و خوبی چیزی که اراده اظهارش داشتم بر عقل حقّ پسند ظاهر شد پس آن چه مکنون خاطرم بود به منصه ظهور در آوردم و اجازه دادم حقّ تعالی او وسائر اولاد ما را به سوی بلندترین معارج علماء واقصی مدارج فضلاء مرتقی گرداند که روایت کند از من جمیع مرویّات مرا از مصنّفات اسلام و مؤلّفات خاصّ و عامّ در فنون علوم از کتب حدیث و تفسیر و کلام و اصول فقه و رجال و نحو و لغت و حکمت و قرائت و غیرها که دخلی در علوم دین دارد تا این اجازه وافی و کافی باشد انتهی کلامه.
محصّل کلام الشّریف روح الله لطیف و از تاریخ تحریر اجازه مذکوره سنه یک هزار و دو صد و هیجده هجری است. و تاریخ ولادت جناب مولانا و مقتدانا مجتهد العصر و الزّمان دام ظلّه العالی که مذکور شد ظاهر میشود که سنّ شریف آن جناب در آن زمان قریب نوزده سال بوده الا آن که آن جناب از مدّتی پیش از آنست چنانکه از عبارت اجازه مذکور ظاهر میشود به کمالات اجتهاد و استنباط و سائر فضایل که در کتاب جناب غفران مآب طاب ثراه وارد است اتّصاف داشت، ذلک فضل لله یؤتیه من یشآء والله ذوالفضل العظیم. لکتابه:
قبله دین و کعبه ایمان رکن اسلام و فخر عالمیان
حافظ شرع و ملّت نبوی وارث علم و زهد مرتضوی
فلک رفعت و صلاح و سداد شمس اوج هدایت و ارشاد
نخبه اصفیای آل رسول شمع مشکوة دودمان بتول
مرجع عصر و مقتدای زمان مهبط لطف حضرت یزدان
باد دائم به حفظ ربّ عباد زیب افزای مسند ارشاد
و جناب مولانا و مقتدانا سیّد العلماء جناب سیّد حسین دامت فیوضاته در اجازه ای که برای او ستاد این حقیر جناب تقدّس مآب جامع المعقول و المنقول عمدة العلماء الفحول مولانا سیّد محمد هادی صاحب دام ظلّه العالی نوشتهاند بعد از نقل کلام جناب غفران مآب که مذکور شد میفرمایند که خقّ تعالی رجآئی جناب غفران مآب در حقّ آن جناب متحقّق گردانید زیرا که ما سائر برادران که کوچک تر از آن جناب بوده ایم اقتباس انوار افادات آن جناب نموده ایم و از فیض علوم آن جناب تمتّع وافر داشته ایم و ایضا میفرمایند.
انا اروی جمیع ذلک ای کتب الحدیث و الفقه و سائر العلوم عن اخی المعظّم قدوة المتکلّمین الاعلام و اسوة المجتهدین الکرام مشخد مهنّدة الصّمصام علی وجوه خرّت لاتباع الاسلام و الضّارب سیفه الماسح الّذی لدمائهم سافح علی اعناق النّواصب ذا الثّاقب کالبرق الخاطف لابصار الخصام قامع البدع و دافع رؤس الطّوایف الباطلة و الفرق الغویّة و باترهم بالضّربة الحیدریّة و طاعن صدورهم بطعن الرّماح الّذی اریح اهل الایمان من طالبی البرهان بافضل الارماح مؤسس اصل الاصول نقّاد الفروع و الاصول العلم الفرد و العالم الاوحد مولانا السیّد محمد لا زال شموس افاداته بازغة.
الحقّ که آن جناب از راه سایر محامد ذاتی و صفاتی و تبحّر در علوم معقول و منقول خصوصا جودت تحریر و متانت تقریر و مناظرات مخالفین و ردّ شبهات مبتدعین و نصرت مذهب ائمه طاهرین و ابطال اقوال نصّاب و سایر معاندین میان علماء زمان و فقهاء دوران ممتاز است حتّی که احدی از علماء عرب و عجم و سایر بلاد اسلام در این فضیلت عظمی به آن جناب نمیرسد از کلام کرامت نظامش نور هدایت تابان و از تصانیف فیض نظامش لمعات حقایق درخشان صمصام دلایل ماهره اش رؤس شیاطین را در انداخته و رماح براعین لامعه اش قلوب مخالفین را هدف ساخته و علاوه بر این جودت بیان فی البدیهة که دارد شاهد کمال صفای طبع مقدّس آن جناب است حقیر کثیر التّقصیر اکثر اوقات حاضر خدمت حاشیه بوسان بساط فیض مناط میباشد مشاهده نموده که آن جناب در وقت تکلّم بیتأمل جواب اسئله دقیقه را به کمال خوش بیانی و شیرین زبانی علی الفور بیان میفرمایند که لطایف و نکات غرائب و استعارات آن بعد تأمل بر اصحاب دین واضح میشد اکثر علماء دین و فقهاء آفاق خصوصا مجتهدین عتبات عالیات مشاهد ائمه عراق اذعان کمال فضل آن جناب را در عبارات خود مرعی میفرمایند و شمّه از فیض تفقّه و تبحّر آن جناب آن است که در این زمان احدی از مشاهیر فضلاء بلاد هندوستان که سلسله تلمّذش به آن جناب بلا واسطه یا با واسطه منتهی نباشد خصوصا برادران نامدار آن جناب سیّما جناب مستطاب سیّد العلماء سابق الالقاب که عالم عدیم المثال و فقیه علی الاطلاق و در فضل و اجتهاد شهره آفاق اند مدّتهای مدید مقتبس انوار علوم و ملتقط در بحار فیوض آن جناب بودهاند.
و از جمله تصانیف آن جناب کتابی مبسوط درجواب تحفه اثناعشریه عبدالعزیز دهلوی در مبحث امامت است لیکن چون نظر تانّی در آن در آن نفرموده هنوز شیوع نیافته است و دیگر رساله سیف ماسح در اثبات حکم مسح رجلین در وضوء مشتمل بر جواب رساله عبدالعزیز قاضی اوستاد عالمگیر پادشاه که متضمّن نقض کلام شیخ بهاءالدیّن عاملی علیه الرّحمه در آن بوده تصنیف فرمودند، و دیگر اکثر حواشی بر شرح سلم مولوی حمدالله است در رساله اصل الاصول در جواب کلام میر مرتضی حسین مرحوم که از تلامذه جناب غفران مآب بود و به سبب میلان بر طریقه اخباریّین اعتراضها بر بعض مطالب مندرجه اساس الاصول نموده بود و دیگر حواشی متفرّقه بر بعض مقامات شرح صغیر جناب سیّد علی طباطبائی در مسائل فقهیّه است و این همه در زمان جناب غفران مآب تصنیف فرموده بودند.
دیگر کتاب صمصام قاطع در ابطال مذهب مخالفان و اثبات عداوت ایشان به اهل بیت طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین است و در ضمن آن جواز تعزیه داری و بنای صورت و شبیه ضریح حضرت سیّد الشّهداء را به دلیل قاهر به اثبات رسانیده بودند و آن کتاب عدیم النّظیر است و رساله طعن الرّماح در باب قصّه فدک قصّه قرطاس مشتمل بر ردّ جواب بعض مطاعن مندرجه تحفه اثناعشریّه عبدالعزیز دهلوی محتوی بر مباحث منیفه با مطایبات لطیفه است که دلهای احباب را فرحناک و سینههای اجناب را چاک چاک میسازد و دیگر رساله در باب متعه است، و دیگر کتاب ضربت حیدریّه که در جواب کتاب شوکت عمریّه تصنیف بعض مخالفین معاندین معاصرین خود در مباحث متعه املاء فرمودهاند که مثلش زیر فلک نیست و دیگر رساله ثمره الخلافة که تصنیفی لطیف و تألیفی منیف است مشتمل بر آن که شهادت حضرت امام حسین بنای خلافت غاصبین و بنابر اصول موضوعه یزید از خلفاء ایشان است الی الآن کتابی در این مبحث به این خوبی و لطایف در تصانیف احدی از علماء اعلام یافته نشد و دیگر رساله عجاله نافعه در علم کلام و اصول دین است و دیگر هم رساله سمّ الفار در جواب بعض مخالفین معاصرین املاء فرمودهاند و رساله برق خاطف که هم در جواب و سئوال بعض مخالفین در باب عایشه بنت ابی بکر است و دیگر رساله در نماز جمعه است که ناتمام مانده و شرح زبدة الاصول شیخ بهاءالدّین عاملی علیه الرّحمه در اصول فقه که آن هم ناتمام است و رساله فوائد بصریّه در احکام زکات و خمس و غیره منسوب به نام نامی معین الدّین فردوس منزل ابوالفتح محمد علی شاه طاب ثراه که به زمان تصنیف به خطاب نصیر الدّوله معروف بود و دیگر رساله کشف الغطاء در جواب کلام مولوی هادی مغفور که اعتراضها بر جناب غفران مآب نموده بود. و رساله گوهر شاهوار که آن را در زمان نصیرالدّین حیدر پادشاه در جواب افضلیّت میان قرآن مجید و اهل بیت رسول الثّقلین صلوات الله علیهم تصنیف فرموده و رساله سبع مثانی در قرآن و رساله احیاء الاجتهاد در اصول فقه و دیگر رسایل متفرّقه است و به برکت فیوض آن جناب نماز جمعه و جماعت و جمیع احکام شریعت زیاده تر از زمان والد ماجد آن جناب در اقطار بلاد هند شیوع و رواج یافته و عالمی مسائل ضروریّه صوم و صلوة را شناخته بالجمله محامد و فضائل آن جناب زیاده از حدّ احصاء پادشاه مرحوم جنّت مکان ابوالمظفّر ثریّا جاه مصلح الدّین محمد امجد علی شاه طاب ثراه در زمان سلطنت خود محکمه مرافعه شرعیّه به جهت فصل قضایا و قطع دعاوی و خصومات مردم که به حکم شرع جناب سیّد المرسلین و ملّت ائمّه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین عهده مجتهد جامع الشّرائط بر رای بیضا ضیاء آن جناب مفوّض فرموده بسیار مراتب و احترام انقیاد آن جناب مرعی میداشت حتی که روزی در خدمت آن جناب تشریف آورده به کمال حسن اعتقاد بلکه به تواضع و انکسار ملاقات فرمود و در شرع شریف بر طبق فتاوای آن جناب کوشید و به اشعار آن جناب و سعی جناب سیّد العلمآء دامت فیوضهما مدرسه برای طلب علوم قرار داد و فضلاء کبار و مدرّسین عالی وقار را به تدریس افاده علوم حقّه معیّن فرمود در هر یک از نواحی ممالک محروسه شخصی مفتی را مأمور نمود که احکام شرع به هنگام دعاوی به منازعات متخاصمین در سائر این مملکت و حسب فتاوای آن جناب جاری داشته باشند و نیز اخراج زکات از اموال شاهی و تقسیم آن بر مستحقّین به موجب اختیار آن جناب اجراء یافت خلقی کثیر و جمعی غفیر از مؤمنین از فیض این نوال به کام دل رسیدند و هم از اموال خود جمعی از مؤمنین را در اختفاء آن قدر عنایت فرمود که از فقر و احتیاج رسته مرتبه اغنیاء یافتند و ایضا پادشاه مرحوم جنّت مکان مهر به نام نامی آن جناب متضمّن به خطاب مستطاب مجمع علوم دین و مرجع سادات و مؤمنین حافظ احکام شرع متین مجتهد العصر سلطان العلماء منقوش فرموده به خدمت آن جناب فرستاده و منشیان دفتر را مأمور فرموده که این لقب را برای آن جناب نوشته باشید و قبل از منقوش شدن آن در جمله این خطاب لفظ مورد این اعتقاد امجد علی شاه به تجویز شاهی بر آن جناب عرض کردند آن جناب از راه انکسار قبول نفرمودند و استدعا نمودند که به جای مورد اعتقاد مورد عنایت نقش کنند لذا به همچنان به عمل آوردندو پیوسته حال حسن عقیدت و خلوص ارادت حضرت پادشاه مرحوم به خدمت آن جناب یوما فیوما ترقّی بود تا آن که در قرب اوان تحریر این مقام روز بیست و ششم صفر این سال که در سنه یک هزار و دو صد و شصت و سه هجری است آن پادشاه دین پناه به رحمت حقّ پیوست و بعد از آن توجّه و التفات پادشاه زمان سلطان دوران خاقان بن الخاقان ابوالمنصور سکندر جاه ناصرالدّین حضرت سلطان عالم محمد واجد علی شاه خلّدالله ملکه و سلطنته نیز در حقّ آن جناب قریب به همه درجه است حقّ تعالی آن جناب را همیشه تا ظهور حضرت صاحب الزّمان زیب افزای مسند اجتهاد و هدایت و ارشاد دارد و ترویج احکام حضرت خیرالانام به ذات با برکت آن جناب یوما فیوما متزاید گردد به حقّ النّبیّ و آله الامجاد.
و از جمله تواضع و انکسار و محاسن اخلاق آن جناب آن است که جناب مستطاب مولانا سیّد العلماء المصطفین جناب السیّد حسین دامت برکاته را بر نفس نفیس خود مقدّم داشته تفویض سایر امور دینی و دنیوی به آن جناب فرمودند و از خصائص آن جناب آن است با وجود تواضع و انکسار کمال تمکین و وقار دارند و جامع علم و حکمت و شجاعت و جلادت میباشند الا آن که اجتماع این دو صفت مثل جمع بین الضدّین دشوار و نوادر روزگار است و یکی از محامد خصال آن آیت ذوالجلال آن است که در اعلاء کامه حقّ پاسداری احدی نمیفرمایند و به فحوای لا یخافون فی الله لومة لائم از بدگوئی شرار النّاس باکی و پروایی ندارد و بسا است که در اظهار احکام شریعت بر خلاف مزاج ملوک سلوک فرمودهاند ادام الله ظلّه العالی علی رؤس المؤمنین.
و از جمله فضائل اولاد آن جناب که در علم و فضل و محامد خصال گوی سبقت از اقران ربودهاند جناب فضائل مآب سیّد محمد باقر ادام الله ایّامه است که اکبر اولاد آن جناب است و جامع علوم معقول و منقول وحاوی فروع و اصول است و از جانب پادشاه مرحوم به منصب عدالت دیوان اثناعشری و خطاب منصب الدّوله شریف الملک ممتاز است و کتب انیفه مثل کتاب تشیید مبانی الایمان در مناظره بعض مخالفین و معاصرین و دیگر رسائل تصنیف فرموده است و در این اوان به تصنیف کتابی در ردّ منتهی الکلام که یکی از مخالفین و نصّاب معاصرین در جواب بعض رسایل جناب فضیلت مآب خان عالی شان نادرة الزّمان سبحان علی خان ادام الله اجلاله و اقباله به تألیف آورده است اشتغال دارد با وجودی که خان ممدوح هم کتابی مبسوط در مبحث امامت و ردّ کلام آن ناصبی نوشته.
و دیگر از اولاد جناب مجتهد العصر و الزّمان دام ظلّه العالی جناب مستطاب السیّد محمد صادق مرحوم مصنّف رساله تأیید المسلمین در ردّ نصاری و رساله در ردّ مخالفین مذهب و دیگر رسائل است که واعظ نحریر و فاضل مقدّس بینظیر و افضل و اورع برادران خود بود به تاریخ هیجدهم ماه رجب یک هزار و دو صد و پنجاه و هشت هجری در عین عالم شباب به رحمت حقّ پیوست و حزن و الم بسیار در مفارقت آن نو نهال فضل و کمال به خاطر عاطر جناب مولای سابق الالقاب راه یافت.
و دیگر جناب فضایل اکتساب سیّد مرتضی دام مجده است که با وصف حداثت سنّ در اکثر علوم خصوصا فنون درسیّه و حکمیّه و ادبیّه مهارتی عظیم دارد و دیگر جناب فضیلت مآب سیّد عبدالله سلّمه الله است که جامع به کمال صفات و محامد اخلاق است و چندین رسائل مثل رساله خلاصة الاعمال در عبادات به زبان هندی و رساله عربیّه در ردّ فرقه غلات که هنوز ناتمام است و رساله مسمّی به سبیل النّجاة است در ادعیه تألیف فرموده است و اکثر در خدمت جناب مولانا و مقتدانا سیّد العلماء دامت برکاته حاضر بوده است اهتمام تمام ضبط اوقات و رفع موانع تصنیف برای آن جناب مینماید حق تعالی ایشان را به سلامت و عافیت دارد و افاضل بسیار از اهل دیار داخل تلامذه جناب مجتهد العصر و الزّمان دام ظلّه العالی اند که احصای ذکر ایشان متعسّر است از جمله اکابر و مشاهیر ایشان جامع المعقول و المنقول صاحب التّحقیقات الدّقیقة والافادات الوثیقه جناب مولوی سیّد محمد است که امامت نماز جمعه و جماعت قصبه هوگلی دارد.
و دیگر جناب تقدّس مآب فاضل مسدّد عالم و ممجّد جناب میرزا محمد فیض آبادی و جناب فضائل مآب مشرّفعلی و جناب فضیلت انتساب سیّد باقر شاه بخاری و جناب تقدّس و تورّع ایاب مولوی سیّد دلدار جهان مترجم احادیث مصائب افل بیت طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین و دیگر فضلای کبارند. انتهی کلامه.
چون که حکمت مآب تقدّس انتساب حکیم محمد کاظم صاحب در رساله خود مسمّی به سوانح مطبوعه سنه حال شیوع و دین داری و رواج تقوی و پرهیزکاری ضمن حالات امجد علی شاه مغفور تحریر فرموده ... مرقوم میشود، و هی هذه:
حضرت اقدس و اعلی به لحاظ کمال پایبندی زکات مال خود که زیاده سه لکه روپیه میشد هر سال برآورده به خدمت جناب مجتهد العصر میفرستاد که به مساکین و محتاجین تقسیم میفرمایند در آن ایّام بر دولت جناب قبله و کعبه ازدحام خلائق و هجوم خواص وعامّ بیرون از حدّ حساب و شمار میشد پیش دروازه شارع عام پر از مردمان میشد و مستورات به سواری سوار شده میآمدند هر یکی را به مطلوب خودها میرسانید و احدی مأیوس و محروم نمیگردید چون در آن هجوم عوام اکثر کسانی که مستحقّ نمیبودند میگرفتند لهذا در سال دیگر تجویز شد که به شهادت معتبرین کسانی که استحقاق گرفتن زکات داشته باشند در ماهه برای آنها معیّن شود پس هر یکی از مخصوصات قبله و کعبه اسماء عزیزان و دوستان و اهل جوار خود در فردی نوشته پیش نمود اسمهای ایشان در دفتر سرکاری نوشته تنخواه برای هر کسی علی قدر مراتب حال جاری گردید که ماه به ماه میگرفتند در زمانه سابق که بعضی از پادشاهان ایران پابند شرع بودهاند لیکن زکات مال احدی نداده این امر از سلاطین مختصّ به جناب امجد علی شاه بود و از جمله رواج دین بنا کردن مدرسه به اهتمام جناب قبله و کعبه در مقبره نوّاب جنّت آرامگاه که مکانی بود نهایت وسیع گرداگرد آن چهار طرف دالانها و حجرهها بودند قریب سی مدرس که بعضی از آنها اعلام و کاملین فضلاء بودند مثل مولوی میر احمدی علی صاحب و مفتی میر محمد عباس صاحب و شیخ علی اظهر صاحب و مولوی میرزا محمد علی صاحب و مولوی میر محمد علی صاحب و مولوی میر حامد حسین صاحباین صاحبان جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول بودند و دیگر مدرسین مثل آنها کمالی نداشتند لیکن به نظر الطاف و عنایات قبله و کعبه به عهده مدرسی منسوب گردیدند تنخواه مدرّسین که به درجه اعلی بودند صد روپیه یا هفتاد روپیه و در ماهه دیگر مدرّسین سی یا چهل یا بیست روپیه بود و ماه به ماه بدون تأخیر وصول میشد و تنخواه طلبه مبتدئین چهار روپیه و در ماهه متوسّطین شش روپیه و در ماهه منتهین نه روپیه معیّن بود و همه کس اهل آن جا همواره مورد مراحم و الطاف سلطانی بودند گاه گاه خود حضرت اقدس و اعلی بسواری هوادار در مدرسه رونق افروز شده هر چهار طرف دوره میکردند و صدها خوان انواع طعام وشیرینی و میوه که در تقریبات امرا و مهاجنان برای شاه میفرستادند حکم میشد که به اهل مدرسه تقسیم نمایند در آن ایّام هر کسی را شوق درس و تدریس و تحصیل به حدّ کمال بود بسیاری از طلبه غیر ملازم برای تحصیل علوم در مدرسه آمد و شد مینمودند.
و دیگر از پاسداری شرع مبین آن که آن شاه دین پناه از کلّ ممالک محروسه خود شراب خانهها بر خواست کناینده شرابخانهها خراب و منهدم گردانیدند و بنگ فروشان که دکّانهای ایشان در لکهنو به کثرت بوده حکم شد که دکّانهای آنها تباه و تاراج نموده ظروف بنگ شکسته حقّهای چرس بر سر راهانداخته پایمال نمودند بنگ فروشان مقهور و منکوب گردیدند و حکم شد درختهای طاری هر جائیکه باشند قطع و مستاصل کرده شوند تا احدی استعمال طاری نکند و محال زنانهها که در آن ایّام در شهر به کثرت بودند حکم قطعی برایشان جاری شد که ترک افعال نموده سر و گیسوها قطع نمایند و لباس زنانه ترک نوده ریش گذارند و اگر تعمیل حکم نکنند شهر به در کرده شوند اکثر زنانهها را که مردمان مکاری در کوچه و بازار یافتند گرفتار کرده به ذلّت و خواری جعد و موی سر آنها را میبریدند و کلیها از پائجامه قطع مینمودند و در خانهها فحشان عجب تهلکه بر پا بود یک زنانه مسمّی انار دانه که مشهور و معروف بود نهایت اهل مقدرت به جانب قبله و کعبه پیغام فرستاد که آرزو دارم که جناب والا در این باب انکار نفرمایند که در دعوت ممنوع قبله و کعبه در جواب ارشاد فرمودند که اگر شما صیغه توبه بخوانید و وضع نسوان ترک نموده ریش بگذارند البتّه به خانه شما دعوت قبول مینمایم و الا فلا در آن ایّام در ملک پادشاهی در جمع پرکنهها و تعلّقها یک مفتی مقرّر شده بود که جمیع مقدّمات و معاملات آن مقام بر نهج شرعی فیصله کرده شود و هر کدام مقدّمه که دقیق تر باشند به حضور صدر الشّریعه ارسال دارند که در آن جا انفصال یابد چون توجّه خاطر اقدس و اعلی به ترقّی و ترویج شریعت سیّد المرسلین به حدّ کمال بود و در آن عهد صدها کافر مسلمان و هزارها سنّی شیعه گردیدند و بعضی از عامل پیشکان که لکها روپیه باقیان سرکاری ذمّه ایشان بود از ادایش عاجز شده مقیّد بودند چون از کفر به اسلام و از تسنّن به شیعه گرائیدند لکها مبالغ به آنها معاف نمودند سبکدوش گردانیدند.
مؤلّف گوید: هرگاه از نقل بعضی عبارات فراغت یافت عنان قلم براعت رقم را به سوی تحریر بقیّه حالات خجسته صفات معطوف میسازد هر چند مشتی نمونه از خرواری و قطره از بحاری میتواند بود لکن المیسور لا یسقط بالمعسور اندکی از بسیاری نگارش خواهد نمود از جمله آن: این که رعب و جلال آن آیت ذوالجلال خدا داد بود که اصحاب علم و کمال و ارباب حشمت و اجلال به کمال تعظیم و احترام برای قدوم میمنت لزومش سرو قد بر میخواستند و به استقبال واعزاز و اجلال قیام و اقدام مینمودند و در پیشگاه آن هادی انام به آداب تمام مینشستند و آن جناب گاهی از رعب و سطوت حکّام و سلاطین عظام پروا و اعتنا نمیفرمودند فی البدیهه بلا تکلیف جواب به صواب میدادند در ایّام عذر به جواب صاحب چیف کمشنر بهادر درباره جهاد ارشاد فرمود که در مذهب ما بدون امام زمان جهاد کردن جایز نیست صاحب موصوف گفتند اگر امام شما بیایند ارشاد فرمودند که همراه آن حضرت حضرت عیسی نیز خواهند بود هرر چه حکم آن جنابین خواهد شد تعمیل آن واجب خواهد بود.
تذکره: در بعض ایّام محرم الحرام قضیّه تبرّا در قصبه نصیر آباد بدین سبب بر پا گردید که سادات رفیع الدّرجات شبیه علم تغریت شیم با نوحه و ماتم از طرف محلّه قضیانه اهل سنّت میبردند آنها غلغله فساد و داد و بیداد تا افسران فوج شاهی رسانیدند چنانچه بعض رساله داران افاغنه مع چند سواران مسلّح و مکمّل داخل ایوان هدایت بنیان آن جناب گردیده استدعاء ممانعت از بدعت تبرّا مینمودند آن جناب فرمودند که در مذهب شان بدعت نیست بلکه ثواب است آنها گفتند که پس از راه دیگر بروند آن جناب فرمود که این راه قریب تر است و راه دیگر بعید تر پس شما چگونه گوارا میدارید که در راه دور و دراز از عرصه دراز بدعت نموده شود و باعث طوالت این بدعت طویل و کثیر شما میشود بلکه بهتر آن است که راه قصیر برای بدعت یسیر منظور دارید.
تذکره: روزی فضلاء ذی علم به خدمت جناب علّیّین مکان در بعض احادیث قیل و قال و بحث و جدال با هم میکردند چون آن جناب بر خواست نموده روی توجّه جانب بیت الشّرف فرموده به آن جا رسید استفسار فرمود که این شور و شفت برای چیست عرض کردند در معنی و مفهوم حدیث کلمه و کلام است و حدیث این است لا تسبّوا عمرهم فیسبّوا علیکم فی البدیهة فرمود عمرهم بالفتح وعلیکم بالتّشدید یعنی عمر را به فتح میم و علیکم بالتّشدید.
تذکره دیگر: روزی جناب مولانا مفتی سیّد محمد عبّاس صاحب طاب ثراه تفسیر مصنّفه خود پیش کش آن جناب نمودند آن جناب پرسیدند چیست ایشان عرض کردند روخ القرآن آن جناب قول ملّای روم نقل فرمودند:
من ز قرآن مغز را برداشتم. الخ.
جناب مفتی صاحب نامش حسب ارشاد آن جناب به روائح قرآن مبدّل ساختند همچنین روزی مؤمنی به حضور آن جناب برای سفارش مفتی صاحب به ذریعه عرضی درخواست آن جناب بر پیشانی آن دستخطّ فرمود:
تذکره: من جمله احوال کرامت اشتمال آن قدسی خصال آن است که در ایّام عذر افواج قاهره سرکار کور منت بر شهر لکهنو تاخت آورده قتل و نهیب و غارت آغاز نمودند آن جناب نیز مع بعض عیال تا بعض قصبات نواحی شهر هجرت فرمودند اتّفاقا عسکرها فوجی در آن جا هم رسیدند دست تعدّی و نهب و غارت دراز کردند آن جناب از اندیشه هتک حرمت ناموس و تهلکه عیال و اطفال متردّد گردیدند تأیید غیبی و امداد لاریبی شامل حال آن فرشته خصال آن چنان به ظهور رسید که هرگاه عسکرها فوجی تا مکان فرودگاه آن برگزیده آله در آمدند سرسنگینهای ایشان به خانه مگسهای عسل برخورد پس تمامی مگسهای عسل بر آنها هجوم آورده از سنانهای نیشهای خونخوار و پیکانهای زهر دار خود آنها را مجروح ساختند و چنان سراسیمه و پریشان گردیدند که هر متنفّس را نفسی قیام آنجا دشوار شد و غیر از فرار چاره ندانستند و به مصداق انّ الله جنود السّموات و الارض ظاهر گردید. فائده: از خواتیم شریفه آن جناب بیکی سیّد محمد کنده بود که بر خاتمه فتاوای احکام شرعیّه ثبت میفرمود و بر یکی درود ومنقّش بود اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد که بر ناحیه قرطاس تحریرات خاصّ هدایت اختصاص میفرمود و بر خاتمه آنها مهر طغرای السیّد محمد بن السیّد دلدار ثبت مینمود و فیصله جات محکمه مرافعه شرعیّه را به مهر خطابی و مهر مخصوص محکمه مرافعه شرعیّه مزیّن میفرمود و اکثر جوابات خطوط به دستخطّ خاصّ فیض اختصاص نام نامی خود تحریر میفرمود.
روزی خطّ بعض رؤساء ذی علم از بلاد بعیده رسید که بر خاتمه آن سیّد محمد خان بهادر نوشته بود آن جناب جواب آن مینوشت: سیّد محمد بیبهادر و بر خاتمه عریضههای حضرت صاحب الامر مینوشت: المربوب فی حجر رأفته محمد بن علی بن محمد و بر بعض جوابهای اهل سنّت و نیز کتاب بوارق مصنّفه خود تحریر میفرمود محمد بن علی صاحب ذوالفقار و علی العموم هریک آن جناب را به لفظ جناب قبله و کعبه یا مجتهد العصر و الزّمان یا سلطان العلماء یاد میکرد و کسی از ادب اسم مبارکش بر زبان نمیآورد.
فائده دیگر: حال خلق و خلق و حلم و مروّت آن جناب این بود که با بشاشت تمام بهرکس ملاقات میفرمود و بهر خاصّ و عامّ جواب سلام به ابتهاج و اهتمام میداد و با کمال تعطّف و تلطّف و تفقّد حال استفسار احوال فرموده کلمات مهربانی و قدر دانی مبذول مینمود و انجاح مأمولات و اسعاف مسئولات مؤمنین و مؤمنات و تجهیز و تکفین اموات از دامی در میقدمی سخنی قلمی روی مبارک بر نمیتافت و از ابواب خیرات و مبرّات وتبرّعات هر آن چه از لکوکها روپیه نزد آن جناب میرسید همه آنها را در امور خیر میبخشید و گاهی در آن سهمی و نصیبی بلکه از مصارف خاصّ خود نیز بذل و ایثار میفرمود و هم چو خاصّان آلهی و نونهالان گلستان رسالت پناهی روی مبارکش از امور غربات دنیای دنی و زخارف دار فانی و مشتهیات نفسانی بر تافته و عمارتی بلند نساخته و خشتی بر خشتی ننهاده و شجری بر زمینی غرس نفرموده و در مطاعم و ملابس از حدّ اوساط بمؤدّای خیر الامور اوسطها چیزی نیفزوده الحقّ که زهدی داشت که مانند بوذر ره و سلمان ره به مال و جمال دنیای ناپایدار زیب و زینت این عجوزه غدّار و عیش و عشرت پیر زال مکّار دل نداد و با وصف اقتدار و اختیار توجّه به جمیع اذخار و طمع درهم و دنیا نفرمود گویا در این حال شناور با کمال بود که با وصف تلاطم امواج دولت و مال از گرداب اتّصال آن دامن خاطر دریا مقاطر را تر نساخت وقلزم ذخّار جود و سخا و بحر موّاج فضل و عطا بوده که لبهای ساحل را از آبشار لوث دنیا تشنه میداشت و ابر گوهر بار نیسانی بود که با وصف گوهر افشانی و فیض رسانی در جیب خود گوهر غلطانی ذخیرهها نداشت اکثر اوقات میفرمود:
با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است
هیچ کاری بیتأمّل گر چه صائب خوب نیست بیتأمّل آستین افشاندن از دنیا خوشست
چنانچه هرگاه آن عالم ربّانی ظلّ وجود شعشعانی از این دار فانی به جانب دار جاودانی برداشت در همی مخزون و گروهی مکنون متروکه اش نیافتادند که بر ورثه و اعقاب آن جناب تقسیم نمایند الا کتب دینیّه که در ماتم وفات آن قدسی صفات از سواد حروف و سطور لباس سیاه ماتمی در بر داشتند پس آن وقت بر ارباب بصیرت منکشف گردید که آن چه دست داشت همه را به سوی خزینه عامره ربّانی و گنجینه مرضات یزدانی فرستاد زاد راه سفر آخرت مهیّا ساخت تا این که متکفّل تجهیز و تکفین و تدفین آن رهنمای مؤمنین بعضی از روحانیّین دین مبین گردیدند و از متروکه اش در هم و دیناری به اولاد امجاد آن عالی وقار نرسیده.
اما حالات وفات آن قدسی صفات آن است که چون شب پنج شنبه بیست و دوم ربیع الاوّل سنه هجری رسید حجّاران بارگاه قضا و قدر پردههای ظلمت و اندوه غم و حجابهای صدمه و الم بر روی سوگواران ماتم انداختند آثار ضعف و اضمحلال و علامات نزع و ارتحال پدیدار گردید تا این که وقت ثلث آخر شب داعی اجل به مصداق، یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً ندای رحلت داد و خازن روضه رضوان و ریاض غفران به حسب منطوقه ادخلوها بسلام آمنین به سوی موائد نعمات بهشت صلات دعوت نمود لاجرم نفس نفیس آن عالم ربّانی این خاکدان فانی را گذاشته به عالم قدس جاودانی نهضت فرمود از این واقعهها ئله و سانحه و آنکه در بیت الشّرف آن ذوالمجد و الشّرف تمامی اهل بیتش فریاد وامحمدا بلند کردند و گریبان صبر و تحمّل از پنجه غم مانند صبح ماتم چاک کردند آن روز گویا روز قیامت خیز مصیبت انگیز نمونه رستخیز بوده که در تمامی شهرهای جهان تهلکه عظیم پیدا گردید مضمون إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ و مفهوم إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا به یاد میآورد چنین ازدحام خاصّ و عام و هجوم عام انام و مجمع علماء فضلاء صلحاء کرام و غلغله ناله و افغان خواص و عوام گاهی بر سر جنازه احدی دیده نشد و چنین شور نشور صدای گریه و بکأ بر نعش کسی شنیده نشد صغیر و کبیر برنا و پیر امیر و فقیر از مؤمنین و مخلصین از صدمه فوت آن راهنمای دین مبین بیتابانه از خانهها بر آمدند و نسوان پرده نشین در تمامی خانههای مؤمنین صدای گریه و زاری و نالههای افغان باشگباری بلند ساختند تا این که از غسل تجهیز و تکفین آن هادی مؤمنین فراغت یافتند وقت نصف النّهار آن آفتاب هدایت و ماهتاب شریعت را در لحد مغرفت مهد اندرون حسینیّه جناب غفران مآب والد ماجدش مدفون ساختند و چادر نعش آن جناب را تمامی مؤمنین تبرّک دانسته پاره پاره دست به دست میگرفتند و بر سر و چشم میمالیدند که اگر خزینه سیم و زر و گنجینه لعل و گوهر میبود روکش این غنیمت نمینمود انّا لله و انّا الیه راجعون
اکنون مناسب آن است که در این مصیبت عظمی و داهیه کبری آن چه جناب علّامه زمان فهّامه دوران مفتی سیّد محمد عباس صاحب قبله ای اعلی الله مقامه به طور تاریخ منظوم فرمودهاند حواله قلم نموده آید.
تاریخ وفات آن قدسی صفات:
قبله دین کعبه ایمان جناب مجتهد کز وجودش رونق محراب و منبر داشتند
آیت نور الهی کز فروغ طلعتش ذرّههای کوی او با خور برابر داشتند
این همایون منظری کز سایه اقبال او پادشاهان سر به سر دیهیم و افسر داشتند
رهبر دین علی بوده است همنام نبی هیبتی از رعب او در قلب کافر داشتند
از رگ و جان مخالف حال کلک شان مپرس خامه در کف یا که از الماس نشتر داشتند
سنّیان هم مدح خوانند از صفای باطنش گر چه از الزام دلهائی مکدّر داشتند
در حکومت زهد و تقوی العجب ثمّ العجب کیسه پر زر داشتند و طبع بوذر داشتند
حسن خلق و خوف محشر از جناب شان نگر خنده بر لب داشتند و دیده تر داشتند
آه از سیّد محمد حیف از سیّد حسین وه چه علم و فضل این هر دو برادر داشتند
تلخ شد عیش جهان گشتند بعد از هم روان بسکه با هم اختلاط شیر و شکر داشتند
نیست بیجا گر بدور نعش او پیر و جوان دیده تر داشتند و شور محشر داشتند
در عرب یا در عجم در علم و فضل و حسن خلق کس نمیگوید که در آفاق همسر داشتند
هر چه از عقل رسا گویم ز عزّ و شأن شان آسمان خندد که انسان شان دیگر داشتند
شد در آفاق جهان ایشان رواج نقد دین سکّه گوهر نگین شاه خاور داشتند
حیرتم از حال مرگ سیّد رضوان مآب گوئیا شوق لقای دوست در سر داشتند
با تشنّج در نماز آخر روز وفات رفع ید در گفتن الله اکبر داشتند
ساعت ده از شب بیست و دوم ماه رخت بر بستند و عزم بزم داور داشتند
می نوشتند از پی سعی و سفارش رقعها بس که پاس خاطر مسکین مضطر داشتند
آه وا ویلاه ما ادریک ما یوم الخمیس کاندر این کنج لحد از خاک بستر داشتند
حلّههای نو به نو پوشند در خلد برین در جهان گر چه لباس کهنه در بر داشتند
سال تاریخ وفاتش را چه میپرسی زمن آسمانی بود وای از زمین بر داشتند
ایضا: مات مجتهد العصر
تاریخ وفات جناب سلطان العلماء از مولوی سیّد علی صاحب المتخلّص به کامل المعروف به علی خان اصحاب الجنّة هم الفائزون
ایضا: منهدم گشت رکن دین مبین.
امّا برادران اعیان آن جناب که تلامذه عالیشان در علم و فضل و تقدّس و تورّع وحید زمان و فرید دوران بودند:
1- جناب تقدّس مآب جناب سیّد علی صاحب که عالم جلیل و فاضل نبیل بوده به تجرید وجودت طبع ممتاز و پیرائه مجد و شرف سرافراز بوده در ماه سنه 1259 هجری در کربلای معلّی انتقال فرمود در آن ارض مقدّس مدفون گردید.
2- جناب مقدّس مآب سیّد حسین صاحب مغفور که عالم سمیدع و مقدّس و متورّع بعده باقیات الصّالحات به یادگارش گذاشت و در سنه 1260 وفات یافت، و در حسینیّه غفران مآب مدفون شد.
3- جناب تقدّس مآب علّامه زمان فهّامه دوران عالم نحریر متبحّر بینظیر جناب سیّد مهدی صاحب مغفور که در سنه 1237 وفات یافت در حسینیه مذکور مدفون شد.
4- جناب مستطاب و قدوة المجتهدین اسوة المتفقّقهین آیة الله فی العالمین علّیین مکان سیّد العلماء السیّد حسین صاحب افاض علیه شابیب الرّحمة و الرّضوان که در هفدهم ماه صفر رحلت فرمودند و در حسینیّه مذکور دفن شد.
اما اولاد آن جناب : که تلامذه اطیاب صاحبان علم و رشاد بودند، و در حین حیات آن جناب فوت شدند.
1- عالی جناب تقدّس مآب علّامه نحریر فهّامه بینظیر صاحب المناقب و المفاخر منصف الدّوله بهادر شریف الملک جناب سیّد محمد باقر صاحب مغفور که در هشتم ماه جمادی الثّانیة سنه 1267 هجری وفات یافت و کتاب تشیید المبانی در ردّ منتهی الکلام در علم کلام و غیره یادگار او است.
2- جناب تقدّس مآب تورّع انتساب عالم جلیل متبحّر نبیل ذی المجد الفائق و الفضل الرّائق جناب سیّد محمد صادق صاحب چهارم رجب در سنه 1258 هجری رهرو عالم قدس گردید کتاب تأیید المسلمین و کشف الاستار و غیره در ردّ نصاری از تصنیفات آن جناب است.
3- جناب فضائل مآب فواضل انتساب جناب سیّد عبدالله صاحب مرحوم که خلاصة الاعمال و سبیل النّجاة در ادعیه و اعمال یادگار اوست و در سنه 1260 وفات یافت.
4- جناب مستطاب زبدة المحقّقین قدرة المدقّقین ذی الفضایل العالیه و الفواصل السّامیة خلاصة العلماء جناب سیّد محمد مرتضی مغفور که در ماه رمضان 1276 رحلت فرمود در تدریس دروس نظیری نداشت و حاوی معقول و منقول بود.
5- جناب فضیلت مآب سیّد غلام حسین صاحب مرحوم که در عین عالم شباب انتقال فرمود
اما اولاد امجاد آن جناب که از تلامذه اطیاب صاحبان علم و رشاد بودند و از عقب در گشتند.
- جناب مستطاب تقدّس مآب زبدة المجتهدین عمدة المتحقّقین الفایز بدرجة الاجتهاد ملک العلماء جناب سیّد بنده حسین صاحب مغفور که بیت و نهم جمادی الثّانی سنه 1292 هجری رحلت یافت و اجازه شقشقیّه شاهد فضل اوست.
- جناب فضائل مآب عالم لوذعی فاضل المعی ذوالمجد الاظهر جناب سیّد علی اکبر صاحب سلّمه الله و ابقاه که اکنون یادگار آن جناب رضوان مآب و اکبر اولاد جناب غفران مآب است و به عهدهای جلیله سرکاری به مجتهدی سرفراز بوده و با وصف آن در تصانیف کتب دینیّه مصروف بوده است چنانچه کتاب بشارات غیبیّه و معارج العرفان و اسرار حکمت و عنوان ریاست مقالات حکمیّه و کنوز قدسیّه و مثنوی گلدسته نور و صراط مستقیم و شرح خطبه شقشقیّه و دلیل متین و دیگر رسائل متوافرة از تصانیف اوست به تاریخ یکم ماه ربیع الثّانی در سنه یک هزار و سه صد و بیست و هفت به عالم جاودانی ارتحال نمود و در حسینیّه جدّ امجد خود مدفون گشت.
- فضایل مآب فواضل انتساب جناب سیّد محمد علی صاحب مرحوم که در ماه ربیع الثّانی سنه 1312 وفات یافت.
- جناب مستطاب قدوة الحکماء المحقّقین اسوة العلماء المجتهدین عمدة الکملاء المتفقّهین تاج العلماء سیّد علی محمد صاحب طاب ثراه که در ماه ربیع الثّانی سنه 1312 به سوی فراویس جنان نهضت فرمود فضائل آن جناب جداگانه زیب رقم خواهد شد.
- جناب فضائل مآب جناب سیّد عبدالحسین صاحب که در کربلاء معلّی در سنه انتقال فرموده.
اما تلامذه اطیاب آن جناب غیر از اولاد و احفاد بودند و متصنّف به علم و فضل سداد بودند
- جامع معقول و منقول حاوی فروع و اصول صاحب تحقیقات انیقه و افادات رشیقه جناب مولوی سیّد صاحب که امامت نماز جمعه و جماعت قصبه هو کلی داشت.
- جناب مقدّس المعیّ و فاضل لوذعی مسدّد و ممجّد جناب میرزا محمد صاحب فیض آبادی مرحوم.
- جناب فضائل مآب فواضل انتساب جناب مولوی سیّد مشرف علی صاحب مرحوم.
- جناب تقدّس مآب فاضل جلیل علّامه تبیل مولوی سیّد باقر شاه صاحب بخاری مرحوم.
- جناب فضیلت مآب تقدّس انتساب جناب مولوی دیدار جهان صاحب مرحوم محدّث.
- جناب فضیلت مآب فواصل انتساب آغا محمد علی صاحب مرحوم.
- جناب فضائل مآب مقدّس اورع افاضل السّمیدع جناب مولوی سیّد علی صاحب محدّث برادر خاله جناب تاج العلمآء.
- جناب فضیلت مآب جناب مولوی سیّد عبدالعلی صاحب مرحوم محدّث.
- جناب فضائل مآب مولوی سیّد بهادر حسین صاحب مرحوم.
- جناب فضیلت مآب مولوی سیّدفراز حسین صاحب مرحوم.
- فاضل کامل محقّق باذل قاضی سیّد محسن صاحب عرف آغا سیّد جائسی مرحوم.
- فاضل جلیل مولوی سیّد جواد شاه صاحب کشمیری.
- فاضل کامل مولوی سیّد مصطفی شاه صاحب کشمیری.
- زبدة المحقّقین قدوة المدقّقین ذی الحجة الاظهر جناب مولوی شیخ علی اظهر صاحب مدرس اعلی.
- فضائل مآب زبدة المقدّسین عمدة المتورّعین فاضل جلیل جناب مولوی سیّد حسین صاحب مرحوم.
- ذی الفضائل العالیة و الفواضل النّامیة جناب علّام امام صاحب حائبی مغفور.
- ذوالحجّة الکامل مجمع الفضایل و الفواضل جناب مفتی سیّد دلدار حسین صاحب مغفور.
- علّامه زمان فهّامة دوران حافظ جعفر علی صاحب قاری مرحوم.
- فاضل کامل عالم عامل ذوالفضایل العالیة و الفواضل السّامیة علّامه زمان جناب سیّد علی حسن حرسه الله عن الحوادث و المحن علاوه از ایشان تلامذه آن جناب بسیارند به قول مصنّف و صاحب تذکرة العلماء کسی کم خواهد بود که به واسطه یا بلاواسطه مستفیض نگردیده.
فهرست مصنّفات جناب رضوان مآب سلطان العلماء مجتهد طاب ثراه:
- رساله سیف ماسح عربی در مبحث مسح رجلین به جواب عبدالعزیز استاد عالمگیر پادشاه که رد شیخ بهاءالدین عاملی علیه الرّحمه نموده به عبارت لطیفه و فقرات منیفه و مضامین رشیقه و براهین دقیقه اقوال اهل ضلال فرموده.
- رساله اصل الاصول عربی به جواب فاضل کامل مولوی سیّد مرتضی مرحوم تلمیذ جناب غفران مآب که میلان به اخباریّین نموده اعتراضات بر مباحث اساس الاصول نموده پس آن جناب آن را بجرح ما لا کلام مقدوح و مجروح ساخته اساس الاصول قائم فرمود.
- کتاب بوارق موبقه در مبحث امامت رد باب هفتم شاه عبدالعزیز دهلوی که به دلایل باهره و براهین زاهره ارادت قاطعه و حجج ساطعه قطع و قمع تبیان خلافت و رد اقوال ارباب بطالت فرموده.
- حواشی متفرقه بر بعض مقامات شرح صغیر جناب علامه سید علی طباطبائی حل دقائق فقهیه به عبارت عربیه تالیف فرموده.
- کتاب صمصام قاطع در بطلان مذهب اهل سنت و اثبات عداوت ایشان به اهل بیت علیهم السلام و جواز تعزیه داری فرقه ناجی و ناری تصنیف کرده.
- رساله طعن الرماح در باب غصب فدک و قصه قرطاس در جواب مطاعن تحفه اثنا عشریه تصنیف فرموده و به اسلوب متین و عبارت زرین ابطال اقوال مخالفین فرموده.
- رساله بارقه ضیغمیه که در آن جواز متعه به دلائل قاطعه و براهین ساطعه ثابت فرموده و رد اقوال مخالفین به عبارت متین رقم فرموده.
- کتاب ضربت حیدریه لکسر شوکت عمریه در جواب شوکت عمریه، تصنیف سرآمد علماء مخالصین مولوی رشیدالدین که در رد بارقه ضیغمیه نوشته بود جواب است که چشم روزگار ندیده و چنین مطالب سدیده و مضامین رشیده و لطایف جدیده به گوش ارباب لطائف گوش نرسیده باشد که به نسبت آن جناب سیدالعلما مینویسند که انه کتاب جلیل الشان منیع البیان ما اکرمه نقض فیه ما ابرمه و خرب بنیان ما احکمه فلما اصابته تلک القریة و اخذت منه ما خذها عما قریب و لعمری انه بعمر غریب.
- رساله ثمرة الخلافة در اثبات آن که سبب شهادت امام علیه السلام بنای خلافت خلفاء ثلاثه بنا بر اصول موضوعه اهل سنت است و به طور مانعة الخلو شهادت حضرت امام حسین علیه السلام صحیح است ما خلافت خلفاء به نسبت این رساله جناب سید العماء میفرمایند: و هی رسالة طریقة بحق ان یکتب بالنور علی صفحات خدود الحور.
- رساله عجاله نافعه عربی در علم کلام و اصول دین به اسلوب متین و عبارت ملاعبت آگین تصنیف گردید.
- رساله سم الفار در رد بعض اهل شتار و تابعان اهل فرار تصنیف فرموده.
- رساله عربی در نماز جمعه و جماعت به غایت جودت متانت نوشته
- رساله فوائد مصریه در احکام خمس و زکات و دیگر مسائل فقهیه نوشته.
- رساله کشف الغطاء در جواب مولوی هادی علی صاحب مغفور که تعریضات بر استاد خود جناب غفران مآب نموده بود تصنیف فرموده.
- رساله گوهر شاهوار در آداب سلاطین نامدار و جواب افضلیت اهل بیت اطهار زیب رقم فرموده.
- رساله سبع مثانی در علم نحو که به عبارت عربی به نهج سدید و عنوان جدید تالیف کرده.
- رساله احیا الاتحاد در تحقیق تقلید اموات با چنین عبارات تالیف گردیده.
- رساله ازاحة الغی در رد مولوی عبد الحی و این رساله لا جواب در رد بعضی نصاب به نهج ثواب تصنیف گردیده.
- رساله قتال نواصب در جواب بعضی افاضل نواصب تصنیف گردیده.
- رساله استبداد بکر در عبارت انیقه و تحقیقات فقهیه دقیقه نوشته شد.
- رساله در تحقیق عرق جنب از حرام باحسن نهج و امتن کلام تصنیف فرموده.
- رساله بشارات محمدیه در فضائل مصطفویه و مناقب مرتضویه تحریر فرموده.
- رساله برق خاطف که از قواصف دلایل قاهره و عواصف حجج باهره و صواعق مضامین نائره فرض اقوال مخالفین خاک خاکستر میسازد.
- حاشیه بر شرح سلم مولوی حمد لله گویا به وقت تدریس جناب سید العلما طاب ثراه تحریر فرموده و رد اقوال مولوی عبد العلی نموده.
- الجذر الاصم که در آن رد شبهات و حل مغلقات باکمل تحقیقات و تدقیقات تصنیف فرموده و جوابات عدیده به وجوه سدیده تحریر فرموده.
- رساله حفظ الحافظین در جواب اهل سنت به عبارت اردو نوشته.
- رساله در جواب اهل سنت که در ثبوت متعه نوشته.
- رساله در مسئله مواسعه قضا علی وجه التصدیق همچنین رسائل مختصره و متفرقه که در جواب مسائل فقهیه و کلامیه بسیار است که حصر آنها متعسر است.