سیّد الاذکیاء صفوة الاصفیاء العالم العلّامة و النّحریر الفهّام الفاضل الممتحن مولانا السیّد علی ضامن
بن العوالم الافخم الاعظم السیّد امداد علی النّونهری قدّس الله سرّهما حکمی که ذاتش محدّد جهات حکم عقلش مشیّد ارکان مباحث حدوث و قدم طائر بلند پرواز سماء عالم طبعی جوهر فرد تدقیقات فلسفه الهی فاضلی که غلغله حدّت ذهن و ذکاوت او از سمک تا به سماک رسیده و شهرهی جودت و جدّت فکرش از منازل آفاق ارضیّه گذشته بر محدب محدّد کرسی نشین سه چیز است که از افراد انسانی بر سبیل شذوذ صورت اجتماع پذیرد و گویا از غایت ندرت از قبیل اجتماع اضداد قریب به محال است جمال و کمال اقبال جمالش را حور جنان نظاره کنان و کمالش را ربّ النّوع انسانی مدح خوان اقبالش را سکندر اعظم پاسبان بود تمام کتب درسیّه سوای بعض از حکمت طبعی و آلهی و ریاضی را به اتمام بحث و تدقیق در خدمت علّامه فهّامه ذوالفضل المعظّم مولوی محمد عبدالحلیم اللکهنوی که از مشاهیر اساتذه و افاضل اهل سنّت و جماعت بود در جونپور استفاده فرموده از افاضل تلامذه آن جناب و سرآمد ارباب فضل گردیده تا آن که چون آن استاد کامل را داعی سفر حیدر آباد محرّک شد و خیام افادات از جونپور کنده شد خطّی به خدمت جناب قدوة المدرّسین استاذ الکاملین مولانا تراب علی المرحوم تحریر فرمود که مشتمل بر تقریر مدایح جلیله حضرت سیّد علی ضامن بود و سفارش کرده بود که سیّد الفضلاء مولوی سیّد علی ضامن را به خدمت شریف میفرستم تا بقیّه کتب درسیّه را به خدمت شما قرائت نمایند و در آن زمانه جناب مولانا تراب علی به سنوح حادثه عظیمه انتزاع سلطنت دارالعلم لکهنو مبتلای اختلال احوال گردیده همچو برگ خزان دیده رفته در خانه حاجی عبدالغفّار به مقام اسرا نزول اضطراری فرموده و رحل اقامت را به همین مقام انداخته بود حضرت سیّد علی ضامن از جونپور حرکت کرده به مقام اسرا رسیده و جناب مولوی ترابعلی به ورود آن سلاله اخیار استبشار یسار فرمودند و شمس بازغه و حاشیهی قدیمه و شرح اشارات را در خدمت والایش به انجام رسانید و سیّد افاضل تلامذه آن جناب گردید در اثنای همان ایّام مدارسه و تحصیل که طوطی هزار دستان علوم کرم زمزمه پردازی و بلبل بوستان دقایق فهوم در جوش نغمه طرازی بود حاجی عبدالغفّار که سرور سالار متعصّبین حامل لوای اقوام جنود قاسطین و مارقین بود به مشاهده ترقیّ کمال آن دوحه سیاده کمال آتش حسد و تعصّب در کانون سینه مشتعل گردید در مقام منازعت و ممانعت بر آمد و به حضور فخر المدرّسین مولانا علی به عرض رسانید که مولوی سیّد علی ضامن شخصی است از مشاهیر دودمان سادات روافض نونهره بر من شاقّ میآید که ایشان را درس فرمائی و لمحهی به افاده اش صرف کنی مولانا فرمود که تکفّل ارزاق عباد به خلّاق آفاق انفس و ارواح است والله اگر دانم که تمام سنّیان عالم روی اعتقاد از من بر نتابد و نوبت به فاقه کشی رسد هرگز به قدر ذرّه هم در تعلیم و تدریس سیّد سند اغفال و اغماض اهمال را دخل ندهم و سیّد به منزله فرزند رشید من است که ذریعه بلندی و بقای نام من خواهد شد حاجی صاحب چون انزجار و برهمی طلع والایش به این حدّ ملاحظه کرد مهر خاموشی بر لب خود زد و فتنه خوابید خلاصه جناب سید فاضل همان جا به اوج تکمیل کمال فایز المرام گردید ناظر را به ملاحظه این واقعه بر علوّ مدارج کمال سیّد عظیم المرتبه تفطّن حاصل میشد که حضرت مولوی با وجود تخالف مذهب چون شدّت ذکاء و بسط کمال حضرت مولانا را ملاحظه فرمود و چون خود قدوهی ارباب کمال بود محبّ الکمال بوده بر قطع ارزوقه خود در عین عالم پریشانی احوال راضی شد بر انقطاع سلسلهی تلمّذ استفاده سیّد ابدا اصلا راضی نشده حضرت مولوی تراب علی المرحوم سیّد فاضل را ملقّب به سیّد الاذکیاء و افضل الفضلاء فرموده بود و در مکاتیب خود که جناب مرحوم به نونهره ابلاغ میفرمود و اما به همین القاب آن سلالة الاطیاب را سر فراز میفرمود حضرت سیّد الأذکیاء را حاشیه ای است بر شمس بازغه مسمّی به منتی البیان فی مبحث الزّمان که در آن حاشیهی غواشی و اوهام و ظلمات شکوک نا محمود محمود جونپوری که بر مبحث حدوث دهری مخترعه سیّد الحکماء میر داماد علیه الرّحمه ایراد کرده است و بر چشم آفتاب روشن خاک انداخته است. بسیار پایمال ساخته الحمدلله الّذی اذهب باللّیل مظلما و جآء بالنّهار مبصرا بقدرته. سنّیان این شکوک و اغالیط عدیده او را به منزله براهین وثیقه شمرده فخر اخراب خود میدانستند و سلفا عن خلف همین تشکیکات فاضل محمود را موجب حذاقت و براعت او در فنّ حکمت خیال میکردند تا آن که غلامعلی آزاد که خود را به لباس سادات مقمّص مینماید اما قالش با حالش برابر نمی آید.
در کتاب سبحة المرجان همین شکوک باطلهی او را علّت مستقلّه فضل عظیم او را قرار داد چند اوراق در مدح سرائی او مثل نامهی اعمال خود سیاه و به کمال نازش و فخر عبارات این تشکیکات رکیکهی واهیهی او را از شمس بازغه نقل فرموده از آن جا که در فنون عقلیّه قلیل البضاعه و در ادراک مطالب عمیقه حکمت فاقد البصیرة النّاقدة بود همین غث و سمین و مین و شین و غیم و غین او را اشبه بالیقین پنداشته البتّه در علم ادب مهارتی داشته اما نه به آن رتبه که اولیاء او را اعتقاد دارند حضرت علّامه مرحوم تمامی اوهام فاضل نامحمود محمود مذکور را چون هباء منثورا ساخته و همچو روز روشن عیان فرموده است که فطرت فاضل محمود در فهم اسرار کلام سیّد الحکماء بود و از راه نافهمی و نا انصافی در پی تخریب اساس قویمه حکمت یمانیّه گردیده.
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نئی دلبرا خطا این است
بمستوران مگو اسرار مستی حدیث جان مپرس از نقش دیوار
مقدار شدّت ذکاوتش و حدّت طبعش را از همین حاشیه دریافت توان کرد که چها اشهب تند فکر جدید ورع صیقل طبع حدید را به اقتضاء فکشفنا عنک غطآءک فبصرک الیوم حدید بعون الله و اذنه در مصاف مناظره جولان داده عساکر اوهام خصم را منهزم و پایمال فرموده و سکهی دارالضرّب تحقیق و حقایق را به نام نامی میزدند.
هر که شمشیر زند سکه به نامش خوانند.
قال الله تعالی: و کان حقا علینا نصر المؤمنین و انّ الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا، جناب مولوی تراب علی تقریظی بر این حاشیه تقریر فرموده اند و درهای ثنای بلیغه در این حاشیه عالیه در سلک تحریر سفته اند چون این تقریظ کبیر است نقلش به مخالفت تطویل زیب این صفحه نگردیده و به اشعار و اجمال اکتفا رفته.
دیگر شرحی دارد بر رسالهی عرفان منطق و در اواخر حال علم فقه را در خدمت جناب ممتاز العلماء و الفقهاء مولانا السیّد محمد تقی رحمه الله تحصیل فرمود اما ذوق طبعی به فنون عالیه حکمت داشته، شرح لمعه را تحشّی فرموده است دیده ام خوب است شدّت محبّت جناب ممتاز العلماء با سیّد الاذکیاء به این مرتبه بود که خود دیدم هر گاه ذکر جناب سیّد سند در مجلس عالی میرفت به نهایت متحسّر و متألّم شده آب از دیده میریخت، شرح تبصره تصنیف منیف خود را به اهتمام تمام استکتاب فرموده به حناب سیّد مرحمت فرمود و بر ظهر این کتاب اجازه روایت را مرقوم فرمود که مشعر فضائل و مدح نهایت کمال حضرت علّامه میباشد این کتاب هنوز از آفات دهر محفوظ مانده موجود است حسن خلق و حسن تقریر به این درجه داشته که تمامی امراء و رؤساء و علماء و فضلاء و کملاء همگی در حیطهی تسخیرش بودند ممکن نبود که یک دفعه با کسی ملاقی گردد و بار دیگر واله و شیفته لقای گرامی او نگردد این تسخیر قلوب اعاظم و اکابر خاصّه ذات شریف او بود که من جمله مواهب سنیّه عالم نور به حضور لامع النّور او رسیده میان آن جناب و حضرت سیّد المتکلّمین مولانا سیّد حامد حسین طاب ثراه و جناب مولانا اعجاز حسین قدس سرّه اختصاص عظیم بوده چنانچه خطّی در تعزیت به خدمت مولانا امداد علی زیب ارقام فرموده بودند دلالت تامّه علاوه خبر فالی بر این معنی دارد حکّام انگلیز به ملاحظهی کمال عقل و غایت جودت تدبیر و صواب رای قویمش در غوامض حکمت عملیّه که منتخب روزگار در این امور هم بوده او را نگذاشتند که از قبول مناصب جلیله ایشان طریق اغراض و اغماض پیماید هر چند باطّبع کاره بود و این اشغال مال و منال جاه و جلال عالم فانی عائق انهماک طبع والا در مطالعه و مباحثه و تصنیف و ترصیف علوم میپنداشت و لکن مکرها تن به قبول داده اما نفس قدسی پیوسته سیّار سماء عالم انوار علوم داشته و شبها از مطالعه و مباحثه تغافل نفرموده بالتّصمیم اراده میداشت که بعد از چند روز عزل این عوائق که به ضرورت شدیده و اکراه تمام قبول فرموده بود فرموده غرقهی بحر تجرید و شوارق الهامات تفرید گردد و در چند روز از اکمال عقل و حسن تدابیر در حکمت سیاست مدن چنان وقعی عظیمی در قلوب حکّام و فرمان روایان ولایت لندن پیدا کرده بود که کمتر برای اهل هند دفعة حاصل تواند و گوی کمال نور عقلش نار عقول ایشان را ممهور و مسجود ساخته بود روزی چند بر همین منوال گذشته بود که شاید مدّت این ترقّیات دنیویّه او به یک سال منتهی نشود که دفعة در بلدهی فیض آباد از پشت فرس افتاد و پای مبارک او را در هم شکست هر چند در سواری اسب ماهر بود اما به ردّ قضا و قدر قادر نبود، لا مانع لحکمه و لا رادّ لقضائه. اکابر اطبّاء لندن به فرمان حکّام انگلیز دقیقه از دقایق در معالجه فرو گذاشت نکردند لکن چون آمادهی سیر جنّات عدن شده بود رخت عالم فانی را به لباس حیوة نورانی عالم جاودانی مبرّل نمود.
و به تاریخ هشتم ماه ربیع الاولی سنه یک هزار و دو صد و هشتاد هجری به عالم قدس شتافته. بیست و پنج سال در این دار محن عمر فرموده بود.
واضح باد که حصول این همه کمالات قوّت نظریّه برای سیّد الاذکیاء علیه الرّحمة به شمول برکت دعای حضرة جدّه مولانا السیّد نجفعلی قدس سرّه بود در زمانی که بسیار صغیر السّن بود علامی ترقّی کمالاتش از ناحیه نورانی او تفرّس فرموده عمامه را بر سرش از دست مبارک بسته دعا فرموده بود که انشآءالله از سادات علماء میشوی چنان چه دعاء آن حضرت به موقف اجابت رسید و سیّد الاذکیاء و افضل الفضلاء گردید،
الیه یصعد الکلم الطّیّب و العمل الصّالح یرفعه.
و اعتقاد من این است که هر چه فیض علوم و کمالات که در ذریّات او یافته شد همگی پرتو شعشعهی روح اقدس حضرت السیّد نجفعلی ره است از آن جا که در حکمت مقرّر شده است که نفوس عالیهی قدسیّه میتواند که به افاضات اشراقات بعد المفارقه هم در نفوس جنبهی سالفه مؤثر شوند ازاحة وهم نشود که قبول حضرت فاضل را این مناصب جلیله سلطان، خود را محلّ طعن قاصرین گردد اما اولا پس قبول این ولایت جور نه از روی طوع و رغبت نبوده بلکه به بعض وجوه و اضطراریّه و علی سبیل الاکراه، و این نحو قبول غیر جایز نیست، و از جمله احادیث معتبره جواز حالت اضطراریّه این حدیث است:
عن عمّارا السّاباطی عن أبی عبدالله علیه السّلام سئل عن اعمال السّلطان یخرج فیه الرّجل قال: لا، الا ان یقدر علی شیء یاکل و یشرب و لا یقدر علی حیلة فان فعل فصار فی یده شیء فلیبعث خمسه الی اهل البیت علیه السّلام.
و تقریب مطلوب این خبر بر اذهان ذکیّه مخفی نیست احتیاج تطویل ندارد.
و ثانیا چون زمانه از فتنه و شرّ پرشده است و ضعفای مؤمنین در ایدی حکّام ظلمه ذلیل و یایمال میشوند لهذا نظر بر تقیّه نظام اشرف اصناف نوع انسانی اعنی افراد فرقهی شیعه امامیّه ضروری است که بعض اکابر افراد این صنف بر مقام قبول ولایت حکّام جور قیام نموده شرور آفات را از ایشان دفع فرمایند و در انجاح مقاصد و مهامّ ایشان دقیقه از مساعی مهمل نگذارند اگر چه در انفاذ این مرام به بعض مکاره مأخوذ شوند و اغلب که این حسنات ماحی قلیل آفات خواهند شد و موجب وقار فرقهی ناجیه در قلوب اشرار شوند و استحکام این مرام شرعی به قاعده حکمی میشود که مراعات نظام کلّی از رعایت نظام جزئی اصلح و اوجب است و ترک کثیر برای شرّ قلیل شرّ کثیر است. و در حدیث جواب کتاب نجاشی که شیخ شهید علیه الرّحمه در رسالهی غیبت آورده است حضرت صادق علیه السّلام میفرماید: امّا بعد جائنی رسولک بکتابک فقراته و زعمت انّک بلیت بولایة الاهواز فسّرنی ذلک و سآئنی و ساخبرک بما سآئنی من ذلک و ما سرّنی فانشآءالله، فامّا سروری بولایتک فقلت عسی ان یغیث الله بک ملهوفا خایفا من آل محمد و یعزّ بک ذلیلهم و یکسوبک عاریهم و یقوی بک ضعیفهم و یطفئ بک نارالمخالفین عنهم، و امّا الّذی ساءنی من ذلک فانّ ادنی ما اخاف علیک ان تعثر بولیّ لنا فلا تشمّ رائحة خطیرة القدس الحدیث بطوله.
و این حدیث موقع جواز و عدم جواز هر دو مصرّح است و عمده اغراض حضرت مولانا معظّم همین اعانت و مواساة اهل ایمان بود و اظهار این غرض در اعیان مواقع کثیره فرموده بود چنانچه جناب ممتاز العلماء رحمه الله تقریر بر مواساة مؤمنین که از جناب سیّد ره به ظهور رسیده و علی الخصوص حقوق خدماتی که در امور متعلّقه سرکار انگلیزی به جناب ممتاز العلما به جا آورده بود در یا در شکریّه آن به جا میآوردند.
و سیّد نعمة الله جزائری ره ظواهر اقوال اصحاب و ظواهر بعض اخبار را دیده به مغز سخن نرسیده در انواع نعمانیّه و شرح صحیفه حکم به اطلاق حرمت اعانت حکّام جور کرده و گفته که حتّی خیاطت و معماری ایشان داخل اعانت ظالمین است و نفهمیده که در ما نخن فیه اعانت ظالمین نیست بلکه اعانت مؤمنین است و تفصیل قدح کلامش را محلّ اوسع باید و ثالثا وجود بعض افراد کامله این فرقه در سلطان حکّام جابر از جمله تصرّفات معصوم علیه السّلام است که این بعض درباگاه ایشان تصرّفات باطنیّه روحانیّه کلیّه آن حضرات بسیار معزّز و محترم میباشند و به این ذریعه قضاء حوائج مؤمنین و اعانت و دفع آفات از اصخاب یقین به ظهور میرسد چنانچه در حدیث صحیح وارد شده که فرمود در بارگاه حکّام جابر در هراز منه شخصی از موالیان ما ضرور است که معظّم و محترم باشد که به این وسیله قوّت و اعانت در کار شیعیان ما باشد، و این حدیث کالنّصّ برای مطلوب ما است لکن برای کسی که ذهنش منعقد و جامد بر ظواهر صرفه نباشد و بر استنباطات دقیقه رقیقه ملکه داشته باشد و لکن چون بعض اصحاب بر این مقام عالی قیام فرمایند ذمّه از دیگران ساقط میشود.
و شخصی که زیب این اریکه ریاست و امارات باشد مشروط است به چند شروط:
اول این که متحلّی به فضائل و متخلّی رذائل باشد بعد از آن که دقائق شرعی را شناخته باشد نه این که هر شهوت پرست و خر دماغ شیطان سیرت را میرسد که چند الفاظ زبان اردو را شناخته بر طاق بلند شهوات عاجله طلوع و عروج نامسعود فرموده خود را مستوجب این منصب عالی نماید مثل کسی که به مجرّد دانستن خواصّ چند ادویه خود را به طبابت بد نام سازد.
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند نه هر که آئینه سازد سکندری داند.
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آئین سروری داند
هزار از نکته باریک تر ز مو این جاست نه هر که سر نتراشد قلندری داند
دوم این که در حکمت نظریّه و حکمت عملیّه بصیر و حاذق و متمهّر باشد.
سوّم این که عدالت حکمت عملی و روش حکیمانه و در مهمّات امور دنیا عقل فرزانه داشته باشد سخن در این جا بسیار است اما به وجه غرابت مقام به اشاره اکتفاء رفته.
و بالجمله جناب معلّی القاب شیّد ناصر علی خان مرحوم که از اعاظم حکّام بودند به وجه شدّت ارتباطی که با جناب مرحوم داشتند چند مرتبه به اقتراح تمام با جناب سیّد الازکیاء اشاره فرمودند که من برای شما بعض مناصب جلیله و حکومت سلطنت انگلیزی را سعی میکنم و قریب الوقوع است اما چون بالطّبع کاره بود و ضرورت شدیده داعی نبودند قبول نفرمود جناب والا قباب سیّد ناصر علی خان را به مشاهدهی فضائل و کمالات فطریّه و کسبیّه جناب سیّد الفضلاء را این قدر الفت وافر بود که بیرون قوّت تحریر و تقریر است قبر مبارک جناب سیّد الاذکیاء را در فیض آباد به مقبرهی جناب مولانا عبدالعلی قدّس سرّه زیارت کرده ام اما حیف است که شمع حیاتش چند روز دیگر از صرصر سموم اجل محفوظ نمانده و الا در نوادر کملای حکماء و یادگار اسلاف معدود شدی در چند روز ایّام زندگانی این جهان فانی که چون برق ثبات دوام ندارد و دقیقه رسی غوامض مباحث حکمیّه کوی مسابقت از اقران ربوده بود و علم انّی اعلم ما لا تعلمون، در انجمن علماء عصر بلند فرموده بود چه جائی که سنّ شباب را طیّ فرموده بودی.
افسوس که گلرخان کفن پوش شدند از خاطر یکدگر فراموش شدند
آنان که به صد زبان سخن میگفتند آیا چه شنیدند که خاموش شدند
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت و حق گزار ما نرسد
دریغ قافله عمر کآنچنان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد
انتهی مختصرا.