ملقّب بحجة الاسلام وی از علماء کرام و متفقهین فخام بوده تلمّذشان به شیخ مرتضی الانصاری النجفی میرسد.
وفات شان بشهر ربیع الاول در سنه یکهزار و سه صد و نه هجری واقع شده کوکب الفضل الازهرا السید جعفر سماء عز و تمکین را نیز اکبر شجرة مجد و شرف را تازه ثمر عمان فضل و کمال را پاکیزه گوهر درة التاج ارباب فطانت و سراج دهاج اصحاب کیاست شعلة جوّاله ذکا و صمصام قاطع مجد و علا نادرة اذکیاء روزگار اعجوبة دهور و اعصار ارباب دانش و بینش را مایة افتخار جان اکیاس و حقایق و دقایق را نبارس بناء علم و حکمت را محکم اساس روشن ضمیری که در عهد مهد آهنگ کارزار بایلان معرکه فضل و کمال نماید و قمر مستنیریکه سر بفلک الافلاک در اوان ملال رساند طویل الباعی که در هر فنی از فنون عقلیه و نقلیه بادنی توجه و التفات و دست زدن کار ید بیضا نماید رحیب الذراعی که در حداثت سن چنان حرفهای متقن زند که پیران کهنسال و محنکان و مجربان ایام ولیال را در حیرت و دهشت اندازد و حاضر جوابی که در طرفة العین جواب دندان شکن را از پس کوه قاف برباید ابی الصنمی که بعلوّ همّت بار سرگران بر جسد ناتوان گوارا ننماید، فما احقّه بقول ابی الطبیب:
و انی لمن قوم کان نفوسنا بها انف ان تسکن العظم و اللحما
خلف با شرف جناب مولانا الجل الاکرم و العالم الاعظم و التسمیدع الاقوم و الجهبذ الغطمطم و الفقیه الیلمعی افضل الزّمن مولانا السید ابوالحسن الرضوی که ذکرش انشاء الله خواهد آمد.
ولادت با سعادتش در روز یکشنبه بیستم شوال المکرم در سنه 1289 یکهزار و دو صد و هشتاد و نه واقع گردید چنانچه سال ولادتش از این جمله ظاهر میشود: ادیب و خورشید علوم در صغر سن و غضاعه غصن بانواع علوم محلی و آراسته و اقسام کمالات پیراسته بود و بجمیع فنون مناسبت نظری داشت و بغایت حدید الذهن سریع الانتقال بود و همت بسیار بلند داشت. فما اجدره بقول القائل:
بلغت لعشر مضت من سبک ما یبلغ السید الاشیب
فهمک فیها جسام الامور و هم لذاتک ان یلعبوا
والد بزرگوارشان با او غایت محبت و عطوفت داشت و از شدت حدت ذهنش خائف بودند و گویا که میدانستند که نخواهد زیست والد ماجدش در ایام رضاعتش بعض منامات صادقه ملاحظه فرموده بودند که دلالت بر کمال علوّ مرتبه و سموّ فطانت او داشت چنانچه بخط مبارک آنجناب طاب ثراه یافته شده تحریر میفرماید:
و آیت الیلة فی المنام و هی الیلة الجمعة السادس من صفر سنه 1290 کان فی حجری ولدی جعفر و هو الآن ابن اربعة اشهر و بیدی رقعة فارسیّة عرضته علیه فسئله عن معنی لفظ الشعلة من الفاظ تلک الرقعة اختبار آله فقال جعفر هذا الذی یحرق الثوب ثم سئلته عن معنی لفظة خاصه فقال الذی یکتب به فتعجبت فی المنام من جوابه هذا مع صغر سنه واظن انی قلت لمن حضر فی ذلک الوقت من اهل بیتی هل تری ما یقول الطفل و هذه الرؤیا تدل علی ان ولدی هذا یکون انشاء الله تعالی ممن یوتی الحکم صبیا و یکون عبدال صالحا بارا تقیا لله و لرسوله معطیعا ولیا و یرزق الاحاطة بعلوم الدین و سرعه الفهم و الذکاء و درجة الاجتهاد و المجتهدین المقربین انشاء الله، فی صغر سنة و لیس ببعید من کرمه سبحانه و یؤیده مارأه خالی الکریم الخصال قبل ولادة جعفر. بعد از آن خواب را ذکر فرمود ملخصش آنکه خال جناب مرحوم در الم رؤیا دیدند که از برای خواهرشان یعنی والدة جناب مرحوم یک پسر متولد شده و ایشان او را در بر گرفتند پس آن پسر بکمال حسن و خوبی تلاوت سورة حمد نمود چنانچه مرد کامل بخواند بعد از آن میفرماید اولاد والدهام منحصر در اولاد من است پسر مراد از پسر والدهام پسرم جعفر است و این غره محاسن ایام ولیالی و درة فرید لئالی غوالی علاوه بر سائر مفاخر و معالی طبع شعر بسیار عالی داشت بعض اوقات ارتجالا نظم مینمود و گوی سبقت از مهره حذاق میربود چنانچه بعض اشعار آبدارش که رشگ گوهر شاهوار است بطریق نمونه نوشته میشود و در یک قصیده دالیه:
الاقاتل الهوی ما الجه و اعلق | هذاالقلب بالخرد الغید |
فلیس یری الا هوی البیض ملة | سوی انه قد دان فیها بتوحید |
و منجمله قصیدة دالیه که در مرثیه اهلبیت طاهرین است میفرماید:
فواخر نا امسیت دیار محمد (ص) | بلاقع عن حسن المکارم و المجد |
واقصی اهلوها و اصبح شملهم | عبادید فی غور البلاد و فی تجد |
فکل شهاب منهم تحت کوکب | نجوم الدیاجی من شیبة الحمد |
فبین صریع فلق السیف راسه | اصیب برغم الدین فی کوفی الجند |
و آخر مسموم علی النقش شبکت | سهم الاعادی منه حاشیه البرد |
و آخر مقتول العراء و رأسه | علی طرف الخطی یهدی الی عبد |
و ذکر موت در اشعار خود بسیار مینمو د چنانچه در یک قصیدة میمیّه میگوید:
اری المنیه لابتقی علی احد | ولا تغادر لا طفلا و لا هرماً |
لابدّ للمرء من یوم یموت به | و یترک الاهل و الاولاد و الحثما |
فما التنافس فی الدنیا و بهجتها | اذا علمت بان الموت قد حتما |
فاخلص لا صلاح امر الدین مبتدراً | و عد فرصة هذا الامر مغتنماً |
فکل یوم مضی لم یرتجع ابداً | و ان هلکت علیه حسرة ندماً |
و قصائد و اشعار بلیغهاش بسیار است اما مرتب نیست از آنجمله معارضه معلقات سبعه نمود که مقابل هر قصیده از آن در همان بحر وردی قصیده در مدح اهلبیت اطهار (ع) نظم کرده اما تمام نشده چنانچه مطلعه معارضه معلقه طرفه این است:
ارقت و من یهوی الحسان یسهد | و من یبحتنبها یلق خیر او یسعد |
افق ایها الانسان انک راقد | و خلفک وقاع المنون بمرصد |
مجمل حالات کثیر السعادات آن معدن کمالات آنکه معقول و منقول را خدمت والد معظم خود فاضل جلیل القدر و طودر حیب الصدر نادرة الدهر و باقعة العصر لیث الفضل المغضنفر السید حبیب حیدر نیسابوری و ج امع معقول و منقول عین اعیان مهره فخول المحلی بکل زین تفضل حین الفتحپوری که در علوم ریاضیه و غیره وحید و فرید بود و نیز از دیگر اساتذة کرام تحصیل نموده در سفر رابع همراه والد بزرگوارش بسوی عراق که در سنه 1303 اتفاق افتاده بود بعتبات عالیات مشرف گشت عمرش در آنزمان تقریبا سیزده ساله بود ار والد ماجدش عرض نمود که در کربلا جهت تحصیل علم تنها بگذارند ایشان هم قبول فرمودند و تنها او را گذاشته خود مراجعت بوطن نمودند اساتذهاش از جودت وحدت ذهن او تعجب میکردند چنانچه در سفر دوم که برادرش العالم الجلیل و الفقیه النبیل ذوالشرف الاوفر مولانا السید محمد باقر ایده الله که احوالش انشاء الله خواهد آمد نیز در عراق بودند هر دو بزرگوار بتحصیل علم مشغول بودند و معالم الاصول را در خدمت جناب شیخ اجل الکمل علامه فهامه قدوة العلماء الراسخین العالم الربانی جناب الشیخ فتح الله الشیرازی الاصفهانی که از اکابر علماء نجف اشرف میباشد میخواندند اگر چه جناب شیخ علامه درس معالم را بکسی نمیفرمودند لکن بمزید لطف و مرحمت قبول فرموده بودند چند روز بیشتر نگذشته بود که جناب شیخ علامه فرمودند که شماها خوب است که درس رسایل من حاضر شوید معالم خواندن برای شما لازم نیست مولانا سید جعفر عرض کرد که طلبه مضحکه مینمایند که از معالم برسائل پرداختند جناب شیخ فرمودند شما چه کرا بحرفهای مردم دارید من عن بصیرة این مطلب را بشما میگویم آنهائیکه در درس رسائل حاضر میشوند معلوم نیست که بهتر از شما باشند و بهمند بعد از آن حکایت صاحب معالم و مدارک را نقل فرمودند که هر دو بزرگوار خدمت جناب مقدس اردبیلی علیه الرحمه درس میخواندند و زیاد بحث و دقت در درس نمیکردند طلبه از عنوان درس شان متعب شده استهزاء میکردند جناب مقدس اردبیلی چون ملتفت شد فرمود: عنقریب مصنفات این هر دو نفر را شما ملاحظه خواهید نمود بهمین نحود واقع گردید که در اندک زمانی هر دو بزرگوار رجوع ببلاد خود نمودند و صاحب مدار مدارک و صاحب معالم معالم را و کتاب منتقی الجمان را تصنیف میفرمود چنانچه بعض مؤلفات مذکوره در حیات مقدس اردبیلی علیه الرحمه بعراق رسید و صدق تفرس شان ظاهر و باهر گردید.
بالجمله مولانا السید جعفر مدتی در نجف اشرف مشغول بتحصیل علوم بود و قصبات سبق از همگنان میر بود و صدق قول ما در باب خویش ظاهر و باهر مینمود:
اذا القوم مدوا بایدیهم الی المجد مدالیه یدالفقال الذی فوق ایدیهم من المجد ثم مضی مصعدا.
اساتذه از جودت فهمش تعجب میکردند تا اینکه مبتلی به تب لازم شد مدتی در آنجا معالجه نمود نفعی نکرد و بعد از آن بسر من رأی بجهت تبدیل آب و هوا رفت بعض زوار اهل هند اصرار نمودند که بجهت معالجه سفر هند مناسب است ایشان قبول نمی کردند تا اینکه والد بزرگوارش هم تحریر فرمود اکه اگر مناسب باشد بجهت معالجه سفر هند نمایند آخر الامر حسب الاستخاره مراجعت بوطن فرموده وارد لکهنو گردیدند بعد رسیدن بخدمت والد ماجدش همگی هشت روز زنده ماندند آخر الامر در هشتم ماه شعبان سال 1310 یکهزار و سه صد و ده بعالم بقاء ارتحال نمودند والد بزرگوارش در این واقعه هایله فی الحقیقه داد صبر و شکیبائی را داده لکن چنان صدمه باطنی بایشان رسیده که اگر گفته شود که باعث هلاکشان گشته بعید نخواهد بود.
بالجمله مولانای مرحوم در حسینیه جد امجد خود ینی جناب جنّت مأب ممتاز العلماء جناب مولانا السید محمد تقی طاب ثراه مدفون گشت رضی الله عنه و ارضاه و جعل الجنة مقیله و مثواه، عمر شریفش تقریباً بیست و یکسال بوده فما احقه بقول ابی الحسن التهامی:
یا کوکبا ما کان اقصر عمره و کذاک عمر کواکب الاسحار
و آنمرحوم تصنیفات و تألیفات دارد مگر مدوّن نشده و قصائد که در مدح ائمة معصومین علیهم السلام دارد اگر جمع کرده شوند یک دیوان مرتب خواهد شد و هم تعلیقات به کتب متداوله دارد انتهی.