محمّد سعید حکیم
(متولد: 1354ق)
عنوان مقاله: پارساى مجاهد
نویسنده: احسان فتاحى اردکانى
خاندان
سید محمد سعید حکیم در هشتم ذیقعده سال 1354 ق در نجف به دنیا آمد.[1] او از سادات حسنى است و نسبش با سى و دو واسطه به امیر مومنان(علیه السلام) مى رسد.[2]
خاندان حکیم از قدیمى ترین سادات طباطبایى نجف هستند. امیر سید على بن سید مراد ـ از اجداد این خانواده و پزشک شاه عباس صفوى ـ که در سال 1033 ق با شاه عباس براى زیارت به نجف آمد، به خاطر خواهش مردم و نیاز آنها به طبیبى حاذق، در نجف ماندگار شد و نسل فرزندانش اندر نسل خدمت گذار آستان مقدس علوى گردیدند و چون جدشان پزشک بود، به حکیم مشهور شدند. سید ابراهیم فرزند امیر سید على هم طبیب معروف بود، لذا به آنان طبیب هم مى گفتند، ولى به این نام مشهور نشدند.[3]
پدر و مادر
مادر سید محمدسعید دختر مرجع بزرگ جهان تشیع آیت الله سید محسن حکیم و پدرش آیت الله سید محمد على حکیم داماد آیت الله سید محسن حکیم بود. سید محسن دایى سید محمدعلى نیز بود.[4]
سید محمد على در سال 1329 ق به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدمات، نزد حضرات آیات سید محسن حکیم، میرزا حسن بجنوردى، شیخ حسین حلى و محمدحسین اصفهانى به فراگیرى فقه و اصول پرداخت و خود از اساتید خارج فقه و اصول در نجف اشرف گردید.
وى از مهم ترین ارکان مرجعیت آیت الله سید محسن حکیم بود و در سال 1385 ق هنگامى که سید محسن حکیم گروهى از بزرگان حوزه را براى رسیدگى به اوضاع دینى اجتماعى شیعیان پاکستان فرستاد، وى را به ریاست آنان منصوب کرد.[5] همچنین در سفرى دیگر با شیخ عبدالحسین رشتى به هند رفت و اختلافات شیعیان را که کسى نتوانسته بود حل کند، برطرف کرد.[6]
در ریاضیات جدید و هیئت تبحر کافى داشت، براى همین آیت الله سید محسن حکیم از وى خواست کتابى در ارث، طبق قواعد ریاضى جدید بنویسد. او جهت قبله را در حرم امیرالمؤمنین تعیین کرد، چرا که قبله حرم حضرت کمى مایل به طرف راست بود، ولى مردم به صورت مستقیم مى ایستادند و نماز مى خواندند. وى متوجه انحراف قبله در حرم شد و آن را به دیگران گوشزد کرد. ابتدا بعضى این مطلب را نپذیرفتند، ولى سرانجام آنها را با دلایلى محکم قانع کرد.
وى هنگام دستگیرى خاندان آل حکیم توسط حزب بعث دستگیر شد.
فهرست آثارش چنین است: بحث فى القبلة، بحث حول الساعة الزوالیة، قسمة المواریث طبق الریاضیات الحدیثة، تعلیقة على کفایة الاصول، حاشیة على الرسائل، بحث فى الدرهم و الدینار الاسلامى، تقریرات درس اصول محمدحسین اصفهانى و تقریرات فقه مرحوم سید محسن حکیم.
از آیت الله سید محمدعلى حکیم پنج فرزند به یادگار مانده که عبارتند از: آیت الله سید محمدسعید حکیم، سید محمدتقى حکیم، سید عبد الرزاق حکیم، شهید سید محمد حسن حکیم و سید محمد صالح حکیم.
تحصیلات و استادان
سید محمد سعید از حدود ده سالگى به تحصیل علوم دینى مشغول شد. مهم ترین استادان وى عبارتند از:
1 - آیت الله سید محمدعلى حکیم (پدر)
وى با اینکه به تدریس دروس سطح در حوزه مشغول بود، تدریس دروس مقدمات و سطح فرزندش را بر عهده گرفت. سید تمام رسائل، کفایه و مکاسب را نزد پدر فرا گرفت.[7]
2 - آیت الله سید محسن حکیمدر 22 سالگى (سال 1376 ق) به درس خارج فقه این مرجع عالیقدر رفت و تقریرات فقه وى در بابهاى نکاح، مزارعه، وصیت، ضمان، مضاربه و شرکت را به رشته تحریر در آورد. به علت اعتقاد و اعتمادى که حضرت آیت الله سید محسن حکیم به نوه خود داشت او را بر آن داشت که تنظیم و تطبیق مجموعه فقهى مستمسک العروة را به ایشان واگذار نماید.[8] او این کار را به بهترین وجه انجام داد و آیت الله سید محسن حکیم با پى بردن به درجه علمى وى، بازنگرى قسمتهاى چاپ شده را هم به او سپرد.
3 - آیت الله سید ابو القاسم خویىهنگام حضور در درس آیت الله سید محسن حکیم در درس خارج اصول حضرت آیت الله خویى هم شرکت جست و دو سال از محضر وى استفاده برد. نتیجه این حضور نوشتن تقریرات خارج اصول ایشان است.
4 - آیت الله شیخ حسین حلىبیشترین بهره محمد سعید از دروس مرحوم حلى بود. شیخ حسین حلى شاگرد مرحوم نائینى و آقا ضیاء الدین عراقى و معروف به دقت نظر بوده و دو کتاب اخذ الاجرة على الواجب و معاملة الدینار بأزید منه از کتابهاى اوست.
سید محمدسعید حکیم ابتدا در درس خارج فقه و از سال 1381ق در درس اصول ایشان هم شرکت جست. علاوه بر این در جلسات علمى شیخ حسین حلى نیز شرکت مى کرد. این همراهى و مجالست باعث استفاده بهتر و عمق بخشى بیشتر به مباحث مى شد، از این جهت خود مى گفت:
«استفاده من از هم نشینى با شیخ حسین حلى، بیشتر از استفاده ام از درس وى بود.»
وى با اینکه از لحاظ سنى از کوچک ترین افراد شرکت کننده در درس بود، اما بیشترین بحث ها و اشکالات را مطرح مى کرد.
تدریس
وى از همان ابتدا در کنار تحصیل به تدریس همت گماشت و هر درسى را که مى آموخت، تدریس مى کرد. شانزده سال بیشتر نداشت که کتابهاى قطرالندى، سیوطى، مغنى، حاشیه ملاّ عبدالله، منطق مظفر، مختصر و مطول و منهاج الصالحین را تدریس مى کرد و دایى اش آیت الله شهید سید محمد باقر حکیم نیز از شاگردان وى در این دروس بود.[9]
معظم له بعد از چند دوره تدریس سطوح عالى در حوزه، در سال 1388 ق به تدریس خارج اصول بر اساس کفایه و در سال 1390ش به تدریس خارج فقه مکاسب مشغول شد.
در ایام بازداشت توسط رژیم بعث که حدود نه سال طول کشید، این فقیه پرتلاش دست از تدریس بر نداشت و در زندان به تدریس دوره دوم خارج اصول ادامه داد.
فعالیتهاى سیاسى
آیت الله حکیم در کنار درس و بحث به مسائل سیاسى جهان اسلام توجه نشان مى داد.
بعد از روى کار آمدن عبدالسلام عارف در سال 1963 ق (1341 ش) و تلاش وى براى برقرارى قانون سوسیالیستى، آیت الله سید محسن حکیم همراه چند نفر از علما نامه اى به عبد السلام نوشتند و این اقدام را به شدت محکوم کردند.[10] از جمله امضا کنندگان این نامه آیت الله سید محمدسعید حکیم بود.
با روى کار آمدن حزب بعث در سال 1968م (1346ش) در عراق، این حزب براى تقویت و تحکیم حاکمیت خود دست به اقداماتى وحشیانه زد که از این اقدامات مى توان به اعدامهاى متعدد و تصویب قانون اساسى جدید اشاره کرد.[11] معظم له با درایت و دوراندیشى که داشت از همان ابتدا از ماهیت این حزب و اهدافش با خبر شد و به افشاگرى پرداخت و مردم را از آنها بر حذر داشت. این افشاگریها باعث شد سالها ممنوع الخروج شود.
در زمان حکومت حسن البکر و در سال 1354ش (1396 ق) حکومت بعث مردم را از زیارت امام حسین(علیه السلام) در ماه صفر منع کرده بود، اما مردم همچنان دسته دسته به زیارت امام حسین(علیه السلام) مى رفتند. در سال 1355ش حکومت تصمیم گرفت اقدامات امنیتى شدیدترى را اعمال کند. براى همین در مسیر زوّار توپ و تانک مستقر کردند، اما مردم باز براى زیارت حرم امام حسین دسته دسته به کربلاسفر مى کردند. با این حال حکومت در منع مردم اصرار داشت و حتى یک کودک را به شهادت رساند. مردم خشمگین پیراهن خونین کودک را بر دست گرفتند و تا حرم امام حسین(علیه السلام) بردند. طى این اقدام که به انتفاضه صفر معروف شد، اولین تظاهرات مردمى بعد از رحلت آیت الله سید محسن حکیم انجام شد. آیت الله سید محمد باقر حکیم به عنوان نماینده شهید سید محمد باقر صدر در آن حضور یافت و در سخنرانى خود به افشاگرى درباره حکومت بعث پرداخت. حضرت آیت الله سید محمدسعید حکیم هم با جمعى از علما و خاندان حکیم به زیارت حرم ابى عبدالله شتافته بودند، در این انتفاضه شرکت کردند. حکومت بعث که از این جریان بسیار عصبانى شده بود دست به کشتار و دستگیرى وسیعى زد و آیت الله سید محمد باقر حکیم را در 22 صفر دستگیر کرد.[12]
وقتى آیت الله سید محمدسعید حکیم توسط بعضى از سرشناسان خبردار شد که نام وى هم در فهرست حکومت بعث قرار گرفته است، همراه فرزندانش تا بسته شدن پرونده این ماجرا در مکانى مخفى شد و در این مدت تنها همسرش از این مکان اطلاع داشت.
صدام در سال 1979 (1357 ش) حکومت را در دست گرفت و بسیارى از علما را زیر فشار قرار داد و مجبور کرد از عراق مهاجرت کنند، اما سید محمدسعید فشارها را تحمل کرد و براى اینکه حوزه نجف همچنان پابرجا بماند، در عراقاقامت گزید. این پافشارى تا پایان حکومت صدام ادامه داشت. یک سال پیش از سقوط صدام هنگامى که براى معالجه به خارج مسافرت کرد، بسیارى از مؤمنان از ایشان خواستند دیگر به عراق برنگردد، اما او فرمود:
«از آن بیم دارم که بازنگشتن من به حوزه نجفسبب ناامیدى بسیارى از مؤمنان شود و در داخل و خارج تصور کنند من به دنبال فرصتى بودم تا مردم عراق را در گرفتاریهایشان تنها گذارم و این سبب تشویق دیگران به ترک حوزه و عراق شود.»
هنگامى که انقلاب اسلامى ایران به پیروزى رسید، صدام با پشتیبانى اروپا و آمریکا به ایرانحمله کرد. او به تصور اینکه نیروهاى نظامى ایران از هم پاشیده شده است، قصد داشت به مدت چند روز نظام نوپاى ایران را ساقط کند. صدام با مجوسى خواندن ایرانیان خود را سردار قادسیه خواند و در نظر دیگران جنگ ایران و عراق را جنگ اسلام و کفر نشان داد، اما وقتى با مقاومت مردم روبه رو شد و نتوانست به اهداف مورد نظرش برسد، با تظاهر به اسلام تصمیم گرفت از قدرت علما و مرجعیت استفاده کند، لذا اعلام کرد که ما مسلمانیم و ایرانیان هم مسلمانند و مرجع اختلاف بین مسلمانان علما هستند. از این جهت کنفرانسى ترتیب داد[13] تا علما با حمایت ضمنى از او، فتواى جهاد را از آنان بگیرد و نیروهاى مردمى را بر ضد جمهورى اسلامى بسیج کند. آیت الله خویى به علت اینکه ایرانى بود، از شرکت در این کنفرانس عذر خواست، اما با توجه به اینکه خاندان حکیم از محبوبیت فوق العاده اى در عراق برخوردار بودند و خود از علماى عراقى شمرده مى شدند، به این کنفرانس دعوت شدند. علت دیگر اصرار حزب بعث بر شرکت خاندان حکیم این بود که آیت الله سید محمد باقر حکیم به ایران آمده بود و چندى پیش از آن مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق را تأسیس کرده بود و نیروهاى مردمى عراقى را بر ضد صدام سازمان دهى مى کرد[14] و شرکت خاندان حکیم در این کنفرانس مى توانست خط بطلانى بر اقدامات این سید مجاهد باشد، اما خاندان حکیم از شرکت در این کنفرانس عذر خواستند. آنان با این استدلال که در اینجا مسأله خون مردم مطرح است، تقیه را کنار گذاشتند و شرکت در آن را همکارى با حکومت ظالم و تقویت آن دانستند. آل حکیم براى اینکه موضع واحدى در قبال حکومت بگیرند تصمیم گرفتند در بین خود جلسه اى بگیرند، اما آیت الله سید محمدسعید حکیم معتقد بود حرمت شرکت در این کنفرانس واضح است، بنابراین جایى براى بررسى این موضوع نیست و اگر جلسه اى تشکیل شود خبرش به گوش حکومت خواهد رسید و در نتیجه فشار بر ما بیشتر شده و خواهند گفت: شما بر اساس جلسه خود، قرار بر شرکت نکردن داشتید، ولى اگر جلسه تشکیل نشود، هر کس براى خود عذرى مى آورد. جلسه بدون حضور آیت الله سید محمدسعید حکیم در منزل مرحوم آیت الله سید محسن حکیم برگزار شد، ولى گفته سید محمدسعید به واقعیت پیوست و بعدها این جلسه مشکل ساز شد.
وقتى حکومت از حضور آل حکیم در این کنفرانس مأیوس شد، شخصى که از طرف صدام آمده بود با ابو مخلص تکریتى مسئول سازمان امنیت نجف، بدون خبر قبلى به منزل سید محمدرضا حکیم فرزند آیت الله سید محسن حکیم رفت.
ابو مخلص گفت: از طرف صدام سفارشى دارم اینکه خاندان حکیم باید در این کنفرانس شرکت کنند و گرنه ما آنان را خائن تلقى مى کنیم! وقتى سید محمدرضا با شجاعت شرکت در کنفرانس را ردّ کرد، بحث بالا گرفت و ابو مخلص شروع به تهدید کرد. سید محمدرضا هم در پاسخ گفت: «ابو مخلص انت تطبخ حصو» یعنى تو دارى سنگ مى پزى، کنایه از اینکه با این تهدیدها نمى توانى کارى انجام دهى. به این ترتیب این گروه با خشم از خانه سید محمدرضا بیرون رفتند.
خاندان حکیم براى اینکه رژیم آنان را با ارعاب یا فشار به شرکت در کنفرانس مجبور نکند، تدبیرى اندیشیدند و در زمان برگزارى کنفرانس هر کدام به جایى مسافرت کردند. آیت الله سید محمدسعید حکیم هم با یکى از فرزندانش به سامراء رفت. سرانجام کنفرانس بدون حضور این خاندان برگزار شد و مردم متوجه عدم حضورشان شدند. از این جهت مردم عراق وقعى به این کنفرانس ننهادند. حکومت بعث هم آل حکیم را خائن معرفى کرد و حدود دو هفته بعد با هجوم نیروهاى بعث آنان را دستگیر کرد. در این دستگیرى آیت الله سید محمدعلى حکیم، آیت الله سید محمدسعید حکیم و فرزندان و برادرانش هم دستگیر شدند.
اسارت
در شب بیست و ششم رجب 1403 (بهار 1362) نود تن از فرزندان و نوه هاى آیت الله سید محسن حکیم دستگیر و به زندان سازمان امنیت عراق منتقل شدند. حکومت بعث با این استدلال که شما به هیچ وجه حاضر به همکارى نشدید و براى حکومت محرز شد که شما با ما دشمن هستید. شروع به اعدام این خاندان کردند. آنان در سه نوبت هیجده نفر از این خاندان را به شهادت رساندند. رژیم بعث قصد داشت کسانى را که در جلسه خانوادگى شرکت کرده بودند به شهادت رساند، اما چون در میان آنها بزرگانى بودند که اعدام آنها به نفع رژیم نبود، بعضى از فرزندان آنها را به شهادت رساندند. ده روز بعد از دستگیرى، در هفتم شعبان صدام ابتدا دستور اعدام شش نفر (آیت الله سید عبد الصاحب، سید علاء الدین و سید محمدحسین از فرزندان آیت الله سید محسن حکیم، سید کمال الدین و سید عبدالوهاب از فرزندان سید یوسف حکیم و سید احمد فرزند سید محمد رضا حکیم)، را صادر کرد. آنان را بدون محاکمه تیر باران و شبانه در بیابانى بین کربلا و نجف دفن کردند تا از عکس العمل مردم نسبت به این جنایت در امان باشند.[15]
آیت الله سید محمد سعید هم در فهرست اعدامیان نوبت اوّل قرار داشت، زیرا حکومت فکر مى کرد او هم در جلسه شرکت داشته است، اما در بازپرسى متوجه شدند وى در جلسه شرکت نکرده است. گمانشان این بود که چون وى در بین خاندان اهمیتى نداشته به جلسه دعوت نشده است. از این جهت جرم وى کمتر شد و از اعدام نجات یافت.
آزادى حکیم
آیت الله سید یوسف حکیم در زندان به بیمارى مبتلا شد و حالش به قدرى به هم خورد که امید زنده ماندنش نبود. صدام براى اینکه بزرگان این خاندان در زندان وفات نکنند، شش تن از این بزرگان را از زندان آزاد کرد که در میان این شش نفر سید یوسف حکیم و سید محمدرضا حکیم از فرزندان سید محسن حکیم، سید جواد حکیم، سید محمدتقىحکیم (صاحب کتاب الفقه المقارن) و سید محمدعلى حکیم بودند، البته این آزادى تنها رهایى از زندان بود نه رهایى از اسارت و نظارت، لذا مأموران امنیت حدود چهار سال بر در خانه این افراد ایستادند و آنان را تحت نظر گرفتند.
اعدام خاندان حکیم
رژیم بعث در رجب سال 1405 ده نفر دیگر از این خاندان را به شهادت رساند. این ده تن عبارت بودند از: آیت الله سید عبد المجید حکیمو دکتر سید عبد الهادى حکیم از فرزندان آیت الله سید محسن حکیم، سید حسن و سید حسین دو فرزند دکتر سید عبد الهادى، سید محمدرضا، سید عبد الصاحب و سید محمدفرزندان سید محمدحسین حکیم، سید محمدعلى حکیم فرزند سید جواد حکیم، سید ضیاء الدین و سید بهاء الدین فرزندان شهید سید کمال الدین حکیم.
زندان ابوغریب
رژیم بعث عراق چندى بعد از اعدام این ده نفر تصمیم گرفت علما و عزیزان آل حکیم را از زندان سازمان امنیت عراق به زندان ابو غریب منتقل نماید. این زندان شامل بندهاى مختلفى بود که یکى از این بندها مخصوص زندانیان سیاسى بود. این بند خود دو قسمت بود بندى که زندانیان در آن اجازه ملاقات با خانواده هایشان را داشتند و بندى که به طور کلى زندانیان اجازه ملاقات با کسى را نداشتند.
زندانى که خاندان حکیم در آن بودند بسیار مخفى بود و تنها عده معدودى از آن اطلاع داشتند. این زندان به گونه اى بود که براى ورود به آن مى بایست از دو در عبور مى شد و رژیم بعث براى اینکه کسى از این زندان مطلع نشود، بر روى یک در کلمه انبار و بر در دیگر داروخانه نوشته بودند، لذا کسى از این خاندان اطلاعى نداشت.
آیت الله سید محمدسعید حکیم با 43 نفر دیگر از آل حکیم در دو اتاق جدا در این بندها زندانى شدند و تنها سه یا چهار نفر زندان بان از آنان اطلاع داشتند. سخت ترین شرایط بر این زندانها حاکم بود. این زندان حدود بیست متر مربع مساحت داشت و 24 نفر در آن محبوس بودند. در روز حدود 60 لیتر آب براى نوشیدن، حمام کردن و شستشوى بدن و لباس و اتاق به آنها مى دادند. بیماریهاى مسرى از جمله سل در زندان غوغا مى کرد، به طورى که زندان بانان وقتى وارد مى شدند، از ماسکهاى مخصوص استفاده مى کردند. دو نفر از زندانیان بر اثر بیماریهاى مسرى به شهادت رسیدند که یکى از آنان شهید سید محمد حسن حکیم برادر آیت الله سید محمدسعید حکیم بود. بر اثر بیمارى صورت او ورم کرد و در حالى که از بیمارى درد مى کشید، رژیم وى را به شهادت رساند.[16] زندانبانان هر از چند گاه با دست بندهاى برقى و چوبهاى مخصوص به زندانیان حمله مى کردند و آنها را شکنجه مى کردند. کسى از این زندانیان خبر نداشت و بسیارى احتمال شهادت ایشان را مى دادند.
در طول این مدت گاه به آیت الله سید محمدسعید پیشنهاد همکارى با حکومت مى شد، اما وى با تدبیرى خاص که باعث خشم بیشتر حکومت نشود، این پیشنهاد را رد مى کرد، چراکه برخورد نادرست باعث شکنجه بیشتر و حتى اعدام مى شد. وى هر گونه شکنجه را تحمل مى کرد و حتى حاضر نشد نامه عذرى بنویسد و مى گفت اگر صدام مى خواهد ما را آزاد کند، بکند و اگر نمى خواهد، نکند. هر چه خدا قسمت کند.
بعد از حمله عراق به کویت و وقوع انتفاضه 15 شعبان 1412 رژیم بعث عراق به خاطر منافع خویش تصمیم گرفت در سخت گیریهاى خود نسبت به زندانیان این خاندان تخفیف قائل شود. از این رو اسامى آنان را به خانواده هایشان اعلان و اجازه ملاقات با یان افراد را صادر کرد.
تدریس و تألیف در زندان
با تمام مشکلات زندان حضرت آیت الله سید محمدسعید حکیم با تدریس و بررسى مسائل اعتقادى و اخلاقى روحیه زندانیان را بالا مى برد. اغلب هم سلولیهاى ایشان پیش از بازداشت از شاگردان درس خارج ایشان بودند، از این جهت وى به تدریس خارج فقه و اصول در زندان پرداخت. این دروس در تمام ایام سال برگزار مى شد و همین اقدامات باعث شد وى در زندان به سید مجتهد ملقب شود. نتیجه این تدریس تألیف باب خمس کتاب مصباح المنهاج و الکافى فى الاصول بود.
این دروس ضمن اینکه دردهاى روحى زندانیان را کاهش مى داد، باعث شد هر یک از زندانیان به درجاتى از علم و کمال برسند و بعد از آزادى خلأ علمى حوزه نجف را که با شهادت علماى آن دیار ایجاد شده بود، پر کنند، البته تدریس در زندان جرم محسوب مى شد و براى صاحب آن انتظار اعدام مى رفت. از این جهت دروس در شرایط مخفى برگزار مى شد و افرادى با دادن نگهبانى از طریق پنجره هاى کوچک زندان مواظب اوضاع بودند. زمانى که وى به تدریس تفسیر قرآن مى پرداخت رژیم مطلع شد و پرونده اى برایش تشکیل داد و مفسر زندانى را ناچار به تعطیل درس کرد.
نوشتن کتاب هم جرم بود، لذا وقتى خبردار شد نیروهاى امنیتى قصد بازرسى زندان را دارند، دو کتاب خود را در زندان از بین برد.
در زندان تهیه قلم و کاغذ هم براى نوشتن کتاب کار سختى بود چرا که قلم و کاغذى در اختیار کسى قرار نمى دادند. در برخى موارد وقتى به بعضى از زندانیان قلم و کاغذ مى دادند تا بازپرسى و حاضر و غایب کنند از آنجا که شیفت عوض مى شد در برگرداندن قلم و کاغذ یکى دوتاى آنها را نگه مى داشتند با آنها مطالب را به نگارش در مى آوردند.
آزادى از زندان
بعد از نه سال تحمل زندان، سرانجام بر اثر فشارهاى بین المللى، بخصوص نماینده حقوق بشر سازمان ملل متحد، حزب بعث ناچار شد بسیارى از زندانیان را آزاد کند. و سرانجام آل حکیم و سید محمدسعید حکیم در 15 ذى القعده 1411 از زندان آزاد شدند و سازمان حقوق بشر خالى بودن زندان ابو غریب را تأیید کرد.
مرجعیت
بعد از رحلت آیت الله خویى رجوع به ایشان بسیار شد و عده زیادى از پیروان اهل بیت(علیهم السلام)در داخل و خارج عراق از وى خواستند تصدى مرجعیت را بر عهده بگیرند و هم اکنون وى یکى از مراجع چهارگانه معروف عراق است.
ترور
این مرجع بزرگ بارها به قتل تهدید شد و چند بار مورد هدف عملیات تروریستى قرار گرفت. بعد از اشغال عراق به دست آمریکاییها و رواج روز افزون ترور در این کشور، در سال 1382 ش دشمنان اسلام و مرجعیت شیعه قصد ترور این مرجع بزرگ کردند. بدین منظور کپسول گازى را در پشت دیوار دفتر ایشان کار گذاشتند. اما به عنایت خداوند متعال این بمب در زمانى منفجر شد که ایشان براى کارى از اتاق خارج شده بود و خوشبختانه آسیبى به ایشان نرسید.
در پى این اقدام جنایتکارانه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیت الله خامنه اى پیامى را به این شرح صادر فرمود:
«آیت الله آقاى سید محمد باقر حکیم دامت برکاته
خبر حادثه انفجار در بیت شریف آیت الله سید محمدسعید حکیم دامت برکاته اینجانب را به شدت متأثر و نگران کرد. دست هاى مجرمى که این حادثه خونین را به وجود آوردند در جهت سیاست هاى پلیدى حرکت مى کنند که هدفش تضعیف حوزه شامخ نجف اشرف و تهدید مقام رفیع مرجعیت است. این گونه اقدامات جنایتکارانه مى تواند دستاویز اشغال گران عراق براى تحمیل روش هاى پلیسى و سرکوب گرانه شود و به ناامنى و اختلافات داخلى در هنگامى که ملت مظلوم عراق بیشترین نیاز را به وحدت کلمه دارد منتهى شود. مرتکبان این جنایت اگر مزدوران مستقیم دشمن متجاوز نباشند بى شک فریب خوردگانى هستند که به خلاف حکم دین و عقل و اخلاق عمل کرده اند. اینجانب عقیده راسخ دارم که ملت مؤمن و غیور عراق در پرتو هوشیارى و عزم راسخ به فضل الهى بر همه توطئه هاى دشمنان فائق خواهد آمد و با تمسک به اسلام عزیز و با استمداد از توجهات حضرات ائمه اطهار صلوات الله علیهم سربلندى اسلام و مسلمین و توفیقات جنابعالى را از خداوند مسألت مى کنم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
سید على خامنه اى 2 / 6 / 1382
خصوصیات اخلاقى
یکى از خصوصیات اخلاقى ایشان توجه فراوان به قرآن است، به طورى که فرزندش حجت الاسلام و المسلمین سید ریاض حکیمى گوید:
«ایشان حتى اگر چند دقیقه فرصت پیدا مى کرد، سریع قرآن را باز و شروع به تلاوت مى کرد.»
با اهل بیت(علیهم السلام)ارتباط ویژه دارد و همواره بر احیاى شعائر آنها تأکید مى کند. سخنرانى سالانه وى در ماه محرم و خواندن مقتل سید الشهدا گویاى ارادت و اخلاص وى به این خاندان است. در سفرى که براى معالجه به لندنداشت، در مجالس مراکز اسلامى حاضر شد و با خواندن مقتل و مشارکت در مراسم عزادارى تأثیر زیادى در شرکت کنندگان گذاشت. از عادات ایشان حضور هر هفته شبهاى جمعه، در کربلاى معلا و رفتن به زیارت امام حسین(علیه السلام)است. ایشان در ایام حضور در کربلا در صحن مطهر اقامه نماز جماعت مى کرد که بعدها برپایى نماز جماعت توسط رژیم بعث ممنوع شد. در دوران زندان هم به نوشتن کتابى در سیره و روش پیامبر و ائمه اهتمام ورزید که به علت مسائل امنیتى مجبور به از بین بردن آن شد.
پایدارى و ایستادگى از دیگر ویژگیهاى این مرجع بزرگ است. در جریان انتفاضه شعبانیه که رژیم بعث عده زیادى از مردم را به خاک و خون کشید، داماد صدام به نام صدام کامل تکریتى مأمور تحقیق درباره این رویداد شد. او که مردى سفاک بود شکنجه هاى شدیدى بر معظم له وارد ساخت، ولى او با لطف الهى تمام این شکنجه ها را تحمل نمود. صدام کامل که از تحمل و شکیبایى این فقیه ارجمند کلافه شده بود گفت: تو بدن ضعیف و نحیفى دارى و من در تعجبم که چرا اقرار نمى کنى تا از این همه شکنجه خلاصى یابى!
رسیدگى به حال نیازمندان از دیگر خصوصیات ایشان است. این فقیه پارسا مخفیانه به خانواده هاى شهدا و زندانیان کمکهاى مالى و غیر مالى مى کرد. در دوران زندان هم همواره به وضع مجروحان رسیدگى مى کرد و از خانواده خود مى خواست مقدار زیادى دارو و پوشاک به زندانیان محتاج برسانند و مى فرمود: اگر این زندانى شدن ما خاندان حکیم هیچ فایده اى نداشت جز آنکه با سایر زندانیان هم درد باشیم و این همدردى باعث تقویت روحیه آنان شود، براى ما کافى است.
این مرزبان فرهنگى، با انحرافات عقیدتى و سوء استفاده از واژه هاى مذهبى به شدت برخورد مى کند. موضعگیرى سرسختانه وى در برابر بدعتهایى همچون طواف بر گرد مرقد امام حسین(علیه السلام) و حضرت قمر بنى هاشم باعث شد این بدعت خطرناک منسوخ گردد.
فعالیتهاى اجتماعى
ایشان در طول دوران پر برکت عمر خود اقدامات بزرگ و ارزشمندى انجام داد که از آنها مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - تأسیس مساجد، مدارس، حسینیه ها، درمانگاه و مؤسسات فرهنگى در کشورهاى پاکستان، افغانستان، هندوستان و کشمیر و...
2 - کمک مالى و حقوق ماهیانه به هزاران خانواده فقیر در عراق و افغانستان و...
3 - نوسازى و تعمیر اماکن مقدس در عتبات و مسجد سهله.
4 - اعزام مبلغ به نقاط مختلف در مناسبت هاى گوناگون.
آثار
فقیه پارساى نجف سید محمدسعید حکیم تاکنون بیش از سى عنوان کتاب نگاشته است. مهم ترین این کتابها عبارتند از:
1 ـ حاشیه بر رسائل: در شش جلد.
2 - حاشیه بر مکاسب: دو جلد. وى این کتاب را هنگام تدریس خارج مکاسب تألیف کرد و تا بحث عقد فضولى ادامه دارد.
3 - حاشیه بر کفایه: پنج جلد. به هنگام تدریس کفایه به رشته تحریر در آورد.
4 - تقریرات خارج فقه مرحوم حکیم: در نکاح و مزارعه و وصیت و ضمان و مضاربه و شرکت.
5 - تقریرات خارج اصول آیت الله خوئى.
6 - تقریرات خارج فقه آیت الله شیخ حسین حلى.
7 - تقریرات خارج اصول شیخ حسین حلى.
8 - الکافى فى اصول الفقه: دو جلد. قسمتى از آن را در زندان نوشت.
9 - المحکم فى اصول الفقه: در شش جلد.
10 - مصباح المنهاج: پانزده جلد و شامل مباحث فقه استدلالى بر اساس کتاب منهاج الصالحین است.
11 - کتاب فى الاصول العملیة: در زندان نوشت، ولى به علت اینکه تدریس و تألیف کتاب در زندان جرمى بزرگ و جزاى آن اعدام بود، آن را در زندان از بین برد.
12 - فى رحاب العقیدة: سه جلد و شامل گفت و گوهاى مفصلى با یکى از شخصیتهاى اردنى در بسیارى از مسائل عقیدتى است و به زبانهاى دیگر هم ترجمه شده است.
13 - رسالة فى الاصولیة و الاخباریة.
14 - اصول العقیدة: در بیان استدلالى عقاید شیعه.
15 - فقه المرأة: در احکام زنان در ابواب مختلف فقهى.
16 - احکام فقهى کامپیوتر و اینترنت.
17 - احکام فقهى شبیه سازى انسان.
18 - فقه القضا: شامل بحثهاى استدلالى در باب قضا.
19 - کتابى مشتمل بر بحثهاى تحلیلى درباره نهضت سید الشهداء.
20 - کتابى با عنوان سیرة النبى و الائمة: این کتاب را در زندان نوشت، ولى از بیم بازرسان از بین برد و ده ها کتاب دیگر.
فرزندان
معظم له شش پسر دارد که همه در لباس روحانیت مشغول به خدمت هستند. اسامى آنها بدین قرار است:
1 - سید ریاض حکیماو ابتدا در نجف نزد حضرات آیات سید محمد حکیم، و بعد از آن در قم نزد آیت الله وحید خراسانى و میرزا جواد تبریزى به تحصیل پرداخت. وى آثارى را به نگارش در آورد که از آن جمله مى توان به: الاجارة فى الفقه الاسلامى، فقه القرض و الدین، مراجعات قرآنیة، علوم قرآن، شبهات حول القرآن، درسهاى آموزشى در احکام فقهى، درسهاى آموزشى در اعتقادات و خاطرات زندان اشاره کرد. وى علاوه بر مسئولیت دفتر حضرت آیت الله حکیم در قم، به تدریس خارج فقه در این دفتر مشغول هستند.
2 - سید محمدحسین حکیم3 - سید علاء الدین حکیم4 - سید عز الدین حکیم5 - سید حیدر حکیم6 - سید على حکیماین مرجع بزرگ هم اکنون در نجف اشرف ضمن تدریس دروس خارج، در حوادث و شرایط مختلف بیانیه هایى صادر و مردم و حکومت عراق را با نظرات خود راهنمایى مى کند و پشتوانه بزرگى براى حوزه نجف و منادى آزادى عراق مظلوم از چنگال استعمارگران انگلیسى و آمریکایى است. از خداوند توفیق روزافزون و سلامت وى را خواستاریم.
[1]. این مقاله برگرفته از جزوهاى است که دفتر معظم له در اختیار نگارنده قرار داد. بسیارى از مطالب تکمیلى هم حاصل مصاحبه با فرزند معظم له حجت الاسلام و المسلمین سید ریاض حکیم است. به این ترتیب از دفتر معظم له به خصوص آقا سید ریاض حکیم و آقاى دریاب تشکر مى کنم.
[2]. نسب نامه وى بدین قرار است: سید محمدسعید بن سید محمدعلى بن سید احمد بن سید محسن بن سید احمد بن سید محمود بن سید ابراهیم طبیب بن امیر سید على حکیم بن سید مراد بن امیر سید اسد الله بن سید جلال الدین امیر بن امیر سید حسن بن امیر مجد الدین بن امیر قوام الدین بن امیر اسماعیل بن ابى المکارم بن میر عماد بن ابى المجد على بن امیر عباد بن امیر على بن سید حمزة بن امیر اسحاق بن امیر طاهر بن امیر على بن محمد بن امیر احمد بن محمد بن امیر احمد بن محمد بن امیر احمد بن ابراهیم طباطبا بن اسماعیل دیباج بن ابراهیم غمر بن حسن مثنى بن امام حسن مجتبى بن امیر المؤمنین على(علیهما السلام)
[3]. الامام محسن الحکیم، عدنان ابراهیم سرّاج، ص 22.
[4]. نسبنامه آیتالله العظمى سید محسن حکیم از این قرار است: سید محسن بن مهدى بن صالح بن احمد بن محمود. این دو خانواده در احمد بن محمود از هم جدا مى شوند.
[5]. الامام محسن الحکیم، ص 102.
[6]. همان.
[7]. موسوعة النجف الاشرف، ج 12، ص 236.
[8]. همان.
[9]. قبسات من حیاة و سیرة شهید المحراب آیت الله المجاهد السید محمد باقر الحکیم، ص 114 ـ 115.
[10]. براى بررسى بیشتر ر. ک. به: الامام محسن الحکیم، ص 234.
[11]. تاریخ نوین عراق، ص 321 ـ 323.
[12]. قبسات من حیاة و سیرة شهید المحراب آیت الله المجاهد السید محمد باقر الحکیم، ص 203 ـ 204.
[13]. تاریخ نوین عراق، ص 453.
[14]. قبسات من حیاة و سیرة شهید المحراب آیت الله المجاهد السید محمد باقر الحکیم، ص 231.
[15]. عراق، سقوط استبداد، ظهور استعمار، ص 59 ـ 60.
[16]. قبسات من حیاة و سیرة شهید المحراب آیة اللّه المجاهد السید محمد باقر الحکیم، ص 96.