مهدی حکمی قمی
(1280یا1281 - 1360قمری)
عنوان مقاله: مروج مکتب اهل بیت (علیهم السلام)
نویسنده: ناصرالدین انصاری قمی
اشاره
قم، شهر علم و ایمان، شهر ولایت علوی، هماره در سر، شور اهل بیت، و در دل، فکر ترویج مکتب اهل بیت را داشته است. قم، از همان صدر اسلام بر پایه ی ایمان و تقوا پی افکنده شد و مردمانی پرهیزگار که عشق به امیرالمؤمنین، علیه السلام، و خاندان پاکش در ژرفای جان شان رسوخ کرده بود، از کوفه مهاجرت کردند و در این سرزمین رحل اقامت افکندند و شالوده ی مذهب تشیع را پی ریزی کردند و در گذر زمان، این خاک، زادگاه و هجرت گاه مردانی آسمانی شد که از هر سوی در این جا گرد آمدند و چراغ مکتب ائمه ی اطهار، علیهم السلام، را فروزان نگاه داشتند. آنان برای احیای امر اهل بیت از هیچ کوششی فروگذار نکردند و تمام عمرشان را در این جهت، مصروف داشتند و آیین راستین تشیع را به آیندگان رسانیدند.
یکی از آن مردان الهی که تمام زندگی اش را وقف تربیت و پرورش مردمانی پاک و مؤمن و متدین در شهر قم کرد، مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ مهدی حکمی پایین شهری قمی است، اینک در آستانه ی هفتادمین سال وفاتش، این مقاله کوتاه را به ذکر محامد و فضایلش اختصاص داده ایم.
ولادت
مرحوم آیت الله حاج شیخ مهدی، در سال 1280 [1] یا 1281[2]، در شهر قم، در بیت علم و تقوا و فضیلت زاده شد.
پدرش علامه بزرگوار شیخ علی اکبر حکمی قمی (م 1322 قمری) یکی از علما و حکمای سترگ قم بوده است. وی، در تهران از شاگردان فیلسوف نامی آقا محمدرضا قمشه ای بود و زمانی طولانی نزد او شاگردی کرد، تا در فلسفه و حکمت به مقامی بلند دست یافت و به مهارت و تسلّط فراوان بر معقول شهرت یافت و به «حکمی» ملقب شد.
سال ها نزد حکیم میرزا ابوالحسن طباطبائی ـ جلوه ـ (م 1314 قمری) به فراگیری علوم عقلی و حکمت و فلسفه اشتغال داشت تا بدان جا که در این رشته هم ماهر و متبحر گردید.
او علاوه بر علوم عقلی، در فقه و اصول نیز دستی توانا داشت و در این فنّ، شاگرد آیات عظام میرزا ابوالقاسم کلانتر تهرانی و میرزا محمّد حسن آشتیانی بود. از او گواهی اجتهاد داشت.
وی، پس از پایان تحصیل، به قم بازگشت و به تألیف و تدریس اشتغال جست.
از جمله تلامیذ او مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد علی حایری قمی (1291 ـ 1358 قمری) بوده است.
تألیفات او عبارت است از:
1 ـ رضاعیات (ترجمه ی رساله الرضاع شیخ انصاری)
2 ـ شرح شواهد الربوبیه
3 ـ بدایع الاصول
4 ـ حاشیه بر رسائل
5 ـ حاشیه بر مکاسب.
وی، در 22 جمادی الثانی 1322 قمری درگذشت[3].
تحصیلات
مرحوم حاج شیخ مهدی، نخست در زادگاهش، ادبیات و سطوح عالی را فرا گرفت. هر چند به نام استادانش در قم اشاراتی نشده، اما به احتمال قوی آن ها را نزد پدر بزرگوارش ـ که استاد رسائل و مکاسب بود ـ آموخته است. سپس به تهران رفت و سال ها نزد حکیم میرزا ابوالحسن طباطبائی ـ جلوه ـ (م 1314هجری قمری) به فراگیری علوم عقلی و حکمت و فلسفه اشتغال داشت، تا بدان جا که در این رشته هم متبحّر و ماهر گردید و به نام «حکیم» یا «شیخ مهدی حکمی» مشهور شد[4].
در حدود سال 1310 قمری، رهسپار سامرا گردید و در درس های آیت الله العظمی میرزا محمّدحسن حسینی معروف به میرزای شیرازی و آیت الله میرزا محمّد تقی شیرازی و سید محمّد فشارکی شرکت جُست. و پس از وفات میرزای شیرازی ( 24 شعبان 1312 قمری)، همراه استادش مرحوم فشارکی، به نجف اشرف مهاجرت کرد و منحصراً از درس ایشان، و پس از وفات وی، از دروس آیات عظام میرزا حسین خلیلی و آخوند خراسانی بهره بود و مبانی علمیش را استوار ساخت.
وی در نجف، از شاگردان خصوصی محدث نوری بود و در تألیف کتاب های معظم له، یار و مددکارش بود و قسمت های زیادی از کتاب مستدرک الوسائل را همراه مرحوم حاج شیخ علی زاهد قمی، تصحیح و مقابله کرد[5].
او در مدت 10 سالی که در نجف بود، در اکثر علوم اسلامی از فقه، اصول، حدیث و رجال صاحب نظر شد و پس از کسب اجازات متعدد روایی و اجتهادی، رهسپار زادگاهش شد.
اساتید
استادان وی، در طول تحصیلش در سامرا و نجف اشرف عبارت اند از آیات عظام:
1 ـ میرزا محمّد حسن حسینی معروف به میرزای شیرازی (1230 ـ 1312 قمری) نویسنده ی کتاب الطهاره و کتاب المکاسب
2 ـ میرزا محمّد تقی شیرازی (1256 ـ 1338 قمری) نویسنده ی حاشیه ی مکاسب
3 ـ آقا سید محمّد طباطبایی فشارکی (1253 ـ 1316 قمری) نویسنده ی الرسائل الفشارکیه
4 ـ حاج میرزا حسین خلیلی (1230 ـ 1326 قمری) نویسنده ی ذریعة الوداد فی مختصر نجاة العباد
5 ـ آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی (1255 ـ 1329 قمری) نویسنده ی کفایۀ الاصول
6 ـ میرزا حسین نوری (1254 ـ 1320 قمری) صاحب مستدرک الوسائل
معظّم له از استادان و مشایخ ذیل، اجازه روایت اخذ کرد[6]:
7 ـ سید مرتضی رضوی کشمیری (1267 ـ 1333 قمری) صاحب تقویم المحسنین و کشف الضمائر
8 ـ ملا فتح الله شیخ الشریعة اصفهانی (1266 ـ 1339 قمری) نویسنده ی افاضة القدیر و قاعده لاضرر.
به گروهی نیز مانند آیت الله مرعشی نجفی و میرزا علی نوری اجازه روایت داد[7] .
بازگشت به قم
حاج شیخ مهدی حکمی در سال 1322 قمری، به قم بازگشت و در شمار یکی از علمای معروف قم به شمار درآمد. او در قم، نزد علما و مردم شهرت بسیار یافت و مورد احترام قرار گرفت و به رفع دعاوی و حلّ مشکلات و اختلافات پرداخت و در همه حال، ملجأ و پناه آنان بود و نیز حدود شرعی را اجرا می کرد[8].
وی، نزد عام و خاص، موجّه و معروف به زهد و ورع و تقوا و آراسته به فضائل اخلاقی بود. مردم اعتقادی راسخ به ایشان داشتند و کرامات بسیاری از او دیده بودند. در ظاهر و نهان امر به معروف و نهی از منکر و اقامه ی حدود شرعی می کرد و متجاهران به فسق و فجور را شخصاً تنبیه و توبه می داد و از گفتن قول حق باکی نداشت و از کسی نمی هراسید.
آیت الله مرعشی نجفی درباره ی او می نویسد:
«وی، حسنه ای از حسنات دهر در زهد و ورع و تقوا بود. فقیه اصولی، فیلسوف متکلم و زاهد و عابد به شمار می رفت و صاحب کرامات و مقامات بود.».[9]
کرامات
از کرامات او ـ که به تواتر رسیده و در میان مردم قم، پس از گذشت حدود یکصد سال، هنوز معروف و مشهور است ـ دستان شفابخش وی است. او دستش یا انگشترش را بر موضع نیش عقرب می نهاد و به فوریت زهر عقرب خارج می شد و درد، آرام می گرفت.
مرحوم شریف رازی درباره اش می نویسد:
«این بزرگوار نورانی که این نویسنده دو سه مرتبه توفیق شرف یابی محضرش را درک کردم، به تمام معنا از مصادیق «عالم الذی یذکّرکم الله رؤیته» بود. در قدس و تقوا، زهد و ورع، علم و عمل، صفا و وفا کم نظیر بود. معاصران ایشان کراماتی برای او نقل می کنند. یکی از آن ها دست با برکت و شفا بخش ایشان بود که غالباً به هر مریض و صاحب دردی می رسید، شفا می یافت. مردم پایین شهر قم نوعاً عقرب گزیده را و مار گزیده را خدمت ایشان می بردند. انگشتر یا دست خود را به موضع نیش و درد گذارده، فوراً سم بیرون آمده و آن شخص مبتلا از مرگ نجات پیدا می کرد.
سفری به اصفهان تشریف برده بودند. در مراجعت، راننده ی ماشین به ایشان اجازه ی سوار شدن را نداد می گفت: «من آخوند سوار نمی کنم، می ترسم ماشین پنچر شود!» هر چه اطرافیان اصرار می کنند که این مرد عالم ربانی و فقیه و مجتهد جامع است، راننده می گوید: «هر که باشد. آخوند است. سوار نمی کنم.» سرانجام به شفاعت مدیر گاراژ و دیگران، با کمال بی میلی و بی اعتنایی و اهانت و جسارت، ایشان را سوار می کند تا در «مورچه خورت»، اتفاقاً ماشین پنچر می شود.
ماشین های آن روز، چون نوعاً کهنه بود و سال های متعددی در کشورهای اروپایی کار کرده بود و طایرهایش فرسوده و پوسیده بود، در راه های خراب ایران، زیاد پنچر و معیوب می شد. مخصوصاً اجانب و بیگانگان و دشمنان روحانیت، این نحو ماشین های شکسته را تحمیل ایران کرده بودند و با القای این کلمات، برای نابودی روحانیت تبلیغ می کردند و مردم هم تحت تأثیر تبلیغات شوم دشمنان اسلام، این جملات را تکرار می کردند. همین که ماشین پنچر شد، راننده بنای هتاکی را گذارد و گفت: «دیدید ماشین پنچر شد، من از این جا به بعد او را سوار نمی کنم و در همین بیابان خواهم گذارد.» مردم هم با او هم عقیده شدند و همگی پیاده گردیدند تا پنچری ماشین اصلاح شود.
آقای حاج شیخ مهدی به کناری نشست و مسافران هم متفرق شدند. راننده برای کاری به کناری رفت که ناگاه فریاد زد: «بیایید و مرا دریابید که ماری در این تاریکی شب، مرا گزید.».
دور او را گرفتند، در حالی که از این پهلو به آن پهلو می پیچید و ناله می کرد، بدن او ورم کرده و مشرف به موت شد.
همه ی مسافران پریشان شدند که در این ظلمت شب، در این بیابان پرخطر، با درندگان و راهزنان و مردن راننده چه کنند؟
همه فهمیدند که این بلیّه وگرفتاری، در اثر اهانت ها و جسارت های راننده به مقام مقدس آن عالم جلیل القدر است. پس او را به حضور ایشان آوردند، در حالی که آثار مردنش ظاهر بود و گفتند: «آقا او را ببخشید و صرف نظر کنید.». فرمودند: «او را بخشیدم. جلوی من بگذارید.».
دست مبارکش را بر بدن و موضع نیش مار گذارد، فوراً از جای حرکت کرد و حالش خوب شد. او، روی دست و پای ایشان افتاد و بوسه زد و معذرت خواهی ها کرد و از مریدان پروپا قرص ایشان شد و تا قم، نهایت احترام و تجلیل را رعایت کرد.».[10]
آیت الله سید صادق روحانی می فرمود:
«روزی آقای حاج شیخ مهدی از شهری به قم می آمد، راننده ی اتوبوس با اکراه، او را در آخر ماشین سوار کرد و به او بسیار بی اعتنایی کرد. وقت نماز ظهر شد. آقا جلو آمد و فرمود: «ماشین را نگهدار تا نماز بخوانم.».
راننده به استهزای وی پرداخت که من می خواستم تو را سوار نکنم، اکنون می گویی: ماشین را نگهدارم، نمی شود. برو بنشین.
در همین لحظه ماشین خاموش شد و راننده هر کار کرد، روشن نشد.
راننده با عصبانیت گفت: من می خواستم آخوند سوار نکنم، این هم نتیجه آن. یا ماشین پنچر می شود یا خاموش.
آقا فرمود: حالا می شود من پیاده شوم و نمازم را بخوانم؟
به آرامی پیاده شد و در کنار جاده ایستاد و نمازش را خواند و پس از آن، سوار شد و فرمود:
خوب، حالا ماشین را روشن کن و حرکت کن.
دوباره راننده با تمسخر گفت: گاهی می گوید: نگهدار و گاه می گوید: برو.
حاج شیخ مهدی فرمود: من می گویم: «استارت بزن و ماشین را روشن کن».
راننده با کمال ناباوری استارت زد و ماشین روشن شد و به راه خود ادامه داد.
آن گاه همه به قدرت معنوی مرحوم حاج شیخ پی بردند و راننده از مریدان خاص ایشان شد.
علم دوستی و فضیلت گستری
مرحوم آقای حاج شیخ مهدی، به تربیت طلاب و فضلا عنایت بسیار داشت و از هیچ کاری و کوششی برای پرورش آنان فروگذار نمی کرد. پدرم ـ مرحوم حجّة الاسلام محمد علی انصاری قمی ـ می نویسد:
«به مناسبت این که مرحوم عمویم حاج شیخ علی یکی از ارادت مندان و مریدان مرحوم آیت الله آقا شیخ مهدی حکمی پایین شهری بود، من هم گاه گاهی به منزل آن مرحوم آمد و شد داشتم. یک روز نزدیک ماه محرم الحرام تقاضای یک جلد ناسخ التواریخ مربوط به حضرت سیدالشهداء، علیه السلام، کردم. مرحمت فرمودند. کتاب را در اندک مدتی تا آخر مطالعه کردم. چون کتاب نیاز به صحافی داشت، به صحافی دادم تعمیرش کرد. تقدیم کردم. مرحوم آقا خوش شان آمد. این کار سبب شد که کلیه ی دوره ی ناسخ التواریخ را یکی پس از دیگری بگیرم و مطالعه کنم و پس دهم.
دوره ی حبیب السیر، روضه الصفاء، نامه ی دانش وران و کتاب های دیگر مانند:
حدیقة الشیعه و معراج السعادة و مجالس المؤمنین را گرفتم و خواندم و پس دادم...»[11].
در حقیقت مرحوم حاج شیخ محمّدعلی انصاری و برادر بزرگوارش مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین حاج شیخ مرتضی انصاری هر دو ـ به اعتبار ارتباط و پیوند پدرشان مرحوم آقا شیخ محمّدحسین و عمویشان حاج شیخ علی با آقای حاج شیخ مهدی و و شرکت آنان در نماز جماعت و مجالس معظم له ـ از یادگارهای وی بودند که با تشویق ایشان به سلک روحانیت در آمدند. پدرم درباره حاج شیخ مهدی می نویسد:
«آیت الله مرحوم آقا شیخ مهدی حکمی فرزند مرحوم آقا ملا علی اکبر حکمی قمی، مجتهدی دانا و عالمی بینا و در اجرای حدود شرعی سخت کوشا بود. تحصیلاتش را در نجف اشرف نزد آخوند خراسانی و مرحوم آقا سید محمّد فشارکی خاتمه داد و به قم مراجعت کرد. وی، محل وثوق قاطبه ی مردم و علما بود و در نماز جماعتش در مسجد جمعه ی قم در محل میدان مسجد، گاهی تا حدود 15 هزار نفر به ایشان اقتدا می کردند و سرداب و شبستان ها و پشت بام مسجد به طوری پر می شد که صفوف نمازگزاران به کوچه های اطراف می رسید»[12].
تعمیر مدرسه ی رضویه
مدرسه ی مبارکه ی رضویّه ـ که یادگار ماندگار ایام حضور پر برکت امام هشتم، علیه السلام، در قم است و از قداست و اهمیت خاصی نزد قمی ها برخوردار است، رو به خرابی و ویرانی می رفت که با ورود آقای حاج شیخ مهدی به قم و تعمیر و آبادی آن موقعیت خاصی یافت و مجمع فضلا و محصّلین شد. به قول مرحوم آقای بدلا:
«مدرسه ی رضویه، از عظمت بالایی برخوردار بود و حکم مدرسه فیضیه ی کنونی را داشت. این مدرسه در ابتدا مخروبه ای بیش نبود و به همت مرحوم آقا شیخ مهدی حکمی پایین شهری آباد شد. او فردی با شخصیت بود.
خاطره ای از زمان حضور در مدرسه ی رضویه نقل کنم که شنیدنی است. آقای شیخ مهدی حکمی، مردی بود با عزم و اراده، در تصمیم گیری ها، قاطع بود و توان روحی بالایی داشت. یک سال در فصل تابستان، قم در بی آبی به سر می برد و آب مورد نیاز شهر از طریق آب انبارهایی که در زمستان آب را ذخیره می کردند، تأمین می شد. اصولاً در تابستان ها، رسم بر این بود که پنج روز از آب رودخانه استفاده می شد و شش روز، آب را برای روستاهای بالا به حال خود می گذاشتند و دیگر آبی در کار نبود. اصطلاحاً به این برنامه، «پنج و شش» می گفتند.
در آن تابستان، از قضا آقا شیخ مهدی حکمی تصمیم گرفتند که مدرسه ی رضویه را تعمیر کنند. از جمله قصد مرمّت حوض بزرگی را داشتند که در وسط مدرسه قرار داشت. روش مرمت حوض هم در زمان سابق که سیمان نبود، به این نحو بود که به کمک آهک و ساروج و مهره زدن روی ساروج، حوض را عمل می آوردند و بعد از اتمام کار مهره زنی، باید بلافاصله حوض را از آب پر کنند و گرنه در اثر گرما از هم می پاشید. به علت کمبود آب، در منطقه ی رضویه که بعضی سال ها، هرگز آب رودخانه را به خود نمی دیدند، آقا شیخ مهدی، مقامات شهری، از جمله میراب قم را احضار کرد و از آنان قول گرفت که وقتی تعمیرات حوض مدرسه ی رضویه به پایان رسید، در روز معینی به مدرسه آب برسانند. روی حوض مدرسه چادر زدند تا آفتاب نخورد. بعد، تعمیرات شروع شد و به مرحله مهره زنی به ساروج رسید.
در شبی که موعد رسیدن آب بود، قرار شد آب از حوالی جایی که بیمارستان فاطمی واقع است، از طریق نهرهای بیابانی وارد شهر شود و پس از سیراب کردن تمام خانه هایی که در مسیرش بود، به حدود منزل حاج سید علی بلورفروش برسد و بعد وارد منطقه ی حسین آباد شود و سرانجام به کمک مأمورینی از شهرداری که برای این کاردر نظر گرفته شده اند، آب وارد مدرسه رضویه شود. طلبه های مدرسه و از جمله من در امتداد شهر منتظر ورود آب بودیم، ولی خبری از آن نبود. سرانجام فهمیدیم که منازل سر راه، که روزهای متمادی در بی آبی شدید به سر برده بودند، جلوی آب را سد کرده اند!
مأموران اطلاع دادند که از حدود کوچه عشقعلی به این سمت، آب در جریان نیست. هنگام سحر بود که به آقا شیخ مهدی گفتند که دیگر بعید است امشب آب برسد، لذا باید تا نوبت بعد صبر کنید. ایشان گفتند: «به هیچ عنوان نمی توانیم صبر کنیم چون ساروج های حوض، خرد می شود و می ریزد. باید فکر دیگری اندیشید».
این جا بود که دستور داد چند نفر افراد قوی هیکل را از سطح شهر بیاورید تا از چاه آب رضوی به تناوب آب بکشند تا کار ما راه بیفتد.
افراد مزبور این توانایی را داشتند که با دلوهای بزرگ، از چاه آب بکشند. این دلوها گاهی اوقات به حجم یک گوسفند می رسید و از پوست همین حیوانات ساخته می شد. بعضی اوقات هم از دلوهای بزرگ تری که بدان گاوی یا شتری می گفتند، استفاده می شد که برای بالا کشیدن آن، نیاز به چرخ چاهی قوی بود که دو نفر یا یک نفر قوی هیکل پشت آن بنشینند. کارها آماده شد و مشغول پرکردن حوض شدند.
فردای آن شب، نزدیکی های ظهر بود که چند نفر از مأمورین بلدیه و میراب ها برای عذرخواهی خدمت آقا آمدند. البته به دستور آقا شیخ مهدی، دَرِ مدرسه را بسته بودیم تا این جماعت ملتفت نشوند که ما خودمان در حال تهیه ی آب هستیم. به هر حال، مأموران اظهار شرمندگی کردند و گفتند: «ما نهایت تلاش مان را کردیم و حتی آب را تا کوچه ی عشقعلی رساندیم، ولی چون آب رودخانه کم بود و نیز نهر آب از داخل برخی منازل عبور می کرد و آنان جلوی آب را می گرفتند، موفق نشدیم به عهدمان وفا کنیم». آشیخ مهدی گفت: «الآن وقت نماز است اگر مایل باشید، می توانید وضویتان را سر حوض بگیرید تا در ضمن، صحت صحبت های ما آشکار شود».
مأموران نخست امتناع کرده بودند و آثار ناباوری در صورت شان پیدا بود.
شیخ گفت: «اگر آب نبود، برای نماز تیمم کنید!»
سرانجام مأموران بلدیه و میراب ها که به اقتضای شغل و تجربه شان، ادعای آقا، مبنی بر این که حوضی به آن بزرگی یک شب مملو از آب شود، بی اساس بود، قدم به مدرسه گذاشتند و ناگهان در برابر خود، آب زلالی را مشاهده کردند که از شدت صافی، سکّه های ده شاهی نقره که در کف آن انداخته بودند، می درخشید و نقوشش قابل خواندن بود.
مأموران وقتی از ماجرای چاه مطلع شدند، از همت و مدیریت آقا شیخ مهدی حکمی، متعجب شدند و سپس آستین ها را برای وضو گرفتن بالا زدند!»[13].
یکی دیگر از خصوصیات مرحوم حاج شیخ مهدی اهتمام بسیار به اقامه ی نماز اول وقت بود. مرحوم آقای بدلا ـ که جریان استقبال از حضرات آیات سید عبدالله شیرازی و سید عبدالباقی آیت اللهی را نقل می کند ـ می گوید:
«... چون آن ایام هنوز ماشین مورد استفاده نبود، علمای مزبور بنا بود با چهارپا وارد شهر شوند. همین امر باعث شد که زمان انتظار طولانی شود. آقای شیخ مهدی حکمی هم برای استقبال از علمای شیراز، سوار بر چهارپایی شده بود و در صف مستقبلان قرار داشت، تا این که انتظار به سر رسید و آقایان تشریف آوردند و به سمت قم حرکت کردند. مردم هم با پای پیاده به دنبال آنان روان شدند. غروب آفتاب نزدیک بود و هنگام اذان مغرب فرا رسید. آقا شیخ مهدی، از آن جا که به نماز اول وقت اهتمام می ورزید، گفت: برای انجام دادن فریضه توقف می کنیم. اطرافیان گفتند: در این نزدیکی جوی آبی هست که می توانید برای گرفتن وضو مورد استفاده قرار دهید. آقا شیخ مهدی آستین ها را بالا زد، مردم همه به تبع ایشان وضو گرفتند و در مقابل «شاه جمال» صف استقبال را به صف نماز تبدیل کردند و بدون این که مرحوم آقا شیخ مهدی اصراری داشته باشد که مردم به او اقتدا کنند، خود به خود، این اتفاق افتاد و نماز مغرب به جماعت خوانده شد. هنگام ادای فریضه ی مغرب بودیم که آقایان وارد شدند و خواستند اقتدا کنند که نماز مغرب تمام شد. نماز عشا را نخواندند و همگی به طرف قم حرکت کردند.»[14].
نیز معروف است که مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری، در مهاجرت به قم در رجب سال 1340 ـ نوروز 1301 شمسی ـ بر آقای حاج شیخ مهدی وارد شدند. در نجف و سامرا، با هم نزد اساتید تحصیل کردند و هم درس و هم بحث بودند. علمای قم در آن جا از او دیدار کردند و دعوت به ماندن در قم کردند. در حقیقت شالوده ی بنای عظیم حوزه ی علمیه ی قم، در خانه ی حاج شیخ مهدی، پی افکنده شد[15].
آثار
از آن فقیه بزرگ، به علّت کثرت مراجعات و رفع دعاوی و اختلافات، تنها آثار اندکی بر جای مانده است که عبارت است از:
1 ـ حاشیه ی کفایه الاصول
2 ـ حاشیه ی مطارح الانظار
تقریرات درس اصول شیخ انصاری، نوشته ی میرزا ابوالقاسم کلانتر تهرانی[16].
3 ـ خواص الاعمال در آثاری که از کردار نیک و بد تا ورود بهشت و جهنم ظاهر می شود[17]. نسخه ی خطی آن نزد مرحوم آیت الله مرعشی نجفی بوده است.
وفات
مرحوم حجه الاسلام شریف رازی می نویسد:
آقای حاج شیخ مهدی بسیار متعصب و غیور بود و همین باعث کسالت سکته ی ناقص ایشان شد. (رفیقش مرحوم شیخ محمدتقی بافقی نیز از شنیدن قضایای مسجد گوهرشاد مبتلا به سکته ی ناقص شد تا از دنیا رفت.
وی، ایام تابستان را برای هواخوری و ییلاق به محلات تشریف می بردند. سال 1360 قمری بود که در محلات از دنیا رفت و جنازه اش را با تحلیل و احترام شایان تا قم تشییع گردند و در «بقعة العلماء» قسمت پایین پای آیت الله حایری ـ در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه، سلام الله علیها، به خاک سپردند[18].
[1]. آثار الحجه، شریف رازی، ج 1، ص 117؛ رجال قم، مقدس زاده، ص 164.
[2]. مکارم الآثار، معلم حبیب آبادی، ج 7، ص 2405؛ الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ج 7، ص 271.
[3]. نقباء البشر، آقا برزگ تهرانی، ج 4، ص 1607 ـ 1608.
[4]. المسلسلات، مرعشی نجفی، ج 1، ص 343.
[5]. همان کتاب: نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانی، (قم، مخطوط)؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج 10،
ص 153؛ مقدس زاده رجال قم، ص 163؛ تاریخ قم، ناصر الشریعه، ص 284؛ الاجازه الکبیره، مرعشی نجفی، ص 229.
[6]. الاجازة الکبیرة، مرعشی نجفی، ص 230.
[7]. المسلسلات فی الاجازات، مرعشی، سید محمود، ج 2، ص 343.
[8]. تربت پاکان قم، جواهر کلام، عبدالحسین، ج 4،
ص 153.
[9]. المسلسلات، مرعشی، ج 2، ص 343.
[10]. آثار الحجه، شریف رازی، ج 1، ص 117 ـ 118.
[11]. دیوان اشعار، محمّدعلی، انصاری قمی، ص «یا».
[12]. همان، ص «و».
[13]. هفتاد سال خاطره، سید حسین بدلا، ص 29 ـ 31.
[14]. همان کتاب، ص 109.
[15]. گنجینه ی دانشمندان،شریف رازی، ج 1، ص 285.
[16]. المسلسلات، ج 2، ص 343.
[17]. الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، 7، ص 271.
[18]. آثار الحجه، شریف رازی،ج 1، ص 119.