نصر بن مزاحم
(حدود140-212ق)
تاريخ نگار مجاهد
نویسندگان: سيد علينقي ميرحسيني و محمدعلي نجفي
اشاره
نصر بن مزاحم مِنقَري از خانداني عالمپرور و دانشدوست برخاسته است. او در زمره علماي دين و به ويژه جزو رجال برجسته شيعه در امر نگارش كتب تاريخي در قرن دوم و ابتداي قرن سوم هجري است. در اين نوشتار، در احوال و آثار وي سيري مختصر داريم و از نقش ارجمند او در ايجاد آثار علمي شيعه سخن خواهيم گفت.
ميلاد، خاندان و خاستگاه
نصر بن مزاحم، در طليعه كاتبان برجسته شيعي قرار دارد و از اصحاب ائمه (علیهم السلام) نيز به شمار ميآيد. كنيه او در منابع تاريخي ابوالفضل و نامش به صورت نصر بن مزاحم بن يسار[1] عطار منقري ثبت شده است.
تاريخ تولدش روشن نيست؛ ولي از آنجا كه سال وفات وي مشخص است و از طرفي به مُسنّ بودن موصوف نگشته است، ميتوان ولادت وي را در نيمه اول قرن دوم هجري دانست. اين ادعا با توجه به مشايخ روايي وي تأييد ميشود و با نقضي كه در راوي بودن وي از امام باقر (علیه السلام) وارد است،[2] نيز سازگار است. از محل تولد وي نيز اطلاع دقيق نداريم، ولي با عنايت به اين مسئله كه خاندان وي در كوفه بودهاند، قائل شدن به تولد او در كوفه، شايد نزديكتر از احتمالات ديگر باشد. بيشتر مورخان نيز خاستگاه او را كوفه و محل رشد و نما و سكونتش را بغداد گفتهاند. عبدالسلام هارون كه مهمترين كتاب نصر بن مزاحم را تحقيق و چاپ كرده، با توجه به قول ابن حجر كه وفات ابي مخنف را در سال 170ق دانسته و اينكه نصر بن مزاحم از معاصران ابي مخنف است، ترجيح مي دهد ولادت نصر را سال 120ق بداند،[3] اما از معاصر بودن او با ابي مخنف به دست نميآيد كه نصر نيز كهنسال بوده و ولادتش در سال 120ق باشد. بلكه با توجه به اينكه ابي مخنف از مشايخ روايي وي بوده و نصر در قيام ابي سرايا (199ق)، والي بازار كوفه ميشود، ميتوانيم بگوييم كه قولِ به تولد نصر در سال 120ق، دور از واقعيت است و او در زمان اين قيام، عمري طولاني نداشته است. يعني هشتاد ساله بودن وي در اين زمان چندان معقول به نظر نميرسد و چه بسا سن پنجاه تا شصت براي وي در اين وقت صحيحتر باشد. طبقه مشايخ وي نيز با تولد در سال 120ق سازگار نيست. همچنين نقلهاي وي از ائمه اطهار (علیهم السلام) نيز مؤيدي بر صحيح نبودن ادعاي عبدالسلام است.
اما درباره نسبت منقري و لقب عطار وي، بايد گفت كه او به خاندان بنومنقر تعلق داشته است و نسب وي چنين خواهد بود: نصر بن مزاحم بن يسار.... بن منقر بن عبيد بن حارث بن عمرو بن كعب بن سعد بن زيد مناة بن تميم.[4] لقب عطار را از اين رو به نصر دادهاند كه وي به عطرفروشي اشتغال داشته است و عبدالسلام نقل ميكند: «يذكر المترجمون انه كان عطّاراً يبيع العطور»؛ يعني او اگر چه در گروه عالمان دين، ناقلان حديث و نويسندگان تاريخ بوده، ولي شغل معيشتياش عطاري بوده است. گفتني است كه به دليل غصب خلافت و سختگيري عباسيان بر شيعيان، حتي عالمان ديني نميتوانستهاند به ترويج مستقيم دين بپردازند و معمولاً داراي يك شغل تجاري يا زراعي بودهاند؛ تا اينكه با تقويت شيعه در قرن چهارم و پنجم و تأسيس حوزه علميه در بغداد و همچنین ايجاد حكومت علويان طبرستان و نيز بويهيان، عالمان دين توانستند به امور دينی بيشتر التفات داشته باشند. بنابراين، نصر بن مزاحم در بازار مشهور كوفه و بغداد، شغل عطاري داشته است كه به سبب همين شغل، در زمان قيام ابي سرايا وي را متولي امور بازار كوفه كردند. زركلي دراينباره مينويسد: «كان عطارا ًبالكوفه، و ولاه ابوالسرايا سوقها، ثم سكن بغداد»؛[5] نصر بن مزاحم در كوفه شغل عطاري داشت و به دستور ابي سرايا، او والي بازار كوفه شد تا اينكه بعدها ساكن بغداد گرديد.
خاندان
نصر بن مزاحم[6] از بنو مِنقَر است و نام پدرش مزاحم بن يسار مي باشد. برادرش، بشار بن مزاحم نيز از اصحاب ائمه (علیهم السلام) است.[7] اين دو تن از راويان شيعه در قرن دوم هجري بودهاند. فرزند نصر بن مزاحم نيز از راويان شيعه است و در طبقه راويان ابتداي قرن سوم هجري قرار دارد.[8] اما حجم روايات نقلشده از نصر و پسرش بسيار بيشتر، از مزاحم و بشار است. همين كثرت روايت بر مشرب شيعه، از جمله دلايل حمله بسيار مورخان سني به اين پدر و پسر است.
سخني درباره طبقه مشايخ نصر
نصر بن مزاحم در بغداد و كوفه زيسته و از بزرگان شيعه و سني اين مناطق حديث شنيده و مشايخ بسياري را در علم حديث درك كرده است. اما از همه مهمتر اين است كه نصر بن مزاحم از اصحاب ائمه اطهار (علیهم السلام) نيز هست. در كتب رجالي و حديثي نام مشايخ وي و نيز برخي ائمه (علیهم السلام) آمده كه نصر آنان را درك و از ايشان حديث نقل كرده است. در بخش مشايخ، نام كساني كه نصر از آنان روايت كرده است خواهد آمد، ولي درباره اينكه نصر در چه طبقهاي از رجال حديث قرار دارد و صحابي كدام امام است، بايد بحثي مطرح شود. اگر تولد نصر را در حدود سال 140ق و آغاز نقل حديث وي را در بيست سالگي بدانيم ـ كه با توجه به روايتگري پدر و عمويش هيچ بعيد هم نيست ـ نصر بن مزاحم ميتوانسته از امام موسي كاظم، امام رضا و امام جواد حديث نقل كرده باشد. ولي با توجه به اينكه امام كاظم (علیه السلام) مدتهاي مديد در زندان بوده است، از برخورد نصر با اين امام همام خبري در تاريخ نيست. تنها ميدانيم كه نصر از اصحاب امام رضا و امام جواد است. اما اينكه شيخ طوسي نصر بن مزاحم را از اصحاب امام باقر (علیه السلام) (شهادت 114-117ق) ميداند با تاريخ درگذشت نصر، يعني سال 212ق سازگار نيست؛[9] چه اينكه به گفته صاحب قاموس الرجال، دوره حيات و سال مرگ نصر گوياي همعصر بودنش با امام رضا (علیه السلام) است؛ نه امام باقر (علیه السلام) .[10] در اين بحث، مرحوم آيتالله خويي[11] استنتاج صحيحي دارند و آن اينكه نصر روايتي از ابوجعفر نقل كرده است و شيخ طوسي را گمان مبارك بر اين رفته كه مقصود از اين ابوجعفر، امام باقر (علیه السلام) است، در حاليكه منظور از ابوجعفر ـ با توجه به معاصر بودن نصر با امام جواد ـ همانا امام جواد (علیه السلام) مكنّي به ابوجعفر است، نه امام ابوجعفر باقر (علیه السلام) . وقتي به طبقات مشايخ روايي نصر نيز نظر ميافكنيم، اين نكته بيشتر جلوه ميكند كه اصولاً طبقات مشايخ وي از اصحاب امام رضا، امام كاظم و امام جعفر صادق (علیهم السلام) هستند و فقط در يك جا مشاهده كردهايم كه نصر از يك راوي كه از اصحاب امام باقر (علیه السلام) بوده، نقل روايت كرده است و در آينده متذكر آن خواهيم شد.
مشايخ روايي
نصر بن مزاحم با تعدادي از راويان شهير حديث در قرن دوم و سوم ديدار داشته و از آنها حديث نقل كرده است. يك علت كثرت راويان اين بوده كه نصر در كوفه و بغداد زندگي كرده يا مدام بين اين دو شهر در تردد بوده است و كوفه ملجأ شيعيان و بغداد مركز خلافت عباسيان بوده است. در اينجا براي تبرك هم كه شده حديثي را از باب هفتم كتاب اليقين ابن طاووس[12] نقل مي كنيم كه در سلسله روايان آن نصر بن مزاحم قرار دارد:
قال محمد بن مالك: حدثني نصر مزاحم المنقرى عن غالب الجهنى عن أبي جعفر محمد بن على بن الحسين عن أبيه عن جده عن على عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: لما اسرى بى الى السماء ثم من سماء الى سماء ثم الى سدره المنتهى اوقفت بين يدى ربى عز وجل فقال لي: يا محمد قلت: لبيك ربى و سعديك قال : قد بلوت خلقي فايهم وجدت اطوع لك ؟ قلت: رب عليا قال: صدقت يا محمد فهل اتخذت لنفسك خليفه يؤدى عنك و يعلم عبادي من كتابي ما لا يعلمون؟ قال: قلت: اختر لي. قال: قد اخترت لك عليّا فاتخذه لنفسك خليفه و وصيّا و تجليه علمي و حلمي و هو أمير المؤمنين حقّا لم ينلها أحد قبله و لا أحد بعده. يا محمد، علىّ رأية الهدى و امام من اطاعني و نور اوليائي و هي الكلمه التي الزمتها اليقين. من احبه فقد احبني و من ابغضه فقد ابغضنى فبشره بذلك يا محمد.
فقال النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) : رَبِّ فقَد بشَّرتُه. فقال على(ع): انا عبدالله و في قبضته ان يعذبنى فبذنوبي لم يظلمني شيئا و ان يتم لي ما وعدني فالله اولى بى. فقال: اللهم اجل قلبه و اجعل ربيعه الايمان بك قال: قد فعلت ذلك به يا محمد غير انى مختصه بشئ من البلاء لم اختص به احدا من اوليائي. قال: قلت: رب اخى و صاحبى؟ قال: انه قد سبق في علمي انه مبتلى و مبتلى به و لولا علىّ لم يعرف لا اوليائي و لا اولياء رسلي.
خلاصه ترجمه حديث اين است كه: نصر بن مزاحم با سند از حضرت علي نقل مي كند كه فرمود: رسول اكرم به من فرمودند كه وقتي در معراج به سدرة المنتهي رسيدم خداوند به من فرمود: اي محمد! من تمام خلق را آزمودم آيا مي داني چه كسي نسبت به تو مطيع تر بود؟ عرض كردم بله. آن علي است. خداي فرمود: آيا براي خودت جانشين و خليفهاي برگزيدهاي؟ عرض كردم خداوندا تو اين كار را انجام بده و خداوند فرمود: من علي را براي اين امر برگزيدم و تو او را خليفه و جانشين و وصي خودت قرار بده و او امير مومنان است و لقب اميرالمومنين فقط براي وي سزاوار است. اي محمد! علي پرچم هدايت و رهبر كساني است كه مطيع مند. او نور دوستان من است و محب و دوستدار او دوستدار من خواهد بود و دشمنان وي را دشمن خواهم داشت، و اين را به وي برسان و او را بدان بشارت بده. تا جايي كه خداوند در انتهاي اين حديث مي فرمايد: اگر علي نبود نه دوستان من و نه دوستان فرستادگان و انبياي من شناخته مي شدند.
يعني ملاك جداسازي دوستان خداوند از دشمنان خداوند، دوستي و معرفت نسبت به حضرت علي عليه السلام ميباشد.
در ادامه تعدادي از مشايخ روايي او را نام خواهيم برد:
استادان و مشايخ نصر
يزيد بن ابراهيم تستري؛ ابي الجارود (زياد بن منذر)؛ لوط بن يحيي (ابي مخنف)، عمر بن سعد اسدي، جابر بن يزيد جعفي، محمد بن عبيدالله جرجاني، مزاحم بن يسار(پدر نصر)، ابوخالد واسطي( واسطي كتابي حجيم در باب احاديث دارد و نصر تمام آن را از او نقل ميكند و ديگران هم آن را از نصر نقل كردهاند)،[13] ابوعبدالله سيف بن عمر، الفيض بن محمد، عبدالله بن كروم بن مرثد، صالح بن صدقه، عطيه بن غني، ابو اسرائيل يونس بن ابي اسحاق السبيعي، عمرو بن خالد، معصب بن سلام، سعيد بن حكيم العبسي (يا قيسي)، سليمان بن ابيراشد، اسماعيل بن ابيعميرة، ابو عبدالرحمن المسعودي، قيس بن الربيع، يحيي بن يعلي و... .[14]
شاگردان
در منابع تاريخي و حديثي افراد بسياري بيواسطه از نصر بن مزاحم حديث و روايت نقل كردهاند. اين مسئله نشانهاي از مقبوليت وي نزد راويان است. برخي از كساني كه از خرمن دانش نصر بن مزاحم، اين مورخ شيعي خوشهها چيدهاند، عبارتند از:
حسين بن نصر (پسر نصر بن مزاحم)؛ نوح بن حبيب قومسي (سمناني)؛ اباصلت هروي (از اصحاب امام رضا (علیه السلام) )؛ ابوسعيد اَشَجّ؛[15] علي بن منذر الطريقي؛ يعقوب بن يوسف؛ ابوبرده بجلي؛ محمد بن حسين بن ابيخطاب؛ محمد بن علي قرشي؛ سليمان بن ربيع؛ ابراهيم بن علي؛ حسن بن يحيي؛ محمد بن علي بن خلف؛ محمد بن علي صيرفي؛ احمد بن ابيعبدالله البرقي (صاحب كتاب المحاسن)؛ جعفر بن محمد بن سعيد الاحمسي؛ و عدهاي ديگر كه در بخش اسناد مشايخ، منابع تعدادي از آنان ذكر شد. يكي از راويان بسيار مشهور از نصر، ابوحنيفه دينوري است؛ او در كتاب الاخبار الطوال با اينكه مطالب زيادي را از نصر نقل ميكند، به نام وي تصريحي ندارد و فقط از طريق سلسله سند ميتوان فهميد كه نصر، شيخ روايي بيواسطه وي است.[16]
گرايش مذهبي
نصر بن مزاحم همواره از رجال، ادبا، مورخان و محدثان شيعه به شمار رفته است و در اين مسئله شكي نيست. او با دو واسطه (ابان بن ابي عياش از سليم بن قيس) از حضرت علي (علیه السلام) و با يك واسطه (جهني) از امام باقر (علیه السلام) و بدون واسطه از امام رضا (علیه السلام) روايت نقل ميكند.[17] اين احتمال هست كه وي از اصحاب برخي ديگر از ائمه اطهار نيز بوده است. برخي نويسندگان به علت وجود برخي مطالب و احاديث در كتابها و روايات اين شيعه عالي مقام، مناقشاتي در مذهب وي كردهاند كه براي رفع آنها اندكي درباره مذهب او سخن ميگوييم. يكي از معقولترين راههاي تشخيص مذهب يك شخص، رجوع به آثار وي است؛ يعني بايد عقيده شخصي را طبق شاكله كتاب يا احاديث او تعريف كنيم؛ البته اگر موانعي چون تقيه يا اكراه در بين نباشد راههاي ديگري نيز وجود دارد، مانند مراجعه به تصريح تاريخنگاران در ذكر مذهب فرد و در صورت اختلاف مورخين، بايد دلايل و مؤيدات تقويت كننده يك قول را يافت.
به تصريح بسياري از نويسندگان شيعي و سني، نصر بن مزاحم شيعه مذهب است.[18] البته حساب اظهارنظرهايي كه درباره كيفيت مطالب وي ميشود، از مذهبش جداست؛ بسياري از علماي سني مذهب، به دليل وجود مطالب بسياري كه در قدح افراد مورد اعتقادات آنها در كتابهاي نصر بن مزاحم وجود دارد، به وي طعنههاي بسياري زدهاند، ولي اينها نبايد با قصه مذهب وي آميخته گردد. در عين حال، برخي از علماي متأخر دو عقيده نادر درباره مذهب نصر اظهار كردهاند كه بايد به آن نيز پرداخت.
مدعاي ما- طبق تصريح اكثر مورخين- اين است كه نصر بن مزاحم شيعه مذهب ميباشد و البته برخي وي را شيعه غالي دانستهاند. معمولاً رجالشناسان اهل سنت، طرفدار اين نظريه هستند. از نظر آنان، نصر بن مزاحم، راوي غير موثق است. مهمترين دليل نداشتن وثاقت او، شيعه بودنش است! آنها وي را به جرم تشيع، تخطئه كرده و غير ثقه معرفي كردهاند. بيان ابن حجر عسقلاني تأكيد بر همين نكته است؛ وي مينويسد: «بيشتر رجاليهاي اهل سنت، نصر را به خاطر علائق شيعي، ضعيف ميشمارند.»[19] برخي از ايشان كه بر صحت اين ديدگاه تأكيد دارند، عبارتند از:
ـ عجلي: وي نصر را رافضي و غالي ميداند و تأكيد ميكند: «كان رافضياً غالياً،...ليس بثقة».[20] منظور اينان از غالي بودن نصر، آن معناي خاص نيست كه فرقه غلات[21] درباره مقامات ائمه (علیه السلام) معتقدند، بلكه برخي نويسندگان شدت بحث تولي و تبري در انديشه شيعه را به غاليگري توصيف ميكنند و پرهيز از اين شدت را تشيع اعتدالي ميپندارند.
ـ ابوخيثمه (علیهم السلام) او نصر را با عبارت «كان كذّاباً» معرفي كرده است؛[22] چرا كه وي رواياتي نقل كرده كه متضمن قدح مخالفان حضرت علي (علیه السلام) است. از اينرو نسبت كذب به نصر از سوي يك عالم سني را ، نبايد حقيقي پنداشت.
ـ ابوحاتم (علیهم السلام) او نيز با عبارت «متروك الحديث» به تضعيف نصر پرداخته[23] كه قضاوتي برخاسته از تعصبات مذهبي است؛ نه اينكه نصر به راستي شخصي بوده باشد كه احاديثش بايد متروك گردد.
ـ دارقطني از ديگر رجالشناسان اهل سنت، با عبارت «ضعيفٌ» نصر را تضعيف كرده است.[24]
ـ عُقيلي (علیهم السلام) او نيز نصر را شيعه معرفي كرده است، ولي مينويسد:«(نصر) شيعهاي است كه در حديثش اضطراب است».[25]
مستشرقان نيز به دليل آنكه منابع اوليه خود را از متون اهل سنت گرفتهاند، همين ديدگاه را درباره نصر دارند؛ از جمله بروكلمان، نصر را اولين اخباري شيعي ميداند؛ ولي سزگين بدان سبب كه پيش از نصر، محمد بن سائب كلبي گرايشهاي شيعي داشته، نظر بروكلمان را درست نميداند.
اما سخن ابن ابيالحديد معتزلي، كه نصر را با عبارت «و هو من رجال اصحاب الحديث» وصف ميكند، از حُليه حقيقت عاري است. وي علاوه بر تشيع نصر، تشيع ابي مخنف، استاد نصر را نيز انكار ميكند. شهيد ثاني ـ طبق نقل صاحب روضات الجنات ـ پس از نقل كلام ابن ابي الحديد در نفي تشيع نصر بن مزاحم، در آن اشكال ميكند. خود صاحب روضات نيز مينويسد محتواي كتابهاي نصر، اين سخن ابن ابي الحديد را رد ميكند. اما ابن ابي الحديد بر وثاقت نصر تاكيد دارد و مينويسد: «ما آنچه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين در اين باب آورده، ذكر ميكنيم. چه او مورد اعتمادي راستين و درستگوي، و از نسبت جانبداري و دغلي به دور... است».[26] او همچنين درباره ثقه بودن نصر ميافزايد: «و هو ثبت،[27] صحيح النقل، غير منسوب الي هوي».[28]يعني او در نقل احاديث، مورد اعتماد است و نقلياتش صحيح است و در ضمن از سر هواي نفس و به دلخواه خويش حديث نقل نميكند.
علامه محمدتقي تستري در مرحله اول بر اين اعتقاد است كه مذهب نصر مانند ابي مخنف، عامي است؛ البته نه عامي تندرو و متعصب؛ بلكه يك سني نزديك به اماميه. شاهد اين مطلب، مقايسه آثار و كتابهاي ابومخنف و نصر بن مزاحم است. آنگاه علامه تستري در تأييد گفته خود، چند خبر از نصر بن مزاحم نقل كرده است كه با عقايد اهل سنت بيشتر قرابت و نزديكي دارد تا شيعه.[29] اما آنچه واضح است، نصر از علماي شيعه است و قول ابن ابي الحديد برخلاف تصريح بسيارياز علماي قبل و بعد از ايشان است كه نصر را شيعه دانستهاند. به علاوه قول خود مرحوم شوشتري نيز خالي از مناقشه نيست؛ چه اينكه نصر در زماني ميزيسته كه عهد تقيّه بوده است و به ويژه در بغداد هر حديثي را نميتوانسته نقل كند. شايد وجود برخي احاديث موافق عقيده سنيان كه از طريق نصر نقل شده، به همين دليل باشد. به علاوه در بين مشايخ و شاگردان نصر، برخي سنيمذهب بودهاند و همين هم احتمال تقيهاي بودن برخي از احاديث نقلشده از وي را تقويت ميكند. در هر حال، سني بودن نصر قولي است كه نه دليل محكم بر آن وجود دارد و نه طرفدار چنداني دارد. اما در طرف مقابل، تعداد زيادي از علماي شيعه و سني، بر شيعه بودن نصر بن مزاحم (رضوان الله عليه) تأكيد داشتهاند و احاديث و آثار باقيمانده از نصر و كوفي بودن وي، دليل و مؤيد تشيع اوست.
نكته آخر در باب مذهب او اينكه مرحوم شوشتري يك احتمال ديگر را متذكر ميشود و آن اينكه شايد نصر زيديمذهب باشد. دليل اين مطلب نيز همكاري و شركت او در قيامهاي علويان زيديمذهب ـ به ويژه ابوالسرايا ـ است. از اين رو مرحوم شوشتري، زيدي بودن نصر را صواب ميداند.[30] اما واقعيت اين است كه نصر زيدي نيست؛ چرا كه علاوه بر تصريح علما و شهادت احاديث و آثارش، او در ملاقاتهاي خود با امام رضا (علیه السلام) ، قائل به امامت حضرت است و اين با زيدي بودن او منافات دارد. علاوه بر اين، خود نصر احاديثي در مورد دوازده امام (علیه السلام) نقل كرده است و حال آنكه زيديها فقط تا زيد بن علي را امام ميدانند. تأليف كتابي در مورد زيد و شركت در قيام ابن طباطبا به هيچ وجه، بر زيدي بودن نصر دلالت ندارد؛ چون تعدادي از علماي دوازده امامي در مورد زيد كتاب نوشتهاند و شيعيان غير زيدي نيز در قيامهاي زيديان، فاطميان و علويان شركت داشتهاند.
وثاقت و اعتبار
با اينكه عدهاي از رجالشناسان اهل سنت، نصر را شيعه غالي معرفي كردهاند، اين موضوع از اهميت روايي نصر ـ يا از وثاقت او ـ نميكاهد؛ زيرا روش كار رجالدانان اهل سنت در طول تاريخ آن بوده كه متهمان به رفض را غالي، غير ثقه و متروك الحديث ميدانستند. بنابراين، قدح و تضعيف آنها در حق يك محدث و عالم شيعي، معمولاً معتبر و صحيح نيست. افزون بر اين، دلايلي ديگر نيز گوياي وثاقت نصر بن مزاحم است:
تعدادي از عالمان رجالي شيعه او را توثيق كردهاند. نجاشي او را « مستقيم الطريقة» معرفي كرده است و در مورد وثاقتش مينويسد: «كوفي، مستقيم الطريقة، صالح الامر، غير انه يروي عن الضعفاء، كُتبه حِسان منها...»[31] و كتابهاي وي را از كتابهاي نيك ميداند (و كتبه حسان). همچنين قدح و سرزنش خاصي درباره وي نشده است؛ فقط گفته شده نصر علاوه بر تشيع و صالح بودنش، و نيكويي كتابهايش، علاوه بر موثقان، از ضعفا نيز روايتگري ميكند. علامه حلي نيز عين مطلب نجاشي را در خلاصة الاقوال مينويسد، چنانكه معاصر وي، تقيالدين حلي نيز يك بار نصر را در زمره موثقان و بار ديگر در گروه مجروحان ياد ميكند.[32]
نصر مورخي منصف و در نوشتههاي خويش تصويرگري تواناست. او مباحث را با دامنه وسيع ذكر ميكند و انسجام مطالبش تحسين برانگيز است. نه فقط كتاب وقعة الصفين، بلكه ديگر، تاليفات نصر نيز قيمتي و مستند و شايسته اعتمادند. علماي اهل فن از ديرباز به اين نكته تصريح كردهاند. اما اينكه برخي[33] وقعة الصفين را از دسته كتابهاي «قصه تاريخي» برشمردهاند، كمانصافي و قضاوتي دور از حقيقت است. نصر در قضاوتهاي تاريخي، از استاد خويش، ابي مخنف، بسيار تأثير پذيرفته است. ابي مخنف نيز با اينكه شيعه است، در نقليات تاريخي خويش به ندرت قضاوت و اظهار نظر ميكند؛ بلكه فقط نقل ميكند و اين براي يك مورخ، به ويژه مورخ سدههاي روايت مدار و نقل محور نخستين، بسيار مهم است. برعكس، اكثر قريب به اتفاق مورخان سنيمذهب و برخي مورخان شيعه، علاوه بر نقل، اقدام به تحليل كردهاند و اصل تحليل با اينكه ذاتاً بر نقل محض رجحان دارد، ولي كم روي ميدهد كه انگيزههاي مذهبي، ملي و قبيلهاي در قضاوتها و تحليلها اثر نگذارد.
ابي مخنف و نصر بن مزاحم از تاريخنگاران مشهور عراقياند و ظاهر امر نشان ميدهد كه كوفيها بيش از شيعيان ديگر مناطق به امر تاريخنگاري توجه داشتهاند. اين امر به دليل وجود طيفي قوي از شيعه در كوفه بود كه مشاهده ميكردند عباسيان در بغداد تاريخ را به نفع خويش مينويسند. محقق معروف، جواد علي، به توجه خاص كوفيها تأكيد داشته، مينگارد:«و لقد عني الكوفيون عناية خاصة بتدوين الأحداث الإسلامية التي وقعت في العراق و بأمر الفتوحات، و هم يتفوقون في ذلك علي أهل الشام و علي أهل المدينة الذين عنوا بالسيرة و المغازي و أحداث الحجاز و ...»؛[34] يعني كوفيها به تدوين فتوحات اسلامي و اتفاقاتي كه در عراق روي ميداد، عنايت ويژهاي داشتند و اين مورخان در اين زمينه بر مورخان شام و مدينه كه به سيره رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و غزوات و اتفاقات حجاز توجه ميكردند، برتري داشتند.
آثار
دين اسلام بيش از ديگر اديان الهي به دانشورزي و نگارش علوم تأكيد كرده است و اين مسئله با سيري كوتاه در منابع اصيل اسلامي به وضوح فهميده ميشود. با اين حال، طبق برنامهاي مكرآميز و براساس فريب، عمل تحصيل دانش و نگارش آن، اندكي پس از رحلت نبي اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) : ممنوع شد و اگر كسي به اين امر اقدام ميكرد، مورد بازخواست و آزار بسيار قرار ميگرفت. اما شيعيان به هر وسيله بود با سنت «نقل شفاهي» كه مجالي وسيع براي ترويج دروغ و جعل روايت بود، به مخالفت برخاستند. مخالفت شيعه در اين باب به دو صورت بود: يك جنبه، نگارش «كتاب» و تبویب «اصل» بود؛ جنبه ديگر روي آوردن به نقل حديث با مراعات قواعد سختگيرانه نقل روايت ـ مانند شرايط توثيق و تعديل و داشتن حافظه قوي ـ بود. نصر بن مزاحم از علماي مشهور شيعه در ابتداي رواج تاريخنويسي است؛ به گونهاي كه نام وي با تاريخ شناخته ميشود. آثارش نيز گوياي آن است كه وي اطلاعات بسياري در تاريخ و اخبار داشته است. ياقوت حموي به اين بُعد علمي او تصريح كرده، مينويسد: «كان عارفاً بالتاريخ و الاخبار».[35] بنابراين، نصر بن مزاحم، يك مورخ حرفهاي از شيعيان عراقي است كه چندين اثر تاريخي مستند و درخور اعتنا از خود بر جاي گذاشته است. مشهورترين اثر نصر بن مزاحم كه تنها اثر باقيمانده از وي تا زمان ما ميباشد كتاب الصفين است. او در اين كتاب به شرح واقعه جنگ صفين پرداخته و به صورت گسترده و مستند، قضاياي اين جنگ صدر اسلام را ذكر كرده است. نظر به اهميت اين كتاب، به صورت جداگانه و مفصل درباره آن سخن خواهيم گفت. از ديگر آثار نصر ميتوان اين كتابها را نام برد:
كتاب الجمل: جنگ جمل، اولين جنگي بود كه در زمان حكومت حضرت علي (علیه السلام) در سال 36ق روي داد و چون بين دو طايفه از مسلمانان بود و مورخان عاميمذهب در اينگونه موارد رو به توجيهگري و مخفي كردن حقايق ميپرداختند، علماي بسياري در طول تاريخ شيعه اقدام به تأليف كتاب در اين زمينه كردند و علاوه بر ذكر مباحث تاريخي، مطالب كلامي و عقيدتي را نيز متذكر شدند. يكي از كتابهاي مشهور كه درباره اين جنگ نگاشته شده، كتاب الجمل و النصرة تأليف شيخ مفيد است. البته پيش از او نيز عدهاي در اين زمينه كتاب تأليف كرده بودند كه يكي از آنان نصر بن مزاحم منقري است.[36]
كتاب الغارات: الغارات، عنوان كتابهايي است كه در باب غارتگريهاي پديد آمده در جنگها يا زمان صلح، نوشته شده است. الغارات ثقفي مشهورترين كتاب در اين زمينه است. هرچند مدتها پيش از وي، نصر منقري نيز در اين زمينه كتابي تأليف كرده و شرح غارتگريهاي سپاه معاويه را آورده است.[37]
كتاب مقتل حجر بن عدي (علیهم السلام) حجر بن عدي از شيعيان راستين اميرمؤمنان، علي (علیه السلام) بود كه به طرز مظلومانه و فجيعي به شهادت رسيد. يكي از تأليفات نصر بن مزاحم در باب حالات وي و كيفيت شهادت اوست. عنوان «مقتل» دستمايه نگارشهاي خاصي در تاريخ اسلام و به ويژه تاريخ شيعه است و باعث مقتل نگاريهاي فراوانی در موضوعات متعدد شده است.[38]
كتاب مقتل الحسين (علیه السلام) : درباره قيام امام حسين (علیه السلام) و نحوه شهادت اين امام همام، كتابهاي بسياري نگاشته شده است. شيخ آقابزرگ تهراني در كتاب نفيس الذريعه بيش از پنجاه كتاب را با عنوان مقتل الحسين (علیه السلام) معرفي ميكند كه يكي از قديميترين آنها كتاب مقتل الحسين نصر بن مزاحم منقري است.[39]
كتاب عين الورده:[40] عين الورده منطقهاي است كه عون بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب (علیه السلام) در يوم الحرّة، در آنجا به شهادت رسيد. موضوع اين كتاب درباره قيام او و نحوه شهادتش است.
كتاب اخبار المختار:[41] درباره قيام مختار به خونخواهي امام حسين (علیه السلام) نیز كتابهاي بسياري نگاشته شده است كه گويا ـ به غير از اخبار المختار، تأليف ابي مخنف كه شيخ روايتيِ نصر است ـ قديميترين تأليف در اين زمينه، متعلق به نصر بن مزاحم است.[42]
خُطَب علي (علیه السلام) ؛
از ويژگيهاي ائمه اطهار (علیهم السلام) بيان فصيح و بليغ بوده است؛ به گونهاي كه در اين باب اعجاز ميكردند و به فرموده خودشان، «فرماندهان كلام» بودهاند؛ اما جز حضرت علي (علیه السلام) خطبههاي هيچ يك از ايشان در دست نيست. علماي بسياري از زمانهاي گذشته، اقدام به ثبت خطبههاي حضرت در كتابهاي خويش كردهاند كه يكي از آنها نصر بن مزاحم است. كتاب وي از كهنترين كتابهاي تأليفشده در اين باب است و از مصادر نهجالبلاغه به شمار ميرود. اين خصيصه را در كتابهايي كه به عنوان مستدرك يا مصدر نهج البلاغه نوشته شدهاند ميتوان يافت؛ كتبي همچون مصادر نهج البلاغه سيد عبدالزهرا حسيني، مستدرك نهج البلاغه ميرجهاني اصفهاني، مستدرك نهج البلاغه سيد هادي كاشف الغطاء و مستدرك سيد اعجاز حسين هندي.[43]
كتاب المناقب:[44] درباره موضوع اين كتاب اطلاعي نداريم، ولي معمولاً كتابهايي با اين عنوان كه عالمي شيعي آنها را نگاشته باشند، به مناقب و فضايل اميرمؤمنان، علي (علیه السلام) يا ائمه اطهار (علیهم السلام) اختصاص دارند.[45]
كتاب النهروان: جنگ نهراون يا خوارج بر اثر خروج عدهاي، از فرمانبرداري امير مؤمنان و بهانه قرار دادن حكميت روي داد. يكي ديگر از آثار مرحوم نصر بن مزاحم، در اين زمينه است.[46]
كتاب اخبار محمد بن ابراهيم و ابي السرايا:[47]
محمد بن ابراهيم بن طباطبا علوي، بر ضد عباسيان كه غاصب خلافت بودند قيام كرد. سري بن منصور، مشهور به ابوالسرايا با وي بيعت كرد و رئيس سپاه او شد. جنگهاي بسياري بين سپاه ابن طباطبا و عباسيان درگرفت و خود او در سال 199 ق با سمّ كشته شد. ابيسرايا جنگ را ادامه داد تا اينكه يك سال بعد، او نيز به شهادت رسيد. اين قضيه در زماني بود كه امام رضا (علیه السلام) به مرو برده شده بود.[48]
ادامه كتاب المصابيح ابوالعباس حسني(356 ق) كه در حقيقت تتمه كتاب است، تأليف يكي از شاگردان حسني به نام ابوالحسن علي بن بلال آملي است كه بعد از وفات حسني، كتاب را با بهرهگيري از منابعي كه حسني براي وي روايت كرده، تا روزگار ناصر اطروش حسن بن علي(متوفي 304) ادامه داده است. آملي، مطالب خود درباره قيام محمد بن ابراهيم بن اسماعيل (متوفي 199 ق) و ابوالسرايا را از كتاب اخبار محمد بن ابراهيم و ابي السرايا تأليف نصر بن مزاحم منقري گرفته است. كتاب نصر حداقل تا نيمه دوم قرن چهارم موجود بوده است.[49]
كتاب وقعة الصفين: صفين، سرزميني بين بلنديهاي شمال عراق و شام است و نزديك رقّه كه بر ساحل فرات قرار دارد، ميباشد. اين محل اكنون جزء كشور سوريه است و هنوز آثار نبرد صفين در آنجا باقي است. از مهمترين اين آثار، آرامگاه صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، عمار بن ياسر است كه در سالهاي اخير، جمهوري اسلامي ايران آن را بازسازي كرده است. جنگ صفين كه 110 روز طول كشيد، در اين محل اتفاق افتاد.
در مجموع، پيامدها و صفبنديهاي سياسي و مبارزاتي بعد از نبرد صفين، گوياي اهميت فوق العاده آن نزد مسلمانان ـ به ويژه شيعيان ـ است. با توجه به همين اهميت است كه در فاصله قرن دوم تا چهارم، بيش از شانزده تكنگاري در مورد اين واقعه صورت گرفته كه در واقع، گوياي حضور نيرومند تشيع در عراق و رواج مباحث كلامي ـ تاريخي ميان آنان و مخالفانشان است.
در اين بين، كتاب وقعة الصفين نصر بن مزاحم، تنها اثر مفصلي است كه درباره وقايع نبرد صفين تأليف شده و بر جاي مانده و در طول تاريخ مورد استفاده مورخان بزرگ شيعه و حتي سنّياني چون ابن ابي الحديد و ابن عساكر، قرار گرفته است.
فصلهاي وقعة الصفين از اين قرار است:
فصل اول به ورود علي (علیه السلام) به كوفه و سامان دادن به اوضاع سياسي ـ اجتماعي قلمرو حكومت خود آغاز و تا ارسال نمايندگاني به دمشق نزد معاويه جهت واداشتن وي به بيعت پايان مييابد.
فصل دوم: رايزنيها و چارهجوييها، تبادل سفرا و نامهها، تا تدارك و تجهيز دو سپاه عراق و شام را در بر ميگيرد.
فصل سوم: به بسيج عمومي و حركت دو سپاه عراق و شام به سوي صحنه پيكار (صفين) اختصاص يافته است كه در ضمن آن، بسياري وقايع جنبي مرتبط به جنگ را هم ترسيم ميكند.
فصل چهارم: درباره درگيري دو سپاه است كه با رجزهاي جنگآوران دو سپاه، حماسهها جان ميگيرد.
در فصل پنجم، مؤلف با مهارت، روحيه جنگآوري و رزمآوري دو سپاه و روح حماسي جنگ را به اوج ميرساند.
در فصل ششم، درگيريهاي نظامي همراه با تلاشهاي سياسي دو سپاه و تبادل سفرا و نامهها ادامه مييابد و با بنبست روبهرو ميشود.
در فصل هفتم، به عزم جزم سپاه عراق جهت يكسره كردن كار اشاره شده است.
در فصل هشتم، داستان دردناك و غمناك پايان جنگ و حكميت و آثار و پيامدهاي آن، از جمله ظهور فرقه محكمه، ترسيم شده است.[50]
نصر با ظرافتهاي نگارش تاريخ به خوبي آشناست و از چينش تأليف گرانسنگش، ميزان ذوق و سليقه او آشكار است. چگونگي تأليف و استفاده از منابع پيشينيان، بُعد ديگري از اهميت اين كتاب را به نمايش ميگذارد.
منابع وقعة الصفين
نصر بن مزاحم در اين اثر از كتابهاي مختلفي بهره برده و از برخي به اجمال و از برخي به تفصيل در كتابش نقلهايي كرده است. برخي از منابع مهم وقعة الصفين به ترتيب تعداد نقلهاي صورتگرفته، عبارتند از:
- كتاب الصفين عمر بن سعد اسدي: متأسفانه از اين كتاب، در منابع كتابشناسي نامي برده نشده است. اسدي از شيعيان عراقيو از طايفه بني اسد است كه نزد اعمش به فراگيري علوم پرداخته است. اعمش كه شيخ اوست نيز از طايفه بنياسد و جزو شيعيان عراقي است.[51] با اين حال، كمتر كسي به معرفي اين مؤلف شيعي پرداخته است. ابوحاتم، ذهبي و... از جمله كساني هستند كه اطلاعات اندكي درباره عمر بن سعد ـ مؤلف كتاب الصفين ـ داده و او را شيعه و متروك الحديث معرفي كردهاند.[52]
به هر صورت، عمر بن سعد اسدي، همطبقه شاگردان جابر جعفي (متوفاي 128ق) است و در واقع ميان طبقه نصر بن مزاحم (متوفاي 212ق) و طبقه جابر جعفي قرار دارد.
آنچه از كتاب وقعة الصفين عمر بن سعد اسدي باقي مانده، نقلهايي است كه به صورت پراكنده در منابع آمده و بيشتر آنها را نصر بن مزاحم در كتابش گرد آورده است. از اين نقلها به دست ميآيد كه عمر بن سعد اسدي، كتابي مفصل درباره صفين داشته است. دست كم در دو مورد، نصر بن مزاحم از تعبير «كتاب سعد» استفاده كرده است.[53]
- كتاب الصفين جابر بن يزيد جعفي (متوفاي 128ق):
اين كتاب از منابع مهم ديگر نصر بن مزاحم است. جابر جعفي از اصحاب امام باقر (علیه السلام) و نويسنده آثار بسياري است كه بيشتر مطالب آن آثار، از طريق منابع بعدي به ما رسيده است. نصر بن مزاحم، بعد از كتاب صفين عمر بن سعد، محتواي كتاب صفين جابر بن يزيد جعفي را در كتاب خود گنجانده است. وي كتاب صفين جعفي را از طريق عمرو بن شَمِر جعفي نقل كرده است. عمرو بن شَمِر از شيعيان كوفي و عراقي است كه افتخار شاگردي جابر بن يزيد جعفي را داشته و آثار استادش را روايت كرده است.[54] آثار و مطالب جعفي از طريق اين شخص به نصر بن مزاحم رسيده است.
- كتاب الصفين محمد بن عبيدالله جرجاني: از ديگر منابعي كه الصفين نصر بن مزاحمبه فراواني از آن در کتابش نقل كرده، كتاب الصفينجرجاني است. نصر در هنگام نقل روايت از اين منبع، چنين مينويسد:«محمدبن عبيدالله الجرجاني...». وي در يك مورد «از محمد بن عبيدالله» با لقب «القرشي»[55] و در مورد ديگر با عنوان «عثمان بن عبيدالله الجرجاني»[56] ياد كرده است.
كتاب وقعة الصفين نصر بن مزاحم از همان دوران تأليف تاكنون منبع كتب تاريخي بسياري بوده است. در بيشتر كتابهاي تاريخ كه مورخان شيعه و سني نگاشتهاند، در وقايع صفين به نقليات نصر تكيه شده است.[57] اين كتاب سه مرتبه به زبان فارسي ترجمه و به برخي زبانهاي ديگر از جمله انگليسي نيز ترجمه شده است.
علت تمايل به تاريخنگاري
با نگرش به تأليفات نصر بن مزاحم اين سؤال به ذهن خطور ميكند كه چرا وي اكثر كتابهاي خود را درباره مغازي و جنگها نوشته است؟
واقعيت مسئله اين است كه عباسيان با اينكه عامل براندازي امويان بودند. در عين حال بر ضدّ شيعيان نيز بسيار اقدام كردند و ظلم اينان از بنياميه اگر بيشتر نبود، كمتر هم نبود و به تعبير شاعر تازيگو:« اري بني اميه معذورين إن قتلوا / و لا اري لبني العباس من عذرٍ».[58]
يكي از اقدامهاي عباسيان ترويج سيرهنگاري بود (در اين باره به كتاب سيري در سيرهنگاري، تأليف محمدباقر حجتي رجوع شود). از سيره ابن اسحاق گرفته تا ساير سيرههاي رايج و مشهور، مشاهده ميشود كه شيعه در آنها منكوب شده و امويان و عباسيان مدح شدهاند. اين امر به قيام امام حسين (علیه السلام) و مختار و زيد انجاميد و سبب قيامهاي بعدي نيز شد كه بزرگترين شاهد، مسئله وحدت رويه بدگويي از قيام شيعهها و آشوبگر نشان دادن آنان در تمام سيرهنويسيهاست. نصر بن مزاحم كه خود در برخي قيامهاي شيعيان نقش و فعاليت داشته است، مشاهده ميكرده كه تاريخنگاران وابسته به دربار عباسي تاريخ را تحريف ميكنند. از اينرو بر نگارش كتابهاي مغازي و حروب تاكيد داشت و ميكوشيد از كيان عقيدتي شيعه و انصاف تاريخي دفاع كند؛ چيزي كه در تنها اثر باقيمانده از وي نمودي بارز دارد. به علاوه در نقل حديث نيز حجم عمده روايات نقلشده از وي، درباره سيره ائمه اطهار و در مرحله بعد، فضايل آنان است.
نصر تا پايان عمر، از رويه خود در دفاع از واقعيت دست نشست. او پس از شكست قيام ابي سرايا، با اينكه خود هم از ياران او بود، در همان زمان كه سَرِ ابي سرايا را بريده بودند و بغداد مقر خلافت بود و شايعههايي مبني بر بيدين و كافر بودن قيامگران رايج بود، به تاليف تاريخي ديگر در باب حروب و قيامهاي شيعه اقدام كرد. بنابراين، يكي از دلايل مهم ايجاد تأليفات اين چنيني، مقابله با تحريف تاريخ، توسط عباسيان بوده است.
نكته جالب توجه ديگر اينكه، تأليفات مشابه بين آثار نصر بن مزاحم و ابي مخنف كه استاد روايي اوست، بسيار است. همان طور كه ابي مخنف كتابي در باب الغارات تأليف كرده، ابن مزاحم نيز چنين كتابي دارد و همانطوركه ابي مخنف در باب قيام مختار نوشتهاي دارد، نصر بن مزاحم نيز در اين زمينه كتابي نوشته است؛ چنانكه هر دوي آنان در زمينه قيام امام حسين (علیه السلام) نيز داراي اثر مستقلی هستند. در باب نهروان و حجر بن عدي نيز هر دو اثر مشابه دارند. اين امر حكايتگر تأثيرپذيري فراوان بين اين دو مورخ است. ابي مخنف نيز با اينكه برخي مناقشات پيرامون مذهب او وجود دارد، بر قول مشهور، شيعه است و سني بودنش ـ چنانكه مرحوم تهراني در الذريعه تصريح به اين مطلب دارد ـ ثابت نشده است.[59]
خدمات سياسي و اجتماعي
نصر علاوه بر اقدامات علمي و تاريخي، فعاليتهاي سياسي نيز داشته است. از مهمترين اقدامات سياسي او، شركت در قيامهاي علويان، به ويژه قيام ابوالسرايا (199 ـ 200ق) است. قيام ابوالسرايا در سالهاي پاياني عمر نصر اتفاق افتاده است. وي در اين قيام سه نقش برعهده داشت كه بيانگر ابعاد شخصيت سياسي و فرهنگي اوست: نقش كتابت و ثبت و ضبط جزئيات و حوادث تاريخي قيام. وي در اين مورد كتابي بنام اخبار محمد بن ابراهيم و ابوالسرايا را از خود به يادگار گذاشته است.[60] ابوالفرج در مقاتل الطالبيين، به اين دليل كه خود نصر در اين قيام حاضر بوده، به نقليات وي بسيار توجه دارد و درباره نقش نصر مينويسد: «نصر بن مزاحم در قيام محمد بن ابراهيم نقش داشت و بعد از مرگ او، توسط جانشينش يعني محمد بن محمد بن زيد (ابوالسرايا) به عنوان رئيس امور تجاري بازار (شهردار) تعيين شد».[61]
وفات
نصر بن مزاحم پس از شكست قيام علويان به بغداد رفت و مشغول نگارش كتابهاي علمي و تاريخي خود شد. دستكم كتاب اخبار ابي سرايا حاصل اين دوران است. او تا پايان زندگي در بغداد ماند و احتمالا در اين دوران نيز به نقل احاديث ميپرداخته است؛ چه اينكه بغداد به دليل آنكه پايتخت و مركز خلافت بود، چهرههاي سرشناس و مشهور علمي و دانشمندان فراواني را به سوي خود جلب كرد. نصر بعد از يك عمر زندگي در سايهسار مكتب تشيع، در سال 212ق ـ احتمالاً در بغداد ـ به ديدار معبود شتافت.