اکبر هاشمى رفسنجانى
متولّد 1313 هـ . ش.
عنوان مقاله: بازوى امام
نویسنده: عبدالرحیم اباذرى
تولّد و خانواده
آیت الله هاشمى رفسنجانى، در سال 1313ش. در روستاى «بَهرمان» در جلگه «لوحقره ونوق» از جلگه هاى اطراف شهر رفسنجان در یک خانواده روحانى و کشاورز دیده به جهان گشود. پدرش حاج میرزا على به شغل کشاورزى اشتغال داشت، او مقدّمات علوم حوزوى را تا کتاب هاى سیوطى، مغنى، معالم و مطول فرا گرفته بود و با قرآن، حدیث و ادبیات عرب، انس و آشنایى خوبى داشت و به همین سبب، اغلب در هنگام نبودن روحانى محل، کار وى محل را انجام مى داد. او مورد احترام و اعتماد مردم منطقه بود و به نوعى مردم در امور اجتماعى، سیاسى و مذهبى، به وى مراجعه مى کردند. در اختلافات منطقه اى و خانواده اى، حرف اوّل و آخر را او بر زبان جارى مى ساخت و بدین وسیله، موجب رفع خصومت بین مردم مى شد. آنان با صداى مناجات حاج میرزا على، در سحرهاى ماه مبارک رمضان از خواب بر مى خاستند و با اذان او، براى نماز صبح بیدار مى شدند و هنگام غروب، روزه خود را افطار مى کردند.[1]
عمویش مرحوم آمیرزا عباس[2]، تنها روحانى پرنفوذ منطقه بود و در روستاهاى محمود آباد، بهرمان، قاسم آباد و... به تبلیغ دین و ارشاد مردم مى پرداخت. مردم منطقه، به وى نیز علاقه وافرى داشتند.
جدّ پدرى آقاى هاشمى، شخصى به نام «حاج هاشم» بود که در سرتاسر منطقه، املاک و اموال بسیارى داشت. فرزندان و نوادگان وى از همسران متعدد، به چند خانواده تقسیم مى شوند و با پسوندهاى هاشمى پور، هاشمى بهرمانى، هاشمیان و... به جد پدرى منسوب مى باشند. مادرش مرحوم ماه بى بى صفریان، فرزند مرحوم حاج محمّد رضا صفریان، زنى عفیف، نجیب و علاقه مند به اهل بیت(علیهم السلام) بود و به مجالس روضه و مصیبت اهل بیت(علیهم السلام)اهتمام داشت. حاج محمّدرضا مردى خیّر بود و توسط افراد شرور روستا به شهادت رسید. به طور کلى، در فضاى حاکم بر دوران کودکى آقاى هاشمى، علاقه مندى و اهتمام به امور مذهبى، عشق به اهل بیت(علیهم السلام)، انس با دعا، قرآن و روضه به چشم مى خورد و این فضاى معنوى، یک باره سرنوشت وى را رقم زد و او را بر سر دو راهى (ماندن در روستا و اشتغال به کشاورزى یا رفتن به حوزه و ادامه تحصیل)، به مدرسه عشق سوق داد و او را عاشق حوزه علمیه و تحصیل کرد.
ورود به مکتب خانه
با این که در دو فرسخى روستا، دبستان دولتى وجود داشت، اما پدر آقاى هاشمى ترجیح داد او را در همان زادگاهش به مکتب خانه سیّد حبیب الله بفرستد. او در پنج سالگى به همراه برادرش قاسم که دو سال از او بزرگ تر بود، به مکتب رفت و در آن جا علاوه بر قرآن، گلستان سعدى، نصاب الصبیان و کتاب هاى مدارس دولتى را هم فرا گرفت و خطاطى را از دختر سیّد حبیب الله آموخت. سه سال بعد، سیّد حبیب الله فوت کرد و مکتب دارى روستا به خانمى به نام «زن ملاّ» که همسر ملاّ عبدالله بود، واگذار گردید. ملاّعبدالله پیش از سیّد حبیب الله، مکتب دار روستا بود و سال ها قبل فوت کرده بود. کتاب هاى مختار نامه، معراج نامه و بوستان سعدى را نزد این خانم آموخت و بخشى از مقدّمات علوم حوزوى را هم از پدرش فرا گرفت. این جوان پرتلاش، در کنار تحصیل، در کار کشاورزى به پدر و برادرانش کمک مى کرد و در فصل برداشت پسته و پنبه، شب ها را نیز در باغ مى ماند.[3]
هجرت به قم
شیخ اکبر در پاییز سال 1327 ش. پس از جمع آورى محصولات پسته، پنبه و گندم، به همراه کاروان کربلا که والدین، عمو و جمعى از فامیل هاى او، اعضاى آن بودند، عازم شهر قم شد. این اوّلین بارى بود که او از روستا خارج مى شد. فاصله روستا تا جاده اصلى رفسنجان ـ یزد را که حدود هفت فرسخ بود، سوار بر الاغ و به مدت یک روز طى کرد. پس از سه روز انتظار در روستاى بیاض، سرانجام یک ماشین بارى از راه رسید و آنها به شهر یزد و از یزد هم به وسیله یک اتوبوس قدیمى به شهر قم آمدند.[4]
او و پسر عمویش، شیخ محمّدبه برادران مرعشى ـ آیت الله سیّد مهدى مرعشى و آیت الله سیّد کاظم مرعشى ـ سپرده شدند تا آنها حفاظت و پذیرایى این دو طلبه جوان را بر عهده بگیرند و در مقابل، هر ماه براى هر یک، مبلغ پنجاه تومان دریافت نمایند. شیخ اکبر به همراه پسر عمویش چند سال در منزل برادران مرعشى به سر برد و با شوق و اهتمام هر چه بیشتر به تحصیل علوم اسلامى پرداخت او از اوّل ورود به قم تا پایان کتاب شرح لمعه، هیچ وقت از قم خارج نشد و حتى در تابستان هاى گرم و خشک هم به ادامه تحصیل همّت گمارد.[5]
دریافت جایزه از مرجع
وى که با تلاش پى گیر خود، بخشى از قرآن، الفیه ابن مالک و تهذیب المنطق و مغنى و حاشیه ملاّ عبدالله را حفظ کرده بود، یک روز طى نامه اى به آیت الله العظمى بروجردى، آمادگى خود را براى امتحان در حضور آن مرجع بزرگ اعلام کرد. آیت الله بروجردى نیز او را به حضور پذیرفته، سؤالاتى را از آیات قرآن، تهذیب و حاشیه و الفیه از او پرسید و این طلبه جوان، همه را به طور کامل پاسخ داد و آن گاه آیت الله بروجردى به خدمتکارش حاج محمّد حسین دستور داد تا، شهریه اى براى او معین کند و علاوه بر آن خودش نیز مبلغ بیست و پنج تومان به عنوان هدیه به وى عطا کرد. این موضوع در آن مقطع، از رخدادهاى کم نظیر در حوزه علمیه قم به شمار مى آمد.[6]
او پس از چند سال اقامت در منزل برادران مرعشى، در اطاقهاى اجاره اى در منازل مردم قم، در حدود سال هاى 1335 ش. در مدرسه حاج ملاّ محمّد صادق سکونت اختیار کرد و بعد از اندکى، از آن مدرسه به مدرسه حجتیه نقل مکان کرد و در آن جا با چند نفر از طلاّب فاضل هم حجره شد.[7]
استادان و تحصیلات حوزوى
شیخ اکبر، کتاب صرف میر را نزد پسر عمویش شیخ محمّد که از نظر درس از وى جلوتر بود، فرا گرفت و این درس را با آقاى شیخ جعفر شجونى بحث کرد. در ادامه تحصیل، باقیمانده جامع المقدمات و سطح متوسط، یعنى کتاب هاى سیوطى، حاشیه، معالم، مغنى، مطول و شرح لمعه را نزد آقایان، شهید سیّد محمّد رضا سعیدى، محمّدى گیلانى، علوى بروجردى، آیینه وند، نعمت الله صالحى نجف آبادى، دکتر محسن جهانگیرى، امام موسى صدر و شیخ حسین شب زنده دارتحصیل نمود.
سطح عالى فقه و اصول ـ (رسائل، مکاسب و کفایة) ـ را از آیت الله حسینعلى منتظرى، آیت الله مشکینى، آیت الله سیّد محمّد باقر سلطانى طباطبایى، آیت الله شهید صدوقى، آیت الله شیخ مصطفى اعتمادى، آیت الله نورى همدانى و آیات مجاهدى و تبریزى استفاده کرد و در درس خارج فقه و اصول از آیت الله بروجردى، امام خمینى، آیت الله گلپایگانى، آیت الله شریعتمدارى، آیت الله محقّق داماد، آیت الله شیخ مرتضى حائرى یزدى و آیت الله مرعشى نجفى فرا گرفت. در فلسفه و تفسیر از علامه طباطبائى و آقایان، میرزا ابوالفضل زاهدى و منتظرى کسب فیض نمود و در مسافرت کوتاهى که به نجف اشرف داشت، در درس خارج آیت الله خویى و مرحوم آمیرزا باقر زنجانى و آیت الله حکیم و شاهرودى شرکت کرد و از آنها استفاده علمى برد و سرانجام به درجه رفیع اجتهاد نایل آمد.[8]
شیخ اکبر در این مرحله، جزء طلاّب پرکار و سرشناس حوزه به شمار مى آمد و بیشتر با آقایان، ربانى املشى، شیخ حسن صانعى، محمّد حسین بهجتى (شفق) و محمّد اسلامى تربتى هم مباحثه بود و با شهید محمّد جواد باهنر نیز در مدرسه حجتیّه هم حجره بود. حجره وى، پاتوق طلاّب جوان و پرتلاش حوزه شده بود.
شکل گیرى شخصیت سیاسى
ورود آقاى هاشمى به حوزه علمیه قم در حدود سال 1327 ش.، همزمان با اوج مبارزات فدائیان اسلام، آیت الله کاشانى و جبهه ملّى بود. تماشاى این صحنه هاى مبارزاتى براى او به عنوان یک طلبه جوان روستایى که تازه قدم به شهر گذاشته بود بسیار جالب، حیرت انگیز و سازنده بود. سخنرانى هاى حماسى شهید نواب صفوى و سیّد عبدالحسین واحدى در مدرسه فیضیه، جذابیت خاصى برایش داشت و در ساختار روحى و شخصیت انقلابى وى، تأثیر عمیق و کارآمدى داشت و او را به یک انسان مسؤلیت پذیر، مقاوم، پرتحرّک، دردآشنا و سازش ناپذیر مبدل ساخت.[9]
علاوه بر این، محل سکونت وى منزل برادران مرعشى درست مقابل بیت امام خمینى واقع شده بود و بدین ترتیب، او توفیق پیدا کرد تا هر روز چند بار درکوچه، محله و مسجد با چهره نورانى آن شخصیت بزرگ جهانى مواجه گردد و هر روز بیش از روز دیگر، شیفته و شیدایش شود. او هر وقت در میان راه، امام را مى دید، با طرح سؤالى از ایشان و دریافت جواب آن، سعى داشت با ایشان ارتباط بیشترى برقرار نماید. وى خیلى در تکاپو بود تا در درس امام شرکت کنداما هنوز از نظر سطح درس به آن مرحله نرسیده بود و چندى بعد، با آقا مصطفى فرزند بزرگ امام آشنا شد و با وى ارتباط مستمر دوستى برقرار کرد. این موضوع، رابطه او را با امام به مرحله تازه اى رساند و از آن پس، رفت و آمد آقاى هاشمى به بیت امام هر چه بیشتر، گسترده تر و عمیق تر شدبه طورى که مدتى بعد، او و دوستانش، آقایان، شیخ حسن صانعى، ربانى املشى، محمّد جواد باهنر و...، بیت امام را محل تجمع خود قرار دادند و هر روز جلسه اى در آن جا برگزار مى کردند.
پس از مدتى نیز در درس خارج امام، به ویژه در یک دوره درس خارج اصول او به طور مرتب حاضر شد. وى، علاوه بر فقه، اصول و فلسفه، در مبانى سیاسى، اجتماعى، عرفانى و اخلاقى امام هم کاملا ذوب گردید و در زمره ى یکى از شاگردان بارز و فرزندان مکتبى ایشان به شمار مى آمد. بنابراین، نهال شخصیتى او اگر چه با طنین روح بخش شهید نواب صفوى شکوفه زد، ولى در رشد و بالندگى، همواره از استاد و مرادش، امام خمینى الهام گرفت و در مکتب این استاد اکبر، به مرحله تکامل و فعلیت رسید.
پیشتاز و آغازگر انقلاب
هاشمى مبارز قبل از آغاز دهه چهل و پیش از رحلت آیت الله بروجردى، با الهام از مبانى سیاسى و انقلابى حضرت امام خمینى به این نتیجه رسیده بود که رژیم سلطنتى پهلوى، خائن، غاصب و نامشروع است و بایستى زمینه هاى سرنگونى آن را فراهم آورد. از این رو، در فرصت هاى مناسب به روشن گرى اذهان مردم مى پرداخت. او در محرم سال 1337 ش. که براى تبلیغ در همدان به سر مى برد، در روز عاشورا، طى یک سخنرانى حماسى، ضمن اشاره به سرنگونى رژیم سلطنتى عراق در آن سال، از نظام سلطنتى پهلوى در ایران انتقاد کرد که بلافاصله منجر به دستگرى اش شد. این نخستین دستگیرى او به شمار مى آمد که با تلاش برخى عالمان و معتمدین شهر، چند روز بعد آزاد گردید.[10]
او با همکارى و همفکرى شهید باهنر، در سال 1338 ش. اقدام به انتشار سالنامه و مجله اى تحت عنوان «مکتب تشیّع» کرد. این مجله، با محتواى سیاسى، اجتماعى، انقلابى و اخلاقى، تأثیر به سزایى در تنویر افکار عمومى مردم بر جاى گذاشت. این مجله با نمایندگى هایى در شهرستان هاى مختلف به طور طبیعى و نامحسوسى یک شبکه گسترده و منسجمى را در سرتاسر کشور به وجود آورد که بعدها این شبکه، در روند اطّلاع رسانى و ارسال پیام هاى امام و انقلاب به مردم، در مناطق و شهرها بسیار مؤثر واقع شد[11] چنان که مأموران رژیم احساس خطر کردند و مانع از ادامه انتشار آن شدند و مجله مکتب تشیّع، پس از هفت شماره سالنامه و چهار شماره مجله، توقیف گردید. شخصیت هاى برجسته اى، مانند علامه طباطبایى، شهید مطهّرى، شهید بهشتى، سیّد محمود طالقانى، سیّد هادى خسروشاهى، احمد آرام، مهدى بازرگان، محمّد جواد حجتى کرمانى، محمّد رضا صالحى کرمانى، ابوالفضل موسوى زنجانى، مهدى حائرى، حسینعلى راشد، محمّد تقى فلسفى، محمّد تقى جعفرى، دکتر محمود نجم آبادى، آذرى قمى و...، با این مجله همکارى داشتند.[12]
اعزام اجبارى به سربازى
در ماجراى مخالفت با لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى، آقاى هاشمى از طرف امام به استان هاى یزد و کرمان اعزام شد و این مأموریت را با موفقیت انجام داد و عالمان آن دو استان را با آرمان هاى حضرت امام هماهنگ نمود. در سال 1342 ش. که امام خمینى عید نوروز را عزاى عمومى اعلام کرد، رژیم پهلوى در واکنش به این عمل، به مدرسه فیضیه حمله ور شد و مرتکب ضرب و جرح طلاّب انقلابى شد و در 21 فروردین آن سال، تعدادى از آنها، از جمله آقاى هاشمى را دستگیر کرد و به سربازى فرستاد.
او بدون این که خودش را ببازد، از این فرصت بهره لازم برد و در میان افسران، درجه داران و سربازان، به فعالیّت انقلابى و ارشادى خود ادامه داد و تحوّل و حرکت چشمگیرى در میان آنان به وجود آورد. پس از آن، طى نامه اى از پادگان (باغ شاه) به حضرت امام در قم نوشت که پادگان براى طلاّب دنیاى جدیدى است و هیچ مشکلى وجود ندارد و اگر طلاّب به طور گسترده در سربازخانه ها حضور یابند، منشأ انقلاب بزرگى در ارتش خواهند شد.[13] با حضور روحانیون در پادگان ها، در مدت کوتاهى دیوارهاى پادگان ها با شعار مرگ بر شاه پر شده بود و سربازان و درجه داران از نزدیک با روحانیون آشنا شده، به آنان علاقه مند شده بودند. این روحانى فداکار، همواره از یک شخصیت خوش بین و مثبت برخوردار بود و همیشه حوادث تلخ و رخدادهاى ترسناک را به دیده مثبت ارزیابى و پیش بینى مى نمود و داشتن این سرمایه بزرگ، یکى از عوامل موفقیت هاى او در طول زندگى و مبارزاتش به شمار مى آید. او در حادثه قیام 15 خرداد 1342 ش. که منجر به دستگیرى، احتمال محاکمه و اعدام حضرت امام در تهران شد، دیگر نتوانست در پادگان بماند و از سربازى فرار کرد و به جمع عالمان و روحانیونى پیوست که با تجمع در تهران، خواستار آزادى بى قید و شرط امام شده بودند.
او سپس از بیم دستگیرى مجدد، مدتى زندگى و فعالیّت زیرزمینى را برگزید. در پى تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون در سال 1343 ش. آقاى هاشمى با تلاش ها و زحمات فراوان، صورت مذاکرات این لایحه را به دست آورد و متن کامل آن را در اختیار امام قرار داد.[14]وقتى امام از محتواى این لایحه آگاه شد، اعتراض شدید و تاریخى خویش را در ضمن بیانیه و سخنرانى نسبت به شاه، آمریکا و اسرائیل اظهار داشت که موجب دستگیرى و تبعید ایشان به ترکیه شد.
مقام و استوار
پس از تبعید امام به ترکیه و نجف، بسیارى از افراد عقب نشستند و از صحنه انقلاب کنار رفتند. یأس و ناامیدى در فضاى حوزه و به تبع آن، در سرتاسر کشور حاکم شد. آنهائى که سلطنت را موهبتى الهى مى شمردند، فرصت به دست آوردند تا لب به توبیخ، تحقیر و تمسخر طلاّب و روحانیون انقلابى بگشایند. دیگر کسى جرأت مبارزه به خود نمى داد و مبارزه با شاه و آمریکا، ضد ارزش قلمداد مى شد. در این هنگام، تعداد اندکى به آرمان هاى انقلاب و امام وفادار ماندند و هرگز قدمى به عقب ننهادند که هاشمى در میان این اقلیّت مظلوم، مانند خورشید مى درخشید. او چون به راه انتخابى خود ایمان راسخ داشت، در ادامه این راه، لحظه اى درنگ و تردید روا نداشت و در آن فضاى پرآشوب، فتنه انگیز و یأس آور، همچنان عالمان، طلاّب و مردم را به آینده درخشان امید داد و همه را به ادامه مبارزه در هر شرایطى فرا مى خواند.
با همّت او و همکارى برخى دوستان، متن نامه سرگشاده اى خطاب به نخست وزیر وقت امیر عباس هویدا تنظیم شد و با امضاى تعداد زیادى در سطح گسترده اى انتشار یافت که این امر در تقویت روحى افراد مردد، بسیار مؤثر بود.[15] در ادامه فعالیّت هاى افشاگرانه او با همکارى برخى دوستان دیگر، اقدام به راه اندازى نشریه هاى انقلابى موسوم به «بعثت» و «انتقام» نمود که محتواى انقلابى و محکم آنها، در آن مقطع خفقاق و اختناق، براى انقلابیون، مایه دلگرمى و امید و براى مسئولان رژیم، بسیار شکننده و غیر قابل تحمل بود.[16]
جلسات تهیه و تنظیم مقالات این مجلات، معمولا در منزل آقاى هاشمى برگزار مى شد و آقایان مصباح یزدى، سیّد هادى خسرو شاهى، سیّد محمود دعائى و على حجتى کرمانى، با این مجلات همکارى مى کردند.[17]
او که پس از فرار از پادگان، چند ماهى به دور از چشم مأموران ساواک در روستاى نوق به سر برد و در این مدت، به ترجمه کتاب «سرگذشت فلسطین» نوشته آقاى اکرم زعیتر، سفیر وقت اردن در ایران، اقدام کرد و در سال 1343 ش. اقدام به چاپ و نشر آن نمود. مقدمه این کتاب که به قلم آقاى هاشمى نوشته شده بود، به مراتب از محتواى آن، براى رژیم ستم شاهى شکننده تر و در جهت روشن گرى و تحریک اذهان مردم نسبت به مسئله فلسطین، کارسازتر بود. به همین سبب، وقتى ساواک از انتشار آن اطّلاع یافت، محتواى آن را به اصطلاح مخل به امنیت کشور و زیان بار تشخیص داد. از سوى دیگر، این کتاب مورد استقبال اقشار مختلف و توده هاى روشنفکر دانشگاهى قرار گرفت و حتى دکتر محمّد مصدق، ضمن مطالعه و تقدیر از آن، مبالغى را در اختیار دوستانش قرار داد تا این کتاب را بخرند و به دیگران هدیه کنند.[18]
آقاى هاشمى در ادامه فعالیّت هاى ضد استعمارى و ستم شاهى خود، با این که ممنوع المنبر بود، اما در سال هاى 1344 تا 1346 ش. جلسات هفتگى تحت عناوین، «مسجد موسى بن جعفر»، «کانون نشر حقایق علوى»، «مکتب الحسین»، «مکتب هدایت»، «مکتب جعفرى»، «جلسه هفتگى لباس فروشان» در تهران و شهرهاى دیگر تشکیل مى داد و در این جلسات، بیشتر به نقد عملکرد شوم استعمارگران و وابستگان آنان در داخل کشورهاى اسلامى مى پرداخت به طورى که به همین علت، چندین بار با مأموران ساواک درگیر و سرانجام دستگیر و زندانى شد.[19]
آیت الله هاشمى رفسنجانى در سال 1346 ش. همزمان با جشن هاى تاج گذارى شاه، اعلامیه اى را تحت عنوان «عزایى به نام جشن» در محکومیت آن نوشت و در حد وسیع انتشار داد. در همین سال ها، وقتى مجله زن روز، نسبت به حجاب زنان، مطالب توهین آمیزى چاپ کرد، این روحانى سلحشور طى سخنرانى آتشین خود، اقدام آن مجله را محکوم نمود و اقشار مختلف مردم را بر ضد آن مجله تحریک کرد.[20]
وى در یک اقدام تحقیقاتى ـ انقلابىِ دیگر در سال 1346 ش. زندگى نامه امیرکبیر را تحت عنوان «امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» به نگارش درآورد و در آن، ضمن طرح اندیشه هاى اصلاحى این شخصیت بزرگ، نیاز کشور آن روز به تحوّل اساسى و ضرورت از میان بردن مفاسد اجتماعى و طرد استعمار را از این کشور گوشزد کرد. او در مقدمه این کتاب، به افشاگرى بر ضد دسیسه هاى استعمارگران پرداخت. این اثر نفیس هم مانند کتاب سرگذشت فلسطین، مورد حساسیت ساواک و استقبال اقشار مختلف مردم قرار گرفت.
زیر ذره بین ساواک
از مجموع گزارش هاى ساواک و اظهار نظرهاى نظریه پردازان آن اداره مخوف در رده هاى گوناگون، به وضوح استفاده مى شود که این روحانى مبارز، براى آنان، موجودى دردسرآفرین، خطرناک و مشکل ساز بود و به عنوان یک روحانى افراطى و طرفدار خمینى، مطرح بوده است. بدین ترتیب، از تاریخ 11/5/1337 تا 5/5/1357 ش. یعنى به مدت بیست سال، از سوى شهربانى کل اداره آگاهى و ساواک مرکز، تمام فعالیّت ها، سخنرانى ها، محل کار، منزل، جلسات هفتگى وى، چگونگى ارتباط او با افراد مختلف، جزئیات فعالیّت هاى او به طور مرتب تحت تعقیب و کنترل دقیق مأموران ساواک قرار داشته است.
از اداره کل سوم، سازمان اطلاعات و امنیت رژیم ستم شاهى، همواره بخش نامه هایى براى مسئولان ساواک در مراکز استان هاى تهران، قم، کرمان، یزد، همدان و... ارسال مى شد که محور آنها، فعالیّت ها و سخنرانى هاى آقاى هاشمى بوده است و از جزئیات آنها گزارش تهیه مى شد و به مرکز ارسال مى گردید. از سوى دیگر، در اغلب این گزارش ها، چکیده و بخش هاى مهم سخنرانى هاى این اندیشمند فرزانه ضبط و ثبت و گزارش شده است که این مجموعه، عمق تلاش ها و مبارزات او را نشان مى دهد و یکى از گنجینه هاى کم نظیر در تاریخ انقلاب اسلامى ایران به شمار مى آید. در این جا بخش کوچکى از این گزارش ها را به گونه روز شمار و گذرا مرور مى کنیم:
7/11/1343 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى در سخنرانى جلسه هیئت زینبیه، ضمن انتقاد از نفوذ اجانب در کشور، قانون کاپیتولاسیون را فاجعه آمیز خواند و آن را براى کشور، همچون قرارداد ترکمان چاى دانست.
14/11/1343 ش: او در سخنرانى جلسه هیئت زینبیه، تبعید آیت الله خمینى را خواست دشمنان خدا دانست و اظهار داشت: همچنان که ابن سعد، خون امام حسین(علیه السلام) را براى ریاست به زمین ریخت، اکنون هم براى ریاست، خمینى ها را تبعید مى کنند.
10/4/1346 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى در جلسه هفتگى مسجد موسى بن جعفر(علیه السلام)تهران، ضمن انتقاد از افزایش مراکز فساد در کشور و تقبیح اصلاحات ارضى اظهار داشت: با وجود فقر شدید مردم، استعمارگران ذخایر این مملکت را به یغما مى برند.
16/4/1346 ش: او در جلسه هفتگى مکتب حسین(علیه السلام)، ضمن اعتراض شدید به پول پرستى و عیاشى رجال و دولت مردان، آن را ضربه مهلکى براى یک کشور اسلامى خواند.
23/4/1346 ش: او در جلسه هفتگى مسجد موسى به جعفر (علیه السلام)، ضمن انتقاد از نفوذ اجانب در کشور اظهار داشت: در این مملکت، به زور سرنیزه مسلمانان را مرعوب و محیط را به سوى فساد و فحشا سوق مى دهند.
30/4/1346 ش: او در هفته بعد در همین جلسه، با اشاره به اختلافات طبقاتى موجود در کشور، از بى توجهى رجال مملکت به دین و مذهب انتقاد کرد و جنایات اسرائیل در مورد اعراب را محکوم نمود.
28/6/1346 ش: او در سخنرانى جلسات هفتگى در تهران، با اشاره به تلاش هاى استعمار براى نابودى مذهب شیعه مژده داد که نزدیک است آن روزى که نیروى اسلام به حرکت درآید و ریشه استعمار و استعمارگران را براندازد.
12/2/1347 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى در جلسه انصارالحسین(علیه السلام) درباره قانون و مسئله تشکیل کنفرانس حقوق بشر در تهران سخنرانى کرد و عملکرد آن را در مورد عدم رعایت حقوق بشر، مورد انتقاد شدید قرار داد. 10/3/1347 ش: او در همین جلسه، ضمن اشاره به بهره گیرى نادرست استعمار از علم و آزادى در غارت منابع مسلمین، اظهار داشت: آزادى یعنى این که هرکس به حق خود از نظر سیاسى و اجتماعى برسد و اگر دستگاه حاکمه فاسد شد، مردم بتوانند آن را به دست گیرند.
1/6/1347 ش: او در جلسه دیگر همین هیئت، با استناد به آیات قرآن درباره فرجام کار زورگویى و ظلم حکام و سلاطین، نسبت به مردم در روز قیامت صحبت کرد.
15/6/1347ش: او در جلسه دیگر این هیئت، با اشاره به هدر رفتن استعدادهاى جوانان در کشور و استهزاى قانون اصلاحات ارضى، در پایان براى نابودى اسرائیل و استعمارگران دعا کرد.
15/7/1347 ش: او در این جلسه، با اشاره به کتمان حق از سوى حکومت ها، اظهار داشت: همیشه در جامعه افرادى هستند که نمى گذارند کسى حرفش را بزندلذا در حکومت فرعون ها، موسى هایى لازم است که در مقابله آنها قد علم کنند.
16/8/1347 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى در مجلسِ جشن نیمه شعبان در مسجد نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) تهران، ضمن انتقاد از بى تفاوتى مجامع بین المللى در مورد سرنوشت آوارگان فلسطینى و تعدیات رژیم غاصب صهیونیستى، خاطرنشان ساخت که مردم باید علیه ظلم و ستم برخیزند.
4/9/1347 ش: او در سخنرانى در حسینیه ارشاد، با اشاره به سوء استفاده هایى که در جهان از مفهوم آزادى مى شود، جنایات اسرائیل نسبت به فلسطینى ها و سکوت سازمان ملل در این مورد را محکوم کرد. وى همچنین توسعه مراکز فساد و فحشا در داخل کشور ـ به نام آزادى ـ را تقبیح نمود.
22/9/1347 ش: او در مسجد هدایت تهران، با اشاره به خطر نفوذ فرهنگ غربى در کشور و همچنین تصدى پست هاى فرهنگى و ادارى توسط بهاییان، خواستار به دست گیرى امکانات و ابزار فرهنگى به وسیله افراد صالح شد.
6/10/1347 ش: او در جلسه هیئت انصارالحسین(علیه السلام)، درباره احقاق حق از دیدگاه قرآن صحبت کرد و با اشاره به عدم احقاق حق ملّت از سوى دولت، از روحانیت نیز به خاطر سکوت در مقابل مسائل روز و از جمله مسئله فلسطین انتقاد کرد.
11/9/1348 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى در مسجد هدایت، ضمن انتقاد از دخالت اجنبى ها در سرنوشت کشور اظهار داشت: ملّت ما تحرّک نداردچرا باید در یک مملکت اسلامى، این همه ظلم وجود داشته باشد و هیچ عکس العملى نشان ندهیم؟
14/10/1348 ش: او در مسجد همّت، با اشاره به مبارزات امام صادق(علیه السلام) با حکام جور، بر لزوم بهره بردارى از امکانات فرهنگى، مانند فیلم و سینما در مقابل با رخنه فرهنگ غربى و اشاعه فساد در جامعه تأکید کرد.
26/10/1348 ش: او در مسجد همّت، مطالبى را علیه سیاست هاى دولت در جهت برگزارى جشن هاى شاهنشاهى ایراد کرد و گفت: مگر 2500 سال قبل چه خبر بوده؟
24/7/1349 ش: او در جلسه هیئت انصارالحسین با استناد به آیات قرآن، ظلم و ستم و ادعاى خدایى فرعون هاى زمان را مورد انتقاد قرار داد و بر لزوم مبارزه با جباران و دیکتاتورها تأکید کرد.
7/9/1349 ش: او در دانشکده فنى دانشگاه تهران، در مورد «اسلام، آیین زندگى» صحبت کرد و گفت: هیچ گناهى از نظر اسلام بالاتر از این نیست که نفت مسلمین، ارابه هاى جنگى دشمنان را به گردش درآورد.
17/11/1349 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى، در سخنرانى به مناسبت عید سعید قربان در دماوند، با تأکید بر عدم جدایى دین از سیاست، به دسیسه هاى استعمار در این مورد اشاره کرد و غارت منابع مسلمین توسط استعمارگران را در نتیجه گرفتن روح اسلام از مسلمانان دانست و ضمن انتقاد از ترویج بى دینى و اختلاف شدید طبقاتى در جامعه اینها را ناشى از عدم اجراى مقررات اجتماعى اسلام قلمداد کرد.
10/12/1349 ش: او در مسجد فخریه تهران، درباره تأثیرات مخرب تبلیغات و برنامه هاى مطبوعات، رادیو و تلویزیون و سینما، بر افکار کودکان و نوجوانان، سخنرانى کرد و از عدم کنترل دولت در این زمینه انتقاد نمود.
15/12/1349 ش: او در سالن آمفى تأتر دانشکده پلى تکنیک دانشگاه تهران، در مورد نقش هدف در عمل صحبت کرد و اهداف و جنایات آمریکا در حمله به ویتنام را تقبیح نمود.
17/12/1349 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى در حسینیه ارشاد، در مورد عاشورا و پیام نهضت امام حسین(علیه السلام) براى ملّت ها در مورد ظلم ستیزى و ایستادگى در مقابل ظالمان صحبت کرد و گفت: سکوت در برابر جابران، باعث بازخواست و مسئولیت سنگین در محضر عدالت خداوند است.
9/1/1350 ش: او در رفسنجان به منبر رفت و در مورد مبارزات مردم فلسطین و قتل عام آنان توسط صهیونیست ها مطالبى اظهار داشت و همچنین جشن هاى 2500 ساله شاهنشاهى را مورد حمله قرار داد و گفت:
«اسکلت 2500 ساله براى ما ایجاد هیچ گونه افتخارى نمى کندباید ببینیم که امروزه در چه مرحله اى از ترقى و پیشرفت هستیم».
1/10/1351 ش: اکبر هاشمى رفسنجانى، در جلسه هیئت انصارالحسین(علیه السلام)، ضمن اشاره به مبارزات مردم الجزایر و دیگر کشورها و با استناد به آیات قرآنى اظهار داشت:
«ملتى که دائم توسرى خور باشد و چهار نفر ژاندارم بر آنها مسلط باشند و در سیاست کشورشان نتوانند دخالت کنند، بر چنین افرادى خداوند عذابى دردناک خواهد فرستاد.[21]
گاه شمار دستگیرى و زندان
در ادامه این مبارزات بى امان و تلاش هاى فداکارانه آیت الله هاشمى رفسنجانى که گاهى به درگیرى لفظى و جنگ و گریز هم منتهى مى شد، طبیعى بود که مأموران رژیم ستم شاهى نیز در برابر آن، هرگز بى تفاوت نباشند و بلکه در جلوگیرى از فعالیّت هاى او وارد عمل شوند. بدین ترتیب، هرگاه فرصت مناسبى به دست مى آوردند، فورى به دستگیرى و حبس این فقیه خستگى ناپذیر اقدام مى کردند و او را تحت شکنجه هاى قرون وسطایى قرار مى دادند. در این بخش، دستگیرى ها و زندان هاى وى را مرور مى کنیم:
12/12/1343 ش: دستگیرى به اتهام تحریک طلاّب و تبلیغ به نفع امام و اقدام بر ضد امنیت کشور که در این مرحله، از قم به تهران اعزام و تحویل ساواک شد. او پس از پنج ماه حبس و تحمل انواع شکنجه ها، سرانجام روز 14/4/1344 ش: بر اثر فشار مراجع تقلید و عالمان و روحانیون از زندان آزاد شد.
9/10/1344 ش: به دلیل رفتن به منبر در نجف آباد، بدون اجازه قبلى از شهربانى و دعا براى امام خمینى، دستگیر شد و به ساواک اصفهان تحویل داده شد که در این مرحله، پس از بازجویى آزاد گردید.
2/7/1346 ش: به جرم مراجعه به سفارت کویت، جهت اخذ روزنامه هاى عربى، دستگیر و در ساواک مورد بازجویى قرار گرفت و سپس آزاد شد.
12/8/1346 ش: به اتهام تهیه و توزیع اعلامیه اى تحت عنوان «عزایى به نام جشن»، در مخالفت با جشن هاى تاج گذارى دستگیر شد و به مدت بیش از نود روز زندانى شد و در تاریخ 17/11/1346 آزاد گردید.
25/11/1348 ش: احضار به ساواک و اخطار شدید به خاطر سخنرانى هاى وى درباره جشن هاى 2500 ساله شاهنشاهى.
29/11/1349 ش: احضار به ساواک و اخطار شدید به خاطر اظهارات تحریک آمیز.
14/7/1350 ش: دستگیرى به جرم ارسال نامه به امام خمینى. در این مرحله، منزل وى مورد بازرسى قرار گرفت و بعضى کتاب ها، اوراق و اسناد وى ضبط و ثبت گردید.[22] این دستگیرى بیشتر به خاطر جلوگیرى از مخالفت او با جشن هاى 2500 ساله بود. که در چند روز آینده در تاریخ 20/7/1350 ش: آغاز مى شد. او در این مرحله، به مدت هفت ماه در زندان به سر برد نخست در زندان قزل قلعه بود و بعد به اوین منتقل شد.
7/8/1350 ش: شهید مرتضى مطهّرى جهت آزادى آقاى هاشمى، با آقاى فلسفى وارد مذاکره شد.
24/9/1350 ش: از سوى شهید مرتضى مطهّرى، على اصغر مروارید، على حجتى کرمانى و همسر هاشمى رفسنجانى به واسطه آقاى شریعتمدارى و امام موسى صدر، اقداماتى جهت آزادى وى آغاز شدحتى در این ایّام که امام موسى صدر در ایران به سر مى برد، با شاه ملاقات کرد.
8/12/1350 ش: پرونده اتهام آقاى هاشمى، پس از تکمیل به اداره دادرسى نیروهاى مسلح تحویل داده شد. او بعد از بازجویى در اوین، به قزل قلعه و بعد به پادگان عشرت آباد منتقل گردید.
24/1/1351 ش: آقاى هاشمى از زندان آزاد شد.
13/2/1351 ش: دادستانى ارتش، قطعیت رأى دادگاه تجدید نظر، مبنى بر برائت او را اعلام کرد.
6/6/1351 ش: او توسط شهربانى کرماندستگیر و به ساواک محل تحویل داده شد و پس از یک روز به تهران منتقل گردید.
14/6/1351 ش: او به زندان قزل قلعه تحویل داده شد و بازجویى و شکنجه او آغاز گردید. این زندان و بازجویى، به مدت بیش از دوماه ادامه پیدا کرد. و در تاریخ 19/8/1351 ش: با قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایى تهران و با پرداخت مبلغ پنجاه هزار ریال، آزاد شد.
1/9/1354 ش: توسط ساواک دستگیر و تحویل کمیته مشترک ضد خرابکارى شد مورد بازجویى و شکنجه قرار گرفت و منزل او با حضور نماینده دادستان ارتش و ساواک، مورد بازرسى و تفتیش قرار گرفت.
3/9/1354 ش: از سوى اداره دادرسى نیروهاى مسلح شاهنشاهى، قرار بازداشت موقت آقاى هاشمى، به اتهام اقدام برضد امنیت کشور صادر شد.
1/10/1354 ش: او از کمیته مشترک، به زندان اوین منتقل گردید و در همان جا بلاتکلیف، زیر شکنجه هاى ناجوانمردان به سر برد.
17/2/1356 ش: نزدیک به پنج ماه بعد، پرونده اتهامى او از سوى ساواک، به اداره دادرسى نیروهاى مسلح ارسال شد.
21/2/1356 ش: بازجویى از وى، توسط بازپرسى اداره دادرسى نیروهاى مسلح شاهنشاهى آغاز شد.
28/2/1356 ش: دادستانى ارتش براى او به اتهام اقدام برضد امنیت کشور، قرار نهایى مجرمیت صادر کرد.
25/3/1356 ش: جلسه رسمى دادگاه عادى شماره یک اداره دادرسى نیروهاى مسلح، به ریاست سرتیپ اسدالله ناصح جهت رسیدگى به پرونده آقاى هاشمى تشکیل شد و او به 6 سال حبس جنایى درجه یک با احتساب بازداشت قبلى، از تاریخ 3/9/1354 ش: تا زمان تشکیل دادگاه محکوم گردید. رأى دادگاه مورد اعتراض وى قرار گرفت و تقاضاى تجدید نظر شد.
22/5/1356 ش: جلسه رسمى دادگاه تجدید نظر شماره یک تهران، به ریاست سرلشکر محمود وزیرى جهت رسیدگى به پرونده اتهامى آقاى هاشمى تشکیل شد و او به سه سال حبس جنایى درجه یک با احتساب بازداشت قبلى تا زمان تشکیل دادگاه محکوم شد و او بى درنگ تقاضاى فرجام نمود.
26/6/1356 ش: درخواست فرجام وى، مورد تصویب شاه قرار نگرفت.
4/7/1356 ش: حکم صادره از سوى دادگاه تجدید نظر، مبنى بر سه سال حبس جنایى، از سوى اداره دادرسى نیروهاى مسلح، قطعیت یافت.
4/8/1357 ش: در پى تظاهرات گسترده مردمى و ضعف ارکان رژیم ستم شاهى، زندانیان سیاسى به تدریج آزاد شدند و آقاى هاشمى در روز چهارم آبان، مصادف با سال روز تولّد محمّد رضا شاه، براى همیشه از زندان و شکنجه آزاد شد و به جمع مردم و انقلابیون پیوست.[23]
تحمل انواع شکنجه ها
آیت الله هاشمى رفسنجانى در طول دستگیرى ها، زندان ها و بازجویى ها، به انواع و اقسام شکنجه هاى وحشیانه از سوى عوامل ساواک گرفتار شد و همه را با صلابت، ایمان راسخ و سرافرازانه تحمل کرد و دژخیمان رژیم را رسواى تاریخ ساخت. فضاى زندان هاى رژیم، اعم از قزل قلعه، اوین، قصر، عشرت آباد و کمیته مشترک ضد خرابکارى، با شکنجه هایى از قبیل: مشت، لگد، شلاق، آویزان کردن از پا، گرفتن و کشیدن مو، سوزاندن با سیگار، پیچاندن دست و بستن از پشت، فحاشى و ناسزاگویى، به مقدسات،[24] لخت کردن زندانى، کشف عورت شکنجه گران، و بول کردن آنان به سر، صورت و چشمان و دهان متهم مظلوم و ده ها نوع شکنجه هاى شرم آور دیگر که قلم از بیان آن عاجز است، مملو بود و اینها فقط نمونه هایى از شکنجه هاى معمول و قرون وسطایى در زندان هاى رژیم ستم شاهى به شمار مى آمد که اغلب براى به زانو در آوردن این روحانى سلحشور به کار گرفته مى شد ولى آنها نمى دانستند که هاشمى قهرمان از استاد و مرادش امام خمینى، خوب آموخته که وقتى کار، تلاش و مبارزه در راه خدا و به خاطر خدا شد، دیگر خستگى، یأس و نا امیدى و شکست در آن راه نخواهد یافت.
در این میان، تنها دل گرمى و مایه امید هاشمى قهرمان، توکل بر خداى سبحان، انس با قرآن و تلاوت آیاتى از این کتاب آسمانى و حیات بخش بود. او در این مورد مى نویسد:
«...دفعه دوم که مرا به سلول آوردند، با این که تشک را زندانیان دیگر برایم طورى درست کرده بودند که بتوانم بخوابم، اما امکان خواب نبود. قرآنى گرفتم و مقدارى از آیات جهاد (سوره توبه) را خواندم. پیام این آیات، برایم مفهوم زیبایى داشت و در حالت روحى خوبى بودم و از آن لحظه هاى شیرین، لذتى بردم که همیشه شیرینى آن را در جانم حس مى کنم. در این حال، همه دردها، غصه ها، اهانت ها و فحاشى ها را فراموش کردم. بى اغراق از پرداختن بهایى چنان سنگین و مشکلاتى که برایم پیش آمده بود، به اضافه دلهره و اضطراب آینده بازجویى، براى رسیدن به این حال، خرسند بودم و خدا را سپاسگزار. در گذشته ها و روزگار طلبگى... در جست و جوى چنین حالى بودم هرگز چنین حال لذت بخشى برایم پیش نیامده بود بعدها هم آرزوى پیدا شدن چنین حالى را داشتم. به هر حال، در وجدان خود از خدا ممنون شدم و براى مقاومت، آمادگى بیشترى پیدا کردم».[25]
آیت الله هاشمى رفسنجانى در طول دوران مبارزات، درست پنج ماه رمضان را در زندان به سر برده است. او وقتى در سلول انفرادى بود، از فرصت بهره برد و حدود 25 جزء از قرآن (20 جزء از اوّل، 5 جزء از آخر) را حفظ کرد.[26] این کار زمینه اى شد تا او در همان سلول هاى انفرادى با این که ابزار تحقیق و نگارش نداشت اقدام به یک تحقیق اساسى در طبقه بندى مفاهیم قرآن کند که این اثر، امروز از آثار ماندگار قرآنى به شمار مى آید که در بخش تألیفات بدان اشاره خواهد شد.
مسافرت هاى خارجى
او علاوه بر این که در میان انقلابیون داخل کشور، در شمار شخصیت هاى محورى قرار داشت، در بین نیروهاى انقلابى خارج از کشور نیز از موقعیّت ممتازى برخوردار و مورد اعتماد آنان بود. به همین سبب، وى در تابستان و پاییز 1353ش. و 1354 طى دو مرحله مسافرت به خارج از کشور، توانست ضمن شناسایى نیروهاى انقلاب، به سازماندهى و ایجاد اتّحاد و همبستگى در میان آنان اقدام نماید. مرحله اوّل این مسافرت، در تابستان 1353 ش. انجام پذیرفت. این سفر که بیشتر جنبه شناسایى و تفریحى داشت، از کشور ترکیه آغاز شد. آقاى هاشمى در این سفر، از کشورهاى، بلژیک، انگلستان، آلمان، سوریّه و لبنان دیدار کرد و پس از دو ماه اقامت در این کشورها به ایران بازگشت و بلافاصله با تکیه بر اطلاعات جمع آورى شده در این سفر، امکاناتى را جهت رفع نیازمندى هاى مادى و معنوى گروه ها و افراد مبارز در خارج از کشور تهیه کرد و دوباره، مرحله دوم این مسافرت را این بار از سوریه آغاز نمود.
آن ایّام، اغلب انقلابیون فرارى اعم از دانشجو روحانى و افراد دیگر در سوریه، عراق و لبنان اقامت داشتند و این کشورها، به مرکز تجمع مخالفان رژیم ستم شاهى تبدیل شده بود. لبنان نیز به خاطر حضور قوى امام موسى صدر، براى مبارزان، محل امنى بود. آقاى هاشمى پس از ایجاد هماهنگى با مبارزان ساکن در این دو کشور، جهت دیدار با امام خمینى عازم نجف شد و در آن جا، علاوه بر دیدار با امام خمینى با سایر روحانیون مبارز هم به بحث، گفت و گو و تبادل نظر پرداخت وى پس از آن، عازم کشورهاى، آمریکا، انگلیس، آلمان، هلند، بلژیک، مصر، و... شد.
در مجموع، ره آورد این سفر تاریخى، بسیار مثبت و به سود انقلاب تمام شد که در ذیل به چند مورد از آن اشاره مى شود:
1. ایجاد هماهنگى بین نیروهاى انقلابى در سوریه و لبنان.
2. دیدار با امام موسى صدر و شهید دکتر مصطفى چمران و آشنایى با فعالیّت ها و شیوه هاى مبارزاتى آنان.
3. رفع سوءتفاهم میان امام موسى صدر و بعضى انقلابیونى که روش ایشان را قبول نداشتند و با وى مخالفت مى کردند.
4. دیدار با یاسر عرفات و آشنایى و هماهنگى با مبارزان فلسطینى.
5. دیدار با امام خمینى در نجف و ارائه گزارش از وضع ایران و انقلابیون و کسب رهنمون از امام خمینى براى فعالیّت هاى آینده.
6. دیدار با روحانیون انقلابى و حاج آقا مصطفى در نجف و رفع سوء تفاهم در میان برخى از آنان.
7. دیدار با حجت الاسلام سیّد محمود دعایى، سخن گوى انقلابیون در بخش فارسى رادیو عراق و ارائه رهنمود به او.
8. مسافرت به ژاپن و دیدار از آثار جنگ و بمباران هاى اتمى آمریکا، در هیروشیما.
9. مسافرت به کشورهاى اروپایى و آمریکایى و ایجاد پایگاه هاى انقلابى در آن کشورها.
10. ایجاد مؤسسه مالى، جهت حمایت مادى از تشکل هاى انقلابى.[27]
11. سرمایه گذارى هاى تجارى در این کشورها، جهت تأمین نیازمندى هاى مالى مبارزان.
12. دیدار با دانشجویان ایرانى در مرکز اسلامى هامبورگ و هماهنگى آنان.
13. تلاش در جهت ایجاد پایگاه اسلامى براى دانشجویان مسلمان در هلند که ناتمام ماند.
14. تلاش براى ایجاد پایگاه، در کشور مصر که به نتیجه نرسید.
15. دیدار از سازمان ملل، شوراى امنیت و بیست ایالت در آمریکا.[28]
آیت الله هاشمى پس از 3 ماه فعالیّت در خارج از کشور، سرانجام در روز 21/8/1354 ش. از مرز ترکیه وارد ایران شد. ساواک که از قبل ارتباط و تماس تلفنى او را کنترل مى کرد، در گمرک مرز بازرگان، گذرنامه او را توقیف نمود و خودش راهم زیر نظر گرفت تا این که پس از ده روز در تاریخ 1/9/1354 ش. وى را دستگیر و به مدت سه سال تا نزدیکى هاى پیروزى انقلاب اسلامى در زندان نگه داشت. ایشان قبل از پیروزى انقلاب اسلامى با حکم امام خمینى(قدس سره)عضو کمیته سوخت و اعتصاب شوراى عالى انقلاب و عضو گروه اعزامى امام به آبادان و شیراز براى هماهنگى اعتصاب کنندگان شرکت نفت بود.
مسئولیت هاى مهم در انقلاب اسلامى
پس از پیروزى شکوه مند انقلاب اسلامى ایران، آیت الله هاشمى به خاطر درایت، مدیریت و قابلیت کم نظیر، یکى از بنیان گذاران و نظریه پردازان انقلاب به شمار آمد و به طور طبیعى، در پست هاى خطیر و حساس انقلاب قبول مسئولیت کرد و در هر کدام آثار و خدمات ارزشمندى از خود به یادگار گذاشت در این بخش فهرست وار به بعضى مسئولیتهاى مهم وى اشاره مى شود:
1. عضو شوراى عالى انقلاب.[29]
2. تهیه و تدوین آیین نامه و اساس نامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و تقدیم آن به شوراى انقلاب.[30]
3. مشارکت در تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران.
4. تشکیل حزب جمهورى اسلامى و عضویت در شوراى مرکزى آن.[31]
5. مأمور اعلام حکومت جمهورى اسلامى ایران، پس از سقوط رژیم، از رادیو و تلویزیون.
6. سرپرستى وزارت کشور، بعد از استعفاى دولت بازرگان.[32]
7. مدیریت خروج از بحران، پس از انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى و نخست وزیرى.
8. امامت جمعه موقت تهران، پس از ترور مقام معظم رهبرى(به حکم امام).
9. نماینده امام در شوراى عالى دفاع، پس از شهادت دکتر مصطفى چمران.[33]
10. فرماندهى جنگ و ادامه آن از جانب حضرت امام.[34]
11. قائم مقام فرماندهى کل قوا، از جانب امام در طول هشت سال دفاع مقدّس.
12. نمایندگى مردم تهران در سه دوره مجلس شوراى اسلامى(دوره اوّل و دوم و سوم).
13. رئیس مجلس شوراى اسلامى در سه دوره فوق.
14. ریاست جمهورى اسلامى ایران در دو دوره متوالى (1/4/1368 ـ 1/4/1376 ش.).
15. سه دوره نمایندگى مردم تهران در مجلس خبرگان رهبرى.
16. عضو هیئت رئیسه و نایب رئیس مجلس خبرگان رهبرى.
17. عضو شوراى بازنگرى قانون اساسى (به حکم امام)[35]
18. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام.
19. رئیس شوراى عالى انقلاب فرهنگى.
ایشان در سخت ترین شرایط انقلاب، همواره مهم ترین و دشوارترین مسئولیت ها را بر دوش گرفت و در واقع از آبرو و جان خویش در راه انقلاب و مردم مایه گذاشت. اعلام قبول قطع نامه و توقف جنگ تحمیلى در آن شرایط بسیار حساس که بر اهل اطّلاع پوشیده نیست، اوّلین بار توسط آقاى هاشمى در نماز جمعه تهران مطرح شد. همچنین خبر بیمارى حضرت امام که منجر به رحلت جانگداز آن رهبر کبیر شد، به وسیله وى در ضمن خطبه هاى نماز جمعه به اطّلاع مردم رسید. امروز نیز در موقعیّت ها و شرایط دشوار و سرنوشت ساز داخلى و خارجى او زبان گویاى انقلاب و رهبرى، پایان بخش اختلافها، آرام بخش دل ها و مایه امید مردم ایران و مسلمانان و انسان هاى آزاده جهان است نقش سرنوشت ساز وى در دوران هشت سال دفاع مقدّس و فعالیّت هاى بنیادین ایشان در دو دوره ریاست جمهورى در جهت سازندگى، تحقق عدالت اجتماعى و کارآمد نمودن نظام جمهورى اسلامى، از دیگر فعالیّت هاى اوست. که شرح و تفصیل آن در این مقال نمى گنجد.
در نگاه امام و رهبرى
پس از پیروزى انقلاب اسلامى که دشمن بیش از خودى ها به ارزش وجودى شخصیت هاى بارز انقلاب آگاهى داشت بلافاصله به قلع و قمع و ترور آنان اقدام کرد. شهید مفتح و شهید مطهّرى و... را به شهادت رساند هنوز کمتر از یک ماه از شهادت استاد مطهّرى نگذشته بود که روز 5/3/1358، آیت الله هاشمى را نیز در منزل مورد سوء قصد قرار داد ولى با اقدام به موقع و مقاومت همسر فداکارش این ترور نافرجام ماند.[36] حضرت امام خمینى به همین مناسبت پیامى صادر فرمود و در بخشى از آن چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم.
جناب حجت الاسلام مجاهد متعهد، آقاى هاشمى عزیز! مرحوم مدرّس که به امر رضاخان ترور شد از بیمارستان پیام داد: «به رضاخان بگویید من زنده هستم» مدرّس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمى زنده است، چون نهضت زنده است... من به آقاى هاشمى ـ فرزند برومند اسلام ـ تبریک مى گویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت و سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خداى تعالى خواستارم.
والسلام علیه و على عباد الله الصالحین.
روح الله الموسوى الخمینى.[37]
حضرت امام، همواره در سخنرانى هاى خویش و به مناسبت هایى از آقاى هاشمى، با احترام خاصى نام مى برد و از وى به عنوان خدمتگزار ملّت و اسلام و الگو براى دیگران تجلیل مى کرد[38]، چنان که در یک مورد به خصوص فرمود:
«من هاشمى را بزرگ کردم.»[39]
ارتباط، علاقه و ارادت متقابل آقاى هاشمى و مقام معظم رهبرى، حضرت آیت الله خامنه اى به دوران اوائل طلبگى برمى گردد. این دو طلبه جوان و پرشور، اوّلین بار همدیگر را در درس آیت الله محقّق داماد زیارت کردند. این دیدار، بى درنگ به دوستى مستمر مبدل شد و از همان ایّام، عشق، علاقه و محبت در میان این دو،: هر روز بیش از روز قبل شعله ور گشت و پس از اندکى، توفیق شامل حالشان شد و در سالهاى 1340 ـ 1341، همراه هم به زیارت قبور امامان علیهم السلام در عراق مشرف شدند.[40] گویا این دو در کنار حرم امامان معصوم(علیهم السلام) با هم عهد میثاق بستند که در نشر معارف اسلام و تشیّع کوشا باشند و در دفاع از حریم اسلام و انقلاب و مردم مستضعف، لحظه اى از پاى ننشینند. این دو شخصیت بزرگ، بیش از پنجاه سال است که در کنار هم هستند زیرا مبدأ و معاد و آرمان هاى مشترکى دارند.
در محبت و عنایت مقام معظم رهبرى نسبت به آقاى هاشمى همین بس که ایشان در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى هاشمى، او را به عنوان: عالمى مجاهد، فقیهى اسلام شناس و سیاستمدارى هوشمند و مدیرى دردآشنا و دلسوز مطرح کردند[41] و درباره قبول ریاست جمهورى آقاى هاشمى فرمودند:
«... إن شاء الله با تصمیم قاطع برادر عزیز و عالى قدرمان، جناب آقاى هاشمى، براى پذیرش پست مدیریت قوه مجریه که واقعاً مژده و شفایى براى دل هاى مردم است، این آرزو محقّق شود. ما منورتر و روشن تر و سابقه دارتر و شناخته شده تر و درد آشناتر و رمز آشناتر از ایشان با مسائل انقلاب، کس دیگرى را سراغ نداشتیم. نمى شود گفت شما بهتر از من ایشان را مى شناسید چون سوابق انس، ارادت و آشنایى من با آقاى هاشمى خیلى طولانى است[42]».
«... من باید به مردم عزیزمان تبریک عرض کنم چون رئیس جمهورى با این خصوصیات، حقیقتاً براى ملّت و انقلاب و کشور ما یک موهبت الهى است. وجود جناب آقاى هاشمى و مسئولیتشان، هر دو براى مردم و بر ما نعمت است و من قدر این نعمت را مى دانم[43]».
تألیفات ماندگار
آیت الله هاشمى علاوه بر مبارزات دوران ستم شاهى و مسئولیت هاى ایّام حکومت اسلامى، در عرصه تحقیق و نگارش نیز شخصیتى موفق به شمار مى آید و آثار گرانسنگ، منحصر به فرد و ماندگارى را از خود به یادگار گذاشت که در این جا به طور فهرست وار به اسامى و معرفى اجمالى آنها اکتفا مى کنیم:
1. یاد داشت هاى علمى از درس هاى خارج استادان بزرگ حوزه، (خطى).
2. انتشار مقالات علمى در مجلات مکتب تشیّع، بعثت و انتقام[44].
3. جهان در عصر بعثت، با همکارى شهید باهنر[45].
4. نقدى بر کتاب «تاریخ فلسفه»، نوشته دکتر پیمان که در زندان تألیف شد. این کتاب، مورد استقبال و تشویق شهید مطهّرى قرار گرفت[46].
5. تحقیق و فیش بردارى پیرامون زندگى ائمه(علیهم السلام)[47].
6. طبقه بندى و فهرست نگارى معارف نهج البلاغه. این کار تحقیقى را بعداً آقاى معادیخواهدنبال کرد که تحت عنوان «فرهنگ آفتاب» به چاپ رسیده است[48].
7. تفسیر راهنما در 20 جلد. شالوده و چهار چوب این کار تحقیقى، ابتدا در زندان، توسط آقاى هاشمى پایه گذارى شد و بعد به وسیله یک مؤسسه قرآنى، به همراه گروهى از محققان، در قم تکمیل شد.
8. ترجمه کتاب «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سایه استعمار.
9. امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار.
10. هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه، به اهتمام محسن هاشمى، در دو مجلد که در سال 1376ش. به چاپ رسید و شامل خاطرات، اسناد، مدارک و گزارش هاى ساواک درباره مبارزات آقاى هاشمى مى باشد.
11. کارنامه و خاطرات، به اهتمام مهدى، یاسرو فاطمه هاشمى. این مجموعه، حاوى دست نوشته هاى روزانه آقاى هاشمى از سال 1360ش. تاکنون مى باشد که سه جلد آن مربوط به سالهاى: 62 ـ 61 ـ 1360 به چاپ رسیده، جلدهاى بعدى در مرحله تنظیم و تدوین است.
12. بحث هاى عدالت اجتماعى (مجموعه خطبه هاى نماز جمعه تهران) در بیش از 7 جلد، زیر نظر محسن هاشمى، 1377.
13. نطق هاى ایراد شده قبل از دستور در مجلس شوراى اسلامى، زیر نظر محسن هاشمى، 1378.
14. مجموعه خطابه ها، مصاحبه ها و سخنرانى ها.
15. فرهنگ قرآن، شامل کلید واژه هاى قرآن است که تا کنون 8 جلد آن چاپ شده و مجلدهاى بعدى در دست تحقیق و تدوین مى باشد.
16. انقلاب و پیروزى، کارنامه و خاطرات سالهاى 58 ـ 1357، به کوشش عباس بشیرى، 1383.
17. هاشمى رفسنجانى، مصاحبه ها، زیر نظر محسن هاشمى، 1378.
18. هاشمى رفسنجانى، سخنرانى ها، زیر نظر محسن هاشمى، 1378.
19. مجموعه سخنرانى هاى هاشمى در بزرگداشتهاى شهداء.
20. هاشمى و انقلاب، با مقدمه آیت الله هاشمى، به کوشش مسعود رضوى، 1376.
آیت الله هاشمى هم اکنون به عنوان «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام» در عرصه سیاسى اجرایى کشور حضور پرنشاط و سرنوشت ساز دارد و همچنان به منزله بازوى توانا و زبان گویاى نظام جمهورى اسلامى ایران فعالیّت مى کند.
[1]. هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه، به اهتمام محسن هاشمى، ج اوّل، ص 57.
[2]. پدر حجت الاسلام شیخ محمّد هاشمیان (امام جمعه فعلى رفسنجان) و حجت الاسلام شیخ حسین هاشمیان نماینده دوره اوّل تا چهارم مجلس شوراى اسلامى.
[3]. همان ص 61 مجله حوزه، شماره 11، مهر 1364، ص32.
[4]. دوران مبارزه، ص63.
[5]. همان، ص 64.
[6]. همان، ص 87 حوزه، ش 11، ص 36.
[7]. خبرگان ملّت، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى، دفتر اوّل، ص 557.
[8]. دوران مبارزه، ج اوّل، ص 95مجله حوزه، ش 11، ص 35.
[9]. دوران مبارزه، ج اوّل، ص 108.
[10]. خبرگان ملّت، دفتر اوّل، ص 558دوران مبارزه، ج اوّل، ص 146.
[11]. حوزه، ش 11، ص 41 خبرگان ملّت، دفتر اوّل، ص 558.
[12]. هاشمى و انقلاب، مسعود رضوى، ص 107.
[13]. دوران مبارزه، ج اوّل، ص 153.
[14]. خبرگان ملت، دفتر اول، ص 56.
[15]. متن کامل این نامه در اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 128 آمده است.
[16]. دوران مبارزه، ج اوّل، ص 195 و 177خبرگان ملّت، ج اوّل، ص 560.
[17]. هاشمى و انقلاب، مسعود رضوى، ص 111.
[18]. دوران مبارزه، ج اوّل، ص 177 و 447.
[19]. خبرگان ملّت، دفتر اوّل، ص 561 ر.ک: به گزارش هاى ساواک در دوران مبارزه، ج اوّل.
[20]. دوران مبارزه، ج دوم، ص 895 و 888خبرگان ملّت، ج اوّل، ص 562.
[21]. ر.ک: هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه، بخش اسناد و گاه شمار.
[22]. اسامى این اقلام، در گزارش ساواک منعکس است ر.ک: دوران مبارزه، ج دوم ص 1174.
[23]. این بخش، از قسمت گاه شمار، کتاب هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه، اقتباس شده است ر.ک: خبرگان ملّت، ج اوّل، ص 563.
[24]. ر.ک: دوران مبارزه، ج اول، ص 205 ـ 213.
[25]. همان، ج اوّل، ص 210.
[26]. ر.ک: همان، ج اوّل، ص 302 ـ 311.
[27]. این کار با ثروت مرحوم آقاى سیّد ابوالفضل تولیت انجام مى گرفت که در آن ایّام در اختیار او قرار داده بود.
[28]. ر.ک: دوران مبارزه، ج اوّل،ص 272، 290.
[29]. ر.ک: هاشمى و انقلاب. ص 120.
[30]. هاشمى و انقلاب، ص 174.
[31]. ر.ک: صحیفه امام، ج6، ص 54 و 61.
[32]. ر.ک: همان، ج 11، ص 58.
[33]. ر.ک: همان، ج 15، ص 302.
[34]. ر.ک: همان، ج 18، ص 355.
[35]. ر.ک: همان، ج 21، ص 364.
[36]. هاشمى و انقلاب، ص 178.
[37]. صحیفه امام، ج 7، ص 495.
[38]. ر.ک: همان.
[39]. همان، ج 15، ص 20.
[40]. دوران مبارزه، ج اوّل، ص 221.
[41]. حدیث ولایت، ج 2، ص 21، (12/5/1368).
[42]. همان، ج 1 ص 83، (24/3/1368).
[43]. همان، ج 2، ص 89 (6/8/1368).
[44]. براى آگاهى از جزئیات کامل این مجلات، ر.ک: هاشمى و انقلاب، مسعود رضوى، ص 107 - 111.
[45]. هاشمى و انقلاب، ص 118.
[46]. دوران مبارزه، ج اوّل، ص 313 هاشمى و انقلاب، ص 123.
[47]. براى آگاهى بیشتر از انگیزه تحقیق پیرامون این موضوعات، ر.ک: حوزه، شماره 11، ص 40.
[48]. براى آگاهى بیشتر از انگیزه تحقیق پیرامون این موضوعات، ر.ک: حوزه، شماره 11، ص 40.