سیّد رضا فیروز آبادى
(1288 ـ 1385ق.)
عنوان مقاله: الگوى نمایندگان
نویسنده: سید على نقى میرحسینى
سید عبدالکریم فرزند سیّد محمّد، جدّ آیت الله سیّد رضا فیروزآبادى است. وى که مرد مؤمن و با تقوایى بود، از کاشان به شهر رى هجرت کرد و در قریه «فیروزآباد» رحل اقامت افکند. از وى فرزندى به نام سیّدهاشم چشم به جهان گشود. سیّد هاشم که مرد مؤمن و کشاورزى بود، داراى پنج پسر گردید که فرزند دومش، آیت الله سیّد رضا فیروزآبادى است.
طلوع دل انگیز
سید رضا در سال 1288 ق. که سال قحطى و گرسنگى بود، چشم به جهان گشود. او که در یک خانواده اصیل، مؤمن و کشاورز به دنیا آمده بود، تحت تربیت پدر و مادرى دلسوز و مهربان قرار گرفت و با رسیدن به سن تحصیل، به مکتب خانه رفت و با فراگرفتن مقدّمات و ادبیات، در زادگاهش رشد و نمو یافت.
درخشش در تهران
سید رضا، براى ادامه تحصیل و فراگیرى علوم اسلامى به تهران رفت و در مدرسه «آصفیّه»این شهر به کسب علوم و معارف دینى پرداخت. وى روزها مشغول درس و بحث بودو شب ها جهت استراحت به منزل خویشانش مى رفت.
او در این ایّام با دو مسئله اساسى مواجه بودهم باید از مادر و برادرانش سرپرستى مى کرد و آنها را در کشاورزى و امرار معاش یارى مى رساند و هم به درس و بحث هایش مى پرداخت. علاوه بر این، پرداختن به امور اجتماعى نیز از دیگر دغدغه هاى فکرى آن عالم برجسته بود. به این جهت، ناگزیر ساعات زندگى اش را تقسیم کرده بود. وى از صبح شنبه تا ظهر چهارشنبه در تهران اقامت داشت. مهمترین اشتغال او در ایّام تحصیل، رسیدگى به امور اجتماعى بود. از بعد از ظهر چهارشنبه تا عصر جمعه، به فیروزآباد بر مى گشت و به امور خانواده مى پرداخت و در کارهاى کشاورزى به برادرانش کمک مى کرد و با راهنمایى آنها، مخارج زندگى شان را تهیه مى کرد.
سه تن از استادان برجسته اى که آیت الله فیروزآبادى در تهران، نزد آنان دروس سطح را فراگرفت، عبارتند از:
1. حاج میرزا مسیح طالقانىوى از عالمان بزرگ و از مدرّسان بنام مدرسه خان و مروى (فخریه) تهران بود و شاگردان بسیارى تحویل جامعه اسلامى داد. عالمان نام آورى چون حاج سیّد رضا فیروزآبادى، حاج میرزا عبدالله سعید تهرانى، حاج شیخ مرتضى زاهد (حمام گلشنى) و... از شاگردان وى مى باشند. وى در سال 1327 ق. دارفانى را وداع گفت و در قبرستان ابن بابویه در ایوان مقبره فیلسوف بلندآوازه، میرزا ابوالحسن جلوه زواره اى مدفون گشت[1].
2. آقا سیّد ریحان الله کشفى بروجردىاو در جمادى الاولى 1262 ق. چشم به جهان گشود. آقاى غلامرضا مولانا در ستایش او از کتاب ارزشمند نقباءالبشر، مطلب زیر را نقل مى کند:
«سید ریحان بروجردى، عالمى کبیر و فقیهى جلیل و زعیمى مطاع بود. مبادى و سطوح را در بروجرد فرا گرفت و سپس به اصفهان رفت و از بعض دانشمندان بهره ور و از آن جا به نجف اشرف مهاجرت و در محضر اساتید آن عصر حاضر تا حائز مرتبه بلند شد و به بروجرد و همدان بازگشت و در عصر ملاّعبدالله همدانى در همدان، به وظایف شرعیه قیام نمود و بعد همدان را رها و به تهران رحل اقامت افکنداز آن پس مرجع خاص و عام شد[2]».
کتاب هاى ریحان القلوب (در اخلاق)، فواکه الفقهاء (در فقه)، ترجمه خلاصة الاذکار، شموس الطالعه (درشرح زیارت جامعه)، از مهمترین تألیفات وى به حساب مى آیند[3].
3. حاج سیّد على اکبر تفرشى[4]
وى از عالمان برجسته اى بود که در فقه و اصول به درجه رفیع اجتهاد نائل شد. با این که بستگانش از اعیان و دولت مردان آن روزگارش بودند، ولى او زندگى درویشى منشى و قناعت ورزى را برگزید. از حیث تقوا و ورع، سرآمد روزگار بود. سال ها در نجف اشرف تحصیل کرد و از شاگردان ممتاز شیخ اعظم، شیخ مرتضى انصارى محسوب مى شد. بعد از رحلت استاد گرانمایه اش، از نجف به تهران بازگشت و بنا به خواهش بستگانش، در آن شهر رحل اقامت افکند و به تبلیغ و ترویج احکام، اقامه جماعت و حل و فصل امور مردم و تربیت شاگردان پرداخت. سرانجام در سال 1310 ق. چشم از جهان فروبست و در جوار سیّدالکریم حسنى در مقبره اى که اکنون به «تفریشى» معروف است، خوش آرمید[5].
در سرزمین امامان(علیهم السلام)
جوان پرتلاش سرزمین رى، پس از مدتى تحصیل در تهران، براى زیارت و ادامه تحصیل به عراق مهاجرت کرد و از فضاى معنوى حریم حسینى و علوى استفاده کرد. او بعد از ورود به عراق، وارد شهر کربلا شد و بعد از زیارت حرم امام حسین و ابوالفضل العباس(علیهما السلام)، در درس آیت الله حاج سیّد اسماعیل صدر (متوفّاى 1341 ق.) حاضر شد و به مدت چهار ماه، بهره برد[6] و پس از آن، براى زیارت و افزایش معلوماتش، رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف شد. بزرگان زیر از برجسته ترین استادان آیت الله فیروزآبادى در حوزه علمیه نجف بودند:
1. ملاّ محمّدکاظم خراسانى معروف به آخوند خراسانى.
2. حاج میرزا حسین خلیلى تهرانى.
3. سیّد محمّدکاظم طباطبایى یزدى.
4. آیت الله شریعت اصفهانى[7].
وى تحصلیش را با همّت و پشتکار شگفت انگیزى ادامه داد تا این که موفّق به دریافت اجازه اجتهاد شد.
پس از رحلت استاد گرانقدرش، آیت الله شریعت اصفهانى، دیگر توقف را در آن جا صلاح ندانست و براى خدمت رسانى به مردم، وارد ایران شد و در شهر مذهبى رى رحل اقامت افکند و به ترویج دین، اقامه جماعت، دستگیرى از مستمندان و بینوایان و رسیدگى به بیماران و غریبان پرداخت.
ویژگى هاى اخلاقى
یکى از امتیازات آیت الله فیروزآبادى این بود که وى در برخورد با اقشار مختلف مردم، از حسن معاشرت و سیرت پاک برخوردار بود. آن چه در زیر مى آید، محورهاى شایستگى هاى اخلاقى او که هریک مایه عبرت و نشانه عقل و درایت اوست، عبارتند از:
1. اطاعت و بندگى
وى از سنین کودکى به عبادت و راز نیاز عشق مى ورزید. هنوز چند بهار از زندگى پربارش نمى گذشت که اعمال عبادى خویش را انجام مى داد. وى در ضمن وصایایى که در 14 آبان 1337، در 90 سالگى، در جمع اعضاى خانواده اش ایراد کرد، به عبادات دوران کودکى اش اشاره کرده، مى گوید:
«از چهار سالگى، شروع کردم به نماز خواندن چیزى بلد نبودم گریه مى کردم پدرم کلمه به کلمه مى آموخت و من در تعقیب او کلمه ها را ادا مى کردم و افعال را به جا مى آوردم.
در 6 سالگى دیدم پدر و مادرم روزه مى گیرندپرسیدم: چرا شما چیزى نمى خورید؟ مى گفتند: خدا فرموده. گفتم: پس اگر خدا فرموده، من هم مى گیرم. گفتند: خدا به تو واجب نکرده. گفتم: واجب هم نکرده باشد، باز روزه مى گیرم على رغم میل پدر و مادرم روزه مى گرفتم. گاهى در تابستان ها ضعف و سستى بر من عارض مى شد. من را نزد زنى فرستادند تا با ایجاد ترس مانع روزه گرفتنم شود. آن زن تا غروب از من مواظبت مى کرد. هر روز غروب ها مرخص مى کرد تا به خانه برگردم البته همیشه این طور نبود. یک روز بعد از غروب آفتاب هم مرا نگه داشت. با تاریک شدن هوا، چوب و فلکى آورد. پاهایم را در فلک گذاشت و شروع کرد به زدن. گفتم: من کارى نکرده ام. گفت: چرا روزه مى گیرى؟ گفتم: پدر و مادرم روزه مى گیرند، من هم مى گیرم. پدر و مادرم گفته اند: هرکس روزه نگیرد، به جهنم مى رودبه این جهت، من هم روزه مى گیرم ولى آن زن از بنده التزام گرفت تا دیگر روزه نگیرم. آنگاه مرا مرخص کرد. از آن روز تاکنون که 90 سال از عمرم مى گذرد، روزه ام را گرفته ام[8]».
2. ترحّم بر حیوانات
یکى از نشانه هاى بارز انسان هاى مؤمن، مهربانى و ترحّم بر مخلوقات خداست. عالم فرهیخته دیار رى، در همان گفتار اخلاقى اش، سخنى دارد که بیانگر حماسه محبت و نشانه لطف و احسانش به حیوانات و پرندگان مى باشد. او خود در این مورد مى گوید:
«... تا اینکه مرا بردند تهران و به مدرسه گذاشتند. یک پول ناهار هم قرار شد به بنده بدهند. شب مى رفتم منزل خویشانم به جهت شام پول ناهار را ـ من ناهار نمى خوردم ـ جمع مى کردم. شب جمعه که مى شد، مى رفتم نزدیک سیّد اسماعیل که ـ حالا در تهران معروف است ـ آنجا گنجشک فروشى بودگنجشک هم یک ده شاهى یا یک عباسى بود. هرچه گنجشک بود، به اندازه پولم مى خریدم همه را آزاد مى کردم[9].»
وى از همان کودکى به حیوانات ترحم مى کرد. و گاهى به اطراف شهر مى رفت و چنانچه گنجشکى به دستش مى افتاد، با خودش مى برد و بزرگش مى کرد و سپس آزادش مى نمود. از نکات برجسته دیگر این است که وقتى مورچگان را مى دید که با زحمت زیاد به آشیانه هاى خود دانه مى برند، مقدارى دانه، نزدیک لانه آنها مى ریخت تا آنها با زحمت کمتر معاش خود را تهیه کنند.
3. ایمان به تساوى حقوق انسان ها
میزان معرفت و کانون محبتش به آیین اسلام، موجب شد تا وى افراد را از روزنه شرع بنگرد و آنها را داراى حقوقى یکسان بداند و ذاتاً میان آنان تفاوت قائل نشود. او خدمت به خلق خدا را واجب مى دانست. یکى از توصیه هایش به دیگران این بود که خلق خدا را دوست بدارند و دیگران را مثل خود فرض کنند. هیچ وقت درصدد ایجاد نام و شهرت براى خودش نبود. به کسى فخر نمى فروخت و کسى را کوچک نمى شمرد.
4. اسوه خدمتگزاران
او با عشق و علاقه و همّت و پشتکار، ثابت کرد که انسان با دست خالى نیز مى تواند خدمتگزار دین و جامعه باشد. وى خود آستین همّت بالا زد و در ساختن بناهاى خیریّه، گوى سبقت را از همگنانش ربود و سرانجام به مقام ارجمند «اسوه خدمتگزاران» دست یافت. وى در بخشى از وصایاى حکیمانه اش مى گوید:
«خدا را شاهد مى گیرم اگر کسى در صدد خدمت به خلق باشد، اگر خدا صلاح بداند، در هر دو دنیا به او عوض مى دهد. از خودمان چیزهاى بزرگ، عبادت هاى بزرگ، خدمت به خلق، خدمت به بیچارگان به یادگار بگذاریم. جمع کردن مال و گذاشتن و رفتن، هنر نیست. چه بسیار افرادى که مال جمع کردند، گذاشتند و رفتند.
در هر صورت، بر ما واجب است همیشه عبادت خدا، خدمت به خلق خدا، احترام خلق خدا را داشته باشیم[10].»
5. سیرت نیکو
وى در رفتار و کردار با دیگران، شیوه خداپسندانه اى اختیار کرده بود. با مردم با صمیمیت، ملایمت و صادقانه رفتار مى کرد. از برخوردهاى خشونت آمیز و غضبناک پرهیز مى نمود. و به حدّى اخلاق اسلامى را رعایت مى کرد که مورد محبّت دیگران قرار مى گرفت. تواضع و فروتنى اش، مایه جلب و نزدیکى دیگران مى شد. خلوص و ساده زیستى اش باعث شده بود تا توانگران به کمکش بشتابند و در ساختن بیمارستان و دیگر بناهاى خیریّه، آن مرد نیکونام را یارى دهند. علاوه بر این، حاکمان و زمامداران نیز به وى محبّت داشتند و شیفته صفا و رفتار اسلامى او مى شدند.
وى در فرازى از توصیه هاى اخلاقى اش، به رفتار نیکو با دیگران، اشاره کرده، مى گوید:
«اخلاق مان را خوش بکنیم. با مردم، با دوستى و محبت و اخلاق خوش زندگى کنیم تا هم خدا را خوش بیاید و هم خلق خدا را راضى نگه داریم[11].»
6. بذل مال و انفاق ماندگار
انفاق و دستگیرى از مستمندان و درماندگان، از دیگر ویژگى هاى اخلاقى آن فاضل ارجمند بود. وى در حد توان، دست فقیران و بینوایان را مى گرفت و گره از مشکلات آنان مى گشود. یار و یاور درماندگان و بى بضاعتان بود. نسبت به بینوایان، سخت دلسوز و فداکار بود و قدرت تحمّل رنج و عذاب آنان را نداشت. داشتن این روحیه، او را وادار کرده بود تا در سال 1326 ش. در رأس هیئتى جهت رسیدگى به امور سیل زدگان، به خرمشهرعزیمت کند و از نزدیک مصائب مردم و عشایر محروم آن شهر را مورد رسیدگى قرار دهد[12].
7. مهرورزى و دلسوزى
او نسبت به دیگران، دلسوز و مهربان بود. در شادى آنان، شادمان و در غم آنان، غمناک مى شد. وى در سال هاى شورانگیز جوانى که در حوزه علمیه تهران مشغول تحصیل بود، شبى براى نماز به مسجد جامع که نزدیک مدرسه اش بود، رفت. هنگام بازگشت شخصى را دید که در کوچه، زیر برف خوابیده است. نزدش رفت و پرسید: چرا این جا خوابیده اى؟ او در حالى که ناله مى کرد، گفت: جایى ندارم و رویم هم نمى شود که به خانه کسى بروم تب کرده ام و حالم خیلى بد است. او را به حجره اش برد و تا فرداى آن شب از او پرستارى کرد[13].
از دیگر نشانه هاى مهرورزى او، رسیدگى به وضع بیماران بود. نیمه هاى شب به بخش هاى مختلف بیمارستانش سر مى زد و در آن لحظات تنهایى بیماران، آنان را عیادت مى نمود و با تفقّد و دلجویى، مونس و غمخوار آنان مى شد و ساعاتى را در گفت و گو با آنان مى گذراند[14].
8. در اندیشه مرگ
آن عالم فرهیخته، از همان آغاز زندگى، خود را مهاجرى مى دید که دیر یا زود باید از قفس تنگ دنیا برهد و به عالم جاویدان آخرت بپیوندد. او این احساس غریب را از کودکى به همراه داشت و همین تصویر آن سفر بى بازگشت، او را فوق العاده خدوم و نیکوکار ساخت. به همین جهت، تا غروب زندگى، از ساختن و سوختن باز نایستاد.
آن چه در پى مى آید، تصویرى از مرگ است که او از دوران کودکى اش همواره در ذهن داشته است:
«چهار ساله بودم همسایه اى به نام غلامحسین داشتیم که از دنیا رفت. همراه پدرم در تشییع جنازه او شرکت کردم. جنازه را در گورستان دفن کردند. هنگام برگشت، از پدرم پرسیدم: چرا همسایه مان را زیر خاک کردند؟ در پاسخ گفت: مُرد و خاکش کردند. گفتم: دیگر به خانه اش نمى آید؟ گفت: نه. گفتم: ماهم همین طور مى شویم؟ گفت: بله. از آن زمان تاکنون، در دنیا راحت نبودم. همیشه حادثه مرگ همسایه مان به یادم مى آمد و ناراحتم مى کرد. براى گریز از این ناراحتى، از پدر و مادرم پرسیدم: چه کنم تا وقتى مُردم، راحت باشم؟ گفتند: انسان باید دروغ نگویدکسى را اذیت نکندمال کسى را نخوردنمازش را بخواندروزه اش را بگیرد و...[15]».
خدمات جاویدان
آیت الله فیروزآبادى نه با احساس و شعار، بلکه با عشق و شور، در جهت رفع نیازهاى مردم کوشید و از خود بناهاى ارزشمندى به یادگار گذاشت. بناهایى که امروزه تصویرى از خدمات او را به نمایش مى گذارند و او را به عنوان سرمشق خادمان و اسوه دلسوزان معرفى مى کنند. بخشى از جویبارهاى ماندگارى که از چشمه زلال همّت او نشئت گرفته اند، عبارتند از:
الف) بیمارستان
او طى سال هاى 1294 تا بعد از 1322 ش. یعنى در دوره هاى سوم، ششم، هفتم و چهاردهم، نماینده مجلس بود. سال ها حقوقش نمایندگى اش را دریافت نکرد تا جایى که مورد اعتراض دیگر نمایندگان قرار گرفت. اعتراضات آنان او را به فکر فرو برد و اندیشه یارى محرومان، افکارش را پریشان کرد. آنگاه با همّت بالا و ایمان راسخ، قامت برافراشت و به ساختن بیمارستان «فیروزآبادى» همّت گماشت.
طبق بعضى از نوشته ها، فکر اوّلیّه ساخت این بیمارستان، توسط شهید مدرّس مطرح شده بود و آیت الله فیروزآبادى با همّت والاى خویش، دعوت آن شهید گرانقدر را اجابت کرد و آستین همّت برافراشت و به پیشنهاد شهید مدرّس، آن بیمارستان را به نام خودش، نامگذارى کردند. آقاى محسنى ملایرى در این باره مى گوید:
«... از قضایاى جالب دیگر که کسى اطّلاع ندارد، بناى ساختمان فیروزآبادى است که روزى مدرّس، فیروزآبادى، ناظم العلماء ملایرى، قوام الدوله، مؤتمن الملک، مشیرالدوله، وثوق الدوله، فیروزالدوله و مستوفى را در منزل خود دعوت کرد و فرمود: شما به این حقوق مجلس نیاز نداریدپول آن را جمع کنید و یک بیمارستان درست کنیدهمگى قبول کردند. فیروزآبادى مأمور این کار شد و باغ حرمة الدوله، یعنى زمین این باغ را نیز مترى یک قِران خریدندمرحوم خرّازى و چند نفر دیگر نیز به آنان پیوستندقسمت اوّلیه ساختمان ساخته شد[16]».
به هر حال، فکر اولیّه ساخت این بیمارستان، از ابتکارات هر کدام از آن دو عالم بزرگوار باشد، افتخار بزرگى است. هم زهد شگفت شهید مدرّس را مى رساند و هم نشان از همّت والاى آیت الله فیروزآبادى دارد. چیزى که در حقیقت آن ابهامى وجود ندارد، این است که مرحوم فیروزآبادى تا دوره هفتم، از حقوق نمایندگى اش استفاده نکرد و در این زمان، «ارباب کیخسرو» که نماینده زرتشتیان و صندوقدار مجلس بود، به ایشان گفت: اگر حقوق خود را نمى گیرید، مجبورم به صندوق دولت برگردانم. ایشان ضمن دعوت وى به خویشتن دارى مى گوید: قدرى صبر کن تا مصرفى به نفع عامه برایش پیدا کنم.
اندیشه چگونگى مصرف حقوق نمایندگى و عشق و علاقه اش در ساختن بیمارستان، او را به نزد آیت الله شهید حاج شیخ محمّدتقى بافقى[17]که از عالمان بنام و عارفان زمان بود، کشانید و با مشورت و اجازه او، باغ معروف به حرمت الدوله را که در حدود 42 هزار متر مربع زمین و دو دانگ قنات آب بود، به مبلغ 000/42 ریال خرید و شالوده آن بناى همیشه سبز را فراهم ساخت.
وى در آغاز، با ساختن دو اتاق، درمان مریض ها را آغاز کردسپس با توجه به قدرت مالى و گسترش نیازها، بناى بیمارستان را افزایش داد و با تکمیل بخشى از آن، در 25 اسفند 1313 ش. بزرگان شهر و دولت مردان وقت را فراخواند و در جمع آنان، آن بناى خیریه را افتتاح کرد و بعد روند تکمیل و توسعه کمى و کیفى بیمارستان را همچنان ادامه داد تا جایى که در هنگام فوتش، مجهّز به ششصد تختخواب و درمانگاه و... گردید.
در سیر تکمیلى بیمارستان، دو نکته زیر شایان توجه است:
1. آن عالم جلیل و خادم کم نظیر، در ساختن بیمارستان تلاش فروان کرد و گاه مانند یک کارگر ساده، لباس کار مى پوشید و به فعالیّت مى پرداخت.
2. جذب کمک هاى افراد خیّر و ساماندهى این کمک ها، از دیگر راهکارهایى بود که آن عالم وارسته در پیشبرد بیمارستان به کاربست و با مدیریت صحیح و ایجاد شوق در میان توانگران خیّر، از سرمایه آنان در پیشبرد اهداف خداپسندانه خویش استفاده فراوان کرد.
وى با اشاره به هدف خداپسندانه و عمل بشردوستانه اش در ساختن این بیمارستان مى گوید:
«خدمت به موجوداتى که خدا خلق کرده، به هر شکلى و در هر لباسى که ممکن باشد. دلم مى خواهد برادران دینى هم به برادران دینى خودشان، کسان و دوستان خودشان و... بلکه ]به[ بشر روى زمین، خدمت بکنند. امیدوارم از درگاه خداوند، روزى بیاید که در دنیا تمام افراد بشر، همه مثل هم بشوند. این جنگ هاى وحشیانه، این آدم کشى هاى بى رحمانه و... همه از دنیا رفع بشودهمه باهم دوست بشوندبرادر بشوند... . خدا مى داند من بنا را بر این گذاشته ام هیچ ضررى هم ندیده ام. خدا موفقم کرده است ]که[ یک خدمت بزرگى به خلق دنیا بکنم و آن این بود که یک مریضخانه اى در صدد ساختنش بر آمده ام که فعلاً جاى 600 تختخواب به جهت مریض ها تهیه شده است. انشاءالله خدمت به همه جامعه بکند... خلاصه بنایم همیشه خدمت بوده است[18].»
لازم به ذکر است که اکنون این بیمارستان در ابعاد مختلف گسترش یافته، در حدود 15 هزار متر مربع دیگر، بر مساحت آن افزوده شده است و با داشتن بخش هاى مختلفى چون عفونى، جراحى، فیزیوتراپى، رادیوگرافى، سى سى یو، زایشگاه، درمانگاه، چندین خانه جهت اقامت پزشکان بیمارستان و...، در مجموع داراى شش صد تخت مى باشد و با داشتن 35 موقوفه[19]، یکى از مهمترین بیمارستان هاى شهر رى محسوب مى شود.
یکى از جلوه هاى این بناى ارزشمند، پرستارى از مردان نیک نام تشیّع است. از آغاز تاکنون، ده ها تن از مراجع عالیقدر شیعه و صدها تن از عالمان و دانشمندان بلاد اسلامى در این بیمارستان بسترى شده، مدتى از ایّام زندگانى خویش را بر روى تخت هاى آن گذرانیده اند و روح ملکوتى برخى از آنان از آن جا به ابدیّت پیوسته است. و این مى تواند فروغى دیگر، از همّت بالاى آن مرد بزرگ باشد[20].
ب) مساجد
آیت الله فیروزآبادى یکى از نیکوکاران موفقى بود که عطش خدمتش هرگز فروکش نکرد. او همواره در پى ساختن و سازندگى بود. یکى از آثار نیک آن عالم وارسته، تأسیس ده ها مسجد در مناطقى چون رى، فیروزآباد، عمادآور و شهریار بود. بزرگترین این مساجد، مسجد جامع فیروزآبادى است که در جنب مزارش ـ شهر رى ـ قرار دارد و با مناره اى بلند و زیبا، منظره باشکوهى به وجود آورده است[21].
ج) بنیاد فیروزآبادى
از آن جایى که آیت الله سیّد رضا فیروزآبادى تشنه خدمت و عاشق خدمت رسانى بود، با این مقدار، عطشش فرو ننشست و فعالیّت هایش را ادامه داد. یکى دیگر از کارهاى پرارج و زیبایش، ساخت و تأسیس مؤسسه فرهنگى تربیتى «بنیاد فیروزآبادى» بود. وى این اقدام خداپسندانه را بعد از فراغت از ساخت بیمارستان، آغاز کرد. این مجموعه که داراى پرورشگاه، دارالایتام، دبستان و دبیرستان بود، براى تربیت و تعلیم کودکان فقیر و یتیم و نونهالان بى بضاعت در نظر گرفته شد. از آنجایى که آن مرحوم، این مجموعه فرهنگى را در سال هاى پایانى عمرش تأسیس کرد، مسئولیت اداره آن را به جمعى از رجال خوشنام و نیکوکارى سپرد که فرزند ارجمندش «حاج سیّد محمّد فیروزآبادى» یکى از آنان بود[22].
د) مدرسه علمیّه
یکى دیگر از فعالیّت هاى چشمگیر آن خادم صادق، تأسیس مدرسه علمیه «رضائیه» است. این مدرسه، در خیابان سیروس تهران، جنب حسینیه و مسجد تکیه رضا قلى خان قرار دارد[23].
هـ.) مقبره فیروزآبادىیکى از پرتوهاى نورانى ستاره فروزان رى، اندیشه محل دفن اموات مسلمین بود. وى زمینى را که جنب مسجد و بیمارستانش قرارداشت، به این منظور خریدارى کرد و در آغاز، آن جا را محل دفن جسم خسته از تلاش هاى بى شمار خویش قرار داد و آن گاه مؤمنینى از بستگان و... در جوارش جاى گرفتند و اکنون این مکان، یکى از قبرستان هاى معروف شهر رى به حساب مى آید[24].
فعالیّت هاى سیاسى
عالم گرانقدر شهر کهن رى، داراى شم سیاسى، کیاست و مردم دارى بود. او سیاست را ملازم روحانیت مى دانست و به همین جهت، همزمان با اشتغال به تحصیل، به بحث و مطالعه در امور سیاست و اداره امور کشور پرداخت. در انقلاب مشروطیت نیز تلاش فراوانى کرد و از این انقلاب حمایت نمود. برخى از محورهایى که بیانگر تلاش وى در عرصه سیاست است، به شرح زیر مى باشند:
1. در سنگر مجلس
اوّلین دوره نمایندگى او در دوره سوم مجلس (1294 ش.) بود که از طرف مردم «غار و فشافویه» به عنوان نماینده مجلس شوراى ملّى انتخاب شد. در دوره هاى ششم (1305 ش.) هفتم (1307 ش.) و چهاردهم (1322 ش.) نیز به نمایندگى از مردم تهران، رى و حومه به سمت نمایندگى این مجلس انتخاب گردید. وى به عنوان یک روحانى دلسوز و دردمند، خود را بلندگوى اسلام و ارزش ها مى دانست. به طور کلّى مى توان عُمق دیانت، نوع اندیشه، روش سلوک و تفکّرات سازنده و ارزشمند آن عالم بزرگوار را از نطق هایش در مجلس، شناخت. حفظ امنیّت، دفاع از استقلال کشور، عدم استخدام متخصصان خارجى، تن ندادن به تجددگرایى، آبادانى و سازندگى، رشد کمى و کیفى زندگى مردم، بالا بردن سطح صادرات، کاستن حجم واردات، مخالفت با حیف و میل اموال عمومى، عدم تحمیل مخارج غیر ضرورى بر بودجه کشور، تولید و ایجاد اشتغال، حمایت از ضعیفان و مستمندان و...، از مهمترین خواسته هاى آن عالم مبارز، در آن روزگار بود.
آن چه در زیر مى آید، فرازهاى از سخنرانى هاى او در مجلس شوراى ملّى است:
الف) مدافع دستورات دین
او در مرحله نخست، دفاع از دستورات اسلام را وظیفه خود مى دانست و در اجراى آن دستورات تلاش فراوان نمود. وى در هنگام مذاکره پیرامون تفسیر یکى از مواد قانون مجازات عمومى گفت:
«قانون مجازات شرعى، چه نقصى دارد که قانون مجازات عمومى را مى خواهند اجرا کنند[25]؟
همچنین در مورد اجراى احکامى چون قصاص قاتل، قطع انگشتان دزد و... گفت:
«با اجراى این احکام، آسایش نوع بشر فراهم مى شود و اگر کسى بگوید نقص دارد، از عدم اطّلاع است[26]».
ب) دفاع از حقوق مردم
او به مجلس نرفته بود، تا مثل بعضى از نمایندگان، به نان و نوایى برسد و آسایش خود را بر رنج توده هاى محروم و مستضعف ترجیح دهد. او خود را حامى و مدافع حقوق پایمال شدگانى مى دانست که وى را به عنوان نماینده برگزیده بودند و به همین جهت، با شجاعت و قاطعیت، همواره از حقوق مردم و ارزش هاى دینى و ملّى دفاع مى کرد.
وى در جلسه 28 اسفند 1305 ش. مجلس، با صلابت و شجاعت چنین به دفاع از موکّلینش پرداخت:
«... من آمده ام این جا که یک شاهى هم حق موکّلین خودم را حفظ کنم... من حرفم را مى زنم. من هرگز حاضر نیستم موکلین مرا غارت کنید...[27]».
وى در سخنرانى دوم آبان 1306 ش. خطاب به نمایندگان گفت:
«... ما این جا آمده ایم که حفظ حقوق این ملّت را بکنیم. ما این جا آمده ایم که خودمان اوّلاً طمع به مال ملّت نکنیم بعد هم نگذاریم دیگران این کار را بکنند...[28]».
ج) مخالفت با مصارف بیهوده
از آن جایى که آیت الله فیروزآبادى، از میان مردم مستضعف و مظلوم برخاسته بود، تمام همّتش بر نجات آنان از فقر و بدبختى بود. مخارج و مصارف بیهوده اى را که بعضى از نهادها و دولت مردان انجام مى دادند را باعث فقر بیشتر مردم مى دانست و این گونه مصارف را خلاف عرف و شرع بر مى شمرد. به همین جهت، با این نوع مخارج به مبارزه برخاست. وى در جلسه 31 فروردین 1306 ش. گفت:
«بنده خیلى متأسفم از اخلاق بد خودم ولى چه کنم بنده شخصى هستم رعیت و رعیت زاده توى ده با رعایا زندگانى کرده ام و با احوال آنها آشنا هستم. این جا من مى بینم که این وجهى که جمع شده است، تمام از فقرا گرفته مى شود. کسى که یک سیر آب نبات بخواهد بخورد، باید صد دینار به دولت پول بدهد. این جور، این پول ها جمع شده و از این مردم گرفته شده است... . خرج ما، خرج اروپایى استولى دخل ما، دخل ایرانى. وقتى دخل ما ایرانى شد، باید خرجمان هم ایرانى باشد. باید در خرجمان هم دقّت کنیم و نباید بى دقّت نظر، خرج اروپایى بکنیم[29].»
همچنین وى در جلسه 18 آبان 1306 ش. گفت:
«... ماها باید حافظ بیت المال مسلمین و ملّت باشیم و اگر بدانیم صد هزار تومان از مال ملّت حیف و میل شده است یا اختلاس شده است، باید اقدام کنیم بایستیم اظهار کنیم جدّیت کنیم تا آن چیزى که اختلاس شده برگردد و براى دفعات دگر هم سابقه نشود و مال مردم، به مصرف خود مردم برسد...[30].»
د) دفاع از بیت المال مسلمین
سید جلیل و عالم فهیم سرزمین رى، اجراى قانون اسلام و دفاع از بیت المال مسلمین را وظیفه خود مى دانست و همواره مى کوشید تا دست خائنان و متجاوزان به بیت المال مسلمین را قطع و کوتاه سازد. خطابه او در جلسه 25 آبان 1306 ش. در جمع نمایندگان مجلس شوراى ملّى، بیانگر همّت، صلابت، هوشیارى و بیدارى آن مدافع حریم دین و دیانت مى باشددر این سخنرانى آمده است:
«...از آنجایى که شارع مقدّس یک قانونى دست ما داده است، ما نمى خواهیم از آن قانون تجاوز کنیم و آن این است که حفظ بیت المال مسلمین، بر ما و تمام افرادى که این جا هستند، واجب است...[31]».
در 16 آذر 1306 ش. در حضور جمعى از نمایندگان، در سخنانى قطع دست خائنان و سارقان را آرزو کرد که متأسّفانه در طول حیات پربارش، به وقوع نپیوست. او در این سخنرانى این، علاقه قلبى خود را چنین اظهار کرد:
«بنده امیدوارم که یک زمانى برسد که سارقین و مختلسین مجازات شوند و امیدوارم که یک وقتى بیاید که دست سارقین و خائنین از سر اموال عمومى مردم کوتاه شود و دست هایى که از این اشخاص حمایت مى کنند، از بین بروند و هیچ وقت حمایت از جنایتکار نکنندهیچ وقت حمایت از قاتل نکنند و هیچ وقت حمایت از کسانى که شب و روز در صدد بردن مال مردم و خوردن مال مردم هستند، نکنند...[32]».
2. همکارى با شهید مدرّسآیت الله فیروزآبادى در زمان نمایندگى، نظرات خویش نسبت به مصالح کشور و حفظ حقوق ملّت را بدون ترس و واهمه، ابراز مى داشت و از هیاهو و جنجال آفرینى رضاخان و برخى از نزدیکانش نمى هراسید.
در دوره پنجم مجلس شوراى ملّى بود که زمزمه جمهوریت در ایران به وجود آمد. در آن سال، چند نفر در ورامین، در جریان انتخابات نمایندگان مجلس کشته شدند. این عالم انقلابى معتقد بود که در شرایط کنونى، نظام جمهوریت، کارگشا و پسندیده نیست زیرا خود شاهد بود که این نظام، براى کسانى که براى جان انسان ها ارزش قائل نیستند و بر سر مسئله انتخابات، چندین نفر را مى کشند، سودمند نیست. به این جهت، عملاً در صف حامیان شهید مدرّس[33] ـ که قهرمان مبارزه با جمهوریت بود ـ قرار گرفت و با تطمیع و تهدیدهاى موافقان نظام جمهورى، دست از مخالفت برنداشت. علاوه بر این، با حضور اصناف تهران در منزلش، انجمنى بر ضد نظام جمهورى به وجود آورد و سرانجام از طرف حکومت نظامى وقت[34]، در جلسه اى که در یکى از شب ها پیرامون این مسئله تشکیل شده بود، دستگیر شد. نامه هایى که آن دو همسنگر شجاع در تاریخ 9 و 23 شهریور سال 1305 ش. با جمعى از نمایندگان منفرد خطاب به رئیس مجلس وقت نوشتند، میزان همکارى و همآهنگى آن دو را به خوبى نشان مى دهد. آن چه در پى مى آید، متن نامه 23 شهریور آنان مى باشد:
«مجلس شوراى ملّى
به تاریخ 23 شهریور 1305
هو
مقام منیع ریاست مجلس مقدّس، دامت شوکته
ما منفردین، امضا کنندگان ذیل، تمایل خود را نسبت به آقاى آقامیرزا حسن خان مستوفى اظهار مى نمائیم. امضاءها[35]»
بر اساس همین روابط سازنده و همفکرى بود که او به آسانى از ترور شهید مدرّس نگذشت و با پیگیرى و مطرح ساختن آن در مجلس، خواستار کشف و شناسایى عاملان آن شد[36]. وى در تاریخ 10 آبان 1305 ش. خطاب به نمایندگان مجلس گفت:
«... متأسفانه مى بینیم در پایتخت ایران، نزدیک مجلس شوراى ملّى، نیم ساعت از آفتاب گذشته، نسبت به آقاى مدرّس این قضیه مهم اتّفاق افتاده است و چند روز است انتظار تمام ملّت از دولت این است که کشف این مسئله شده باشد و بنده امیدوارم که به زودى موفق به کشف این مسئله بشوند که در واقع به حیثیات تمام این ملّت بر مى خورد. به جهت این که یک همچو امر به این بزرگى که در روز و نزدیک مجلس شوراى ملّى واقع شده، دولت و نظمیه نتوانند کشف کنند، در واقع به حیثیات تمام مردم بر مى خورد و امیدوارم یک جدیتى بفرمایند که زودتر کشف این امر بشود که اسباب رو سفیدى همه ماها شود[37]».
اگرچه مرحوم فیروزآبادى در برخى مسائل سیاسى، آن هم در جزئیات، با شهید مدرّس اختلافاتى داشت، امّا این مقدار اختلاف با توجه به این که هردو از عالمان بنام و از نمایندگان مطرح مجلس بودند، کاملاً طبیعى و قابل قبول است. یکى از اختلافات آن دو، ادامه قرارداد «میلسپو» بود که مدرّس با آن مخالفت و فیروزآبادى از آن جانبدارى مى کرد[38].
3. هم اندیشى با مبارزى دیگر
آیت الله فیروزآبادى با این که در مرکز کشور و در سِمت نمایندگى مجلس قرار داشت، طبعاً از محدویت هاى خاصى رنج مى برد. از این رو، هرگز از افشاگرى و حمایت از انقلابیون عصر خویش دست برنداشت ولى موضع گیرى هاى او با توجه به موقعیتى که داشت، با احتیاط صورت مى گرفت. یکى از برجسته ترین تحوّلات سیاسى مهم عصر او، نهضت آقانورالله[39] بود. او در این باره، با احتیاط و شجاعت، با رهبران این نهضت به هم اندیشى پرداخت. براى روشن شدن مطلب، لازم است به آن نهضت و حرکت احتیاط آمیز فیروزآبادى و سایر عالمان تهران اشاره کنیم.
پنجم ربیع الاول سال 1346 ق. نقطه اوج مبارزات حاج آقا نورالله در اصفهان بود. او در این سال، قیام همه جانبه اى را با فراخوانى عالمان طراز اوّل شهرهاى مختلف ایران شروع کرد و به وسیله پیک، نامه و تلگراف، از روحانیان برجسته شهرهاى مختلف خواست تا هرچه زودتر خودشان را به شهر قم برسانند و خود نیز همراه با سیصد تن از عالمان طراز اوّل شیعه، روانه شهر مقدّس قم شد.
به دنبال مهاجرت سراسرى عالمان برجسته به سوى قم، طبقات مختلف مردم، بخصوص نیروهاى سیاسى به هیجان آمده، زمینه حرکتى بزرگ و اساسى در عزل رضاخان از سلطنت به وجود آمد. رضاخان که از این قیام هماهنگ روحانیت به وحشت افتاد، در حضور جمعى از اطرافیانش گفت:
«مدرّس کم بود، حالا آخوندها هم بر علیه من به قم لشکر کشى نموده اندبا این لشکرکشى چه کنم»؟
اطرافیان او براى آرامش دل پریشانش گفتند:
«شما که این همه سران عشایر و خوانین و مخالفین عمده را نابود کرده اید، یک آخوند که بیشتر نیست».
او در پاسخ گفت:
«قضیّه کوچک نیست آن اصفهانى، آدم خطرناکى است».
عالمان انقلابى با استقرار در قم، اهداف خود را در شش ماده نوشتند و به دربار فرستادند. دستگاه ستم شاهى که به وحشت افتاده بود، براى انجام تقاضاهاى آنها قول مساعد داد و خاطر نشان کرد تا عالمان معترض و انقلابى، براى پیگرى و مذاکرات بیشتر، به تهران بیایند. آقا نورالله که از دسیسه هاى رضاخان اطّلاع داشت، با این تقاضا مخالفت کرد و همچنان به قیام و مبارزه اش ادامه داد.
آقانورالله در فراخوانى عالمان گوشه و کنار کشور، تلاش هاى فراوانى کرد. یکى از پیک هاى او به «هیئت علمیّه تهران» که آقاى فیروزآبادى عضو آن بود، ارسال شد و براى استمرار مبارزه از آنان یارى طلبید. این هیئت، خطاب به آقانورالله و سایر عالمان معترض قم چنین نوشتند:
«این داعیان و تمام اسلامیان، از حرکت و نهضت آن حصون اسلام، کمال تشکر و امتنان داریم و نیل به نعمت فتح و نصرت را امیدواریم و از یوم ورود آن ذوات مقدسه به بلده طیبه، دست از وظایف شخصیه کشیده و در تحصیل مرام و مقصود، سعى داشته و داریم و تقاعد و تکامل را در آن مورد، حرام و غیر مشروع مى دانیم البته آن ذوات مقدسه تصدیق مى فرمایند که تمام ابواب حرکت و قیام، بر روى این داعیان، مسدود و از همه جهت محصوریم. مع هذا، کمال امیدوارى را داریم که از همم عالیه و انفاس قدسیه آن ذوات مقدسه، مغلوب نگردیم و بعون الله و حسن تاییده، چندان طول نکشد که حجج اسلام، مقضى المرام به وطن مألوف، با نهایت عزّت و سعادت مراجعت نمایند و به ارسال مراسلات، مسامحه و مضایقه نفرمایند و داعیان را به دستورات لازمه و هرگونه مؤثر و فرمایش، قرین استظهار... بفرمایند[40]».
با این پاسخ محترمانه، علماى تهران از پیوستن به مهاجرین خوددارى کردند و همین موضوع، موجب گله و شکایت علماى اصفهان از آنان شد. علماى تهران پس از اطّلاع از شکایات علماى مهاجر، نامه دیگرى به قم ارسال کردند که در آن آمده است:
«مرقومه شریفه... خیلى مورد تعجب و تأسف واقع گردید که آقایان عظام ـ دامت برکاتهم ـ گمان فرمودند و یا احتمال دادند که آقایان هیئت مقدسه علمیه مرکز ـ اعلى الله بدین بلیه عظمى عمومى و مصایب مسلمین شرکت ندارند و یا غفلت از ادامه وظایف خود دارند... حاشا ثم حاشا! البته به عرض آقایان اعلام رسیده که قریب یک ماه است که تمام آقایان حجج اسلام و حصون ایمان ـ دامت برکاتهم ـ از امورات شخصیّه و مشاغل نوعیه خود دست برداشته اند و متفقاً به کلمه واحده در مقام چاره جویى و اصلاح و انجام مقاصد مشروعه که اساساً راجع است به حفظ نوامیس اسلامیه و ودایع الهیه و جلوگیرى از هر قبیل قوانینى که بر خلاف قوانین مقدسه اسلام وضع شود، قیام و اقدام دارندبالاخص در قضیه نظام اجبارى که فوق العاده از حد تحمل خارج و طاقت فرسا است... ان شاءالله تعالى از هیچ گونه اقدامات مقتضیه ارجاع اوامر مقدسه خوددارى نخواهد شد...[41]».
علماى تهران علاوه بر نامه هاى مشترک، تحت عنوان هیئت علمیه مرکز[42]، پاسخ هاى جداگانه اى نیز به علماى مهاجر ارسال داشتند و به تجلیل اقدامات آنان پرداختند. یکى از عالمانى که به صورت خصوصى نیز به رهبر نهضت مهاجران نامه نگاشت، آیت الله فیروزآبادى بود. وى که در آن روزگار، نماینده مجلس بود و از نزدیک شاهد ستم رژیم رضا خانى بود، با ارسال نامه اى خصوصى، موافقتش را با نهضت آقانورالله اعلام کرد و با احتیاط کامل به حمایت از آن پرداخت. او خطاب به آقانورالله نوشت:
«همواره بقا و عزتتان را براى تقویت اسلام و اسلامیان از خداوند مسألت مى نمایم. تلگراف و دستخط مبارک که به افتخار و مأموریت بنده از آن ناحیه مقدسه صادر شده بود، زیارت شد. به قدر وسع خود در مأموریت خود، اقدام کرده و مى کنم و از خداوند توفیق مى خواهم. آرزوى شرفیابى هم داشته و دارم اما افسوس که معذورم امید عفو دارم. امید است بنده زاده، سیّد محمّد، حضور مبارکتان شرفیاب شده، از طرف بنده معذرت بخواهد.
حاج سیّد رضا فیروزآبادى[43]»
از بررسى نامه هاى عالمان مهاجر قم و پاسخ علماى تهران، مى توان چنین نتیجه گرفت که علماى تهران و به ویژه آیت الله فیروزآبادى، در آن برهه حسّاس تاریخى، از پیوستن مستقیم به جمع معترضان عذر آوردند[44] و واضح است که این طلب عذر، به معناى حمایت از رژیم رضاشاه و مخالفت با نهضت آقانورالله نبود. آنان نیز داراى دیدگاه هایى بودند که تمام آنها را در این نهضت نمى دیدند و یا محدویت هاى دولت در مرکز، مانع پیوستن آنان شده بود. علاوه بر این، نهضت علماى اصفهان، کاملاً باب میل شهید مدرّس نیز نبودگرچه او نداى عالمان مقیم قم را لبیک گفت و خودش در جمع آنان حاضر شد و در جلسه اعتراض آمیز آنان شرکت کرداما با مشاهده برخى نواقص، مجلس آنها را با حالت ناراحتى ترک کرد[45].
4. تبعید به کلات نادرىآیت الله فیروزآبادى دردومین شب اسارت، به وسیله گارى به کلات نادرى تبعید شد. در این سفر اجبارى، علاوه بر وى، روحانیان مبارزى چون خالصى زاده (1266 ـ 1342 ش.) و شیخ حسین لنکرانى (1271 ـ 1368 ش.) نیز حضور داشتند[46]. در بین راه، مأموران، صدمات روحى بسیارى به او و یارانش وارد کردند که آنان همه آن اهانت ها را با بردبارى تحمّل کردند.
مأموران در بعضى نقاط بین راه، با فشار به مردم غذا تهیه مى کردند و آیت الله فیروزآبادى و همراهان از خوردن آنها امتناع مى کردند. آیت الله فیروزآبادى با پول شخصى و مبلغى که قرض کرده بود، غذا تهیه مى کرد. این وضعیّت تا شریف آباد[47] ادامه یافت. در آن جا مأموران محافظش عوض شدند و گارى نیز به اسب و قاطر و الاغ تبدیل شد. در بین راه، بر اثر اصابت لگد اسب، پایش شکست. رئیس مأموران در این بخش از سفر پررنجش، شخص شریفى بود. او قافله را متوقف ساخت و یکى از اهالى روستاى مجاور را که مرد شکسته بندى بود، حاضر کرد تا پاى وى را ببندد و پس از چند روز توقف، به سفر ادامه دادند تا به «کلات نادرى» رسیدند. مأموران منطقه کلات ایشان را تحویل گرفتند و طبق معمول مورد بازجویى قرار دادند. در یکى از همین بازجویى ها بود که پرسیدند:
ـ چه مى خواهید؟
وى پاسخ داد:
ـ مى خواهم نماز را در مسجد ادا کنم.
مأموران در ابتدا قبول نکردند، ولى بعد پذیرفتندمشروط به این که:
در موقع نماز، یک نفر ژاندارم در مسجد همراهش باشددر بین راه و مسجد با کسى سخن نگوید و پس از نماز فوراً برگردد.
مرحوم فیروزآبادى طبق شرایط فوق، به مسجد مى رفت و نمازش را مى خواند. یک شب نمازش نسبت به شب هاى قبل، بیشتر طول کشید که مأمور محافظش، بد اخلاقى و اهانت کرد. اهالى کلات که در مسجد حاضر بودند، با مشاهده اهانت هاى آن مأمور، ناراحت شدندولى چاره اى جز سکوت نداشتند. صبح روز بعد، آن مأمور، هنگام پاک کردن تفنگش، دچار سانحه شدفشنگى منفجر شد و ماهیچه هاى پایش را پاره کرد. مردم کلات با اطّلاع از قضایاى شب گذشته و این حادثه، به آن عالم جلیل اعتقاد پیدا کردند و نسبت به وى احترام بسیار قائل شدند. بیست و دو روز بدین منوال گذشت تا این که به تقاضاى اهالى غار و فشافویه، دستور آزادى وى صادر شد و با مشایعت و تجلیل فراوان از کلات، عازم مشهد و پس از یک ماه توقف و رفع کسالت، از مشهد به تهران بازگشت.
5. بزرگداشت شهدا
یکى از جنبه هاى مبارزاتى مرحوم فیروزآبادى، اعلام تسلیت و برگزارى مجلس بزرگداشت شهداى قیام ملّى سى ام تیر 1331 ش. بود. وى به این مناسبت، اطلاعیه اى منتشر ساخت. متن و محتواى این اطلاعیه، گواه ناخرسندى آن عالم وارسته از حاکمیت طاغوت و بیانگر مبارزه اش بر ضد دشمنان دین و اسلام مى باشد. در این نامه چنین آمده است:
«ولاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
با نهایت تأسف و تألم، تسلیت خود را به خانواده مقتولین، مظلومین واقعه دلخراش که در راه استقلال وطن و حفظ دین مبین اسلام، جان خود را فدا نموده اند، به خانواده آنها و جامعه مسلمین تقدیم مى دارم و مجلس ختمى در روز جمعه 2 ذیقعده در حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) از ساعت هشت صبح الى یازده، در صحن مطهّر (مسجد جامع) منعقد مى شود.
برادران دینى را براى شرکت در این مجلس سوگوارى دعوت مى نمایم[48]».
در پرونده سیاسى آیت الله فیروزآبادى، ده ها نامه، بیانیه، هشدار، ملاقات با زندانیان سیاسى و... وجود دارد که هریک بیانگر ژرف نگرى آن عالم وارسته و اهتمامش به امور سیاسى و مملکت دارى مى باشد. او بعضى از این نامه ها، بیانیه ها و اطلاعیه ها را به تنهایى و بعضى دیگر را با عالمان مبارزى چون سیّد حسن مدرّس، سید محمود طالقانى و سیاستمدارانى چون مصدّق و برخى از استادان دانشگاه نوشته است.
بررسى و دقت در این نامه ها، بیانیه ها و هشدارهاى این عالم جلیل و همراهان مبارزش، از جهت مخاطبان نیز قابل تأمّل است. آنان بیشتر این اطلاعیه ها و هشدارها را خطاب به ملّت شریف ایران، رؤساى مجلس، وزارت کشور و... نوشته اند که این امربیانگر اهتمام و توجه آنان به امور سیاسى است.
بازماندگان
آیت الله فیروزآبادى داراى دو عیال بود که از یکى هشت فرزند (چهار پسر و چهار دختر) و از دیگرى، چهار فرزند (دو پسر و دو دختر) داشت که در زیر به اسامى پسران وى اشاره مى شود:
1. آقاى حاج سیّد محمّد فیروزآبادى. 2. سید حسن. 3. حاج سیّد محمّدتقى. 4. سیّد عبدالله. 5. سیّد جعفر. 6. سیّد صادق.
سید محمّد فیروزآبادى عالم جلیلى بود که در نجف اشرف متولّد شد و بعد از بازگشت پدرش به ایران، وارد کشور شد و دوران کودکى اش را در فیروزآباد گذراند. پس از خواندن دروس مقدماتى در تهران، به شهر عالم پرور قم هجرت کرد و درس هاى دوره سطح و مقدارى از درس خارج فقه و اصول را از آیت الله مرعشى نجفى، آیت الله حجّت کوه کمرى و... فراگرفت. وى دو دوره به نمایندگى از طرف مردم رى و تهران به مجلس شوراى ملّى راه یافت. چند سالى در مسجد جامع فیروزآباد که در جنب بیمارستان است، اقامه جماعت نمود و در 20 آذر 1355 ش. بدرود حیات گفت و در کنار پدرش به خاک سپرده شد.[49]
لازم به یادآورى است که اکنون مجموع فرزندان و نوادگان آن عالم نیکوکار، بیش از صد نفرند که برخى در بیمارستان فیروزآبادى مشغول فعالیّت مى باشند.[50]
غروب غم انگیز
سرانجام این عالم عامل، پس از یک عمر تلاش و سازندگى، در روز پنجشنبه هفتم ربیع الثانى 1385 ق. برابر با چهارده مرداد 1344 ش. در سن 97 سالگى چشم از جهان فروبست و پس از تشییع و تجلیل فراوان، در مقبره اى[51]که قبلاً براى خود آماده کرده بود، دفن گردید.
روحش شاد و راهش پررهروباد
منابع
1. یادنامه آیت الله سیّد رضا فیروزآبادى، محمّد ترکمان، تهران، 1376 ش.
2. اختران فروزان رى و تهران یا تذکرة المقابر فى احوال المفاخر، محمّدشریف رازى، قم.
3. سیماى رى، سیّد حمید میرخندان، قم، پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام).
4. اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، موسى نجفى، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ دوم، تابستان 1378 ش.
5. علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرت منش، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دوم، تابستان 1378 ش.
6. سیره صالحان، ابوالفضل شکورى، انتشارات شکورى، چاپ اوّل، تهران 1374 ش.
7. گلشن ابرار، ج 2، پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام)، چاپ اوّل، تابستان 1379 ش.
8. تاریخ بروجرد (دانشمندان بروجرد از قرن چهار تا عصر حاضر)، غلامرضا مولانا، بى تا.
9. گنجینه دانشمندان، شیخ محمّدشریف رازى، ج 4 و 6، چاپخانه پیروز قم، بهار 1354 ش.
10. نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، آقا بزرگ تهرانى، ج 2، دارالمرتضى للنشر، مشهد 1404 ق.
[1]. گنجینه دانشمندان، محمّدشریف رازى، ج 6، ص 18اختران فروزان رى و تهران، ص 363 ـ 365.
[2]. تاریخ بروجرد، غلامرضا مولانا، ص 503 ـ 508.
[3]. همان.
[4]. نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 779گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 641.
[5]. اختران فروزان رى و تهران، محمّدشریف رازى، ص 291.
[6]. نقباءالبشر، ج 2، ص 779.
[7]. اختران فروزان رى و تهران، ص 306.
[8]. یادنامه آیت الله فیروزآبادى، ص 62 و 63 (لازم به ذکر است که در نقل قولهاى این مقاله، تغییر و تصرفات لفظى توسط نگارنده صورت گرفته است).
[9]. همان، ص 64.
[10]. همان، ص 66.
[11]. همان، ص 67.
[12]. همان.
[13]. همان، ص 65.
[14]. گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 632.
[15]. یادنامه، ص 61 ـ 62.
[16]. سیره صالحان، ابوالفضل شکورى، ص 213 و 214 به نقل از مدرّس مجاهدى شکستناپذیر، ص 117علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرت منش، ص 352.
[17]. گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 632.
[18]. یادنامه، ص 61 ـ 67.
[19]. همان، ص 34 ـ 47.
[20]. ر.ک: اختران فروزان رى و تهران، ص 307.
[21]. همانگنجینه دانشمندان، ج 4، ص 632.
[22]. یادنامه، ص 115 ـ 121.
[23]. گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 632 و ج 6، ص 121.
[24]. اختران فروزان رى و تهران، ص 305.
[25]. علما و رژیم رضا شاه، ص 375.
[26]. همان.
[27]. یادنامه، ص 162.
[28]. همان، ص 216.
[29]. همان، ص 177 ـ 178.
[30]. همان، ص 226.
[31]. همان، ص 235.
[32]. همان، ص 242.
[33]. آیت الله فیروزآبادى در نجف اشرف با شهید مدرّس رفاقت داشت و از همفکران او محسوب مىشد و در جریانهاى سیاسى و نیز در مجلس با یکدیگر همکارى داشتند.
[34]. مرتضىخان یزدانپناه.
[35]. یادنامه، ص 72. (در این نامه، علاوه بر مدرّس و فیروزآبادى، امضاى شش تن دیگر از نمایندگان منفرد نیز وجود دارد).
[36]. ترور نافرجام مدرّس در 7 آبان 1305 ش. اتّفاق افتاد. وى با هوشیارى، خودش را از این حادثه نجات داد. بعد از این حادثه، رضاشاه براى اینکه خودش را بىگناه جلوه دهد، تلگرافى براى مدرّس ارسال داشت و جویاى حال او شد. مدرّس در پاسخ گفت: «به کورى چشم دشمنان، مدرّس زنده است» (علما و رژیم رضاشاه، ص 325).
[37]. یادنامه، ص 134 ـ 135.
[38]. علما و رژیم رضاشاه، ص 375.
[39]. براى آشنایى با زندگى و مبارزات آقانورالله نجفى اصفهانى، ر.ک: اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقانورالله اصفهانىعلما و رژیم رضاشاه، ص 291 ـ 319سیره صالحان، ص 270 به بعدگلشن ابرار، ج 2، ص 519 ـ 528.
[40]. علما و رژیم رضاشاه، ص 310.
[41]. همان، ص 310 و 311.
[42]. آیت الله سیّد محمّد بهبهانى و آیت الله میرزاهاشم آشتیانى نیز از دیگر اعضاى این هیئت بودند.
[43]. اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى، ص 269.
[44]. علما و رژیم رضاشاه، ص 311.
[45]. یکى از موارد اختلاف بین علماى مهاجر قم و مدرّس این بود که عالمان مهاجر اصرار داشتند تا قانون نظام وظیفه لغو شوداما مدرّس با این نظر مخالفت کرد و گفت: «اولاً نظام وظیفه، امر مشروع و براى تمام افراد مملکت ضرورى است و درخواست شما منطقى نیست» و نیز خطاب به علماى معترض اظهار داشت: «جلسهاى به این عظمت تشکیل دادهایدولى درباره مسائل کوچک صحبت مىکنیداگر مىخواهید کارى بکنید، باید ریشه فساد (رضاخان) را قطع کنید» (علما و رژیم رضاشاه، ص 311).
[46]. علما و رژیم رضاشاه، ص 352.
[47]. محلى در نزدیکى مشهد.
[48]. یادنامه، ص 85.
[49]. اختران فروزان رى و تهران، ص 308.
[50]. یادنامه، ص 23.
[51]. این مقبره در جاده قدیم رى ـ تهران، خیابان نواب صفوى، جنب بیمارستان و مسجد جامع فیروزآبادى واقع شده است.