سیّد عبّاس معصومى گراشى
(1269ـ1349ق.)
عنوان مقاله: مجتهد مبارز
نویسنده: کریم فیضى
اکنون، ما در آستانه آشنایى با یکى از چهره هاى درخشان سیادت و اجتهاد، آیت الله سیّد عبّاس معصومى قرار گرفته ایم. مردى که نمونه تقوا بود و الگوى دانش و بینش.
1. تولّد
آیت الله معصومى، در سال 1269 هـ . ق. در گراش متولّد شد و در خاندانى علمى، پا به عرصه وجود نهاد.[1] وى فرزند سیّد محمّد بن سیّد معصوم جراشى موسوى بود و نسبش با چندین واسطه به امام هفتم شیعیان، حضرت امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مى رسد.
به نوشته شیخ آقا بزرگ تهرانى، سیّد محمّد، وکالت میرزاى بزرگ را در لار بر عهده داشت[2] و از شاگردان میرزاى شیرازى به شمار مى رفت.[3]
2. زادگاه
«گراش» در هیجده کیلومتریِ شهرستان لارِ و از توابع استان فارس است. این شهر، از گذشته مرکز حکومت لارستان بوده و داراى کوهى است که بدون اتّصال به کوهى، در وسط منطقه قرار گرفته است.
مردم گراش، شیعیانى پاک دل مى باشند. آنها که از دیرباز به ولایت معصومین(علیهم السلام) اعتقاد داشته و در راه تحکیم اصول انسانیّت قدم برداشته اند، مردمان زحمت کشى مى باشند که با جدیّت و تلاش به کار و تکاپو پرداخته، از خدمت به مرام اهل بیت(علیهم السلام)دریغى ندارند.
رفتار شایسته اهالى این دیار سبب شده است که در منطقه ى خلیج فارس، به انصاف و راستى اشتهار یافته، از مردمان متدیّن روزگار خود محسوب شوند. در مقدّمه اى که یکى از مردان فرزانه و اهل علم، بر کتاب «محاسن الاخلاق» آیت الله معصومى نگاشته، درباره گراش و مردم خونگرم آن آمده است:
«... در مملکت ایران، یک قریه 18 هزار نفرى وجود دارد[4]... که مذهب کلیه آنها بلااستثنا، شیعه اثنى عشرى و داراى معرفت و واجدِ نعمت عظمایِ ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)و نیز عموماً متدیّن، اهل خیر و علاقمند به شعائر مذهبى و حفظ جهات صلاح و اکثراً اهل کار و از دستمزد خود در گرمترین محیط بنادر خلیج فارس کسب نموده و از حیث اعتبار و وثوق و درستى و راستى در خلیج فارس مشخّص و مشهورند...
داراى قریب به سى و پنج مسجد در محلّات مختلفه و شش حسینیّه... کمتر جایى است که با این جمعیّت، داراى این همه مساجد باشد و این خود یک افتخار است حاکى از ایمان و معرفت و عشق به عبادت پروردگارِ متعال.»[5]
3. حضور مرحوم رشتى در گراش
زادگاه عالم بزرگ، آیت الله معصومى، از دیرباز داراى حوزه علمیّه بوده و روزگارى نیز پذیراى بزرگ ترین عالمان تشیّع در خود بوده است. نقل است که شخصى به نام حاج اسدالله بزرگـ از اعیان و متمکّنین ـ مجتمع علمى مفصّلى ساخت و از شیخ انصارى خواست تا شاگرد برجسته خود، آیت الله شیخ على رشتى(رحمه الله) را به آن سامان گسیل دارد. شیخ پذیرفت و بدین ترتیب، یکى از مفاخر اصیل حوزه علمیّه نجف اشرف و یکى از بزرگ ترین عالمان و فقیهان روزگار، وارد گراش شد که اثرات و توابع علمى و معنوى این حادثه، بسیار مغتنم و ارزشمند بوده است.
این حادثه اثر گذار، این گونه گزارش شده است:
مردم گراش از قدیم، روى اصل ایمان و معرفت، مرتّب با مراجع و علماى نجف اشرف ارتباط داشته اند. مدرسه اى که فعلاً موجود است، توسّط حاج اسدالله بزرگ که از اعیان وذى نفوذ و بسیار محبّ اهل بیت(علیهم السلام)بود (مخصوصاً داراى علاقه به حضرت سیّد الشهداء(علیه السلام) خامس آل عبا)... را روى عشق و محبّت به علم و دانش بنا نمود و همچنین دوستى اش نسبت به علم بى اندازه بود.
لذا این مدرسه دینى را در بهترین طرز و نقشه تأسیس نموده و باتمام رسانیدسپس عالم جلیل، مجمع فواضل، شیخ على رشتى که داراى تقوى و زهد بود و حاوى انواع علوم و فنون و از علماى درجه اوّل به شمار مى رفت و از شاگردان خاتم المحقّقین شیخ مرتضى الانصارى اعلى الله مقامه بود، ایشان را از علماى نجف اشرف درخواست نمود تا این که این گوهرِ گران بها و این مظهرِ قدس و تقوى و ورع را خداوند نصیب مردم قصبه گراش نمود و این خود بزرگ افتخارى است براى اهالى و مردم این قصبه که بزرگ ترین شخصیّت علمى و نمونه قدس و ورع از نجف اشرف به گراش تشریف بیاورند و تشکیل حوزه علمیّه بدهند.[6]
این حوزه علمیه، همان بود که بعدها آیت الله معصومى تولیت آن را بر عهده گرفت و به رتق و فتق و اداره آن پرداخت. محدّث بزرگ، میرزا حسین نورى در کتاب «النجم الثاقب» در حق مرحوم رشتى مى نویسد:
«من سال ها در سفر و حضر، با او مصاحبت نمودم و در خلق و تقوى و فضل، کمتر کسى را همچون او دیدم.»
مرحوم رشتى، حدود پنج سال در گراش حضور داشت امّا به سبب پاره اى حوادث، آن جا را ترک نمود و به شهر «لار» مهاجرت کرد.
4. در حضورِ میرزاى شیرازى
آیت الله معصومى در شهر گراش پا به عرصه وجود نهاد. او دوران طفولیّت خود را با تربیتى دینى و مذهبى پشت سر گذارد و مراحل اولیّه دانش اندوزى را نیز با آغاز خواندن و نوشتن، در زادگاه خویش آموخت.
دوازده سال داشت که به همراه پدر که وکیل مطلق میرزاى شیرازى بزرگ بود روانه عراق شد.
در این سفر، آنها به سامّرا و نجف رفتند و پس از زیارت، پدر براى تحصیل فرزند خود با میرزاى شیرازى مشورت کرد و از وى پرسید:
«مرجعا! آیا این فرزند را به تحصیل بگمارم یا به کسب بپردازد؟»
آیت الله شیرازى، جانب تحصیل را ترجیح داده، از او مى خواهد فرزندِ خود را، در راه دین و اسلام وقف کند و بدین ترتیب، سیّد عبّاس وارد حوزه علم و فقه شد و زیر نظر خودِ میرزاى بزرگ، شروع به تحصیل کرد.
او که داراى استعدادى درخشان بود، به مدّت چهل سال در نجف اشرف و سامّرا و دیگر مراکز علمى عراق ساکن شد، با جدیّت تمام، به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدى همچون میرزاى شیرازى، آخوند خراسانى صاحب کفایة و آیت الله میرزا حبیب الله رشتى به تحصیل پرداخت. صاحب «طبقات اعلام الشّیعة» تصریح کرده که وى از شاگردان میرزاى بزرگ بوده است:
«سیّد عبّاس، فرزند سیّد محمّد، فرزند سیّد معصوم لارى پدرش که وکالت میرزاى بزرگ را در لار داشت، در سال 1333هـ. ق. در «گراش» از دنیا رفت. سیّد عباس از شاگردان میرزا بود...»[7]
5.انس با عارفى بزرگ
آیت الله معصومى با عارف سالک، مرحوم سیّد مرتضى کشمیرى معاشرت داشت و با آن عارف وارسته و پرهیزکار همنشین بود. در همین زمینه، شهید دستغیب داستان زیر را از آیت الله کشمیرى نقل کرده است:
«سیّد جلیل، جناب آقا سیّد على نقى کشمیرى فرزند صاحب کرامات باهره، مرتضى کشمیرى فرمود: شنیدم از فاضل محترم جناب آقاى سیّد عباس لارى که فرمود: در اوقات مجاورت در نجف اشرف براى تحصیل علوم دینیّه، روزى از ماه مبارک رمضان، طرف عصر خوراکى براى افطار خود تدارک کرده، در حجره گذاردم و بیرون آمده، در را قفل کردم و پس از اداى نماز مغرب و عشا و گذشتن از شب برگشتم مدرسه براى افطار کردن.
چون به در حجره رسیدم، دست در جیب نموده، کلید را نیافتم. اطراف داخل مدرسه را فحص کردم و از بعض طلاّب که در مدرسه بودند، پرسش نمودم. کلید را نیافتم. بواسطه فشار گرسنگى و نیافتن راه چاره، سخت پریشان شدم. از مدرسه بیرون آمده، متحیّرانه در مسیر خود تا به حرم مى رفتم و به زمین نگاه مى کردم.
ناگاه مرحوم حاج سیّد مرتضى کشمیرى اعلى الله مقامه را دیدم. سبب حیرتم را پرسید. مطلب را عرض کردم. پس با من به مدرسه آمدند. نزد حجره ام فرمودند: مى گویند نام مادر موسى را اگر کسى بداند و بر قفل بسته بخواند، باز مى شود. آیا جدّه ما حضرت فاطمه(علیها السلام) کمتر از اوست؟ پس دست به قفل نهاد و ندا کرد «یا فاطمه» قفل باز شد[8]».
6. مقام اجتهاد
آیت الله معصومى به پاس مجاهدات علمى و عملى چهل ساله اش، به اجازه «اجتهاد مطلق» دست یافت و از استادش آیت الله خراسانى رتبه فقاهت والا را دریافت کرد.
آخوند در تقریظى که بر یکى از آثار او نگاشت، مقام علمى سیّد عباس را مورد تأیید قرار داده، به بهترین نحو ممکن از وى تجلیل کرد. در این قسمت، آن چه را که وى در حق آیت الله معصومى نگاشته، مى آوریم:
بسم الله الرحمن الرحیم
بحمدالله جناب نخبة العلماء العاملین و صفوة الفضلاء و سند المحصّلین المجدّین و سیّد المجتهدین، السیّد السّند و المولى المعتمد، آقاى سیّد عباس سلّمه الله تعالى بکمال صلاح و تقوى آراسته و به لباس زهد و پرهیزکارى پیراسته و داراى جهات رشد و سداد است و بالغ مرتبه «اجتهاد» و قابل تصدّى حسبیّه و وظایف شرعیه از فتوى فرمودن و حکومت و فصل خصومت نمودن و امرش مطاع و حکمش لازم الاتباع. ارجوا من الله تبارک و تعالى ان یمتّع المسلمین بطول بقاه، حرّره الاحقر الجانى محمّد کاظم خراسانى.[9]
لازم به ذکر است که آخوند این تأیید را به دنبال درخواست سیّد محمّد معصومى به نگارش در آورده است. نامه اى که آن جناب به آخوند نگاشته طبق اسناد موجود به این صورت مى باشد:
به شرف عرض بندگان، حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین ادام الله ظلّه العالى...
به عرض مى رساند جناب مستطاب، قرّه العین معظّم، آقا سیّد عباس لارى سنین متمادیه در نجف اشرف مشغول تحصیل و کمال و از افادات سایه بندگان حجت الاسلام عالى مستفید.
مستدعى آن که مراتب تقوى و صلاح و مدارج قرّة العین را در صدر ورقه مرقوم فرموده که زحمات ایشان بکجا رسیده و قابل از براى ارجاع بعضى مطالب هستند یا خیر.
ادام الله تعالى ایّام افاداتکم و افاضتکم الشّریفه
الاحقر حاج سیّد محمّد لارى، ذى الحجة الحرام سنه 1317.
7. نوشته اى منحصر به فرد
آیت الله معصومى با استفاده از خرمن علمى اساتید والا مقام، به یکى از بزرگان علمى و فقهى نجف تبدیل شد و در بین اهل علم و دانایان قوم، به چهره اى شناخته شده تبدیل گردید. بسیارى از بزرگان، فقها و محدثین معاصر، از وى اجازه دریافت داشته اند که از جمله مى توان به آیت الله مرعشى و علاّمه سردار کابلى اشاره کرد. در این باره آمده است:
«براى پایه علمى و فقهى آقا سیّد عباس، همین بس که از مشایخ اجازه علاّمه سردار کابلى بوده و همچنین صاحب رساله احکام عملیه مخطوط بوده است[10]».
آیت الله مرعشى نجفى ـ مرجع تقلید و بنیان گذار کتابخانه جهانى قم ـ در نوشته اى منحصر به فرد، قائل است که مرحوم معصومى علاوه بر آخوند خراسانى، از مرحوم سیّد، صاحب عروه نیز استفاده نموده است. وى مى نویسد:
«علاّمة الزّاهد السالک و السائر حجت الاسلام و المسلمین آیت الله السیّد عباس لارى قدّس سره، از بزرگان علماء ارجمند بود. وى فقه و اصول را از دو مرجع بزرگ علمى، آیت الله الکاظمین، صاحب «کفایه» و صاحب «عروه» فرا گرفت ـ اصول از مرحوم خراسانى و فقه را از مرحوم سیّد یزدى ـ و علاوه بر این، از انفاس قدسیه علاّمه جمال السّالکین، سیّد مرتضى کشمیرى نجفى به صورت مستمر بهره گرفت.
آیت الله مرعشى آن گاه چنین ادامه مى دهد:
«کسانى چند از آیت الله معصومى روایت مى کنند که یکى از آنها این نگارنده مسکین مى باشد. اینجانب داراى اجازه روایت از آن جناب مى باشم در تمام آنچه که از حضرت ائمه میامین نقل مى کند... .»
امّا آن مرحوم کسى بود که داراى خشیّت از ذات خداوند متعال بود. در راه امر به معروف و نهى از منکر، از ملامت هیچ ملامت گرى نمى هراسید و پیوسته به این امر مهم مبادرت مى ورزید. این عالم بزرگ، داراى نوشته ها و رسائلى در فقه و اصول و کلام و تفسیر و غیر آنها مى باشد.
او علاوه بر اجازه روایت، در خصوص حرز یمانى مشهور به دعاى «سیفى» و اوراد و اذکار دیگر نیز به من اجازه داده بود... .[11]
بخش اخیر کلام آیت الله مرعشى، حاکى از تسلّط مرحوم آیت الله معصومى به مسائل بالاى سیر و سلوک الى الله نیز مى باشدبدین معنى که آن عالم قدسى علاوه بر مراتب فقه و اصول، در امور معنوى نیز صاحب علم و آگاهى بوده است.
8. از زبان شیخ آقا بزرگ
آیت الله معصومى بعد از اتمام تحصیلات و اخذ اجازه اجتهاد از بزرگان نجف اشرف، در سال 1320 از نجف اشرف خارج و عازم گراش و مشهد مقدّس رضوى شد. بشنویم از زبان شیخ آقا بزرگ تهرانى:
«سیّد عباس از شاگردان میرزا بود. مدّتى در «لار» بسر مى برد و سپس به خراسان مشرّف شد. در برگشت از خراسان، به کرمانشاه رفت.»[12]
9. ترک وطن
وقتى آیت الله معصومى از نجف خارج شد، قصد داشت براى همیشه در زادگاهش اقامت نمایدامّا به دنبال مخالفت وى با برخى نا آرامى ها در شهر لار، بعضى از افراد صاحب نام و با نفوذ محلى وى را تهدید کردند و او مجبور به ترک وطن گردید. این عمل واکنش عالمان، روحانیون و مراجع وقت را در پى داشت و از طرف شهید شیخ فضل الله نورى و افراد دیگرى، تلگراف هایى در حمایت از آیت الله معصومى صادر شد.
با نظر به این که وى در نجف داراى مقامى علمى و نفوذى معنوى بود و نزد مراجع و فقهاى نجف نیز شناخته شده بود، این تلگراف ها عمدتاً در جهت حفظ شخصیت علمى و اخلاقى و پاسداشت جایگاه اجتماعى وى صادر شده، داراى ارزشى تاریخى مى باشند.
10. سیل تلگراف ها
الف) از شیخ فضل الله نورىاز تهران به شیرازخدمت جناب مستطاب عماد الملّة، حجت الاسلام و المسلمین آقاى میرزا[13] دامت برکاته.
جناب شریعتمدار کهف الاسلام، آقاى سیّد عباس لارى ـ مدّ فضیله ـ از اجلّه اهل علم و تقوى، مدّتى در کنگاور مشغول ترویج شرع انور بوده و چندى هم در تهران تشریف آورده، با داعى نهایت دوستى و مراوده داشتندحالا به وطنشان «لار» تشریف بردند. سزاوار است همه نوع اظهار مرحمت و ترویج از ایشان بفرمایید که مراحم شامله باعلاء کلمه اسلام و نشر احکام مشمول باشند.
احقر داعى فضل الله نورى[14]
ب) از آیت الله محمّد جعفر محلاتىتلگرافى که در همین رابطه از سوى آیت الله شیخ محمّد جعفر مجتهد محلاتى ارسال مى شود، به قرار ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب فضیلت انتساب، عماد الفضلاء العالمین و نخبة العلماء الکاملین، مروج الاحکام و ملاذ الانام، آقاى حاج سیّد عباس جراشى، دام فضله العالى، از فحول اشراف فضلاء و اصول اخیار کمّلین، اعانت جناب ایشان در ترویج احکام شرعیّه، بر کافّه مسلمین لازم به تأسّى به آن وجود شریف در معالم دین مبین، واجبخاصّه در اقامه امر بمعروف و نهى از منکر. اعانه الله من اعانه و نصره
الاحقر محمّد جعفر.[15]
ج) از آخوند خراسانى
آیت الله آخوند خراسانى نیز با تلگرافى به حاج اسدالله، نیابت مرحوم معصومى از ناحیه خود را اعلام کرد. تلگراف آخوند خراسانى چنین است: از نجف اشرف الى قصبه جراش بتاریخ غره شهر رجب. جناب محامدِ آداب، عمدة الاقران و الاخیار خیر الحاج حاجى اسدالله ـ زید توفیقه ـ ملاحظه نمایند:
بسم الله الرحمن الرحیم
به عرض مى رساند، مراسله شریفه آن جناب ـ زید توفیقه ـ واصل گردید. از سلامت شما استحضار حاصل و دعاى خیر نمودم.
در خصوص جناب شریعتمدار، سیّد العلما العظام، آقا سیّد عبّاس لارى ـ سلّمه الله ـ اظهار محبّت و پذیرایى در ورودِ ایشان نموده اید. بسیار مشعوف شدمزیرا که با محل و به جا محبّت کرده اید. جناب ایشان در حقیقت علماً و عملاً از اخیار و اوتاد علما هستند و شخص بسیار صالح و امین و شایسته است که اهل ولایت، وجود جناب ایشان را غنیمت شمرده، در تکمیل شرعیّات خودشان، دامن جناب ایشان را از دست ندهند و هر درجه خدمت و همراهى در آسودگى و امر گذران جناب ایشان به عمل آورند و در کلیّه مطالب شرعیّه به جناب ایشان رجوع نمایند.
جناب معظم له از طرف احقر نائب و مأذون در امور شرعیّه مى باشند. البتّه امورات شما را لدى الحاجة بر وفق قانون شرع انجام خواهند داد. جناب ایشان را به شما مى سپارم و شما را به خدا و سایر اهل ولایت و اخوان مؤمنین را از احقر سلام برسانید.
والسلام علیکم من الاحقر محمّد کاظم الخراسانى.[16]
د) از آیت الله مرتضى عراقىآیت الله مرتضى عراقى نیز مبادرت به ارسال این تلگراف نمود:
از تهران به شیرازجناب مستطاب شریعتمدار عماد الاسلام، آقا سیّد عبّاس ـ دام فیضه ـ از کمّلین اهالى علم و گذشته در نظر حقیر بواسطه مخالطه سنین متمادیه در مقام فضل و تقوى، واجد مرتبه منیفه هستند. از افاضل تلامذه سرکار آیت الله حجت الاسلام آقاى آخوند خراسانى و مورد اعتماد ایشان، بلکه از حجج اسلامیّه عراق عرب هستندعلماً و عملاً و از همه حیث تجلیل و حفظ مراتب ایشان لازم است.
احقر مرتضى عراقى[17]
12. روسوى کرمانشاه
هیچ کدام از این توثیق ها و سفارشات، در حفظ جان آیت الله معصومى مؤثر واقع نشد و سرانجام او گراش را به قصد نجف ترک کرد.
وى چند سال پس از اقامت در نجف اشرف، در زمان مرجعیّت آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى، به کرمانشاه دعوت شد و به دستور آیت الله اصفهانى به آن جا رفت. در گزارشى که از مرحوم کیوان سمیعى در دست است، وى اشاره نموده که آیت الله معصومى را در کرمانشاه ملاقات کرده است هر چند که امکان استفاده از وى برایش مقدور نبوده است. وى مى نویسد:
«مرحوم سیّد عباس لارى، از فقها و محدّثین بزرگ بود که در شهر کنگاور اقامت داشتبه کرمانشاه مى آمد و من او را در منزل پدرم، قبل از آن که به سن بلوغ رسیده باشم، مى دیدم ولى به علّت کم سالى، جز سعادت دیدارش، فیض دیگرى از وجود او نصیبم نگردید.»[18]
13. بیانیّه اى از میرزاى شیرازى
اوضاع سیاسى و اجتماعى ایران ـ مقارن با حیات مرحوم آیت الله معصومى گراشى ـ دوره اى خاصّ و پر التهاب بود. جنگ جهانى اوّل، دنیا را در کام خود فرو برده بود و بر اثر دسیسه ها و توطئه هاى استعمار، امپراتورى عثمانى که در ظاهر قدرت سیاسى اسلام را نمایندگى مى کرد، فرو پاشیده بود.
ایران توسط انگلیس تحت سلطه رضاخان قرار گرفته بود. عراق دچار اختلافات داخلى بود و دیگر کشورهاى اسلامى نیز هر یک به نوعى با ضعف و اختلاف و نابسامانى هاى خاصّى مواجه بودند. این عوامل هویّت قومى، فرهنگى و دینى آنها را تهدید مى کرد. در برابر تهاجمات بى پایان استعمار انگلیس، تنها کانون نجف و صداى مرجع بزرگ میرزاى شیرازى بود که نسبت به عواقب بى توجهى به امور، مکرراً هشدار مى داد و همگان را به تیزبینى، آگاهى و حفظ وحدت و همدلى دعوت مى کرد و پایدارى در برابر اجانب و بیگانگان را یادآورى مى نمود.
روى این اصل، مرجع فقید شیعه، آیت الله میرزا محمّدتقى شیرازى خطاب به علماء بلاد، و از جمله آیت الله معصومى بیانیّه انقلابى پر محتوایى صادر کرد و طى آن همگان را به هشیارى فرا خواند. این بیانیه که هم اکنون در خاندان معصومى نگهدارى مى شود، از جهت تاریخى یادآور اعتناى خاصّى است که میرزاى بزرگ به نیاى بزرگ این خاندان داشته است.
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت علماى عظام و حجج و ارکان اسلام و سادات ذوى العزّة و الاحترام و رؤساء عشایر و بزرگان ایلات و خوانین باحمیّت و اهالى جمیع بلاد و قصبات ایران، از تجّار و کسبه و غیرهم و عموم مسلمانان اطراف و اکناف عالم وفّقهم الله تعالى و ایّدهم بعد نصره
بعد از ابلاغ سلام، اظهار و اعلام مى نمایند: در این موقع خطرناک که به واسطه تهاجم بعضى از کفّار هم جوار بر خاک ایران، که محل اقامت و موطن مسلمانان و از اعاظم مراکز اسلام است، اسلام و اسلامیان در معرض سقوط و اضمحلال بود. تکلیف الهى چنین اقتضا نمود که حتّى المقدور و المیسور درصدد دفع و رفع این تهاجمات اسلام شکن برآید.
محض نیل این مقصود از ناحیه مقدّس سامرّا ببلده متبرّکه کاظمین (على مشرّفها آلاف التّحیه و الثّنا) مشرّف شدم که با آقایان علما و حجج اسلام کاظمیّه و کربلا و نجف اشرف (ادام الله ظلالهم على رئوس الانام) که در کاظمیّه مجتمع شدند، در این مقصد مساعدت و همراهى نموده، تمام مسلمانان را به یارى اسلام و نصرت دین و اعانه مسلمین دعوت کنیم و به رجاء این که مسلمانان را «بعون الله تعالى و توفیقه» با خود هم آواز کرده تا بید واحده و کلمه متّحده در صدد رفع این غائله عظیمه برآییم و چون منشأ تمام این لطمات وارده بر اسلام و صدمات واقعه بر مسلمین از قتل نفوس و هتک اعراض و نهب اموال و وقوع در مهالک و استیلاء کفر، «اختلاف در میان مسلمین» است،[19]پس بر همه کس واجب و لازم است که حتّى المقدور سعى در رفع خلف و عداوت و بغضاء در بین نمایند تا همه با یکدیگر متّحد شوند و به مقتضاى «انّما المؤمنون اخوة» حقیقت اخوّت و برادرى دینى را ملحوظ دارند و جنگ هاى داخلى که منشأ تشبّث اجانب است، کنار گذارند و زحمات هزار و سیصد سال و کسرى که بزرگان دین و سلاطین مسلمین در اعلاء کلمه اسلامیّه کشیدند، هدر ندهند.
و بالخصوص این اتّحاد و ائتلاف نسبت به عشایر و ایلات و سرکردگان و بزرگان آنها که حافظین ثغور مملکت و انصار اسلام بودند، اهمیّت دارد.
بر بزرگان دین و سایر رؤساى بلاد محروسه که متمکّنند، لازم است که غایت جهد را در رفع اختلافات مبذول دارندمخصوصاً اهتمامت وافیه کافیه نسبت به عشایر اعمال فرمایند و از جدّ در سعى کوتاهى نکنند.
یاللمسلمین! این تقابل کفر و اسلام است. این گفتگوى مشروطه و مستبده نیست!. آمدن احقر هم براى تقویت و تضعیف اشتراط و استبداد نبوده و مداخله در این خصوص ندارمچنانکه سابقاً هم مداخله نداشته ام. غرض رفع اختلافات و دوئیّت و نفاق خانمان ویران کن اسلام شکن است. نفاق و شقاق را از میان بردارید.
مایه تشبّث از براى کفر باقى نگذارید. کفر را بر خود مسلّط نکنید. خود را ذلیل رقیّت و عبودیّت ننمائید«کیف و ان یظهروا علیکم لایرقبوا فیکم الا ید ولا ذمه.» این ننگ و عار را بر خود نخرید و اغراض نفسانیّه را از میان بردارید. از خزى دنیا و آخرت بپرهیزید. دین خدا را نصرت کنید. ان تنصروا الله ینصرکم.
مطالب مسطوره را به مقتضاى تکلیف شرعى الهى بر همه مسلمانان ابلاغ مى نمایم.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
فى 27 صفر الخیر 1330 الاحقر محمّدتقى الحائرى الشیرازى[20]
14. ذیل نوشت آیت الله معصومى
بسم الله الرحمن الرحیم
این سواد، حکم مطاع واجب الاتباع حضرت مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقا میرزا محمّد تقى دام ظله تعالى مى باشد که لازم است بر عامّه مکلّفین اطاعت کننددر صلح و سداد و اتّفاق و دفع نفاقیعنى که خرابى دین و دنیا، متفرّع بر نفاق استلکن اتّفاق در صلاح و سداد استنه اتّفاق بر فساد و خرابى مسلمانان و هجوم بزیر دستان، چنانچه وظیفه اهل دنیاست.
مختصر، خیلى این حکم، خالى از غرض است که به هیچ وجه شائبه هوى و هوس ندارد. اگر چه از اشخاص مغرضین و مفسدین فى الارض مأیوس هستم که گوش شنوا داشته باشند «ولو علم الله فیهم ضرآ لاسمعهم و لأسمعهم اتولو» نعوذ بالله من خزى الدنیا و عذاب الأخره
خداوند عالم جل شأنه، از فضل و کرمش، این آتش فتنه را خاموش فرماید، (و لاحول و لاقوّه الا بالله العلى العظیم.)
و السّلام على جمیع اخوانى المؤمنین و رحمة الله و برکاته
الاحقر عباس الموسوى[21]
5. وفات
آیت الله معصومى در کرمانشاه شروع به تدریس و اقامه جماعت کردولى اجل وى را مهلت نداد و در سال 1349هـ .ق. دار فانى را وداع کرد. رحمة الله علیه رحمة واسعه.
در برخى از منابع، تاریخ ارتحال و مدفن او این گونه ثبت شده است:
«آقا سیّد عبّاس، پس از عمرى تدریس و تبلیغ در کرمانشاه، در اردیبهشت 1309 شمسى درگذشت و در گورستان قبر آقا، به خاک سپرده شد.»[22]
[1]. محاسن الاخلاق، ص 9.
[2]. میرزاى شیرازى، ص 151.
[3]. همان، ص 192.
[4]. لازم به یادآورى است این رقم مربوط به حدود پنجاه سال پیش مىباشد.
[5]. محاسن الاخلاق، ص 10و11.
[6]. همان، ص 11.
[7]. میرزاى شیرازى، ص 151 (ترجمه الهدیة الرّازى الى المجدّد الشیرازى)
[8]. داستانهاى شگفت، سیّد عبدالحسین دستغیب، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ ششم، 1380، ص 133ـ134.
[9]. محاسن الاخلاق، ص 6.
[10]. تاریخ تشیّع در کرمانشاه، نصرت الله کاسمى (ن.الهام) انتشارات سها، چاپ اوّل، 1380، ص 631.
[11]. محاسن الاخلاق، ص 3.
[12]. میرزاى شیرازى، ص 151.
[13]. احتمالاً این شخص، یکى از کارفرمایان منطقه بوده است.
[14]. محاسن الاخلاق، ص 5.
[15]. همان، ص 4.
[16]. همان، ص 7.
[17]. همان، ص 6.
[18]. زندگانى سردار کابلى، کیوان سمیعى، ص 103.
[19]. وقتى عین دست خط مرحوم آیت الله میرزاى شیرازى را خدمت استاد محمّدرضا حکیمى آورده بودم، ایشان از رؤیت صورت دستنویس آن عالم ربّانى مشعوف شده، ضمن مطالعه مندرجات این بیانیّه گفت: «مطلب همین است که ایشان نوشته اندتمام مشکلات جهان اسلام از تفرقه و عدم اتّفاق ناشى مىشود...».
[20]. اسنادى درباره هجوم انگلیس و روس به ایران، محمّد ترکمان، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، چاپ اوّل، 1370، ص 448ـ450.
[21]. مخطوط در ذیل بیانیه آیت الله شیرازى.
[22]. تاریخ تشیّع در کرمانشاه، ص 631.