محمد رضا قمشه‌ای

1

سال 1241ق در خانه‌ يكي از شرفا و فضلاي قمشه اصفهان به نام شيخ ابوالقاسم اصفهاني، فرزندي ديده به جهان گشود كه وي را محمدرضا  ناميدند؛
محمد رضا قمشه‌ای

تولد و تحصيلات

  سال 1241ق در خانه‌ يكي از شرفا و فضلاي قمشه اصفهان به نام شيخ ابوالقاسم اصفهاني، فرزندي ديده به جهان گشود كه وي را محمدرضا  ناميدند؛ فرزندي كه در ناصيه‌اش هويدا بود بعدها نامش در كنار نام حكمايي بزرگ چون سيد ابوالحسن جلوه، آقاعلي حكيم، و ميرزا حسين سبزواري، و جزو حكماي اربعه ياد مي‌شود[1] و سلسله بزرگان فلسفه و عرفان به او منتسب مي‌گردد.[2]

امام راحل;، او را استاد الاساتيد خود مي‌‌خواند.[3]

 پدر ميرزا محمدرضا از نزديكان و مقربان سيد الفقهاء و المجتهدين، آقا ميرزا حسن مدرس اصفهاني، استاد ميرزاي شيرازي بود. آقا ميرزا سيد حسن در حكمت متعاليه از شاگردان آخوند ملا علي نوري بود كه بعد از ملاصدرا، احدي به مرتبه او نرسيده است. ميرزا سيد حسن مدرس به پدر محمدرضا فرمود: قدر اين پسر را بشناس و بر او لازم است كه جز تحصيل علم به امر ديگر نپردازد.[4]

وي مدتي به تحصيل فقه و اصول پرداخت، اما جاذبه ميرزا سيد رضي، استاد بزرگ عرفان و حكمت، او را جذب كرد.[5]

استادان

تمام تحصيلات حكيم قمشه‌اي، در قمشه و اصفهان بوده است.

از استادان وي در اوايل تحصيلش در قمشه چندان اطلاعي نداريم، ولي در مراحل پاياني تحصيلات، از محضر بزرگترين استادان آن روزگار در اصفهان بهره برده است.

  1. آقا سيد رضي‌الدين لاريجاني

ميرزا طاهر تنكابني، به نقل از استاد  خود، آقا محمد رضا قمشه‌اي مي‌نويسد:

 آقا سيد رضي‌الدين لاريجاني از بزرگان حكما و عرفاي عصر متأخر بوده و آن مرحوم از تلاميذ حكيم ملا علي نوري بوده است. آن بزرگوار همه روزه قبل از درس، بر بام خانه‌اش مناجات خمسه عشر را از حفظ مي‌خواند و چون ثكالي (مادر فرزند از دست داده) مي‌گريست و بعد از اجتماع شاگردان در مدرس، از بام به مدرس مي‌آمدند و همه روزه قبل از شروع به تدريس شرحي به شاگردان خود موعظه مي‌فرمودند.

وي فردي صاحب حال و مالك باطن و داراي يد طولائي در علوم غريبه بوده و در سال 1270 ق وفات يافته است.[6] در احوالات وي آمده است:

 در اوان بلوغ به شرف ملاقات با فقيري نائل شد كه معروف به درويش كافي بود. وي تأثير فراواني بر ايشان گذاشت. پس از مدتي به علت پريشان‌خاطري كه از شهادت پدر عارض وي گشته بود و نيز جهت عدم تجانس و سازگاري اهالي لاريجان، وطن را ترك [كرد] و به اتفاق مادر و برادر خود عازم اصفهان شد و نزد حكما مشغول به تحصيل حكمت گرديد.[7]

  1. ميرزا حسن نوري

  ميرزا طاهر تنكابني درباره وي مي‌نويسد: ميرزا حسن، فرزند مرحوم ملاعلي نوري، از استادان بزرگ دوره متأخر است. جمعي از استادان معاصر از شاگردان او بوده‌اند. وي در رجب 1246ق در اصفهان وفات يافته و در نجف مدفون شده است.[8]

3.ملا محمد جعفري لاهيجي (لنگرودي)

  آقا بزرگ تهراني درباره وي و آثارش مي‌نويسد: شيخ محمد جعفر، پسر مولي محمدصادق لاهيجاني، از زمره فلاسفه عصر خود بوده و از مشاهير مدرسان علوم عقلي به شمار مي‌رفته است.[9] وي حواشي بر كتب فلسفي دارد و در سال 1255ق وفات يافت.[10]

 آقا محمدرضا قمشه‌اي با بهره‌گيري از اين استادان با سهولت و نهايت تسلط، شفا و اشارات و ديگر كتاب‌هاي حكماي مشاء را تدريس مي‌كرد و در تدريس كتاب‌هاي شيخ اشراق و صدرالمتألهين، استادي ماهر و متخصص بود. در عرفانيات و تدريس شرح فصوص و تمهيد القواعد و مصباح الانس و فتوحات مكيه نيز بي‌نظير بوده است.[11]

تكيه بر كرسي تدريس

  او در كمال بي‌تعيني و به دور از تجملات دنيوي، تا 55 سالگي زمستان‌ها را در اصفهان و تابستان‌ها را در قمشه به خودسازي و تعليم گذراند. در سال 1288ق اموالي را كه از پدر به ارث برده بود، به علت قحطي فروخت و صرف حوايج نيازمندان كرد. بعد از سال 1294ق به تهران رفت. از دلايل به تهران رفتن او، هجرت استادان و دوستان از قبيل مرحوم ميرزاي جلوه و آقا حسين سبزواري و آقا سيد رضي لاريجاني و آقا علي مدرس زنوزي بود. همچنين خوانين شهرستان قمشه املاك او را غصب كرده بودند و وي براي استيفاي حق خويش به مسئولان امر در آن زمان شكايت برد. چون حاكمان آن زمان (قاجار) به شكايت او رسيدگي نكردند، براي پيگيري موضوع به تهران رفت. در تهران پاسخي از احقاق حق خود دريافت نكرد، ولي فضا را در مدرسه صدر تهران مناسب حال خود ديد. سپس به تدريس اشتغال پيدا كرد و ماندگار شد.[12]

مرتضي مدرسي گويد:

من از آقا شيخ عبدالحسين رشتي شنيدم: قمشه‌اي در سفر تهران به مدرسه صدر (وارد) شد و محصلي كه انموذج مي‌خواند از او سؤال كرد و چون جواب شنيد نزد طلاب آمد و گفت: آخوندي آمده كه انموذج خوب مي‌داند. استاد آمد و فضل او را يافت، گفت: شما را حاصلي از وي نتواند بود و به هر تقديري كه بود او را نگه داشتند.[13]

عارف قمشه‌اي طبق نقل آقا بزرگ در بيشتر علوم دستي داشت، اما تخصص وي در معقول، عرفان و كتب صوفيه بوده است. وي كتب محي‌الدين عربي و شروح آن و رسائل ديگر عرفا را فراوان تدريس كرده است.[14]

مرحوم نايب الصدر مي‌نويسد:

به هر حال او در آنجا به تدريس آغازيد و هرچند كه حكمت نيز مي‌گفت، ولي همّ خويش را بيشتر مصروف تدريس معارف عرفاني مي‌كرد؛ بدان پايه كه يكي از شاگردان او، به نام محمود حسيني ساوجي، در پشت جلد مجموعه‌اي املاء كرده است: خداوند رحمت فرمايد آقا محمدرضا اصفهاني قمشه‌اي را كه در عصر ناصرالدين شاه، فتح باب تدريس عرفانيات و تصوف از او شد. شرح فصوص الحكم و كتاب تمهيد را قبل از ورودشان به دار الخلافه كسي نمي‌دانست چه رنگ است.[15]

البته اين سخن به معناي بي‌ارادتي به صدرالمتألهين نبوده است. وي در يكي از حواشي خود در شرح فصوص قيصري، ارادت علمي خود را به ملاصدرا اين‌گونه بيان داشته است: من ينتهي اليه سبيلنا امام المعارف و محتدالطوارف، صدرالمحققين و بدرالمتألهين الصدرالدين الشيرازي رفع الله مقامه».[16]

عارف قمشه‌اي فصوص الحكم را سال‌ها در اصفهان تدريس مي‌كرد و بر آن حواشي ارزشمندي نوشت كه امروز در دسترس است و از آن به پهناوري دانش وي در معارف الهي مي‌توان پي برد. او در مدرسه صدر ابتدا به تدريس حكمت پرداخت، ولي همّ خويش را بيشتر مصروف تدريس معارف عرفاني مي‌كرد.

    مرحوم جهانگيرخان قشقايي، ماجراي نخستين روز شاگردي خود نزد حكيم صهبا را نقل كرده است كه چگونه استاد، اسفار را از حفظ مي‌خواند و او را شيفتگي زايد الوصفي دست داده بود.[17]

شهيد مطهري نيز نقل كرده است:

عارف قمشه‌اي حدود ده سال پايان عمر خود را در تهران به سر برد و در حجره مدرسه صدر مسكن گزيد و فضلا از محضر پرفيضش استفاده كرده‌اند .... پرشورترين دوره زندگاني حكيم الهي قمشه‌اي، ده سال آخر است....آن ايام وي در تهران، حوزه تدريس گرم و پر رونقي داشته و شاگردان پرشور و حال و فاضلي را تربيت كرده است.[18]

حكيم قمشه‌اي در اوج شهرت آقا علي حكيم مدرس زنوزي و ميرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آنكه مشربش صدرايي بود، كتب بوعلي را تدريس كرد و بازار ميرزاي جلوه را كه تخصصش در فلسفه بوعلي بود، شكست؛ به طوري كه معروف شد: جلوه از جلوه افتاد.[19]

سيره اخلاقي و عرفاني

  شعار مرحوم قمشه‌اي، ساده‌زيستي بود. او هرگز جامه روستايي را از تن دور نكرد و در زي و جامه علما درنيامد.[20] به روايت جهانگيرخان قشقايي: «هيچ جنبه علمايي نداشت و [لباس او بيشتر شبيه] به [لباس] كرباس‌فروشان [ناحيه] سده [اصفهان] مي‌مانست.[21] با خلوت و تنهايي مأنوس بود و از جمع تا حدودي گريزان ... هيچ دعوي فضل نمي‌كرد. هر كه او را در محفلي مي‌ديد گمان دانش و مقامي كه او را بود نمي‌كرد».[22]

ميرزا ابوالفضل تهراني در پشت رساله فرق بين اسماء الذات صفات، اثرمرحوم قمشه‌اي، نگاشته است: «وكان هذا الشيخ سليم الجثة، مأمول الناحية، حسن السمت، صحيح العقيدة، قوي الايمان، صادق اللهجة، لطيف العشرة، ظريف الطبع، مستقيم الطريقة، جيد الفهم، مجيب النظر و كان شديد التسليم لاخبار اهل البيت عليهم‌السلام، كثير الاقتصار علي الظواهر»

 اين شيخ راست‌قامت، مورد توجه، خوش‌منش، درست‌پندار، سخت‌اعتقاد، راست‌گفتار، خوش‌برخورد، خوش‌ذوق، راست‌اعتقاد، تيزهوش، مخاطب درنظرگرفته و به شدت متعبد و تسليم اخبار اهل بيت بود و بيشتر به ظواهر اخبار اكتفا مي‌كرد.[23]

  وي در عرفان عملي هم بدان مقام رسيده بود كه.....در مراعات آداب و سنن شرع و اداي واجبات و مستحبات و ترك مكروهات و مواظبت بر نواميس دين، چنان محكم و استوار بود كه گويي سلمان عصر و ابوذر زمان است.[24]

  وي تمامي ثروتي را كه در جواني از آن برخوردار بود، به يك‌باره از كف بنهاد و در خشك‌سالي 1288 [هـ ق] تمام مايملك منقول و غيرمنقول خود را صرف نيازمندان كرد و تا پايان عمر درويشانه زيست.[25] در داستان ديگر نيز تمامي جواهرات اهدايي ناصرالدين شاه را به فقرا بخشيد.[26]

  معروف است آقا محمدرضا قمشه‌اي به شاگرد اعظم خود گفته بود: «در درس توحيد و معارف الهي بايد با وضو حاضر شوي. فهم حقايق علم توحيد، با ملازمت بر عبادت خالص حق، براي انسان ميسر مي‌شود».[27]

  وي با آنكه بر اريكه تدريس عرفان و فلسفه تكيه زده بود، به فقيهان بسيار احترام مي‌گذاشت، محبت آنان را در دل داشت، مسائل خود را از آنها مي‌پرسيد و به ايشان اعتماد داشت.[28]

فاضل مراغي كه از معاصران مرحوم قمشه‌اي است، در وصف او چنين مي‌نگارد: «وي متواضع و خوش‌اخلاق است. از فخرفروشي به دور [است] و زندگي بي‌تكلفي دارد».[29]

مرحوم سيد جلال‌‌الدين آشتياني مي‌نويسد:

برخي از اساتيد نقل [مي‌فرمودند]: مرحوم آقا محمدرضا هم مانند مرحوم ملاصدرا، مير فندرسكي، بيدآبادي و جماعت ديگر، سلوك شرعي را قبول داشت. او و استاد عارف بي‌نظير او، آقا سيد رضي لاريجاني، هرگز خود را در معرض قطبيت و مريدبازي قرار نمي‌دادند كه مردم عوام را به دام بيندازد. از كارهاي عوام‌پسنديده، [به] شدت تحاشي داشت.[30]

بنده تاكنون عارف محقق يا صوفي صفي‌القلبي را نديده‌ام كه در حكمت و عرفان اسلامي، به پاي ‌استاد مشايخنا العظام ميرزا محمدرضا قمشه‌اي رسيده باشد،... عمامه كوچكي از كرباس بر سر مي‌نهاد و شلوار كرباسي به پا مي‌كرد و عبايي از پنبه كه در يزد مي‌بافتند به دوش مي‌افكند. نقل كرده‌اند كه در ايام قحطي اصفهان، با همسر خود از مقابل مسجد كاسه‌گران مي‌‌گذشت؛ ديد چند كودك در كنار مسجد از گرسنگي و حمله جوع، به حال نزاع افتاده‌اند. بشقاب و مقداري نان و چند تخم‌مرغ و قدري آب فراهم آورد و آنها را نجات داد. تا مدتي بعد از آن قحطي، حال مناسبي نداشت.[31]

آقا محمدرضا قمشه‌اي علاوه بر احاطه حيرت‌آور در عرفان نظري، در عرفان عملي نيز مقامي ارجمند داشت و سير و سلوك و رياضات عملي، براي او امري عادي بود. وي داراي روحي لطيف و بياني جذاب بود. از آخوند ملا لطف‌الله واعظ تهراني نقل كرده‌اند كه آقا محمدرضا قمشه‌اي در مقام تقرير مطالب عرفاني، در مستقلات تصرف روحي مي‌نمود و حالت شبيه جذبه به مستمعان رخ مي‌داد.

آقا بزرگ تهراني مي‌نگارد:

شگفتي ندارد كه افرادي همچون مرحوم محمدرضا قمشه‌اي به اين پايه از سعادت نايل شوند؛ زيرا خداوند اعمال آنان را خالص نمود و جان‌هايشان را از پليدي‌ها مبرا ساخته است. اينان عنايتي به دنياي فاني نداشته و سعي خود را متوجه اموري نموده‌اند كه خداوند براي اوليايش مهيا نموده است.[32]

مرحوم آقا جواد معلم اراكي اظهار مي‌داشت: «من و آقاي رثائي خراساني، آقا شيخ حسن ترشيزي با اينكه طلبه مبتدي بوديم از شنيدن مطالب درس آقا محمدرضا كه درس را توأم با اشعار زياد، عرفاني مي‌نمود، به عالمي ديگر منتقل مي‌شديم».[33]

براي آن مرحوم، كراماتي همچون قدرت طي الارض نقل شده است.[34]

حكيم صهبا در كلام ديگران

  سيد محمود حسيني ساوجي كه از شاگردان اوست، در وصف استاد مي‌گويد: «خداوند رحمت فرمايد آقا محمدرضا اصفهاني قمشه‌اي را كه در عصر ناصرالدين شاه، فتح باب تدريس عرفانيات و تصوف از او آغاز شد. قرب ده سال در خدمتش به تحصيل گذرانديم. شرح فصوص الحكم و كتاب تمهيد را قبل از ورود ايشان به دارالخلافه كسي نمي‌دانست چه رنگ است اعلي ا...مقامه».[35]

  استاد همايي از قول جهانگيرخان نقل مي‌كرد:

من براي تحصيل در طهران ابتدا نزد مرحوم قمشه‌اي رفتم. هيچ گونه جنبه علمايي نداشت. به كرباس‌فروشان شهر سده شبيه بود. چون از او درخواست تدريس كردم، گفت فردا به خرابات آي (خرابات قهوه‌خانه در خارج از خندق تهران، محل تردد اولياي الهي بود). فردا به آنجا رفتم او را در گوشه‌اي بر روي حصيري يافتم. اسفار را گشود و از حفظ مي‌خواند. چنان تدريس مي‌كرد كه نزديك بود من از شوق و دريافت معارف، قالب تهي كنم. استاد متوجه حال من شد و فرمود: «قوّت مِي بشكند ابريق را».[36]

كنت گوبينو، سياستمدار و نويسنده فرانسوي، در فصل چهارم كتاب تصوف و فلسفه خود مي‌‌نويسد: آقا محمدرضا قمشه‌اي؛ او را به حد اعلاي هوش و ذكاوت و درجه عالي دانش مي‌شناسيم».[37]

مؤلف طرائق الحقايق آورده است: «گمان نمي‌رود فصوص الحكم را بعد از صدر قونوي كسي بهتر از وي مباحثه نموده باشد و در آداب و نواميس چنان محكم بود كه گويي ابوذر وقت و سلمان عهد است».[38]

استاد آشتياني در مقدمه كتاب مصباح الهداية الي الخلافة والولاية از امام خميني مي‌نويسد: 

آقا محمدرضا علاوه بر تدريس آثار ملاصدرا، حوزه درس در تفسير قرآن مجيد داشت كه خواص از تلاميذ او، در درس تفسيرش حضوري يافتند. نام اين درس تفسير الالقاء بود. از افادات او در اين درس، تبحر او در علوم قرآني به خوبي معلوم مي‌گرديد.

مرحوم آقا محمدرضا قمشه‌اي در اوايل ورود به تهران، در ايام تعطيلي، برخي از آيات قرآني را آيات ذات و صفات و افعال، و آيات ولايت و هدايت، و مختصر آيات متفرقه كه داراي مضمون مشترك هستند [را]، تفسير و تأويل مي‌نمود. اما بعدها به عللي، آن بحث را ترك نمود. آقا محمدرضا پيرامون سوره مباركه كوثر، درست شش ماه تمام بحث كرد. گفته‌اند در اثناي بحث، صورت او برافروخته و طاقت‌ لسان و غروبت بيان در او به اشتداد مي‌رفت؛ تا بدان حد كه شخص مستعد از تأثير بياناتش مدهوش مي‌شد.[39] ميرزا مهدي آشتياني مي‌گفت: مرحوم آقا محمدرضا نيز خود شخص اهل ذوق بود و هنگام تدريس عرفان، حال خاصي پيدا مي‌كرد و مي‌گفته‌اند در اين موقع، زيبايي و گيرايي بيان او به حدي مي‌رسيد كه مستمعان مستعد را از خود بي‌خود مي‌كرد. آن‌چنان داد سخن مي‌داد كه بعد از دقايقي به خود مي‌آمدند و از آن حالت سكر و جذبه كه در وقت شنيدن بيانات استاد به ايشان دست مي‌داد، خارج مي‌شدند.[40]

علامه حسن‌زاده مي‌گويد: «غبطه مي‌خورم كه در ايام جواني، فرموده‌هاي استاد خود را درباره آقا محمدرضا قمشه‌اي يادداشت نكردم. در مسجد امام منبر مي‌رفته و تدريس مي‌كرد و جمعيت در حدود پانصد و هشتصد يا هزار نفر از علما، پاي درس عرفان او جمع مي‌شدند. فاضل توني مي‌گفت: او بزرگ‌مردي بود.[41]

اشعار

 حكيم الهي، محمدرضا قمشه‌اي، طبع شعر داشت و در سروده‌هاي خود به «صهبا» تخلص مي‌كرد. او داراي ديوان بود، ولي به دليل چاپ نشدن آن، قدر هنر وي در اين زمينه، آن‌گونه كه سزاوار است، نشده است. با اين حال، مقداري از سروده‌هاي ايشان به طور پراكنده در برخي منابع ديده مي‌شود. اين اشعار را صدوقي سهي در كتاب تاريخ الحكماء و عرفاي متأخر گرد آورده است.[42] مرحوم سيد جلال‌‌الدين آشتياني مي‌نويسد:‌ «ميرزا مهدي آشتياني مي‌گفت: مرحوم محمدرضا قمشه‌اي در هنگام بيان قواعد عرفاني، اشعار عرفاني زياد مي‌خواند كه بعضي از آنها را خود بداهه انشاء مي‌فرمود و بعد از درس، اغلب آنها را فراموش مي‌كرد».[43]

دكتر مصطفي محقق داماد، اشعار آقا محمدرضا قمشه‌اي را از جهت به‌كارگيري مضامين بلند عرفاني، از اشعار حكمايي چون مرحوم ملاهادي سبزواري، تواناتر مي‌داند.[44]

از جمله اشعار وي عبارت است از:

اساس عالم هستي بساط باده‌پرستي

     اگر نداشت، ندانم چه داشت عالم هستي؟

زمين ميكده را برتر از سپهر شمارم

چه حكمت است ندانم در اين بلندي و پستي

***

امروز گه به ما نظر تيز مي‌كني

     گاهي نظر به خنجر خون‌ريز مي‌كني

گربشكني به چهره و گر افكني به‌دوش

     بس فتنه‌ها ز روي دلاويز مي‌كني

بگذار جوي شير به شيرين و كوه‌كن

     تو جوي خون ز ديده پرويز مي‌كني

ساغر ز خون ماست، به اندازه نوش كن

     اين جام باده نيست كه لبريز مي‌كني

***

در بي‌خبري از تو، صد مرحله من پيشم

تو بی­خبر از غیری من بی خبر از خویشم

شاگردان

  آقا محمدرضا در اصفهان و قمشه و تهران، ‌موفق به تربيت شاگردان ممتازي شده است.

  جمعي از شاگردان بزرگ آن حكيم الهي و عارف رباني عبارتند از:

  1. آقا ميرزا طاهر تنكابني(م360 ق).
  2. آقا ميرزا محمود مدرس كهكي قميمتخلص به رضوان ( 1270-1346 ق)؛
  3. آقا ميرزا علي اكبر مدرس حكمي يزديمتخلص به تجلي (م 1345)؛
  4. ميرزا ابوالفضل تهراني(م 1316 ق)؛
  5. مير شهاب الدين نيريزي شيرازي(م 1320 هـ ق)؛
  6. ميرزا محمدحسن كرمانشاهي(م 1336)؛
  7. آخوند ملا محمد كاشاني(م 1333 ق)؛
  8. جهانگيرخان قشقايي(1243-1328 هـ ق)؛
  9. عبدالعلي ميرزا قاجار(احتشام الملك)؛
  10. ميرزا هاشم اشكوري (م 1322 ق)؛
  11. ميرزا ابراهيم رياضي زنجاني(م 1351)؛
  12. آقا ميرزا محمدباقر اصطهباناتي(مقتول در حوادث مشروطيت شيراز)؛
  13. شيخ محمود بروجردي(مقتول 1338 هـ ق)؛
  14. شيخ غلامعلي شيرازي؛
  15. ميرزا محمدعلي اصفهاني؛

ميرزا صفاي اصفهاني (م 1322 ق)؛

  1. ميرزا جعفر آشتياني؛
  2. شيخ علي نوري(م‌حدود1335 ق)؛
  3. ميرزا نصرالله حكيم قمشه‌اي(م 1324 ق)؛[45]
  4. ملا علي حكيم الهي سمناني؛
  5. شيخ محمد فاني، عارف و شاعر سمناني؛[46]

آثار

 بيشترين آثار قلمي حكيم قمشه‌اي به صورت حواشي بر كتاب عرفاني و بعضي رسائل مختصر در موضع حكمت الهي شناسايي شده است. آثار وي عبارت است از:

  1. رساله ولايتكه ذيل فص شيئي فصوص الحكم است؛
  2. رساله الخلافة الكبري.
  3. رساله في وحدة الوجود بل الموجودكه ذيل فص اول از شرح قيصري بر فصوص الحكم است؛
  4. شرح حديث زنديق؛
  5. رساله في الفرق بين اسماء الذات و الصفات؛
  6. رساله في تحقيق الاسفار الاربعة؛
  7. رساله في موضوع العلم؛
  8. حواشي مفصل اسفار؛
  9. تعليقات شواهد؛
  10. رساله در تحقيق معناي جوهر و عرض در لسان اهل الله؛
  11. تعليقات فصوص الحكم؛
  12. تعليقات مفتاح قونوي؛
  13. رساله في الرد علي الاعتراض علي دليل امتناع انتزاع مفهوم واحد من الحقائق المختلفة؛[47]
  14. رساله جوابيه از عارف قمشه‌اي و ميرزاي جلوه.[48]

از جهت كميت، آثار استاد چشمگير نيست، اما دقت و اتقان مطالب وي باعث شده است بزرگاني همچون آقاي سيد جلال‌الدين آشتياني وي را بعد از قونوي و كاشاني و پيروان آنها، بر ديگر شارحان كلمات محي‌الدين، مقدّم بدارند.[49]

همه آثار وي را ناجي اصفهاني و بهرامي، در مجموعه‌اي با عنوان مجموعه آثار حكيم صهبا منتشر كرده‌اند.

افكار و انديشه‌ها

اگرچه بيشتر مطالبي كه مرحوم قمشه‌اي فرموده‌ است، در تبيين صحيح و روش و آراي پيشينيان بوده، در اين ميان، نكات بديعي نيز يافت مي‌شود. مطالبي كه ايشان در اثبات وجوب وجود، وحدت شخصيه وجود، اعيان ثابته، اسماء مستأثره، انسان كامل و مبحث ولايت ميان كرده است، نكاتي ژرف و نو در بر دارد. در اين ميان، گفته‌هاي ايشان در خصوص موضوع ولايت و ختم آن، و اشكالاتي كه بر عرفا وارد كرده، بسيار در خور توجه است.[50]

اين عارف و محقق الهي در اين باب قايل است:

حضرت ختمي مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصياي گرام او (علیهم السلام)  نور واحد و حقيقت يگانه‌اي هستند كه در عالم غيب الهي عين ثابت آن‌ها يكي است. در نظر اين عارف نامدار و حكيم متأله اختلاف ميان پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصياي بر حق او، جز ظهورات علمي عين ثابت آن‌ها در موطن علم غيب الهي چيز ديگري نيست. و مي‌گويد:

عين ثابت محمدي (صلی الله علیه و آله و سلم) با اعيان ثابته اوصيا و خلفاي او، متحد و يگانه است و چون ولايت كليه واحد است، جز در نوع ظهور، اختلافي ميان آنان وجود ندارد. اينكه در روايات آمده است: «اولنا محمد و آخرنا محمد و اوسطنا محمد» و مع ان قوله: «وكلنا محمد» اشاره به همين معني دارد و از اينجا مي‌توان دريافت كه عنوان خاتم الولاية درباره هر يك از اوصياي معصوم پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌تواند صادق باشد و هيچ گونه تنافي و تضادي بين اين دو نظريه نيست كه كساني حضرت علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين را خاتم الولاية مي‌شناسند و گروهي ديگر روي خاتم الولاية بودن حضرت مهدي، امام عصر ـ عجل‌الله تعالي فرجه شريف ـ تأكيد مي‌گذارند.[51]

غروب خورشيد

 مرحوم قمشه‌اي به جز ايامي كه در سال 1303ق در يكي از حجره‌‌هاي بقعه شاه‌رضا معتكف شده بود، ده سال آخر عمر را در تهران زندگي مي‌كرد. وي در ايام اقامت در تهران، در حجره‌اي كه بر بام آب‌انبار مدرسه صدر ساخته بودند، سكونت اختيار كرد و به قول صحيح در همان‌جا، در عصر يكشنبه،  صفر سال 1306ق رحلت كرد.[52] نزديك نزع، با خواص خود گفته بود: «آيا اسب سفيدي را كه حضرت صاحب ـ عجل‌الله تعالي فرجه الشريف ـ براي سواري من فرستاده‌اند، ديده‌ايد».[53]

استاد مطهري به نقل از مرحوم جلال‌الدين همايي مي‌نويسد: «آقا محمدرضا در سال 1306 ق در كنج مدرسه، در تنهايي و خلوت و سكوتي عارفانه از دنيا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتي بزرگ شهر، مرحوم حاج ملاعلي كني و در شهر غوغايي برپا بود. دوستان و ارادتمندانش ساعت‌ها پس از فوت او از درگذشتش آگاه شدند. آن گروه معدود، او را در سر قبر آقا به خاك سپردند.[54] در مورد محل دفن وي اختلاف نظر است. نويسنده طرائق الحقايق مي‌نويسد كه مدفن وي، در ابن بابويه نزديك مزار حاج آخوند محلاتي است.[55]

مرحوم استاد همايي نقل مي‌كند:

 من از شاگردان و دوستان مكتب قمشه‌اي شنيدم كه او را در سر قبر آقا (مقبره امام جمعه دفن كردند- به ايوان- سنگ كوچكي نيز داشت و من زيارت كردم آن را. بعدها حكيم محي‌الدين الهي قمشه‌اي كه مرد ظريف اديبي بود، نقل كرد براي من كه وقتي خيابان كشيدند، من و چند تن، استخوان‌هاي آن بزرگ را به ابن بابويه دفن كرديم. صاحب طرائق هم گفته كه به ابن بابويه دفن كردنش. نمي‌دانم كه از كجا گرفته است و من تقويت مي‌كنم دفن او را به مقبره امام جمعه كه خود زيارت كردمش آنجا.[56]

بازماندگان

بنابر تصريح حاج سياح و به گفته استاد مصلح‌الدين مهدوي در تذكرة القبور، به قطع حكيم صهبا ازدواج كرده و پسري به نام قوام‌الدين داشته است.[57]

موضوعات مرتبط
شاگردان
استادان
تالیفات
No image

آثار محمدرضا قمشه ای

بيشترين آثار قلمي حكيم قمشه‌اي به صورت حواشي بر كتاب عرفاني و بعضي رسائل مختصر در موضع حكمت الهي شناسايي شده است. آثار وي عبارت است از: جزئیات بیشتر
Powered by TayaCMS