آیت الله خادمى
(1319 ـ 1302 هـ .ق.)
عنوان مقاله: خادم شریعت
نویسنده: مرکز اسناد انقلاب اسلامى
تولّـد
حضرت آیت الله سید حسین خادمى در سوم شعبان سال 1319 هـ .ق. (زاد روز تولد امام حسین(علیه السلام)) در شهر اصفهان و در خاندان علم و تقوا چشم به جهان گشود. پدرش به میمنت روز تولد امام حسین(علیه السلام)، نام «حسین» بر او نهاد و مادر با ایمانش از همان روز نخست، وى را براى «خادمى» مکتب امام حسین در دامان خویش پرورش داد.
آیت الله خادمى در اوان کودکى، پدر خویش (آقا سید جعفر خادم الشریعه) را از دست داد و تربیت اسلامى او تحت نظارت مادرى آغاز شد که او نیز از خاندانى بزرگ به شمار مى رفت. مادرش دختر مرحوم حاج میرزا فضل الله صدر الشریعه بود. خاندان مادرش همچون خاندان پدرش، مبلّغان بزرگى را تقدیم مکتب تشیّع کرده بود. از آن روى که آیت الله خادمى وابسته به دو خاندان اصیل و سادات که در کشورهاى لبنان، سوریه، عراق و ایران پراکنده اند و آوازه فضل و شرف و علمشان عالم گیر شده، لازم است در آغاز شمّه اى در خصوص این دو خاندان بزرگ: «صدر» و «شرف الدّین» سخنى گفته شود، تا زمینه براى معرفى و شناخت وى فراهم آید.
نسب آیت الله خادمى(رحمه الله)
الف ـ خاندان شرف الدین
نسب پدرى آیت الله خادمى به سلسله سادات با فضیلت «شرف الدین» باز مى گردد. در نقباءالبشر آمده است: خاندان شرف الدین، داراى نژادى کریم، پیکره اى راستین و کان سخاوتبار شرف اند... . این خاندان، شرافتِ تبار و بزرگى نژاد را با هم در خود گرد آورده است و علم و عمل با هم در آن جمع گردیده است و در رسیدن به مقامات عالى، گوى سبقت از دیگران ربوده اند و مردانى در آن درخشیده اند که دین اسلام و مذهب امامیه را یارى کرده اند.
نیاى آنان، شرف الدین سید گرامى ابومحمّد ابراهیم بن زین العابدین از تبارى کریم و کانى دیرپاست و خمیره او از شرف سرشته شده است... . نسب والا و شریفش در همه نوادگان وى استوار است و در خاندان او جز ارجمندان یافت نمى شوند.
سلسله نسب سیّد شرف الدین در نقباءالبشر به ترتیب نام برده شده تا به امام هفتم شیعیان، حضرت امام موسى الکاظم(علیه السلام)و سپس به حضرت على(علیه السلام) رسیده است.
ب ـ خاندان بزرگ صدر
خاندان بزرگ و شریف «صدر» از دیگر خاندانى است که آیت الله خادمى بدان منتسب است. این خاندان در کشورهاى لبنان و سوریه از سابقه دیرینه علمى و فقهى برخوردار است به گونه اى که اکثر رجال آن در زمره مراجع تقلید و مشایخ صاحب اجازه در نقل روایات و یا جزو مؤلفان و محققان دیگر علوم اسلامى شناخته مى شوند.
سرسلسله این خاندان، سید صدرالدین محمّد موسوى عاملى (متوفا: 1263 هـ .ق.) با خاندان «شرف الدین» نسب مشترک دارند. به عبارت دیگر، این طایفه نیز سرانجام سیادتشان به امام کاظم(علیه السلام) مى رسد گذشته از آن که پدر «سید صدرالدین محمّد (سرسلسله خاندان صدر) از نوادگان شیخ حرّ عاملى(رحمه الله) نیز به شمار مى رود. سید صدرالدین صدر که فقیهى اصولى، عمیق النظر، دقیق الفکر، ادیب، شاعر و داراى کمالات معنوى بود، از این خاندان است. امام موسى صدر، فرزند وى است. شهید سید محمّد باقر صدر، نابغه کم نظیر عرصه فقه و فقاهت ومجاهد عرصه سیاست، از دیگر شخصیت هاى علمى وانقلابى این خاندان است.
آیت الله سید حسین خادمى از ناحیه پدر از فرزندان سید ابوجعفربن سید صدرالدین محمّدبن سید صالح بن سید محمّد بن سید شرف الدین و از ناحیه مادر، به مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء وابسته است.
تحصیل
این عالم وارسته پس از فراگیرى خواندن و نوشتن، علوم حوزوى را نزد علماى بزرگ حوزه علمیّه اصفهان، نظیر شیخ على مدرس یزدى، آقامیرزا اردستانى، میرزااحمد مدرس اصفهانى و میرمحمّدصادق خاتون آبادى آغاز کرد و رسائل شیخ انصارى را نزد آخوند ملاعبدالکریم گزى و میرسید على مجتهدنجف آبادى و کفایة الاصول آخوند خراسانى را نزد سید محمّد نجف آبادى آموخت.
هجرت به نجف اشرف
جاذبه نجف وى را به هجرتى انفسى و آفاقى سوق داد و نقطه عطفى را در زندگى وى نهاد.
وى در این دوره، ضمن صیقل دادن روح و روانش با زیارت امام على(علیه السلام) و عرضه کردن خویش بر بزرگان عرفان و سیر و سلوک، در درس میرزا محمّد حسین نائینى، آقا ضیاءالدین عراقى، سیدابوالحسن اصفهانى، شیخ محمّد بلاغى و سیدابوتراب خوانسارى شرکت کرد.
تلاش فوق العاده و استعداد سرشار وى در اندک زمانى، آیات عظام حوزه علمیّه نجف را ـ که استادان وى نیز بودند ـ بر آن داشت تا قوه استنباط و اجتهاد وى را گواهى کنند و به او اجازه روایت دهند.([1])
آیت الله خادمى در خلال تحصیل، با آیات عظام: میلانى(رحمه الله)، علاّمه طباطبائى(رحمه الله)، خوئى(رحمه الله)، شیخ محمّد على کاظمى خراسانى(رحمه الله) و سید عبدالحسین طیب هم مباحثه بود.
بازگشت به اصفهان
دغدغه تعطیل شدن حوزه علمیّه بزرگ و کهن اصفهان توسط رضاخان و تلاش نظام ستم شاهى در زدودن دین و آثار دینى در این شهر مذهبى، وى را بر آن داشت تا به اصفهان باز گردد و اندوخته هاى علمى و معنوى خود را در اختیار اشخاصى قرار دهد که از هر سو در تهاجم التقاط و ابتذال بودند. دعوت علماى اصفهان از ایشان براى بازگشت به اصفهان بى تأثیر نبود. آیت الله خادمى پس از ورود به اصفهان، در مدرسه صدر به درس و بحث پرداخت و حوزه علمیّه اصفهان را که به دست رضاخان از هم گسیخته شده بود، مجدداً احیاء و تحکیم بخشید و با تلاش شبانه روزى خود، آن را رونق و جهت داد.
تدریس
وى که در فقه، اصول، رجال، تفسیر، معارف و علوم عقلى و نقلى، سرآمد استادان عصر خود در حوزه علمیّه اصفهان بود، توانست در مدتى کوتاه، حال و هوایى دیگر بر حوزه درس اصفهان حاکم کند، به گونه اى که جلسات درس او به پر جمعیت ترین و پرمایه ترین مجالس درس مبدّل گردید. وى این روند تعلیم و تعلم را با وجود کهولت سن، تا آخر عمر پر برکتش همچنان دنبال مى کرد.
آثـار
1ـ رسالة فى ارث الزوجة.
2ـ حواش على کتاب الطهارة و الصلوة و الزکوة من کتاب مصباح الفقیه للشیخ رضا الهمدانى.
3ـ تقریرات اصول از ابتداى مباحث الفاظ تا آخر معناى حرفى و از خاتمه برائت تا آخر تراجیح.
4ـ تقریرات فقه مرحوم نائینى در نماز و روزه.
5ـ رساله اى در لباس مشکوک تا قواطع نماز.
6ـ رساله اى در عموم شمول حق الارث زوجه به غیر منقول.
7ـ حواشى به کتب اصول.
8ـ رهبر سعادت یا عظمت دین محمّد(صلى الله علیه وآله)که در دو جلد به زبان فارسى چاپ شده است.
سیره عملى
سیره عملى آیت الله خادمى از عوامل مهم نفوذ اجتماعى وى در بین عامّه مردم بود. او که عارفى زاهد بود، در برابر عام و خاص متواضع و فروتن بود، کمتر کسى است که به ملاقات آن مرحوم رفته باشد و در خصوص زندگى بسیار ساده و زاهدانه اش سخن نگفته باشد. تا اوایل انقلاب، با وجود ابتلا به پا درد و کهولت سن، از داشتن اتومبیل بى بهره بود تا این که یکى از دوستانش اتومبیلى به ایشان اهدا کرد.
آیت الله خادمى مانند بسیارى از اولیاى خدا، به تهجد و شب زنده دارى مى پرداخت. از دیگر خصال پسندیده اى که در ذهن و اندیشه تاریخ به یادگار مانده است، مى توان به شکیبایى، حلم، توکل، ایمان قلبى، دور اندیشى، وارستگى از وابستگى هاى مادى و دنیایى و گشاده رویى او اشاره کرد و در یک کلمه، مى توان گفت که گویى حضرت آیت الله خادمى هر روز گفتار و کردار و پندار خویش را بر خطبه همام امیرالمؤمنین(علیه السلام)عرضه مى داشت.
تواضع و فروتنى او زبانزد خاص و عام بود. او از کسانى که به هر دلیل به ملاقات ایشان مى رفتند، به گرمى استقبال مى کرد و با مزاح هاى شیرین و ملیح و رفتار صمیمانه، آنان را مسرور و فضا را براى بیان مطالب گوناگون و پاسخ به سؤالات آنان فراهم مى کرد.
خدمات فرهنگى و عمرانى
الف ـ مؤسّسه احمدیهآیت الله خادمى(رحمه الله) در راستاى تعلیم و تربیت اسلامى نسل آینده و تقابل با سیاست هاى غرب گرایانه رژیم پهلوى، مؤسّسه احمدیه را ـ که از دبستان (روزانه و شبانه)، کتابخانه و سالن سخنرانى تشکیل شده بود ـ بنیان نهاد و به مناسبت هاى مختلف از اندیشمندانى همچون علاّمه محمّد تقى جعفرى، استاد شهید مرتضى مطهرى، شهید دکتر مفتح وعلامه امینى دعوت مى کرد تا شیفتگان علم و فضیلت از سخنان آنان بهره مند شوند. این مؤسسه با پوشش کارهاى فرهنگى، به امور سیاسى همگام با نهضت روحانیت مى پرداخت. به همین دلیل، رژیم همواره تلاش مى کرد به هر نحو ممکن، بر آن تسلط یابد لیکن حمایت هاى قاطعانه آیت الله خادمى باعث عقب نشینى دستگاه مى گردید و در نهایت، در نوک حمله اتهام هاى ناروا و ناجوانمردانه ساخته و پرداخته ساواک قرار مى گرفت که این جو سازى ها هرگز مانع تربیت نسل جوان و انقلابى در این مؤسّسه نشد.
ب ـ تأسیس و بازسازى مساجد اصفهان
بازسازى مساجد اصفهان و مدرسه علمیه عرب ها که پس از رحلتش به نام مدرسه آیت الله خادمى(رحمه الله) نامگذارى شد و تأسیس چند مسجد از دیگر خدمات ارزنده آن بزرگوار است.
ج ـ کتابخانه
تاسیس کتابخانه هاى متعدد از دیگر فعالیت هاى فرهنگى آیت الله خادمى است. از آن میان مى توان به کتابخانه هاى مدرسه ملاعبدالله، مؤسسه احمدیه و مسجد حاج رسولیها اشاره نمود.
آیت الله خادمى قسمتى از در آمد خود را در راستاى به دست آوردن نسخ خطى بزرگان اختصاص داد. کتابخانه نفیس شخصى وى حدود 700 جلد کتاب خطى و کمیاب را در خود جاى داده است.
د ـ کمک به آسیب دیدگان
جمع آورى کمک هاى مردمى و یارى رساندن به محرومان جامعه و ارسال کمک هاى مالى و معنوى براى مردم دیگر نقاط کشور و مسلمانان خارج از کشور، از دیگر فعالیت هاى این پیر فرزانه بوده است.
مردم مظلوم و جنگ زده لبنان به واسطه ارتباط نزدیکى که میان امام موسى صدر و آیت الله خادمى برقرار بود، پیوسته از کمک هاى ارسالى ایشان بهره مى بردند.
به دنبال زلزله طبس که در سال 1357هـ .ش. به وقوع پیوست، آیت الله خادمى مبادرت به جلب و ارسال کمک هاى فراوانى به این منطقه نمود. از دیگر فعالیت هاى اجتماعى و عام المنفعه این خادم دین و مردم را مى توان به تأسیس انجمن هاى خیریه و... در اصفهان اشاره نمود.
سخنرانیها
فاصله سنى ایشان با جوانان هرگز موجب آن نگردید که بین او و قشر جوان مانعى ایجاد شود. در خصوص تربیت دینى و اخلاقى، با وجود مقام علمى رفیعى که داشت، در جلسات انجمن هاى اسلامى پزشکان، دانش آموزان و دانشجویان شرکت مى کرد و به سخنرانى مى پرداخت و با متانت، به پرسش هاى آنان پاسخ مى گفت. ذکر خاطره اى از آن مرحوم براى تبیین بیش تر مناسب مى نماید.
ایشان فرمود: روزى در مراسم ختم یکى از سرشناسان محل شرکت کرده بودم، به طور اتفاقى پسر متوفّا ـ که تازه از اروپا فارغ التحصیل شده و به ایران بازگشته بود ـ کنار من نشست. در گفتگویى که میان ما ردّ و بدل شد، سخن به جایى رسید که آن جوان خدا را انکار کرد. به او گفتم: آیا اروپا با تمام پیشرفت هاى صنعتى که تا کنون داشته، توانسته است کُرات و آسمان ها را در جستجوى خدا در نوردد و یقین کند که خدایى وجود ندارد؟ گفت: خیر. گفتم: در این صورت، شما نیز یقین ندارید که خدا نیست؟ گفت: خیر، در شک و تردیدم. گفتم: پس من شما را از شک و تردید بیرون مى آورم به طورى که یقین کنید خدایى هست. او قبول کرد و قرار شد که روزها به خانه ما بیاید و من به او درس توحید و دیگر اصول اعتقادى بدهم. نتیجه این نشست ها، کتاب «سؤال و جواب پیر و بُرنا» و یا «رهبر سعادت» شد.([2])
فعالیتهاى سیاسى
1ـ دوره سلطنت رضا پهلوىآیت الله خادمى در مقطعى از تاریخ به اصفهان بازگشت که استبداد رضاخانى با همه توان خود، کمر به دین زدایى و دین ستیزى بسته و با بستن درب حوزه ها و گشودن مراکز فساد، مؤمنین را در موضعى انفعالى قرار داده بود. ایشان در این برهه، در مقابل اقدامات رضا خان قد بر افراشت و به تغییر لباس و متحد الشکل کردن لباس مردان، کشف حجاب بانوان و جلوگیرى از برگزارى مراسم عزادارى حضرت سید الشهداء(علیه السلام) اعتراض نمود. این اعتراضات باعث شد تا مأموران حکومت رضا خانى مدتى منزل او را تحت نظر قرار دادند به طورى که خروج وى از خانه ممکن نبود. در آن ایّام که روحانیون فقط با شرایط و قوانین رضا خانى مى توانستند از لباس روحانیت استفاده کنند، «آقا حسین خادمى نیز در اصفهان از کسانى بود که در سال 1345 هـ .ق. از علماى نجف اجازه اجتهاد داشت، ولى حکومت از دادن جواز استفاده از لباس روحانیت به ایشان خوددارى کرد.»([3])
عشق به حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) و زنده نگهداشتن شعائر محرم و عاشورا آیت الله خادمى(رحمه الله) را بر آن داشت تا در آن دوران خفقان و سخت رضاخانى، نیمه هاى شب عده اى از خواص را به منزل دعوت کند و به عزادارى حضرت سید الشهداء(علیه السلام) بپردازند.
2ـ دوره سلطنت محمّدرضا پهلوى از آن جاى که اندیشه سیاسى آیت الله خادمى از فقه و دیانت بر خاسته بود، دخالت در امور اجتماعى و سیاسى مردم را وظیفه خود تلقى مى نمود و بدان عمل مى کرد و به همین جهت، مبارزه با هجوم گسترده فرهنگى، سیاسى و اجتماعى رژیم پهلوى را در سر لوحه کار خود قرار داد و با فعال کردن «هیأت علمیّه اصفهان»، زمینه هاى مبارزه را فراهم آورد و با جلسات مستمرّ این هیأت در منزل خود یا سایر علما، هماهنگى مناسب را در بین آنان به وجود آورد و جبهه اى گسترده با حضور تمامى علماى اصفهان در برابر نظام طاغوت ایجاد و همه را وارد این صحنه نمود.
آیت الله خادمى با آیت الله کاشانى در جریان نهضت ملى شدن همکارى داشت. پس از کودتاى 28 مرداد 1332، با آن که فضاى خفقان بر جامعه حاکم بود، آیت الله خادمى با فدائیان اسلام ارتباط بر قرار ساخت و در جهت اهداف آنان، گام هاى مثبتى برداشت. نواب صفوى و یارانش در سفرى که به اصفهان داشتند، به دیدار آیت الله خادمى رفتند و با او گفت و گو کردند.
ساواک هماره در پى به دست آوردن اطلاعات از فعالیت هاى سیاسى آیت الله خادمى بود. آیت الله خادمى با آغاز نهضت امام خمینى(رحمه الله)در سال 1341، به مخالفت با انجمن هاى ایالتى و ولایتى برخاست. شروع قیام در سال 1342 و هم زمان شدن آن با ایّام عزادارى سالار شهیدان، موجب گشت تا آیت الله خادمى این مراسم را مبدّل به یک راهپیمایى با شکوه در جهت حمایت از قیام حضرت امام(رحمه الله) نمایند.
با شروع نهضت، آیت الله خادمى گمشده خود را در وجود یار دیرینه اش، امام خمینى(رحمه الله)یافت و با تلاش هاى مستمر خویش، هرگونه اقدام و حرکت امام(رحمه الله) را مورد تأیید و حمایت قرار داد و با صدور اعلامیه، مدارس علمیه اصفهان، بازار، نمازهاى جماعت و... را به عنوان اعتراض تعطیل مى نمود.
وى در آن دوران که حتى یاد نام امام خمینى(رحمه الله) جرم محسوب مى شد، در منابر و محافل از امام یاد مى نمود.
با اوج گیرى مبارزات در سال 1342، عده اى از مبارزین اصفهان با نظارت ایشان چند دستگاه تکثیر تهیه کرده و اعلامیه هاى حضرت امام(رحمه الله) و سایر علما را با نام هاى مختلف چاپ کردند و در سطح وسیعى از تهران، اصفهان و سایر شهرستان ها پخش کردند.
در ادامه همین فعالیت هاى زیرزمینى، گروه هاى تحت امر او که در تشکل هاى 3 ـ 4 نفرى فعالیت مى کردند، در سال هاى 1347 و 1354 توسط ساواک ضربه خورد.
پس از دستگیرى امام خمینى(رحمه الله)، زمزمه شومى مبنى بر محاکمه و اعدام امام(رحمه الله) از سوى دستگاه برخاست. به ابتکار یکى از مراجع وقت، علماى شهرهاى مختلف به عنوان اعتراض به دستگیرى «مرجع بزرگ»، در تهران اجتماع کردند. آیت الله خادمى نیز به نمایندگى روحانیت و مردم اصفهان به این جمع پیوست و در تنظیم اعلامیه هاى صادره از سوى علماى متحصن نقش به سزایى را ایفا نمود.
پس از آزادى امام خمینى(رحمه الله) از زندان در پانزدهم فروردین 1343، به منظور مطرح شدن محبوبیّت امام خمینى در قلوب مردم و ایجاد وحدت در میان انقلابیون و مبارزان و تمامى اقشار مردم، به مناسبت آزادى حضرت امام(رحمه الله)، در اصفهان چندین مجلس جشن برگزار و از وعاظ دعوت کرد تا در این مجالس براى ایشان دعا کنند. در همین مجالس بود که سیاست هاى رژیم زیر سؤال رفت. وى همراه عده اى از مردم اصفهان، جهت دیدار با حضرت امام(رحمه الله) و اعلام حمایت از ایشان به قم رفتند و طى یک راهپیمایى با شکوه به حضور حضرت امام(رحمه الله) رسیدند. امام طى سخنانى در جمع حاضر، از مردم اصفهان تشکر و آیت الله خادمى را به عنوان نماینده خود به مردم معرفى کرد و از مردم اصفهان خواست که از آیت الله خادمى قدردانى نمایند.
اقدامات آیت الله خادمى در خصوص حمایت از حضرت امام(رحمه الله) موجب خشم مضاعف ساواک شد. ساواک در ابتدا تصمیم گرفت ایشان را دستگیر و به تهران اعزام کند، ولى از ترس واکنش هاى مردمى و به منظور جلوگیرى از اغتشاش و درگیرى در اصفهان، به ملاقات رؤساى شهربانى و ساواک در تاریخ 7/2/1343هـ .ش. با ایشان بسنده کردند و به رغم تذکرات شدیداللحن آنان ومراقبت بسیارشان، هیچ گاه آیت الله خادمى از فعالیت هاى خود دست بر نداشت و حتى در منابر و محافل علناً حضرت امام(رحمه الله) را دعا مى کرد.
پس از تبعید حضرت امام(رحمه الله) به ترکیه نیز ارتباط آیت الله خادمى با امام خمینى قطع نشد. همواره با فرستادن افراد آگاه و مورد اعتماد که همراه نامه هاى سرّى وى به امام بودند. امام(رحمه الله)را در جریان مسایل اصفهان قرار مى داد. براى این که مکاتباتش از نظر ساواک پنهان نباشد، به دستور مقدم (مدیر کل اداره سوم) نامه هاى ایشان تحت کنترل قرار گرفت. در سال 1344 با آن که ساواک مدرک قابل اعتنایى از آیت الله خادمى نداشت، ولى از فعالیت هاى آشکار و پنهان ایشان به ستوه آمده بود لذا به منظور دست یابى به منبع اصلى پخش اعلامیه، وى به ساواک احضار و منزلشان مورد بازرسى قرار گرفت. ایشان را به اتهام نشر اکاذیب به دادگاه فراخواندند و در یک محاکمه فرمایشى، به دو ماه حبس قابل خریدارى محکوم کردند. وى پس از پرداخت مبلغ تعیین شده، مشمول منع پیگرد گردید.
وى بارها از سفر به حجاز و عراق براى انجام حج و زیارت عتبات، صرفاً به خاطر نگرانى ساواک از ملاقات ایشان با حضرت امام(رحمه الله)، محروم شدند.
از دیگر اقدامات ارزشمند آیت الله خادمى، رسیدگى به خانواده هاى زندانیان و تبعیدیان دوران ستم شاهى بود. همواره آنان که پاى در مسیر جهاد گذاشته بودند، ایشان را ملجأ و پناه امن خود مى دانستند و هرگاه مشکلى پیش مى آمد، رو به خانه این سیّد عظیم الشأن مى نهادند.
در سال 1356 نیز علیرغم مخالفت ساواک، براى مرحوم حاج آقا مصطفى خمینى مجلس ترحیم برگزار کرد و در اعتراض به مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات به حضرت امام(رحمه الله)، علما و روحانیون را جمع و بیانیه اى علیه اقدامات رژیم صادر کرد.
با شروع انقلاب اسلامى در سال 1357 و بالا گرفتن آن، آیت الله خادمى براى آن که نهضت از مسیر اصیل خود منحرف نشود و مجالس، راهپیمایى ها و تظاهرات در برگیرنده اهداف حضرت امام(رحمه الله) باشد، با همفکرى یارانش، به سازماندهى آن پرداخت و تمامى مراحل را تحت نظر گرفت و در بسیارى از آن ها شرکت جست. نقش محورى آیت الله خادمى در این مقطع حساس، آن جا خود را مى نمایاند که تحصن 15 روزه مادران و خواهران زندانیان سیاسى در منزل ایشان و با محاصره نیروهاى امنیتى شکل گرفت.
تحصّن تاریخى
(برافراشته شدن پرچم حکومت اسلامى)([4])
پس از دستگیرى، آیت الله طاهرى، بازار اصفهان تعطیل شد. مردم براى کسب تکلیف به سوى منزل آیت الله خادمى روان شدند. این حرکت مردم به تظاهرات و سپس به تحصن در منزل ایشان بدل گشت و در مدت 10 روزى که این تحصن به طول انجامید، منزل ایشان کانون انقلاب و خود او پذیراى مردم اصفهان شد. نیروهاى نظامى در آخرین شب تحصن، اطراف منزل ایشان را محاصره کردند و گروهى از مردم مظلوم را به خاک و خون کشیدند. پس از آن، در اصفهان حکومت نظامى اعلام شد. در پى این واقعه، مسئولان سیاسى ـ امنیتى استان به مرکز اعلام کردند: عامل اصلى و محرک واقعى وقایع اخیر، شخص آیت الله خادمى است. لذا یا باید تعهد همکارى بسپارد(!) و از وقایع اخیر اعلام انزجار و تنفر کند و یا اصفهان را براى همیشه ترک گوید و یا او و فرزندش دستگیر و زندانى شوند.
در پى مشورت هاى فرمانده نیروى زمینى و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران با نخست وزیر وقت (جعفر شریف امامى) اعلام شد که دستگیرى او و فرزندش اقدامات تند و خطرناک ترى را از سوى مردم اصفهان به دنبال خواهد داشت.
از این رو با شگردها و تهدیدات ناجوانمردانه، سعى در به زانو در آوردن ایشان نمودند، لیکن سیاست و درایت ایشان باعث شد که از این اقدامات شیطانى نیز طرفى نبندند.
آیت الله خادمى با وجود کهولت سن و وضعیت نامساعد جسمانى، در اکثر مراسم ها مانند یک فریضه شرکت مى کرد و چون نمى توانست پیاده در راهپیمایى ها شرکت کند، سوار بر اتومبیل و پیشاپیش صفوف مرصوص مردم بیدار و متدین اصفهان حرکت مى نمود و دلگرمى بیش ترى به آنان مى داد.
در راهپیمایى روز هفدهم آذر ماه 1357، وقتى مأموران حکومت نظامى حرکت راهپیمایى را متوقف کردند، با مخالفت آیت الله خادمى رو به رو شدند و ایشان دستور ادامه حرکت دادند. این اقدام ایشان باعث شد مأموران با بى رحمى تمام جمعیت را به گلوله ببندند. آیت الله خادمى در میان سفیر گلوله و خون به ناحق ریخته زنان و مردان، بر روى زمین نشست. در واقع، او با این اقدام موجب پایدارى و استقامت مردم و متوقف شدن تیراندازى شد.
آیت الله خادمى پس از تظاهرات عظیم تاسوعا و عاشوراى 1357 که به دنبال آن مجسمه هاى پهلوى توسط مردم پایین کشیده شد و چماق به دستان با حمایتهاى همه جانبه رژیم به مردم اصفهان حمله کردند، طى اولتیماتومى به مسئولان، آنان را از ادامه کار بر حذر و اعلام نمود! چنانچه این تظاهرات متوقف نشود، اعلام جهاد خواهد نمود. به دنبال این تصمیم، مسئولان به وحشت افتادند و تظاهرات وحشیانه چماق به دستان متوقف گردید.
از دیدگاه لوموند
مرد قدرتمند شهر چنین مى گوید: این شهر به وسیله مردم اداره مى شود و نمونه اى است که نشانگر قدرت جمهورى اسلامى مى باشد.
حاکم واقعى اصفهان مردى است در حدود 90 سال. این شخص برجسته به نام آیت الله خادمى تمامى شهر را از منزل خویش که در انتهاى یک کوچه بن بست در قسمت شرقى شهر قرار دارد، اداره مى نماید. تمامى ساختمان محل سکونت وى ساده مى باشد و اعلامیه هاى صادر شده و خبر تمامى حوادث به این جا مى رسد. آقا در گوشه یک اتاق واقع در طبقه همکف در حالى که به مُتکّائى تکیه کرده، نشسته است و عینک ذره بینى درشتى چشمانش را در خود گرفته است... .
دو دستگاه تلفن در اتاق کارش قرار دارد و به وسیله آن ها در جریان تمامى حوادث شهر و کشور قرار مى گیرد و بنا به گفته نزدیکان و یارانش، وى از نیروى جسمى و روانى خوبى برخوردار مى باشد که مدت 30 سال است در میدان سیاست، سخت فعال است. وى در حال حاضر، شهر را با قدرت اداره مى کند و رفت و آمد به منزل او لحظه اى قطع نمى شود. مشاوران و مسئولان قسمت هاى مختلفه به طور لاینقطع در حال گزارش دادن مى باشند... .
اتاق هاى مجاور نیز پر از مبارزان و مجاهدان مى باشد. حدود 15 نفر از یارانش از روى نقشه، شهر را به 20 ناحیه تقسیم نموده و به این ترتیب آن ها مسئولیت کمک هاى اقتصادى را عهده دار شده اند و این برنامه که حدود دو ماه است اجرا مى شود وظیفه کمک به خانواده هایى را به عهده دارد که به علت ادامه اعتصابات از نظر مالى در مضیقه قرار گرفته اند. تمامى درخواست ها در این جا به صورت فیش بندى شده و طبقه بندى قرار دارد و مورد کنترل قرار گرفته و نوع نیاز خواه به صورت نقدى یا جنسى تعیین شده و در انتهاى فیش مربوط درج مى گردد.تعداد تقاضاها در حدود15 هزار مى باشد که از محل سهم امام (نوعى مالیات که مؤمنین بسته به میزان درآمد خویش به رهبران مذهبى خود مى پردازند) تأمین مى شود.
در طبقه بعدى منزل، ستاد مرکزى پلیس اسلامى قرار دارد که حدود 12000 جوان داوطلب از بین هزاران هزار جوان داوطلب، به وسیله جامعه مدرسین حوزه علمیّه اصفهان انتخاب شده اند که اینان شهر را به 35 ناحیه تقسیم کرده اند که در هر منطقه یک مسجد یا مدرسه، حکم مرکز فعالیت براى آن ها را پیدا نموده است و این پلیس مسئول حفظ نظم در طى روز و امنیت در زمان شب مى باشد.
گفته مى شود که فرمانده پلیس اصفهان سه روز پیش مراتب همبستگى و اطاعت خویش را نسبت به روحانیت، به آیت الله خادمى اعلام نموده است و بنا به گفته برخى افسران شهربانى، از تهران دستور داشته اند که روابط دوستانه و خوبى را با رهبران مذهبى در این ایّام حساس داشته باشند.
گشت هاى شبانه انجام شده در روزهاى اخیر به وسیله نیروهاى اسلامى منجر به دستگیرى چند نفر از سارقین و مرتکبین خلاف هاى گوناگون گردیده که اینان را جهت داورى به نزد آیت الله برده و وى آن ها را مطابق قوانین اسلامى مجازات نموده بود.([5])
ارتباط با علما
آیت الله خادمى علاوه بر مشورت با علما در خصوص مسایل سیاسى، در سال 1342هـ .ش به عنوان رابط میان امام خمینى(رحمه الله) و علما براى ایجاد هماهنگى هاى لازم، از سوى علماى کشور تعیین شد.
حجت الاسلام سید محمّد على خادمى، فرزند وى به نقل از پدر، خاطره اى را که به سال 42 باز مى گردد، چنین نقل مى کند:
«مرحوم پدر فرمودند : در سال 42 که به قم رفته بودم، علما گفتند: شما بهتر است بین علما و بین امام(رحمه الله)و دیگران، هماهنگى ایجاد نمایید، تا حرف ها یکى باشد. من (آیت الله خادمى «ره») هم پذیرفتم. آقایان علما گفتند: به امام(رحمه الله) بگویید: خلاصه، دارید تند مى روید و ما نمى توانیم با شما بیاییم. طورى حرکت کنید که ما هم پابه پاى شما بیاییم. خدمت امام مطلب آنان را منتقل کردم. امام یک جمله گفتند که مطلب براى من واضح شد. گفتند: فلانى (آیت الله خادمى) ما و شما عمرمان را کرده ایم بهتر است که این بقیه عمر (اگر عمرى باشد) براى خدا گذاشته شود و براى خدا کشته شویم. بروید بگویید اگر آن ها آهسته مى آیند، حرکت خود را تندتر کنند. ما هم برگشتیم و به آقایان گفتیم: بسم الله! شما باید تندتر حرکت کنید تا به آقا برسید.
مرجعیّت حضرت امام(رحمه الله)
پس از رحلت آیت الله العظمى بروجردى(رحمه الله)، آیت الله خادمى چون پویایى مکتب را در محوریت امام مى دید، تمام همّ خود را در معرفى کردن حضرت امام به عنوان مرجع تقلید به کار برد و از آن پس نیز شهریه هاى طلاب را با نام حضرت امام پرداخت مى نمود. ساواک در سال 1347هـ .ش. اعلام مى کند: تنها کسى که شهریه امام را در ایران پرداخت مى کند، شخص آیت الله خادمى است.
حجت الاسلام سیدمهدى خادمى در مورد ارتباط وعلاقه وارادت پدر نسبت به امام مى گوید:
«ایشان عجیب علاقه مند به حضرت امام(رحمه الله)بودند و حتى امام را بیش از اساتید خود که ایشان را به اجتهاد رسانیده بودند، دوست مى داشتند و بالاترین احترام را براى امام قایل بودند و هیچ وقت در مقام دعا و مظان استجابت دعا امام را فراموش نمى کردند و مى گفتند: من مى دانم این امام هدفش خداست. این امام ارتباطاتى دارد. این امام حرفى که مى زند، «لله» و «من الله» است و خود الگویى است براى جامعه.»
این احترام و علاقه دو جانبه بود و متن مهرآمیز و آکنده از احترام مکاتبات میان آن دو گویاترین شاهد بر این مدعاست.
دلیل دیگر، دیدار امام با ایشان پس از انقلاب اسلامى است آن گاه که امام در قم سکنى داشتند و آیت الله خادمى(رحمه الله) نیز براى زیارت حضرت معصومه(علیها السلام) و دیدار با علما و حضرت امام(رحمه الله) به قم مشرف شده بود حضرت امام به مجرد اطلاع از حضور ایشان در قم به دیدار ایشان رفتند.
بعد از انقلاب
آیت الله خادمى پس از پیروزى انقلاب نیز بیش از پیش حمایت قاطع و همه جانبه خویش را از آرمان هاى حضرت امام(رحمه الله) به اثبات رساند.
وى که در انتخابات خبرگان اول (قانون اساسى) و دوم از طرف مردم استان اصفهان به نمایندگى برگزیده شد و على رغم دلیرى و ضعف و بیمارى در جلسات آن شرکت مى نمود و اولین جلسه مجلس خبرگان اول با ریاست سنّى آن بزرگوار رسمیت یافت.
با شروع جنگ تحمیلى، وى پشتیبانى در خور تحسین از جبهه هاى نور نمود، به گونه اى که تلاش ها و کوشش هاى بسیار او در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس براى همیشه در حافظه تاریخ ثبت گردیده است.
از نگاه دیگران
آیت الله آقا ضیاءالدین عراقى در اجازه نامه اجتهاد به ایشان، از او چنین یاد مى کند:
«جناب العالم العامل و الفاضل الکامل، عماد العلماء و سناد الاتقیاء، علم الاعلام و ملاذالانام الآغا میرزا محمّدحسین الموسوى الاصبهانى...»
آیت الله شیخ محمّد حسین غروى نائینى نیز در اجازه نامه خویش، به او مى نویسد:
«فانّ جناب العالم الهمام العامل والفاضل، العلم العلّام، صاحب القوّه القویمة و السلیقة المستقیمة والنظر الثاقب والحدس الصائب الآغا حسین أدام الله تعالى إفضاله و کثّر فى العلماء العاملین أمثاله...»
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى نیز در گواهى نامه خویش در مجتهد دانستن آیت الله خادمى مى نویسد:
«السّیّد السّند والحبر المؤیّد، العالم العامل والفاضل الکامل، ثقة الاسلام، وَلدنا الاعزّ الآقا حسین الخادمى سلمه الله...»
عالم بزرگوار، سید محمّد صدر در نامه خود به آیت الله خادمى در نهایت تواضع به تقواى وى اشاره مى کند و مى نویسد:
«سیّدى و شیخى و مولاىَ، کهف الورى و حصن التّقى، آیت الله خادمى دام ظله...»
رحلت
سرانجام این عالم ربّانى در روز دوشنبه بیستم اسفند ماه 1363 روى در نقاب خاک کشید و روح پاکش به اجداد طاهرینش پیوست و با رفتن خود ثلمه جبران ناپذیرى بر اسلام، ایران و خصوصاً اصفهان وارد ساخت.
انتشار خبر رحلت او همه اصفهان و شهرهاى حومه آن را به عزا نشاند و تمامى شهر تعطیل و سه روز عزاى عمومى اعلام شد. پیکر پاک آن فقید سعید پس از تشییع با شکوهى، به مشهدمقدس منتقل و در جوار حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا(علیه السلام) به خاک سپرده شد و از طرف علماى بزرگ و اقشار مختلف مردم در تمام شهرهاى ایران مجالس بزرگداشت برگزار گردید.
امام خمینى(رحمه الله) به مناسبت رحلت این عالم ربانى، پیامى ارسال داشتند که متن آن بدین قرار است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«انّا لله و انّا الیه راجعون
رحلت تأسف انگیز عالم عادل، متعهد، خدمتگزار به اسلام و مسلمین، حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقاى حاج حسین خادمى رحمت الله علیه، موجب تأثیر و تأسف گردید. این عالم متقى، بحق خادم صادق شریعت و حافظ حدود اسلام و سرمشق تقوى و علم و عمل براى دیگران بود و فقدان و رحلتش ثلمه بر اسلام و حوزه هاى علمیّه بود. امثال این شخصیّت ها که یادگار سلف صالح و نمونه هایى از بزرگان علم و تقوا بودند، ذخیره هایى بوده و هستند که ما باید با جان و دل قدرشان را بدانیم و در حیات ومماتشان پیروى از سیره حسنه آنان کنیم.
اینجانب این ضایعه را به ولى عصر بقیة الله ارواحنا له الفداء و به ملّت شریف ایران به ویژه علماى اعلام و حوزه هاى مقدّسه علمیّه و اهالى محترم اصفهانتسلیت عرض مى کنم و براى خاندان محترمشان پس از تسلیت، صبر و اجر مسئلت مى کنم. خداوند این عالم جلیل و میهمان عزیز را در جوار رحمت خود معمول عنایات خاصّه خود فرماید.
والسّلام على عبادالله الصّالحینورحمة اللهوبرکاته»
هیجدهم جمادى الثانى 1405
بیستم اسفندماه 1363
رهبر فرزانه و دانشمند انقلاب اسلامى، حضرت آیت الله خامنه اى نیز در پیامى چنین آورده اند:
«فقدان این عالم بزرگوار و شخصیت برجسته فقاهت، امت مسلمان و جامعه محترم روحانیت را از وجود فقیهى خدمتگزار و وارسته، که خدمات علمى و دینى و اجتماعى و مجاهداتش از آغاز نهضت اسلامى ایران به رهبرى امام است تا پایان عمر مشهود عموم بود، محروم ساخت...»([6])
[1]- آیات عظام میرزا محمّد حسین نائینى، سیدابوالحسن اصفهانى، اصطهبانى، آقا ضیاء الدین عراقى و محمّد کاظم شیرازى.
[2]- این خاطره را آن مرحوم براى شاگرد خویش، حجت الاسلام فشارکى نقل کرده است، که آن را با اندکى تغییر در این جا آوردیم.
[3]- اسناد سازمان اسناد ملى ایران، اسناد کامپیوترى 3003/10 پاکت 3342.
[4]- در آن زمان، رئیس ساواک اصفهان از تحصن منزل آیت الله خادمى به عنوان «زده شدن پرچم حکومت اسلامى در آن منزل» تعبیر مىکند.
[5]- ترجمه شده از روزنامه لوموند مورخ 11 ـ 12 فوریه 1979 (21 ـ 22 بهمن 1357). مترجم: دکتر محمّدرضا نقابیان.
[6]- خادم شریعت، یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب نوزدهم، آیت الله حاج آقا حسین قمى، ص پانزدهم الى سى و دو.