محیط طباطبایى
(1281ـ1371ش)
عنومان مقاله: دانشور آزاده
نویسنده: غلامرضا گلى زواره
تولد و تحصیلات
استاد سید محمد طباطبایى در روز شنبه نهم ربیع الثانى سال 1320ق (23 خرداد 1281ش) در آبادى گزلا (دهکده ییلاقى) از توابع زواره و در حوالى اردستان، دیده به جهان گشود.
محیط طباطبایى در مکتب ملاّ على فرزند حاج حسن که مرد فاضل و وارسته اى بود، آغاز به تحصیل کرد و مقدمات علوم حوزوى را از محضر پدر و برخى علماى زواره فرا گرفت. از سال 1333ق. تحصیل منظم را ترک و در امور کشاورزى به خانواده کمک کرد، اما ذوق آموختن با تغییر این شرایط از بین نرفت، ولى جز پدر معلمى نمى شناخت.
در سال 1333 ق. در ظاهر براى معالجه و در اصل براى فراگیرى علوم به اصفهان رفت و موفق گردید در مدتى کوتاه مبانى برخى علوم ـ بویژه دانش طبیعى ـ را فرا بگیرد و تا حدودى با زبان و ادبیات فرانسه آشنا شود. پس از چهار ماه توقف در اصفهان، به زواره بازگشت. بار دیگر به اصفهان آمد تا به تحصیل علم طب بپردازد، اما پس از چندى، از تحصیل منصرف گردید و دوباره به زواره بازگشت و خود را مهیاى سفر به تهران نمود.[1]
در سال 1301ش نزد مدیر مدرسه نوبنیاد زواره، مرحوم اسدالله کاوه زاده، مشغول کار شد و ضمن کمک در امور مدرسه، برخى درسها را تدریس کرد، و خود نزد کاوه زاده زبان انگلیسى آموخت. سرانجام در اواخر فروردین ماه سال 1302 ش براى تحصیل ـ به گفته پدر ـ یا براى روزنامه نگارى ـ به سلیقه خودـ به تهران رفت. یک سال در مدرسه قاجاریه ماند و طى سه سال دوره شش ساله ادبى دارالفنون را گذرانید و مقدارى هم در مدرسه عالى حقوق تحصیل نمود، ولى از ادامه آن منصرف گردید. در این روزگار فرصتى یافت تا زبان فرانسه را تکمیل کند و از این طریق با آثار ادبى دنیاى جدید و نویسندگان و شعراى اروپا آشنا شود.[2]
نسب محیط
پس از آن که احمد بن محمد بن رستم مطیار قرشى که در اوایل قرن چهارم هجرى در اصفهان سمت حکمرانى داشت، شهر زواره و برخى روستاهاى اطراف آن را بر سادات وقف مى نماید، گروه هایى از سادات از اولاد طاهر بن على که فاطمه دختر این حکمران را به زنى گرفته بود، به زواره کوچ کردند. در ادوار گوناگون تاریخى بر اثر حوادثى چون یورش مغول ها به زواره و دیگر رویدادهاى این شهر، طوایفى از سادات زواره به بروجرد، تبریز، اصفهان، نائین، یزد و نطنز کوچ کردند و پنج طایفه در این شهر باقى ماندند که عبارتند از طوایف: میرزا رفیعا، میرشاهمراد، میر محمد شفیع، سید مرتضى یا حاجى میر باقر و طایفه میرزا آقا على، سید ابراهیم فنا، پدر محیط طباطبایى، منسوب به این طایفه اخیر است و آنان از طریق ابن طباطباى شاعر به امام حسن مجتبى(علیه السلام) نسب مى برند.[3]
پدر و مادر
سید ابراهیم طباطبایى (توحیدى) متخلّص به فنا از سادات طباطبایى زواره است که به سال 1293ق در زواره دیده به جهان گشود. پس از تحصیلات مقدماتى در مکتب خانه هاى زادگاهش، در جوانى به اصفهان رفت و در حوزه علمیه آن شهر به تحصیل علوم دینى روى آورد. فقه را نزد حاج میرزا هاشم چهارسویى (فقیه معروف) و حاج آقا منیر آموخت. درس اصول را در خدمت شیخ محمدعلى ثقة الاسلام نجفى و برادرش شیخ محمدتقى معروف به آقا نجفىفراگرفت. در حلقه درس میرزا جهانگیر خان قشقایى شرح مطالع، شرح منظومه سبزوارى و شرح اشارات خواجه نصیر طوسى را خواند. همچنین در حکمت، عرفان و کلام محضر عارف زاهد و فقیه وارسته آخوند ملاّ محمد کاشى را درک کرد. در ریاضى، هیات و نجوم از شاگردان برجسته میرزا عبدالجواد شهشهانى به شمار مى رفت.
سید ابراهیم پس از تحصیلات در اصفهان، به تهران رفت و در حوزه این شهر از محضر پر فیض شیخ فضل الله نورى بهره برد. ضمن فعالیتهاى علمى و آموزشى، به عرصه هاى سیاسى هم رویکرد نشان داد و در انقلاب مشروطه تا پیروزى مجاهدین و فتح تهران همکارى با مبارزان را ادامه داد، ولى از رفتار و کارنامه منفى برخى به اصطلاح آزادى خواهان تندرو به شدت ناراحت گردید و چون مشاهده کرد آنان به فقیه مجاهد شهید شیخ فضل الله نورى هم رحم نکردند و او را به جرم حق گویى و دفاع از مشروطه مشروعه به شهادت رسانیده اند، از این امور افراطى ناگوار چنان نفرت پیدا کرد که عرصه هاى سیاسى و اجتماعى را رها کرد و به زواره بازگشت و ضمن پرداختن به کار کشاورزى به سوالات شرعى مردم پاسخ مى گفت و گره گشاى گرفتاریهاى مردم بود. سرانجام این روحانى مبارز در سال 1361ق. (1321ش) در زواره بدرود حیات گفت و همان جا هم دفن شد. همسرش فاطمه بیگم از احفاد قاضى محمد طباطبایى (از علماى عصر سلطان حسین صفوى) بود, همان شخصیتى که در فتنه افاغنه از اصفهان به زواره آمد و در آن جا اقامت گزید. او در سال 1337ق در زادگاهش زواره درگذشت.[4]
محیط طباطبایى به حقیقت جالبى اشاره کرده است:
«مرحوم پدرم نقل مى کرد نخستین بار کلمه مشرط و مشروطه در مقابل فرمان عدالت خانه، از وابستگان سفارت انگلیس به خصوص ژرژ دافر(کاردار) شنیده شده پیش از آن در گفتن و نوشتن ابداً کسى این لفظ را با کار نمى برد و پیدایش آن مربوط به همان ایام تحصّن در سفارت انگلیساست. این گواهى کسى است که در عمر خویش حتى براى مصلحت هم حاضر به گفتن یک کلمه خلاف نشد و در نتیجه مجبور به گوشه نشینى و انزوا در زواره گشت.»[5]
تشیکل خانواده
محیط در سال 1322ش. ازدواج کرد که محصول آن 5 فرزند شامل دو پسر و سه دختر مى باشد. فرزندانش همه تحصیلات دانشگاهى دارند. پسر بزرگش فوق تخصص و جراح قلب و عروق است و سید احمد محیط طباطبایى پس از تکمیل تحصیلات دانشگاهى در رشته تاریخ دانشگاه تهران، از سال 1377ش. در بخش پژوهش سازمان میراث فرهنگى مشغول به کار شد.[6]
احمد محیط که متولد 1338ش. است مى گوید:
«در سطوح مختلف از مدرسه تا دانشگاه تدریس کرده ام و در کنار آن چند سالى به عنوان هیأت علمى در مدرسه عالى شهید مطهرى فعالیت داشتم. وى در زمینه هاى فرهنگى، تاریخى و هنرى مقالاتى نوشته که در برخى نشریات از جمله کیهان فرهنگى و رهنمون چاپ شده است.[7]
تدریس
محیط در سال 1305 ش به استخدام وزارت معارف (آموزش و پرورش) درآمد و براى تعلیم و تربیت عازم خوزستان و به مدت چهار سال مشغول تدریس شد. از این مدت دو سال (1305 و 1306) به اتفاق چهار نفر دیگر مدارسى در اهواز تأسیس نمود که خود معلم آن بود. در سالهاى 1307 و 1308ش در خرمشهرنماینده معارف بود و ریاست دبیرستان شرف را نیز عهده دار بود. وى گرچه براى تدریس ادبیات فارسى اعزام شد، ناگزیر تاریخ، جغرافیا و علوم طبیعى را هم تدریس کرد. این برنامه حتى اوقات فراغت او را گرفت و نمى توانست به فعالیتهاى ذوقى خود که نگارش و نوشتن بود، روى آورد. در سال 1309 ش از خوزستان به تهران انتقال یافت و در دبیرستانهاى شرف، دارالفنون، ایرانشهر، مدرسه نظام و دانشسراى مقدماتى به تدریس تاریخ، جغرافیا و ادبیات پرداخت.
پس از آن مدتى مدیریت مدارس شرف و پانزده بهمن را برعهده گرفت. از سال 1321 تا 1328ش زمانى دبیر دبیرستانها و گاهى بازرس فنى بود در ضمن از سال 1307 تا 1328 ش ده بار براى اصلاح و تغییر برنامه مدارس از سوى وزارت فرهنگ دعوت شد.[8]
هنگامى که طرح نظام سیستم تألیف و نشر کتابهاى درسى و خاتمه دادن به هرج و مرج و فساد موجود در این زمینه به اجرا درمى آمد، به عضویت کمیسیون انتخاب کتابهاى درسى ادبیات فارسى دعوت گردید. وى این دعوت را با شجاعتى خاص پذیرفت، زیرا کار دشوارى بود. داورى درباره تألیفات افرادى چون فروزانفر، جلال الدین همایى، دکتر رضازاده شفق، احمد متین دفترى، على اکبر سیاسى و چند نفر دیگر و سینه سپر نمودن در برابر شکوه ها، اعتراضها و جنجالها، دل شیر مى خواست. به همین دلیل کسانى از قبول عضویت در این کمیسیونها عذرخواهى نمودند. کسانى هم که خود تألیفات درسى داشتند، طبعاً صلاحیت چنین کارى را نداشتند. بدین صورت کتابهاى درسى به صورت واحدى درآمد و به هرج و مرج و سوء استفاده هاى کلان پایان داده شد.[9]
در شهریور 1328 از وزارت فرهنگ به وزارت امور خارجه انتقال یافت و به رایزنى فرهنگى در سفارت کبراى ایران در دهلى منصوب شد و دو سال در این سرزمین ماند. در تابستان 1330 به رایزنى فرهنگى ایران در کشورهاى عراق، سوریه و لبنان برگزیده شد و تا بهار سال 1334 در این سرزمینها مشغول کار بود. در ضمن سفرى هم به قاهره رفت و از کتابخانه هاى معروف و مهم مصر بازدید نمود. در پایان دوران مأموریت در وزارت امور خارجه با این که على قلى اردلان ـ وزیر امور خارجه ـ با ابقاى او در حوزه عملى این وزارتخانه موافق بود، درخواست کرد پروندهاش به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) باز گردد. پس از بازگشت، به عنوان بازرس وزارت در کمیسیون مطالعه و بررسى انتقادات رسیده برگزیده شد و تا پایان دوره خدمت، عضو همین تشکیلات بود.
در سال 1337 ش از سوى دولت براى رایزنى فرهنگى در افغانستان نامزد شد، ولى پیشامدى او را از این کار بازداشت و در همین سال بازنشسته گردید. در سال 1347ش دکتر فضل الله رضا ـ رئیس وقت دانشگاه تهران ـ از او دعوت نمود تدریس تاریخ را در دانشکده ادبیات عهده دار شود، ولى نپذیرفت و در سال 1354 ش به دعوت دکتر صدرالدین الهىسرپرست دانشکده ارتباطات در نیمه دوم از سال تحصیلى 1354-1355ش تدریس تاریخ مطبوعات را از زمان محمدشاه قاجار تا آغاز روى کار آمدن رژیم پهلوى پذیرفت.[10] در سال تحصیلى 1367- 1366ش دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد اسلامى تهران از محیط طباطبایى خواست راجع به نظام حکومت در ایران بعد از اسلام، براى دانشجویان درس تاریخ، مطالبى به صورت خطابه ایراد کند که این برنامه عملى گردید.[11]
حضور در مجامع علمى فرهنگى
محیط طباطبایى در بیشتر کنگره هاى مهم ادبى همچون هزاره فردوسى، خواجه نصیر طوسى، ناصر خسرو، دقیقى، خواجه رشیدالدین فضل الله همدانى، شاهنامه، ایران شناسى، خلیج فارس و از جمله در سومین دوره کنگره تحقیقات ایرانى با شور و شوق و میل باطن شرکت کرد و به مناسبت مقام علمى و موقعیت فرهنگى- اجتماعى غالباً عضو کمیته مشورتى بود.
در کنگره بین المللى خاورشناسان، عضو هیئت اعزامى ایران به پاریس بود. عضو انجمن ایرانى فلسفه و علوم انسانى وابسته به کمیسیون ملى یونسکو در ایران بود. او در این انجمن که دوازده سال برقرار بود، به طور منظم و مرتب حضور مى یافت. وى در کنگره تعلیم و تربیت، شیخ طوسى (دانشگاه مشهد)، ابن سینا (بغداد)، ابوعلى سینا (تهران)، مولوى، فارابى، بیهقى، خوارزمى، حافظ و سعدى و نهج البلاغه به ایراد سخن پرداخت. جوایز فراوانى نیز مجامع داخلى و خارجى به محیط طباطبایى اهدا نمودند. از سوى سندیکاى نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات، در سال 1355 ش به پاس خدمات علمى استاد محیط طباطبایى مجلس بزرگداشتى برگزار شد که طى آن ضمن تجلیل از مقام علمى ایشان، کتاب محیط ادب که شامل مقالاتى از مشاهیر معاصر بود، به کوشش دکتر سید جعفر شهیدى، حبیب یغمایى، باستانى پاریزى و ایرج افشار به طبع رسید و به ایشان تقدیم گردید.
هنگامى که دانشگاه تهران تصمیم گرفت به اشخاصى چون احمد آرام، محمد پروین گنابادى، رعدى آذرخشى، غلامحسین مصاحب و حبیب یغمایى دکتراى افتخارى بدهد تا نوعى حق شناسى نسبت به آنان شود، محیط جزو اسامى شایستگان این عنوان قید شده بود، ولى چون دو تن از شرکت کنندگان معترض بودند موضوع مزبور درباره این محقق سخت کوش مسکوت ماند! به دلیل آن که این کار موافق با مصالح فرهنگى کشور نبود. دانشگاه ملى (شهید بهشتى کنونى) پذیرفت به نشانه حقشناسى جامعه علمى کشور به مرحومان جلال الدین همایى، محیط طباطبایى و محمد تقى مصطفوى دکتراى افتخارى بدهد که چنین شد.
آخرین حق شناسى نسبت به مقام علمى و ادبى محیط طباطبایى انتخاب ایشان به عضویت فرهنگستان زبان و ادب ایران در سال 1369ش مى باشد. دکتر مهدى محققمى گوید:
«ایشان نظریات خود را درباره مسائل لغوى که خیلى هم مفید بود ابراز مى کردند و آقاى دکتر حبیبى نهایت احترام را در حق ایشان مبذول مى داشت.»[12]
از سال 1338 تا پایان شهریور ماه 1358، مسئولیت برنامه هاى مرزهاى دانش را در رادیو ایران عهده دار گردید. این برنامه هر هفته روزهاى پنجشنبه از صداى ایران پخش مى شد و موضوعات آن غالباً به زبان فارسى و مسائل مربوط به تاریخ، فرهنگ ایران و اسلام و نجوم مى شد. طى بیست سال که این برنامه ادامه داشت، بیش از پانصد سخنرانى توسط محیط تهیه و ارائه گردید.[13] وى در این خصوص مى گوید:
«مسلماً یکصد نکته تازه در این سخنرانیها بود که سعى مى کردم آنها را به آگاهى مردم برسانم.»
حتى افراد فاضلى به این برنامه توجه داشته و در جهت استفاده از این سخنرانى ها کوشیده اند. دکتر على لاریجانى به محیط گفته بود: شهید آیت الله مطهرى توصیه نموده است، تمام سخنرانیهاى مرزهاى دانش ضبط گردد که اکنون نوار آنها موجود است.[14] محیط طباطبایى به مناسبت هاى مختلف از مشاهیر و استادان دانشگاه دعوت مى کرد با ارائه موضوعى خاص در این برنامه حضور یابند.[15] دکتر محمد امین ریاحى در این باره مى نویسد:
«این نکته روشن است که تألیفات و تحقیقات تخصصى که به چاپ مى رسد، دایره انتشارات محدودى دارد و فقط به دست متخصصان مى رسد. اما برنامه مرزهاى دانش منظما به گوش میلیون ها تن از عالم و عامى مى رسید و بر دل ها مى نشست. روزى یک دانشمند اهل تاجیکستان که به ایران آمده بود به عنوان نمونه دلبستگى خود به ایران، با ترس و لرز به من گفت: من مجموعه اى از ده ها نوار مرزهاى دانش را ضبط کرده ام و مرتباً این کار را انجام مى دهم....»[16]
محیط طباطبایى مدتى نیز در کمیسیون نامگذارى خیابانها در شهردارى سمت نمایندگى فرهنگ را بر عهده داشت و در این مقام اسامى برخى شاعران، عارفان، حکیمان و رجال برجسته شیعه را براى خیابانها و معابر تهران برگزید.[17]
بین سالهاى 1348 تا 1371 مشغول ارزیابى و بررسى کتابهاى خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى بود. به گفته ایرج افشار محیط از شناسندگان و دلباختگان نسخ خطى بود. وى مى افزاید:
«محیط در سالهاى بازنشستگى ساعات فراغتش را در کتابخانه هاى مجلس و مدرسه عالى سپهسالار (شهید مطهرى کنونى)، کتابخانه ملى و ملک و دانشگاه تهران مى گذرانید و بعد از ظهرها که کتابخانه ها بسته بود، سرى به کتابفروشى هاى تهران، ادب، ابن سینا و دانش مى زد و یا در این مکانها با برخى از اهل فضل به مفاوضات ادبى و فرهنگى مى پرداخت. در مدت هشت سالى که کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد دانشگاه تهران به برگزارى مجامع و جلسات ادبى و بزرگداشت ادبا و فضلاى گذشته اقدام مى کرد، یعنى طى سالهاى 1350 تا 1357 ش لزوماً وظیفه خود مى دانستم از مرحوم محیط استدعا کنم آن مجالس را با سخنان سودمند و گرم خود دلپذیر کند، تا آنجا که به یاد دارم در جلسه هاى مربوط به عباس اقبال آشتیانى، امیرکبیر و دارالفنون، ملک الشعراى بهار، مولانا، قائم مقام فراهانى، صائب تبریزى و... سخنرانى کرد.»[18]
دکتر مهدى محقق یادآور مى گردد:
«در سال 1377 ش که سرپرستى و مدیریت بخش نسخه هاى خطى کتابخانه ملى فرهنگ را عهده دار بودم مرحوم محیط که از علاقه مندان نسخه هاى خطى بود. حداقل هفته اى یکبار به کتابخانه مى آمدند... و از نسخه هاى خطى نادرى مطلع مى شدند که قبلاً دسترسى به آنها مقدور نبود. در چهارشنبه هر هفته گروهى از اهل فضل در مدرسه عالى شهید مطهرى محفلى فرهنگى و علمى تشکیل مى دادند که محیط طباطبایى به طور منظم و مرتب در این جلسات حضور مى یافت. شخصیت هایى چون شهید مطهرى، مرحوم حاج عبدالله نورانى، دکتر شهیدى،دکتر سید على موسوى بهبهانى، دکتر مهدى محقق و مرحوم دکتر محمد معین، سید محمدکاظم عصار، دکتر احمد مهدوى دامغانى، حسین خدیوجم از اصحاب این محفل پر فیض بودند. گاهى محققان برجسته خارجى چون پروفسور ایزوتسو ژاپنى (مترجم قرآن کریم به زبان ژاپنى و مؤلف آثار دیگر) پروفسور لندوست مصحح کتاب کاشف الاسرار نورالدین اسفراینى و پروفسور پاییکاریک از فیلسوفان سرشناس هندى در چنین محفلى حاضر مى شدند و بر جاذبه، تنوع و گستره بحثها و گفتگوها مى افزودند. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، چند جلسهاى در همان مدرسه تشکیل شد که آیت الله امامى کاشانى در آن شرکت مى نمود و یکبار هم از مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى خواستند که حضور یابند و پذیرفتند. پس از آن که مدرسه مزبور به دانشکده تبدیل شد جلسه در خانه برخى اعضا و گاهى هم در رستوران پارادیس، که رئیس آن با مرحوم دکتر غلامحسین یوسفى پیوند خویشاوندى داشت، تشکیل مى شد. آخرین جلسه اصحاب چهارشنبه در منزل مرحوم خدیوجم منعقد گردید که مرحوم عبدالله نورانى اسامى حاضران را بیست نفر نوشته بودند.»[19]
تلاشهاى مطبوعاتى
از سال 1332 ق محیط طباطبایى در زواره به روزنامه دست مى یافت. در آن روزگار عناصر دخیل در سیاست ـ در ولایات ـ که براى خود پایگاه ملکى، ایلى و نظایر آن داشتند روزنامه ها را دریافت مى کردند و بعد از خواندن به اشخاص دیگرى مى دادند. محیط هم از طریق یکى از نزدیکان خویش که در دستگاه سردار صولت بختیارى در آبادى مزدآباد، واقع در بلوک سفلى و شرق زواره، منشى بود، به روزنامه هایى که وى پس از مطالعه به منشى خویش مى داد، دست مى یافت و مى خواند. به این ترتیب اندک اندک به نقش روزنامه در تحول افکار عمومى پى برد و با سبک نگارش مطبوعات آشنا گردید. در پاییز سال 1300 ش که به اصفهان رفت، یک نفر گیلانى که در این شهر متصدى چاپ روزنامه بود، توسط یکى از همشهریان زواره اى از محیط تقاضاى همکارى کرد و مطالبى از وى خواست تا درباره حوادث اصفهان بنویسد، او هم نگاشت و آن نوشته ها در روزنامه مورد اشاره درج گردید. از این بابت محیط تصمیم گرفت به تهران بیاید و به طور جدى وارد کار روزنامه نگارى شود. در تابستان سال 1301ش که به زواره بازگشت، دوره هاى ناقصى را که از روزنامه هاى شهاب ثاقب (طرفدار آلمان)، روزنامه ایران و رعد (طرفدار انگلیسى ها) و برخى روزنامه هاى قدیمى که در خانه داشت با یکدیگر مقایسه مى نمود تا آنچه از روى آنان قابل استنباط و تقلید بود، درباره تنظیم یک روزنامه به کار گیرد. قبل از آن که به تهران بیاید در زمستان سال 1301ش گاهى روى کاغذهاى عادى خط کشى مى نمود و با ذوقى خاص روزنامه نویسى را تمرین مى کرد. این کاغذها جزو کاغذهاى باطله از خانه بیرون مى رفت که نمونه هایى از آنها را نایب الحکومه اردستان به دست آورده بود. وى محیط را از زواره به اردستان احضار کرد و گفت: بیا منشى حکومت بشو، در جوابش گفت: این کار سابقه و آشنایى مى خواهد که من ندارم. محیط وقتى به تهران آمد، وضع روزنامه ها شکلى تازه یافته بود, زیرا مى توانستند نسبت به مسائل سیاسى اجتماعى انتقاد کنند. اختلاف نظر میان احمدشاه و رضاخان (وزیر جنگ وقت) دلیل این تحول بود. محیط در آن ایام روزنامه اقدام را یک نشریه آزادى خواه تصور نمود و خواست از طریق قطعه شعرى که به مناسبت اوضاع آشفته و مبهم تهران سروده بود و جنبه انقلابى داشت، ارتباط برقرار کند، ولى این جریده توقیف گردید و روزنامه اى دیگر به جایش انتشار یافت. چاپ آن شعر در روزنامه توقیف شده محیط را بر سر ذوق آورد و طبع اشعارش در جراید، او را در ردیف شعراى روزنامه نگار آزادى خواه و سیاسى به مردم معرفى نمود. این وضع غیر مترقبه ذوق روزنامه نگارى را در محیط تقویت کرد، ولى چون یکى از مدیران جراید در تهران به وزارت جنگ احضار گردید و رضاخان او را مؤاخذه و مضروب کرد، پدرش سید ابراهیم طى نامه اى فرزند را از روى آوردن به روزنامه نویسى بازداشت. موقعى که از خوزستان به تهران آمد با مدیر داخلى روزنامه ایران- غلامعلى مستعان پسر عموى حسینقلى مستعان - آشنا گردید و همکارى خود را با این روزنامه آغاز کرد. تا آن که مایل تویسرکانى که مدیریت روزنامه شفق سرخ را پس از على دشتى عهده دار شده بود از وى خواست همکارى خود را با این نشریه شروع کند. محیط مقاله هاى انتقادى متعددى به مناسبت هاى مقتضى در شفق سرخ مى نوشت که ماجراى لغو امتیاز نفت به قلم وى موجب توقیف این روزنامه گردید.[20]
در سال 1317 ش که مطبوعات کاملاً در اختیار حکومت بود، وزارت معارف محیط را از کار تدریس بازداشت و مدیریت مجله تعلیم و تربیت را به وى داد. وى از مهر 1317 تا 31 تیر 1319 در مقام مدیر مسئول این مجله، نوزده شماره از آن را انتشار داد. در اثر اهتمام محیط، سطح مجله به لحاظ کیفى و ظاهرى ارتقا یافت و تعدادى مقالات کم نظیر در آن درج شد. از اولین شماره که محیط مدیریتش را پذیرفت، نام آن را به آموزش و پرورش برگردانید. مقالاتش درباره کوشیار گیلى و زبان آذربایجان در مجله مزبور، براى استاد آوازه اى از نو پدید آورد.[21] دکتر محمد اسماعیل رضوانى نوشته است:
«روزى محیط بر سبیل تصادف در خدمت مرحوم ذوقى صاحب منصب نامدار وزارت معارف نسبت به مجله تعلیم و تربیت، نظرها و طرحهاى صحیحى ارائه داد که در خاطر ذوقى جاى گرفت. در نتیجه در سال 1317 در وزارت معارف مرحوم مرآت، پس از کناره گیرى حبیب یغمایى از مدیریت مجله، ابلاغ آن براى محیط طباطبایى صادر شد.»[22]
روزنامه کوشش در سالهاى آخر سلطنت رضاخان گاهى مقالاتى از محیط به طبع مى رسانید. در دوران دولتى که فروغى پس از سقوط رضاخان تشکیل داد، محیط در روزنامه تجدد مطالب انتقادى، سیاسى مى نوشت و کارهاى خلاف قانون برخى کارگزاران را گوشزد مى نمود. از سال 1321ش همکارى خود را با روزنامه پارس به مدیریت فضل الله شرقى آغاز کرد. این نشریه هفته اى یکبار انتشار مى یافت و در ضمن سه سال حدود 200 مقاله از محیط طباطبایى در آن درج گردید. روزنامه پارس تنها نشریه اى بود که مى توانست وارد هر خانوادهاى بشود و در دسترس افراد قرار بگیرد. از سال 1337ش که محیط بر اثر بازنشستگى همکارى با روزنامه ها را افزایش داد، در مجله تهران مصور مقالاتى مى نوشت. نخستین آنها مقاله اى در خصوص خلیج فارس بود، زیرا در مطبوعات عربى آن را خلیج عربى مى نوشتند و غربیها هم مایل بودند نام خلیج فارس را عوض کنند. محیط که در سرزمینهاى عربى با این موضوع آشنا شده بود، در حدود امکان براى جلوگیرى از گسترش کاربرد عنوان خلیج عربى تلاش کرد. البته قرار بود این مقاله در مجله وزارت امور خارجه چاپ شود که عملى نگردید.[23]
پس از شهریور 1320 ش که محیط زمینه را مساعد یافت بر آن شد آرزوى دیرینه خود را عملى سازد و خود شخصاً نشریاتى بنیان نهد. با این تصمیم به انتشار مجله محیط پرداخت که نخستین شماره آن در شهریور 1321 در 64 صفحه انتشار یافت که در طلیعه آن آمده بود:
«بار خدایا هر که در این جهان دست به کارى مى زند، سودى از آن مى خواهد چنانچه ما نیز در این اقدام خود خدمت مردم و رضاى تو را خواهانیم. پس ما را به هر چه مصلحت و مایه پیشرفت کار است راهنمایى فرما.»
انتشار مجله محیط به دلیل چند بار توقیف و برخى بحرانهاى سیاسى اجتماعى نوسانهاى زیادى داشت و در مجموع نوزده شماره آن به طبع رسید. اگرچه مجله محیط کوتاه عمر، کم حجم و کم شماره بود، از نظر محتوا گرانبها بود و نام آن در تاریخ جراید و مطبوعات ایران جاویدان باقى خواهد ماند. در این مجموعه به موازات ترجمه هایى که از شاهکارهاى ادبى جهان صورت مى گرفت، فصولى از تاریخ معاصر ایران و جهان روشن گردیده و اوضاع سیاسى روز مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و از بحثهاى اجتماعى و اخلاقى نیز غافل نشده است.[24]
استاد محیط پس از این ایام به مدت نیم قرن نه تنها با ده ها روزنامه و مجله همکارى داشت، بلکه سى سخنرانى در رادیو درباره مطبوعات ایراد نمود و بیش از پانزده مقاله در این خصوص نگاشت. جزوه درسى تاریخ مطبوعات را براى دانشجویان دانشکده علوم ارتباطات اجتماعى به رشته تحریر درآورد و سعى داشت در نشستهاى مطبوعاتى حضور یابد و تقریباً تا پایان عمر با مطبوعات همکارى داشت. مقاله قضاوت در ایران اسلامى آخرین نوشتار محیط است که در مجله رهنمون[25] درج گردید. همچنین ایشان در اواخر عمر عضویت در تحریریه مجله مزبور را عهده دار بود. آیت الله امامى کاشانى در خاطره اى گفته است:
«ایشان اغلب به مناسبت سخنرانى و شرکت در سمینارها در مدرسه عالى شهید مطهرى حضور داشتند. در یکى از دو سال اخیر در تحقیقات مربوط به کتب خطى کمک بسیار کردند. در یکى دو دوره آموزشى که بخش پژوهش مدرسه برگزار کرد، مطالب مفیدى تدریس کردند. عضو هیأت تحریریه مجله مدرسه نیز شدند. استادان محترم هیأت تحریریه در زمینه نام نشریه هر یک نظرى دادند. استاد محیط نام رهنمون را پیشنهاد کردند که من هم آن را بهترین دانستم و انتخاب نمودم....»[26]
او روزنامه نگارى توانا و توانمند بود، نه از نوع ژورنالیستهاى معمول عصر، از آن دستهایى که با علاقه نشان دادن به کار و استعداد ذاتى به این موضوع هویت و اصالت بخشیدند.
دکتر عبدالحسین زرین کوب در این باره نوشته است:
«در روزنامه نگارى هم کمتر از تحقیقات علمى، استعداد و قریحه نشان نداد. علاقه به مسائل عصرى در سالهایى که این مسائل حاد، اما به هر حال قابل طرح بود او را به عرصه ژورنالیسم کشاند. اما در این زمینه هم کارش اصالت داشت. ژورنالیسم در زیر قلم او به طنز و هزل و هجو و فحش که معمول عصر بود، آلوده نشد. به بحث و فحص در ریشه دردها و مشکلات معطوف گشت. جرأت و جسارت همراه با دقت و انصاف و دور از موذیگرى رایج عصر، یک ویژگى برجسته این ژورنالیست بود. هر جا مجالى براى گفتار مى یافت، بى ملاحظه، اما غالباً با رعایت انصاف و عفت کلام، حرف خود را به بیان مى آورد. از روزنامه آتش تا تهران مصور، از اطلاعات روزانه تا کیهان فرهنگى هر جا دعوت مى شد و هر جا فرصت مى یافت، مقاله مى نوشت، مصاحبه مى کرد و با اصحاب به مشاجره و مجادله مى پرداخت... .»[27]
احساس مسئولیت در بیان حقایق
اگرچه محیط در تحقیقات خویش تابع روش استقرایى به شیوه محققان جدید بود، در ضمن کار پژوهش هرگز توانایى و ابتکار خود را فراموش نمى کرد. در واقع روش از دیگران بود، ولى زمینه کار محصول فکر و همت خودش. محیط در مصاحبه هایش گفته بود: تحقیق مى کردم نه تقلید. این که دنبال هم نقل قول آورده شود تا حجم کتاب افزوده گردد و وقتى مطالعه مى شود، مجموعه اى متضاد است که محتوایش با یکدیگر منسجم نیستند، به اعتقاد محیط روش درستى نبود. او اعتقاد داشت باید نقل قولها و اظهارات و ادعاها را ارزیابى دقیق کرد و با رعایت انصاف، عدالت و منطق سخن گفت. محقق نباید حب و بغض و عشق و نفرتش را در سنجش مطالب دخالت بدهد. او مى گوید: نویسنده اگرچه گوینده لا اله الا الله هم نباشد، اگر حرف حقى بر زبان بیاورد و یا بنویسد، باید از او پذیرفت، چنان که در شهادت شرط عدالت و صداقت است و نه اکتفا به دیانت. من از نخستین بارى که آمدم و مشغول کار تحقیق شدم در ذهن خود سابقه خیر و شر براى هیچ چیز نداشتم. هیچ چیز در نظرم نبود جز خدا. ناگهان به این برخوردم که این همه مطالبى که به نام تاریخ روى هم انباشته اند پر از اشتباه است و نارسایى دارد. بنابر این به متجاوز از 250 موضوع کوچک و بزرگ در تاریخ و جغرافیا، رجال و مسائل مربوط به این موضوعات برخوردم که یا اصلاح کردم و یا راجع به آنها سخنى گفتم یا چیزى نوشتم.[28]
انگیزه محیط از نگارش مقالات به گفته خودش بیان حقیقت بود و این نکته گاهى امکان داشت درباره موضوعى باشد که در نظر اشخاص مشتبه شناخته شده و یا درباره احقاق حق کلمه یا کتاب یا مطالبى باشد که از آنها سلب حق گردیده بود. هر وقت با چنین مواردى رو به رو مى گردید، خواستار آن بود با تمامى گرفتاریها و مشکلاتى که احتمالش را مى داد، کارى کند که آن حق اگرچه در نظر ظاهر اندک جلوه کند، به آن کلمه یا عنوان و مطلبى برگردد. محیط در این باره گفته است:
«واقعیت این است هر بار که مى دیدم موضوعى و مطلبى مورد تجاوز قرار گرفته و یا مردم درباره آن دچار اشتباه شده اند روحم برانگیخته مى شد و به اندازهاى که در توانایى هایم بود وارد میدان مى شدم تا اشتباهات را از بین ببرم و حق را به حقدار برگردانم. از آن جا که تنها اسباب، ابزار و اسلحه ام در این راه قلم بود، به دلیل این که دنیا هر روز با مسئله اى تازه روبه رو بود که در اغلب موارد هم حقى از حقدار در آن از بین مى رفت، در نتیجه دست به قلم مى بردم و به نوشتن مقالات مى پرداختم. نوشتن درباره مسئله روز سبب شده بود که نتوانم خودم را از قید تعلق به موضوع روز خالى کرده و به گذشته برگردم و به بیرون آوردن و تنظیم حقایق نهفته در لابه لاى کتابها بپردازم. من تنها چنین نمى کردم بلکه هر بار هم که به کتابخانه اى مى رفتم و با کتابهاى قدیمى روبه رو مى شدم معمولاً دنبال مطلبى مى گشتم که به درد مردم فرومانده و صدمه دیده بخورد.»[29]
«محیط هرچه یاد گرفته از کار معلمى و شاگردى بوده و کمتر استاد دیده و بیشتر خودآموز بود. هیچ وقت قصدش این نبود که همه چیزهایى را که آموخته است تحویل مردم دهد. مدام قصدش بر این بود که مردم تا چه اندازه مى توانند مطلبى را درک نمایند و تحمل کنند و چه نکته اى برایشان آموزنده تر است و چون این نیت پاک و صادقانه را در ذهن مى پرورانید و مى کوشید سخنى ناحق و مطلبى غیرواقعى مطرح نکند، خداوند درب توفیق را به رویش گشود و زمینه هاى ترقى، تعالى و شهرت این محقق خودساخته را فراهم کرد.»[30]
همین توجه به ضرورتها و رفع نیازهاى جامعه و احساس مسئولیت در بیان حقایق باعث گردید که به محیط طباطبایى اجازه ندهد به رغم توانایى خارق العاده در بیان و بنان به تألیف کتابهاى مستقل و متعدد روى آورد.
با همه اینها چون با قلم و تحقیق سروکار داشت، نمى توانست در مواقعى که موضوعى پیش مى آمد یا بحثى در مى گرفت بى اعتنا بماند و دست به قلم نبرد. هر وقت با چنین وضعى مواجه مى گردید در حدود توانایى یک نویسنده آزاد و غیروابسته، نسبت به مسئله پیش آمده، به تفکر و بررسى مى پرداخت و پس از تجزیه و تحلیل در جوانب آن، مقاله اى مى نوشت و چون حس مى کرد آنچه نوشته است کفایت مى کند، دیگر آن موضوع را ادامه نمى داد و به مسئله دیگرى مى پرداخت. تنوع مقالات محیط طباطبایى احتمالاً مى تواند به این دلایل باشد. البته اگرچه درباره نکته اى به نوشتن مقالهاى بسنده مى نمود، اما براى پرداختن به طرح بحث و به دست آوردن حقیقت، سالیان متمادى زحمت مى کشید. به عنوان نمونه از موقعى که کتاب نوروزنامه خیام انتشار یافت و وى فهمید این کتاب نمى تواند متعلق به خیام باشد و متوجه شد خیام در ادبیات ایران در تارهاى عنکبوتى یک اشتباه تاریخ نگار گرفتار شده است و باید حقیقت را روشن کرد، تا روزى که توانست نظر درست و تحقیقى خود را ابراز کند، حدود سى سال طول کشید.
ذوق محیط بر منفعت طلبى غلبه داشت. بدین معنا که وقتى انگیزه هاى درونى وى به سوى مسئله اى متمایل مى گردید، نمى توانست این گرایش همراه با شوق و میل باطنى را به دلیل سودى که امکان داشت از کار دیگرى نصیبش شود، نادیده بگیرد. بنابر این غالباً آثار محیط مخصوص و محصول ذوقى است که در مقطعى از زندگى نسبت به آن موضوع پیدا کرده است،[31] البته وى در نوشتن، منافع عموم مردم را در نظر داشت. خودش مى گوید:
«هر وقت چیزى مى نوشتم یکبار بر اساس منافع عمومى آن را کنترل مى کردم. این براى من بیشتر اهمیت داشت که آیا این نوشته به ضرر مردم تمام مى شود یا به سودشان. بنابر این به سراغ تاریخ و ادبیات و علم مى رفتم و گاهى هم که ضرورت اقتضا مى کرد، پیشنهاد مى دادم....»[32]
اگرچه راه ورود محیط را به دانشگاه سد نمودند و حتى کسانى که به عنوان شاگردى هم قبولشان نداشت، وقتى به دانشگاه راه یافتند در مقابلش دم از استادى زدند و صلاحیت این محقق را نادیده گرفتند، محیط به نومیدى نگرایید. کتاب خواند و پژوهش کرد و در اندک مدتى از سرآمدان عصر گشت. مقالات تحقیقى اش، وى را به عنوان محققى پر مایه، جامع و شایسته نام خویش نشان داد، ولى همچنان در مقابل برخى نامداران مشاجره هاى علمى داشت. زرین کوب مى نویسد:
«... مقالاتش آکنده از شور تحقیق بود. در مجله هاى آینده، راهنماى کتاب و یغما همچنان با شور و علاقه تحقیقات تازه و مناقشات جدید به وجود آورد. در این مناقشات شیوه اش غالباً جدال احسن بود. منصفانه، جدى و عارى از حب و بغض ....»[33]
کشف و ابتکار
مغزش کتابخانه اى متحرک بود و اکثر مطالب را که در ادوار مختلف حیات خویش آموخته بود، در حافظه داشت. تلفیق مطالب و استفاده از منابع گوناگون در آن واحد و استنتاج مطالب مورد نظر از خصوصیات بارزش بود. در نگارش، کمتر به کتاب مراجعه مى کرد و حافظه اش بهترین مأخذ او بود. با وجود آن که براى کشف مطلبى زحمت بسیار مى کشید، بدون منت و به رایگان در اختیار علاقه مندان قرار مى داد. دکتر نورانى وصال یادآور شده است:
«در تمام نوشته هاى او یک جنبه کشف و ابتکار ملاحظه مى شود و همین امر شخصیت او را در بین فضلا ممتاز مى ساخت ... او همواره با ظن قریب به یقین مطالب را بیان مى کرد و چنانچه بعداً متوجه اشتباهى مى شد در اسرع وقت نظر صحیح را شجاعانه ابراز مى داشت... .»[34]
نسبت به موضوعات گوناگون احاطه اى وسیع داشت و به همین دلیل خیلى دقیق اظهارنظر مى نمود. اگر در موردى اطلاع کامل نداشت به طور صریح مى گفت نمى دانم، در موضوعاتى که تردید داشت، در بیان مطالب موارد شک برانگیز را کاملاً مشخص مى کرد. در عین تتبع و دقت، در نقل مطالب احتیاط مى نمود. این روحیه تحقیقى را محیط با خصالى چون فروتنى و توکل و تفویض امر به خداوند ممزوج ساخته بود.[35] دکتر عباس زریاب خویى مى نویسد:
«... هر چه بیشتر با او آشنا مى شدم به خصوصیات و امتیازات معنوى او بیشتر پى مى بردم. او در نظر من خیلى بالاتر و برتر از آنچه از نوشته هایش بر مى آمد، جلوه مى کرد. حافظه نیرومند او مخزنى بود آکنده از معلومات و اطلاعات بسیار وسیع و گرانبها در تاریخ و ادب و فرهنگ ایران و اقوام مجاور. بانک اطلاعاتى ذهن و مغز محیط مانند کامپیوترهاى امروز آماده دادن هرگونه معلومات در زمینه ادب و فرهنگ و تاریخ ایران بود و شخص مى توانست بى هیچ مزد و منتى از این بحر محیط سودهاى لازم را ببرد... .»[36]
سید ابوالقاسم انجوى شیرازى خاطر نشان ساخته است:
«اگرچه نگذاشتند محیط به دانشگاه وارد شود اما حقیقتاً بى هیچ مجامله اى هرگاه در نقطه اى جلوس مى کرد همانجا دانشگاه بود، به افاضه مى پرداخت و بخل و ضنّت در انتقال دانسته هاى خود نداشت. این یکى از نشانه هاى دانشمندان راستین است. حق مى گفت و حق مى نوشت و در نتیجه بسیارى از او مى رنجیدند. ولى او باخود عهد بسته بود که از صراط مستقیم حقیقت منحرف نشود. نگذاشتند به دانشگاه برود چون شاید از نیش قلم و بیان صریح و تندش و از استقامت و استقلال ذاتى که داشت، مى ترسیدند.»[37]
محیط در تمام رشته هاى مربوط به زبان، ادب، فرهنگ، تاریخ و جغرافیاى ایران و جهان اطلاعات وسیعى داشت. در کارنامه محیط نوعى دوگانگى دیده مى شود. از یک طرف به قوت جستجوهاى ژرف نکته هاى تازه را مى یافت و در هر مجمع علمى همه در انتظار او بودند مطالب ناگفته اى را عنوان کند. از طرف دیگر چشم دل محیط به سوى مردم بود و کوشش داشت علم را به میان مردم ببرد. به گفته دکتر محمدامین ریاحى:
«در اصول فکرى و اخلاقى خود استوار بود. هرگز تحت تأثیر ارباب قدرت و تبلیغات روز قرار نگرفت. ظاهر و باطن خود را هیچ گاه عوض نکرد. حُکّام وقت (در رژیم گذشته) هرگز دل خوشى از او نداشتندزیرا آنها مى خواستند قلم نویسنده در اختیارشان باشد و آزاداندیشى و استقلال فکرى محیط و رفتار او مایه ناخرسندیها بود. با این همه، صلابت شخصیت او چنان بود که ناچار تحملش مى کردند تا از نام و اعتبارش بهره گیرند....»[38]
در عصر سیاست و فرهنگ
محیط از نقد تصمیم هاى فرهنگى آموزشى کارگزاران کشور پروایى نداشت. زمانى اعزام محصل به اروپا را مورد انتقاد قرار داد. به نظر وى با این که ریشه تمامى علوم جدید از شاگردان اعزامى به غرب بود و در میان آنها افراد شایسته و مفید وجود داشتند، روند مذکور قابل تأمل بود. محیط در چند شماره از روزنامه ایران ضمن بررسى سیر و سابقه اعزام دانشجو به خارج از کشور به این نتیجه رسید که بازده چنین حرکتى مثبت نخواهد بود و عوارض غیر قابل اغماضى به دنبال خواهد داشت. بر این اساس پیشنهاد نمود باید دانشگاه تأسیس شود. البته او از دارالعلوم نام برد و طى مقالاتى مشخصات این مرکز علمى آموزشى را به رشته نگارش درآورد. سرانجام دانشگاه تأسیس شد و برخى دوستان محیط را که در دبیرستان تدریس مى کردند به دانشگاه بردند، ولى کسى را که پیشنهاد دهنده بود، دعوت نکردند، در حالى که محیط مدت چهل سال خود را براى تدریس تاریخ به روش علمى آماده کرده بود.[39] دکتر حسن ذوالفقارى مى نویسد:
«همکارى محیط با روزنامه شفق سرخ و مقالات تند در آن، وزیر معارف را نسبت به او بدبین کرد که حاصل آن ترک خدمت بود. از جمله مقالات محیط نقد اعزام دانشجو به خارج بود که طى سى و چند شماره با دلایل کافى ثابت کرده بود: دولت بر فارغ التحصیلان و برگشت آنها هیچ گونه نظارتى نداشته و معلوم نیست این دانشجویان چه معلوماتى اندوخته اند و نتیجه اش چیست و سرانجام پیشنهاد کرده بود مدارسى در ایران ایجاد شود و معلمان اروپایى آورده شود. این مقاله زمینه هاى تأسیس مدرسه عالى و دانشگاه را فراهم آورد. به پیشنهاد محیط زبان فارسى باید زبان تدریس قرار مى گرفت و این خود مستلزم ایجاد مرکزى براى واژه سازى بود که مقدمات تأسیس فرهنگستان را به وجود آورد.»[40]
محیط بر تألیفات و نوشته هاى برخى مشاهیر دانشگاهى با دلیل و مدرک و سند انتقاد مى کرد و هر بار که تیغ انتقادش تیزتر مى گردید، آنان بیش از گذشته از وى فاصله مى گرفتند.
هر هفته مقاله اى انتقادى و غالباً تند درباره مراکز علمى مى نوشت و کاستى ها را بازگو مى کرد. برخى تنگ نظران مى گفتند: چون محیط به دانشگاه راه نیافته، چنین و چنان مى نویسد، اما هنگامى که پروفسور رضا، محیط را براى تدریس تاریخ به دانشگاه تهران دعوت کرد یا در سال 1355 ش درجه دکتراى افتخارى در دانشگاه ملى ایران به او عطا شد، باز هم گفتارها و نوشته هاى انتقادى درباره دانشگاهها را قطع نکرد.[41]
محیط از سالهاى 1323- 1327ش به میدان سیاست گام نهاد و به اتکاى سوابق تاریخى که از تفحص در متون و اسناد به دست آورده بود و مى دانست که هماوایى با رژیم کمونیستى شوروى سابق چه عواقب خطرناکى را به دنبال خواهد داشت، با حرکت چپ روى در ایران مخالفت اصولى نمود و با نگارش مقالاتى در زمینه هاى تاریخى، اجتماعى و فرهنگى این گونه گرایش را تقبیح کرد.
قوام السلطنه وقتى نخست وزیر شد، با مطبوعات به مخالفت برخاست و تمام جراید از جمله نشریه محیط را تعطیل کرد. محیط در دوره بعدى وزارت قوام، نیش قلم را به جانب وى روانه کرد و برنامه هاى او را مورد انتقاد جدى قرار داد و این ضدیت را ادامه داد تا آن که قوام سقوط کرد.[42] خودش مى گوید:
«... قوام مجبور شد حزب توده را در کار و سیاست با خود شریک سازد و مرا که با هیچ یک از دو طرف چپ و راست نظر موافقى نداشتم به اعتبار آن کار بدى که در نخست وزیرى سال 1321ش انجام داده بود (تعطیلى مطبوعات) بر ضد خود برانگیخت ... موضعى که قوام بر آن تکیه مى کرد، مسئله امتیاز نفت شمال و اعطاى آن به روسها بود. بنابر این سلسله مقالاتى در مجله محیط راجع به نفت و امتیاز آن و سهم خانواده قوام و برادرش وثوق الدوله در مسئله مربوط به نفت نوشته مى شد و به چاپ مى رسید که در آشنا کردن نسل جدید بدین مسئله مؤثر بود. بعد از چاپ چهارده شماره، در دوره دوم حیات مجله، حکومت قوام ساقط شد و من دیگر در خود احساس باعث و موجبى براى ادامه این روش نمى دیدم....»[43]
در دوران خفقان رضاخان وقتى محیط را آگاه نمودند که پروین اعتصامى را به دلیل سرودن اشعارى علیه شاه با تزریق میکروب حصبه کشته اند، در کانون بانوان ایران از جاى خویش برخاست و خطاب به حاضران گفت: پروین از بنیانگذاران این تشکیلات بود. شما که براى هر موضوعى جلسه و سخنرانى و سروصدا راه مى اندازید چرا در مورد وفاتش به سکوت مطلق پرداخته اید و هیچ یادى از این شاعره بى نظیر نمى کنید. دکتر سید هادى حائرى مى گوید در راه مراجعت از کانون به استاد گفتم آیا ایراد چنین سخنانى به مصلحت بود؟ جواب داد:
رند عالم سوز را با مصلحت بینى چه کار *** کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
و افزود به کسى بدى نگفته ام و خطایى مرتکب نشده ام و تنها به تکریم پروین پرداخته ام و چنان چه برایم کارشکنى کنند، سالهاست که در تحمل این مزاحمتها عادت کرده ام.[44]
خانم صدیقه دولت آبادى روز بعد از سخنرانى محیط، به عنوان مسئول کانون بانوان گزارشى در این باب به وزارت معارف نوشت و طى آن از این استاد محقق شکایت نمود.[45]
دکتر مهدى محقق طى خاطره اى از شرکت در کنگره خواجه رشید الدین فضل الله همدانى چنین یاد مى کند:
«هنگامى که براى شرکت در کنگره صبح زود به تبریز (محل برگزارى) رسیدیم براى بردن گروه به شهر هیچ وسیله اى مهیا نبود. در همین موقع یک استیشن واگن رسید و چهار یا پنج امریکایى را سوار کرد در حالى که افراد از شدت سرما بارانیهاى خود را محکم به خود پیچیده و منتظر رسیدن ماشین بودند استاد محیط یک جمله اى گفت که هیچ وقت فراموش نمى کنم: اینجا سگ جان اف کندى (رئیس جمهور اسبق امریکا) به سلمان فارسى شرافت دارد! ...»[46]
محیط وقتى متوجه گردید فیلسوفى فرزانه و دانشمندى مشهور همچون میرزا محمدطاهر تنکابنى گرفتار ستم رضاخان گشته و برخى کارگزاران دستگاه حکومتى که به شاگردى نزد وى مباهات مى کرده اند در برابر این ظلم فاحش، سکوت اختیار نموده اند طى مقاله اى در روزنامه اطلاعات مورخ 19 آبان 1320 ش نوشت:
این شخص بزرگ به گناه تنکابنى بودن (حاضر نگردیدن به واگذار نمودن مختصر علاقه ملکى به رضاخان) از مال و دارایى و مقام و شغل محروم گشت و چون از اظهار حق خوددارى نداشت به زندان افتاد و از شهرى به شهرى اسیروار منتقل گشت و در روزگار پیرى رنج غربت و آوارگى مزاج تواناى او را در هم شکست. مصائب مادى و شداید عادى شاید روح فیلسوف ما را به اندازه تحمل ناملایمات روحى خسته و افسرده نکرده باشد... .»[47]
دفاع جدى از فرهنگ اسلامى
محیط در عرصه اندیشه و عمل در بحث هاى گوناگون و مناسبت هاى مقتضى از ارزش هاى دینى و اعتقادى پاسدارى مى نمود. و در زندگى بسیار شاکر و قناعت و مناعت طبع از خصال بارزش بود. خود مى گوید:
«اگر زندگى من در قالب کس دیگرى غیر از من بود، بى تردید حالا آن کس در آه و ناله و شکوه بود. اما من چون اعتقاد دارم هر چه پیش مى آید و پیش آمده نبوده مگر به خواست خداوند بنابر این از تمام دوران زندگى حتى از دوره اى که اسیر مصائب گوناگون بودهام راضى هستم. همیشه در حال شکر خدا هستم و مى گویم الحمدلله. شکر گفتن ها مثل سوهانى هستند که ناهموارى هاى زندگى را صیقل مى دهند.»[48]
در جاى دیگر گفته است:
«قبل از انجام هر کارى بخصوص قبل از پرداختن به کارهاى تحقیقى با التماس و استدعا از خداوند مى خواهم که اگر انجام آن کار ممکن است به زیان مردم و موجب بدآموزى آنان باشد توفیق انجام آن را به من ندهد.»[49]
محیط در آغاز اولین شماره مجله محیط نوشت:
«خداوندا در این راهى که براى خدمت برادران هموطن خویش پیش گرفته ایم قدم ما را از لرزش و قلم ما را لغزش و زبان ما را از گفتار ناسزا و روان ما را از پندار ناروا محافظت فرما. پروردگارا هر چند به کار دشوارى پرداخته ایم که با دست تهى و اندیشه ناچیز و دانش کم و این قلم ناتوان مناسبتى ندارد ولى به نیروى توکل دست توسل به سوى تو دراز کرده از تو یارى مى جوییم زیرا جز تو امیدى و پشتیبانى نداریم.»
در سالهاى رواج فرهنگ جاهلیت و دورانى که مى خواستند رژیم پهلوى را به ایران قبل از اسلام وصل کنند و عده اى نویسنده از ایران باستان سخن مى گفتند و در پى فراموشى حدود سیزده قرن تاریخ ایران بعد از اسلام بودند و مى کوشیدند تا بى هویتى و بى فرهنگى را براى سهولت ترویج فرهنگ بیگانه القا نمایند، محیط همراه چند نفر معدود از مشاهیر معتقد، با شجاعت و استوارى پر ارجى به دفاع از فرهنگ اسلامى و پاسدارى از خط و زبان پارسى اصیل برخاست. و تلاش کرد مردم را با فرهنگ اصیل و هویت راستین خویش آشنا نماید و گذشته غنى و پربار و نیز کارنامه مشاهیر سلف خود را به درستى بشناسند، زیرا اعتقاد داشت یکى از علل عمده موفقیت فرهنگ مهاجم غربى، غافل ماندن مردم از فرهنگ اسلامى و ملى خود است. او با درک این مسئله در برنامه «مرزهاى دانش» دانشجویان و جوانان را با ارزشهاى فرهنگى گذشته مأنوس ساخت و معارف و مفاهیم عالى علمى را در سطح درک عموم مردم بیان کرد.
اقبال لاهورى را هنگامى به ایرانیان معرفى کرد که کمتر کسى نام آن سراینده مسلمان را شنیده بود. محیط متوجه گردید که برخاستن یک شاعر بزرگ خوش سخن فارسى زبان و معتقد به ارزشهاى دینى مسلمانان در هندوستانى تحت استعمار انگلیس آن هم در زمانى که فرهنگ دینى و زبان فارسى در آنجا راه افول را مى پیمود، براى مسلمانان فارسى زبان اهمیت دارد و باید از این گونه مظاهر و مبانى فرهنگى مرتبط با فرهنگ اسلامى و ادبیات ایرانى نگهبانى کرد.[50]
سید محمدرضا جلالى نائینى مى نویسد:
«موقعى که محیط در هندوستان تازه استقلال یافته به عنوان نماینده فرهنگى ایران به سر مى برد، در دهلى نو از محبت و یاریهاى فرهنگى - فکرى بى دریغ مولانا ابوالکلام آزاد وزیر آموزش و تحقیقات علمى هند در جهت پیشرفت خدمت فرهنگى برخوردار بود و میان محیط و وى رابطه رسمى و فرهنگى به محبت شخصى و دوستى مبدل گردید.»[51]
دانشمندان غربى معمولاً وقتى درباره تاریخ فلسفه به بحث مى پردازند، انشعاب علوم از این دانش را در دوره متمایز قبل از میلاد در یونان باستان و بعد از رنسانس در اروپاییان مى نمایند، ولى درباره سرنوشت علم و فلسفه در دوران طولانى قرون وسطى یا سخنى نمى گویند و آن را مسکوت مى گذارند و یا مى نویسند اعراب و مسلمین علوم باقى مانده از یونان و سایر ملل را حفظ نموده، به اروپا تحویل دادند و از سهم مهم و اساسى اسلام در تمدن جهان چیزى نمى گویند جز اندکى از آنان همچون گوستاولوبون.
محیط از این پرده پوشیهاى مغرضانه به شدت ناراحت بود و عقیده داشت مقارن دوران تاریک و وحشتزاى اروپا و فشار خفقان آور کلیسا بر دانشوران، منطقه پهناورى از جهان ـ از سواحل اقیانوس هند تا کرانه هاى اقیانوس اطلس ـ در پرتو قرآن کریم و تعالیم رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت او فرهنگى عظیم و تمدنى چشمگیر پیدا کرد. اروپاییان به وجود این فرهنگ ارزشمند پى بردند و به تعلیم و ترجمه آثار علماى اسلامى روى آوردند و چنین متون ترجمه شده اى را در دانشگاه هاى خویش به داوطلبان آموزش دادند.
چون برخى مغرضانه یا جاهلانه خواستند چنین فرهنگ گرانمایه اى را از آن قومى خاص بدانند و مآثر و مفاخر مهم را صرفاً به طایفه عرب نسبت دهند، محیط خاطر نشان ساخت دانشوران مسلمان خواه ایرانى وغیر آن آثار عمده و معتبر خود را به زبان قرآن یعنى عربى مى انگاشتند و این موضوع ربطى به قوم عرب ندارد و باید این مجموعه را فرهنگ اسلامى خواند نه غیر آن.[52]
موقعى که در خوزستان بود، مجله اى عربى به نام المقتطف به دستش رسید که در مقاله اى محمد زکریاى رازى را دانشمندى عربى معرفى کرده و حقایق زندگى این دانشور ایرانى مسلمان را دچار برخى لغزشها ساخته بود. این مطلب براى وى تأمل برانگیز بود. به همین دلیل مقاله اى در شرح حال رازى نگاشت و در آن تأکید کرد رازى ایرانى و اهل رى بود، ولى چون در عصر وى زبان علوم اسلامى زبان قرآن بوده آثارش را به عربى نوشت. این مقاله را محیط براى آن مجله فرستاد، ولى دست اندرکاران، آن را که به زبان عربى هم بود، چاپ نکردند. موقعى که از خوزستان به تهران آمد، صورت فارسى نوشته مزبور را براى روزنامه ایران فرستاد تا چاپ شود.[53]
عده اى از نویسندگان اصرار داشتند پذیرش اسلام از سوى ایرانیان را امرى اجبارى تلقى نمایند. محیط در نوشته هاى خود خاطر نشان ساخت، عقاید، افکار و رسوم مردم در زمان ساسانیان در مسیر انحطاط بود و بیشتر مردم از نعمت سواد و رشد اجتماعى و تحول شرایط زندگانى محروم شدند. نظام طبقاتى چنان حاکمیت یافت که کسى نمى توانست از طبقه اى به طبقه دیگر وارد شود. بزرگ ترین اقشار مردم ـ طبقه چهارم ـ حق درس خواندن نداشتند! چنین مردمى که از حیث استعداد ذاتى شایستگى رشد فکرى و فرهنگى را داشتند، انتظار موقع مناسب براى اظهار وجود را مى کشیدند. همین که آیین اسلام آمد، آن را با آغوش باز پذیرفتند. مواضع طبقاتى با گرایش به دین اسلام از بین رفت و راه پیشرفت براى همه گشوده شد. عنصر شایسته ایرانى زمینه بسیار مساعدى جهت ابراز لیاقت به دست آورد و از اواخر قرن اول اسلامى تا قرن پنجم از حیث بلوغ عقلى و طى مراحل کمال و فضیلت، جاى مردم یونان قدیم را در دنیاى خرد و معرفت گرفت.[54]
در سال 1313 ش که جشن هزاره فردوسى برپا گردید، گروهى براى خوش آمد زمامدارانى که با اسلام و مظاهر آن به ستیز برخاسته بودند، مى کوشیدند فردوسى را زرتشتى یا حداقل بى علاقه به دیانت نشان دهند. محیط در مقاله اى محققانه دلیلهاى منطقى و مستدل آورد که فردوسى مسلمان و شیعه بوده است و به این نتیجه مى رسد که:
«فردوسى فرد مسلمانى است پیرو محمد و على، اصحاب رسول خدا را پاک و متقى مى داند. مهر آل على را موجب نجات و بغض ایشان را سبب زیان آخرت مى شناسد. آن راهى را که مربوط به على(علیه السلام) است، مى پسندد و با راه هاى دیگر کارى ندارد.»[55]
در جاى دیگر مى نویسد:
«تشیع فردوسى و علاقه مندى خاص او به حضرت على و اهلبیت پیغمبر چیزى نیست که بتوان درباره آن تردیدى روا داشت و به اتکاى برخى تصورات و احتمالات دور از حقیقت براى او دینى جز اسلام و مذهبى جز تشیع پنداشت.[56]
در مورد سعدى هم عقیده دارد این شاعر بزرگ به مذهب حنبلى نگرویده است، ولى چون در محیطى تربیت شده بود که در قلمرو مذهب شافعى قرار داشت، پیرو این مذهب بود، اما مى توان قرائنى از سروده هایش به دست آورد که تمایلات شیعى او را نشان مى دهد:
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست *** ماییم و دست و دامن معصوم مرتضى
پیغمبر آفتاب منیر است در جهان *** وینان ستارگان بزرگند و مقتدى
یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه *** یا رب به خون پاک شهیدان کربلا
در جاى دیگر (دیباچه بوستان) گفته است:
خدایا به حق بنى فاطمه *** که بر قولم ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنى یا قبول *** من و دست و دامان آل رسول
به اعتقاد محیط قرائنى تاریخى حکایت مى کند که بعد از سقوط آل سلغر که حافظ معیارهاى سیاسى و مذهبى سلجوقیان بودند، وضع اجتماعى و اخلاقى و مذهبى مردم شیراز دگرگون شده و مواضع و مراجع تازهاى براى توجه عموم مردم پدید آمدند. مثلاً گروهى از اکابر اشراف سادات علوى در این منطقه ساکن بودند، همچون اصیل الدین عبدالله علوى که بدان درجه از نفوذ روحى و معنوى رسید که مى توانست بر اندیشه سعدى اثر بگذارد. مقبره شاه چراغ نیز مظهرى از نفوذ سادات و شیعیان در منطقه مزبور بشمار مى آمد که سعدى توسل به چنین امامزادگانى را وسیله تقرب مى داند.[57]
ارادتى که محیط به سید جمال الدین اسدآبادى نشان مى داد براى آن بود که وى را منادى اسلام مى دانست و عقیده داشت این عالم مسلمان سیاستمدارى بود که تا واپسین لحظات زندگى براى مبارزه با استبداد و استعمار و بیدارى جوامع اسلامى اهتمام ورزید. محیط در حالى به دفاع از این شخصیت برجسته پرداخت که قلم به دستان مزدورى که نمى دانستند تاریخ چیست و مورخان وابسته به دربار پهلوى این عالم مبارز را مورد ناجوانمردانه ترین تهمت ها و حملات خود قرار دادند. متهم ساختن روحانى برجسته اى چون سیدجمال به جاسوسى، خودخواهى و مزدورى در واقع براى منحرف ساختن نسل جوان درباره هر نوع حرکت ضد استعمارى مى باشد. محیط وقتى این تحریفات را دید، مقالات محققانه اى در خصوص نقش مبارزاتى سید جمال الدین نگاشت که نخستین آنها در سال 1326 ش در شماره یازده مجله محیط انتشار یافت. محقق معاصر سید هادى خسروشاهى که در جمع آورى این مقالات نقش ارزنده اى را ایفا نموده است، در خصوص ارزش پژوهشهاى مذکور مى نویسد:
«... آیت الله شهید استاد مطهرى ضمن تشویق مکرر نگارنده در لزوم نشر اندیشه هاى سید جمال و آثار مربوط به وى و تأکید بر ضرورت چاپ مجموعه مقالات استاد محیط در این زمینه، خود نیز در کتاب نهضتهاى اسلامى یکصد ساله اخیر در چندین مورد از کتاب استاد محیط با ذکر مأخذ استفاده کرده اند....»[58]
«در هنگامه تیرگى و تباهى رژیم پهلوى معدود نویسندگانى بودند که از قدس و فلسطین حمایت مى کردند. اما نویسندگان طرفداران اسرائیل با حمایت نظام استبدادى بدون توجه به احساسات مسلمین جهان، وقیحانه تجاوزها و ددمنشى هاى رژیم صهیونیستى را مى ستودند و برخى از آنان طرفداران فلسطین را عوام فریب ضد یهود و متعصب نامیدند که فلسفه تاریخ را درک نمى کنند.»[59]
محیط از این جو اختناق و حرکتهاى تبلیغى مسموم گروهى نویسنده معلوم الحال هراسى به دل راه نداد و در سلسله مقالاتى که در مجله تهران مصور به طبع آن مبادرت نمود، حقیقت تاریخ فلسطین و قدس شریف را باز نمود و با دلایل کافى و خردپسند ادعاى پوچ و موهوم اشغالگران صهیونیستى را مردود و باطل ساخت.[60] شعرهاى لطیفى نیز درباره ملت مظلوم فلسطین سرود. دکتر عباس زریاب خویى مى نویسد:
«... گرچه از ممالک عربى در برابر اسرائیل سخت حمایت مى کرد و اسرائیل را دولتى مصنوع و پرداخته استعمارى مى دانست اما در برابر ادعاى نویسندگان عرب که تحت تأثیر ملت گراییهاى قرون اخیر همه افتخارات عالم اسلام را به خود منسوب مى دارند سخت مقاومت مى کرد.»[61]
برداشت کم، بازده زیاد
محیط طباطباى از خانواده اى روحانى برخاسته بود و خود از دروس حوزوى بى بهره نبود. سالیان متمادى در مدرسه عالى شهید مطهرى با شخصیت هاى برجسته حوزه چون آیت الله شهید مطهرى جلسه داشت، آیت الله امامى کاشانى مى گوید:
«بطور کلى با شرکت کنندگان در این جلسه آشنایى داشتم و حضور منظم در این نوع مجلس، باب آشنایى و علاقه مندى مرا به استاد محیط طباطبایى فراهم نمود. این دید و بازدیدها تداوم یافت به نحوى که من دراعیاد، به دیدن ایشان مى رفتم و گاه ایشان براى دیدار ما به مدرسه مى آمدند و از طریق تلفن با هم در تماس بودیم به عبارت دیگر مى توان گفت که تقریباً با هم صمیمیتى داشتیم....
از نظر اخلاقى شخصى متواضع و متوکل بودند، در توکل و تفویض امر به خداوند متعال توکّل بسیار قوى داشتند، ایشان همیشه قانع و شاکر بودند، یعنى غیر ممکن بود در مدتى که نزد ایشان بودید لفظ «شکر» را به طور مکرّر نشنوید، در هر چیز، در مسایل علمى، در زندگى روزمره و حتى در زمان سختى ها نیز شاکر بودند. توکل و شکر خداوند متعال و قناعت در زندگى و مناعت ایشان بسیار بود و مى توان گفت: حقیقتاً زاهد بودند، زیرا از دنیا کم مى گرفتند و به جامعه فراوان مى دادند.[62]
دکتر مهدى محقق (استاد دانشگاه و رئیس انجمن مفاخر فرهنگى) مى گوید:
«محیط سالها قبل موضوع تهاجم فرهنگى را درک کرده بود و به همین دلیل جوانان را با روش هاى مذهبى و فرهنگى و دانشمندان مسلمان آشنا مى کرد و مى کوشید با زبانى رسا و قلمى شیوا نکات علمى و تاریخى را براى عموم مردم بیان کند، او معتقد بود اگر فرهنگ مردم بالا رود دیگر ابرقدرت ها و عوامل خود فروخته داخلى هویت اصیل و بومى را مورد تهدید قرار نمى دهند.»[63]
اگرچه برخى کارگزاران در رژیم گذشته مى خواستند خود را به محیط نزدیک کنند، اما او یک قدم از دایره عزّت نفس، قناعت و استقلال فکرى و روحى خارج نشد و در عوض آنان را نصیحت کرد که در جامعه با عدل و انصاف رفتار کنند و با مردم ارتباط برقرار نمایند. امید و توفیق و حرکت او به سوى معرفت دیگر ویژگى اوست. در این باره گفته است:
«خدا را شکر مى کنم که چون از اوّل عمر خیلى دوست داشتم که حرفم ناحق نباشد خداوندمرا از لغزش ها حفظ کرد و گرنه این تعلیم و تربیت من نبوده بلکه توفیق من بوده است و امیدوارم خداوند به همه توفیق حفظ اندیشه و فکر را ببخشد.»[64]
استاد محقق حجت الاسلام و المسلمین سید هادى خسروشاهى که درباره سید جمال الدین اسدآبادى پژوهشهاى گسترده اى دارد، خاطر نشان نموده است:
«یکى از منابع عمده مورد نیاز تحقیق اصلى من درباره سید جمال، نوشته هاى محققانه محیط طباطبایى بود... محیط در یاداشت هاى خود به نقل مطالب دیگران نمى پرداخت بلکه آن چه را که خود در مدارک و اسناد نخستین در کشورهاى گوناگون یافته بود و یا در سفرهایش از شاگردان سید جمال بدون واسطه شنیده بود، به تحریر مى کشید و به همین دلیل نوشته هایش درباره سید جمال همچون اغلب آثارش مستندتر و متقن تر بود.
استاد سید هادى خسروشاهى ضمن این که با اجازه محیط مقالات او را درباره این عالم مبارز در قالب کتابى مستقل به طبع رسانید، با وى ارتباطى دوستانه برقرار کرد.[65] ایشان مى نویسد:
«دوستى ما با استاد على رغم اختلاف سن استمرار یافت و فروتنى یا به اصطلاح اخلاق طلبگى ایشان مرا بیشتر جذب کرد و هر وقت فرصتى دست مى داد به دیدار استاد مى رفتم.»
در عین حال محیط به سید هادى خسروشاهى گوشزد نمود، مراقب خودش باشد، زیرا برایش اسباب دردسر ایجاد مى کنند و افزود: من خودم در دفاع از سید از بسیارى فواید و مزایاى صورى بى نصیب شده ام. محیط از این که عالمى مبارز و معروف جهان اسلام را به جاسوسى، خودخواهى و مزدورى و مانند آن متهم ساخته بودند ناراحت به نظر مى رسید چرا که دشمنان داخلى و خارجى مى خواستند با تخریب این شخصیت هر گونه حرکت اسلامى را خاموش سازند. و چون در سال 1345هـ.ش. مشاهده کرد که قلم به دستان مزدورى چون اسماعیل رائین و عناصر مشکوک دیگر این تهاج شدید را علیه آن روحانى بیدار و مقاوم پى گرفته اند، مقاله اى تحت عنوان: «نقش سید در سقوط استبداد» نوشت که در آن نقش سید را از نقش نادر، یعقوب لیث و شاه اسماعیل صفوى مهم تر تلقى کرد. به اعتقاد او این سید جمال بود که در تاریخ معاصر با تیغ زبان و نوک قلم خود زمینه ستیز با استبداد را فراهم کرد. در بخشى از این مقاله مى خوانیم:
«سیّد با فکرى روشن و توانا و اراده اى نیرومند و عقیده ناب و زبان گویا و قلم نیرومند کارى را در خاورمیانه عملى ساخت که در نقاط دیگر جهان به کمک توپ و تفنگ میسّر نمى شد.»[66]
آثار و تألیفات
محیط طباطبایى طى بیش از 70 سال تحقیق و فعالیت مطبوعاتى (1300 ـ 1371ش) موفق گردید بیش از 2500 مقاله در بیش از 55 روزنامه و مجله بنویسد، و مدیریت سه نشریه را عهده دار گردد. براى سى جلد کتاب مقدمه بنویسد. نوزده جلد کتاب تألیف کند. هشتصد سخنرانى علمى، ادبى، تاریخى و فرهنگى در رادیو، تلویزیون، کنگره هاى علمى، محافل و مجالس ادبى و اجتماعى ایراد نماید. ده هزار ساعت تدریس کند و در مدارس گوناگون و مراکز آموزش عالى حدود 6000 شاگرد تربیت کند و حدود بیست هزار بیت شعر از خود به یادگار بگذارد.[67]
استاد سید عبدالعلى فنا توحیدى که خود اهل فضل و فضیلت است و به تاریخ معاصر ایران احاطه اى قابل توجه دارد و با کمک حافظه و منابعى که فراهم آورده، در رجال شناسى خصوص شخصیتهاى معاصر ادبى، اجتماعى و سیاسى فردى مطلع و با بصیرت مى باشد، از سال 1336ش که دوره رایزنى فرهنگى محیط به پایان رسید، و به ایران بازگشت، تصمیم گرفت با توافق برادرش تمامى مقالات و یادداشتهاى محیط را از لابه لاى مجلات، نشریات و کتابها استخراج کند و از روى آنان با اصلاحات لازم و رفع غلط هاى چاپى، دوباره نویسى کند. دانشگاه تهران، و برخى کتابخانه هاى معتبر کشور نیز وى را در این جهت یارى نمودند. او تاکنون توانسته است نزدیک به سه هزار مقاله ى محیط را جمع آورى نماید که شامل دو هزار مقاله بلند و هزار نوشته و یادداشت کوتاه هستند. محصول تلاش این فرهنگى گمنام در پنجاه جلد دست نویس فراهم و تدوین گردیده که هر کدام فهرست جداگانه دارند. محیط در اواخر عمر تصمیم گرفت این مجموعه ها را به چاپ بسپارد، ولى انجام نپذیرفت. در عین حال آثار گردآورى شده توسط برادر، چنان برایش اعتبار داشت که از وى خواست در موضوعاتى خاص مقالات او را استخراج کند که از این طریق تعدادى از مقالات که به صورت سلسله مطالب در موضوعى خاص بودند، به شکل کتاب، به طبع رسیدند. غالب سخنرانى هاى محیط نیز توسط استاد سید عبدالعلى فنا توحیدى قلمبند گردیده است که البته دست نوشته هاى وى با اصل سخنرانیها و خطابه هاى محیط تفاوتهایى دارد.[68]
آثار مستقل که به صورت کتاب چاپ شده یا آماده نشر هستند، بدین قرارند:
1. جغرافیاى نو: دو مجلد که جزو کتب درسى دبیرستانها بوده و در سال 1315 منتشر شد.
2. مجموعه آثار میرزا ملکم خان: انتشارات محمدعلى علمى در سال 1327ش. مجلدات دوم و سوم و چهارم این مجموعه هنوز چاپ نشده اند و در کتابخانه محیط موجود هستند.
3. نقش سید جمال الدین اسدآبادى در بیدارى مشرق زمین: با مقدمه و ملحقات سیدهادى خسروشاهى، قم، مرکز انتشارات دارالتبلیغ اسلامى، 1350ش. این کتاب شامل 15 مقاله محیط بود که در مطبوعات درج شده بود. اما در چاپ جدید سى مقاله از آثار ایشان آمده است. یادآور مى شود طبع جدید اثر مذکور در سال 1370 توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامى صورت گرفته است.
4. دادگسترى در ایران: ابتدا در مجله وحید و دوبار جداگانه چاپ شده است. طبع جدید آن مربوط به سال 1351ش است. دامنه موضوعات کتاب از صدر اسلام تا آغاز مشروطیت است.
5. آنچه درباره حافظ باید دانست: که مجموعه گفتارها و نوشته هاى استاد طى سالهاى 1317 تا 1321ش مى باشد و مشتمل بر 21 فصل است. این کتاب را مؤسسه انتشارات بعثت در سال 1367ش در قطع رقعى و 288 ص چاپ نموده است.
6. فردوسى و شاهنامه: شامل 28 مقاله در 218 صفحه به قطع وزیرى، تهران، امیرکبیر، 1370.
7. خیامى یا خیام: شامل مقالات و گفتارهاى محیط که فرزند فاضلش سید احمد محیططباطبایى آنها را از بایگانى مرزهاى دانش رادیو، کتابخانه مجلس شوراى اسلامى و کتابخانه سید عبدالعلى توحیدى استخراج نموده است. انتشارات ققنوس در سال 1370ش این کتاب را در 218 صفحه و قطع وزیرى چاپ کرده است.
8. تطوّر حکومت در ایران بعد از اسلام: این کتاب حاوى دوازده گفتار است که محیط براى دانشجویان رشته تاریخ دانشگاه آزاد اسلامى تهران در نیمه سال تحصیلى 1361- 1362 به صورت خطابه ایراد نموده است. سیداحمد فرزند محیط این گفتارها را به صورت منظم و مدون در آورد و در اختیار دانشجویان مزبور قرار داد تا آن که انتشارات بعثت آن را در سال 1367 به انضمام یک خاتمه و چهار ضمیمه (از خطابه هاى استاد در برنامه مرزهاى دانش) در قطع وزیرى و 220 صفحه به طبع سپرده است.
9. تاگور شاعر و فیلسوف هندى: شامل شرح حال تاگور است که نخست در هشت شماره روزنامه ایران در شهریور 1310 ش و سپس در فروردین سال 1311 به صورت کتابى در 67 صفحه از طرف شعبه کتابخانه ترقى منتشر و هنگام مسافرت تاگور به ایران، به وى تقدیم گشت.
10. دانش و دانشوران: محیط در نظر داشت کتابى با این عنوان بنویسد که بخشهایى از آن از سال 1309 در جراید و مجلات کشور درج شد. استاد سید عبدالعلى فنا توحیدى کوشیده است با جمع آورى همان مقالات مباحث کتاب موردنظر را با جلب نظر محیط تدوین کند. البته این اثر تاکنون چاپ نشده است.
11. کتابى درباره نادرشاه افشار: محیط بر اثر قراردادى که با انجمن آثار ملى داشت، تصمیم گرفت کتابى درباره نادر بنویسد که موفق گردید 320 صفحه از آن را به نگارش درآورد و به طبع بسپارد، اما به دلایل مختلف نتوانست بقیه کتاب را که مطالب و اسنادش آماده بود، تکمیل و چاپ کند.
12. تاریخ تحلیلى مطبوعات ایران: در سال 1354ش دکتر صدرالدین الهى به عنوان مدیر مدرسه عالى روزنامه نگارى (دانشکده علوم ارتباطى) از محیط دعوت نمود در نیمه دوم سال تحصیلى 1355- 1354ش تدریس تاریخ مطبوعات ایران را از زمان محمدشاه تا آغاز حکومت پهلوى بر عهده گیرد. محیط تدریس رسمى را نپذیرفت، ولى بر اساس یادداشتهاى سالهاى 1318 و 1319 که شخصاً در این مورد فراهم آورده بود و مطالعات و پژوهشهاى جدید، 29 خطابه براى دانشجویان این دانشکده ارائه نمود که این گفته ها به صورت جزواتى در اختیار آنان قرار گرفت. این مطالب همراه با نوشته هاى دیگرى در همین موضوع در 323 صفحه و در قطع وزیرى توسط انتشارات بعثت چاپ شد.
13. تاریخچه اعزام محصل به اروپا: شامل مقالات استاد در این موضوع است که در روزنامه شفق سرخ در سال 1312ش و در 46 شماره درج شده است و به صورت کتابى مستقل آماده طبع مى باشد.
14. دیوان حافظ: به تصحیح و مقدمه استاد محیط و به خط محمدعلى سبزه کار و با تذهیب مجید طریقتى، شامل 48 صفحه مقدمه و 384 صفحه متن که در قطع وزیرى توسط انجمن خوشنویسان ایران تاکنون دوبار چاپ شده است. طبع دوم مربوط به سال 1369 است.
15. گلستان سعدى: با تصحیح و مقدمه محیط. به خط امیر فلسفى، تذهیب فرهاد لاله دشتى، شامل چهل و یک صفحه مقدمه و 288 صفحه متن که در قطع وزیرى توسط سید عبدالله موسوى ریز کوهى در سال 1371 به طبع رسیده است.
16. فرهنگ اسلامى: این کتاب نخست به عنوان نشریه شماره 32 توسط انجمن علمى مذهبى دانشگاه آذرآبادگان تبریز منتشر شده است و سپس انتشارات بعثت در قطع جیبى در 47 صفحه در سال 1356ش به طبع آن اقدام نموده است.
17. تاریخ بابیه (نقطه الکاف): سلسله مقالات محیط در ماهنامه گوهر که طى سالهاى 1352 تا 1357ش انتشار یافته است. این مجموعه به عنوان پیوست در پایان کتاب تاریخ ادبیات ایران اثر ادوارد براون (از صفویه تا عصر حاضر، ترجمه دکتر بهرام مقدادى) آمده است و آماده چاپ در کتابى مستقل مى باشد. او در این کتاب ماهیت این فرقه ضالّه را افشا کرده و حقایقى را علیه آنان بازگفته است.
18. شرح حال مفصل صفى الدین اُرموى: مى تواند به صورت کتابى مستقل در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.
19. تاریخچه دارالفنون: مقالاتى است که طى ده شماره در سال 1313ش در نشریه شفق سرخ انتشار یافت و اثر مستقلى را تشکیل مى دهد، ولى هنوز در قالب کتابى مجزا چاپ نشده است.
20. شرح حال محمد زکریاى رازى: حاوى سلسله مطالب استاد در خصوص زندگى، اندیشه و آثار این دانشمند مسلمان که در سى شماره روزنامه ایران در سال 1309 ش چاپ شده است و آماده طبع در هیأت کتابى مستقل مى باشد.
21. دفاع از فلسطین: مجموعه مقالات وى درباره فلسطین که مى تواند به عنوان کتاب مستقل در اختیار خوانندگان قرار گیرد.
2200. دیوان مجمر زواره اى: با مقدمه، تصحیح و اشراف محیط، تهران، خیام، 1345
مقدمه نویسى بر آثار دیگران
1. نورالدین عبدالرحمن جامى، مقدمه کتاب بهارستان جامى، از نشریات کتابخانه مرکزى، تهران، 1311.
2. افسانه یا تاریخ، مقدمه کتاب سه یار دبستانى، اثر هانرى ماکفال، ترجمه وزیرى و طاهرى، تهران، 1313.
3. زندگانى سعدى، مقدمه کتاب بوستان سعدى، به تصحیح سیدمحمدرضا جلالى نائینى، تهران، 1317.
4. مقدمه کتاب نگارستان عجایب و غرایب تألیف پیشاورى.
5. مناجات، کتاب نغمه هاى آسمانى.
6. مادر، کتاب مادر به قلم سیدجلال الدین افتخارزاده.
7. سیرة رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، کتاب تاریخ نبوى، سیدرضا همراه.
8. به نام خداوند، کتاب سخنان على بن الحسین(علیه السلام).
مقاله هایى که در کتابهاى دیگر آمده است:
1. صاحب یخچالیه، مقاله در کتاب تذکره یخچالیه، محمدعلى فرهنگ (بهار) اصفهانى، چاپ سوم، 1321.
2. در ماتم محمد قزوینى مندرج در کتاب علامه قزوینى، تهران، 1328.
3. جستجو در لفظ سینا، کتاب جشن نامه ابن سینا، ج 2، ص 291-296.
4. سرزمین بحرین، کتاب خلیج فارس، ج 1، تهران 1342.
5. مهر مادر، کتاب مادر، سیدجلال الدین افتخارزاده.
6. کرمان و کرمانیها، مجموعه سخنرانیها به انضمام آثارى از شاعران معاصر کرمان.
7. تأثیر شعر در نگاهدارى و تقویت گسترش زبان فارسى، سخنرانیهاى نخستین کنگره شعر در ایران.
8. محمد زکریاى رازى پیشاهنگ عصر جدید تجربه، کتاب دوازده مقاله، ص 129-147.
9. شناسایى اقبال، کتاب علامه اقبال لاهورى، ص130-144.
10. ابوریحان بیرونى ادیب و شاعر، یادنامه ابوریحان بیرونى.
11. سهم اصفهان در فرهنگ جهان، مجموعه مقالات پنجمین کنگره ایران شناسان.
12. خاندان عامرى، کتاب عامرى نامه (مشتمل بر 18 مقاله تقدیم به على محمد عامرى).
13. دارالفنون و امیرکبیر، کتاب امیرکبیر و دارالفنون، ص 186-194.
14. محیط زندگانى شیخ طوسى، یادنامه شیخ طوسى، ص 26-40.
15. بازگشت سبک هندى به ایران، کتاب صائب و سبک هندى، ص 198-206.
16. هزاره شیخ طوسى، یادنامه شیخ طوسى.
17. چند نکته درباره فردوسى و شاهنامه، کتاب فردوسى و ادبیات حماسى.
ادیب شاعر
محیط از سالهاى جوانى طبع شعر خود را بروز داد و در اشعارش «محیط» تخلص مى نمود. خودش در این باره مى گوید: شعرهاى من به فرم و خاص خودم است. قیافه قیافه غزل است صورت غزل را داراست ولى مطول است در ضمن قصیده هم نیست، زیرا که در قصیده مدح و هجو و وصف طرف است.[69]
دکتر زرین کوب مى نویسد: با آن که اشتغال به مطالعه و تحقیق فرصت زیادى جهت شاعرى براى (محیط) باقى نمى گذاشت، از این تفنن هم ظاهراً لذت مى برد و در سالهاى اخیر نمونه هاى بیشترى از آنها را چاپ مى کرد. بخش عمده این سخنان موزون شکایت، حسرت و ناخردسندى و ملال زمانه بود.[70] استاد سید عبدالعلى فناء توحیدى مى نویسد: محیط صاحب دیوان شعرى است که به سعى یکى از ارادتمندان ایشان جمع آورى شده و شامل 121 قطعه شعر و داراى 2123 بیت است ولى هنوز کلیه اشعار ایشان را شامل نیست.[71]
سپیده دم که نواى اذان به گوش آمد *** روان خفته در آغوش تن به هوش آمد
مرا که مردمک دیده شب نمى آسود *** ز شور بانگ مؤذّن توان و نوش آمد
صداى غلغله از بزم قدسیان برخاست *** در این سماع مقدّس که جان به جوش آمد
درباره ى ماه مبارک رمضان:
ماه مبارک رمضان است *** فرخنده بر کهان و مهان است
ماه خجسته اى که جهان را *** از فیض خویش بهره رسان است
ماهى که دولت شب قدرش *** برتر ز حدّ وهم و گمان است
ماه نماز و روزه و تقوا *** کاندار صلاح و خیر کسان است
بانگ اذان و ذکر شهادت *** بر اعتقاد نیک نشان است
ذکر اقامه اذن نماز است *** کز بهره روزه دار توان است
جمع صلوة و صوم و مصلّى *** در ماه روزه شوکت شأن است
توفیق روزه اى که نصیب است *** شکر خدا که با همگان است
آخرین سروده:
آدمى را چون در این عالم سرایى لازم است *** از براى مسکن آدم سرایى لازم است
خانه ویرانه شایان اقامتگاه نیست *** وز براى زندگى محکم سرایى لازم است
پاس حرمت از حرم شایان نفس محرم است *** در کنار این حرم، محرم سرایى لازم است
هم نشین و هم زبان و هم نواى و خوش صدا *** کز براى دستگاه همسرایى لازم است
دستگاه غم در این عالم بسى گسترده است *** مردم غم دیده راهم غمسرایى لازم است
این شنیدم دوش از صحرانشینى رهنورد *** چون بیابان عرصه خرّم سرایى لازم است
جان غم چون خالى از ماتم نباشد در محیط *** در کنار غم سرا ماتم سرایى لازم است
یادآور مى شود محیط در سنین نوجوانى در اشعار به سفارش پدر بقا تخلص مى نمود و تا سال 1302ش که به تهران رفت با همین تخلص شعر مى سرود و در این سال تخلص خود را تغییر داد. نخستین شعر او که به چاپ رسیده، سروده هایى است درباره محرم الحرام و عاشورا که در سال 1302 ش به طبع رسیده است.[72]
سرانجام محیط طباطبایى در 27 مرداد 1371ش به سراى باقى شتافت، پیکرش پس از انجام تشریفات شرعى و نماز آیت الله امامى کاشانى در شهر رى، حوالى حرم حضرت عبدالعظیم (مجاور برج طغرل) به خاک سپرده شد.[73]
[1]. یادى از استاد، مجله رهنمون، شماره دوم و سوم، پاییز و زمستان 1371، 45 ـ 13، گفتگو با استاد محیط طباطبایى، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره 2، زمستان 1370، ص 234 ـ 233.
[2]. مقاله سید عبدالعلى فناء توحیدى (برادر محیط) مندرج در کتاب گلشن جلوه، ص 180 یاد یاران، دکتر حسن ذوالفقارى، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسى، بهار 1380، ص 21.
[3]. تاریخ اردستان، ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى، ج اوّل، ص 202 ـ 201 و تحقیقات محلى نگارنده.
[4]. محیط ادب، ص 455 ـ 454 مصاحبه با سید عبدالعلى توحیدى فرزند سید ابراهیم و برادر محیط.
[5]. مجله محیط، سال اوّل، شهریور 1321، ص 13 ـ 12 ماهنامه زمانه، ش 9/5، مرداد 1386، ص 28.
[6]. گلشن جلوه، به اهتمام نگارنده، ص 183.
[7]. گفتگو با احمد محیط طباطبایى، کتاب هفته، ش 170، 16/12/83، ص 21.
[8]. گلشن جلوه، ص 183 ـ 182.
[9]. مقاله دکتر سید هادى حائرى مندرج در مجله آشنا، سال سوم، مهر و آبان 1372، ص 67، به نقل از مقاله دکتر محمدامین ریاحى، ماهنامه دنیاى سخن، شماره 50.
[10]. گلشن جلوه، ص 184 ـ 183.
[11]. مقدمه کتاب تطور حکومت در ایران بعد از اسلام.
[12]. مجله رهنمون، ص 16 و 17، رشد آموزش زبان و ادب فارسى، ص 23 مجله آینده، مقاله ایرج افشار، سال 18، ص 303 و 304.
[13]. فهرست این سخنرانى ها در مجله آینده، سال 19، ص 243 تا 247 آمده است.
[14]. برگرفته از گفتگوى محیط طباطبایى با مجله کیهان فرهنگى، دى 1363.
[15]. محیط استادى خودآموخته، على اصغر محمدخانى، روزنامه اطلاعات، شماره 19983، ص 6.
[16]. مجله دنیاى سخن، شماره 50، مقاله دکتر محمدامین ریاحى با عنوان پیر فرهنگ و فضیلت، ص 20 و 21.
[17]. مجله راهنماى کتاب، خرداد و تیر 1357، ص 181 گلشن جلوه، ص 182.
[18]. مأخوذ از یادداشت ایرج افشار، مندرج در مجله آینده، سال 18، ص 4 ـ 3.
[19]. مأخوذ از یادداشت ایرج افشار، مندرج در مجله آینده، سال 18، ص 4 ـ 3.
[20]. مجله محیط به انضمام خاطرات مطبوعاتى محیط، به کوشش سید فرید قاسمى، ص سیزده و 216، رشد ادب فارسى، همان.
[21]. مجله آشنا، همان، ص 56 و 68.
[22]. محیط ادب، مقاله دکتر محمداسماعیل رضوانى، ص 438.
[23]. مجله محیط و... ص 231.
[24]. چند شمار این مجله به همراه خاطرات مطبوعاتى استاد محیط که به اهتمام سید فرید قاسمى فراهم آمده توسط مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها در سال 1374 چاپ شده است.
[25]. نشریه مدرسه عالى شهید مطهرى، شماره اول، تابستان 1371.
[26]. مصاحبه با آیت الله کاشانى، فصلنامه رهنمون، پاییز و زمستان 1371.
[27]. حکایت همچنان باقى، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص 401
[28]. میراث ماندگار (مجموعه مصاحبه هاى سال اول و دوم کیهان فرهنگى)، ص 160.
[29]. گفتگو با استاد محیط طباطبایى، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، همان، ص 240 ـ 241.
[30]. میراث ماندگار، همان، ص 157.
[31]. ر. ک: مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، همان شماره، مصاحبه به محیط طباطبایى، ص 236 ـ 240
[32]. میراث ماندگار، ص 158.
[33]. حکایت همچنان باقى، 400.
[34]. آخرین مرد ادب و فرهنگ نسل گذشته، دکتر نورانى وصال، روزنامه اطلاعات، 12 شهریور 1371، شماره 19706، ص 6.
[35]. برگرفته از مصاحبه مجله رهنمون با آیت الله امامى کاشانى، همان شماره، ص 22 ـ 24.
[36]. مقاله عباس زریاب خویى، دنیاى سخن، شماره 50، ص 12.
[37]. مقیم کوى بحث و کتاب، سید ابوالقاسم انجوى شیرازى، دنیاى سخن، تیر و شهریور 1371، شماره 50، ص 16 ـ 19.
[38]. پیر فرهنگ و فضیلت، دکتر محمد امین ریاحى، دنیاى سخن، شماره 50، ص 20 و 21.
[39]. میراث ماندگار، ج 1، ص 158 ـ 159.
[40]. یاد یاران، دکتر حسن ذوالفقارى، رشد آموزش زبان و ادب فارسى، شماره 57، ص 22.
[41]. درگذشت محیط دانش و ادب، ضیاءالدین سجادى، دنیا سخن، تیر و شهریور 1371، ص 26 ـ 27.
[42]. میراث ماندگار، ج 1، ص 159.
[43]. مجله محیط به انضمام خاطرات مطبوعاتى محیط طباطبایى، ص 238 ـ 239.
[44]. یکسال از درگذشت استاد گذشت، دکتر سید هادى حائرى، مجله آشنا، شماره 13، مهر و آبان 1372، ص 61.
[45]. نامه کانوان بانوان (15 / 2 / 1320)، مندرج در کتاب مجموعه مقالات و قطعات اشعار به مناسبت اولین سال وفات پروین اعتصامى، ص 60 ـ 61.
[46]. مصاحبه با دکتر مهدى محقق، مجله رهنمون، شماره 2 و 3، سال 1371، ص 28 ـ 29.
[47]. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکّى، ج 26، ص 127 ـ 128، به نقل از روزنامه ایران، شماره 6750 مورخ 15 آذر سال 1321ش.
[48]. مجله تماشا، شماره 386، ص 92.
[49]. مصاحبه با مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، همان شماره، ص 243.
[50]. اظهارات استاد سید هادى خسروشاهى، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، سال دوم، ش 5.
[51]. مقاله دکتر سید محمدرضا جلالى نایینى، کتاب محیط ادب، ص 457 ـ 458.
[52]. فرهنگ اسلامى، محیط طباطبایى، ص 17 ـ 18.
[53]. میراث ماندگار، ج 1، ص 157 مجله محیط و خاطرات مطبوعاتى استاد محیط طباطبایى، ص 320.
[54]. فرهنگ اسلام، ص 21 ـ 22.
[55]. فردوسى و شاهنامه، محیط طباطبایى، ص 80.
[56]. همان، ص 111 ـ 112.
[57]. نکاتى درباره ى سرگذشت سعدى، محیط طباطبایى، کیهان فرهنگى، شماره 10، دى 1363، ص 14.
[58]. سید جمال الدین اسدآبادى و بیدارى مشرق زمین، مقدمه سید هادى خسروشاهى، ص 6.
[59]. سیماى قدس مصلاى پیامبران، از نگارنده، ص 226ـ 227.
[60]. ر. ک: مجله تهران مصور، سال 25، شماره 1247.
[61]. مجله آشنا، همان، ص 62.
[62]. مصاحبه به آیت الله امامى کاشانى درباره محیط طباطبایى، مجله رهنمون، نشریه مدرسه عالى شهید مطهرى، ش 2، 3، پاییز و زمستان 1371.
[63]. گفتگو با مهدى محقق، همان، ص 33.
[64]. مصاحبه به محیط، کیهان فرهنگى، ش 10، 1363.
[65]. با نام نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین.
[66]. سید جمال الدین اسد آبادى و بیدارى مشرق زمین، محیط طباطبایى، به کوشش و مقدمه سید هادى خسروشاهى، ص 92 ـ 91.
[67]. مجله محیط و خاطرات مطبوعاتى محیط طباطبایى، مقدمه سید فرید قاسمى، ص دوازده.
[68]. گفتگو با عبدالعلى توحیدى، مجله رشد معلم، بهمن 1380، و نیز مصاحبه نگارنده با ایشان.
[69]. مصاحبه با مجله کیهان فرهنگى، شماره 10، دى 1363.
[70]. حکایت همچنان باقى، ص 402.
[71]. مجله راهنماى کتاب، سال 21، شماره 2 و 4 ص 184.
[72]. دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبدالعظیم حسنى و شهر رى، ج 2، به کوشش علیرضا هزار، ص 613.
[73]. گلشن جلوه، به اهتمام نگارنده، ص 184 و یادداشت هاى خصوصى راقم این سطور.