آیت الله میرزاباقرزنجانى
(1312 - 1394هـ. ق)
نویسنده: محسن دریابیگى
تولد و تحصیل
آیت الله میرزا محمد باقر زنجانى (جمال الدین) در بیست و سوم رمضان المبارک 1312هـ ق در زنجان متولد شد. پدرش محمد مهدى فرزند میرزا احمد که از تجار بافضیلت بود، به خاطر علاقه به علماء فرزندش را به تحصیل علوم دینى تشویق کرد و او به حوزه علمیه روى آورد.[1]
خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و کتب مقدماتى را در مکتب آموخت. سپس به حوزه علمیه زنجان رفت. نخستین استادش در ادبیات عرب، برادرش خطیب و شاعر توانا، محمد حسن زنجانى (سعید)[2] بود. علامه فقیه میرزا عبدالرحیم طارمى زنجانى[3] خوئینى زنجانى (نویسنده خودآموز کفایه)[4] علامه ریاضى هیوى[5]، میرزاى ابراهیم زنجانى(نویسنده الرد على البابیه)[6]، حجت الاسلام حاج سید حسن قنادزاده و شیخ زین العابدین زنجانى[7] دیگر استادان وى بودند.
میرزا محمد باقر در آغاز جوانى از مدرسان مشهور زنجان بود و کتب سطح عالى را هم تدریس مى کرد.[8] او پس از درگذشت پدر به قصد زیارت و تحصیل در 17 ربیع الثانى 1338هـ ق به سوى نجف اشرف مهاجرت کرد و پس از زیارت براى استفاده از درس آیت الله العظمى میرزا محمد تقى شیرازى به کربلا رفت و تا زمان وفات استاد از درس فقه اش بهره برد. سپس به نجف بازگشت و در درسهاى فرزانگان علم و دانش حاضر شد.[9]
استادان در حوزه نجف:
1- سید ابوالحسن موسوى اصفهانى.
2- آقا ضیاء الدین عراقى.
3- میرزا محمد حسین غروى نائینى.
4- شیخ اسماعیل غروى محلاتى.[10]
در این میان بیش از چهارده سال در درسهاى فقه و اصول میرزاى نائینى شرکت کرد و در شمار برترین شاگردان وى جاى گرفت. به گونه اى که آقا بزرگ تهرانى، شاگردى کسى مانند میرزا، خوئى، حسین حلى و میرزا حسن بجنوردى را شاهد عظمت آیت الله نائینى مى داند.[11]
حجت الاسلام والمسلمین عمید زنجانى در این رابطه مى گوید:
«میرزا باقر وقتى نظریات آقاى نائینى را در مباحثش تقریر مى کرد، به قدرى روشن بیان مى نمود که اشکالاتى که دیگران در مورد آقاى نائینى بیان مى کردند، براى انسان اینطور وانمود مى شد که آنان مطالب وى را نفهمیده اند.»[12]
وى در سال 1353هـ ق از استادش اجازه اجتهاد و روایت گرفت.
تدریس
آیت الله زنجانى فقه، اصول و قواعد فقهیه را در دوره هاى متعدد تدریس کرد و تا پایان زندگى به افاضه مشغول بود. او به شاگردانش بسیار علاقه داشت. وقتى مى دید طلبه اى محققانه و با علاقه درس مى خواند، خوشحال مى شد. در درسش تنها حدود چهل نفر طلبه برگزیده شرکت مى کردند گویى آنان را دانه دانه براى میرزا انتخاب کرده بودند. شاید وجود چنین شاگردانى سبب شده بود طلبه هایى که اهل درس و بحث و تحقیق نبودند، نتوانند در درس ایشان جلوه کنند.[13] محمد رازى مى نویسد:
«مرحوم آیت الله زنجانى متجاوز از چهل سال در حوزه نجف تدریس داشتند و صدها مجتهد و فاضل و نویسنده از حوزه اش بیرون آمدند.»[14]
آیت الله سید مرتضى مُهرى هم مى نویسد:
«درس خارج محقق بزرگوار و علامه بى نظیر مجهول القدر مرحوم آیت الله العظمى آقا میرزا محمد باقر زنجانى -اعلى الله مقامه- را به حال خودم انفع دیدم زیرا خود او مردى بسیار باحال، متقى، فقیهى محقق، اصولى سترگ، مدرسى بزرگ، بحاثه اى عالى قدر، و از اکابر تلامیذ مرحوم میرزاى نائینى و اعاظم اصحاب وى بود. و درسش هم شلوغى درس آیات عظام دیگر را نداشت که شاگرد، مجال بحث و کنکاش با استاد را نداشته باشد بلکه گهگاه لطفى فرموده و تقریرات شاگردان را هم ملاحظه مى فرمودند. بدون اغراق در اغلب مسائل اصولیه صاحب نظرات دقیقه و تأسیسه بودند. به طور مستمر -غیر از آن هنگام که در نجف نبودم هفده سال به درس خارج فقه و اصول ایشان حاضر شدم.[15]
آیت الله یحیى عابدى مى گوید:
«از آنجا که ایشان شهریه پرداخت نمى کرد، شاگردانش فقط براى درس مى آمدند، یعنى تنها غرض از حضور در درس ایشان علم و تحصیل بود. بهترین طلاب در درس ایشان حاضر مى شدند. محبت ایشان به شاگردان فراوان بود. گاهى که به یاد محبت هاى ایشان به خودم مى افتم، گریه ام مى گیرد. ماه رمضان تا سحر بیدار بود و برخى از طلبه ها ازجمله آقاى راستى و سزاوار دور ایشان مى نشستند و تا سحر مسائل تاریخى و معرفتى مى گفتند.[16]
آن فقیه فرزانه، تمام عمرش را به تدریس و تألیف گذرانید و موفق شد شاگردان بسیار پرورش دهد که اینک اغلب آنها از علماى بزرگ شهرهاى ایران، عراق و هند به شمار مى روند، ازجمله حضرات آیات: سید مرتضى نجومى کرمانشاهى، حسین وحید خراسانى، میرزا جواد تبریزى، محمد ابراهیم جناتى، سید مرتضى مُهرى، شیخ محمد رشتى، سید مصطفى خمینى، سید محمد على قاضى طباطبائى تبریزى و سید احمد مُهرى زنجانى.[17]
سیره و سیماى استاد
میرزا قامتى بلند و استوار و قیافه اى موزون و نورانى داشت. داراى ذهنى نقاد و در مطالب علمى دقیق بود. عالمى باصفا و سلیم النفس، ظریف و شوخ و درعین حال رقیق القلب بود و به مجرد شنیدن روضه، اشک در چشمانش حلقه مى زد. علاقه اى عجیب به ائمه اطهار به ویژه امیرالمؤمنین داشت و زیارت او را هر روز به جا مى آورد. میرزا روزهاى پنجشنبه روضه داشت و خود براى حاضران چاى مى ریخت.[18] وى از طنزهاى علمى و شوخیهاى لطیف خوشش مى آمد[19] و اخلاقى خودمانى داشت. هر طلبه اى مى توانست حرفش را با او درمیان گذارد و ملاقات با ایشان خیلى ساده بود.[20] زندگى اش بسیار زاهدانه بود و در مسایلى که احیاناً به برخورد مى انجامید، خودش را کنار مى کشید. اصلا برخورد تندى نداشت و هنگامى که دیگران با او برخوردى داشتند، عقب نشینى مى کرد، لذا زندگى اش به گونه اى بود که با هیچ کس تعارض پیدا نمى کرد.[21] حجت الاسلام على دوانى در مورد اخلاق آن بزرگوار مى گوید:
«آیت الله آقا میرزا باقر زنجانى از مدرسان نجف بود. در آن موقع مانند دیگران شهرتى نداشت. عالمى معقول و آرام بود.»[22]
استاد یحیى عابدى در رابطه با زهد ایشان مى گوید:
«مرحوم میرزاباقر زنجانى تا این اواخر خانه اى از خود نداشت. یکى از شیوخ ثروتمند عرب به مرحوم حکیم دو خانه تقدیم کرد. مرحوم حکیم هم یکى را به شیخ حسین حلى و دیگرى را به میرزا باقر زنجانى دادند. این خانه کوچک، منزل و نیز محل تدریس مرحوم میرزا باقر زنجانى بود. او بعدها به منزلى وسیع در محله جدید منتقل شد و مدتى بعد وفات کردند.»[23]
آیت الله سرفراز در مورد رعایت آداب توسط مرحوم میرزا باقر زنجانى مى گوید:
«علاوه بر اینکه خودمان از شاگردان مرحوم میرزا باقر بودیم اوایل طلبگى دو نفر از اساتید ما هم از شاگردان آن بزرگوار بودند. مرحوم آیت الله صدوقى و آیت الله رضا سعادت، آیت الله صدوقى به طلاب سفارش مى کرد که وقتى از حجره هایشان بیرون مى آیند، با همان قباى بلند مرتب بیرون بیایند. وى به عملکرد مرحوم زنجانى استناد مى کرد و مى گفت: ما هیچگاه مرحوم زنجانى را حتى براى وضو گرفتن در مدرسه، بدون قبا ندیدیم.»[24]
کناره گیرى از مرجعیت
میرزا باقر با اینکه از مراجع زمان خود زودتر به تدریس خارج پرداخته بود، به خاطر دورى از مرجعیت و عناوین دیگر مشهور و معروف نبود. او هیچگاه نپذیرفت که فتواهایش منتشر شود یا کسى از وى تقلید کند. با این حال در میان اعاظم نجف جایگاه ویژه اى داشت. آقایان سید محمود شاهرودى، آقاى حکیم و دیگران به ایشان عنایت ویژه داشتند و مقام علمى اش را مى ستودند و حریمش را حفظ مى کردند.[25]
آیت الله محمد ابراهیم جناتى مى گوید:
«پس از وفات آیت الله العظمى حکیم گروهى بسیار از فضلا و طلاب حوزه نجف به ایشان براى انتشار رساله علمیه و نشر فتاوى ایشان اصرار ورزیدند و حتى زمینه را براى ارجاع مردم آذربایجان و زنجان آماده مى کردند، اما ایشان زیر بار نرفت و فرمودند: من مدیریت و توانایى اداره حوزه را ندارم. با نپذیرفتن مرجعیت از سوى ایشان -و هم آیت الله شیخ حسین حلى- زمینه براى مرجعیت عام و گسترده آیت الله خویى آماده شد.»[26]
آیت الله سرفراز هم مى گوید:
«در سال 1347 و 1348 برخى از فضلاى مازندران تشخیص دادند که مرحوم میرزا باقر زنجانى اعلم است. از آنجا که مى دانستند اگر خودشان نظریات ایشان را بخواهند، نمى پذیرند به من گفتند چون از نزدیکان وى هستید خصوصى نظریات ایشان را در رابطه با برخى مسائل بپرسید.
آن بزرگوار پس از درس به صحن مطهر امیرمؤمنان تشریف مى برد و روبه روى درب حجره اى که قبر مرحوم میرزاى نورى و شیخ عباس قمى است، مى نشست و حرم را نظاره مى کرد. روزى در آن مکان خدمت ایشان رسیدم به سختى و به طور کل مطلب را عرض کردم. او دست زیر ریشش برد و گفت: فلانى دست از سر من پیرمرد بردار. من آفتاب لب بامم! بعد عبارتى گفتند که نارحتى ایشان را نشان مى داد. من از اینکه ایشان را تا این حد نارحت کردم، خیلى پشیمان و شرمنده شدم.»[27]
توجه به مسائل سیاسى
مرحوم میرزا محمد باقر زنجانى هوش سیاسى بالایى داشت. اطلاعات دقیق تاریخى ذکاوت خاصى به ایشان در مسائل سیاسى داده بود. استاد عمید زنجانى در این رابطه مى گوید:
«مرحوم آقا میرزا محمد باقر زنجانى اگرچه به حسب ظاهر جنبه سیاسى ایشان ظهورى نداشت اما داراى یک فکر سیاسى قوى بود. تاریخ مشروطیت را دقیقاً مى دانست. مقدار فراوانى از آن وقایع را تا حدودى که سنشان اقتضاء مى کرد از نزدیک دیده بود. سطح اطلاعات سیاسى ایشان فوق العاده بود...وى از یک آگاهى و بینش سیاسى ویژه اى در مورد ایران برخوردار بود.»[28]
ایشان از دستگاه ستمگر پهلوى، به شدت متنفر بود و مى فرمود: رضاشاه شانزده سال شاه بود ولى یک لحظه هم بر او عقد القلب (و محبتى) نداشتیم. باز مى فرمود:
«در زمان سلطنت رضاخان و برداشتن عمامه ها، میل کردم براى زیارت اقوام و خویشان سفرى به زنجان کنم. کنسول ایران در نجف زنجانى بود و خیلى نسبت به من اظهار ارادت مى نمود. روزى این مطلب را با او درمیان گذاردم. گفت: آقا میرزا اگر اجازه اجتهادى داشته باشید بنده رونوشت آن را ضمیمه پرونده مى کنم و گذرنامه با عمامه به شما مى دهم تا بتوانید به راحتى به ایران سفر کنید. من به مدرسه آمدم. اجازه اجتهاد میرزاى نائینى را برداشتم و به کنسولگرى رفتم. کنسول بلند شد و خیلى تواضع کرد و گفت: چند دقیقه اى به من مهلت دهید. این چند سطر را بنویسم و بعد خدمت شما هستم در چند دقیقه اى که او مشغول کارش بود، ناگهان در قلب من بارقه اى الهى افتاد که سزاوار نیست که من براى سفرى، اجازه و دستخط شریف رئیس اسلام والمسلین مثل میرزاى نائینى را به یک نفر رئیس ریش تراش یاور ظالم بدهم. چند دقیقه اى نشستم و سپس بلند شدم خداحافظى کردم و بیرون آمدم. هرچند اصرار کرد که بفرمایید کار شما را درست کنم، گفتم: چیزى به خاطرم رسید. اگر تصمیم قطعى گرفتم خدمتان مى آیم. بیرون آمدم و دیگر به آنجا بازنگشتم.»[29]
و این چنین شد که مرحوم میرزا باقر پس از تشرف به نجف در سال 1338هـ ق تا سال وفات (1394ق) هیچگاه نتوانست به ایران بیاید. میرزا پس از سال 1348ش و حضور امام در نجف به مبانى علمى امام و روش ایشان در مبارزه خیلى علاقمند شد، البته این ارتباط دوسویه بود و امام هم به ایشان محبت داشت و هزینه زندگى آقا میرزا باقر را تقریباً متکفل شده و دستور داده بود به ایشان رسیدگى شود.[30]
تألیفات
از آن فقیه بزرگ، کتابهاى فراوان در علوم گوناگون برجاى ماند که همه خطى است.
2و1 ـ تقریرات بحث اصول و درس فقه میرزاى نائینى.
3 ـ حاشیه بر رساله لباس مشکوک نائینى.
4 ـ حاشیه بر فرائد الاصول.
5 ـ حاشیه بر کفایة الاصول.
6 ـ حاشیه بر مکاسب. (از اول بیع تا آخر خیارات)
7 ـ حاشیه بر دوره مصباح الفقیه.
8 ـ حاشیه بر عروة الوثقى.
9 ـ تنقیح القواعد در اصول.
10 ـ رساله در فروع علم اجمالى.
11 ـ مکاسب محرمه.
12 ـ کتاب البیع. (تا آخر احکام قبض)
13 ـ کتاب الطهارة.
14 ـ کتاب الصلاة.
15 ـ کتاب خلل: شرح 65 مسئله از مسائل خلل عروة الوثقى.
16 ـ قاعده لاضرر.
17 ـ قاعده من ملک.
18 ـ قاعده لاتعاد.
19 ـ شرح استدلالى عروة الوثقى، شامل مباحث: اجاره، مضاربه، شرکت، حج و نکاح.
20 ـ رساله عملیه (احکام عبادات).
21 ـ رساله در نیت.
22 ـ کتابى در حکمت و فلسفه.
23 ـ کشکول (8 جلد)
24 ـ رساله در جواب پرسش از ثوابهاى به ظاهر شگفت انگیز برخى عبادات.
تقریرات بحثهاى فقهى و اصولى ایشان را بسیارى از شاگردانش، مانند: آیت الله نجومى و شیخ احمد رضوانى زنجانى (بحث: صوم، زکات، خمس، حج، اجازه، مضاربه، شرکت، نکاح، طهارت، مکاسب و بحث کامل اصول) به صورت کامل نگاشته اند.[31]
آیت الله نجومى در این زمینه مى گوید:
«دو دوره و نیم که درس خارج اصول ایشان را دیدم و آن را نوشتم. نکته به نکته دروس ایشان را با کمال دقت مى نگاشتم. مطالبى را که در دور دوم بهتر ملتفت شده یا لازم به یادآورى جدید مى دیدم در حاشیه تقریرات دور اول نوشته ام. ایشان خیلى مایل بودند که آنها به چاپ برسد ولى چون سلیقه بنده آن است که اگر بخواهم مطلبى را به چاپ برسانم تمام اطراف مسئله را علماً و تحقیقاً ملاحظه نمایم و هنوز این مجال را پیدا نکرده ام لذا از چاپ آنها خوددارى نمودم.»[32]
فرزندان
ایشان 7 فرزند (سه پسر و چهار دختر) داشت. پسرانش میرزا عبدالحسین (آقاعلى)، میرزا محمود و آقا ابوالحسن نام دارند و دامادهایش آقا ضیاء جوادى ابهرى، شیخ على آل اسحاق خوئینى زنجانى[33]، سید مرتضى مهرى، شیخ احمد رضوانى زنجانى مى باشند.[34]
وصال حق
آیت الله میرزا محمد باقر زنجانى در صبح روز دوشنبه بیستم ماه رمضان المبارک 1394هـ ق پس از اداى فریضه صبح و خواندن تعقیبات، ادعیه و اذکار به استراحت مى پردازد و اهل خانه که مى بینند ایشان تا نزدیکیهاى ظهر بیدار نشده است، به اتاقش مى روند و مى بیند میرزا به وصال حق رسیده است. خبر فوت ایشان موجى از غم و اندوه در حوزه علمیه نجف پدید آورد. گروه بسیارى از طلاب و فضلاء با شانزده ماشین جنازه مبارکش را به کربلا بردند. در نهر علقمه غسل دادند و بعد از تشییع مفصلى در کربلا و تجدید زیارت حرمین شریفین امام حسین(علیه السلام)و حضرت ابوالفضل العباس، به نجف بازگرداندند و فرداى آن روز یعنى 21 ماه رمضان و روز شهادت حضرت امام على(علیه السلام) تشییع باشکوه و اقامه نماز توسط آیت الله العظمى خویى(ره) در مقبره شیخ الشریعه اصفهانى و آیت الله حاج آقا حسین قمى به خاک سپردند.
روز وفات ایشان مصادف با چهلمین روز درگذشت آیت الله العظمى سید محمود شاهرودى بود و شانزده روز بعد هم آیت الله شیخ حسین حلى به رحمت خدا پیوست و بدین سان در عرض کمتر از دو ماه سه نفر از بزرگان و شاگردان میرزاى نائینى دعوت حق را لبیک گفتند.[35]
[1]. کیماى هستى، سید مرتضى نجومى، تهران، نشر سها، 1379ش، ص 83.
[2]. آیت الله شیخ محمد حسن فرزند مولى قنبر على زنجانى (1256 ـ 1340 هـ. ق)، دانشمند بزرگوار و نویسندهاى با اطلاع بود. صاحب آثار فراوانى از جمله، امین الطلاب در زندگى علماى زنجان، تبیان البیان، قواعد القرآن و... . (ر. ک. به: اثر آفرینان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، ج 3، ص 185.)
[3]. میرزا عبدالرحیم مجتهد فرزند ملاّ محمد (م:1382هـ. ق) در ماهان طارم سفلى متولد شد. شاگرد شیخ حسن مامقانى، آیت الله میرزا حبیب الله رشتى، میرزا محمد حسن شیرازى و آخوند خراسانى و از حامیان مشروطه بود. وى در سال 1365هـ. ق درگذشت.
[4]. در سال 1250ش. در خوئین به دنیا آمد. مقدمات را در قزوین به پایان رسانید. سپس به عتبات هجرت کرد. پس از آن به ایران برگشت. تا سال 1320 هـ. ق. ریاست حوزه علمیه زنجان را به عهده داشت. تصمیم گرفت به قم مهاجرت کند و در سال 1372ق. در قم درگذشت و در شیخان قم به خاک سپرده شد. (مؤلفین کتب چاپى، خانبا مشار، ج 3، ص 910 ستارگان حرم، ج 3، ص 103 ـ 121.)
[5]. محمد یوسف خان بن محمد ریاضى هیوى(متوفاى: 1335هـ. ق) نویسنده و شاعر در هرات به دنیا آمد و در همان جا به مدرسه رفت. در مشروطیت به مشهد مقدس آمد و در رأس مجاهدان قرار گرفت. در سال 1330هـ. ق در اعتراض به دخالت قواى شوروى در صحن مطهر به همراه مجاهدان بست نشست. (الذریعه، ج 9، ص 397.)
[6]. میرزا ابراهیم بن ابوالفتوح زنجانى (وفات: 1351هـق) فقیه، اصولى، حکیم و ریاضىدان (مسگر) در تهران علوم معقول را نزد ابوالحسن جلوه اصفهانى آموخت و منقول را نزد علامه محمدحسن آشتیانىفراگرفت تا آنجا که از اساتید برجسته معقول و منقول گردید. وى استاد ریاضى و هیأت آقا بزرگ تهرانى بود. (طبقات اعلام الشیعه، قرن 14، ص 87.)
[7]. آیتالله یحیى عابدى از علماى فعلى تهران درباره شاگردى آیتالله میرزا باقر زنجانى نزد عمویش میرزا زینالعابدین زنجانى نقل مىکند: «آراى من در زنجان شکل گرفت. ذهن فقهى ما کاملا تحت تأثیر مرحوم زینالعابدین مىباشد. در نجف تنها در دو مورد نظر من در آراء فقهى تغییر کرد. (مصاحبه شفاهى با آیتالله یحیى عابدى)
[8]. کیمیاى هستى، ص 83.
[9]. همان، ص 84.
[10]. شیخ اسماعیل محلاتى (1269-1343هـ ق) فقیه، اصولى، متکلم، مدرس، محقق و شاعر، در محلات به دنیا آمد. در تهران و بروجرد از محضر پدر و چند تن از علماء استفاده کرد. سپس به عراق رفت. یک سال در سامرا ملازم بحث میرزاى شیرازى شد. سپس مدتى نزد میرزا حبیبالله رشتى در نجف تلمذ نمود. همچنین از میرزا ابوالقاسم کلانتر و سید حسین کوهکمرهاى بهره برد و به مراتب علمى عالى رسید. آنگاه خود به تدریس فقه، اصول پرداخت. از وى اشعار زیادى در مدح و رساى ائمه باقى ماند و صاحب آثار فراوانى است. (اثرآفرینان، ج 5، ص 143.)
[11]. آیتالله میرزا محمد باقر زنجانى، ناصرالدین انصارى قم، مجلهى مسجد، ش 64، ص 67.
[12]. خاطرات حجت الاسلام عمید زنجانى، محمدعلى حاجى بیگى کندرى، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1379، ص 71.
[13]. مسجد، همان، ص 67.
[14]. گنجینه دانشمندان، شریف رازى، محمد، ج 5، ص 234.
[15]. کیمیاى هستى، ص 80.
[16]. مصاحبه با آیتالله یحیى عابدى.
[17]. گنجینه دانشمندان، ج 8، ص 170.
[18]. آیتالله سرفراز مىفرمود: امام خمینى(ره) نیز در این روضه شرکت مىکرد.
[19]. کیمیاى هستى، ص 85.
[20]. خاطرات حجت الاسلام والمسلمین عمید زنجانى، ص 90.
[21]. همان، ص 134.
[22]. نقد عمر، على دوانى، انتشارات رهنمون، بهار 82، ص 82.
[23]. مصاحبه با استاد یحیى عابدى.
[24]. مصاحبه با آیتالله سرفراز.
[25]. همان، ص 71.
[26]. کیمیاى هستى، ص 89.
[27]. مصاحبه با آیتالله سرفراز.
[28]. خاطرات حجت الاسلام عمید زنجانى، ص 133.
[29]. کیمیاى هستى، ص 88.
[30]. خاطرات حجت الاسلام عمید زنجانى، ص 135.
[31]. نشریه مسجد، ش 64، ص 70.
[32]. کیمیاى هستى، ص 80، 155 و 156.
[33]. براى اطلاع بیشتر از حیات ایشان ر.ک.به: ستارگان حرم، ج 12، ص 227-247.
[34]. گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 235 مسجد، ش 64، ص 68.
[35]. همان، ص 71.