میرزا عبدالله مجتهدى
(1282 ـ 1355ش )
عنوان مقاله: عطارد تبریز
نویسنده: محمد الوانساز خویى
خاندان و تولد
خاندان مجتهدى تبریزى داراى علماى مشهورى در مشروطیت، قاجار و اوایل دوران پهلوى بود. آنان در دوره هاى مختلف، در مجامع علمى و فرهنگى مطرح شدند و ریاست دینى و علمى تبریز را در دست گرفتند.
میرزا عبدالله مجتهدى تبریزى «عطارد» در شب 17 ربیع الاول (تولد پیامبر) یا هشتم ربیع الثانى سال 1320 ق (تیرماه 1282 ش) در نجف اشرف، چشم به جهان گشود. دوران کودکى را در کوچه پس کوچه هاى ایام گذراند و در حدود هفت سالگى، خواندن و نوشتن را نزد پدرش آیت الله میرزا مصطفى، آموخت.
دیرزمانى نگذشت که دروس مقدماتى، صرف و نحو، منطق، کلام و فقه و اصول را نزد پدرش، عمویش آیت الله خلیل آقا و آیت الله میرزا رضى زنوزى فرا گرفت.[1]
پدرش آیت الله میرزا مصطفى مجتهدى در سال 1295 یا 1297 ق در تبریز به دنیا آمد. پس از گذراندن مقدمات و فقه و اصول را نزد پدرش و دیگر بزرگان گذراند و در فنون ادبى و علوم عربى به جایگاه والایى دست یافت. سپس به همراه برادرش آیت الله میرزا خلیل آقا، براى ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نمود و از خرمن دانش بزرگانى چون ملاّ محمدکاظم خراسانى، ملاّ فتح الله شیخ الشریعه اصفهانى، سید محمدکاظم طباطبایى یزدى، میرزا ابوالقاسم اردوبادى و ملاّ على نهاوندى خوشه ها چید و بر اندوخته هاى علمى خویش افزود، سپس به وطن بازگشت.
او داراى ذوق سرشار ادبى و تسلط کافى بر اوزان عروض و قافیه بود. نامه ها و مکاتبات منظوم و منثور او و ادیب بارع شیخ محمدرضا نجفى اصفهانى (مسجد شاهى) و دیگران دلیل این مدعاست.[2]
آیت الله شبیرى زنجانى درباره وى مى گوید:
«وى از اعجوبه هاى زمان بوده و تفوق علمى بر عمویش میرزا جواد داشته. در جلسات و مباحثات به کرّات بر عمویش غلبه کرده... با این حال عمویش جایگاه اجتماعى بسیار والایى داشته که حتى زوجه میرزا جواد، 30 سال پس از وى وفات مى کند و تبریز همچون روز عاشورا تعطیل مى شوداین نشانگر جایگاه بلند اوست که با گذشت سالیانى چند، هنوز بین مردم محترم است...»
وى آثارى در فلکیات، ریاضیات و علوم گوناگون داشت که از آن میان مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - حاشیه بر لسان الخواص رضى الدین محمد بن حسن قزوینى.
2 - حاشیه بر کفایة الاصول.
3 - شرح الارجوزة العروض و القافیهبه زبان عربى.
4 - رساله در لباس مشکوک.
5 - رسائل فقهیه.
6 - رساله در قاعده دو خطا یا قاعدة الخطاء.
7 - متفرقاتى در ادبیات عرب.
وى در پایان عمر فلج شد و در سال 1332 ق براى معالجه به برلین و از آنجا به توصیه پزشکان به قفقاز رفتاز آب گرمهاى معدنى آنجا که خواص درمانى بالایى دارند، استفاده نمایداما سرانجام در اثر عوارض همین بیمارى دچار سوء هاضمه شد و در سال 1337 و یا 1338 از دنیا رفت و پیکرش را در نجف اشرف به خاک سپردند.[3]
پدر و جد آیت الله مصطفى مجتهدى از بزرگان علماى تبریز و از علماى مبارز دوران مشروطیت بودند.
تحصیلات و اساتید
میرزا عبدالله پس از فراگیرى دروس مقدماتى و صرف و نحو و... در سال 1344ق به قم هجرت کرد. وى بدون فوت وقت در درس آیات عظام شیخ محمدرضا نجفى اصفهانى (مسجد شاهى)، میزا سید على یثربى کاشانى، حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى و دیگر بزرگان شرکت جست و در سال 1350 ق موفق به کسب اجازه اجتهاد از استادانش گردید.[4] پس از آن به تبریز رفت و به مطالعه و تحقیق و پژوهش و تربیت طلاب متعدد پرداخت.
آثار ماندگار
آیت الله مجتهدى عالمى فاضل، ادیبى زبردست، فقیهى باریک بین، مفسرى آگاه بود و مسلط به زبانهاى ترکى، فارسى، عربى، انگلیسى و فرانسوى بود. وى مقالات متعددى در نشریات داخلى و خارجى نوشت. وى سه کتاب ارزشمند هم دارد که عبارتند از:
1 - تعلیقه بر درر الاصول آیت الله حاج شیخ عبد الکریم حائرى یزدى.[5]
2 - بحران آذربایجان: این کتاب خاطرات سالهاى 1324 و 1325 ش است که به کوشش آقاى رسول جعفریان در سال 1381 ش به چاپ رسید.
3 - «تاریخ نگارى در شرق و غرب»: سلسله مقالات علمى است که در روزنامه توحید افکار با نام مستعار «عطارد» به چاپ رسیده بود.[6]
شاگردان
شاگردان زیادى نزد او زانوى ادب بر زمین زدند و از محضرش استفاده کردند. اسامى تعدادى از مشهورترین آنها چنین است:
1 - شیخ عیسى اهرى2 - شیخ محمدحسین انزابى3 - میرزا حمزه ابوترابى4 - میرزا عبدالله کامران5 - میرزا على نورى6 - میرزا عمران على زاده7 - میرزا محسن کوچه باغى8 - میرزا محمود انصارى و...
محفل علمى
آیت الله مجتهدى، صبح ها پس از اداى فریضه روح بخش نماز صبح، براى طلاب درس مى گفت. بعد از درس آن گاه که انبوه شاگردانش به دور او حلقه مى زدند، او با حوصله به پرسشهاى آنان پاسخ مى گفت. سالهاى سال بود که صبح هاى جمعه مجلس تفسیر دایر کرده و در پایان خطبه اى از نهج البلاغه را انتخاب مى کرد و به توضیح نکات مهم آن مى پرداخت. او این جلسات مهم علمى را با وعظ درهم مى آمیخت و نتیجه گیرى اخلاقى مى نمود.
عصرهاى سه شنبه نیز مجلسى از نوع دیگر منعقد مى کرد و عده اى از تحصیل کرده هاى فاضل را جمع مى کرد و براى آنان موضوعات تاریخى و ادبى را تبیین مى ساخت. افرادى که در این جلسه حاضر مى شدند، اکثراً از بزرگان علم و ادب بودنداز آن جمله مى توان به افراد زیر اشاره کرد,
1 - میرزا على اکبر اهرى که عمر هفتاد ساله خود را در ادبیات عربى غور کرده بود.
2 - حاج محمد نخجوانى و برادرش حاج حسین نخجوانى.
3 - میرزا حسن خان فروغ.
4 - مهدى روشن ضمیر: وى ادیبى فاضل و از معلمان با ذوق تبریز بود.
5 - على اصغر مدرس.
6 - سید حسن قاضى طباطبایى.
7 - آقاى ابوالفتحى و دیگران...[7]
از منظر بزرگان
یکى از بزرگانى که از دوره جوانى با آیت الله مجتهدى در ارتباط بوده، آیت الله سید موسى شبیرى زنجانى است. ایشان درباره برخى ویژگیهاى آیت الله مجتهدى مى فرماید:
«... نامه هاى ایشان، نامه هایى استوار و عالمانه بود. گاه در چندین صفحه مباحث علمى را مطرح مى کرد. حافظه عجیبى داشت. مى گفت: در جوانى نذر کرده ام تا فلان مقدار را حفظ نکرده ام، نخوابم. ...بار اولى که به تبریز رفتم، 21 سال داشتمایشان درس رسائل مى گفت. جلوى شاگردانش از من مى خواست تا برخى از عبارات را روشن کنم. پس از توضیح من سکوت مى کردگویى آن را قبول کرده و چیزى نمى گفت. و وقتى شاگردان مى رفتند، به بحث و گفت و گو با من مى پرداخت...»[8]
مرحوم دکتر مهدى روشن ضمیر از دوستان نزدیک آیت الله مجتهدى و از اعضاى جلسه علمى آنها، مى گفت:
«یکى از ویژگیهاى اخلاقى آن روحانى بزرگ این بود که هر جا استعدادى و لو اندک و ناچیز مى یافت، دارنده آن را تشویق مى کرد و در این راه از هیچ کوششى و عنایتى فروگذار نمى کرد...
از دیگر خصوصیات اخلاقى وى وفادارى و پایدارى در دوستى بود. در مجلس ترحیم مرحوم عمویم که تشریف آورده بودند، گفتند: با اینکه نامه دعوت به دست من نرسیده بود، چون با آن مرحوم دوست بودم، آمدم.»[9]
آیت الله زنجانى در مورد تقوا، تواضع و حافظه ایشان مى گوید:
«معمولاً من براى چند روز به تبریز مى رفتم، ولى گاه تا دو ماه من را نگاه مى داشت. در روزگارى که در منزل ایشان بودم، براى نماز مغرب با ایشان از منزلشان خارج مى شدم و تا نزدیکى مسجد ایشان مى رفتم، و از آنجا از ایشان جدا شده و براى نماز به مسجد آقاى انگجىمى رفتم. با این که سال ها این رسم من بود، اما سر سوزنى به خاطر این کار من، کراهتى در ایشان ندیدم. یک بار که خواستم در منزلى پشت سر ایشان نماز بخوانم اجازه نداد و همیشه در قم یا در منازل خصوصى، پشت سر من نماز مى خواند. آقاى شبیرى مى فرمود: با اینکه آقاى مجتهدى هم دوره پدرم بود، مکرّر دست ایشان را مى بوسید. حتّى اخوى من مى گفت که مقبره پدرم را هم مى بوسید. ایشان در این اواخر به من گفت که امام و حاج میرزا خلیل کمره اى مدّتى نزد ایشان نقد فلسفه داروین ـ یعنى کتاب مرحوم حاج شیخ محمّدرضا نجفى ـ را مى خواندند.
ایضاً مى فرمود: نامه هاى ایشان نامه هاى استوار و عالمانه بود و گاه در چندین صفحه برخى از مباحث علمى را مطرح مى کرد.
حاج سید مهدى روحانى هم از حافظه ایشان در شگفت بود و مى گفت: من گاه مطلبى را چند روز قبل دیده ام ولى خصوصیاتش از یادم رفته است. امّا ایشان گاه مطلبى را چهل پنجاه سال پیش دیده، کاملاً به خاطر دارد.
ایشان مى فرمود: آقاى مجتهدى در حل برخى از معضلات شعر عربى به مصحّحین کمک مى کرد و در این باره از حافظه نیرومندش بهره مى برد.»[10]
آیت الله جعفر سبحانى در مورد تواضع و جامعیت وى مى گوید:
«آقاى آقا میرزا عبدالله خیلى متواضع بود. در مباحث علمى هم واقعاً ممکن نبود چیزى از ایشان پرسیده شود و مطلبى در آن باره نگوید، در نحو، لغت، شعر، تفسیر، تاریخ، به خصوص راجع به غرب.
یک خاطره دیگر هم بگویم، این را آقاى على اصغر مدرس که الان نود سالشان است، فرزند مدرس تبریزى صاحب ریحانة الادب که چندى قبل براى پدرش بزرگداشت گرفته بودند. مى گفت: من تبریز بودممجتبى مینوى و عدّه اى دیگر از غرب زده ها آمدند آنجا و گفتند که عصرى پیش شما مى آییم.
من با خود گفتم که آقا میرزا عبدالله را هم دعوت کنم. این ها نشسته بودند که آقا میرزا عبدالله در زد و آمد داخل. اینان به محض این که او را دیدند، گفتند این آخوند را کى دعوت کرده است؟
آقاى مجتهدى آمد و نشست، همه این ها هم قماش بودند و مشغول صحبت شدند، بدون آن که به آقاى مجتهدى محل بگذارند. یک بحثى شد که اوّلین روزنامه کى در ایران چاپ شده است. این ها یکى دو کلمه گفتند.
ایشان شروع کرد تاریخچه پیدایش روزنامه را در ایران، اوّلین روزنامه، دوّمین روزنامه، چند شماره، در تبریز، در تهران و... این ها بهتشان برد از این که مى دیدند که ایشان بدون مطالعه، تاریخ روزنامه نگارى را در ایران مى گوید.
موضوع دوّم... کم کم دست و پایشان را جمع کردند، پرسیدند: ایشان کیست؟
بعد از آن هر موقع که مجتبى مینوى به تبریز مى آمد به دیدن ایشان مى رفت. من هر موقع منزل ایشان بودم مجتبى آنجا بود. آقاى مجتهدى واقعاً انسان با کمالى بود.»[11]
علامه مغنیه در محضر استاد
«زمانى من در قم بودم و مرحوم آقا محمدجواد مغنیه هم در ایران بود. آقاى مغنیه مهمان بود و مرحوم آقاى شریعتمدارى آقاى مغنیه را به تبریزفرستاد و براى آقاى میرزا عبدالله مجتهدى هم نوشت که ایشان براى یک ماه به تبریز مى آید، از او پذیرایى کنید. آقاى مغنیه که نظرات مخصوصى هم به افراد داشت، رفت به تبریز. یک روز و دو روز نزد ایشان نشست. در این مدت کم کم از بیروت و لبنان صحبت به میان آمد و آقاى مجتهدى آنقدر از بیروت و لبنان شخصیّتهاى مسیحى و مارونى و عرب براى آقاى مغنیه تعریف کرده بود که ایشان بهتش زده بود. بعد برگشته و گفته بود: میرزا عبدالله اسطورة تاریخیةمن خودم این را از آقاى مغنیه شنیدم که گفت اسطورة تاریخیة و یحکى عن الاشیاء اجهلهم عن لبنان و عن بیروت.»[12]
«یک سال دیگر وقتى آقاى مغنیه هم بود، آقاى مجتهدى هم بود. با ایشان رفتیم به دیدن آقاى مجتهدى. آقاى مغنیه شعر خوبى از جدب از شعراى لبنانِ خودشان که شرح اوضاع آن روزى لبنان که در جنگ بود، خواند. در آن شعر آمده بود و مضمونش این بود: انسانها ددمنش تر از درندگان جنگلها هستند، چون درندگان جنگل به هم رحم مى کنند، شیر شیر را نمى خورد، پلنگ پلنگ را نمى خورد، ولى انسانها همدیگر را مى خورند.
آقاى مجتهدى عین همین مضمون و قریب به همین مضمون را در شعر جاهلى برایش خواند، سه بیت بود که هر کدام خواندند. من از آقاى مغنیه خواهش کردم که به خط خودش آن شعر را بنویسد و آقاى مجتهدى هم آن چند سطر شعر جاهلى را که در همان باره خواند با خط خودش برایم نوشت که عینش را همین جا دارم»[13]
تسلط علمى در سرعت انتقال
آقا میرزا احمد غروى مى گوید:
یک روز عصرى رفتم و دیدم آقا میرزا عبدالله و بعضى از علما هم نشسته بودند. یک مرتبه یک دسته اى از این تازه به دوران رسیده ها آمدند و گفتند: یک مهندسى است تازه از فرنگ برگشته و خیلى به علما بى اعتنا است. آمده بودند که میرزا عبدالله درباره پرونده اى شفاعتى بکندچون که این مهندس برادرش مرتکب قتلى شده بود و پرونده هم پیش یکى از قضات بود که از بستگان آقا میرزا عبدالله بود. خوب ایشان نماز خوان و آدم خوش برخوردى بود.
از آقاى مهندس پرسید: جنابعالى کجا درس خوانده اید رومانى؟ گفت: بله. گفت: بخارستبودى؟
گفت: نه آقاى مجتهدى یکى دو شهر دیگر اسم برد. آن مهندس گفت: نه. بعد نام شهرى را که اسم آن خیلى کم در زبان ها است، گفت. مهندس گفت: آرى.
آقاى مجتهدى شروع کرد به بیان خصوصیّات آن شهر، خیابانها، شخصیّت ها، فرهنگ ها، این جوان دست و پایش را جمع کرد و گفت: آقا چند سال آنجا بودم ولى اصلاً از این مسائل اطلاع نداشتم، شما این ها را از کجا مى دانید؟
به هر حال آقاى مجتهدى یک فهم و یک ذوق خاصى در مطالعه داشت، کم قلم بودولى خیلى مطالعه مى کرد. یک کتاب 400 صفحه اى را که به دستش مى دادى، تا آخر شب مطالعه مى کرد و مطالبش هم به خاطر مى ماند.»[14]
سرعت انتقال، انسجام فکر و احاطه عجیبى به مطالب علمى و تاریخى داشت. بنده هنگام همکارى در نشر مجله جهان اخلاق سه بار به خدمتش رسیدم و در هر بار خواهش کردم که تواضعى بفرماید و مقاله اى را براى درج در یکى از شماره هاى آن نشریه مرحمت نماید. در هر نوبت روزى را معیّن فرمود. من سر ساعت به منزلش رفتم، قلم و کاغذ خواست بدون هیچ گونه تکلّف و تمهید مقدمه شروع به نوشتن مطلب نمود و در اندک مدّتى، مقاله اى عالمانه منظمى را به رشته تحریر درآورد. این مقالات زیر عناوین دین و اخلاق و تدریس ادبیات و سوءظن به ترتیب در شماره هاى اوّل تا سوم جهان اخلاق به چاپ رسیدند. منتهى به جاى نام مؤلف و نویسنده مقاله به درج عبارت «به قلم یکى از دانشمندان» قناعت شده است.»[15]
«خاندان مجتهدى ها اغلب اهل فضل و دانش بودند. مهدى برادر ایشان هم یکى از دانشمندان آذربایجان بود. برادر دیگرش آقا میرزا على اصغرهم خیلى باهوش بود. ابوالقاسم رئیس دادگسترى ارومیّه بود...
یک روز در محفلى که میرزا عبدالله هم بوده از معناى آلبى در زبان فرانسه صحبت مى شود. از ایشان معنایش را مى پرسند. ایشان مى گوید: آلبى این است که دادگاه کسى را محکوم مى کند به این صورت که مى گوید فلان ساعت شما مرتکب جرم شده اید. آن شخص مى گوید: اتّفاقاً من همان موقع مسافرت بودم. در فلان جا این هم بلیط من و این هم برنامه من. این را در زبان فرانسه آلبى مى گویند.»[16]
«بنده مشمول مرحمتش بودم، حتّى در کارهاى تحقیقى خود از راهنمایى هاى ارزنده آن مرحوم برخوردار مى شدم. هیچ امساک و بخل و ضنّت نداشت بلکه برعکس همیشه انسان را بیش از استحقاقش تشویق و راهنمایى مى فرمود. شبى در منزل واعظ محترم آقاى حاج میرزا محمّد صابرى به اتّفاق چند تن از اهل محراب و منبر در خدمتش بودیم. میزبان نسخه جدیدى از کامل مبرد را ارائه نمود که در حاشیه یکى از نخستین صفحات کتاب به روایتى از ابن القوطى (کذا) اشاره شده بود. یکى از حضّار از مرحوم مجتهدى پرسید: آقا این ابن الفوطى است یا ابن القوطى؟
آن مرحوم فرمود: این ابن القوطى است، آن گاه به تبار و نژاد ابن القوطى و مهاجرت گوت ها به گل و اندلس و پیدایش شیوه گوتیک در هنر غرب، مخصوصاً معمارى کلیساها به طور مستوفى اشاره نمود. آنقدر عالمانه و در عین حال بى آلایش و ساده، گویى یک استاد معمارى در کلاس دانشگاه درس تطور هنر مى دهد.[17]
ویژگیهاى اخلاقى و فردى
ابوالقاسم مجتهدى پس از فوت پدرش، تحت سرپرستى برادر گرامى اش آیت الله میرزا عبدالله مجتهدى قرار گرفت. شاید او بیش از هر کس دیگرى از روحیات و اخلاقیات آن بزرگوار با خبر بود. ایشان مى فرمود:
«در کلاس ششم دبستان در سر کنجکاوى به کلیساى پروتستان مى رفتیم و پدر روحانى و راهبان با آغوش باز از ما استقبال مى کردند و با این سئوال که: پس چرا نمى توانیم به مساجد شما قدم گذاریم؟ مى خواستند دین ما را زیر سئوال ببرند. به یارى خدا و ائمه معصوم روى سِن سخنرانى کلیسا قرار گرفتم و دفاع جانانه اى از اسلام به عنوان آخرین و کامل ترین دین الهى نمودم که اخراج مرا از کلیسا به دنبال داشت. وقتى ماجرا را به آقا میرزا عبدالله گفتم، برخاست و پیش من آمد. با خود گفتم: حتماً از این که به کلیسا رفته ام، کتک خواهم خورد. اما او که از شنیدن دفاعیات من از اسلام و اهل بیت به وجد آمده بود، لبهاى مرا بوسید و تحسین کرد.»[18]
آیت الله مجتهدى، مجتهدى آگاه به زبان، پرهیزگار و چنان مسلط بر علوم مختلف بود که تحصیل کرده هاى روشنفکرنما پیش ایشان اظهار ناتوانى مى کردند.
اظهار عجز روشنفکران
«ملاقات در خانه حاج محمّد آقا نخجوانى روى داد. دو مرد با خصوصیّت چنان گرم صحبت شدند که حساب وقت را از دست دادند. در همین مجلس بود که فقید سعید به تقى زاده گفت: فکرى براى عفو خرده متجاسرین بکنیدگناهکاران بزرگ یا فرار کرده اند و یا اعدام شده اند.
بارى تقى زاده به نگارنده گفت: برادر بزرگوار شما پدیده اى است که من نظیر او را ندیده ام، یک دریا معلومات جدید را با ایمان و اعتقاد پیرزنان ساده دل در خود جمع دارد...[19]
تقى زاده مى گفت: «من در کسوت روحانیت کسى به جامعیّت حاج میرزا عبدالله آقا ندیده ام». پرفسور فرتیزمایر هنگام آمدن به تبریز همراه من به خدمت مرحوم مجتهدى رسید. ساعتى در محضرش بودیم، بعد از بیرون آمدن از منزل آن مرحوم گفت: «من در مصر بوده ام، با علماى تهران ملاقات هایى داشته ام، امّا آقاى مجتهدى را خیلى پرمایه و روشن یافتم.»
پور داود و مرحوم بدیع الزّمان فروزان فر که بنده همراه ایشان نیز در محضر مرحوم مجتهدى بودم، چه حضوراً و چه بعد از بیرون آمدن از محضرش در برابر فضل و ادب و روشنى آن مرحوم خاضع بودند. علماى تبریز هم بالاتّفاق مراتب فضل و علم آن فقید سعید را مى ستودندشاگردان نیز به قول دو تن از آنان همه دریافته بودند که فقط مجلس درس مرحوم مجتهدى بوده که آنان را حالى کرده است که اسلام دین عقل و علم و اخلاق است و هر چه خارج از حد عقل و شرع و قرآن باشد، ولو به ظاهر با سندى متواتر ربطى به اسلام ندارد و نباید در منابر و مجالس اسلامى عنوان شود.»[20]
در این مورد آیت الله سبحانى خاطره دیگرى دارد:
«به خاطر دارم که در تبریز تابستان بود یک عرب بغدادى با من مصادف شد و اظهار کرد که بغدادى است نامش خضر عباس الصالحى بود. کتابهایش را به من داد دیدم داستان نویس است. بهترین کار را در آن دیدم که وى را به پیش آقا میرزا عبدالله مجتهدى ببرم او را به منزل ایشان بردم و دو نفرى مشغول سخن گفتن شدند مرد بغدادى از مهیار دیلمى نام برد، خوب او بغدادى بود و مهیار هم در بغداد مى زیسته و علاقه اى به او داشت مرحوم آقاى مجتهدى قصیده اى از مهیار دیلمى براى او خواند این مرد خیلى تعجب کرد از اینکه در تبریز و در گوشه اى از ایران چنین شخصیتى وجود دارد آن عرب در هر بابى زد، مرحوم مجتهدى در آن باره چیزى گفت. از جمله درباره متنبى سؤال کرد ایشان بحثى درباره متنبى کرد اشعارى از او خواند و خصوصیاتش، مدح و ذم و... خلاصه در آن جلسه آنچنان این مرد شگفت زده شده که در این گوشه از ایران چنین مردى است که اینگونه در ادبیات عرب تسلط دارد همان زمان این مرد عرب در مجله الاخاء که در تهران منتشر مى شد مقاله اى نوشت با عنوان «آقا میرزا عبدالله الذى رأیته» و در آن خصوصیات آن مجلس را نوشت که در واقع چیزى نبود جز مصداق این شعر که: جهانى است بنشسته در گوشه اى... مرحوم آقا شرف الدین پسرى داشت ـ گویا هنوز زنده اند ـ به نام آقا سید عبدالله شرف الدین که در قم درس مى خواند. نامه اى به زبان فرانسه از لبنان برایش نوشته بودند. مى دانید که لبنان مستعمره فرانسه بود و زبان فرانسه در آنجا غالب بوده است این نامه را بردند نزد پزشک هاى بیمارستان نکویى که تحصیل کرده فرانسه بودند و آنان نتوانستند بخوانند، نامه را نزد آقا عبد الله مجتهدى آوردند. ایشان نامه اى که با دست نوشته شده بود، قلم را به دست گرفت و معناى هر کلمه را زیر آن نوشت. به همین دلیل بود که بسیارى که ایشان را مى شناختند ایشان را نه فقط به عنوان کسى که متنهاى فرانسوى مى خواند بلکه ایشان را متخصص در ادبیات زبان فرانسوى مى دانستند. وى انگلیسى را هم به خوبى مى دانستندگویا با زبان روسى هم آشنایى داشت. مقصود آنکه بسیار استاد بود زمانى هم سعید نفیسى بر سر یک مسأله در یکى از نشریات دانشگاه تبریز با وى به بحث پرداخت که محکوم شد تقى زاده همان موقع به نفیسى گفته بود که تو اصلاً نبایستى با چنین مردى در بیفتى.»[21]
حضور عالمانه در میان دانشگاهیان
«استادان دانشکده ادبیات تبریز بر آن شدند که مجله اى منتشر سازند. از آیت الله خواستند که عضویت هیئت تحریریه مجله را قبول کند وى با کمال میل تقاضا را پذیرفت. چند مقاله بى امضا و یا با امضاى مستعار عطارد در آن مجله نوشت. در معنى پیشوند PreوPro در زبان فرانسه و معنى صحیح آنها میان ایشان و سعید نفیسى مشاجره قلمى روى داد. نفیسى با اینکه در زبان فرانسه سخت استاد بود عقب نشست و به وساطت مرحوم استاد بدیع الزمان فروزان فرستون مشاجره در مجله بسته شد. یک وقتى ایشان در ملاقات با پروفسور احمد آتش گفت: در جوانى از درویشى مطلع شنیدم که هَتَل مَثَل ترکى اوشودوم ها اوشودوم که کودکان مى خواندند ریشه عرفانى دارد و مربوط به زمانى است که ترکان در آذربایجان سنى مذهب بودند. حل این معما سالها فکر مرا مشغول داشت. سه صفحه دراین باره نوشته ام. احمد آتش موضوع را جالب یافت و نسخه اى از آن را گرفت و رسید داد تا در ترکیه آن را بر دانشمندان عرضه کند. متأسفانه پروفسور ترک تقریباً بلافاصله پس از مسافرت از ایران وفات یافت. روزى با ایشان در این خصوص صحبت کردم. فرمود: آن تحقیق را به تو بخشیدم. آن را به نام خود در مجله اى به چاپ برسان، خوشبختانه آن سه صفحه تحقیق را دارم.»[22]
«سه جلد مجموعه مقالات تاریخى ماکولى مورخ بزرگ انگلیسى را خواند و پسندید. توصیه کرد شرح حال هامپدن آزادى خواه انگلیسى معروف را ترجمه کنم. فرمان مولا را اطاعت کردم و آن ترجمه را نیز دارم که خود ایشان در تاریخ نگارى در شرق و غرب از ماکولى استفاده کردند.
فقید سعید از جان و دل عاشق تدریس و تعلیم بود. هر چه اندوخته از علم و ادب داشت در طبق اخلاص مى نهاد با خوش رویى و مهربانى در اختیار فضلاى جوان مى گذاشت. در این امر بخل نمى ورزید استادان جوان دانشکده ادبیات تبریز اشکالات خود را از ایشان مى پرسیدند و غالباً جواب کافى مى شنیدند. اگر مطلب را نمى دانست صریحاً مى گفت نمى دانم، آنگاه به استاد جوان مى گفت: حالا بنشینیم و دو نفرى در مطلب تحقیق کنیم و به نتیجه برسیم. بعضى از آقایان به این موضوع اشاره کرده اند و بعضى نکرده اند. مرحوم دکتر هشترودى که چند روز پیش درگذشت، هنگامى که رئیس دانشگاه تبریز بود، مى گفت: دولت منزل آیت الله شعبه اى از دانشکده ادبیات ماست.»[23]
شادروان عبد العلى کارنگ که از محققین نامى آذربایجان از اعضاى جلسه ادبى عصرهاى سه شنبه در مورد او مى نویسند:
«آشنایى من با مرحوم آیت الله مجتهدى در سال 1331ش به عمل آمد. آقاى دکتر محمدجواد مشکور استاد و دوست بزرگوار بنده مرا در جلسه ادبى هفتگى خودشان دعوت کرد. اعضاى این جلسه آقایان: حمید حقیقى، نخجوانى، حاج میرزا جعفر سلطان القرایى، حاج سید حسن قاضى طباطبایى، دکتر یحیى ماهیار نوایى، دکتر محمد جواد مشکور و حاج میرزا محمدحسین یوسفى طباى (طباطبایى عدل) و مرحومان حاج میرزا على اکبر اهرى، حاج میرزا عبدالله آقا مجتهدى، حاج حسین آقا و حاج محمد آقا نخجوانى بودند. آقاى احمد ترجانى زاده و چند تن از دوستان نیز مانند آفتاب بهارى گاه گاه چهره اى مى نمودند و محفل یاران را به دیدار خود روشنى مى بخشیدند. این جلسه هفتگى تا مرداد ماه سال 1341 که مرحوم حاج محمد آقا نخجوانى بدرود زندگانى گفت، دایر بود و هر دانشمند ایرانى و خارجى که به تبریز مى آمد، یکى دو بار نیز در این مجمع شرکت مى کرد. در سال مزبور حوادث متواتر متعددى باعث پراکندگى جمع و پریشانى خاطر دوستان گردید. نخستین جلسه اى که من در آن شرکت کردم. در دولت منزل استاد قاضى طباطبایى بود. جلسه معمولاً از ساعت 5 بعد از ظهر شروع مى شود و در حدود ساعت 8 الى 30 / 8 پایان مى یافت و بحث غالباً در اطراف کتب خطى و چاپى، عربى و فارسى و احیاناً زبان هاى دیگرى در زمینه تاریخ و ادب ایران و اسلام که به تازگى به دست یا به نظر دوستان رسیده بود، دور مى زد. من مانند ماهى تشنه اى که در آب زلال افتاده باشد، آن شب از وجد و سرور سر از پا نمى شناختم و سر تا پا گوش بودم. واقعاً همه اعضاى مجلس، جز من بى بضاعت، مردان پرمایه و بافضلى بودند، اما در این میان مرحوم مجتهدى درخشندگى فوق العاده اى داشت. جلسات هفتگى هر چند بیشتر برگزار مى شد. تجلى این برترى بیشتر به چشم مى خورد. مردى عالم، متین، فروتن، صائب رأى، متقى، منصف، بردبار و مهربان بود.»[24]
«شادروان حاجى میرزا عبدالله آقا مجتهدى تمام دانش هایى را که یک مجتهد باید داشته باشد را داشت. به علاوه یک استعداد دیگر و آن ذوق بسیار لطیف و ظریف ادبى بود که از پدرش مرحوم حاجى میرزا مصطفى آقا و نیایش حاجى میرزا حسن آقا به ارث برده بود.
هوش سرشار، حافظه نیرومند و ذوق لطیف را اگر یک جاى گرد آورید، تصویرى از شادروان حاجى میرزا عبدالله آقا نقش مى بندد اگر شعرى به یکى از زبانهاى پارسى، ترکى، عربى، انگلیسى خوانده مى شد، مرحوم مجتهدى موارد قدرت و لطافت آن را نیک درمى یافت و یک به یک برمى شمرد. من در تمام عمر هنوز نمى توانم ده تن را نام ببرم به لطافت طبع و سلامت ذوق و سخن سنجى آن شادروان، گر چه هوش زیاد و ذوق ادبى کم و بیش در تمام خاندان مجتهدى به چشم مى خورد، ولى تمام افراد خانواده او را به بزرگى و سرورى مى ستایند و در این باره یک دل و یک زبانند.
محضر مرحوم مجتهدى محضر دوق و دانش و ادب بود. از آن اشخاص انگشت شمار بود که چون یکى دو ساعت در خدمتش باشیم، سبک بال و آسوده حال مى شویم...»[25]
«در انتخاب و تصحیح و چاپ کتب اسلامى مؤسسه فرانکلین تبریز، بنده غالباً با مرحوم آیت الله مجتهدى مشورت و از نظرشان استفاده مى کردم. نسخه اى از کتاب وحدت و تنوع در تمدن اسلامى گردآورنده فن گرونبام، ترجمه عباس آریان پور را به انضمام متن انگلیسى کتاب جهت مطالعه و اظهار نظر به خدمتش بردم. چند روز بعد فرمودند: «هم متن کتاب اشتباهاتى دارد و هم ترجمه اش»، لطفى نمود و چند روز بعد به خدمتش رفتم. اشتباهات را تذکر داد. تکمله و تصحیحى در محضرش تهیّه و به عنوان ملحقات به آخر کتاب افزوده شد. نسخه اى از آن را به مرحوم پروفسور ولادیمیر مینورسکى، ایران شناس معروف (استاد فقید دانشگاه لندن که وى نیز مقاله اى در همان مجموعه داشت) فرستادم. ضمن اعلام وصول کتاب، نظر مرحوم مجتهدى را تأیید و از فن گرونبام گله کردم که وى مطالب مرا درک نکرده و تصرف ناروایى در آن ها به عمل آورده است. به هر حال مطالعه این ملحقات مختصر وسعت اطلاع و سرعت انتقال و قدرت حافظه و احاطه شگرف مرحوم آیت الله مجتهدى را به تاریخ و ادب شرق و غرب به خوبى نشان مى دهد.»[26]
ارتباط صمیمى با امام خمینى«آقاى مجتهدى با امام هم خیلى محشور بود. در سال 1358ق در یکى دو سال پیش از سقوط رضاخان امام با آقاى لواسانى به تبریز مى روند و به خانه آقاى مجتهدى وارد مى شوند. در همین سفر امام به دیدن ارگ تبریز مى رود. یک بار هم من نشسته بودم. برادر آقاى مجتهدى نزد امام آمده بود و مى گفت که برادرم گفته است که از طرف من برو و دست حاج آقا روح الله را ببوس.
امام مى فرمود که: «میرزا عبدالله از نظر اطّلاع و از نظر فهم خیلى فوق العاده است.
همچنین امام مى فرمود: به ایشان گفتم که شما براى من ریاضیات بگویید، چون ریاضیاتش خیلى قوى بود و من براى شما فلسفه مى گویم. ولى هیچ کدام موفق نشدند. آنها سالیانى دراز با هم در محضر آیت الله حایرى هم بودند. خیلى با هم گرم بودند. یک سالى که ماه رمضان آقاى مجتهدى به قم آمدند، این جا شب ها با امام با هم بودند. خود امام به من گفت: من با آقا میرزا عبدالله روزى یک جایى مى رفتیم، این یک جایى مى ایستاد و مى گفت: اینجا یک بقالى بود، این بقال کجا رفته است؟ ما از آنجا جنس مى خریدیم. امّا من گفتم: من هیچ به یادم نیست.
آقاى مجتهدى ذهن خوبى داشت و تحلیل گر خوبى بود. مسائل سیاسى را تحلیل مى کرد. مسائل اجتماعى را تحلیل مى کرد و تحت تأثیر شعار قرار نمى گرفت. مشهور است که کاپیتولاسیون را هم ایشان براى امام شرح کرده بود.»[27]
مدافع ارزشهاى دینى
«روزى در بالاخانه اندرون محکمه داشت. دو تن از مالکان متنفذ هشترود مى خواستند یک دانگ ملک موروثى یکى از طلاب علوم دینى هشترودى را از دست او خارج کنند به عناوین و وسایل مختلفى که آن روزها در کشور معمول بود، متشبث شده بودند. آخر سر با تصویب خودشان حکمیت و داورى از طرف مقامات قضایى به مرحوم مجتهدى ارجاع شده بود. آن دو مالک سیّد روضه خوان و چرب زبانى را نیز با خود واسطه آورده بودند. مرحوم مجتهدى اولاً به آن سیّد پرخاش کرد و اجازه دخالت و صحبت نداد، ثانیاً با اقامه دلائل متقن متعدد حقّ را به طالب علم مظلوم داد و آن سیّد و همراهانش را با نهایت شهامت از مکافات دنیا و مجازات آخرت بر حذر داشت.»[28]
«همچنین در مراسم عقد یکى از دخترانش، اهل بیت چنین صلاح دیده بودند که جهت حفظ شئون خانوادگى میزان مهریه زیاد قید گردیده و در نکاح نامه قید شود که نصف کابین واصل و نصف دیگر در ذمّه داماد باقى است. وقتى مى خواستند صیغه عقد را جارى سازند، مرا احضار و از میزان مهریه سؤال فرمودند، جریان به شرح بالا معروض گردید. با این که پنجاه سال از عمرم مى گذشت و داراى شخصیّت اجتماعى و قضایى بودم، چنان مورد پرخاش و نهیب قرار گرفتم که بر جاى خشک شدم و با صداى بلند فریاد کشید که: مى خواهى براى خوشایند این و آن من راه فریب پیموده و از اوّلین لحظه وصلت پیش داماد دروغگو معرّفى شوم؟ مگر مهریه کم چه عیب دارد که باید به خاطر آن خود و دیگران را گول بزنم؟ پس به همان مهر المثل قناعت و عقد جارى گردید.»[29]
آیت الله میرزا عبد الله مجتهدى، در محیط خانواده پدرى مهربان و همسرى فداکار، براى اهالى محلّه چامنار تبریز هم محله اى نیکو و براى مردم تبریز همشهرى اى نمونه بود. به گفته اقوام و آشنایان، شیعه به تمام معنى بود و عشق و ارادت او به حضرت على(علیه السلام) و خاندان پاکش مثال زدنى بود. دورى از تظاهر و تزویر و تملق و چاپلوسى از دیگر ویژگیهایش بود. به گفته برادرش، استاد مسلم فقه و اصول بود به حدى که علماى قم و نجف به مقام شامخ علمى او معترفند. وى حوادث روز را تعقیب مى کرد و از
کسانى بود که نسبت به اوضاع مملکت بى توجه باشنداگر مى شنید که در ایران یا حتى دورترین نقاط دنیا کارى در راه پیشبرد اهداف اسلام و مخصوصاً تشیع صورت گرفته، از صمیم قلب خوشحال مى شد و در آن راستا هر کارى که از دستش بر مى آمد انجام مى داد.[30]
ادب و تواضع
آیت الله میرزا عبدالله مجتهدى همواره جانب ادب را نگاه مى داشت و هیچ گاه کسى را با اسم صدا نمى کرد. در تواضع او کار به وسواس کشیده شده بوداگر کسى از فضل و معلوماتش سخن مى گفت، خجالت مى کشید و گاهى نیز، ناراحت مى شد. شاید علت اینکه وى با این همه معلومات چیزى ننوشت، همین شدت فروتنى او بود...
سفرهاى علمى
یکى از برنامه هاى سالانه آیت الله مجتهدى این بود که یک ماه به مسافرت مى رفت وى یک هفته در تهران، یک هفته در قم و یک هفته نیز در مشهد اقامت مى کرد. او در این مسافرتها نیز با علماى حوزه دیدار مى کرد و به تبادل نظر در مسائل گوناگون علمى و ادبى و... مى پرداخت. در این مسافرت ها بود که علماى شهرهاى مختلف به مقام علمى و بى نظیر ایشان واقف مى شدند و مرید ایشان مى گشتند.
این را در مجلس ختم آن بزرگوار و حضور آیات عظام و حجج اسلام و اذعان آنان به مقام والاى علمى آن فقید سعید مى شد فهمید.[31]
رحلت
آیت الله مجتهدى در حالى که زائر امام هشتم(علیه السلام) بود و چونان کبوتر دلباخته، خود را به حرم امامش رسانده بود در جوار مرقد باصفاى امامش جان به جان آفرین تسلیم نمود و در جوار تربت ملکوتى حضرت ثامن الائمه(علیهم السلام) به خاک سپرده شد. ابوالقاسم مجتهدى در خصوص جزئیات وفات برادرش مى گوید:
«چون در لحظات آخر قبل از دفن و غروب عطارد در طوس بر بالین برادر بودم. به طور اختصار به جریان رحلت و دفن و مجالس ختم و مراسم تشییع آن شمع درخشان علم و ادب و فضیلت اشاره مى نمایم:
روز یکشنبه 23 خردادماه 1355 مصادف با 14 جمادى الثانى 1396 ق برادرم به سرپرستى پنج نفر از اهل و عیال طبق سابقه سنواتى ده ساله جهت پابوسى آستان مقدس حضرت ثامن الحجج (علیه آلاف التحیه و الثناء) به سوى مشهد عزیمت مى نماید. دو بار به زیارت حرم مطهّر و پرنور آن حضرت نایل مى گردد. بعد حالش منقلب شده و به ابدیت مى پیوندد. وقتى این خبر جانگداز به من رسید ساعت 8 صبح پنجشنبه با مکافات خود را به مشهد رساندم و جلوى بیمارستان رسیدم. در یک طرف عده اى از دوستان بسیار شریف و مهربان مشهدى و در سوى دیگر زن و فرزندان برادرم را دیدم که با حال پریشان و چشم اشک آلود منتظر ایستاده اند و در همان آن درک نمودم که فاجعه اى عظمى و مصیبتى طاقت فرسا به وقوع پیوسته و بر سرم آمده است آنچه از آن مى ترسیدم.[32]
قبل از ظهر روز جمعه با حضور و شرکت تمام آیات عظام و حجج اسلام مشهد و دستجات حسینى و آذربایجانى هاى مقیم مشهد و همکارى صمیمانه خدّام آستان قدس رضوى جنازه یک مجتهد مسلّم و یک خادم صدیق شریعت احمدى در میان اندوه فراوان و عزادارى و نوحه سرایى دستجات مختلف و جمع کثیرى از مردم شریف و غریب نواز مشهد به طرف صحن و تشییع و در صحن مطهّر پس از اداى نماز، با شرکت هزاران نفر از طلاّب علوم دینیه و زوّار و خدّام دربار امام هشتم، سلطان خراسان و طواف به دور حریم کبریایى، در صحن عتیق در جاى مناسب و پرقیمت که از طرف نیابت تولیت عظماى رضوى به روح آن فقید سعید اهدا شده بود. مدفون شد و بک دنیا دانش و ادب و تقوا و روحانیّت به زیر خاک نهان گردید.
عصر همان روز مجلس ختم باشکوهى در مسجد جامع گوهرشاد از طرف جامعه روحانیت برگزار شد. علاوه بر شرکت کلیّه مقامات روحانى و مردم متدیّن مشهد و زوّار با ایمان، شخص نیابت تولیت در مجلس شرکت کرده و روحانیّت و بازماندگان آن مرحوم را تسلیت گفتند...
جاى بسى تعجّب و توجه است که برادر فقیدم در 76 سال پیش در شب میلاد با سعادت پیامبر عظیم الشأن، یعنى شب 17 ربیع الاول در پیشگاه ابو الحسن على بن ابى طالب در نجف اشرف متولّد و در شب ولادت باسعادت سیّده نساء العالمین زهراى مرضیه در 20 جمادى الثانى در محضر ابو الحسن على بن موسى الرضا(علیهما السلام) براى ابد آرمید.[33] در نکوداشت نام و یاد این دانشمند فرزانه مقالات متعددى در «نشریه کتابخانه ملى تبریز، ش 15، س 1355 ش» منتشر گردید.
در سوگ این عالم وارسته برخى از دانشمندان اقدام به سرودن شعر نموده که از باب نمونه به شعر آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى اشاره مى شود:
زار الرضا فاختاره لمزاره *** أکرم به من زائر و مزار
قد کان مرضى الرضا فأضافه *** فى دار رضوان و خیر دیار
مأواه قد کان الجنان فبدل *** المولى برضوان من الغفار
قد صار عبدالله مجتهداً الى *** عرش الاله فقرّ خیر قرار
دم فى ظلال رضا الاله بمعزل *** عن کید ذلک الدائر الدوار
شفع لجبر کسورنا المولى لرضا *** عند الرحیم الجابر الجبّار
لا تنسین المرتضى عند الرضا *** حب الرضا فى النشأتین شعار[34]
[1]. بحران آذربایجان، خاطرات میرزا عبد الله مجتهدى به کوشش رسول جعفریان، ص 11. اغلب مطالب این مقاله از همین منبع استفاده شده است.
[2]. همان، ص 12.
[3]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 126الذریعة، ج 1، ص 486شهداء الفضیلة، ص 388داستان دوستان، ص 74ریحانة الادب، ج 5، ص 178علماى معاصرین، ص 117معجم رجال الفکر و الادب فى النجف، ج 1، ص 290رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 141دائرة المعارف تشیع، ج 5، ص 122.
[4]. بحران آذربایجان، ص 13 و 358، به نقل از مهدى مجتهدى.
[5]. ریحانة الادب، ج 5، ص 179 ـ 180رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ص 145 ـ 147.
[6]. بحران آذربایجان، ص 357، به نقل از نشریه کتابخانه ملى تبریز، ش 15، س 1355.
[7]. همان، ص 360.
[8]. همان، ص 14.
[9]. همان، ص 372.
[10]. همان، ص 14.
[11]. همان، ص 397 و 398.
[12]. همان، ص 395، به نقل از: آیتالله سبحانى.
[13]. همان، ص 396.
[14]. همان.
[15]. همان، ص 389، به نقل: از عبد العلى کارنگ.
[16]. همان، ص 397به نقل از آیتالله سبحانى.
[17]. همان، ص 390، به نقل از عبد العلى کارنگ.
[18]. ر. ک. به: همان، ص 337، به نقل از: نشریه کتابخانه ملى تبریز، ش 15، س 1355.
[19]. بحران آذربایجان، ص 362، به نقل از مرحوم مهدى مجتهدى.
[20]. همان، ص 388، به نقل از عبد العلى کارنگ از محققان سرشناس آذربایجان.
[21]. همان، ص 395، به نقل آیتالله سبحانى.
[22]. همان، ص 363، به نقل از مهدى مجتهدى.
[23]. همان.
[24]. همان، ص 387.
[25]. همان، ص 373، به نقل از مهدى روشن ضمیر.
[26]. همان، ص 389 به نقل از عبد العلى کارنگ.
[27]. همان، ص 396 و 397، به نقل از آیتالله سبحانى.
[28]. همان، ص 390 ـ 391.
[29]. همان، ص 379، به نقل از: ابوالقاسم مجتهدى.
[30]. همان، ص 359، نقل از: برادر معظم له آقاى مهدى مجتهدى.
[31]. همان، ص 357، نقل از: نشریه کتابخانه ملى تبریز، ش 15، س 1355.
[32]. همان، ص 379، نقل از: ابو القاسم مجتهدى.
[33]. همان، ص 381.
[34]. همان، ص 375.