سیّد مرتضى عسکرى
(متولّد: 1293ش.)
عنوان مقاله: مصلح بیدار
نویسنده: على احمدى
مقدمه
علاّمه سیّد مرتضى عسکرى، به دلیل بینش عمیق از اوضاع و احوال جامعه عصر خویش، تأثیر بسیار ژرفى در نهضت تشیّع داشته است. او از همان روزگار جوانى در کنار تحصیل و تدریس علوم رایج حوزه هاى علمیه قم، پرچم نهضت «بازگشت به قرآن و حدیث» را برافراشت و در این راه، گام هاى بسیار بلندى برداشت که آیندگان از این میراث گرانبها استفاده فراوانى خواهند برد.
او با تأسیس مؤسسه هاى گوناگون فرهنگى در عراق و ایران، به تبیین مسائل اسلامى، تقریب مذاهب اسلامى، رفع اختلاف بین مسلمانان، ژرف اندیشى در مبانى حدیثى ـ روایى و خرافه زادیى از دین مبین اسلام پرداخت.
حمایت از حکومت اسلامى به رهبرى امام خمینى (ره) و دفاع از نظام اسلامى در ایران و حمایت از انقلاب فلسطین، از دیگر ویژگى هاى این رادمرد بزرگ است.
خاندان پاک
آل عسکرى، از خاندانهاى معروف علمى شیعه در تهران، سامرا و کاظمین هستند.
این طایفه، از ذریه شیخ میرزا محمّد، فرزند رجب على تهرانى هستند. وى سامرا را مسکن دائمى خویش قرار داد از این رو، این خاندان، به آل عسکرى شهرت یافتند.[1] زادگاه اصلى این خاندان، ساوه و تهران بوده است.[2]
از این خاندان علمى، عالمانى برخاسته اند که برخى از آنها عبارتند از:
1. شیخ آقا میرزا محمّد تهرانى عسکرى(م 1281ق.)وى از میرزا محمّدتقى شیرازى اجازه اجتهاد داشت و «مستدرک بحار الانوار» از آثار اوست.[3]
2. میرزا نجم الدّین جعفر عسکرى(1313ـ1395ق.)وى پسر میرزا محمّد عسکرى است. در زمان خود مرجع شیعیان سامرا بود. وى 20 کتاب و رساله تألیف نمود که مهم ترین آنها عبارتند از: «الدرة البیضاء فى تاریخ السیدة فاطمة الزهراء» و «المهدى عند الجمهور».[4]
3. حجت الاسلام و المسلمین سیّد محمّداسماعیل عسکرى (پدر علاّمه سیّد مرتضى عسکرى)وى از عالمان دینى شهر سامرا به حساب مى آمد و داماد آیت الله میرزا محمّدشریف تهرانى عسکرى ملقب به «خاتمة المحدثین» بود.
تولّد و تحصیلات
سید مرتضى عسکرى در خانواده اى روحانى و اهل فضل و علم در شهر زیبا و با طراوت سامرا در روز هشتم جمادى الثانى سال 1332ق. (بهار 1293ش.) دیده به جهان گشود.[5]
سید مرتضى، در دوران کودکى به سر مى برد که از نعمت وجود پدر محروم گردیدولى با تلاش و مقاومت در برابر سختى ها، به تحصیل در حوزه علمیه سامرا روى آورد.
وى درباره آن دوران مى گوید:
«... با این که در طفولیت یتیم شدم، در 10 سالگى مرا به طلبگى سپردند. خواندن و نوشتن عربى و فارسى را خوب مى دانستم. از همان آغاز کتابخوانى، به کتاب هاى سیره و تاریخ پیامبر(صلى الله علیه وآله)و اصحاب، فتنه هاى صدر اسلام و سفرنامه ها (مثل سفرنامه ابن جبیر و ابن بطوطه و سفرنامه هاى اروپاییان به مشرق) علاقه داشتم و داستان استعمار بلاد اسلامى را دنبال مى کردم[6]».
دسترسى آسان به کتابخانه بزرگ جدش سید مرتضى، خاتمة المحدّثین، تا حدود زیادى عطش او به کتاب و کتابخوانى را برطرف مى کرد.
سید مرتضى هر گاه مى خواست کتاب هاى مورد علاقه اش را مطالعه کند، سراغ کتاب خانه پدر بزرگ مى رفت و از آن استفاده مى کرد. عطش کتاب خوانى از کودکى در سیّد مرتضى وجود داشت. وى با بازگو کردن بخشى از خاطرات زیباى کودکى در این باره مى گوید:
«کتابخانه مرحوم جدّم در دسترس من بود و هرچه کتاب مى خواستم، مى گرفتم و مى بردم خانه و مى خواندم و حتى شب ها روى پشت بام هم کتاب مى خواندم و گاهى تا کتاب را تمام نمى کردم، نمى خوابیدم در حالى که خانواده ام خیال مى کردند من خوابم و بعد از طلوع فجر، براى بیدار کردنم مى آمدند. اینها اوّلین مطالعات من بود و من تا جوان بودم، هیچ وقت مطالعه را رها نکردم[7]».
سید مرتضى، در حوزه سامرا که به برکت حضور میرزاى شیرازى به یکى از پررونق ترین حوزه هاى علمیه شیعى جهان تبدیل شده بود، کتاب هاى جامع المقدمات، سیوطى، مختصر، مغنى، حاشیه، مطول، شرح جامى، شرح ابن عقیل، قوانین، معالم و شرح لمعه را به خوبى فراگرفت و سپس به قم هجرت کرد.
هجرت به قم
علامه عسکرى در مصاحبه نسبتاً مفصلى که با مجله علوم حدیث داشته است، درباره علت هجرت از سامرا به قم مى گوید:
«زندگى من در عراق، از درآمد املاک پدرى مان ـ که در ساوه داشتیم ـ مى گذشت نه از سهم امام. وقتى رضا خان اجازه نداد که این جور درآمدها به عراق برسد، در سال 1350 قمرى (حدود 1310ش.) راهى حوزه علمیه قم شدم. آن روزها دوره مرجعیّت مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى بود[8]».
وى در این شهر مقدّس از محضر عالمان گرانسنگ شیعه استفاده کرد. استادان او عبارت بودند از:
1. آیت الله مرعشى نجفى.
2. آیت الله شیخ محمّدحسین شریعتمدارى ساوجى(عموزاده سیّد مرتضى عسکرى).
3. حضرت امام خمینى.
علامه عسکرى درباره درس امام خمینى مى گوید: «... در درس کلام امام خمینى هم حاضر مى شدم. ایشان صبح هاى ماه رمضان، در حجره اوّل صحن کوچک، دست راست (از راهرو صحن بزرگ)، باب حادى عشر را درس مى گفتندتا قم بودم، این درس عقاید ایشان را شرکت کردم[9]».
4. حاج میرزا خلیل کمره اى (تفسیر قرآن),
این عالم فرزانه در سال 1317ق./1278ش. در روستاى «فرنق» از توابع کمره دیده به جهان گشود. پس از گذران دوران خردسالى، براى تحصیل علم به شهرهاى «جاپلق، خوانسار و خمین» هجرت کرد و به تحصیل علم همّت گماشت سپس به اراک رفت و در محضر درس شیخ عبدالکریم حائرى یزدى حاضر شد. وى همراه شیخ عبدالکریم به قم هجرت کرد. پس از مدتى راهى تهران شد و تا پایان عمر در آن دیار به تبلیغ و ارشاد مردم پرداخت. این عالم ربّانى در سال 1363ش. در تهران درگذشت.
5. شیخ مهدى پایین شهرى.
اندیشمند اصلاحگر
سید مرتضى عسکرى که از ابتدا ذهنى خلاّق و مبتکر داشت، به فکر طرح هایى براى رونق بخشیدن بیشتر به حوزه علمیه قم افتاد.
از اعتقادات مهمى که وى همیشه بر آن تأکید مى روزید، تحصیل و تعلیم علم تفسیر و علوم قرآن، علوم حدیث و عقاید در حوزه و شیوه هاى درست تبلیغ دین بود. او همگان را به این طرح ها دعوت مى کردامّا متأسفانه با مقاومت برخى رو به رو شد و هنگامى که حس کرد نمى تواند اهداف خود را پى گیرى کند، به زادگاهش «سامرا» بازگشت.
وى در این باره، هنگامى که سخن از رابطه او با آیت الله سیّد محمود طالقانى پیش مى آید، مى گوید:
«... ایشان (طالقانى) به خاطر فعالیّت هایى که داشت، در درس هاى رسمى حوزه کمى عقب تر ما بودامّا من و ایشان، دوست و هم مرام و هم رأى بودیم. حجره ایشان، طبقه بالاى فیضیه بود. ایشان دوست نزدیک من بود و من هم به ایشان علاقه خاصى داشتم و در قضیه طرحى که دو نفرى ریختیم، براى تحصیل و تعلیم «تفسیر و علوم قرآن» و «احادیث غیر فقهى» و «بحث هاى عقاید» در حوزه و رفتن به سمت شیوه هاى درست «تبلیغ دین»، خیلى صمیمى تر شدیم. چند نفر دیگر را هم همراه خودمان کردیم و نه نفر شدیم و این حرف ها را در حوزه آن وقت قم مطرح کردیم و البته تازگى داشت و حوزه، تحمّل این حرف ها و این فعالیّت ها را نداشت و کار ما با مخالفت آقاى حاج میرزا مهدى پایین شهرى، پدر زن آیت الله گلپایگانى که مدیر حوزه قم بود و انصافاً مدیر خوبى هم بود، مواجه شد و بر سر همین قضیه بود که من احساس شکست کردم و از حوزه قم قهر کردم».[10]
بازگشت به وطن
به دنبال این اتفاقات، سیّد مرتضى عسکرى در سال 1353ق. و پس از سه سال اقامت در جوار حرم ملکوتى کریمه اهل بیت، به زادگاه خود سامرا بازگشت. او در این دوره از زندگى به تحصیل درس هاى حوزه ادامه داد. استادان او در این مقطع از زندگى عبارت است از:
1. حاج شیخ حبیب الله اشتهاردى معروف به مدرّس عسکری
این شخصیت، استاد اصلى سیّد مرتضى عسکرى در سامرا بود. سیّد مرتضى کفایه را نزد وى به خوبى فراگرفت. او درباره استادش مى نویسد:
«استاد اصلى من، مرحوم آیت الله آقا میرزا حبیب الله اشتهاردى بود که توجه خاصى به من داشت و حتى براى من و هم مباحثه ام (مرحوم شیخ غلامحسین)، درس اختصاصى مى گذاشت که جلو بیفتم و متوجه من بود که مباحث را تا آخر، درس بگیرم و به مطالعه و مباحثه اکتفا نکنم».[11]
2. سیّد محمود شوشترى مرعشى.
آیت الله سیّد محمود مرعشى، فرزند سلطان على مرعشى در سال 1307ق. در تهران متولّد شد. وى پس از گذراندن مقدّمات به حوزه علمیه نجف اشرف هجرت کرد و از محضر استادانى چون آخوند ملاّ محمّدکاظم خراسانى، سیّد محمّدکاظم یزدى، ضیاءالدّین عراقى و میرزا محمّدحسین نایینى بهره مند گردید. همچنین در درس رجال سیّد ابوتراب خوانسارى و درس کلام شیخ محمّدجواد بلاغى شرکت کرد.
وى بیش از 10 جلد کتاب تألیف نمود. برخى از آثارش عبارتند از: بیدارى بشر، شرح دعاى ندبه و اعیان المرعشیة. سرانجام این عالم ربانى در سال 1408ق. به دیار باقى شتافت.[12]
هجرت به کاظمین
سید مرتضى که در راه اهداف خود خستگى به تن راه نمى داد، پس از ناکامى در اجراى اهداف اصلاحى اش در حوزه علمیه قم، به کاظمین هجرت کرد و در پى ایجاد حوزه اى نوین برآمد و این بار نیز بر اثر مخالفت هاى برخى، ناکام ماند و به زادگاهش سامرا بازگشت.
وى درباره این مقطع از زندگى پر فراز و نشیبش مى گوید:
«هجرت من به بغداد، بار اوّلش ظاهراً در 1363ق./1323ش. قبل از پایان جنگ جهانى دوم بود که تلاش کردم در کاظمین، مدرسه جدید براى بچه هاى شیعه ایجاد کردم و مى خواستم یک دانشکده اسلامى یا حوزه نوین هم راه بیندازم که افراد متنفّذى مخالف کردند و نشد. این بود که باز به سامرا پناه بردم[13]».
وى در سامراء در درس استادش، میرزا حبیب الله اشتهاردى شرکت کرد و یک دوره «ادلة مسائل عروة» را فرا گرفت.
هجرت به قم
این ایّام، با مرجعیّت حضرت آیت الله بروجردى در قم همراه بود. سیّد مرتضى با خود اندیشید که با تغییر مدیریت حوزه و زعامت و ریاست آیت الله بروجردى بر حوزه علمیه قم، اوضاع مساعدتر از گذشته است و مى تواند اندیشه هاى اصلاحى خود را در آن حوزه پى گیرى کند. از این رو براى بار دوم به قم هجرت کرد و در این شهر اقامت گزید.
وى طرح تشکیل مدرسه علمیه اى به سبک مورد نظر خودش، یعنى آموزش درس هاى فقه، اصول، حدیث شناسى، علوم قرآن، تاریخ اسلام و تبلیغ را به آیت الله بروجردى ارائه کرد که با استقبال وى مواجه شد.
علاّمه عسکرى دست به کار شد تا مقدّمات کار را فراهم کند که این بار هم بخت با او یار نبود و این زمان مقارن بود با نهضت ملّى شدن صنعت نفت به رهبرى آیت الله کاشانى و آشفتگى فضاى فرهنگى و سیاسى ایران سیّد مرتضى عسکرى که اوضاع را نامناسب دید، دوباره به عراق بازگشت و این بار در کاظمین سکنى گزید[14].
بازگشت به عراق
این دومین بار بود که علامه عسکرى به کاظمین هجرت مى کرد. وى در مسجدى واقع در محله کرّاده شرقى بغداد، به اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم اهتمام ورزید و نیز هر روز در همین مسجد، جلسات درس حدیث، تفسیر، تاریخ اسلام و عقاید را براى دانشجویان و طلاّب برگزار مى کرد که با استقبال فراوان آنان رو به رو شد.[15]
او در این برهه از حیات بابرکت خود در عراق، از حمایت آیت الله سیّد محسن حکیم[16] دست به اقدامات مهم فرهنگى زد که برخى از آنها عبارتند از:
1. تأسیس مدرسه نوین اسلامى.
علاّمه عسکرى با بررسى تاریخ مسلمین و اروپاییان توانست به اهداف شوم استعمار پى ببرد. او فهمید که استعمار با ایجاد مدارس در کشورهاى تحت سیطره خود و اعزام استاد به آن مدارس، درصدد تغییر فرهنگ ملّى ـ اسلامى مردم مظلوم مسلمان است. از این جهت، در پى تأسیس مدرسه اى اسلامى درآمد تا بتواند با آنها رقابت کند. وى براى تدریس در این مدرسه، از فضلاى نام آورى چون شیخ میرزا نجم الدّین شریف عسکرى، شیخ حسن کمیلى، سیّد جعفر شهرستانى و شیخ مهدى حکمى دعوت به تدریس و همکارى کرد.[17]
پس از مدتى علاّمه عسکرى با همکارى استاد احمد امین، نویسنده کتاب «التکامل الاسلام» در سال 1363ق. اوّلین مدرسه ابتدایى را بنیان گذارى کرد و اداره آن را برعهده استاد احمد امین نهاد و خود به حمایت از وى پرداخت و پس از آن، مدرسه «منتدى النشر» را در شهر کاظمین پایه ریزى کرد.
2. مدرسه روضة الزهرا و الزهراء در کاظمین.
علاّمه، مدرسه روضة الزهرا را براى آموزش کودکان و الزهراء را براى آموزش دختران اختصاص داد و مدیریت و اداره این دو مدرسه را به شهیده «بنت الهدى صدر» سپرد.
3. مدارس امام جواد(علیه السلام) در کراده شرقیه بغداد.
4. مدارس «بغداد الجدیدة».
استاد اداره این مدرسه ها را به شهید سیّد عبدالرحیم شوکى سپرد.
5. مدارس امام کاظم(علیه السلام) در کاظمین.
6. مدارس امام صادق(علیه السلام) در بصره.
این مدارس توسط علماى شهر بصره اداره مى شد.
7. دبیرستان امام باقر(علیه السلام) در حله.
علاّمه اداره این دبیرستان مهم را به شهید شیخ على سمّاکه سپرد.
8. دبیرستان امام حسین(علیه السلام) در دیوانیه.
آیت الله محمّدمهدى شمس الدّین این دبیرستان را اداره مى کرد.
9. مرکز تعلیم دختران «نعمانیه» در کوت.
این مرکز زیر نظر سیّد قاسم شبّر اداره مى شد.[18]
10. احداث درمانگاه «الرعایة الاسلامیة».
علاّمه عسکرى علاوه بر خدمات فرهنگى، درمانگاهى به نام «الرعایة الاسلامیة» در کراده شرقیه بغداد در سال 1382ق. و نیز درمانگاهى به همین نام در کاظمین احداث کرد. این درمانگاه ها جهت درمان طلاّب حوزه هاى علمیه و زائران عتبات عالیات احداث شده بود.[19]
علامه عسکرى در مدت حضور خود در عراق، کتابخانه و صندوق هاى خیریه در شهرهاى مختلف عراق تأسیس کرد.
مشکلات و سختى ها در اراده پولادین این مرد بزرگ، اثر منفى نگذاشت و وى به فعالیّت هاى علمى ـ فرهنگى خود ادامه داد تا این که با فشار حزب بعث وضعیّت تغییر کرد.
علاّمه عسکرى در این فراز از زندگى خود با بیان خاطرات تلخ آن روزها مى گوید:
«... شرایط، هر روز، سخت تر مى شد. کودتاى عبدالکریم قاسم و سقوط سلطنت در 1958م. کودتاى عبدالسلام عارف در 1963م. و نخست وزیرى احمد حسن البکر، کودتاى بعثى ها در 1968م. و حاکمیت مطلق حزب بعث در عراق لیکن ما هم مرتّباً شکل فعالیّت هاى فرهنگى و اجتماعى و مبارزاتمان را، متناسب با شرایط، تغییر مى دادیم تا این که در 1389ق. به خاطر مبارزه با حزب بعث، بعد از خروج سیّد مهدى از عراق، قصد دستگیرى من را داشتند و به خانه ام ریختند که به بیروت گریختم[20]».
علاّمه عسکرى در ادامه با تأکید بر این که از شهادت در راه خدا هیچ ترس و واهمه اى نداشته است، در تبیین علت فرار خود از عراق مى گوید:
«روزى که من از عراق گریختم، از جانم نمى ترسیدم از این بیم داشتم که دستگیرم کنند و بعد، یک مصاحبه ساختگى ترتیب دهند و اعلام کنند سیّد مرتضى عسکرى، جاسوس آمریکا بوده و اعتراف کرده و این طورى، حیثیت من و روحانیت شیعه را لکه دار کنند. بعثى ها از این کارها زیاد مى کردند[21]».
علامه عسکرى پس از مدتى که در بیروت اقامت گزید، متوجه شد که جاسوسان رژیم بعث به دنبال سر نخى از او هستند تا او را ربوده و به عراق بازگردانند. از این رو، ماندن در بیروت را صلاح ندانست و به ایران مهاجرت کرد و در شهر مقدّس قم سکنى گزید[22].
ارتباط با امام خمینى
علاّمه عسکرى که از شاگردان حضرت امام خمینى در درس کلام و عقاید است، راجع به ارتباطش با حضرت امام در عراق مى گوید:
«در عراق، بعد از تبعید امام، به محض ورود ایشان به بغداد، با دو نفر از دوستان به پیشواز ایشان رفتیم و در کاظمین، به خدمت ایشان رسیدیم. آن روز، اتفاقاً هیچ کس دیگرى نیامده بود. من آمده بودم با شهید حاج عبدالصاحب دخیل ـ که بعثى ها او را در حوض اسید نیتریک انداختند ـ و شهید محمّدهادى السبیتى. عرض کردیم: چه دستورى مى فرمایید؟ چه کمکى از ما بر مى آید؟ فرمودند: نه، کارى نداریم البته من آن روزها ـ همان طور که که شما اشاره کردید ـ در رأس سیاست شیعه در عراق بودم و «جماعة علماء بغداد و الکاظمیة» را اداره مى کردم که شبیه «جامعه روحانیت مبارز تهران» بود و لذا نمى توانستم هیچ رابطه ظاهرى با ایشان برقرار کنم چون براى هر دو طرف، گرفتارى درست مى شد... غیر از آن نوبت، سه بار دیگر هم در نجف به دیدنشان رفتم که شبانه رفتم و بحث سیاسى نکردیم[23]».
مراسم شهداى فیضیه
علامه عسکرى عالمى آگاه به زمان خود است. او در دوران حساسى که پیش مى آمد، وارد صحنه مى شد و حتى مردم و جوانان را به صحنه مى کشاند. در جریان کشتار طلاّب و فضلاى مدرسه فیضیه در سال 1342ش. وى در بغداد حضور داشت و به محض اطلاع از این واقعه هولناک، در حسینیه اى در بغداد، مراسم ختم شهداى فیضیه را برگزار کرد. همچنین براى تنویر افکار عمومى، عدّه اى از جوانان انقلابى را مأمور کرد تا تمام مردم شهر بغداد را از این واقعه آگاه کنند[24].
اندیشه ها
1. اندیشه وحدت
علاّمه سیّد مرتضى عسکرى بدون شک از پیش تازان منادیان وحدت فرق اسلامى در جهان اسلام است. این مطلب از سراسر سخنرانى ها و تألیفاتش به دست مى آید. تمام همّت او در طول زندگى پربرکتش، نزدیکى قلوب مسلمانان جهان با توجه به گوناگونى نژادى و مذهبى است.
او در فرازى مشکلات جهان اسلام را معلول دو علت نیز مى داند:
1. علت خارجى تلاش سران صهیونیسم و کشورهاى اروپایى ـ که آنها هم از سران صهیونیسم تأثیر مى پذیرند ـ مثل آمریکا و انگلیس که در ایجاد اختلاف و بزرگ نمایى اختلافات تلاش مى کنند و متأسفانه برخى از کشورهاى اسلامى با آنها که آگاهانه یا جاهلانه در راه دشمنان قدم بر مى دارند.
2. علت داخلى تفرقه و جدایى مسلمانان از همدیگر. بر دولت هاى اسلامى لازم است که در راه اتّحاد سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و نظامى کشورهاى اسلامى و مسلمانان گام بردارند و آن را تحقق بخشند.[25]
2. اندیشه هاى حوزه
الف) اصلاح متون درسى و نظام آموزشى
علامه عسکرى معتقد است که نظام آموزشى حوزه، جوابگوى نسل حاضر نیست. همان مطلبى که مقام معظم رهبرى در دیدار طلاّب و روحانیون حوزه علمیه قم مطرح کرد و متأسفانه هیچ اقدامى از طرف مسئولان حوزه صورت نگرفت. وى درباره «نظام آموزشى مطلوب» مى نویسد:
«نظام آموزشى مطلوب، آن است که با کمترین زمان بتوانیم علوم لازم را به طلبه بیاموزیم. اوّلاً کتاب هاى درسى آن علم باید به اندازه لازم باشدمثلاً در نحو سه یا چهار کتاب نخوانیم ثانیاً کیفیت تدریس هم بسیار مهم است[26]».
یکى از مهمترین دغدغه هاى علامه عسکرى، اصلاح نظام آموزشى حوزه است. او با مسافرت به کشورهاى گوناگون و تحقیق درباره نظام آموزشى آن کشورها، با اعتراف به ضعف نظام آموزشى حوزه، مى گوید:
«از آن جا که نزدیک به شصت سال است که در فکر این بوده ام که چه کنم تا حوزه هاى علمیه ما بازدهى بیشترى داشته باشند، به حوزه ها و مراکز علمى دنیا تا آن جا که توانسته ام، رفته ام و از نزدیک دیده ام و روش هاى تعلیم و تربیت آنها را با وضعى که خودمان داریم، مقایسه کرده ام. جامعة الاسلامى مدینه را دیده ام. دو بار ]به[ جامع الازهر رفته ام و به مدارس چین و پاکستان رفتم.
ما در حوزه ها توجه نداریم که باید چگونه طلبه را عالم کردچگونه باید تربیت کرد. در صورتى که در دانشگاه هاى دنیا، سال به سال مطالعه مى کنند و از روش هاى نو در تعلیم و تربیت استفاده مى کنند. آموزش عربى در حوزه هاى ما دویست سال از تدریس عربى در دانشگاه هاى عرب عقب است[27]».
علامه عسکرى خود پیشتاز طرح تغییر ساختار متون درسى حوزه است و کتاب هایى را اصلاح کرده است. وى در این زمینه مى گوید:
«بنده از سال 1353 که در قم بودم، در این صدد بودم حوزه هاى متعددى تشکیل دادم. در عراق، حوزه علمیه تأسیس کردم. چهارده سال پیش در تهران در مجمع علمى اسلامى، یک دوره کتاب هاى درسى براى قبل از مرحله فقه و اصول (مقدّمات) تنقیح کردم که چاپ هم شده است. از نصاب شروع کردمامثله، صرف میر، هدایه، منطق، هم همین طور.... این کتاب ها در بعضى از دانشگاه ها تدریس مى شود.
بعد یک «المنهج المقترح» ]را[ نوشتم که چاپ هم شده است. در این طرح، مواد درسى یک دوره چهار ساله را بیان کردم[28]».
ب) تخصصى شدن دروس حوزه
«اصل تخصصى شدن در حوزه، نه تنها صحیح است، بلکه ضررورت داردبراى این که غیر از معصوم کسى نمى تواند در تمام علوم به حدّ تخصص برسد. تخصّص در فقه هم باید باشداوّل یک دوره عمومى فقه باشدسپس شاخه شاخه شود. عدّه اى در عبادات، عدّه اى در معاملات و...[29].
3. تفسیر و حدیث
الف) توصیه به حدیث و تفسیر
علامه عسکرى از پیشتازان تحصیل و تدریس علم حدیث در حوزه هاى علمیه است. وى به همه طلاّب توصیه مى کند که درس حدیث و تفسیر را جدّى بگیرند و در این باره مى گوید:
«هر کسى با آگاهى و انصاف و عشق به سراغ سنّت و سیره پیامبر(صلى الله علیه وآله) واصحاب و ائمه(علیهم السلام)برود، در وجودش احساس قدرت مى کند... احساس مى کند روح ابوذر و سلمان و بلال و میثم تمار با اوست... آگاهى از رنج هایى که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) و امیر المؤمنین(علیه السلام) کشیدند، خیلى تلخى ها و سختى ها را آسان مى کند. هر چه بصیرت یک مؤمن بر گفتار و رفتار اسوه و مقتدایش بیشتر شود، ایمانش عمیق تر و پایدارى اش بیشتر مى شود[30]».
ب) زمینه هاى حدیث شناسى
بدون شک تحقیق و پژوهش راجع به حدیث، پیش زمینه هایى دارد. علامه عسکرى با تأکید بر گسترش علم حدیث و تفسیر در حوزه هاى علمیه معتقد است که نباید بدون داشتن پیش فرض ها سراغ این علوم رفت. وى در این زمینه مى گوید:
«من معتقدم که احدى نباید کتاب حدیث و حتّى دعا و شرح دعا بنویسدالا این که اصول بداند و بعد از بررسى اسناد، متن و دلالت را هم بررسى کندهمان طور که در احادیث فقهى و احکام، عملى مى شود. در عقاید و تفسیر و اخلاق و آداب هم باید همین مسیر طى شود. هر مؤلفى در علوم اسلامى، باید کتاب خدا و سنت صحیح و سند درست و قواعد درایه و علم اصول را به خوبى بداند و به کار ببندد[31]».
ج) نیاز امروز به علم حدیث
علامه عسکرى معتقد است که زمان گردآورى حدیث پایان یافته و اکنون زمان و عصر پیرایش احادیث از خرافه ها و دروغ هایى است که وارد احادیث شده است. وى با تأکید بر این موضوع مى گوید:
«به نظر مى رسد که امروز، کارى که شاید از کار مرحوم وحید بهبهانى هم بهتر و بزرگتر باشد، این است که بیاییم و قیام کنیم به پاک سازى مجموعه هاى حدیثمان. حوزه علمیه ما امروز باید گروه هایى را در رشته هاى مختلف، موظف کند که هر کدام، احادیث یک موضوع را بررسى کنند و هر حدیثى را که از غیر پیامبر و اهل بیت است، شناسایى و معرفى کنند... چه در عقاید، چه در اخلاق و آداب، چه در تفسیر و...[32]»
دانشکده اصول دین
یکى از اقدامات مهم علامه عسکرى در عرصه خدمت رسانى به فرهنگ تشیّع، تأسیس دانشکده اى است که تا کنون هزاران پژوهشگر تربیت کرده است.
علامه عسکرى این دانشکده را در سال 1384ق. در بغداد تأسیس کرد[33]. وى درباره نحوه شکل گیرى و روند این دانشکده تا عصر حاضر مى گوید:
«آن دانشکده اى که من در بغداد تأسیس کردم، با کودتاى حزب بعث (در 1968م.) و خروج من از عراق، تعطیل شد. در ایران، من براى فعالیّت هاى تبلیغى و علمى و آموزشى به فکر ایجاد مؤسّسه اى افتادم و این طورى بود که پیش از انقلاب، با همکارى جمعى از دوستان، «مجمع علمى اسلامى» را در تهران تأسیس کردم. این مجمع، شوراى علمى و فعالیّت هاى فرهنگى و آموزشى داشت و تعدادى کتاب درسى علوم اسلامى تألیف و تحقیق و منتشر کرد که لابد دیده اید. فعالیّت این مجمع، به تدریج، محدود شد به انتشارات و نشر همان کتاب هاى درسى حوزوى.
وقتى شوراى عالى انقلاب فرهنگى مقررات تأسیس مراکز آموزش عالى غیر دولتى ـ غیر انتفاعى را تصویب کرد، بنده به همراه چهار نفر از دوستان، درخواستى براى تأسیس «دانشکده اصول دین» دادیم که در دى ماه 1374 با آن موافقت شد و دانشکده در مهرماه 1375 در قم و سال بعد هم در قم و تهران، براى کارشناسى ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشجو گرفت. سال 77 هم شعبه دزفول، شروع به کار کرد که فقط مقطع کارشناسى را دارد.[34]»
مهمترین اهداف این دانشکده در حال حاضر عبارتند از:
1. گسترش آموزش علوم قرآن و حدیث و تربیت متخصص در زمینه علوم قرآن و حدیث.
2. فراهم ساختن زمینه و امکانات لازم براى ارتقاى سطح علمى تمام داوطلبان علوم قرآن و حدیث، به ویژه طلاّب.
3. پژوهش در زمینه بازشناسى احادیث اسلامى و علوم قرآنى.
این دانشکده طرح هایى نیز در دست اقدام دارد که عبارتند از:
1. تأسیس و راه اندازى دوره کارشناسى براى دانشجویان غیر ایرانى.
2. تأسیس شعبه اى از این دانشکده در لندن.[35]
فرزندان
علاّمه سیّد مرتضى عسکرى، داراى 8 فرزند (6 پسر و 2 دختر) مى باشد.
پسران وى عبارتند از:
1. سیّد نورالدّین.
2. سیّد غیاث الدّین.
هر دو داراى مدرک فوق لیسانس و استاد دانشگاه مى باشند.
3. سیّد عدنان.
4. سیّد کاظم که مدرک دکترا دارد و استاد دانشگاه است.
5. سیّد احمد.
6. سیّد محمّد.
میراث ماندگار
علاّمه سیّد مرتضى عسکرى، داراى آثار و تألیفات فراوانى به زبان عربى و فارسى مى باشد. او افزون بر بررسى کتابهاى شیعه، با تکیه بر کتاب و سنت، احادیث و روایات اهل سنت را مورد بررسى قرار داده است.
این آثار، به قدرى متقن و قوى است که اکنون به عنوان کتابهاى مرجع، مورد استفاده پژوهشگران قرار مى گیرد.
بیشتر آثار وى در کشورهاى عربى، به ویژه مصر به چاپ رسیده و مورد استقبال اهل سنت قرار گرفته است. همچنین برخى از آثار وى به زبان انگلیسى ترجمه شده است.
مهمترین ویژگى آثار علاّمه عبارتند از:
1. دورى از تعصب هاى بى جا در نقد و بررسى آرا.
2. دقّت ویژه علمى در قبول و رد نظرات.
3. سلیس و روان بودن متن.
4. بیان روشن و واضح.
آثار وى عبارتند از:
1. آثار عربى
2. احادیث ام المؤمنین عائشه (4 جلد).
این کتاب، به نام نقش عایشه در تاریخ اسلام، توسط عطامحمّد سردارنیا، محمّدصادق نجمى، هاشم هاشم زاده هریسى و محمّدعلى جاودان ترجمه و مرکز فرهنگى انتشارات منیر آن را منتشر کرده است.
3. خمسون و مئة صحابى مُختلق (3 جلد).
این اثر با نام یکصد و پنجاه صحابى ساختگى، توسط عطامحمّد سردارنیا به فارسى ترجمه و نشر مجمع علمى اسلامى آن را منتشر کرده است.
4. عبدالله بن سبأ و أساطیر أخرى (2 جلد).
این اثر با نام عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه هاى تاریخى، توسط سیّد احمد فهرى، محمّدصادق نجمى، هاشم هاشم زاده هریسى و عطامحمّد سردارنیا ترجمه و توسط مجمع علمى اسلامى منتشر شده است.
5. معالم المدرستین (3 جلد).
این اثر وزین، توسط محمّدجواد کرمى ترجمه و دانشکده اصول دین آن را به چاپ رساند.
6. القرآن الکریم و روایات المدرستین (3 جلد).
علامه عسکرى درباره انگیزه تألیف و موضوع این کتاب مى گوید:
«... مى دانید که حاجى نورى کتابى دارد با عنوان فصل الخطاب فى تحریف کتاب ربّ الارباب. این کتاب، چاپ سنگى بود و کمتر کسى از شیعه و سنى آن را دیده بود. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، احسان ظهیر با پول وهّابى ها فصلى از این کتاب را ـ که حاوى احادیث شیعه در باب تحریف قرآن بود ـ چاپ کرد و اسمش را هم گذاشت الشیعة و القرآن. این کتاب و امثال آن، باعث شدند که بعد از انقلاب، حدود دویست کتاب کوچک و بزرگ در رد شیعه فقط در هند به چاپ برسنددر حالى که اصل حرف حاجى نورى اشتباه است. روش تحقیقش اشکال دارد و مستنداتش هم یا اعتبار ندارد یا شیعى نیستند و یا ربطى به موضوع ندارند و درک و فهم او خطا بوده است.
در کتاب القرآن و روایات المدرستین، سعى کرده ام تمام اعتقادات شیعه را درباره قرآن، شفاف و مستند و دسته بندى شده بیاورم...[36]».
7. عقائد الاسلام من القرآن الکریم.
این اثر با نام عقاید اسلام در قرآن کریم، توسط محمّدجواد کرمى ترجمه و توسط مجمع علمى اسلامى در سه جلد منتشر شده است.
نویسنده در مقدمه کتاب، درباره انگیزه نوشتن این کتاب مى نویسد:
«از آن جا که دیدم مکاتب گوناگون بشرى با قرآن کریم مخالفت دارند و قانونگذارى نظام اجتماعى، قوانین جامعه را بر اساس چنین دیدگاهى در ستیز با احکام قرآنى بنا مى نهند و این بنیان بى ریشه نسل به نسل مورد اعتماد و استناد و دست مایه آیندگان مى گردد،... به تدوین مباحث این کتاب همّت گماشتم».
8. على المائدة الکتاب و السنة (19 جلد).
چند جلد از این اثر با نام بر گستره کتاب و سنت، توسط محمّدجواد کرمى ترجمه و مجمع علمى اسلامى آن را منتشر کرده است.
9. صلاة ابى بکر.
این اثر، توسط محمّدباقر ادیبى لاریجانى به زبان فارسى ترجمه و انتشارات پروین آن را به چاپ رسانده است.
10. قیام الائمّه بإحیاء الدّین(14 جلد).
11. دور الائمه فى احیاء السنة.
12. مقدمة «مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول» (2 جلد).
13. مع ابى الفتوح التلیدى فى کتابه «الانوار الباهرة».
14. مع الدکتور الوردى فى کتابه «وعّاظ السلاطین».
15. آراء و اصداء حول عبدالله بن سباء و روایات سیف بن عمر.
16. طب الرضا و طب الصادق.
17. مصطلحات الاسلامیة.
18. تعلیم الاسلام.
19. احکام الاسلام.
20. منتخب الادعیه.
21. الآداب الاسلامیه.
22. السیاسة فى الاسلام أو الاحکام السلطانیة (دست نویس).
23. الأمراض الاجتماعیة.
24. راویان ساختگى (دست نویس).
25. منتخب الادعیة(کتاب دعا).
26. منهج البحث التاریخى(روش بررسى تاریخ).
27. حدیث الکساء.
28. افتراءات و اکاذیب عثمان الخمیس فى کتاب «لله ثم للتاریخ».
آثار فارسى
29. نقش ائمه در احیاى دین.
این اثر توسط کتابخانه بزرگ اسلامى تصحیح شده و نشر کوکب و مجمع علمى اسلامى آن را منتشر کرده اند.
30. ادیان آسمانى و مسئله تحریف.
سید حسین افتخارزاده سبزوارى، این اثر را به فارسى ترجمه و انتشارات مجمع علمى اسلامى آن را منتشر کرده است.
31. سقیفه (بررسى نحوه شکل گیرى حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)).
32. سلسله بحث هایى پیرامون صحابى پیامبر و احادیث ساختگى.
33. انواع روایت هاى ساختگى و سازندگان احادیث (دست نویس).
34. روایات دروغین و روایات زنادقه و غُلات (دست نویس).
35. سیره رسول خدا و اهل بیت و خدیجه ام المؤمنین.
36. شناخت صحابى (کسانى که پیامبر (صلى الله علیه وآله) را دیده اندولى از وى روایت نکرده اند، دست نویس).
37. شناخت صحابى (کسانى که جزء صحابیان شمرده مى شوندولى پیامبر (صلى الله علیه وآله) را ندیده اند و از وى روایت نکرده اند، دست نویس).
نکوداشت
مجمع جهانى اهل بیت(علیهم السلام)، نسبت به احیاء و گسترش فرهنگ و معارف اسلام و حراست از حریم قرآن مجید، سنت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و تکریم از خادمان فرهنگ قرآن و سنت، هر 4 سال یک بار با دعوت از شخصیت هاى برجسته جهان اسلام، یکى از شخصیت هاى مؤثر در این زمینه را معرفى مى نماید. در همین راستا، در تاریخ 20/8/1382 نکوداشت علاّمه سیّد مرتضى عسکرى در زادگاه نیاکان وى (ساوه) برگزار شد.
مهمترین فعالیّت هاى این کنگره عبارت است از:
1. تألیف و چاپ کتاب «مصلح بیدار» (زندگانى علاّمه عسکرى).
2. تألیف و چاپ کتاب «العلامة العسکرى بین الاصالة و التجدید» (زندگى نامه استاد براى عرب زبانان).
3. چاپ کتاب نگاهى به نقش ائمه در احیاء دین.
4. تهیه سى دى فشرده اى درباره زندگى و آثار علاّمه عسکرى که همه آثار و زندگینامه و... استاد را در دربردارد.
وفات
علامه سیدمرتضی عسکری پس از تحمل رنج حاصل از بیماری کلیوی در 25 شهریور سال 1386 به علت ایست قلبی در سن 94 سالگی دعوت حق را لبیک گفت و در جوار حرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه (سلامالله علیها) به خاک سپرده شد.
در قسمتی از پیام حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی که به مناسبت در گذشت این عالم ربانی صادر شد، آمده است: این عالم بزرگوار و سختکوش دهها سال از عمر با برکت خود را در راه پژوهش در کلام و تاریخ و حدیث صرف کرد و محصول مبارک آن تالیفات و مقالاتی است که در گستره جهان اسلام با استقبال و تحسین رو به رو شده است و در ترویج مکتب اهل بیت علیهمالسلام موفقیتهای ارزشمندی به دست آورده است.
روحش شادو یادش گرامی باد.
[1]. دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 198.
[2]. مجله علوم حدیث، ش 20، ص 79.
[3]. علماى معاصر، على واعظ خیابانى، ص 420.
[4]. دایرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 198.
[5]. مصلح بیدار، ص 15.
[6]. علوم حدیث، ش 20، ص 79.
[7]. همان، ص 80.
[8]. مصلح بیدار، ص 19.
[9]. علوم حدیث، ش 20، ص 81.
[10]. مصلح بیدار، ص 20.
[11]. علوم حدیث، ش 20، ص 85.
[12]. ر. ک: ستارگان حرم، دفتر یازدهم.
[13]. علوم حدیث، ش 20، ص 85.
[14]. علوم حدیث، ش 20، ص 86.
[15]. همان.
[16]. علاّمه عسکرى وکیل و نماینده آیت الله حکیم در بغداد بود.
[17]. مصلح بیدار، ص 38.
[18]. مصلح بیدار، ص 41.
[19]. همان، ص 60.
[20]. علوم حدیث، ش 20، ص 87.
[21]. همان.
[22]. همان.
[23]. همان، ش 20، ص 102.
[24]. همان، ص 104.
[25]. التوحید، ش 79، ص 99.
[26]. پیام حوزه، ش 9، ص 62.
[27]. همان، ص 66.
[28]. پیام حوزه، ش 9، ص 67.
[29]. همان، ص 68.
[30]. علوم حدیث، ش 20، ص 88.
[31]. همان، ص 95.
[32]. علوم حدیث، ش 20، ص 97.
[33]. همان، ص 86.
[34]. همان، ص 105.
[35]. بشسیر 80، راهنماى جامع مؤسسات فرهنگى استان قم، ج 2، ص 853.
[36]. علوم حدیث، ش 20، ص 99.