ابوهاشم جعفری شخصیتی بسیار محترم نزد معصومان علیهم السلام بود و علمای شیعه نیزاو را با عباراتی زیبا ستودهاند.
- ابوالحسن مسعودی (متوفای 346 قمری) در کتاب مُروج الذهب درباره ابوهاشم نگاشته است: «ابوهاشم... مردی زاهد و عابد و عالم بود که عقلش درست، حواسش سالم، و قامتش راست مانده بود».[1]
- نجاشی (متوفای 450 قمری) در کتاب رجال خود با این عبارات ابوهاشم را توصیف کرده است: «ابوهاشم جعفری رحمه الله علیه عظیمالمنزلة و شریفالقدر نزد ائمه علیهم السلام و ثقه بود».[2]
- شیخ طوسی (متوفای 460 قمری) در کتاب الفهرست درباره وی مینویسد: «ابوهاشم نزد ائمه (علیهم السلام) جلیلالقدر و عظیمالمنزلة بود».[3]
شیخ در کتاب رجال نیز مینویسد: «ابوهاشم ثقه جلیلالقدر است».[4]
- علامه حلی (متوفای 726 قمری) در خلاصة الاقوال مینگارد: «ابوهاشم جعفری... ثقه جلیلالقدر و عظیمالمنزلة نزد معصومین (علیهم السلام) بود؛ موقعیتی والا و شریف نزد ایشان داشت».[5]
- شیخ عباس قمی (متوفای 1359 قمری) با این تعابیر، وی را ستوده است: «ابوهاشم زاهدی با ورع و عالمی عامل بود که در علوّ نسب در آل ابی طالب، کسی بالاتر از وی در زمان ایشان نبود».[6]
- مدرس تبریزی در کتاب ریحانة الادب مینویسد: «ابوهاشم... عالم، عابد، زاهد، عاقل، متقی و کثیرالروایة است... فیض حضور نزد پنج امام معصوم علیهم السلام را داشت و نزد ایشان محترم، موثق و محل اعتماد بود».[7]
- سید حسن صدر (متوفای 1354 قمری) با این تعابیر ابوهاشم را توصیف کرده است: «ابوهاشم بغدادی، شاعری ادیب و علامهای بزرگوار و از شعرای اهل بیت: است. شعر او نزد امام رضا تا حضرت حجت (علیهم السلام) مورد توجه بود. ابوهاشم نزد ایشان عظیمالمنزلة و جلیلالقدر بود».[8]
نکته مهمی که در توصیفات بزرگان شیعه در مورد ابوهاشم جعفری بسیار جلوهگر است، عظمت شأن، جلالت قدر و ثقه بودن وی نزد ائمه اطهار (علیهم السلام) است. بزرگانی چون ابی جعفر برقی (متوفای274 یا 280 قمری) در کتاب رجال خود،[9] ابوعمروکشی (متوفای 330 قمری) در کتاب رجال،[10] ابن داوود حلی (متوفای 707 قمری) در کتاب رجال،[11] ملا عنایتالله قهپایی (زنده در 1011 قمری) در مجمع الرجال،[12] علامه مجلسی (متوفای 1110 قمری) در کتاب رجال خود،[13] ابوعلی حائری (متوفای 1216 قمری) در منتهی المقال،[14] علامه سید محسن امین (متوفای 1371 قمری) در اعیانالشیعه،[15] ملاعبدالله مامقانی (متوفای 1351 قمری) در تنقیحالمقال،[16] آیتالله خویی (متوفای 1413 قمری) در معجم رجالالحدیث،[17] شیخ محمدتقی تستری (متوفای1416 قمری) در قاموس الرجال،[18] مرحوم اردبیلی(سال وفات) در جامع الرواة[19] و دیگران، مرحوم جعفری را شایسته اوصاف و القاب و مدایح بسیاری دانستهاند.
تصحیح یک اشتباه
در بیان موقعیت علمی و معنوی جناب ابوهاشم جعفری، عالمان شیعه به صورت فراوان از کلمات احترامآمیز استفاده کردهاند؛ اما در این میان، جناب کشی در کتاب رجال خود، در انتهای شرح حال ابوهاشم ادعا میکند که روایات ابوهاشم دلیل بر ارتفاع در حق وی است؛ بدین معنی که ابوهاشم در نقل حدیث دچار آفت غلو شده است. غلو یکی از مسائل مهمی بود که ائمه اطهار (علیهم السلام) همواره با آن درگیر بودهاند. غلو به معنای تجاوز از حد و خروج از اعتدال است و غُلات کسانی هستند که به امیرالمؤمنین و ائمه (علیهم السلام) نسبت اُلوهیت میدهند و در توصیف فضایل دینی و دنیوی آنان از اعتدال تجاوز میکنند. امابرای اثبات چنین اتهامی ابتدا باید دلیلی قانعکننده عرضه کرد؛ در حالی که شأن جناب ابوهاشم به قدری والاست که این اتهام برای وی اثبات نمیگردد. علامه سید محسن امین دراینباره در کتاب اعیانالشیعه اینگونه نگاشته است: «اتهام غلو به خاطر این است که ابوهاشم معجزات زیادی را از ائمه اطهار (علیهم السلام) روایت کرده است که علمای شیعه، نمونههای اینچنینی را در ردیف غلو حساب کردهاند؛ اما منزلت ابوهاشم بالاتر از این است که دچار غلو شود».[20]
علامه مامقانی در اینباره اعتقاد دارد: «این مرتبه سفارت و وکالت برای حضرت امام زمان علیه السلام از هر توثیق و تعدیلی برای جناب ابوهاشم جعفری بالاتر است و بالجمله در وثاقت و جلالت و بزرگی شأن این مرد هیچ شکی نیست».[21]
آیتالله العظمی خویی(متوفای 1413 قمری) نیز در پاسخ به این اتهام، در کتاب معجم رجال الحدیث مینویسد: «عبارت کشی که میگوید روایت او دلالت برارتفاع در قول (غلو) دارد، از دو جهت قابل بررسی است: اول اینکه یا باید در روایت تحریفی صورت گرفته باشد و یا اینکه از آن اراده به معنای غیرظاهری شده باشد، که هردو مورد به خاطر موقعیت ممتاز ابوهاشم در نزد حضرات معصومین (علیهم السلام)، منتفی میباشد. پس بنابراین چطور میشود نسبت غلو را به این شخصیت ارجمند داد؟ لذا اشکالی در وثاقت ایشان نیست و او مورد اعتماد و وثوق است».[22]
محدث متتبع، حاج شیخ عباس قمی(متوفای 1359 قمری) در کتاب گرانسنگ منتهی الآمال در اینباره مینویسد: «آنچه که ابوهاشم روایت کرده و مشاهده نموده، از دلایل و معجزات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام ، زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود و روایت شده از آن جناب که گفت: داخل نشدم بر حضرت امام علیالنقی و امام حسن عسکری علیهما السلام هرگز، مگر آنکه دیدم از ایشان دلالت و برهانی».[23]
بنابراین روایاتی که جناب ابوهاشم جعفری نقل کرده، به قدری با مضامین عالی و انجام اعمال فوق بشری همراه است که عدهای را دچار توهم غلو درباره این مرد بزرگوار کرده است و همه اینهااز علو درجه آن جناب و منزلت برجستهاش نزد ائمه معصوم علیهم السلام حکایت دارد. به نمونههایی از این روایات اشاره خواهیم داشت.
ابوهاشم نقل کرده است: خدمت حضرت امام هادی علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت به زبان هندی با من تکلم فرمود. من نتوانستم درست جواب بدهم. در نزد ایشان رکوهای (مانند مشک آب) بود که در آن پر از سنگریزه بود. ایشان یکی از آنها را در دهان نهاد و سپس به من داد. من آن را در دهان گذاشتم و به خدا سوگند از خدمت آن جناب برنخاستم مگر اینکه به هفتاد و سه زبان تکلم کردم که اول آن زبان هندی بود.[24]
همچنین از ابوهاشم نقل شده است: با امام حسن عسکری علیه السلام در زندان مهتدی بن واثق بودیم. شبی حضرت فرمود: امشب خداوند عمر مهتدی را تمام خواهد کرد و ترکان بر او شورش خواهند کرد و او را خواهند کشت و معتمد بر جای وی جلوس خواهد کرد. صبح خبر رسید که مهتدی در فتنه ترکان به قتل رسیده است.[25]
ابوهاشم در روایاتی دیگرنقل کرده است: در امر معاش خود درتنگدستی بودم و خواستم در محضر حضرت امام عسکری علیه السلام از ایشان طلب کمک کنم؛ اما شرم اجازه نداد که درخواست خود را بازگو کنم و به منزل خود بازگشتم. وقتی به منزل رسیدم، حضرت برایم صد اشرفی فرستاده و نوشته بود:«هرگاه حاجتی داشتی خجالت مکش و حیا مکن؛ بلکه طلب کن. آنچه را دوست داری، به تو بدهیم ان شاءالله».[26]
نیز ابوهاشم نقل کرده که متوکل عباسی عمارتی بنا کرده بود که آفتاب از هر طرف بر آن میتابید و در این عمارت، قسمتهای مشبکی ایجاد کرده و مرغان مختلف را در آن جای داده بود که هرکدام به آوازی مشغول بودند. وقتی مجلس سلام متوکل در آن برپا بود، بر اثر صدای پرندگان، نه صدای سلامکننده مشخص بود و نه سخن متوکل شنیده میشد؛ اما هنگامی که امام هادی علیه السلام وارد مجلس شد، همه پرندگان به احترام ایشان ساکت شدند.[27]
پینوشتها
[1]. مروج الذهب، ج 2، ص 553.
[2]. نجاشی، رجال، ج 1، ص 362.
[3]. طوسی، الفهرست، ص 181.
[4]. طوسی، رجال، ص 431.
[5]. خلاصة الاقوال، ص 142.
[6]. الکنی و الالقاب، ج 1، ص 174؛ منتهی الآمال، ج 2، باب دوازدهم، ص 556.
[7]. ریحانة الادب، ج 7، ص295.
[8]. تکمله امل الآمل، ج 3، ص 35.
[9] . رجال برقی، ص 56.
[10] . رجال کشی، ص 478.
[11] . رجال ابن داوود، ص 146.
[12]. مجمع الرجال، ج 2، ص 288- 289.
[13]. رجال مجلسی، ص 209.
[14]. منتهی المقال فی احوال الرجال، ج 3، ص 207- 208.
[15]. اعیان الشیعه، ج 6، ص 377- 378.
[16]. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 26، ص 241.
[17] . معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 122 - 123.
[18] . قاموس الرجال، ج 4، ص 256.
[19] . جامع الرواة، ج 3، ص 307.
[20] . اعیان الشیعه، ج 6، ص 378.
[21]. تنقیح المقال، ج 26، ص 247- 248.
[22]. معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 124.
[23]. منتهی الآمال، ج 2، باب سیزدهم، ص 574.
[24]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 408؛ کشف الغمه، ج 3، ص 191؛ منتهی الآمال، ج2، باب دوازدهم، ص 523- 524.
[25]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 408.
[26]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 330؛ منتهی الآمال، ج 2، باب سیزدهم، ص 573- 574.
[27]. بحارالانوار، ج 50، ص 148؛ منتهی الآمال، ج 2، باب دوازدهم، ص 531.