حسنعلى نخودکى اصفهانى
(متوفّاى 1361 هـ.ق.)
عنوان مقاله: طبیب عارفان
نویسنده: نعمت الله فروغى
ولادت
عارف کامل، سالک زاهدِ صاحب کرامت، حاج شیخ حسنعلى فرزند على اکبر فرزند رجبعلى مقدادى اصفهانى ـ رحمة الله علیه ـ در سال 1279 در نیمه ماه ذى القعده، در خانواده اى متدّین، زاهد و متّقى و دوستدار اهل علم، چشم به جهان گشود.
این ولادت میمون و خجسته، مرحوم ملاّعلى اکبر را که از دوستان مرحوم محمّد صادق درویش تخت پولادى و از عارفان صاحب نفس بود، بى اندازه خوشحال و مسرور کرد زیرا آن مرد خدا مدّت ها آرزوى داشتن پسرى را داشت و با خود عهد کرده بود که به زیارت معصومین(علیهم السلام) مشّرف و در آن جا متوسل شود تا خداوند به او پسرى عنایت کند. این سفر انجام شد و ملاّ على اکبر به آرزوى خود رسید.
پدر نام فرزند را به توصیه و سفارش مرادش، حاجى صادق حسنعلى برگزید.
پدر، الگوى زهد و پارسایى
حسنعلى در خانواده اى متّقى و زاهد پرورش یافت. پدر وى، مرحوم ملاّعلى اکبر، مردى متقى و پرهیزگار و معاشر و دوستدار اهل علم و ملازم مردان حق و عارفان بزرگى چون حاج محمّدصادق تخت پولادى بود. او براثر مشاهده کراماتى از حاج محمّدصادق در مورد همسرش و افزایش شیر در سینه او، تا آخر عمرش از ارادتمندان ویژه مرحوم حاجى محمّدصادق گردید و مدت 22سال در خدمت او بود و شب هاى دوشنبه و جمعه نزد او مى رفت و در تخت پولاد با او به عبادت و ریاضت مى پرداخت.
این پدر ارزنده، نیمى از آنچه، از راه کسب و کار به دست مى آورد، در اختیار حاج محمّدصادق مى گذاشت و به همراه او به فقرا و مستمندان کمک مى رساند.
از دیگر افتخارات ملاّعلى اکبر ـ پدر مرحوم شیخ حسنعلى ـ که بعدها آن فرزند خلف و صالح با عشق و علاقه آن را دنبال کرد، خدمت به سادات و فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) بود.
مرحوم ملاّعلى اکبر، در تربیت و پرورش فرزندش، نهایت دقّت و تلاش را به عمل آورد.
وى فرزند دلبندش را از همان کودکى در هر سحرگاه که خود براى عبادت و شب زنده دارى برمى خاست، بیدار مى کرد تا او لذّت مناجات، نماز، دعا و راز و نیاز را از همان سال هاى کودکى بچشد و ذکر و یاد خدا، شیره جانش شود.
این پدر شایسته، فرزندش را از هفت سالگى نزد حاج محمّدصادق تخت پولادى که داراى نفسى گرم بود، برد و تربیت و تهذیب وى را به او واگذار کرد. مرحوم حاج شیخ حسنعلى تا یازده سالگى که استادش وفات یافت، در خدمت او بود.
فرزند مرحوم شیخ حسنعلى در این باره مى نویسد:
«پدرم از همان کودکى زیر نظر حاجى به نماز و روزه و انجام مستحبات و نوافل شب و عبادت پرداخت و تا یازده سالگى که فوت آن مرد بزرگ اتّفاق افتاد، پیوسته مورد لطف و مرحمت خاص مرشد و استاد خود بود...[1]».
آغاز تحصیلات
شیخ حسنعلى، تحصیل علم و دانش را همراه با سیر و سلوک معنوى و تهذیب اخلاق، از همان اوان کودکى، تحت نظارت پدر و مرحوم حاج محمّد صادق تخت پولادى شروع کرد. وى در زادگاهش، اصفهان، مقدّمات و ادبیّات عرب را فرا گرفت. فقه، اصول، منطق و فلسفه را در همان شهر نزد استادان بزرگ آن عصر آموخت و در سال 1304 ق. پس از زیارت مرقد امام رضا(علیه السلام) براى ادامه تحصیلات، رهسپار نجف اشرف شد. تحصیلات عالى فقه، اصول و عرفان را در آن شهر نزد سرآمدترین استادان گذراند و در سال 1311 ق. دوباره از نجف اشرف راهى ایران شد و در مشهد مقدّس، در مدرسه «حاج حسین» و «فاضل خان» اقامت گزید او در ضمن در حجره اى در صحن عتیق، به ریاضت و عبادت مشغول شد و بیش از یکسال، هرشب ختمى از قرآن مجید در حرم رضوى داشته است و روزها به کسب علم و تدریس و تربیت شاگردان مشغول بود.
اقامت وى در شهر مشهد، چهار سال به طول انجامید و در سال 1315 ق. دوباره به اصفهان بازگشت و از آن جا راهى نجف اشرف شد و تا سال 1318 ق. در آن جا ماند. در سال 1319 ق. به اصفهان و سپس به شیراز سفر کرد و در آن جا عصرها به فراگیرى کتاب قانون ابوعلى سینا نزد طبیب مشهور عصر، حاج میرزا جعفر طبیب پرداخت و صبح ها نیز در مطب آن طبیب بزرگ به مداواى مریضان و نسخه نویسى مشغول بود.[2]
جامعیت علمى
شیخ حسنعلى اصفهانى بر این باور بود که بعد از علم توحید و ولایت و احکام شریعت که تحصیل آن واجب است، باید به تحصیل دانش هاى دیگر پرداخت چون جهل، در هر دانشى ناپسند است و مراد از حرمت برخى از علوم و فنون، به کار گرفتن آنهاست و نه آموزش آنها. وى فقه، تفسیر، هیئت و ریاضیات را به طلبه ها مى آموخت ولى فلسفه و علوم الهى را به این شرط درس مى داد که ابتدا طلبه با اخبار معصومین(علیهم السلام) آشنا باشد و در تزکیه نفس بکوشد چون به نظر وى، برخى از مشکلات حکمت و فلسفه، با مکاشفه میّسر است و اگر برخى شرایط مکاشفه در طالب علم نباشد، تحصیل آن بر وى نارواست و ممکن است او، را از جاده شریعت منحرف کند.
وى درباره فراگیرى علم اصول گفت: «قسمتى از این علم واجب و بسیارى از آن اتلاف عمر است».[3]
استادان
شیخ حسنعلى اصفهانى، به دلیل فکر باز و اعتقادى که درباره لزوم یادگیرى علوم مختلف داشت، جامع علوم منقول و معقول بود و شاید وى یکى از فرزانگانى است که از استادان بسیارى بهره برده است. فرزندش على مقدادى در این باره مى نویسد:
«از حضرت ایشان چنین دیدم:
نیست علمى که مرا نیست در آن استقصا *** اى بسا گنج که خوابیده به ویرانه ماست.
ایشان از جمیع علوم ظاهرى و باطنى بهره ى فراوان داشتند و...».[4]
مرحوم شیخ حسنعلى اصفهانى به دلیل تلاش بى وقفه و مسافرت هاى زیاد، از سه حوزه مشهور و مهّم زمان خود ـ حوزه اصفهان، نجف و خراسان ـ استفاده کرد و به همین دلیل، از خرمن وجود استادان بزرگ، خوشه ها برچید که ما به دلیل کثرت، تنها نام آنها را برمى شماریم.
1. مرحوم حاجى محمّدصادق تخت پولادىخاتون آبادى.
2. آخوند ملاّمحمّد کاشى.
3. جهانگیرخان قشقایى.
4. حاجى سیّد سینا، پدر مرحوم سیّد جعفر کشفى (که نزد او تفسیر خوانده است).
5. حاج سیّد مرتضى کشمیرى.
6. حاجى سیّد محمّد طباطبایى فشارکى.
وى از شاگردان بارز و برجسته میرزاى شیرازى به شمار مى آمد و حاج میرزا حسین نائینى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى و بسیارى دیگر از عالمان بزرگ از شاگردان او بودند.
7. ملاّاسماعیل قره باغى.
8. حاجى محمّد على فاضل.
9. آقا میرسیّد على حائرى یزدى.
10. حاجى آقا حسین قمى، از شاگردان مشهور میرزا جواد آقا ملکى تبریزى.
11. آقا سیّد عبدالرحمن مدرّس، مؤلف کتاب علماى خراسان.
12. آقا سیّد جعفر حسینى قزوینى، دومین استاد سیر و سلوک او که در شهرضا از توابع اصفهان با او آشنا شده بود.
13. مرحوم حاج میرزا جعفر طبیب.
تدریس
با این که شیخ حسنعلى اصفهانى را از عالمان بزرگ زمان خود دانسته اند، بسیارى از علوم را نزد فقها و عرفاى بزرگ تحصیل کرد. و امّا به دلیل توجّه زیاد مردم و بیماران به او، مى توان گفت او خود را وقف خدمت به مردم و مداواى بیمارانشان کرده است. یکى از شاگردان او آیت الله مروارید ـ مى گوید:
«هر روز در جلوى منزل او و حتّى در محل تدریس او...، بیماران صف مى کشیدند و از او دعا مى خواستند و آن بزرگ، همیشه با روى خوش با آنها برخورد مى کرد و گاه براى پیدا کردن نوعى از گیاهان دارویى، به کوهها و نواحى اطراف مشهد مقدّس مى رفت و کمتر در شهر بود و همین عامل و عوامل دیگر، سبب مى شد که نتواند به نحو دلخواه به تدریس علوم بپردازد ولى با این حال، تا آنجا که فرصت داشته، به تدریس و پرورش شاگردانى پرداخته است امّا به دلیل شهرت او در استجابت دعا و مداواى بیماران، از شاگردان و کرسى تدریس او اطلاعات کمى در اختیار مى باشد[5].»
از جمله این اطلاعات، سخنى است که در کتاب «المسلسلات فى الاجازات» آمده است. نویسنده محترم این کتاب بعد از نقل تلاش و کوشش او در عبادت ها و در ریاضت ها مى نویسد:
«با وجود این جهد و تلاش در عبادت و مواظبت بر مستحبات، تدریس را قطع نکرد بلکه ایشان شرح لمعه را در فقه تدریس مى کرد و تفسیر و احیاناً هیئت و حساب و غیر این علوم ریاضى را هم تدریس مى کرد.»[6]
على مقدادى مى نویسد:
«مرحوم پدرم، فقه و تفسیر و هیئت و ریاضیات را به طلاّب علوم تدریس مى فرمود. وى در فلسفه و علوم الهى با آنکه متبحّر کامل بودند، تدریس نداشتند و مى فرمودند: طلاّب این علم باید که اخبار معصومین ـ علیهم السلام ـ را کاملاً مطالعه کرده باشد و علم طب را نیز بداند و در حین تحصیل، باید به ریاضت و تزکیه نفس بپردازد».[7]
آثـار
1. ترجمه و تصحیح کتاب صلاة فیض کاشانى.
شواهد نشان مى دهد که جناب شیخ حسنعلى به مرحوم فیض و آثار او توجّه خاصى داشته است زیرا در جاى دیگرى هم که درباره علوم سخن مى گوید، از قول ملاّمحسن فیض نقل مى کند که علم اصول سه بخش است اصول، فضول و غیر معقول و دیگر این که وى در مشرب عرفانى خود، اهمیّت زیادى براى نماز و درک معانى آن و شرایط آن قائل است و خودش مباحث با ارزشى در این باره دارد و به همین دلیل، این کتاب مرحوم فیض را ترجمه کرده است.
2. تعلیقاتى بر تذکرة المتّقین شیخ محمّد بهارى همدانى. زمانى که مرحوم شیخ حسنعلى در سال 1331 ق. در کوه پایه خارج از شهر مشهد مقدّس بوده است، این تعلیقات را نوشته است.
این تعلیقات در کتاب نشان از بى نشانها و نیز در کتاب تذکرة المتّقین که توسط انتشارات نهاوندى چاپ شده است، آمده است.
3. رسائلى در توحید، خداشناسى، امامت، معرفت نفس، عقل، عشق، عرفان مقامات عارفین، شرایط سلوک، صفات بندگان خدا، نماز، قرآن و ده ها موضوع دیگر که در کتاب نشان از بى نشانها ذکر شده اند.
سیر و سلوک عرفانى
شیخ حسنعلى اصفهانى، سیر انفسى و تهذیب روح و روان را از همان کودکى و به همّت پدر خویش آغاز کرد، پدرش، ملاّعلى اکبر، حسنعلى را از همان کودکى در هر سحرگاه بیدار و او را به نماز، دعا، راز و نیاز و یاد خدا آشنا مى کرد. وى تا یازده سالگى در خدمت حاجى محمّدصادق تخت پولادى بود و از او دستور مى گرفت. آن مرد خدا، او را به نماز، روزه و انجام مستحّبات و نوافل شب آشنا نمود. حسنعلى به پیروى از استادش در تخت پولاد و کوه هاى اطراف اصفهان به ریاضت پرداخت.
او بیشتر شب ها تا صبح بیدار مى ماند و از پانزده سالگى تا پایان عمر پربرکتش، هرساله ماه رجب و شعبان و رمضان و ایّام البیض هر ماه را روزه دار بود.
وى در شهرضا با عارفى دلسوخته، به نام «سیّد جعفر حسینى قزوینى» ملاقات کرد و با دیدن کرامات معنوى آن مرد خدا، شیفته او گردید. در این ملاقات، آن عارف بزرگ از باطن او خبر داد و گفت: نه روز است که چیزى نخورده اى جز با آب روزه نگشوده اى ولى در ریاضت هنوز ناقصى زیرا که اثر گرسنگى در رخسارت هویدا و ظاهر گشته و آن را شکسته و فرسوده کرده است در حالى که مرد کامل از چهل روز گرسنگى نیز چهره اش شکسته نمى شود.
سومین شخصى که در تکوین شخصیت عرفانى شیخ حسنعلى تأثیر داشته است، مرحوم حاجى سیّد مرتضى کشمیرى[8] بوده است که حسنعلى در شهر نجف اشرف در مدرسه بخارائى ها با او آشنا شد و بعد از آن تحت تعلیمات و دستورات او قرار گرفت. سال ها بعد که حسنعلى، در مشهد و در کنار آستان قدس رضوى سکونت گزید و به حلّ مشکلات مردم و شفاى بیماران مشغول شد، نیز استادش سیّد مرتضى کشمیرى را فراموش نکرد و بسیارى از طالبان، نیازمندان و گرفتاران را به سوى آن مرحوم و فرزندانش راهنمایى مى کرد.
مشرب عرفانى
شیخ حسنعلى اصفهانى از عارفانى است که شیوه او همان روش امامان معصوم(علیهم السلام) بوده است.
وجود او سرشار از عشق به ولایت بود و هیچ گاه از مسیر آنها جدا نشد. او بیشتر عمر خویش را در نجف اشرف و بعد، از آن در کنار حرم شریف رضوى گذراند و تا آخرین لحظات عمر خود، ذکر على بر لب داشت چنانکه در هنگام مرگ، زبانش به نام مقدّس مولى گویا بود. وى شرط ورود به مباحث عرفانى و مکاشفات را آشنایى با اخبار ائمه(علیهم السلام)مى دانست و سیر در این مسیر را بدون این مقدّمه ضرورى، غیر ممکن مى دانست. آیت الله سیّد شهاب الدّین مرعشى نجفى در این باره مى نویسد:
«توسّمت حیاة شیخنا المترجم له بالزّهد و العزوب عن الدّنیا و المواظبة التّامة على تهذیب النّفس و الرّیاضات المشروعة و انواع من العبادات و الطّاعات الواردة فى أحادیث أهل البیت(علیهم السلام). کان یحیى لیالى الجمعه بالنوافل و القیام مندَالسّنة السّابعة.»[9]
زندگى شیخ صاحب ترجمه ما شناخته مى شود به زهد و کناره گیرى از دنیا و مواظبت و مراقبه تام بر تهذیب نفس و ریاضت هاى مشروع و انواع عبادات و طاعت هایى که در احادیث أهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. او شب هاى جمعه از هفت سالگى تا هنگام وفاتش به انجام نوافل و نماز، احیا برپا مى کرد».
شیخ حسنعلى درباره راه و روش عرفانى خود در جواب نامه یکى از سادات دزفول مى نویسد:
«عرض مى شود به تمام احبّاء اظهار فرمایید که طریقه ى فلانى غیر از طریقى است که شنیده اید، همه بدانید که طریقه ى حقیر، طریقى است که تمام مطالب شرع را نهایت اهتمام است خلاف باقى طرق که به مطالب شرعیه خیلى بى اعتنا هستند. در طریقه ى حقیر، خصوصاً نماز خیلى مورد توجّه است که هرچه زحمت و توجّه است، به نماز معطوف دارید.
و اعلموا رحمکم الله انّ مدار الامور یدور على ثلثه اشیاء: التّسهر و اکل الحلال و التوّجه فى الصّلاة و حضور القلب فیه بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ى ما بر سه چیز است شب زنده دارى، لقمه ى حلال و توجّه به نماز، بویژه نماز اوّل وقت و حضور قلب در آن[10]».
او در جاى دیگرى مى فرماید:
«روح طریقه ى حقیر، توجّه به نماز و معانى و نکات آن درجه به درجه است یعنى اشخاصى که مایل به طریقه ى حقیر هستند، اوّل باید معانى صورى نماز را بفهمند بعد تأویلاتى که ]در مباحث قبل [عرض شد و بعد نکاتى دیگر، به همان نحو که مولانا الصّادق(علیه السلام) در کلمه ایّاک نعبد کررّها حتّى غشى علیه یعنى آن قدر تکرار فرمودند که حال بیهوشى به آن حضرت دست داد نه این که بى اعتنایى به احکام شرع باشد و تمام توجّه به اذکار معطوف گردد. حقیقت را باید از شریعت تحصیل نمود. حقیر طالب این مقام و سالک این راه بوده و بستگان این حقیر را نیز اعلام کنید که حقیقت را که ما در طلب آنیم، باید از شریعت تحصیل کنیم به همان نحو که ائمه(علیهم السلام)رفتار نمودند[11]».
کرامات
یکى از دلایل عمده مشهور شدن حاج شیخ حسنعلى اصفهانى، کرامات بى شمار وى بوده است که خاص و عام به طور مستقیم شاهد آن بوده اند.
آیت الله مرعشى نجفى در کتاب «المسلسلات فى الإجازات» در این باره مى نویسد:
«او در بین مردم به مستجاب الدّعوة بودن شناخته شده بود و بسیارى از حاجت مندان و بیماران به او پناه مى بردند پس او براى آنها دعا مى کرد یا براى آنها دعاها و حرزهایى مى نوشت و به این وسیله، گرفتارى آنها برطرف مى شد و بیماران آنها شفا مى یافتند و با این وجود، در کمال تواضع و فروتنى بود و هیچ ادعایى نداشت و نمونه بارز زاهدانى بود که تنها به خدا توجّه دارند و از امور دنیوى دور هستند[12]».
میرزا عبدالرحمن مدّرس، از اساتید مرحوم شیخ حسنعلى، درباره او چنین مى نویسد:
«حاج شیخ حسنعلى بن على اکبر، از اعلام بزرگوار و پاکان روزگار، نفس گرم جذّابش هر مریضى را شفا و هر درد را دوا بود. در شهرهاى خراسان، بلکه سایر از شهرهاى ایران شهرتى بسزا داشت و گرفتاران و دردمندان از وضیع و شریف به آستانه او متوجّه و فیضى مى بردند و هنوز هم در محافل و مجالس وصف دستورات و انجیرهاى دعا خوانده او که شافى دردها بود و خانواده ما هم از آن نعمت مرزوق بودند، زبانزد خاص و عام است. مردم از همه طرف براى اخذ حوائج بدان مقام پناهنده مى شدند و بسى از دردها که دکتران حاذق از بهبود آن عاجز بودند، با نفس گرم خود شفا مى داد[13]».
کرامات آن عارف بزرگ، هم از حیث کمّیت و هم از حیث کیفیّت، قابل توجّه است و این عنایات، شامل بزرگان، علما، استادان و شاگردان حاکمان، و صاحب منصبان و عموم مردم، به ویژه سادات بوده است.
ویژگیهاى اخلاقى
1. خدمت به مردم
در نظر مردان الهى و عالمان ربّانى و به ویژه شیخ حسنعلى اصفهانى، خدمت به مردم و برآوردن حاجات آنان و تواضع و فروتنى در برابر آنان، از عالى ترین مصادیق عبادت خدا به شمار مى رود. هیچ گاه درِ خانه شیخ حسنعلى به روى بیماران، گرفتاران و مستمندان بسته نمى ماند و از این که مردم وقت و بى وقت براى حل مشکلات خود به منزل شیخ مراجعه مى کردند، چهره درهم نمى کشید و حتى غیر مسلمانان از الطاف او برخوردار بودند و براى برآورده شدن حوایج خود به او متوسل مى شدند.
چنانچه کسى اندک آشنایى با سیره و روش آن مرد الهى داشته باشد و با حکایات و کرامات آن سالک خدا آشنا باشد، برایش آشکار و هویدا است که مهم ترین دغدغه او حل گرفتارى هاى مردم بوده است.
فرزند وى در این باره مى نویسد:
«مرحوم پدرم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى ـ اعلى الله مقامه ـ در کلیه ساعات روز و شب، براى رفع حوایج حاجتمندان و درماندگان، آماده بودند.
روزى عرضه داشتم: خوب است براى مراجعه مردم، وقتى مقرّر بشود. فرمود: پسرم! لیس عند ربنا صباح و لامساء آن کس که براى رضاى خدا، به خلق خدمت مى کند، نباید که وقتى معین کند.
پدرم در ابتداى شب ها پس از انجام فریضه، به نگارش پاسخ نامه ها و انجام خواسته هاى مراجعان مشغول و سپس مدّتى به مطالعه مى پرداختند. از نیمه هاى شب تا طلوع آفتاب به نماز و ذکر و نوافل و تعقیبات سرگرم بودند. پس از طلوع خورشید، اندکى استراحت مى فرمودند و بعد از آن تا ظهر به ملاقات و گفتگو با مراجعان و تهیّه و ساخت دارو براى بیماران مى نشستند و بالاخره عصرها براى تدریس به مدرسه مى رفتند و پس از آن نیز به پاسخ گوئى و رفع نیازمندى محتاجان و گرفتاران مشغول بودند[14]».
در جاى دیگر مى نویسد:
«به بیمارى دچار شدم که همه طبیبان از معالجه ام عاجز بودند و از حیاتم قطع امید شد.
پدرم که عجز طبیبان بدید، اندکى از تربت طاهر حضرت سیّدالشهدا ـ ارواح العالمین له الفداء ـ به کامم ریخت و خود از کنار بسترم دور شد. در آن حالت بیهوشى، دیدم که به سوى آسمانها مى روم و کسى که نورى سپید از او مى تافت، بدرقه ام مى کرد چون مسافتى اوج گرفتم، ناگهان، دیگرى از سوى بالا فرود آمد و به آن نورانى سپید که همراه من مى آمد، گفت: دستور است که روح این شخص را به کالبدش بازگردانى زیرا که به تربت حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) استشفا کرده اند. در آن هنگام، دریافتم که مرده ام و این روح من است که به جانب آسمان در حرکت است و به هرحال، همراه آن دو شخص نورانى به زمین برگشتم و از بیخودى به خود آمدم و با شگفتى دیدم که در من اثرى از بیمارى نیست لیکن همه اطرافیانم به شدّت منقلب و پریشانند.
پس از چند روز، هنگامى که در خدمت پدرم به شهرى رفتیم، واقعه را حضورشان عرض کردم فرمودند: «مقدّر بود که یکى از ما دو نفر از جهان برویم و اگر تو مى رفتى، من پانزده سال دیگر عمر مى کردم و چون مقصد و مطلوب من از حیات در این دنیا جز خدمت به خلق خدا نیست، ترجیح دادم که خود رخت بربندم و تو که جوانى و به خواست خداوند، مدّتى درازتر در جهان خواهى زیست، زنده بمانى. اینک بدان که من مرگ را براى خود و حیات را براى تو خواستم تا آن که در طول زندگى، پیوسته با قصد قربت، به مردم خدمت کنى و هرگاه در اینکار مسامحه و غفلت ورزى، سال آخر عمرت خواهد بود».[15]
او همیشه به دوستان و نزدیکان توصیه مى کرد که خدمتگزار مردم باشند و براى حلّ گرفتارى به فقرا صدقه بدهند یا چیزى نذر کنند از جمله در جواب نامه آنان که از او توصیه اى مى خواهند، با بیان حکایت هایى از زندگى حضرت عیسى(علیه السلام) و روایتى از وصایاى مولى على(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) آنها، را به خدمت مردم سفارش مى نماید.[16]
خدمت به سادات
شیخ حسنعلى و پدر گرامى اش، خود را وقف خدمت به اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و فرزندان آنان کرده بودند، به طورى که از حکایات زندگى آن عالم ربّانى فهمیده مى شود، او نسبت به خدمت به سادات، اهتمام ویژه اى داشته است به طورى که در آخرین روز عمر خویش، در وصیّت خود چنین فرمود:
«بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزّل مقام بنده خدا مى شود و به عکس اتیان، مستحبات، مرتبه او را ترقّى مى بخشد. بدان که در راه حقّ و سلوک این طریق، اگر به جایى رسیده ام، به برکت بیدارى شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است ولى اصل و روح این اعمال، خدمت به ذرارى ارجمند رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)است».
سپس فرزندش را به اداى نمازهاى یومیّه در اوّل وقت و تلاش در انجام حوایج مردم سفارش کرده، مى گوید:
«سوم آن که سادات را بسیار گرامى و محترم شمارى و هرچه دارى، در راه ایشان صرف و خرج کنى و از فقر و درویشى در این کار پروا منمایى».[17]
زهد و ساده زیستى
یکى از جلوه هاى بارز شخصیت عالم فرزانه شیخ حسنعلى، زهد و بى اعتنایى نسبت به دنیا و مظاهر دنیوى بوده است. وى از مناصب دنیوى دورى مى کرد و پیوسته به یاران و دوستان سفارش مى کرد که از این مناصب پرهیز کنند و از دست دادن آن را مهّم ندانند.
هجرت او به شهرهاى مختلف ـ به ویژه در دوران جوانى ـ حکایت از آن دارد که او از تعلّقات دنیوى آزاد بوده است. او پیوسته از دنیا طلبان و شیفتگان دنیا و از آن دسته عالمانى که دین را وسیله کسب افتخارات دنیوى قرار مى دادند و از مردمى که براى رسیدن به مقاصد خود در اطراف چنین کسانى جمع مى شدند، گله و شکایت داشته، طریقه و مشرب خود را از آنها جدا مى دانست.
او عامل عمده سعادت و خوشبختى انسان را تقوى مى دانست و مى فرمود: «بالتّقوى بلغنا ما بلغنا». اگر در این راه، تقوى نباشد، ریاضت ها و مجاهدت ها جز خسران، ثمرى ندارند و نتیجه اى جز دورى از درگاه حق تعالى نخواهند داشت.
اگر آدمى یک اربعین به ریاضت بپردازد، امّا یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین هباءً منثورا خواهد گردید.[18]
وى در جواب یکى از دوستان و ارادتمندان مى نویسد:
«... مادام که چشم بر این متاع بى قدر و این دنیاى پست، دوخته دارى، بدان که معامله تو با زیان همراه و اساس معنویّت همعنان تباهى است، و روى تو در قیامت عبوس خواهد بود و گمان مبر که زیرکانه عمل مى کنى پس از این خانه هلاکت، پهلو تهى کن و روى به سوى خانه آخرت نما تا روى تو خرّم گردد و دیده ات به سوى پروردگار ناظر و روشن شود[19]».
تواضع و فروتنى
مرحوم شیخ حسنعلى اصفهانى پیوسته خود را فقیر درگاه حقّ مى دانست و مى فرمود: ما هرچه داریم از عنایت و فیض حقّ و اولیاى اوست. او در بحث عُجب مى فرمود:
«لوازم وجود از ذرّه تا به خروار و از قطره تا به قنطار، همه عکس وجود حقّ است و خلق بیچاره، معدوم صرف و هر عزّت و حرمتى که بنده در پیشگاه بارى تعالى و یا در میان مخلوق، حاصل کند، از اثر نعمت اوست».[20]
وى در جواب نامه یکى از محترمین رفسنجان مى نویسد:
«اگر کسى طالب باشد، خداوند به مضمون وعده خود» لنهدینّم سبلنا راه را به او مى نماید.
اگر در هر ورطه اى بیفتد، چون طالب راه خدا است، آن طلب او را به منزل مى رساند[21]».
بعد از ملاقات و مراوده خود با چند تن از عارفان بزرگ سخن مى گوید و به دنبال آن مى فرماید:
«گاهى بعضى اظهار طلب مى کنند مى گویم والله من خود را قابل این منصب نمى بینم الاّ اینکه چون فقها عنوان مى دارند که اگر کسى در بلدى بود که مجتهد نداشت و دست او به مجتهد نمى رسید، امّا یک نفر که بتواند «جامع عبّاسى» شیخ بهائى یا «حدیقه مجلسى» را درس بگوید و توضیح دهد، تکلیف مردم آن است که تا وقتى که به مجتهدى برسند، مسایل را از او اخذ کنند، حقیر به این عنوان گاهى دوستان را که طالب راه، خدا مى بینم و مشاهده مى کنم که دست آنها به کسى نمى رسد، مطالبى را که از بزرگان شنیده ام، به آنها مى گویم والاّ خداوند مى داند که ابداً خود را قابل ارشاد و هدایت نمى دانم...».[22]
دستورالعمل هاى اخلاقى ـ عرفانى
شیخ حسنعلى اصفهانى، با این که در کمال تواضع و فروتنى، پیوسته از دادن دستورالعمل به صورت مستقیم پرهیز مى کرد، ولى به گفته خودش، گاهى از جهت وظیفه و نبود دیگران، آن هم براى نزدیکانى چون فرزندش و یا سادات ـ به علت احترامى که براى آنها قائل بود ـ خواسته آنان را اجابت مى کرد و توصیه اى مى فرمود که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
در جواب نامه هاى یکى از سادات دزفول مى نویسد:
«مکرر به شما عرض شد که این عرایض بنده از من نیست بلکه از شخص بزرگى است که به نیّت او مى گویم:
1. پیامبرى در مناجات عرض کرد: ربّ أین الطّریق الیک یعنى پروردگارا! ره به سوى تو کدام است؟ خطاب رسید: دع نفسک و تعال یعنى نفس خویش را رها کن و بیا.
2. از اوایل تکلیف که مأمور به صوم ایّام البیض و قرائت آیه «قل انمّا» شدم و در این سه روز سه هزار مرتبه بر این قلب قاسى آیه «فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً» قرائت مى شد، تاکنون هواى ملاقات از سر حقیر بیرون نرفته، باید ترک دنیادارى نمود لعل الله یحدث بعد ذلک امراً.
3. تا آنجا که مى توانید در امر نماز اوّل وقت و حضور قلب در نماز و تلاوت چند آیه از قرآن با تدّبر در معانى آن در سحرها مداومت نمایید.
4. عمده نظر در دو مطلب است یکى غذاى حلال، دوم توجّه به نماز و اصلاح آن. اگر این دو درست باشد، باقى درست است.
5. عمده همّ حقیر، اصلاح قلب است و ذکر یا حىّ یا قیوّم سحرگاه، براى همین است.
6. بین الطّلوعین را به چهار قسمت تقسیم کنید یکى اذکار و تسبیح، دیگرى ادعیه، سوم قرائت قرآن و بالاخره فکرى در اعمال روز گذشته. اگر موفق به طاعتى بوده اید، شکر کنید و اگر خداى ناکرده ابتلا به معصیتى یافته اید، استغفار کنید.
7. دیگر آنکه هر روز صدقه دهید ولو به وجه مختصر.
8. شب ها قدرى در بى اعتبارى دنیا و انقلاب آن فکر کنید و ملاحظه کنید که دنیا با اهل دنیا چگونه سلوک مى کند.
9. امر بفرمایید به تدّبر و تفکّر در آیات آخر سوره مبارکه فرقان که با این آیه شروع مى شود «وعباد الرّحمن الذّین یمشون على الأرض هونأ و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» ببینید که خداوند اشخاص را که به خود نسبت داده است، صفاتشان را چگونه بیان مى کند.
10. هر قدر بتوانید، خود را به آداب مؤدّب نمایید.
11. به هر نحوى که باشد، وصیّت خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیهم السلام) و مشایخ کرام را که تقوى باشد، از دست ندهید.
12. همانطور که مسایل طهارت و شکیات و سهویات و قرائت باید پیش اهلش درست شود، عقاید نیز به طریق اولى چنین است».[23]
وفات
شیخ حسنعلى اصفهانى نخودکى، پس از عمرى خدمت به مردم و کسب مراحل عالى کمال، سرانجام در هفدهم شعبان سال 1361 ق. جهان فانى را وداع گفت و به دیار باقى شتافت. جمعیّت زیادى از مردم ایران در شهرهاى مختلف و شهر مقدّس مشهد، در مرگ او به سوگ نشستند. او از جمله مردان بزرگى بود که مقام مرگ اختیارى را کسب کرده بود و دو ماه قبل از رحلتش، اطرافیان و فرزندش را از روز مرگش آگاه کرد و حتّى یک بار قبل از تاریخ فوت، روح بلندش از بدن خارج شد امّا با توسل به امام على بن موسى الّرضا(علیه السلام)، براى انجام برخى وصایا، دوباره حیات ظاهرى یافت. او در روزهاى آخر عمر، جز سادات، کسى دیگرى را بر بالین خود راه نمى داد.
پیکر مطهّرش روى دست هزاران نفر از ارادتمندان سوگوارش تا ده سمرقند تشییع شد و در آن جا بر حسب وصیتش در آب روان غسل داده شد و سپس همراه با برپایى و راه اندازى دسته هاى بزرگ سینه زن تا حرم شهر رضوى تشییع گردید و در صحن عتیق، کنار ایوان عبّاسى به خاک سپرده شد. یکى از نکات آموزنده و زیباى روزهاى پایان حیات وى این بود که حتّى در زمان کسالت، همه شب تا بامداد بیدار مى ماند و گاهى شب با خود این دو بیت را زمزمه مى کرد:
زمانه بر سر جنگ است، یاعلى مددى *** کمک زغیر تو ننگ است، یا على مددى
گشاد کار دو عالم، به یک اشاره توست *** به کارها چه درنگ است، یا على مددى
او یک عمر عشق على(علیه السلام) در سر داشت و سرانجام با ذکر یا على مددى، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
[1]. نشان از بى نشانها، ج 1، على مقدادى اصفهانى، ص 16 این کتاب، مهمترین منبع نگارش مقاله است، بدین وسیله از تلاش نویسنده محترم سپاسگذارى مى شود.
[2]. همان، ص 23 ـ 30.
[3]. مجله حوزه، سال اوّل، شماره 11 نشان از بى نشانها، ج 1 ص 11.
[4]. نشان از بىنشانها، ج 1 ص 19.
[5]. به نقل از حجةاالاسلام والمسلمین محمّدعلى رحیمیان فردوسى.
[6]. المسلسلات فى الاجازات، آیت الله مرعشى نجفى ص 307.
[7]. نشان از بى نشاها، ج 1 ص 19.
[8]. نشان از بىنشانها، ج 1، ص 18.
[9]. المسلسلات فى الاجازات، ج 2 ص 308.
[10]. نشان از بىنشانها ج 1 ص 126.
[11]. همان، ص 129.
[12]. المسلسلات فى الاجازات، ج 2، ص 307.
[13]. تاریخ علماى خراسان، میرزا عبدالرّحمن مدّرس، ص252.
[14]. نشان از بى نشانها، ج 1، ص 23 ـ 24.
[15]. همان، ص 27.
[16]. همان ص، 106.
[17]. همان، ص 31.
[18]. نشان از بىنشانها، ج 1، ص 31.
[19]. همان، ص 110.
[20]. همان، ص 406.
[21]. همان، ص 120.
[22]. همان.
[23]. همان، ص 129 ـ 134.