موسی شراره عاملی(1267- 1304قمری)
عنوان مقاله: شعله ی بیداری
نویسنده: سید علی آقائی
شراره ای درخشید[1]
سال 1267 هجری قمری[2]، خاندان شراره را بشارت دادند به پسری نو رسیده که شراره ی دگری بود از عشق در آل شراره.[3]
آل شراره بیت علم در جبل عامل بود. از آنان شیخ محمد حسین بسیار معروف بود. کودک نورسیده را موسی نام نهادند. شیخ محمد امین شراره، پدر موسی، از اهل علم و فضل و تقوا و صلاح بود. او پس از تحصیل علوم دینی در نجف اشرف و رسیدن به جایگاه اجتهاد، بر وطن خویش بازگشته بود و سال ها در جنوب لبنان، نقطه ی پرگار علمی آن مناطق بود و به تبلیغ و ارشاد و اجرای احکام شرع می پرداخت.[4]
اکنون زمان آن فرا رسیده بود تا چراغ خانه اش همچنان به نور علم و فقاهت روشن بماند. خاندان شراره که ساکن در «بنت جبیل»[5] بودند، اکثراً اهل علم بودند، بالطبع موسی نیز به جذبه ی علم گرفتار شد.
موسی بعد از حفظ قرآن طی پنج ماه، تحصیلات مقدماتی خود را در علوم صرف و نحو و معانی و بیان، منطق و...در همان شهر، نزد پدر بزرگوارش آغاز کرد.[6]
شیخ محمد امین می دانست برای پیشرفت فرزندش باید او را رهسپار عزلت کند تا دو بال علم و تقوا در کنار هم رشد کنند. بنابراین پس از تحصیل قسمتی از مقدمات علمیه موسی را تشویق کرد تا راهی نجف شود و در محضر علمای بزرگ نجف زانوی تلمذ بزند.
ورود به شهر فقاهت
موسای جوان، با آن که بیست سال بیش تر نداشت، در سال 1288 هجری قمری[7] به سوی نجف اشرف ترک دیار کرد. او می رفت تا در بلد فقاهت، مانند اسلاف خویش، چنته(سینه) خود را پر کند تا هنگام بازگشت به وطن، همانند خاندان بزرگوارش، مأمن و پناهگاه و مصلح امور مردم گردد. [8]
اساتید ایشان در نجف
1 ـ شیخ مهدی شمس الدین عاملی[9]
2 ـ آیت الله شیخ محمد علی خوانساری. کتاب رسائل شیخ انصاری را تدریس می کرد.
3 ـ آیت الله شیخ ملا علی همدانی. کتاب قوانین را نزد ایشان خواند.
4 ـ آیت الله شیخ محمد حسین الکاظمی در فقه[10]
5 ـ آیت الله شیخ محمد تقی ایروانی در حکمت[11]
6 ـ آیت الله شیخ عبدالحسین طریحی در فقه و اصول[12]
7 ـ آیت الله شیخ محمد تقی گلپایگانی در حکمت و فلسفه[13]
8 ـ آیت الله شیخ ملاحسین قلی همدانی در اخلاقی و سلوک[14]
9 ـ آیت الله شیخ ملا محمد کاظم آخوند خراسانی در اصول[15]
شیخ موسی در جبل عامل ملازم و همراه شیخ جعفر بن علی آل مغیر بود. ایشان مشهور به حسن تدریس در میان فضلا بود.
در نجف برخی از قسمت های کتاب رسائل را نزد شیخ مرتضی انصاری، رحمه الله علیه، تحصیل کرد و بقیه ی اصول را نزد مرحوم آخوند خراسانی، رحمه الله علیه، به پایان رساند.
البته شروع هر درسی برای شیخ تا پایان آن همراه با دقت و تحقیق به انضمام کلام شارحان معروف آن درس بود.[16]
جوانی بلند آوازه
همنشینی با چنین اساتید ارجمندی در حوزه ی علمیه ی شورانگیز آن زمان نجف اشرف، باعث شد شیخ موسی به مرحله عالی اجتهاد و فقاهت برسد.
او از نیکان عصر خویش و از قله های علم محسوب می شد. در همه ی علوم اسلامی فاضل بود، خصوصاً در فقه و اصول و ادبیات عرب. ایشان جایگاهی بود برای آرامش حکمت و مأمنی بود لبریز از فلسفه. حافظه ی بسیار قوی داشت و به ندرت مطلبی را فراموش می کرد. حضور ذهن او در میان طلاب زبان زد بود و کلامی متین و کوبنده و تقریری مستدّل داشت.
در زمان حضورش در عراق برای تحصیل، از هیچ یک از علمای نجف حقوقی دریافت نمی کرد و با مناعت طبع به آن چه پدرش از بنت جبیل ارسال می کرد، اکتفا می کرد.[17]
در میان هم عصرانش معروف به ادیبی متبحر و زبان آوری شهیر بود و در مباحثات با اطمینان به نفس شرکت می کرد. اهل علم و ادب او را بسیار اکرام می کردند. اجتهاد و کوشش شیخ در علم او را به شهرتی فراگیر در نجف رساند.
شیخ در اشتغال به درس از جمیع هم نوعان خویش سبقت گرفت و آوازه ی او حتی در کربلا و بغداد و کاظمین و حلّه هم شنیده می شد. هرگاه از او یاد می شد، به فقیهی اصولی و عادلی متین و باورع و ثقه تعبیر می شد. شیخ به عنوان بارزترین عالم عاملی در میان عاملی های هم دوره اش شناخته می شد.[18]
رفت و آمد با اهل عراق و اختلاط با عرب و عجم، ذوق مستعد شیخ را شکوفا کرد. جدای از فقه و اصول، ایشان در ادبیات منظوم و شعر هم دستی داشت.
مشاعرات[19] و مساجلات[20] مکتوب بین ایشان و برخی شعرای هم عصرش نظیر آیت الله سید محمد سعید حبوبی (شاعر بزرگ عراقی)، نشانه ی بلوغ شعری و قریحه ی خوش شیخ موسی شراره است.
در زمان اقامت در نجف اشرف، حتی مجالسی را به عنوان شب شعر برگزار می کردند. شیخ محمد حرزالدین در کتاب معارف الرجال نقل می کند:
«شیخ موسی از علمای برگزیده ی نجف بود که ما از ایشان کسب فیض می کردیم. برخی شب ها بر روی قبه ی یمانی غربی در نجف همراه عده ای از اهل فضل، از جمله شهید سید مهدی حکیم و سید محمد سعید حبوبی نجفی به مذاکره و مشاعره می پرداختیم.».[21]
مطلع شعر معروف ایشان که برای فرزندش سروده بود چنین است:
و ذا حسن الاخلاق من خیر دوحه
|
و خیر بطون انتجه عقامها[22]
|
بازگشت به زادگاه پدری
شیخ موسی، پس از ده سال، از خامی به پختگی رسید. حشر و نشر با علمای زبدۀ نجف و کسب کمالات، موسای جوان را کم کم آماده ی بازگشت به «بنت جبیل» می کرد تا به شیعیان جنوب لبنان خدمت کند.
اما سرنوشت این گونه رقم زد که شیخ زودتر به وطن بازگردد. شیخ موسی شراره در نجف به ناراحتی سینه یا بیماری سل[23] دچار شد، به گونه ای که اگر مداوا نمی کرد، این بیماری به حنجره اش نیز آسیب می رساند. هنگامی که به پزشکان مراجعه کرد، همگی توصیه کردند که یا هر چه سریع تر معالجه را شروع کن یا از نجف کوچ کن و به جایی نقل مکان کن که آب و هوای خوبی داشته باشد.
شیخ توصیه ی دوم را قبول کرد زیرا نسبت به اولی آسان تر بود و او نیز قصد مراجعت به وطن را داشت.
بسیاری از اهل علم و دوستان شیخ حاضر شدند اموال گران بهای خویش را به شیخ هدیه دهند تا خرج معالجه خویش کند، ولی او نپذیرفت. شیخ محمدحسن آل یاسین کاظمی گفته بوده:
«به خدا اگر معالجه شیخ متوقف بر این باشد که عمامه از سر بردارم و بفروشم، این کار را می کنم.».[24]
با این حال شیخ زیر بار نمی رفت و تصمیم گرفته بود به دیار خود بازگردد. در سال 1298 قمری[25] با آنکه فرزندش عبدالکریم، ده ماه بیش تر نداشت، به سوی لبنان حرکت کرد تا زکات علم خویش را در موطن خود پرداخت کند و به تربیت طلاب دینی و نیز رتق و فتق امور مردم بپردازد.[26]
شیخ اصلاحات
با ورود شیخ به شهر «بنت جبیل»، شهر دچار دگرگونی و دست خوش تغییر شد. شیخ موسی شراره به جدیت و با عزمی راسخ به اصلاحات دینی و علمی پرداخت. بدین منظور، ابتدا مدرسه ی علمیه ای در شهر تأسیس کرد که تمام علوم دینی را شامل می شد.
علوم صرف، نحو، منطق، معانی و بیان در مقدمات، فقه و اصول در مقطع سطح، در مدرسه ی تازه تأسیس بنت جبیل تدریس می شد. این مدرسه مرکزی شد برای اجتماع و رفت و آمد کثیری از فضلای ساکن در جنوب لبنان که عده ای برای تدریس و برخی دیگر برای تحصیل علم بدین مدرسه، وارد شده بودند.[27]
از دیگر اصلاحات شیخ در بنت جبیل این بود که مجالس عزای سید الشهداء، علیه السلام، را از لوث وجود خرافات و اکاذیب، تطهیر کرد و روضه ی امام حسین را همانند مجالس عزای حسینی در عراق برپا کرد و شعر عاملی را در این مجالس سنت گذاشت و نوع قرائت این اشعار را نیز طبق سبک عراقی بنا نهاد.
شیخ مردم شهر را مجاب کرد که با توجه به فقر عمومی، پس از مرگ هر مؤمنی، خویشاوندان میت برای خیرات آن میت و شادی روحش سه روز، فقرا را اطعام کنند.
شیخ حضور زنان را در تشییع جنازه ممنوع کرد و در مجالس فاتحه خوانی مقرر کرد در رثاء اهل بیت، علیهم السلام، شعرخوانی کنند و طلاب و فضلا را تشویق می کرد ذوق خویش را تقویت کنند تا بتوانند به شعرگویی بپردازند. شیخ هنر شعر را در جهت انتشار دین به مبلغان توصیه می کرد؛ چرا که شعر به طبع انسانی بسیار نزدیک است.[28]
یکی دیگر از ابتکارات شیخ این بود که اصرار داشت در موعظه، از سخنان گهربار امیرمؤمنان علی، علیه السلام، در نهج البلاغه استفاده شود تا مؤمنان بیش تر با قرآن ناطق، یعنی علی، علیه السلام، آشنا شوند و سخنان او عمل کنند.
برخی از ذاکرین مجالس عزای محرم، کارهایی انجام می دادند از قبیل نقل روایات کذب و روضه های دروغ و برخی ارشادات خودساختگی که شیخ از این بسیار ناراحت می شد. بدین سبب بر قرائت نهج البلاغه در اول منابر و مواعظ تأکید می کرد و سنت شعرخوانی به سبک عراقی هم به عنوان روشی برای مقابله با ذاکرین متخلف بود.
به همّت عده ای از شاگردان وی، دو کتاب برای مجالس عزاداری، بر اساس روش استادشان شیخ موسی شراره، تألیف شد.
این دو اثر لواعج الاشجان و المجالس السنیة نام داشت. کتاب لواعج الاشجان مشتمل بر مقتل امام حسین بود که به وسیله ی منبریان و وعّاظ قرائت می گشت. در روضه های عمومی هم مادحین اهل بیت، علیهم السلام، از کتاب المجالس السنیه برای مداحی و ذکر استفاده می کردند.[29] تدوین این دو کتاب، حاصل تلاش سید محسن امین از علمای بزرگ لبنان بوده است.
ابتکار و تدبیر شیخ در احیای عزا، عزاداری بنت جبیل و جنوب لبنان را بسیار بهبود بخشید. تا قبل از این حرکت شیخ، مجالس عزاداری بیش تر شبیه قهوه خانه ها بود که مردم فقط برای گذران وقت و استراحت در آن شرکت می کردند. شیخ استعمال دخانیات و سخن گفتن در حین وعظ و هنگام روضه خوانی را به شدت تقبیح کرد تا این که این سنت زشت از میان مردم بنت جبیل رخت بربست.[30]
قبل از حضور شیخ در بنت جبیل، سنت در عزای امام حسین، علیه السلام، این گونه بود که ذاکرین از کتابی خطی نوشته ی یک نفر از اهل بحرین استفاده می کردند که این کتاب شامل ده مجلس بود برای ده شب.
اول هر مجلس، بامقدمه ای طولانی آغاز می شد و سپس حدیثی نقل می شد که یا دروغ بود یا به شدت با دروغ آمیخته بود. این روایات بیش تر به قصه ها و افسانه های اختراعی بشر می ماند. در این مجالس، گریاندن عزاداران بر اساس دروغ پردازی عده ای صورت می گرفت.
شیخ موسی شراره با شدت عمل، با این گونه بدعت گذاری ها و سوء استفاده ها مقابله می کرد.
از این دست روضه های «من عندی»، در این کتاب و نیز در زبان ذاکرین فراوان یافت می شد و برای مقابله با آن، دو کتاب ارزشمند تألیف شد. اما این کتاب ها نیز از روایات ساختگی مصون نماند، ولی به هر حال، آن وضع اسفناک از بین رفت و شاید اگر همان طور باقی می ماند اصل دین به مخاطره می افتاد.
شیخ، در مقتل خوانی نیز مقتل سید ابن طاووس را جایگزین مقتل ابی مخنف کرد تا روضه ی سیدالشهداء، علیه السلام، طبق صریح روایات و تاریخ باشد و ذاکران و واعظان را ملزم ساخت که روضه را از این کتاب ارزشمند نقل کنند.
این اصلاحات تا قبل از حضور شیخ در بنت جبیل ناممکن به نظر می رسید، اما شیخ موسی شراره تلاشی فراوان کرد تا رسوم ناپسند و سنت های مشروع و خرافات را از چهره ی دین بزداید. به واسطه ی منش او، شرع مبین عزت یافت و دین عزت گرفت و شهر به نور او روشن گردید.[31]
اهتمام شیخ در تربیت شاگرد
شیخ موسی جدیت عجیبی در تربیت علمی طلاب داشت. در رویه ی ایشان، تشویق و تنبیه نسبت به طلاب و شاگردانش در مورد درس بسیار دیده می شود. بدین منظور، شیخ مجالسی تأسیس کرد که به رشد علمی فضلا کمک شایانی می کرد.
یکی از مجالس شب جمعه در منزل خود وی بود. شیخ در آن مجلس، به وعظ و ارشاد می پرداخت. مجلس دیگری در صبح جمعه برگزار می گردید. طلاب و فضلای مدرسه همگی در آن اجتماع می کردند. ابتدا شیخ به موعظه می پرداخت و سپس درباره ی مسائل علمی روز بحث و تبادل نظر می شد. در آخر مجلس هم فرازهایی از نهج البلاغه خوانده می شود و شیخ آن را تفسیر می کرد.
عصر روز جمعه هم مجلس دیگری دایر بود و در آن، شیخ از طلّاب امتحان می گرفت. البته مورد امتحان کسانی بودند که دروس خود را نزد اساتید دیگر می خواندند. هر کسی که در امتحان به سؤالات پاسخ صحیح می داد، از سوی شیخ تشویق می شد و اگر احیاناً طلبه ای در پاسخ دادن دچار اشکال می شد، شیخ او را ملامت می کرد و جمله معروف خودش را می گفت: «الحق فی هذا علی شیخک!! ایراد بر استادت وارد است.». حتی اگر استاد آن شخص نیز در مجلس بود، شیخ موسی، ابایی از طرح انتقاد خود نسبت به شاگرد نداشت.
سید محسن امین نقل می کند:
«روزی در یکی از همین مجالس، یکی از بزرگان رند و ظریف حوزه به نام شیخ محمد مغنیه حضور داشت. وقتی ملتفت شد که شیخ به مقصران این جمله را می گوید، خطاب به شیخ گفت: پس ایراد استاد بر گردن کیست؟.
شیخ موسی بلافاصله پاسخ داد:« ایراد استاد، بر شما وارد است؛ زیرا، شما بزرگان کوتاهی کرده اید که کار ما به این جا کشیده شده.همیشه از ریشه ی شاخه می روید.».[32]
شیخ موسی توجه بسیاری به شاگردان مدرسه ی خویش داشت تا در فراگیری و تحصیل علم به سر حدّ کمال برسند. بنابراین تلاشی خستگی ناپذیر داشت تا کسی در درس خواندن دچار مشکلی نگردد.
فراهم بودن امکانات لازم برای محصلان و داشتن اساتید متبحر و مجرب در دروس، از تمایزات مدرسه ی شیخ در بنت جبیل بود.
در مورد فضای دقیق علمی حاکم بر مدرسه و نوع تدریس موفق ایشان، آقای سید محسن امین نقل می کند:
پس از وفات شیخ موسی شراره، طلاب مدرسه به اطراف و اکناف متفرق شدند. البته در آن جا عادت چنین بود که با پایان یافتن عمر صاحب مدرسه، عمر مدرسه نیز به پایان می رسید. من هم پس از وفات شیخ به دروس دیگر علما که از عراق آمده بودند، رفتم، ولی دیدم غیر از علم تحت اللفظی چیز دیگری نمی دانند. گاهی آن چه من به سهولت می فهمیدم، آن اساتید در فهمش دچار مشکل می شدند. وقتی از برخی اساتید می خواستم که شروحی اضافه بر درس برایم بگویند، اظهار عجز می کردند.».
شیخ موسی در دوره ی تحصیل خود همراه هر کتاب، کلام محشین آن را نیز مطالعه می کرد و این سنّت را نیز در مدرسه ی خود باب کرده بود. طبیعی است که بعد از وفات او، شاگردان از تدریس هر استادی، رضایت خاطر نداشته باشند.[33]
تجمع علم و اخلاق
به اذعان هم عصران شیخ و شاگردان خاصه و عامه ی او، شیخ موسی با آن که پلّه های ترقی را به سرعت طی کرده بود و جایگاه علمی و ادبی والایی در میان فضلا نجف داشت، بسیار فروتن و متواضعانه با دیگران برخورد می کرد.
علاقه ی وافری به حضرات ائمه، علیهم السلام، مخصوصاً حضرت سیدالشهداء، علیه السلام، داشت و به هر کجا که قدم می نهاد، سعی در زدودن رسوم خرافه و کذب از مجالس عزای ائمه، علیهم السلام، می کرد.
برای سادات احترام ویژه ای قائل بود. نسبت به درشت خویی افراد به دیده ی اغماض می نگریست. در مقابل اهل علم بسیار نرم خو بود.[34]
آقای سید محسن امین نقل می کند:
«روزی شخصی از اطرافیان شیخ به خاطر مسئله ای از ایشان ناراحت بود. قرار بود صبح جمعه در منزلش، مجلسی با حضور شیخ دایر گردد، ولی آن شخص صبح جمعه افرادی را که قصد شرکت در مجلس داشتند، به منزل راه نداد، امّا عصر در مجلس دیگر شیخ شرکت کرد. با آن که رفتار آن شخص بسیار زننده بود، ولی شیخ با مهربانی تمام از آن فرد دل جویی کرد و او از رفتار زشت خود پشیمان شد و برای جبران مافات از حاضران دعوت کرد، هفته ی آینده به منزل او بروند.».[35]
از این دست مهربانی ها و تواضع در برابر دیگران در زندگی شیخ موسی شراره بسیار یافت می شود. به سبب فضیلت و جامعیت وی در علوم دینی در میان مردم شهیر بود، به گونه ای که اگر وارد مجلسی می شد یاهمراه کاروانی به مسافرت می رفت، از آن مجلس خارج نمی شد یا از کاروان جدا نمی گردید، مگر این که همگی شیفته ی او می شدند.
شخصیت والای او از جهت تقوا و خداترسی و صلاح، همگی را به تحسین وامی داشت. صفای باطن و روحانیت جاذب و خلوص نیت او باعث محبوبیت روز افزون شیخ در میان اهل علم و فضل بود و هر کسی از ایشان یاد می کرد، به نیکی و احترام نام ایشان را می برد. در بنت جبیل مرجع تمام شئون دینی مردم بود و جایگاهی رفیع در میان مردم داشت و مردم وی را به فضل و قداست و ورع و تقوا و نیک اخلاقی و مجتهدی عادل و برآورنده ی حوائج مؤمنان می شناختند. حقیقتاً مکارم الاخلاق را باید شراره ای ناچیز از آتش شیخ دانست.
حفظ حرمت ها
روزی یکی از بزرگان اهل بنت جبیل وفات کرده بود. خویشاوندان طبق سنت شیخ، تصمیم گرفتند برای شادی روح درگذشته، طعامی فراهم کنند و فقرا را اطعام کنند. بدین سبب شیخ و گروهی از شاگردان وجیه و ممتاز ایشان را دعوت کردند تا در مجلس اطعام شرکت کنند.
شاگردان شیخ در راه آمدن به منزل صاحبان عزا، از بازار کوچک شهر عبور می کردند که یکی از شاگردان، سخنی اهانت آمیز در مورد جمع شنید، مبنی بر این که «این جماعت را ببینید که برای ولیمه می روند!». این حرف اهانت بار شخصی عامی، باعث شد که شاگردان ممتاز شیخ از رفتن به مجلس اطعام صرف نظر کنند و به جایگاه خود بازگردند.
زمان اطعام هنگامی که شیخ متوجه شد که شاگردانش نیامده اند، از تناول غذا اجتناب کرد. صاحبان مجلس که ارادت خاصی به شیخ داشتند، به دنبال شاگردان ایشان رفتند و پس از اصرار فراوان توانستند رضایت آنان را برای حضور در مجلس جلب کنند و با احترام آنان را به مجلس اطعام آوردند.[36]
این موضوع نقل محافل شهر بود که عالم وارسته ی شهر چه قدر به فضلا و اهل علم احترام می گذارد.
شاگردان
مقام علمی عظیم و اخلاق زیبا و سرشت پاک و دقت فراوان بر مواظبت از شاگردان و مهربانی شیخ نسبت به طلبه ها، باعث جذب بسیاری از طلاّب عاملی به مکتب وی گردیده بود.
هر کدام از شاگردان وی پس تکمیل دروس خویش با آن که دل بستگی عاطفی شدیدی به استاد خود داشتند، امّا به تشویق شیخ، به دیار خود می رفتند و وظیفه ی اصلی خویش را انجام می دادند. افراد زیر برخی از شاگردان شیخ موسی شراره می باشند:
1 ـ آیت الله سید محمد رضا فضل الله حسنی:
ایشان از افاضل وصاحب علم و ادب و شعر و نثر بود. نوشته های وی در پرتو قلم رسایش زبان زد هم عصرانش بود. ایشان از نوادگان آیت الله العظمی سید فضل الله حسنی بزرگ، فقیه نامدار جبل عامل است. و به همین واسطه، معروف به «فضل الله» می گردد.[37]
2 ـ آیت الله سید جواد بن سید حسین آل مرتضی
ایشان در سال 1266 قمری. در قریه ی «عیثا الزط» متولد شد. قسمتی از دروس مقدمات علمی را در بنت جبیل نزد شیخ موسی شراره و آیت الله شیخ مهدی شمس الدین تحصیل کرد.
به همراه برادرش سید حیدر با شیخ موسی به عراق هجرت کرد و سال 1297 قمری. برای تصدی مسئولیت زعامت مردم به زادگاهش بازگشت. ایشان عالمی فاضل و متقی بود. حسن اخلاق، نیک سیرتی، مناعت طبع، وی را در میان مردم بسیار محبوب کرده بود و در سال جمادی الاولی 1341 قمری درگذشت.[38]
3 ـ آیت الله سید حیدر بن سید حسین آل مرتضی (العاملی العیثاوی)
وی عالمی عامل، سیدی جلیل القدر و متخلق به اخلاق الله بود. همراه برادرش از شاگردان خاص شیخ موسی شراره بود. در سفر شیخ موسی به عراق از ملازمان ایشان بود.[39]
4 ـ آیت الله شیخ حسین حرّ عاملی جبعی
او فقیهی فاضل و کامل و متقی بود. بسیار سخاوت مند و کریم و بخشنده و در نهایت حسن خلق، شفقت و مهربانی بود. عطوفت او به قدری بود که وقتی خبر وفات یکی از اطرافیانش را به او دادند، بسیار گریه کرد، با این که آن فرد، ایشان را مورد آزار قرار می داد.
وی معروف به «شیخ حسین محمد» بود. او از ذریه ی شیخ محمد بن محمود مشغری، شاعر نامدار لبنان بود. او از خاندان حرّ عاملی نیست. (1266 ـ 1333قمری)[40]
5 ـ شیخ جواد بن محمد بن جواد غول عاملی
وی قسمتی از مقدمات را نزد شیخ موسی در بنت جبیل خواند و سپس در سال 1288 قمری همراه شیخ و دیگر شاگردان ایشان به عراق کوچ کرد. ایشان در سال 1290 قمری، در سن جوانی دار فانی را وداع کرد.[41]
تألیفات
آیت اله شیخ موسی شراره از علمای خوش ذوق و قریحه ای بود که تبّحر خاصی در ادبیات عرب مخصوصاً شعر داشت. اکثر مکتوبات وی به صورت منظوم است. برخی آثار باقی مانده از ایشان عبارت است:
1 ـ الدره المنظمة. منظومه ای بلند در اصول فقه جعفری.
2 ـ مواریث الفقه. منظومه ای از باب ارث در فقه ـ
3 ـ رساله ی تهذیب نفس مشتمل بر مسائل اخلاقی
4 ـ رساله ی اصول دین که شامل اصول عقاید شیعه است.
...برخی نوشته های پراکنده و خطی که شامل ردّیه هایی بر منکران شیعه و مناظراتش با مخالفان است.[42]
فرجامی چون شراره
هنوز چند سال از مراجعت شیخ به بنت جبیل نگذشته بود که اصلاحات دینی او، اهالی شهر را دگرگون کرده اکنون هنگام وداع بود، وداع شورانگیز مردم با شیخ جوان، اما بزرگ منش خویش.
سال 1304 قمری به پایان خویش نزدیک می شد. آیت الله شیخ موسی شراره بر اثر عود بیماری که در عراق گریبان گیرش شده بود، به بستر بیماری افتاد و سرانجام در یازدهم شعبان همان سال[43]، به دیدار یار و دیار باقی شتافت.[44]
شیخ موسی طبق مسمای خاندانی اش، همچون شراره ای از آتش علم و فضل و صلاح و تقوا به هوا خاست و در عمر کوتاه خویش (کم تر از چهل سال) چنان تأثیر شگرفی بر پیرامون خود گذاشت و روشنی بخش زندگی مردمان شد که با گذشت سال ها همچنان بر تارک تاریخ لبنان و بنت جبیل می درخشید.
شراره ای که نقطه پرگار فضل بود و افلاک علم به دورش می چرخیدند و حقیقتی بود که والاتر از حضیض ادراک قرار داشت. شیخ الگوی تمام فضلایی بود که دنبال سرمشق می گشتند واستادی بود که در اکثر فنون علمی مهارت داشت. آری، آن گوهری که در معادن زمینی نایافتنی بود و اخلاقش عنوانی بود برای کتب اخلاقی، دیده در نقاب خاک کشید.
پس از وفات شیخ موسی، پسرش عبدالکریم به نجف رفت و پس از تکمیل دروس خویش، با اجازه ی علمای آن زمان به زادگاه پدرش بازگشت و راه پدر را ادامه داد.
شیخ عبدالکریم کتاب الدرة المنظمة پدرش را که منظومه ای در اصول بود، شرح کرد.
شیخ عبدالکریم فرزند شیخ موسی در جمادی الآخری سال 1332 قمری به همان بیماری پدرش مبتلا شد و از دنیا برفت.[45]
[1]. شراره: (یفتح شین و راء) ریزه ی آتش که به هوا می خیزد. فرهنگ عمید؛ لغتنامه دهخدا.
[2]. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 10، ص 172، دارالتعارف للمطبوعات بیروت، 1406 هجری قمری؛ الذریعه الی التصانیف الشیعه، ج 4،
ص 166؛ شیخ محمد حرزالدین تاریخ تولد موسی شراره را 1265 قمری می داند، معارف الرجال،
ج 3، ص 56.
[3]. به نظراین نویسنده سال تولد و وفات ایشان مطابق با روایت علامه سید محسن امین در کتاب گرانقدر اعیان الشیعه است و علی رغم نظر ارزیاب محترم استاد طبسی، به علت قدمت و دقت بیش تر این اثر بر معارف الرجال، ارجاعات تاریخی صاحب اعیان الشیعه را بر معارف الرجال مقدم داشته ایم.
[4]. معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین، ج 2، صص 193 و 192، منشورات مکتب آیت الله مرعشی نجفی قم، 1405 قمری.
[5]. مؤنث این که مصغر جبل بر آن اضافه شده است. بنت جبیل در بخش غربی جنوب لبنان بوده و از دیر باز مرکز روحانیون و مبارزان مجاهد می باشد وضعیت مذهبی این شهر به سبب روحانیان بزرگ آن از تمام جنوب لبنان بهتر است این شهر به سبب کشت محصولات باغی دارای توان اقتصادی خوبی می باشد. علامه امین در کتاب «نقشه های جبل عامل» بیت جبل را به معنای «خانه خورشید» یا «خانه صنایع سفال سازی» می داند.
[6]. معارف الرجال، ج 3، ص 56؛ الذریعه الی التصانیف الشیعه، ج 4، ص 166؛ اعیان الشیعه، ج 10، ص 172.
[7]. همان.
[8]. معارف الرجال، ج 3، ص 56.
[9]. شیخ مهدی بن علی شمس الدین عاملی از نوادگان شهید اول و از بزرگان درس شیخ عبدالله نعمه بود و موسی شراره نزد ایشان کتاب قوانین را خواند. تکمه امل الآمل، سید حسن صدر، دارالأضواء بیروت، 1407قمری، ص 409.
[10]. محمد حسین الکاظمی، 1308. 1224 در کاظمین دفن گردید. از عباد و زاهدین عصر خویش بود و پس مرگ مالی از خود باقی نگذاشت و هر چه داشت انفاق می کرد. داماد صاحب جواهر بود و اجازه اجتهاد از ایشان و شیخ مرتضی انصاری داشت. صاحب کتاب هدایه الانام الی شرایع الاسلام، اعیان الشیعه، ج 9، ص 257.
[11]. معارف الرجال، ج3، ص58.
[12]. عبدالحسین طریحی از شاگردان اختصاصی شیخ مرتضی انصاری بود. شاعر ادیب و فقیهی اصولی بود. دیوان شعرش پر از مسائل فقهی اصولی و رجالی است و صاحب شروح بسیار در فقه و اصول می باشد. متوفی 1292 قمری در نجف اشرف. اعیان الشیعه، ج 7، ص 451.
[13]. محمدتقی گلپایگانی، حکیم بزرگ و شاگرد مشهور شیخ انصاری بود، دارای مصنفات بسیاری در فقه و اصول می باشد. زندگی زاهدانه ای داشت و در یکی حجره های فوقانی حرم حضرت علی(ع) زندگی می کرد و تا آخر عمر ازدواج نکرد. بر اثر طاعون در سال 1298 هجری قمری فوت کرد. معارف الرجال، ج2، ص 214.
[14]. ملاحسین قلی همدانی از حکماء سالک و عرفای بنام و فقیهی اصولی بود. از کلاس اخلاق او عرب و عجم استفاده می بردند. شاگرد شیخ انصاری بود. در سال 1311 قمری. در حالی که به زیارت امام حسین (ع) رفته بود فوت و در یکی از حجرات صحن امام حسین (ع) دفن شد. اعیان الشیعه،
ج 6، ص 136.
[15]. معارف الرجال، ج3، ص 59.
[16]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 173.
[17]. تکملة امل الآمل، ص 404.
[18]. معارف الرجال، ج 3، ص 56.
[19]. مشاعرات: جمع مشاعره، مسابقه کردن در شعر خوانی از بر. فرهنگ معین؛ لغتنامه ی دهخدا.
[20]. مساجلات: در اصطلاح شعراء آن است که دو شاعر شعری را بیت به بیت یا مصراع به مصراع بخوانند. لغتنامه ی دهخدا
[21]. معارف الرجال، ج 3، ص 58.
[22]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 342.
[23]. تکلمه امل الآمل، ص 405؛ اعیان الشیعه، ج 10، ص 172؛ معارف الرجال، ج 3، ص 59.
[24]. تکلمه امل الآمل، ص 405.
[25]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 173؛ معارف الرجال، ج 3، ص 59؛ تکلمه امل الآمل، ص 405.
[26]. اعیان الشیعه، ج 8، ص 43.
[27]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 342.
[28]. همان.
[29]. همان.
[30]. همان.
[31]. همان.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 173.
[35]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 343.
[36]. همان.
[37]. معارف الرجال، ج 3، ص 59؛ تکملة امل الامل، صص 320. 319.
[38]. اعیان الشیعه، ج 4، ص 266؛ تکملة امل الامل، ص 125.
[39]. نکلمة امل الآمل، صص 194. 193.
[40]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 477؛ تکملة امل الآمل، ص 169.
[41]. اعیان الشیعه، ج 4، ص 281؛ تکملة امل الآمل، ص 124.
[42]. معارف الرجال، ج 3، ص 59.
[43]. اعیان الشیعه، ج 10، صص 344 و 175؛ تکلمة امل الآمل، ص 406. آغا بزرگ طهرانی سال وفات شیخ موسی را 1306 قمری. ذکر کرده است. الذریعه الی التصانیف الشیعه، ج 4، ص 166. شیخ محمد حرزالدین نیز سال وفات وی را 1306 قمری. می نویسد، معارف الرجال، ج 3، ص 62.
[44]. و دفن الشیخ کما فی معارف الرجال، ج3،ص62 فی بنت جبیل حیث صرح توفی الشیخ موسی فی بنت جبیل لیلة الخمیس11 شعبان سنة 1306 قمری. واقبر هناک.
[45]. شیخ عبدالکریم شراره فرزند شیخ موسی، وقتی ده ماهه بود پدرش از نجف به بنت جبیل کوچ کرد، ایشان پس از وفات پدر بزرگوارش، زعامت مدرسه و شهر را به دست گرفت ( 1297 – 1332 قمری). اعیان الشیعه، ج 8، ص 43؛ تکلمة امل الآمل، ص 406.