آیت الله العظمى
سیدمحمدتقى خوانسارى
متوفاى 1331 ش
عنوان مقاله: بر چشمه ساران حضور
نویسنده: حسن ایدرم
از ولادت تا هجرت
در یکى از روزهاى اردیبهشت سال 1267 ق که بهار با ماه رمضان توأمان گشته بود و غنچه هاى یاد در آن مى شکفتند، در خوانسار شهرى که جاى جایش چشمه اى سر به بیرون آورده و چون نگینى سبز و بلند با دستهایى گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ مى کشد، در خانه سید اسدالله، عالم بزرگ شهر، نورسیده اى پاى در حیات نهاد که نام او را محمد تقى گزاردند
سید محمد تقى جوانه اى بود روییده بر شاخه سار تبارى که در عرصه علم و زندگى درخت تناورى را شکل داده بودند و این طلیعه نیکویى براى او به شمار مى آمد سلسله نسب او چنین بود: سید محمد تقى خوانسارى فرزند علامه سید اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سید حسین و او فرزند عالم بزرگوار سید ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمایه علامه سید حسین و او فرزند عالم فرزانه حاج میرزا ابوالقاسم
و در پایان سلسله نیز سرچشمه دانش و عصمت امام موسى بن جعفر(علیه السلام) قرار داشت
ایام مکتب آمد، سید محمد تقى در تیزهوشى گوى سبقت از همگنان ربود او در این سنین کم هم جذبه هاى معنوى را در خود احساس مى کرد او که در مکتب خط را بخوبى آموخت و قرآنى را به خط خود نوشت و آن را وقف مسجد کرد
حوزه خوانسار که در آن زمان به برکت پدران سید محمدتقى و دیگر فرزانه هاى علمى اش رونقى داشت، دومین جایى بود که سید محمد تقى در دامنش استوارى یافت و قامت راست کرد سرعت فراگیرى سید محمد تقى چنان بود که به هفده سالگى نرسیده، ادبیات عرب و دیگر پایه هاى مقدماتى علوم اسلامى را فراگرفت او در همین مدت قسمتهایى هم از فقه و اصول دوره سطح را خواند([1])
پاى درس بزرگان
خوانسارى جوان پس از مشورتهایى که با پدر کرد براى تکمیل اندوخته ها رهسپار حوزه دیرپاى نجف شد هجرت به نجف بر شتاب حرکت او افزود او در نجف پس از تکمیل درسهاى ناتمام، در درس محققان بزرگ این رشته ها حاضر شد تا جوانه هاى اجتهاد که از توانایى در تحقیق ریشه مى گیرد در او برویند خوانسارى جوان چهار سال در درس فقیه و محقق بزرگ اصولى آیت الله آخوند خراسانى شرکت کرد در کنار این آدرس به درس فقیه برجسته آیت الله سید محمد کاظم طباطبایى یزدى هم حاضر گشت بعد از ارتحال این دو او از درسهاى اصول آیت الله نائینى، آیت الله آقا ضیاء عراقى و از درس فقه آیت الله در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتیدش کوششى نکرداما آقا ضیاء عراقى - که بارها مقام این شاگردش را ارج نهاده و گفته بود «و حفظ مقام و نگهدارى شؤونات آقاى خوانسارى را مانند علماى متأخر بر خود فرض مى دانم» هنگامى که او بعدها به ایران بازگشته بود، اجتهادنامه وى را از نجف برایش فرستاد افزون بر این آقاى خوانسارى از این استاد خود اجازه روایى نیز یافته بود([2])
بر بلنداى حماسه
با شروع جنگ جهانى اول که حکومت عثمانى به نفع آلمان درگیر این جنگ شد و در صف متحدین قرار گرفت، قلمرو عثمانیها در حیطه جنگ واقع گردید در 28 آبان 1293 ق بصره و حوالى آن به تصرف قواى انگلیس درآمد موقعیتى حساس بود، دولت عثمانى از روحانیون کمک طلبید علماى شیعه با آنکه استبداد گسترده از طرف آن دولت بر جامعه اکثریت شیعى عراق روبرو بودند، نتوانستند در چنین هنگامه اى ناظر پایمال شدن سرزمین مقدس عراق شوند این بود که جمع بسیارى از مراجع فتواى جهاد دادند و چون خود در سنین پیرى بودند فرزندانشان را به نیابت خویش رهسپار نبرد کردند و گروه دیگرى از مجتهدان نیز خود راهى صحنه جهاد گشتند در ایام محرم فتواهاى شورانگیر جهاد شراره حماسه را بویژه در جان طلایه داران دانش برانگیخت و در این میان آقاى خوانسارى نیز کرسى درس و تحقیق را رها کرد و در صف رهسپاران جهاد قرار گرفت او به گروه مجاهدانى که به همراه آیت الله سید مصطفى کاشانى عازم نبرد بودند، پیوست این گروه سوار بر کشتى در رود دجله و فرات پیش تاختند و خود را به صفوف مقدم جبهه در حوالى بصره رسانیدند
آقاى خوانسارى در سنگرهاى جلو جبهه همراه با همدرسان خود آقاى سید ابوالقاسم کاشـانى و آقاى بختیارى زاده مستقر گشت او در نبرد با هـزار تیـرى که داشت و با مهارتى که در تیراندازى یافته بود سینه سپاهیان دشمن را آماج خشم ساخت و آنگاه که دشمن براى درهم شکستن مقاومت جنوب هجومى سخت را آغاز کرد او پر نشاط بود و خنده هاى بلندش تعجب دوستان را برمى انگیخت و وقتى هم که سایه رخوت بر گروهى از جنگاوران افتاد باز فریاد او که حرام بودن عقب نشینى در برابر دشمن را اعلام مى کرد، پرطنین بود و شگفت تر زمانى بود که با تنگ تر شدن حلقه محاصره دشمن مجاهدان مهیاى مرگ مى شدند و او شور نماز داشت و همگان را به آن مى خواند گویى نماز عاشورایى حسین(علیه السلام) در ذهنش زندگى یافته بود
قواى دشمن پیروزیهاى شایانى در جبهه فرات به دست آورد ولى شکست در کوت العماره پاى رفتن را از آنان گرفت و به ناچار جبهه جنگ از جنوب به شرق تغییر یافت
با اشغال بغداد که مقارن با پیروزیهاى دیگر متفقین بود، پایان جهاد فرا رسید از آن سو اشغالگران در تعقیب نیروهاى مقاومت برآمدند دستگیریهاى وسیعى آغاز گشت و سرانجام خوانسارى جوان هم که در نبرد از قسمت پا مجروح شده بود، دستگیر شد مجاهدان عرب تنها با سپردن تعهّدى آزاد گشتند اما برخورد با مجاهدان دیگر متفاوت بود انگلیسى ها از آزادى آنان اجتناب ورزیدند در این میان وساطتهایى نیز براى آزادى آقاى خوانسارى صورت گرفت ولى بى ثمر بود اشغالگران اسراى جنگى را در بندر بصره جمع نموده، آنجا یا کشتى هایى به اسارتگاههاى خود در مستعمراتشان فرستادند و آقاى خوانسارى و قریب چهارصد تن دیگر از اسراء به جزیره سنگاپور برده شدند چهار ماه طول کشید تا کشتى آنان در آن سرزمین پهلو گرفت در سنگاپور، اسرا در زندانى صحرایى قرار داده شدند در این زندان گروهى از مردمان وحشى جزیره نیز به نام کوکا به چشم مى خوردند آنها به آدمخوارى معروف بودند از آن رو هرروز صبح که شیفت زندانبان عوض مى شد اسرا سرشمارى مى شدند در آن محیط خشک آقاى خوانسارى به تلاش علمى روى آورد او علاوه بر تدریس منطق و حکمت، خود نیز به آموختن پرداخت و توانست زبان انگلیسى را از یک راجه هندى بیاموزد رئیس زندان که متوجه مقام علمى او شده بود با توجه به آشنایى او به زبان انگلیسى از او خواست کتابى گمراه ساز را ترجمه کند او با آنکه روزهاى سختى را پیش روى خود داشت با این درخواست مخالفت نمود و شاید هم براى انتقام از این سرسختى بود که زندانبانان قصد جان او را کردند او خود در این باره گفته است:
«روزى همه به بیرون رفته بودند و من تنها بودم زندانبانان حیوانى وحشى را از آن دم در بر درون زندان ول کردند حیوان جستى زد و بسرعت به طرف من آمد خیلى نزدیک شد اما کارى به من نداشت به دم در رفت و دو مرتبه برگشت چند دفعه این کار را انجام داد ولى کارى با من نکرد»
بعدها که راجه هندى آزاد شد در آزادى آقاى خوانسارى کوشید در نتیجه آقاى خوانسارى نیز پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت، آزاد گشت([3])
مرجعیت
آیت الله خوانسارى بعد از رهایى از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت پس از آن، آوازه حوزه نوبنیاد سلطان آباد اراک، در او شیفتگى نخستین را زنده ساخت و از همین رو در حوزه سلطان آباد به احترام آیت الله حائرى در درسشان شرکت جست و خود نیز جداگانه به تدریس فقه، اصول و حکمت پرداخت دیرى نگذشت که او توجه آیت الله حائرى را به خود برانگیخت آقاى خوانسارى در سلک یاران نزدیک و مشاوران برجسته (هیأت استفتایى) آیت الله حائرى قرار گرفت وى در پى این نزدیکیها نقش برجسته اى در شکل گیرى حوزه علمیه قم ایفا کرد و مشوقى در هجرت آیت الله حائرى به قم بود در سال 1315 ش حوزه قم در ماتم از دست دادن بنیانگذارش به سوگ نشست در آن موقعیت خطیر آیت الله صدر و آیت الله حجت و همچنین آیت الله خوانسارى که سه تن از شاگردان و یاران برجسته آیت الله حائرى بودند، براى تصدى مسؤولیت حوزه و عهده دارى رهبرى دینى مردم مورد توجه قرار گرفتند در این میان آیت الله خوانسارى با شایستگى هاى فراوان اخلاقى و علمى که داشت پیشگام نگشت، اما شیخ محمد صدوقى و شیخ مجتبى عراقى و تنى چند از دوستانشان در پاگیرى مرجعیت ایشان تلاش ورزیدند درس خارج براى ایشان تدارک گردید و قرار شد ادامه درس استادش حائرى را بگوید رفته رفته این شخصیت برجسته مورد اقبال جامعه ایرانى قرار گرفت و با طرح جواز رجوع در مسائل احتیاطى به ایشان از طرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى دامنه مرجعیت او گسترش یافت اما با این همه او آیت الله صدر و آیت الله حجت براى حاکم نمودن وحدت رهبرى دینى مردم و زدودن شائبه هاى تفرقه، آیت الله بروجردى را به قم خواندند و با اصرار زیاد او را بر این مسند نشاندند
سالهاى طولانى تدریس آیت الله خوانسارى که از حوزه نجف آغاز گشت، جمع زیادى از آموختگان فضل او را همراه داشت در سالهاى آخر تدریس هم درس خارج او چنان با عمق و دقت طرح مى شد که تنها شایستگانى چند یاراى حضور در آن را یافتند آثار علمى ایشان غیر از آن رساله هاى فتوایى که نظریات فقهى ایشان را در بر داشت، تقریرات درسهاى خارجى بود که شاگردانش جمع آورى کرده بودند از آن جمله درس طهارت ایشان بود که به همّت شاگرد برجسته اش آیت الله محمدعلى اراکى و درس صلوة که از سوى شاگرد فرزانه دیگرشان آقا مجتبى عراقى نگارش یافت([4])
نماز
نماز آیت الله خوانسارى حدیث شگفتى داشت در او چنان باور خدا تجلّى کرده بود که در نماز حجاب بر مى کشید و روحش به بهشت یاد درمى آمد او خود در این باره چنین گفته بود: در نماز که مى ایستم مثل این است که باخدا شفاهى صحبت مى کنم و انگار رخ به رخ هستم در پى نمایاندن این چهره معنوى او بود که با درخواست جمعى از دل باوران، آیت الله سید احمد خوانسارى، برقرارى نماز جماعت فیضیه را به او واگذاشت در این نماز پرشکوه حتى مقدسانى که تردیدشان در عدالت امامان جماعت بسیار بود و به هرکس اقتدا نمى کردند، بى هیچ واهمه اى با او به نماز مى ایستادند بعضى از شبها هم که آقاى خوانسارى نمى آمد آیت الله (امام)خمینى که از اساتید بنام حوزه بود اقامه نماز مى کرد از آن رو که نماز جمعه در نظرگاه فقهى آیت الله خوانسارى واجب احتیاطى بود در حوالى سال 1320 بعد از سالیان سال این نماز متروک و مهجور مانده بود، از سوى آن فقیه بزرگ در مدرسه فیضیه بپا شد بعدها فیضیه هم گنجایش خیل آن همه مشتاقان نداشت براى همین، مکان نماز به مسجد امام حسن عسکرى(علیه السلام)انتقال یافت برگزارى این نماز چنان پرتأثیر شد که به دنبال آن در بیشتر شهرها نماز جمعه جانى تازه گرفت([5])
نماز باران
یکى از حوادث مهم که از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دینى، نماز بارانى است که او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونه اى ملموس آشکار کند در شهریور 1320 که متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند در آن موقع موجى از قحطى و نابسامانى در کشور به راه افتاد قسمتى از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتى کنترل شهر در دست آنان قرار گرفت اشغال هنوز ادامه داشت که زمینهاى مساعد و وسیع شهر قم - که به صورت دیم کشت مى شد - با گذشت دو ماه بهارى از سال 1323 هنوز تشنه بودند با بروز این خشکسالى موقعیت غذایى مردم بحرانى شد اهالى قم، چاره در خواندن نماز باران دیدند آنان به جستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواستن را معنى بخشد مردم راهى خانه هاى آقایان صدر، حجت و خوانسارى شدند آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفه هاى شرعى خود را بجا آورید، آسمان و زمین دستهایشان بر شما گشوده خواهد بود اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است به همین علت اطلاعیه هایى در سطح شهر نصب گردید که آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند گروهى ایشان را از پایان بد کار بیم دادند اما او گفت حالا که چنین شده، خواندن این نماز بر من تکلیفى است و هرچه صلاح باشد همان واقع خواهد شد با نزدیک شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزه هاى این حرکت بدبین نمودند تا جایى که این نیروها در پوششى دفاعى رفتند در روز موعود، جمعیت از گوشه و کنار شهر روانه شدند تا به صحراى خاکفرج که در نیم کیلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوب مى شد بروند آیت الله خوانسارى هم با طمأنینه و آرامش مخصوص و در حالى که پاها را برهنه کرده و تحت الحنک انداخته بود با عده اى از همراهان به سمت آن نقطه حرکت نمودند جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و32 ساکنان شهر را در بر مى گرفت با عبور آرام مردم از کنار پادگان، شائبه هاى تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بى اثر ماند آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت دیده نشد آیت الله خوانسارى که بارها عطوفت و مهربانى پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درک کرده بود، بخوبى مى دانست که خواستن را با اصرار معنا بخشد چه آنکه اگر خواهش باشد اجابت حتمى است او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست که تا همپاى او باز به کوى خواهش روند و نماز بارانى دیگر بخوانند این بار نماز در باغهاى پشت قبرستان نو بپا گشت غروب یکشنبه فرا رسید و آسمان بى تکه ابرى سرخ گونگى خورشید را به نظاره نشست گزارش هواشناسان غربى که در پادگان خاکفرج بودند گویاى این بود که بارشى روى نخواهد داد
دین ناباوران زبان تمسخر گشودند استاد رسولى در خاطره خود مى گوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیت الله خوانسارى در مدرسه فیضیه رفتیم اکنون یادم نیست که به چه مناسبتى شبها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانى و سخنرانى بود مرحوم حاج محمد تقى اشراقى به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانى ایشان بود که باران شروع شد آن شب باران مفصلى آمد»
این باران چنان گسترده و بى امان بود که تا آن وقت چنین بارشى را کسى سراغ نداشت بى سیم هاى پادگان خاکفرج به کار افتاد و خبر این حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتى کوتاه پس از تأیید آن از طرف مقامهاى رسمى لندن و آمریکا، از طریق رادیو انعکاس جهانى یافت([6])
حج نمونه
تا شهریور 1328 ش هفت سال مى گذشت که ایران از حج محروم بود در آن سال حضور روحانیان که تشنه تر از همه مى نمودند در این حج، حضورى پرجلوه بود حضورى آنچنان که حج آن سال را حَجَّة العلما نامیدند روحانیان بزرگى چون آیت الله میرزا محمد فیض و تنى چند از علماى برجسته در این حرکت به چشم مى خوردند آیت الله خوانسارى هم به دعوت یکى از بازاریان تهران به این کاروان پیوست در همان روزهاى نخست ورود ایشان به مکّه او وحدت آفرین گشت و با اعلام ثبوت رؤیت ماه از طرف ایشان اختلاف رخت بربست و وقتى هم که جمعى از شیعیان از او تقاضاى برپایى جماعت نمودند، او بى اعتنا به درخواست ایشان، به نماز جماعت برادران اهل سنت رفت چه آنکه این حج براى همبستگى بود و دلبستگى و دمیدن روح برادرى، تا در سایه وحدتى ظاهرى روحها به وحدت رسند در مدینه محل اقامت آیت الله خوانسارى جاى آمد و شد هیأت ها و کاروانهاى مذاهب مختلف بود از جمله آنها هیأت علماى مصر به سرپرستى شیخ حسن البناء، مرشد عام جمعیت اخوان المسلمین بود گفتگوهاى دوستانه اى آغاز گشت و تلاش آیت الله خوانسارى در نزدیکى و ایجاد تفاهم هرچه بیشتر بود در پاسخ به این خبر اخوان وحدت، خطباى مصرى هم با او، همصدا گردیدند([7])
فتواهاى شورآفرین
آیت الله خوانسارى همگام با آیت الله حاج آقا حسین قمى، پیشگام مبارزه علیه کشف حجاب، در این مبارزه شرکت نمود او در آن جو پر اختناق در فتواى روشنگرانه بر ضرورى بودن حجاب پاى فشرد([8])
با شروع شکل گیرى توطئه اشغال فلسطین، آیت الله خوانسارى با فریاد آیت الله کاشانى همنوا بود او در فتوایى فداکارى و کمک مسلمانان را در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم واجب شمرد سرانجام فریادها کارساز شد و هزاران فدایى اسلام آماده عزیمت به فلسطین گردیدند امّا با سنگ اندازى هاى دولت وقت این اعزام چشمگیر انجام نپذیرفت([9])
همگامى آیت الله خوانسارى با آیت الله کاشانى مرزهاى فراترى پیموده است او با فتوایى سرنوشت ساز ملى شدن نفت را اعلام کرد و قطع دست غارتگران را از این سرمایه خدا داد خواهان گردید در هنگام برگزارى انتخابات مجلس هفدهم که پس از پیروزى نهضت ملى انجام گرفت، ایشان بار دیگر به یارى رهبرى نهضت آیت الله کاشانى شتافت و در فتوایى مهم شرکت در انتخابات را اداى وظیفه شرعى دانست و سستى در این راه را عملى مسؤولیت آفرین در پیشگاه خدا قلمداد نمود انتشار این فتوا، تأثیر بسزایى در انتخابات مزبور گذاشت و در تهران تأثیر آن شگفت آورتر بود([10])
پاییز حزن
سال 1331 ش علما و مردم شهر همدان که از حال نامساعد آیت الله خوانسارى با خبر بودند، از او خواستند تابستان را در هواى ییلاقى همدان سپرى کند با قبول این درخواست، آیت الله خوانسارى با همراهانش آیت الله اراکى، آیت الله آخوند ملاعلى همدانى، آیت الله خمینى و فرزند بزرگشان سید محمد باقر، مؤلف محترم آقاى مجتبى عراقى راهى آنجا گردید
آیت الله خوانسارى در استقبالى پرشور وارد شهر شد در پى اغتنام از انفاس قدسى او مردم شهر از وى تقاضاى اقامه جماعت در مسجد جامع کردند در یکى از آن روزها که او براى برپایى نماز به مسجد مى رفت، در بین راه دچار حمله قلبى گشت و سرانجام نزدیکیهاى ظهر هفتم ذیحجه 1371ق به احرام جانان در آمد و لبیک گویان به سراى او شتافت که حج چهره اى از زندگى هر روز است و چنین شد که رؤیاى آیت الله بروجردى نیز تعبیر گشت او در رؤیایى در همان شبهاى قبل از وفات آن فقیه نامدار دیده بود که سید مرتضى رحلت کرده و او را به شهر قم مى آورند قبر او اینک در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) هم آغوش استادش آیت الله حائرى قرار دارد([11])
[1] - مجله مجموعه حکمت، سال اول، ش12، ص12 - 17 آثار الحجه، محمد شریف رازى، ج1، ص143
[2] - همان نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانى، ج1، ص246 مجله نور علم، شماره اول، دوره دوم، ص98 علماء معاصرین، واعظ خیابانى تبریزى، ص211 تاریخ قم، ص252
[3] - الشیعهو الدولة القومیة فى العراق، حسن العلوى، ص52 - 57 نگاهى به انقلاب 1920 عراق، محمد صادقى تهرانى، ص7 و 8 ایران در جنگ 1918 - 1912، مورخ الدوله سپهر، ص70 نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج1، ص212 نهضت شیعیان در انقلاب اسلامى عراق، عبدالله فهد نفیسى، ترجمه کاظم چایچیان، ص76 مجموعه حکمت، ص18 - 20 مجله نور علم، ص 99 - 101 لمعات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، على الوردى، ج4، ص 350 - 352
[4] - مجله مجموعه حکمت، ص20 - 22 علماء معاصرین، ص311 آثار الحجه، ج1، ص15، 16، 146
[5] - مجله حوزه، شماره 36، علماء معاصرین، ص312 مجله مجموعه حکمت، ص22 تا 33
[6] - مجله حوزه، ش12، ص28 و ش36، ص37 علماء معاصرین، ص312 مجله مجموعه حکمت، ص22، 29 - 35 مجله کیهان فرهنگى، سال سوم، ش 12، ص7
[7] - مجموعه حکمت، ص43 - 46 آثار الحجه، ج1، ص153 و 154
[8] - آثار الحجه، ج1، ص155
[9] - مجله مجموعه حکمت، ص9
[10] - همان، ص35 - 37 روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملى شدن صنعت نفت، ص88 - 90 مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ش5
[11] - مجله مجموعه حکمت، ص49 - 51 مجله حوزه ش 12، ص43 مجموعه اى از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهاى آیت الله کاشانى، ج3، ص56، گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج1، ص326