علامه محمد باقر مجلسى
متوفاى 1111 ق.
عنوان مقاله: مردى از فردا
نویسنده: حسن ابراهیم زاده
تولد:
«علامه (محمد باقر) مجلسى به سال 1037 هجرى مساوى با عدد ابجدى جمله «جامع کتاب بحار الانوار» چشم به جهان گشود.»([1])
پدرش مولا محمد تقى مجلسى از شاگردان بزرگ شیخ بهایى و در علوم اسلامى از سرآمدان روزگار خود به شمار مى رفت. وى داراى تألیفات بسیارى از جمله «احیاء الاحادیث فى شرح تهذیب الحدیث» است. «مادرش دختر صدرالدین محمدعاشورى»([2])است که خود از پرورش یافتگان خاندان علم و فضیلت بود.
در دامان زهد
در خاندانى رشد و نمو کرد که از نیمه قرن پنجم هجرى به تشیع در میان مردم مشهور بودند و بسیارى از افراد این خانواده در قرن دهم و یازدهم از دانشمندان معروف زمان به شمار مى رفتند.»([3]) پدر بزرگش «ملا مقصود» از دانشمندان با تقوا و از مروجین مذهب تشیع بود. وى به خاطر کلام زیبا و اشعار دلنشین و رفتار و گفتار نیکو در محافل و مجالس به «مجلسى» لقب یافته بود و خاندان عالیقدر آنان نیز بدین نام شهرت یافته بودند.»([4])
به دنبال نور
درس و بحث را در چهار سالگى نزد پدر آغاز کرد.([5]) نبوغ سرشار او به حدى بود «که در چهارده سالگى از فیلسوف بزرگ اسلام ملاصدرا اجازه روایت گرفت.»([6]) و سپس در حضور استادانى چون علامه حسن على شوشترى، امیر محمد مؤمن استرآبادى،میرزاى جزایرى، شیخ حر عاملى، ملا محسن استرآبادى، ملا محسن فیض کاشانى، ملا صالح مازندرانى، زانوى ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر یک خوشه ها چید «و در این کوشش خستگى ناپذیر پاى درس بیش از بیست و یک استاد نشست.»([7]) و از افکار و عقاید و اندیشه هاى مختلف آنان بهره جست.
وى در اندک زمانى بر دانشهاى صرف و نحو، معانى و بیان، لغت و ریاضى، تاریخ و فلسفه وحدیث و رجال، درایه و اصول و فقه و کلام احاطه کامل پیدا کرد.
آفتابى بر منبر
مجلسى که در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدریس اشتغال داشت بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و درس دادن مشغول گشت.»([8]) در پاى درس او بیش از هزار طلبه مى نشستند و از نور علم و معرفت دلهاى خود را جلا مى دادند. سید نعمت الله جزایرى که نامى ترین شاگرد اوست، مى گوید:
«با آنکه در سن جوانى به سر مى برد چنان در علوم تتبع کرده بود که احدى از علماى زمانش به آن پایه نرسیده بودند.»([9]) «هنگامى که در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه مى کرد هیچ کس فصیح تر و خوش کلام تر از او ندیدم. حدیثى که شب مطالعه مى کردم چون صبح از او مى شنیدم چنان بیان مى کرد که گویى هرگز آن را نشنیده ام.»([10]) تواضع و بزرگمنشى او چنان بود که بسیارى از بزرگان حوزه براى نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان گاهى به پاى درس ایشان حاضر مى شدند. «شیخ محمد فاضل - با اینکه مجلس درس و مباحثه داشت - به حوزه درس علامه حاضر مى شد و عملا به طلاب درس تواضع مى آموخت و علامه نیز در مقابل به شاگردانش اظهار مى داشت استفاده او از من کمتر از استفاده من از اوست بلکه استفاده من از او بیشتر است.»([11])
شخصیتهاى ذیل برخى از شاگردان فرهیخته علامه مى باشند که از مکتبش توشه برچیده و از او اجازه نقل روایت اخذ کردند:
1 - مولى ابراهیم جیلانى
2 - مولى محمد ابراهیم بواناتى
3 - میرزا ابراهیم حسینى نیشابورى
4 - ابوالبرکات بن محمد اسماعیل خادم مشهدى
5 - مولى ابوالبقاء
6 - ابواشرف اصفهانى
7 - مولى محمد باقر جزى
8 - ملا محمد باقر لاهیجى
9 - شیخ بهاءالدین کاشى
10 - مولى محمدتقى رازى
11 - میرزا محمد تقى الماس
12- مولى حبیب الله نصرآبادى
13 - ملاحسین تفرشى
14 -محمد رضا اردبیلى
15 - محمدطاهر اصفهانى
16 -عبدالحسین مازندرانى
17 - سید عزیزالله جزائرى
18 - ملامحمدکاظم شوشترى
19 - شیخ بهاءالدین محمد جیلى
20 - مولى محمود طبسى
21 - محمد یوسف قزوینى و...([12])
درمیان شاگردان، نکته سنجى و تیز بینى و کوشش خستگى ناپذیر «سید نعمت الله جزایرى» که به تازگى به همراه دوستش به حوزه درس او راه یافته بود و در فقر و تنگدستى بسر مى برد نظر او را به خود جلب کرد، بطوریکه ضمن قرار دادن حقوق ماهیانه براى دوستش او را به خانه اش برد و مدت چهار سال در کنار خود جایش داد»([13]) سید را چنان پرورش داد که از او عالمى بزرگ و مجتهدى توانا ساخت و «چون میرزا تقى دولت آبادى در محله جماله مدرسه اى بنا نهاد و او را به عنوان مدرّس آنجا تعیین کرد».([14])
سید در سایه استاد چنان به تحصیل علم و معرفت پرداخت که در اخلاق و رفتار و بیان مطالب علمى، آینه استاد به حساب مى آمد. وى در مسائل مختلف چنان سخن به میان مى آورد که گویى «مجلسى» سخن مى گوید.
«او همچون علامه، مسلکى متعادل داشت و همیشه پیرو دلیل و حقیقت بود خواه مطابق با اصولى ها باشد و خواه مساعد با اخباریها.»([15])
بسوى نور
علامه در مسیر احیاى علوم اهل بیت (علیهم السلام) راه استادش فیض را در پیش گرفت و با رها کردن علوم عقلى با کوله بارى از تعبد به سوى نورى که از قله بلند روایات و احادیث مى تابید شتافت و در اولین قدم «کتب اربعه» را به صحنه درس و بحث کشاند. «ضمن نگاشتن شرح بر اصول کافى و تهذیب، از شرح «من لایحضره الفقیه» که پدرش بر آن شرحى نگاشته بود، خوددارى کرد و یکى از شاگردانش را به نوشتن شرح استبصار([16]) تشویق نمود.»([17]) وى طلاب را که مدتها از روایات و احادیث جدا بودند به مطالعه و تحقیق در روایات تشویق کرد و براى حفظ و نگهدارى کتب اربعه از گزند حوادث روزگار و تحویل دادن آنها به نسل فردا بدون هیچ گونه کم و کاستى و تحریف اعلام کرد «اگر هر یک از طلاب کتب اربعه را بنویسد، به دریافت یک اجازه از او نایل خواهند شد. طلاب با شوق تمام به نوشتن کتب اربعه پرداختند و نسخه ها را نزد علامه مى بردند و او با خط خود در پشت نسخه هاى آنها اجازه آنان را مى نوشت.»([18])
علامه با خود مى اندیشید که تدریس کتب اربعه و توجه به بعضى از دیگر کتابها چون «ارشاد مفید»، «قواعد علامه» و «صحیفه سجادیه» تنها این کتب را از خطر نابودى نجات خواهد داد اما براى کتب دیگر چه باید کرد؟ اندیشه درباره هزاران کتاب شیعه که در کوره هاى حمام یغماگران و فرهنگ کشان به خاکستر تبدیل شده بود و نیز صدها نسخه کوچک و بزرگ روایات که از حوادث روزگار مصون مانده یا در کنج صندوقخانه ها پنهان شده بود و یا آنها را به نقاط دور دست دنیا کشیده بودند او را آزار مى داد. از سوى دیگر تعصب خشک اهل سنت در نابودى ذخیره هاى گرانبهاى تشیع و احتمال سقوط دولت صفویه به دست دو قدرت بزرگ شرق و غرب اهل تسنن و نفوذ قدرتمندانه صوفیان در دربار و جامعه و نقشه هاى آنان براى تحریف بسیارى از روایات، بى توجهى طلاب به کتب روایات و احادیث بیش از پیش آثار اهل بیت را در معرض خطر و نابودى قرار داده بود. از این رو تلاش همه جانبه اى براى به دست آوردن آثار تشیع آغاز کرد به گونه اى که او در این تلاش وسیع دویست اصل (و منبع مکتوب) از اصول چهارصد گانه معتبر شیعه را به دست آورد و نفیس ترین کتابخانه تشیع را گرد آورد. حتى در زمانى که به علامه خبر دادند که نسخه کتاب «مدینة العلم» در یکى از کتابخانه هاى یمن به چشم خورده است علامه این مطلب را با شاه در میان گذاشت. شاه سفیرانى را با هدایاى فراوان و گرانبها نزد پادشاه یمن روانه آن کشور کرد و از او کتاب «مدینة العلم» را در خواست نمود اما هیچ گاه آن کتاب به دلایل نامعلوم به دست علامه نرسید.([19]) علامه در ادامه کارهاى فکرى-فرهنگى خود بسیارى از کتب گذشتگان را که علما در مسائل گوناگون نگاشته بودند احیا کرد و طلاب را به نسخه بردارى از آنها تشویق و ترغیب نمود و کتابهایى که غبار غربت آنها را فراگرفته و کسى آن را نمى شناخت و مطالعه نمى کرد با دستخط مبارکش در زیر آن مى نوشت که این کتاب غریب مانده و کسى آن را نمى خواند»([20])
محراب بحار
علامه مجلسى با خود چنین اندیشید که باید گُوهرهاى گرانبهاى اهل بیت را که از اطراف و اکناف جمع کرده است در قالب محرابى زیبا به نام «بحار الانوار» بگنجاند تا نه تنها طلاب بلکه تمام شیعیان در این محراب به سوى قبله دلها یعنى کلام اهل بیت به نماز عشق بایستند و بدین وسیله راه را از چاه و درست را از نادرست تشخیص دهند تا هر زمان هر مکتبى درباره هر مطلبى کلامى را از اهل بیت خواست شیعیان با انگشت اشاره محراب زیباى «بحار» را نشانه روند. از این رو دست به کارى عظیم زد و شروع به نگارش این دائرة المعارف بزرگ تشیع کرد.
علامه در مقدمه بحار الانوار چنین مى نگارد. «در آغاز کار به مطالعه کتابهاى معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به کتابهاى دیگرى که در طى اعصار گذشته به علل مختلف متروک و مهجور مانده بود رو آوردم. هر جا که نسخه حدیثى بود سراغ گرفتم و به هر قیمتى که ممکن شد بهره بردارى مى کردم. شرق و غرب را جویا گشتم تا نسخه هاى بسیار گرد آورى نمودم. در این مهم دینى جماعتى از برادران مذهبى مرا یارى نمودند و به شهرها و قصبه ها و بلاد دور سرکشیدند تا به فضل الهى مصادر لازم را بدست آوردند . . . بعد از تصحیح و تنقیح کتابها بر محتواى آنها واقف شدم نظم و ترتیب کتابها را نامناسب دیدم و دسته بندى احادیث را در فصلها و ابواب متنوع راهگشاى محققان و پژوهشگران نیافتم، از این رو به ترتیب فهرستى همت گماشتم که از هر جهت جالب و مفید باشد. در سال 1070 هجرى این فهرست را نا تمام رها کردم و از فهرست بندى سایر کتابها دست کشیدم که اقبال عمومى را مطلوب ندیدم و سران جامعه را فاسد و نا مطبوع دیدم . . . ترسیدم که در روزگارى بعد از من باز هم نسخه هاى تکثیر شده من در طاق نسیان متروک و مهجور شود و یا مصیبتى از ستم غارتگران زحمات مرا در تهیه نسخه ها بر باد دهد، لذا راه خود را عوض کردم - از خدا یارى طلبیدم - و به کتاب بحار الانوار پرداختم .
. . . در این کتاب پربار قریب 3000 باب طى 48 کتاب علمى خواهید یافت که شامل هزاران حدیث است، شما در این کتاب براى اولین بار با نام برخى از کتابها آشنا مى شوید که سابقه علمى ندارد و طرح آن کاملا تازه است.
پس اى برادران دینى که ولایت امامان را در دل و ثناى آنان را بر زبان دارید به سوى این خوان نعمت بشتابید و با اعتراف و یقین کتاب مرا دست به دست ببرید و با اعتماد کامل به آن چنگ بزنید و از آنان نباشید که آنچه را در دل ندارند بر زبان مى آورند».([21])
اما فرصت کم و مشاغل زیاد او مانع از آن شد که به تصحیح روایات بپردازد. به همین علت در مقدمه چنین نگاشت: «در نظر دارم که اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهى مساعدت نماید شرح کاملى متضمن بر بسیارى از مقاصدى که در مصنفات سایر علما باشد بر آن «بحار الانوار» بنویسیم و براى استفاده خردمندان، قلم را به قدر کافى پیرامون آن به گردش درآورم.»([22])
علامه مجلسى قدرت تصحیح روایات و احادیث را بخوبى دارا بود همان گونه که این قدرت و ژرف نگرى خود را در مراة العقول به نمایش گذارده است.
حضرت امام خمینى(ره) در باره بحار الانوار مى فرماید: «بحار خزانه همه اخبارى است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد یا نادرست، در آن کتابهایى هست که خود صاحب بحار آنها را درست نمى داند و او نخواسته کتاب علمى بنویسد تا کسى اشکال کند که چرا این کتابها را فراهم کردى!»([23])
تألیفات
علامه «با توجه به نیاز فرهنگى مردم زمان خود دست به تألیف کتابهاى گوناگون مى زد. زمانى احساس مى کرد مردم به علم نجوم نیازمندند، پس کتاب «اختیارات» را مى نوشت و چون احساس مى کرد جامعه به سوى جدا شدن از خدا سوق داده مى شود کتابى در تهذیب اخلاق چون «عین الحیاة» را مى نگاشت.»([24]) «آثار فارسى او به سود دین و دنیاى مردم بود و زمینه هدایت مردم را فراهم مى ساخت. کمتر خانه اى از شیعیان بود که از کتابهاى وى در آن یافت نمى شد و مورد بهرهورى قرار نمى گرفت.»([25])
«کتابهاى او چنان بود که عرب و فارس، جاهل و عارف، مردان و زنان و حتى کودکان هم از آنها استفاده مى کردند.»([26])
علامه مجلسى بغیر از دائرة المعارف بزرگ تشیع، «بحار الانوار» کتبى به قرار زیر نگاشته است:
1 - مرأة العقول فى شرح اخبارالرسول در شرح اصول کافى
2 - ملاذ الاخبار فى شرح التهذیب
3 - شرح اربعین
4 -الوجیزه فى الرجال
5 -الفوائدالطریقة فى شرح الصحیفة السجادیة
6 - رسالة الاوزان
7 -المسائل الهندیه
8 - رساله اعتقادات (750 سطر است و در یک شبنگاشته شده است)
9 - رسالة فى الشکوک
تألیفات فارسى علامه مجلسى عبارتند از:
1 - حق الیقین
2 - عین الحیاة
3 - حلیة المتقین
4 -حیوة القلوب
5 - مشکوة الانوار
6 - جلاءالعیون
7- زادالمعاد
8 - تحقة الزائر
9 - مقیاس المصابیح
10 -ربیع الاسابیع
11 - رساله در شکوک
12 - رساله دیات
13 - رساله در اوقات
14 - رساله در جفر
15 - رساله در بهشت و دوزخ
16 - رساله اختیارات ایام
17 - ترجمه عهدنامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر
18 - مشکوة الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا
19 - شرح دعاى جوشن کبیر
20 - رساله در رجعت
21 - رساله در آداب نماز
22 - رساله در زکوة
وبیش از30رساله دیگردرمسائل مختلف وترجمه دعاها وکتابهایى مختصر در عقاید و احکام.
سفر با سـلاح قلم
علامه هیچگاه در سفر، قلم - این سلاح حوزوى - را از خود جدا نمى ساخت و همواره آن را چون دل خویش صیقل مى داد و با آن به راز و نیاز مى پرداخت «علامه جلد بیست و دوم بحار الانوار را در نجف اشرف بعد از مراجعت از سفر حج تألیف نمود»([27]) و «در مراجعت از سفر خراسان در بین راه ترجمه خطبه امام رضا (ع) و رساله وجیزه رجب را نگاشت.»([28])
هنگام سفرهاى علامه طلاب فرصت را غنیمت مى شمردند و با او همراه مى شدند تا در فضایى ساده و دوستانه سعادت واقعى را در کلام او جستجو کنند «میر محمد خاتون آبادى مى گوید: من در اوان کودکى در تحصیل حکمت و معقول حریص بودم و تمام اوقات عمر خود را در آن مصروف مى داشتم تا آنکه در راه حج به صحبت علامه مولى محمد باقر مجلسى مشرف گردیدم و با او ارتباط نزدیک یافتم و از نور علم و هدایتش رهبرى شدم و به تحصیل و تتبع در کتب فقه و حدیث و علوم مشغول شدم و مدت چهل سال بقیه عمرم را از فیوضات او بهره مند شدم.»([29])
«در روزهایى که علامه در مشهد مقدس براى زیارت مشرف بود جمعى انبوه از علماء، فضلا و طلاب جهت استفاده از علوم او تقاضاى درس حدیث مى کردند و علامه مجلسى چهل حدیث (اربعون حدیث) را در این ایام نوشت»0 هنگامى که علامه شرح اربعین را به اتمام رساند یکى از فضلاى اهل سنت بعد از دیدن کتاب از راه انصاف و محبت گفت : ما گمان مى کردیم پایه علمى علامه مجلسى منحصر به ترجمه کتاب از عربى به فارسى است تا اینکه کتاب «اسماء و العالم» بحار و «شرح اربعین» او را دیدم، دانستم که علامه مجلسى دانایى است که ما فوق او در علم متصور نمى باشد.»([30])
مردى از فردا
علامه مجلسى قهرمان عرصه سیاست است اما به موجب کینه ورزى و عناد مستشرقان و روشنفکران غربزده همچنان مظلوم تاریخ سیاست است. «علامه پس از فوت مرحوم ملامحمدباقر سبزوارى در سال 1090 هجرى به منصب شیخ الاسلامى دست یافت.»([31]) و در این مسند خدمات بسیارى را در مقوله هاى گوناگون سیاسى و اجتماعى به ایران و تشیع نمود. بزرگترین کار علامه مجلسى در صحنه سیاست که به نفع تشیع و مکتب آن ختم شد مبارزه با صوفیان بود. علامه مجلسى در دوایر دولتى و همچنین نظامهاى مختلف ادارى از قدرت آنها کاست. او در خصوص این گروه که «فقط در اصفهان بیست و یک تکیه و خانقاه و زاویه داشتند» در رساله اعتقادات مى نویسد: «اینک من به طور اجمال براى شما مى نویسم و بیان مى کنم چیزهایى را که براى خودم از اصول مذهب به وسیله اخبار کثیره متواتره ظاهر شده است تا گمراه نشوید و به خدعه ها و فریبها و غرورهاى صوفیه فریب داده نشوید و حجت خدا را بر شما تمام مى کنم.»([32])
علامه علاوه بر مبارزه با صوفیان با کشیشان دربار، بیگانگان، نمایندگان مؤسسات و شرکتهاى غربى به مبارزه با بت پرستان پرداخت. «روزى به علامه مجلسى خبر دادند که بت پرستان در شهر اصفهان در خانه اى بُتى قرار داده اند و براى نیایش و پرستش آن بت به آن خانه مى روند. علامه بعد از تحقیق و آگاه شدن از محل بت فتواى خراب کردن آن را صادر کرد.»([33])
پس از مرگ شاه سلیمان درباریان و خواجه سرایان، حسین میرزا (سلطان حسین) را که مورد علاقه مریم بیگم عمه شاه بود بر تخت نشاندند.
«شاه در وقت تاج گذارى به صوفیان اجازه نداد چنانچه مرسوم بود شمشیر را به کمر او ببندد و علامه مجلسى را پیش خواند و درخواست کرد که این تشریفات را او انجام دهد.»([34])
علامه مجلسى در تالار آینه این مراسم را انجام داد. «شاه رو به علامه کرد و گفت: به ازاى این خدمت چه تقاضایى دارى و چه پاداشى مى طلبى؟»([35])
علامه که «شاه جوانى را مى دید که حتى در وقت تکیه زدن بر تخت سلطنت قادر به سوار شدن به اسب نبود.»([36])
جوان تر و ساده اندیش تر از آن مى دانست که بتواند کشتى این سرزمین را به ساحل برساند از این رو از شاه چیزى را خواست که در ذهن هیچ یک از حاضران حتى علماى آن زمان نقش نبسته بود. چیزى را گفت که عظمت روح بلند و دیدگاه وسیع سیاسى او را نشان داد. وى بر سه نکته تأکید ورزید. سه نکته اى که ملتهاى بزرگ با آرمانهاى متعالى را به زانو در مى آورد و غبار ذلت و خوارى را بر پرچمشان مى نشاند:
«فساد، تفرقه و بى تفاوتى نسل جوان»! پس «رو به شاه کرد و گفت: تقاضا دارم شاه فرمانى صادر کند و نوشیدن مسکرات، جنگ میان فرقه ها، همچنین کبوتربازى را نهى فرماید. شاه با رضایت خاطر پذیرفت و فورى فرمانى را به همان مضمون صادر کرد.»([37])
«علامه همچنین او را ترغیب کرد که فرمانى دیگر براى طرد صوفیان از شهر امضا کند.»([38])
این پیروزى بزرگى براى علامه مجلسى و نجات ایران در آن وضعیت حساس بود که در غرب عثمانیها، در شرق ازبکها، در جنوب شرقى گورکانى ها و در شمال روسها و در جنوب شرکتهاى هلندى و هند شرقى چشم طمع به آن دوخته بودند.
اما در این میان رشته خیانت از دست خواجه سرایان و درباریان که به دنبال عیش و نوش و راحت طلبى بودند بیرون آمد و با توطئه مریم بیگم (عمه شاه) شاه را به دامان میخوارگى و لذت جویى سوق دادند و عملا قدرت را از علامه مجلسى گرفتند و کشور رو به ضعف نهاد، نکته مهمى که در سیاست علامه مجلسى در دربار به چشم مى خورد این است که در زمان علامه مجلسى هیچ برخوردى بین ایران و همسایگان اهل سنت رخ نداد و به هیچ یک از ولایتهاى اهل تسنن ایران از سوى شیعیان تعدّى نشد و ایران در کمال آرامش به سر برد. اما هنگامى که علامه مجلسى در 27 رمضان 1111 ق. چشم از جهان فرو بست شمارش معکوس سقوط دولت صفویه آغاز شد و «در همان سال ولایت قندهار سقوط کرد.»([39])
پیکر پاک علامه مجلسى در کنار مسجد جامع اصفهان و جنب مدفن پدر فرزانه اش مولى محمد تقى مجلسى به خاک سپرده شد و زیارتگاه شیعیان جهان شد.
[1]- ریحانة الادب، محمد على مدرس تبریزى، ج5، صفحه 196.
[2]-الذریعة، آقا بزرگ تهرانى، ج1، ص151.
[3]- زندگینامه علامه مجلسى، سید مصلح الدین مهدوى، ج1، ص53.
[4]- کارنامه علامه مجلسى، ص145.
[5]- زندگینامه علامه مجلسى، ج1، ص55.
[6]- همان ص426.
[7]- یادنامه علامه مجلسى، ص5.
[8]- همان ص5.
[9]- نابغه فقه و حدیث، ص148.
[10]- زندگینامه علامه مجلسى، ج1، ص148.
[11]- زندگینامه علامه مجلسى، ص66.
[12]- ر.ک : زندگینامه علامه مجلسى، ج2، ص4 - 115، نویسنده محترم آن کتاب به نام 181 نفر از شاگردان و مجازین علامه اشاره کرده است.
[13] -نابغه فقه و حدیث ، ص 94
[14] - زندگینامه علامه مجلسى، ج1، ص 180
[15] - نابغه فقه و حدیث، ص 219
[16]- کتاب معتبر شیعه از شیخ طوسى.
[17]- الامل الآمل، حر عاملى، ج2، ص248.
[18]- یادنامه علامه مجلسى، ص26.
[19]- اعیان الشیعة، ج9، ص183.
[20]- زندگینامه علامه مجلسى، ج1، ص117.
[21] - مقدمه بحار الانوار، یادنامه علامه مجلسى ص 6 و 7 و 8.
[22]- کار نامه علامه مجلسى، مقدمه بحار، ص51.
[23]- کشف الاسرار، ص 319.
[24]- یادنامه علامه مجلسى، ص25.
[25]- ترجمه روضات الجنات، ج2، ص86.
[26]- فوائدالرضویه، شیخ عباس قمى، ص413.
[27] - زندگینامه علامه مجلسى ج اول ، ج 1، ص 160
[28] - همان مدرک، ص 161
[29] -الکنى والقاب ، ج 3، ص 123
[30] - زندگینامه علامه مجلسى، ج 1، ص 161
[31]- یادنامه علامه مجلسى، ص26.
[32]- ترجمه اعتقادات علامه مجلسى، ص78.
[33]- روضات الجنات، ج2، ص79.
[34]- انقراض سلسله صفویه، ص43.
[35] - همان
[36] - همان ، ص 39.
[37] - همان، ص43.
[38]- همان، ص43.
[39]- قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنى، ص205.