قاضى نورالله شوشترى
متوفاى 1019 ق.
عنوان مقاله: آفتاب استدلال
نویسنده: حسن ابراهیم زاده
سلسله نور
قاضى نورالله شوشترى که نسبش به واسطه سـلسله نـورانى سـادات مرعـشى به امام زین العابدین(علیه السلام)مى رسد «فرزند شریف الدین بن ضـیاءالدین نـورالله بن محمـد شاه، بن مبـارز الدین بن الحـسین جـمال الدین بن نجم الدین ابى على محمود . . . است.»([1])
اجداد قاضى نورالله به نجم الدین محمود حسینى مرعشى آملى که از آمل به شوشتر هجرت کرد باز مى گردد.
قاضى نورالله در «مجالس المؤمنین» پیـرامون زمیـنه علنى شدن تشیع در این دیار را با حضور این سیـد جلیل القدر چنین مى آورد:
« . . . تحقیق عقیده اهل خوزستان بر وجهى که از دیگر کتب به نظر قاصـر رسـیده آن است که در زمان امویه و عباسیه اکثر اهل خوزستان معتزلى بوده اند و در اوائل مأة ثامنه (قرن هشتم) سید اجلّ امیر نجم الدین محمود الحسینى المرعشى الآملى از دارالمؤمنین آمل به شوشترآمد و دختر سید عزالدوله را که نقیب سادات حسنى آن دیار بود در حباله نکاح خود در آورده و در آنجا اقامت فـرمـود و مردم آن دیار را هدایت و ارشاد فرمود. جمعى که دلهاى ایشان مستعد هدایت بود مستبصر گردیدند و . . ..»([2])
قاضى نورالله همواره به پیوند خود به این سلسله نورانى افتخار مى کرد و در لابلاى آثارش آن را به ظهور مى رساند. او در شعرى با افتخار به اسلاف و اجداد پاکش گوید:
شکر خدا که نورالهى است رهبرم *** وز نار شوق اوست فروزنده گوهرم
اندر حسب خلاصه معنى و صورتم *** واندر نسب سلاله زهرا و حیدرم
داراى دهر، سبط رسولم پدر بود *** بانوى شهر دختر کسرى است مادرم
هان اى فلک چو این پدرانم یکى بیار *** یا سَر به بندگى نه و یا آزاد زى برم([3])
با مجالس تا شوشتر
«مجالس المؤمنین» حاوى موضوعاتى در جغرافیاى اماکن شیعى است همان گونه که تاریخ رادمردان مذهب برحق امامیه به شمار مى رود. قاضى در این کتاب شهرهاى آسمانى چون دارالسلام و قطعه هایى از آسمان جدا شده و بر زمین فرو افتاده را چون زادگاهش شوشتر با نثرى زیبا به تصویر مى کشد. او درباره زادگاهش مى نویسد:
«بدان که دارالمؤمنین شوشتر بلده اى است دلگشا چون نام خود در حُسن و خوبى نام خطه اى است منتخب از ریاض دارالسلام از هفت اقلیم ربع مسکون چون فصل بهار به لطف مزاج و اعتدال طبع امتیاز دارد و هواى بهارش پر لطافت باد هر دمى صد جلوه گرى و ناز دارد و . . ..»
قاضى نورالله در این شهر که از آن به دارالمؤمنین یاد مى کند و در خاندانى نورانى([4])که از آن به بهترین نسب نام مى برد در «تاریخ 956 هجرى قمرى از دامان مادرى مؤمنه بنام فاطمه که از همین خاندان جلیل و بزرگ سادات مرعشى به شمار مى رفت چشم به جهان گشود.»([5])
«پدرش سید شریف الدین از علماى بزرگ و متبحّر در علوم نقلى و عقلى عصر خود واز شاگردان شیخ فقیه ابراهیم بن سلیمان قطیفىبه شمار مى رفت. سید شریف داراى تألیف در زمینه هاى گوناگونى است که از جمله مى توان کتب ذیل را نام برد :
رسالة حفظ الصحة فى الطّب، رسالة فى اثبات الواجب تعالى، رسالة فى شرح الخطبة الشقشقیه، رسالة فى الانشاءآت والمکاتیب، رسالة فى علم البحث والمناظره و تعلیقه على شرح التجرید»([6]).
قاضى نور الله دروس آغازینى که هر طالب علم براى رسیدن به مراتب عالى([7]) بدان نیاز دارد، نزد پدر فرا گرفت و از آنجا که قاضى در آینده نه چندان دور در مباحثه و مناظره و نقد و ردّ مباحث معاندان و همچنین شوق شهادت گوى را از دیگر هم عصران خود ربود، گویى دو رباعى پدر در خصوص این دو مسیر، سنگ پایه این دو راه را بنا نهاد.
وى کتب اربعه، کتب فقه، اصول، کلام و ریاضیات را نزد پدر آموخت سپس در سال 979 ق راهى مشهد مقدس شد.
به سوى مشهد
قاضى نور الله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد شوشترى حاضر شد و بیشترین بهره علمى خویش را در زمینه هاى فقه، اصول، کلام و حدیث و تفسیر از او کسب نمود او از محضر مولا محمد ادیب قارى تسترى، ادبیات عرب و تجوید قرآن کریم را فرا گرفت و در ادامه تحصیل از بزرگانى اجازه روایت کسب کرد. از آن میان مى توان به مولا عبدالرشید شوشترى فرزند خواجه نورالدین طبیب (مؤلف کتاب «مجالس الامامیه» در اعتقادات) و همچنین مولا عبدالوحید تسترىاشاره کرد([8]).
هجرت
قاضى در سال 993 ق روانه هند گشت و به قصد شهر «آگره» از شهرها و روستاهاى دیگر گذشت. زمانى که او به دیار هند گام نهاد هندوستان آرام ترین روزگار خود را در تاریخ سپرى مى کرد و شاید این آرامش به روحیه اکبر شاه باز مى گشت که در آن زمان بر آن سرزمین حکمرانى مى کرد. «اکبر شاه نوه بابر از نسل تیمور پسر همایون شاه در چهارده سالگى به سلطنت رسید و لیاقت و درایت بیکرانى از خود نشان داد و ممالک گجرات، بنگاله و کشمیر و سند را به تصرف خود درآورد و سلطنتى بزرگ تشکیل داد و شهرها و آبادیهاى بى شمارى را بنیان نهاد([9]) اکبر شاه گذشته از اینکه علاقه زیادى به عمران و آبادى داشت و عنایت خاصى به مسائل فلسفى داشت اما عقیده چندان محکمى نسبت به دین خاصى نداشت.([10])همین نگرش اکبرشاه به دین موجب گشته بود که اکبر شاه به فکر ارائه دینى مشترک از کل ادیان افتاده و سپس هندوستان محل زندگى ملحدین گردد. قاضى نورالله شوشترى به هنگام ورود به آگره، نزد ابوالفتح مسیح الدین گیلانى طبیب حاذق ایرانى و شاعر بزرگ رفت. مسیح الدین گیلانى بعد از فراگیرى علوم و فنون در سال 983 وارد هندوستان شد و به خاطر قابلیت و استعداد خویش در زمره مقربان اکبرشاه درآمد.»([11])
تجسم عدالت
بیان روآورى قاضى به پذیرش دستگاه قضا و نحوه عدالت گسترى او از زبان یکى از علماى اهل سنت هم عصر وى نمایانگر عظمت او در چشم همگان حتى معاندان است.
عبدالقادر بدوانى در «منتخب التواریخ» مى نویسد :
«اگر چه شیعى مذهب است، اما بسیار به صفت نصفت و عدالت و نیک نفسى و حیا و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدّت طبع و صفاى قریحه و ذکاء مشهور است. صاحب تصانیف لایقه است. توقیعى بر تفسیر مهمل؟! شیخ فیضى نوشته که از خیر تعریف و تصنیف بیرون است و طبع نظمى دارد و اشعار دلنشین مى گوید.
به وسیله حکیم ابوالفتح به ملازمت پادشاهى پیوست و زمانى که موکب منصور به لاهور رسید و شیخ معین قاضى لاهور را در وقت ملازمت از ضعف پیرى و فتور در قوا، سقطه در دربار واقع شد، رحم بر ضعف او آورده، فرمودند که شیخ از کار مانده، بنابراین قاضى نورالله به آن عهده منصوب و منسوب گردید والحق مفتیان ماجن و محتسبان حیال محتال لاهور را که به معلم الملکوت سبق مى دهند، خوش به ضبط در آورده و راه رشوت را برایشان بسته و در پوست پسته گنجانیده چنانچه فوق آن متصور نیست و مى توان گـفت که قـائل این بیـت او را منظـور داشـته و گفـته که :
تویى آن کس که نکردى به همه عمر قبول *** در قضا هیچ ز کس جز که شهادت ز گواه([12])
در سایه سارتقیه
گرچه شهادت در کام مردان خدا شیرین است لیک در سایه سار تقیه، دفاع از مکتب و مذهب با همه تلخکامى ها، شیرین تر و گواراتر است. محتواى تقیه تنها براى کسانى درخور درک است که بر بلنداى قله تعبّد رسیده باشند وگرنه در انتخاب بین مرگ و آبرو کمتر آزاده اى است که راه دردناک تر از مرگ را انتخاب کند.
قاضى نورالله در سایه سار تقیه نه تنها به منصب قضا دست یافت بلکه توانست کتب ارزشمندى را به جامعه شیعى تحویل دهد. اما از آنجا که خود در نامه اى مى نویسد «فقیر نام خود را در تصانیف ننوشته تا قربة الى الله باشد و ایضاً هرگز به کسى از مخالفان اظهار نکرده که آن تصانیف از فقیر است» در شمار کتب ایشان اختلاف نظر است ولى آیت الله مرعشى نجفى (ره) در مقدمه کتاب «احقاق الحق» تصنیفات این بزرگ مرد عرصه سیاست و نگارش را 140 کتاب ذکر مى کند که در ذیل به فهرست این گنجینه گرانبها اشاره مى شود.
1. احقاق الحق، این کتاب سه مرتبه به چاپ رسیده است.
2. أجوبة مسائل السید حسن الغزنوى
3.الزام النواصب فى الردّ على میرزا مخدوم الشریفى «این کتاب توسط استاد میرزا محمد على چهاردهى گیلانى ترجمه شده و نوه دانشمند او به نام مرتضى مدرسى آن را چاپ کرده است.
4. «القام الحجر» در رد ابن حجر
5. بحرالغزیر فى تقدیر ماءالکثیر «قاضى در این کتاب در مورد وزن و حجم آب کر تحقیق کرده است
6. بحرالغدیر فى اثبات تواتر حدیث الغدیر سنداً و مؤلف و دلالة
7. «تفسیرالقرآن» در چند جلد که در نوع خود بى نظیر است
8. کتابى در تفسیر آیه رؤیا
9. تحفة العقول
10. حلّ العقول
11. حاشیه بر «شرح الکافیه» جامى در علم نحو
12. حاشیه بر «حاشیه چلپى» بر شرح التجرید اصفهانى
13. حاشیه بر «مطوّل» تفتازانى
14. حاشیه بر «رجال» کشى که مطالب مفیدى در زمینه علم رجال در بر دارد
15. حاشیه بر «تهذیب الاحکام» شیخ طوسى (که ناتمام مانده است)
16. حاشیه بر «کنزالعرفان» فاضل مقداد در آیات الاحکام
17. حاشیه بر حاشیه «تهذیب المنطق» دوانى
18. حاشیه بر مبحث «عذاب القبر» از شرح «قواعد العقاید»
19. حاشیه بر «شرح مواقف» در علم کلام
20. حاشیه بر «رسالة الاجوبة الفاخره»
21. حاشیه بر «شرح تهذیب الاصول»
22. حاشیه بر «مبحث الجواهر» از شرح تجرید علامه
23. حاشیه بر «تفسیر بیضاوى»
24. حاشیه بر «الهیات» شرح تجرید
25. حاشیه بر «حاشیه القدیمیه»
26. حاشیه بر «حاشیه الخطایى» در علم فصاحت و بلاغت
27. حاشیه دیگرى بر «تفسیر بیضاوى»
28. حاشیه بر «شرح الهدایه» در حکمت
29. حاشیه بر «شرح الشمسیه» از قطب الدین در منطق
30. حاشیه بر «قواعد» علامه در فقه
31. حاشیه بر «تهذیب» از شیخ الطائفه شیخ طوسى
32. حاشیه بر «خطبه الشرایع» محقق حلى
33. حاشیه بر «هدایه» در فقه حنفى
34. حاشیه بر «شرح الوقایه» در فقه حنفى
35. حاشیه بر شرح «رسالة آداب المطالعه»
36. حاشیه بر شرح «تلخیص المفتاح» معروف به مختصر تفتازانى
37. حاشیه بر «شرح چغمینى در هیئت
38. حاشیه بر «مختلف علامه» در فقه
39. حاشیه بر «اثبات الواجب الجدید» از علامه دوانى
40. حاشیه بر «تحریر اقلیدس» در هندسه
41. حاشیه بر «خلاصه علامه» در علم رجال
42. حاشیه بر «خلاصة الحساب» شیخ بهایى
43. حاشیه بر «مبحث الاعراض» از شرح تجرید
44. حاشیه بر «رساله بدخشى» در کلام
45. حاشیه بر «حاشیه شرح تجرید»
46. حاشیه بر «باب شهادات» قواعد علامه
47. حاشیه بر «شرح العضدى» در اصول
48. حاشیه بر «شرح الاشارات» محقق طوسى در حکمت
49. «دلائل الشیعه فى الامامه» به فارسى
50. دیوان القصائد
51. دیوان الشعر
52. دافعة الشقاق (دافعة النفاق)
53.الذکر الابقى
54. رسالة لطیفة
55. رساله اى در تفسیر آیه «انماالمشرکون نجس»
56. رساله اى در «امرالعصمة»
57. رساله اى در «تجدید وضو»
58. رساله اى در «رکنیة السجدتین» (رکن بودن دو سجده)
59. رساله اى در ذکر نام حدیث سازان و احوال آنان
60. رساله اى در «رد شبهه فى تحقیق العلم الالهى»
61. رساله اى در رد بعضى عامه که عصمت اننیاء را نفى مى کنند
62. رساله اى در «لبس الحریر» پوشیدن لباس حریر
63. رساله اى در «نجاسة الخمر»
64. رساله اى در «مسألة الکفاره»
65. رساله اى در «غسل الجمعه»
66. رساله اى در «تحقیق فعل ماضى»
67. رساله اى در «حقیقة الوجود»
68. «اللمعه فى صلاة الجمعه» قاضى در این کتاب حرمت نماز جمعه در عصر غیبت را به اثبات رسانده است
69.النور الأنور الأزهر فى تنویر خفایا رسالة القضا و القدر للعلامه الحلى» صاحب ریاض مى نویسد : کتابى است بسیار خوب که در آن رد کرده است رساله بعضى ازعلماء هند در عصر خود . . . قاضى زمان پایان این کتاب را سنة 1018 نوشته است
70. رساله اى در تفسیر آیه «فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للاسلام» در سوره انعام - قاضى در این رساله به دفع کلام نیشابورى در تفسیرش پرداخته است
71. «الرساله المسحیه» کتابى است مبسوط و مفصل که در آن ادله طائفه شیعه و اهل سنت را در مسئله شستن پاها و مسح آن ذکر کرده است
72. رساله اى بر «حاشیة التشکیک»
73. رساله اى در رد«رسالة الکاشى»
74. تعلیقه اى بر نظریه نصیرالدین طوسى در مورد «تخلف الجوهریه»
75. رساله اى در جواب از اعتراض بعضى از اعتراضات عامه بر قاضى در «حاشیة الوقایه»
76. رساله اى در حل بعضى از مشکلات
77. رسالة فى الرد على رساله الدوانى
78. رسالة فى الادعیة
79. رساله اى در «اسطرلاب» شامل صد باب است به فارسى
80. رساله در «اَن الوجود لامسئلة له»
81. رساله اى در رد مقدمات ترجمة الصواعق المحرقة»
82. رساله اى در بیان «انواع الکم»
83. رساله اى در رد اشکالات وایراداتى که درمسائل گوناگون وارد شده است
84. رساله اى در جواب شبهات الشیاطین. در کشف الحجب آمده است:
قاضى در این کتاب به رد شبهات الشیطان امت رسول (صلى الله علیه وآله) پرداخته است.
85. رسالة فى مسالة الفأره
86. رساله اى در «وجوب المسح على رجلین دون غسلهما» ظاهراً این کتاب با کتابى که قبلا در همین خصوص آمده است یکى باشد.
87. رساله اى در تنجیس الماءالقلیل بالملاقات مع النجاسة
88. رساله اى در باره «کلیات خمس»
89. رسالة انموذج العلوم. در این رساله قاضى برخى مسائل از علوم مختلف را از باب نمونه آورده است
90. رساله اى در اثبات تشیع سید محمد نور بخش
91. رساله اى در شرح کلام القاضى زاده رومى در هیئت
92. رساله اى در شرح رباعى ابوالسعید ابوالخیر
93.الرسالة الجلالیه
94. رسالة فى علمه تعالى
95. رساله اى در «جوازالصلاة فیما لا تتم الصلاة فیه وحده»
96. رساله اى در حل عبارت قواعد علامه (اذا زاد الشاهد فى شهادته او نقص قبل الحکم)
97. رسالة «اُنس الوحید» در تفسیر سوره توحید
98. رساله رفع القدر
99. رساله اى در رد بر آنچه که شاگرد ابن همام در خصوص اذان جمعه به شافعى نوشته است
100. رد نوشته شاگرد ابن همام در خصوص اقتداء و بر پایى نماز جمعه به مذهب شافعى - گمان مى رود با کتاب فوق یکى باشد
101. رسالة فى النحو
102.السبعة السیّارة
103.السحاب المطیر در تفسیر آیه تطهیر
104. شرح بر مبحث التشکیک از شرح تجرید
105. شرح گلشن راز شبسترى
106. شرح دعاءالصباح والمساء از على بن ابى طالب(علیه السلام) به فارسى
107. شرح مبحث «حدوث العالم» از انموذج العلوم دوانى
108. شرح الجواهر
109. شرح خطبه حاشیه القزوینى بر عضدى
110. شرح رساله «اثبات الواجب القدیمه» علامه دوانى
111.الصوارم المهرقه در رد برالصواعق المحرقه
112. کشف الحوار
113. گوهر شاهوار (به فارسى)
114. گل و سنبل (به فارسى)
115.النظرالسلیم
116.الخیرات الحسان
117. عدة الامراء
118. الاجوبة الفاخره
119. شرح بر تهذیب الحدیث از شیخ الطائفه
120. شرح بر مبحث تشکیک از حاشیه قدیمه (شاید این کتاب با کتابى که گذشت یکى باشد
121. کتابى در قضاء و شهادات کتابى است مفصل که در آن قاضى شرایط قاضى و محکوم و همچنین احکام قضا را که در این باب از سوى شیعه و اهل سنت وارد شده است بیان نموده است.
122.العشرة الکامله
123. کتابى در مناظره با مخالفین
124. کتابى در مناقب ائمه از طریق مخالفین
125. کتابى در نوشته هاى سجع قاضى به عربى و فارسى
126. کتابى در اَنساب و خاندان سادات مرعشى
127. مجموعه مثل ها، کشکول
128. مصائب النواصب
129. موائد الانعام
130. مجموعه اى مانند دائرة المعارف، صاحب ریاض آن را به خط خودش دیده است
131. مجالس المؤمنین
132. نورالعین
133. نهایة الاقدام
134. شرح بر مقامات حریرى بر اسلوب وروشى نو بى سابقه
135. شرح بر «مقامات بدیع الزمان»
136. شرح بر صحیفه کامله «ناتمام مانده است»
137. حاشیه بر شرح اللمعه «ناتمام»
138. تعلیقه بر روضه کافى
139. رساله اى در وجوب لطف
از میان کتب قاضى نورالله شوشترى چهار کتاب او از جایگاه ویژه اى برخوردار است که آنها را از زبان بزرگان نقل مى کنیم :
1 - احقاق الحق : کلماتش حاکى از تبحّر علمى اوست و آن را در رّد کتاب «ابطال الباطل» قاضى فضل بن روزبهان اصفهانى عامى نوشته است. کتاب قاضى فضل در رّد کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» علامه حلى تألیف شده است. قاضى نور الله در این اثر با بیان منطقى و زیبا و رسا کتاب فضل بن روزبهان را پاسخ گفته است و در بطلان دیدگاه وى به کتابهاى خود اهل سنت استشهاد نموده است.([13])
2 - مجالس المؤمنین : این اثر احوال جماعتى از علما، حکما، ادبا، عرفا، شعرا و رجال متقدم و راویانى است که به اعتقاد قاضى نورالله همگى شیعه مذهب اند. افزون بر اینها در بر دارنده حکایات و قصه ها و روایات آنها، همچنین گذرى به شهرها و احوالات ایشان است.([14])
3 - «الصوارم المهرقه» در جواب «الصواعق المحرقه» و کتاب «مصائب النواصب». از آنجا که شیخ حر عاملى (متوفى 1110) در امل الآمل خود این دو کتاب اخیر را در کنار احقاق الحق و کتب دیگر نام مى برد بیانگر این مطلب است که این کتابهاى مهم قاضى([15]) در همان عصر صفویه در جهان اسلام شهرت داشته است.
شاعر شهود
شعر، جهان را به چشم دیگر دیدن است و آفرینش را به زبانى دیگر سرودن. قاضى نورالله شاعر است، آن هم شاعرى که با چشم شهود لطافتهاى خلقت را به تماشا مى نشیند.
قاضى نورالله شاعر است چون پدرش و پسرش علاءالملک.
او شاعر است چون عمویش سید میر حبیب الله و چون نوه هایش سید محمد شریف و سید ابوالحسن مرعشى.
او که تخلصش به نورى است «دیوانى» دارد که بیانگر قریحه ذاتى اوست. نقد و رّد در شعر قاضى نور الله، از جایگاه ویژه اى برخوردار است. قاضى به هر دو زبان عربى و فارسى شعر مى سرود.
این غزل از شعرهاى اوست:
عشق تو نهالى است که خوارى ثمر اوست *** من خارى از آن بادیه ام کاین شجر اوست
بر مائده عشق اگر روزه گشایى *** هشدار که صد گونه بلا ماحضر اوست
وه کاین شب هجران تو بر ما چه درازاست *** گویى که مگر صبح قیامت سحر اوست
فرهاد صفت این همه جان کندن(نورى) *** در کوه ملامت به هواى کمر اوست([16])
بوستان نورالله
پنج گل علم و معرفت که رایحه اجداد خویش را در فضاى هندوستان منتشر کردند، ثمـره زنـدگى قاضى نورالله شوشترى است که هر یک از آنـان از نویسـندگان، شـاعران و علماى عصر خود به شمار مى روند و داراى تألیفاتى هستند که در این مقال نمى گنجد. تنها به نام این گلهاى بوستان قاضى بسنده مى کنیم:
1 - علامه سید محمد یوسف
2 - علامه شریف الدین (992 - 1020 ق)
3 - علامه علاءالملک
4 - سید ابوالمعالى (1004 - 1046 ق)
5 - سید علاءالدوله (1012 - ؟ )
شـاگردان نـور
کتمان مذهب از یک سو، قدرت و تسلط وى بر مبانى فقهى و کلامى مذاهب از سوى دیگر در کنار آوازه زهد و پارسایى او طلاب و فِرق و مذاهب گوناگون را به پاى درس وى مى کشاند. قاضى فقه را بر مبناى مذاهب پنجگانه «شیعه»، «حنفیّه»،([17]) «مالکیه»، «حنبلیه» و «شافعیه» براى طلاب هر مذهب تدریس مى نمود و در خاتمه و بیان اقوال، نظر شیعه را باظرافتى خاص بر کرسى مى نشاند.([18])
جو ضد شیعى و رابطه مخفیانه شاگردان شیعى مذهب و همچنین تقیه قاضى نورالله موجب گشت که غیر از چند تن که آن هم برخى از فرزندان قاضى بوده اند نام شاگردان دیگر وى در تاریخ به ثبت نرسد و تنها نام این بزرگان در دفتر باقى بماند.
- علامه شیخ محمد هروى خراسانى
- علامه مولا محمد على کشمیرى
- سید جمال الدین عبدالله مشهدى
مـرد مـناظـره
او به علم و ادب به چشم نردبانى مى نگریست که انسان را به سوى کمال عمل و منزلگه اداى تکلیف مى رساند. از این رو بر بحث و مناظره او غبار جدل و مراء نمى نشست واز آنجا که مناظره هاى او رنگ خدایى داشت همواره از بحث و جدل سربلند بیرون مى آمد.
از مناظره هاى قاضى نورالله مى توان به مناظره ایشان با عبدالقادر بن ملکوک شاه بدوانى از عالمان اهل تسنن، اشاره کرد. وى در کتاب منتخب التواریخ خود از آن یاد مى کند([19]). همچنین مناظره ایشان با سید قزوینى که قاضى نورالله خود در کتاب مجالس المؤمنین([20])به آن اشاره مى نماید.
هـیمه حـسد
قاضى نور الله درباره حسد مى نویسد :
«عادة الله جارى شده که هر کس به مرتبه عالى از فضل آراسته گردد به موجب کلام ملک علام که «ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله» یعنى از اهل زمانه که خود ارزنى نمى ارزد به او حسد مى ورزند - خصوصاً که عداوت دینى علاوه آن باشد و سینه ایشان به ناخن عناد خراشد . . ..»([21])
به همین علت عالمان حسود دربار سلطان اکبرشاه همواره در صدد بودند تا روزى او را از چشم سلطان انداخته، زمینه برکنارى یا قتل او را فراهم سازند.
قاضى در جاى دیگرى در خصوص رسم دیرینه علماى اهل سنت در شوراندن حاکمان بر ضد دیگران - خصوصاً علماى تشیع - اشاره مى کند و مى نویسد :
رسم دیرینه برخى اهل سنت است که چون به مقتضاى کلام معجز (فبهت الذى کفر) در اثبات مطالب باطله خود از خصم مبهوت و عاجز گردند و به مقدمات علمى کار نتوانند ساخت به شمشیر و بوکده و قلمتراش با او مناظره نمایند و اگر از آن نیز عاجز باشند تهمتى بر او اندازند و سلطان وقت را بر او متغیر سازند و اگر بر آن نیز قادر نباشند مرگ او را به دعا آرزو کنند.
حاسدان هر روز در پى فرصتى نشستند تا سخن و حرکتى را از او مشاهده کنند و به سعایت او برخیزند تا اینکه قضات و مفتیان شنیدند که روزى قاضى نورالله کلمه «علیه الصلاة والسلام» را در حق مولى الموحدین به کار برده است. از این رو آن را بدعت و مختص به نبّى برشمردند و فتوا به حلال بودن خون او دادند. در این خصوص حکمى را تهیه و امضا کرده، نزد اکبرشاه فرستادند.
آنان همه امضا کردند مگر یکى از بزرگان ایشان که مخالفت کرد و بیتى را به این مضمون نوشت و به نزد اکبر شاه فرستاد.
گر لحمک لحمى بحدیث نبوى هى *** بى صل على نام على بى ادبى هى([22])
اکبر شاه از کشتن قاضى نورالله صرف نظر کرد و محبت او بیش از پیش در قلب وى افزون شد([23]).
شـور شـهادت
خوش پریشان شده اى با تو نگفتم نورى *** آفتى این سروسامان تو دارد در پى([24])
قاضى نورالله، این مروج و مدافع مذهب تشیع در اواخر عمر پربرکت خود کاسه صبر را لبریز دید. وى در «مجالس المؤمنین» در بیان احوال مؤمن طاق (از یاران امام صادق(علیه السلام)) به این نکته چنین اشاره مى کند :
«در مختار کشى از مفضل بن عمر روایت مى کند که او گفت : حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)مرا گفتند که نزد مؤمن طاق رو و او را امر کن که با مخالفان مناظره نکند. پس به در خانه او آمدم و چون از کنار بام سرکشید به او گفتم که حضرت امام تو را امر مى فرماید که با اغیار سخن نکنى! گفت مى ترسم که صبر نتوانم کرد.
مؤلف گوید که این بیچاره مسکین نیز مدتى به بلاى صبر گرفتار بودم و با اغیار، تقیه و مدارا مى نمودم و از بى صبرى که از آن مى ترسیدم به آن رسیدم و از عین بى صبرى این کتاب را در سلک تقریر کشیدم. اکنون از جوشش بى اختیار به جناب پروردگار پناه مى برم و همین کتاب را شفیع خود مى آورم.»([25])
سرانجام مجالس المؤمنین، شفیع قاضى نورالله، او را به سر منزلگه مقصود رساند و علماى دربار که با مرگ اکبرشاه و نشستن جهانگیرشاه بر تخت، زمینه را مساعد دیدند به میدان آمدند.
محدث قمى نحوه شهادت او را چنین مى آورد:
«. . . قاضى نورالله مشغول به قضاوت و همچنین نویسندگى در خفاء بود تا اینکه سلطان اکبر از دنیا رفت و جهانگیر شاه بر تخت نشست.
علماى دربار و مقرب در صدد فتنه و برانگیختن شاه بر علیه قاضى برآمدند و نزد او به سعایت پرداختند، که قاضى شیعه است و خود را ملزم به مذاهب اربعه نمى داند و فتوایش با فتواى مذهب امامیه تطبیق مى کند.
جهانگیرشاه بیان آنان را براى اثبات تشیع قاضى کامل ندانست و گفت : این دلیل کامل نیست چرا که او از اول قضاوت را به شرط اجتهاد خود پذیرفته است.
آنان به حیله دیگرى دست زدند. شخصى را وا داشتند تا به عنوان شاگرد نزد قاضى رفت و آمد کند و خود را شیعه معرفى کند.
وى پس از رفت و آمد بسیار و جلب اطمینان قاضى، به نوشته هاى وى از جمله «مجالس المؤمنین» پى برد و درخواست آن نمود. وى کتاب را از قاضى گرفت و از آن نسخه اى برداشت و نزد علماى دربار برد. آنان نیز این کتاب را به عنوان سند تشیّع قاضى نورالله به جهانگیر شاه عرضه کردند و به سلطان گفتند که او در کتابش چنین و چنان گفته است و استحقاق اجراى حد دارد.
جهانگیرشاه گفت : حدش چیست؟ آنان گفتند : ضربه زدن با شلاق . . . شاه کار را بر آنان واگذار کرد و آنان بلافاصله حد را اجرا کردند.
قاضى نورالله در سال 1019 ق، در حالى که حدود هفتاد سال عمر داشت در زیر شلاق به شهادت رسید.
مى گویند بر بدن قاضى نورالله با چوب خاردار آنچنان زدند که بدنش قطعه قطعه شد.»([26])
امروز مزار او در آگره هندوستان زیارتگاه هزاران هزار مسلمان بیدار دل شبه جزیره است.
,,,,
[1] - احقاق الحق، ج 1، مقدمه، ص فد
[2] - مجالس المؤمنین، ج 1، ص 71.
[3] - شهیدان راه فضیلت، علامه امینى، ترجمه جلال الدین فارسى، ص 291
[4] - مجالس المؤمنین، ج1، ص 71
[5] - مقدمه احقاق الحق، ج 1، ص 82.
[6] - همان مدرک
[7] - همان، ص 84
[8] - همان، ص 88،
[9] - لغتنامه دهخدا،ج 5، (الف)، ص 3180.
[10] - تاریخ تمدن، گوستاولوبون، ص 235.
[11] - تذکره علماى امامیه پاکستان - سید حسین عارف نقوى، ترجمه دکتر محمد هاشم، ص 15
[12] - صوارم المهرقه، ص «کح» (فیض الآله)
[13] - ریحانة الادب، ج 3، ص 385.
[14] - روضات الجنات، ج8، ص 160
[15] - الامل الآمل، ج 2، ص 337.
[16] - ریحانة الادب، ج 3، ص 386.
[17] - احقاق الحق، ج 1، ص 110 و 111 (حیاة القاضى) ص فى وقیا
[18] - همان، ص 158،
[19] - رجوع شود به صوارم المهرقه ص - کح - (فیض الآله)
[20] - رجوع شود به مجالس المؤمنین، ج 1، ص 572 و 573.
[21] - مجالس المؤمنین، ج1، ص 432.
[22] - اگر چنین است که پیامبر درباره حضرت على(علیه السلام) فرموده است : لحمک لحمى (یعنى اى على، گوشت تو گوشت من است)، پس نام بردن از على(علیه السلام) بدون صلوات بر على(علیه السلام)، بى ادبى نسبت به پیامبر است.
[23] - احقاق الحق، ج 1، ص 159
[24] - ریحانة الادب، ج 3، ص 386.
[25] - مجالس المؤمنین، ج 2، ص 375.
[26] - فوائدالرضویه، محدث قمى، ص 697.