شـور شـهادت
خوش پریشان شده اى با تو نگفتم نورى *** آفتى این سروسامان تو دارد در پى([1])
قاضى نورالله، این مروج و مدافع مذهب تشیع در اواخر عمر پربرکت خود کاسه صبر را لبریز دید. وى در «مجالس المؤمنین» در بیان احوال مؤمن طاق (از یاران امام صادق(علیه السلام)) به این نکته چنین اشاره مى کند :
«در مختار کشى از مفضل بن عمر روایت مى کند که او گفت : حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)مرا گفتند که نزد مؤمن طاق رو و او را امر کن که با مخالفان مناظره نکند. پس به در خانه او آمدم و چون از کنار بام سرکشید به او گفتم که حضرت امام تو را امر مى فرماید که با اغیار سخن نکنى! گفت مى ترسم که صبر نتوانم کرد.
مؤلف گوید که این بیچاره مسکین نیز مدتى به بلاى صبر گرفتار بودم و با اغیار، تقیه و مدارا مى نمودم و از بى صبرى که از آن مى ترسیدم به آن رسیدم و از عین بى صبرى این کتاب را در سلک تقریر کشیدم. اکنون از جوشش بى اختیار به جناب پروردگار پناه مى برم و همین کتاب را شفیع خود مى آورم.»([2])
سرانجام مجالس المؤمنین، شفیع قاضى نورالله، او را به سر منزلگه مقصود رساند و علماى دربار که با مرگ اکبرشاه و نشستن جهانگیرشاه بر تخت، زمینه را مساعد دیدند به میدان آمدند.
محدث قمى نحوه شهادت او را چنین مى آورد:
«. . . قاضى نورالله مشغول به قضاوت و همچنین نویسندگى در خفاء بود تا اینکه سلطان اکبر از دنیا رفت و جهانگیر شاه بر تخت نشست.
علماى دربار و مقرب در صدد فتنه و برانگیختن شاه بر علیه قاضى برآمدند و نزد او به سعایت پرداختند، که قاضى شیعه است و خود را ملزم به مذاهب اربعه نمى داند و فتوایش با فتواى مذهب امامیه تطبیق مى کند.
جهانگیرشاه بیان آنان را براى اثبات تشیع قاضى کامل ندانست و گفت : این دلیل کامل نیست چرا که او از اول قضاوت را به شرط اجتهاد خود پذیرفته است.
آنان به حیله دیگرى دست زدند. شخصى را وا داشتند تا به عنوان شاگرد نزد قاضى رفت و آمد کند و خود را شیعه معرفى کند.
وى پس از رفت و آمد بسیار و جلب اطمینان قاضى، به نوشته هاى وى از جمله «مجالس المؤمنین» پى برد و درخواست آن نمود. وى کتاب را از قاضى گرفت و از آن نسخه اى برداشت و نزد علماى دربار برد. آنان نیز این کتاب را به عنوان سند تشیّع قاضى نورالله به جهانگیر شاه عرضه کردند و به سلطان گفتند که او در کتابش چنین و چنان گفته است و استحقاق اجراى حد دارد.
جهانگیرشاه گفت : حدش چیست؟ آنان گفتند : ضربه زدن با شلاق . . . شاه کار را بر آنان واگذار کرد و آنان بلافاصله حد را اجرا کردند.
قاضى نورالله در سال 1019 ق، در حالى که حدود هفتاد سال عمر داشت در زیر شلاق به شهادت رسید.
مى گویند بر بدن قاضى نورالله با چوب خاردار آنچنان زدند که بدنش قطعه قطعه شد.»([3])
امروز مزار او در آگره هندوستان زیارتگاه هزاران هزار مسلمان بیدار دل شبه جزیره است.
[1] - ریحانة الادب، ج 3، ص 386.
[2] - مجالس المؤمنین، ج 2، ص 375.
[3] - فوائدالرضویه، محدث قمى، ص 697.