سیدموسى زرآبادى قزوینى
(1294 ـ 1353 هـ .ق.)
عنوان مقاله: آیت کرامت
نویسنده: محمّد على رحیمیان فردوسى
عالم ربّانى و متألّه قرآنى، حضرت آیت الله، سید موسى زرآبادى از عالمان جامع معقول و منقول و ذوفنون و از نوادر روزگار و از متوسلان واصل، و از مستنیران انوار ولایت، و از عابدان و زاهدان و پرهیزکاران بى نظیر، و بالغ در سعادت، و نمونه کامل یک تربیت یافته در مکتب قرآنى در علم و عمل مى باشد.
تولّـد
مرحوم سیّد، در سال 1294 هجرى قمرى در قزوین دیده به جهان گشود. مادر وى بانویى صالحه و دختر یکى از علماى قزوین بود، و پدر او حجت الاسلام والمسلمین سید على زرآبادى قزوینى (م: 1318 ق) از عالمان وارسته و فاضل و اهل معانى و حقایق بى شمار بود.
تبار و نسب سیّد، به شهید اهل البیت زید بن علىّ بن الحسین(علیهم السلام) مى رسد بدین گونه سید موسى زرآبادى از سادات حسینى است، چنان که نقش مهر ایشان «موسى الحسینى» بوده است .([1])
اجداد ایشان همگى از علما و مروّجین دین مبین بوده اند که به بعضى از آنان اشاره مى شود:
1. میرفاضل حسینى زرآبادى (م: 1195 ق)
2. حاج میر بابا، فرزند میر فاضل حسینى (م: 1212ق)
3. سید میر بزرگ، فرزند میربابا (م: 1230 ق)
4. سید مهدى، فرزند میر بزرگ (م: 1270 ق)
5. سید على، فرزند سید مهدى (م: 1318 ق)
مرحوم آقا موسى برادر بزرگوارى دارد که از علماى بزرگ و خطباى زمان خود بوده، نامش سیّد مهدى راشد زرآبادى است.
این عالم بزرگ بعد از رحلت آقا سید موسى زرآبادى، به جاى برادر، اقامه ى نماز جماعت را در مسجد مرحوم سید على به عهده مى گیرد، و حدود چهل و شش سال در آن جا به ترویج دین و نماز اشتغال مى ورزد.([2])
تحصیل
سید موسى زرآبادى، مقدّمات و سطوح عالیه را در قزوین و تهران آموخت.
از جمله استادان وى در فقه و اصول ـ در قزوین ـ فقیه محقّق، حضرت آیت الله حاج ملاّ على اکبر ایزدى سیادهنى تاکستانى(م:1340ق) است، که سیّد تقریرات ایشان را نوشته است.
استادان وى در تهران عبارتند از:
1 - فیلسوف فاضل، میرزا حسن کرمانشاهى(م: 1336 ق).
وى از شاگردان فیلسوف و حکیم عالیقدر، مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه است، و از ارکان انتقال فلسفه به طبقات متأخّر به شمار مى رود. ایشان شاگردان بسیارى تربیت نموده که از جمله ى آن ها فیلسوف فاضل «سید موسى زرآبادى» است.([3])
این حکیم عالیقدر که تدریس شفاى ابوعلى سینا در تهران بدو منتهى گشت، پس از حدود 85 سال عمر با برکت، درسال 1336 هـ .ق. دیده از دنیاى فانى بربست و به سراى باقى شتافت.([4])
2 - فیلسوف و عارف، سید شهاب الدین شیرازى (م: 1320 ق).
3 - فیلسوف و عارف، شیخ على نورى حکمى(م: 1335 ق).
4 - عالم بزرگوار، شهید شیخ فضل الله نورى(شهادت: 1327 ق).
سـرگـذشت
نقل است که هنگام شروع به کار سید موسى، پدرش او را نزد کاسبى که مغازه ى علاّفى([5])داشت مى سپارد. روزى سید سنگهاى ترازو را مى سنجد و وزن مى کند، متوجّه مى شود سنگهاى بزرگ از قبیل 3 کیلو و 5 کیلو و ده کیلو مثلاً با سنگهاى کوچک و ریز مختصرى تفاوت دارد. و سنگهاى ریز و کوچک سنگین تر است.
سید تصمیم مى گیرد خرید و فروش را با سنگهاى کوچک انجام دهد تا مدیون مردم نشود. یک روز صاحب مغازه مشاهده مى کند که سید وزن اجناس را با سنگهاى کوچک انجام مى دهد، سؤال مى کند، سید جواب مى دهد: سنگهاى کوچک سنگین تر است. صاحب مغازه عصبانى شده و یک سیلى به آقا موسى مى زند، ایشان گریه کنان به منزل مى آید و به پدر مى گوید: من دیگر مغازه نخواهم رفت، مى خواهم درس بخوانم. و از آن هنگام وارد مدرسه علمیّه قزوین مى شود و به تحصیل مى پردازد، تا به کتاب صمدیه مى رسد، مطالعه صمدیه براى ایشان ایجاد سؤال مى شود و ایشان مکرّر براى حلّ مشکل به درب اطاق و حجره استاد مى رود، این برنامه چند وقتى ادامه مى یابد. امّا بعد از مدّتى استاد از زیاد سؤال کردن سید ناراحت مى شود و با تندى مى گوید: دیگر درب اطاق مرا نزن، از کسى دیگر سؤال کن. این حرکت در روحیه سید زیاد اثر مى کند، به طورى که تصمیم مى گیرد از هیچ کس سؤال نکند، و با همان حال ناراحتى به خواب مى رود.
رؤیاى صادق
شخصى در عالم رؤیا نزدش حاضر مى شود و مى گوید: آقا موسى، ناراحت نباش! هر سؤالى داشتى از من سؤال کن تا جواب بدهم. هر موقع براى شما سؤالى پیش آمد همین قدر که بخوابى من نزد تو حاضر مى شوم. و به این ترتیب استاد از رنج سؤال آسوده و راحت مى شود و به مقصود خود نایل مى گردد و پیشرفت مى کند.
«گفته اند وى در کار تحصیل علم همّتى والا داشته است و تلاشى بسیار. برخى از همدرسان او ابراز داشته اند که هر موقع از شب که بیدار مى شدیم چراغ اطاق سید روشن بود.»([6])
برخى شاگردان
مکتب سید موسى زرآبادى، آمیخته اى از علم و عمل (تزکیه و تعلیم) بوده است. علم و معرفت براساس علم قرآنى خالص و عمل دقیق طبق موازین شرع بوده است، سید در عین اطلاع کافى و عمیق از فلسفه و عرفان و تدریس آن ها، خود از ارکان بزرگ «مکتب تفکیک» به شمار مى آید. ایشان درباره ى عمل (تهذیب نفس و تقوا) نیز تأکید بسیار داشته است. و این تقیّد به دستورات شرع و موازین آن، تأثیر فراوانى در ساختن متألّهانى بزرگ، و متعقّلانى سترگ، همچون: شیخ مجتبى قزوینى خراسانى (م: 1386 ق) و شیخ على اکبر الهیان تنکابنى (م: 1380 ق) و امثال این بزرگان داشته است. و هر کس از این دو عالم مذکور شناختى داشته باشد، مطالب ما را به خوبى در مى یابد.([7])
1. شیخ هاشم قزوینى (م: 1339 ش).
این عالم متفکر و زاهد با تقوا در سال 1270 ش. در یکى از آبادى هاى اطراف قزوین دیده به جهان گشود.
مقدمات و ادبیات را در قزوین نزد اساتید آن روز فرا گرفت و پس از تکمیل ادبیات نزد استادان معروف قزوین، (حضرت آیت الله حاج ملاّ على طارمى و حضرت آیت الله آخوند ملاّ على اکبر)، سطوح عالیه فقه و اصول را خواند. و در همین شهر فلسفه ى اشراق و مشّاء را نزد استاد عالیقدر خود، مرحوم علاّمه سید موسى زرآبادى آموخت. آن گاه براى تکمیل مدارج علمى به اصفهان عزیمت نمود و نزد استادان آن دیار، مرحوم آیت الله حاج محمّد ابراهیم کلباسى، و آیت الله شیخ محمّد حسین فشارکى کسب فیض کرد، و بعد از شش سال به وطن باز گشت، اما باز هم شوق به کسب علم وى را مایل به مهاجرت به مشهد مقدس نمود، و در آن جا از محضر حضرت آیت الله حاج آقا حسین قمى، و آیت الله میرزا محمّد آقا زاده خراسانى (فرزند آخوند خراسانى، صاحب کفایه) و آیت الله آمیرزا مهدى اصفهانى کسب کمال نمود، و از دو استاد اخیر به اجازه ى اجتهاد مفتخر گردید، و همین اجازه از طرف حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى حاشیه زده شد و تأیید گشت.
سرانجام این عالم جلیل القدر پس از 69 سال عمر با برکت، در سال 1339 هجرى شمسى، دنیا را بدرود گفت و در جوار حضرت رضا(علیه السلام) به سراى باقى شتافت.([8]) و در آن بارگاه ملکوتى به خاک سپرده شد.
2. حضرت آیت الله حاج شیخ على اکبر الهیان تنکابنى قزوینى (م: 1380 ق).
این عالم ربّانى، فرزند شیخ محمّد تقى تنکابنى (یکى از علماى وارسته و فقهاى زمان خود و از شاگردان میرزاى بزرگ شیرازى) است.([9]) آقاى الهیان در سال 1305 ق، در خانواده اى از اهل علم و فضیلت در قزوین تولد یافت، مقدمات را نزد اساتید قزوین فرا گرفت و براى کسب تحصیلات عالیه رهسپار حوزه علمیّه تهران شد، و سپس به قزوین برگشت، و از محضر مربّى بزرگ و ذوالفنون عصر خویش، علاّمه کبیر حضرت سید موسى زرآبادى کسب فیض نمود، و عرفان و علوم غریبه را نیز نزد ایشان آموخت و سال ها در عرصه ى تهذیب نفس و سلوک شرعى و ریاضت زحمت کشید و به مقامات عالیه اى رسید و در شمار بزرگان و عالمان باطن در آمد.
مرحوم آقاى الهیان، به تربیت شاگردان و تدریس نیز اهتمام داشت و همان شیوه ى مرحوم استادش را ادامه مى داد. این عالم بزرگ با افاضل و اساتید هم عصر خویش در مسائل فلسفى بحث و نقدهایى بسیار داشته است. از شاگردان برجسته ى ایشان مى توان به آیات عظام: حاج سید جلیل زرآبادى، حاج سید احمد حاج سید جوادى (مشهور به حاج آقا عماد)، حاج سید محمّد خوئینى ها، حاج سید محمّد کاظم احدى و حاج سید محمّد موسوى گرمارودى اشاره کرد. سرانجام این عالم ربّانى در ماه رجب 1380 ق. دعوت حقّ را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم نمود و در وادى السلام قم به خاک سپرده شد.([10])
3. حضرت آیت الله حاج شیخ مجتبى قزوینى(م: 1386 ق = 1346 ش).
این عالم بزرگوار، در سال 1318 ق. در قزوین متولد شد. پدر وى، مرحوم حاج میرزا احمد تنکابنى از عالمان وارسته و از شاگردان و خواصّ عالم عابد و متّقى بزرگ، حاج میرزا حسین تهرانى (معروف به حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل - یکى از سه عالم معروف در اقدامات آزادیخواهى و مشروطیت) بود.
مرحوم شیخ مجتبى قزوینى پس از تحصیلات مقدماتى در سنّ جوانى به همراه پدر بزرگوار خود به نجف اشرف مى رود، و حدود 7 سال از محضر استادان و علماى آن دیار کسب فیض مى کند. استادان ایشان عبارتند از:
1. سید محمّد کاظم یزدى (م: 1337 ق) صاحب عروة الوثقى.
2. میرزا محمّد تقى شیرازى (م: 1338 ق).
3. شیخ اسدالله عارف یزدى.
4. شیخ موسى خوانسارى (مؤلف حاشیه بر مکاسب).
5. آمیرزا مهدى غروى اصفهانى.
6. حاج آقا حسین قمى.
7. آقا میرزا محمّد آقا زاده خراسانى.
8. آقا بزرگ حکیم شهیدى (که مدت 14 سال در نزد ایشان به فرا گرفتن فلسفه مداومت مى کند، و از ایشان تقدیرنامه اى که حاوى مراتب احاطه ایشان بر فلسفه بوده است دریافت مى نماید).
وى پس از گذراندن مراحل علوم و بهره مندى از شعب مختلف علوم معقول و منقول، در رسیدن به اسرار فلسفه به برکت تعالیم سید موسى زرآبادى و ریاضات شاقّه، خود مربّیى کامل مى شود و در شمار عالمان باطن در مى آید. ایشان در سال 1347 ق. در حوزه علمیّه مشهد شروع به تدریس معقول و منقول و تربیت طلاّب نمود، و چهل سال بدین مهمّ اشتغال داشت و ده ها عالم و فاضل و مدرس و واعظ و محقّق و مؤلف به جامعه تحویل داد. آثار مکتوب وى عبارت است از:
1. بیان الفرقان: 5 جلد (در بیان فرق معارف الهى و معارف بشرى).
2. رساله معرفة النّفس
3. رساله نقد اصول یازده گانه ملاّ صدرا4. نسخه هایى در برخى علوم غریبه.
سرانجام این عالم ربّانى پس از مدتى بیمارى معده در سحر روز 22 ذى الحجّه 1386 ق. دیده از جهان فرو بست و در صحن عتیق رضوى (صحن انقلاب) به خاک سپرده شد. و هم اکنون مزار این عالم بزرگ در «دار الاجابه» حرم مطهّر رضوى، در ضلع شمال غربى حرم، محل زیارت زوّار آستان حضرت امام ابوالحسن الرضا(علیه السلام)است.
4 - حجت الاسلام و المسلمین، حاج شیخ على اصغر شکرنابى قزوینى، مشهور به «وحدتى».
این عالم ربّانى از اعاظم علما و دانشمندان عصر خویش در علوم خفیّه بود. وى در سال 1295 ق. در روستاى شکرناب قزوین متولد شد، و پس از کسب مقدمات و علوم متداول از پدر بزرگوارش و استادان آن زمان، عازم عتبات عالیات شد، و در کاظمین از محضر پر فیض آیت الله شیخ محمّد حسین همدانى کاظمینى(م: 1361 ق) استفاده نمود و بر اثر رؤیایى که در کاظمین دیده بود، به جستجوى استاد و راهنماى خود به شهرهاى مختلف مسافرت نمود، تا این که در قزوین با مرحوم آیت الله العظمى سید موسى زرآبادى آشنا گردید، و در زمره ى شاگردان آن بزرگوار قرار گرفت و تا آخر عمر استاد ملازم ایشان بود. از این عالم ربّانى کتب و رسایلى در علوم مختلف مانند جفر و رمل و صنعت و اسماء الله باقى مانده است که تمام آن ها را از استاد خود آیت الله آقا موسى زرآبادى آموخته بود.
سرانجام این عالم بزرگوار، در سال 1357 ق. مصادف با 1316 ش. وفات نمود و بنابر وصیّت خودش در جوار تربت استاد بزرگوارش مرحوم زرآبادى در صحن امام زاده حسین(علیه السلام) ـ قزوین ـ به خاک سپرده شد.([11])
5 - آیت الله حاج میرزا رحیم سامت(دام ظلّه):
ایشان شیخ العلماى قزوین است. در سال 1321 هـ .ق. در خانواده اى اهل علم و فضیلت دیده به جهان گشود. وى پس از تحصیل علوم جدیده وارد حوزه علمیّه قزوین شد و پس از آموختن مقدمات و سطوح نزد استادان درشهر قزوین مخصوصاً حضرت آیت الله سید موسى زرآبادى و حاج شیخ على اکبر الهیان، عازم حوزه مقدسه قم گردید، و از محضر استادان آن حوزه بهره مند شد. سپس جهت تکمیل تحصیلات به اصفهان سفر نمود و از محضر دانشوران بزرگوار آن شهر مستفید گردید و باز به قم برگشت و با تشویق استادانش عازم حوزه علمیّه نجف اشرف شد و از محضر مراجع عظام: سید ابوالحسن اصفهانى، حاج آقا ضیاء الدین عراقى، حاج میرزا محمّد حسین نائینى، حاج شیخ محمّد حسین کمپانى غروى، و میرزا ابوالحسین مشکینى صاحب حاشیه بر «کفایة الاصول» استفاده نمود و بعد از ده سال، از نجف به وطن و مسقط الرأس خویش ـ قزوین ـ برگشت و این شهر را از وجود پر فیض و برکت خود بهره مند نمود.
6 - حجت الاسلام و المسلمین، حاج سید ابوالحسن حافظیان خراسانى.
مرحوم حافظیان (1282 ـ 1360 ش) در مشهد مقدس در خاندان سیادت و تقوا دیده به جهان گشود. در آغاز تحصیل، به فرا گرفتن ادبیات، ریاضى، طبّ قدیم، نجوم، هیئت، فقه و اخلاق پرداخت، لیکن به زودى وارد ریاضتو تحصیل علوم غریبه گشت و از برخى استادان بزرگ همچون مرحوم حاج شیخ حسنعلى اصفهانى معروف به «نخودکى» بهره مند گردید. ایشان تحصیل خود را در حجره اى در مدرسه میرزا جعفر و عبادات و ریاضات خود را در یکى از حجره هاى فوقانى صحن عتیق رضوى (صحن انقلاب) انجام مى داد. وى از بزرگان اهل نفس و دعا و استاد مسلّم علوم غریبه بود. مرحوم حافظیان در حوزه مشهد باکسانى چند دوست گشت از جمله مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى و همین دوست بود که با ذکر مقامات و کرامات و علوم سید موسى زرآبادى، وى را متوجه آن مربّى کامل کرد. وى باعث شد تا به همراه حاج شیخ مجتبى قزوینى در سال 1348 ق. به قزوین سفر کند و به محضر حضرت سیّد نیز برسد و به کسب مسائل و مراحلى بس مهم تر ـ که تا آن هنگام بدان نرسیده بود ـ نایل آید. از آثار ایشان یکى «لوح محفوظ» است و دیگرى کتابى در شرح آن و نیز «لوح جُنَّةُ الاسماء» که گمان نمى رود کسى تاکنون این لوح را به این صحّت و کمال و زیبایى نوشته باشد و در مورد رموز علمى و خواصّ روحانى این الواح باید در جاى خود سخن گفته آید.([12])
7 ـ سید محمّد تقى معصومى اشکورى.
این عالم ربّانى و متألّه قرآنى نیز از شاگردان و تربیت یافتگان محضر معلّم کامل و واصل مرحوم آیت الله آقا سید موسى زرآبادى و میرزا مهدى اصفهانى (1303 ـ 1365 ق) است.
مرحوم اشکورى در سال 1312 ق. در اشکور دیده به جهان گشود، و در ماه رجب 1356 ق. در قریه ییلاقى شوئیل از قراى اشکور در سنّ 44 سالگى رحلت نمود، و طبق وصیّت او بعدها جنازه ى وى را به مشهد مقدس منتقل و در قبرستان معروف به گُلشور به خاک سپردند، که اکنون قبر ایشان در پایین خیابان مشهد، نزدیک پنج راه، مشخص و نرده کشى شده است.
مرحوم سید از محضر استاد بزرگوارى همچون حاج شیخ عباس محدّث قمى، صاحب «مفاتیح الجنان» بهره مند شد و از وى اجازه روایتى دریافت نمود وهمچنین از حضرت آیت الله میرزا مهدى اصفهانى که استاد فقه و اصول و معارف وى بود، در تاریخ 19 شوّال 1347 ق. اجازه حدیث و روایت دریافت کرد.
ایشان از محضر استادان دیگرى همچون حاج آقا حسین قمى، و حاج میرزا محمّد آقا زاده خراسانى، نیز بهره مند شد. و با مرحوم شیخ على اکبر الهیان و حاج شیخ مجتبى قزوینى و سایر علما مراوده علمى داشت. وى معلّمى اخلاقى براى جامعه ى خود بود و به فقرا و مستمندان کمک مى کرد و در نهایت قناعت زندگى مى نمود، ایشان از علماى صاحب نفس و کرامات بود که در محلّ خودش باید بیشتر به آن پرداخته شود.([13])
تألیفات
از مرحوم سید موسى زرآبادى آثار و نوشته هایى بر جاى مانده است. و جالب توجّه است که با اشتغال بسیار به عبادات و ریاضات شرعیه و عمل به مستحبّات و ختومات و اوراد مأثوره و تفکرات و تعقلات و جلسات ممتد و تدریس و تربیت شاگردان و گاه اقامه جماعت و اشتغال به علوم غریبه و تبحّر در آن ها، باز هم به تألیف آثارى توفیق مى یابد.
از تألیفات ایشان:
1. تقریرات فقه و اصول
2. تعلیقه بر بخشى از رسائل
3. حاشیه بر کفایة الاصول ج 1 و 2
4. حاشیه بر مطوّل، بخش علم بیان
5. حاشیه بر منظومه سبزوارى (1)
6. حاشیه بر منظومه سبزوارى (2)
7. حاشیه بر شرح اشارات (بخش الهیات)
8 . حاشیه بر منطق اشارات
9. شرح سلامان و آبسال ابن سینا
10. رساله اعتقادات (عربى)
11. رساله اصول دین (فارسى)
12. رساله اى در توضیح حدیث ما الحقیقة
13. رسائل و مجالس در موعظه و اخلاق
14. رساله اى مختصر درباره «مشروطیت»
15. رسائل و نسخه هایى مهم در انواع علوم غریبه.
امید است در آینده کتابهاى این عالم بزرگ به زیور چاپ درآید تا همگان بهره مند شوند.
اخلاق و عمل
مرحوم سید در مراحل تقوا و تهذیب نفس و سلوک شرعى، از نخبگان عصر خود بود. در این مورد نیز (مانند علوم خفیّه) مربّیان و استادان وى بر ما معلوم نیست شاید توجّه او به این مراحل، به اشاره ى پدرش که اهل این معانى بوده است پدید آمده باشد. گفته اند که سید از ابتداى نشو و نماى خویش مراقبت شدیدى در انجام واجبات و پرهیز از محرّمات داشته و گاه تمام مستحبّات شرعى را انجام مى داده است. و این امر زبانزد مردم بوده است.
از مرحوم سید نقل شده که فرمود:
«در روزهایى که در قزوین امام جماعت بودم مدّتى به سیر و سلوک پرداختم و به قدرى پیش رفتم که پرده ها از جلو چشمم برداشته شد. دیوارها در برابر من حائل نبود، وقتى که در خانه نشسته بودم رهگذرها را در کوچه و خیابان مى دیدم، روزى به من گفته شد: «حالا که به این مقام رسیده اى اگر بخواهى به مدارج بالاتر و مقامات والاتر برسى، یک راه دارد و آن ترک اعمال ظاهرى است!!!».
گفتم: «این اعمال ظاهرى با دلائل قطعى و براهین مسلّم شرعى به ما ثابت شده است. من هرگز تا زنده ام آن ها را ترک نخواهم کرد.»
گفته شد: «در این صورت همه آنچه به شما داده شده از شما سلب خواهد شد.»
گفتم: «به جهنّم».
از همان لحظه آن حالت از من سلب شد و یک فرد عادى شدم، دیگر از آن کشف و شهود هیچ خبرى نبود. در آن هنگام متوجه شدم که شیطان از این اعمال ظاهرى، با آن همه نقصى که دارد شدیداً در رنج و عذاب است. ولذا تصمیم گرفتم که با تمام قدرت ـ علاوه بر واجبات ـ به اعمال مستحبى روى بیاورم و در حدّ توان چیزى از مستحبات را ترک نکنم. از فضل پروردگار در پرتو التزام به شرع مبین، حالاتى به من دست داد که حالات پیشین در برابر آن ناچیز بود.»([14])
آرى سید خیلى مراقبت در کردار و گفتار داشتند، حتى بنا به نقل مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى در جلسه درس، «مرحوم سید گاهى فرزند خرد سال ایشان فضولى مى کرد، ایشان با اشاره به قلمتراشى که در پیش رو داشتند، مى گفتند: آقا... بنشین این قلمتراش گوش را مى برد. یعنى حاضر نبودند براى آرام کردن و ساکت نمودن فرزند مثل بقیه ى مردم بگویند: بنشین، گوشَت را مى برّم.»
در قلمرو سیاست و اجتماع
سید موسى زرآبادى با وجود همه ى آن اشتغالات ظاهرى و باطنى، به امر مشروطیت (که در زمان وى پدید آمد) توجه مى کند و رساله اى درباره فواید آن مى نگارد. در نوشته اى که فرزند ایشان به اینجانب داده اند، چنین آمده است:
«وظاهراً مرحوم سید در اوائل مشروطیت طرفدار آن بوده و حتى رساله اى ـ حدود ده صفحه ـ در مدح آن نگاشته که موجود است ولى بعدها بر اثر بروز انحرافاتى در نهضت مزبور از مخالفان جدّى آن گردید».
موضوع از هر دو بُعد، جالب و آموزنده است هم توجه به تکلیف سیاسى و اجتماعى و دینى و پرداختن به آن به اندازه توان، و هم به هنگام بروز انحراف، کنار کشیدن و مخالفت کردن، و بر انحراف ها صحّه نگذاشتن.([15])
کـرامـات
1 ـ مرحوم شیخ مجتبى قزوینى نقل کردند که در روز تشییع جنازه مرحوم زرآبادى یکى از ارادتمندان ایشان خیلى بى تابى مى کرد و به سر و صورت خود مى زد. بعدها مرحوم حاج شیخ مجتبى از ایشان سبب بى تابى را پرسیده بودند، ایشان گفته بود: یک روز من خدمت آقاى زرآبادى عرض کردم: آقا! دعا بفرمایید خداوند زیارت جدّ بزرگوارت امام حسین(علیه السلام) را برایم قسمت کند. روز بعد که نماز صبح را در محضر ایشان خواندیم، هنگامى که مى خواستم از مسجد بیرون روم، به من اشاره کردند که بنشین. تعقیبات ایشان تمام شد و در خدمتشان از مسجد بیرون آمدیم. به من فرمود: مایل هستید به زیارت جدّم مشرّف شویم؟
گفتم: نهایت آرزوى من است ولى باید کارهایم را ردیف کنم و وصیّتنامه ام را بنویسم. ایشان فرمود: نیازى به این ها نیست بیا برویم.
آن گاه، قدم زنان به یکى از نقاط دور افتاده ى قزوین رفتیم و در آن جا چیزهایى را زیر لب خواند. سپس به من فرمود: چشمهایت را ببند. وقتى چشمهایم را باز کردم خودم را در صحن مطهّر امام حسین(علیه السلام) دیدم. هنگامى که از زیارت حضرت سیدالشهداء و قمر بنى هاشم و على اکبر و سایر شهدا ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ فارغ شدیم در صحن مطهّر امام حسین(علیه السلام)به من فرمود: مایل هستید به زیارت جدّم امیرمؤمنان(علیه السلام) مشرّف شویم؟ اظهار اشتیاق نمودم باز هم فرمود: چشمهایت را ببند. هنگامى که چشمهایم را گشودم خود را در صحن مولاى متقیان امیرمؤمنان(علیه السلام) یافتم، پس از زیارت امیرمؤمنان(علیه السلام) دست مرا گرفت و فرمود: چشمهایت را ببند. چون چشمهایم را باز کردم خود را در همان نقطه از قزوین که ساعتى قبل در محضر ایشان قدم زنان به آن جا رفته بودیم، یافتم.([16])
مؤلف کتاب «اجساد جاویدان» نکات زیر را براى توضیح افزوده اند:
الف - کسى که در محضر مرحوم زرآبادى با طىّ الارض مشرّف عتبات شده «مشهدى اکبر نعل بُر» نام داشت که در خیابان مولوى قزوین مغازه داشته است.
ب - هنگامى که مشهدى اکبر وارد حرم مطهّر حضرت سید الشهداء(علیه السلام) مى شود با خانواده قندچى تلاترى ملاقات مى کند که از یک هفته پیش به کربلا مشرف شده بودند، آقاى قندچى از مشهدى اکبر مى پرسد: شما کى مشرّف شدید؟ او مى گوید: ما همین الآن مشرّف شدیم.
ج ـ مشهدى اکبر نعل بُر در مجالس سوگوارى سیدالشهداء شرکت مى کرد و به عشق زیارت سالار شهیدان کفش ها را جفت مى کرد.
نظر به اینکه سنّش بالا رفته بود و دیگر امید نداشت که زیارت عتبات عالیات نصیبش شود هر وقت کفش هاى عزاداران را جفت مى کرد، در دلش خطاب به امام حسین(علیه السلام) مى گفت: یا حسین! چه شد؟
مشهدى اکبر مى گوید: هنگامى که از عتبات عالیات بر گشتیم و خود را در دو راهى رشت و همدان در مدخل قزوین دیدیم، مرحوم زرآبادى به من فرمود: مشهدى اکبر! دیگر نگو یا حسین چه شد؟!([17])
2 - مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى نقل کردند که یک روز مرحوم زرآبادى علماى شهر را به نهار دعوت کردند، بعد از نماز ظهر و عصر علما و پیش نمازها آمدند. سفره را انداختند تا از مهمان ها پذیرایى کنند، دیدند یک نفر درب منزل را مى کوبد، درب را باز کردند دیدند یکى از اهالى روستاى زرآباد قزوین با الاغ آمده، و سراغ مرحوم آقا موسى زرآبادى را مى گیرد. مرحوم زرآبادى رفتند درب منزل، آن شخص گفت: آقا! یک نفر از اهالى روستا فوت کرده و مرا فرستادند تا شما را ببرم براى خواندن نماز میّت. ایشان گفتند: بسیار خوب. و رو کردند به اطرافیان و گفتند: تا شما سفره را بچینید و غذا را آماده کنید من مى آیم. آن فرد با آقا موسى روانه شد. طولى نکشید که دیدند مرحوم آقا موسى نفس نفس زنان آمدند. پرسیدند: آقا! شما رفتید؟! گفتند! بله! رفتم، نماز میّت خواندم و آمدم و هنوز سفره آماده نشده بود. بعد که سؤال کردند! چرا این قدر نفس نفس مى زنید و عرق مى ریزید؟ ایشان گفتند: هر کار غیر عادى مشکلاتى هم دارد.([18])
3 - مرحوم سید موسى زر آبادى به شیخ على اصغر شکرنابى خیلى عنایت داشتند. مرحوم زرآبادى با شیخ على اصغر به یکى از روستاهاى قزوین مى روند ـ منطقه اى کوهستانى و صعب العبور ـ وارد روستا مى شوند ولى کسى آنان را به خانه نمى برد. یک شیخ و یک سید آمده اند به روستا و دو سه جا مراجعه مى کنند ولى کسى پذیرا نمى شود. شیخ على اصغر مى گوید: آقا! من چند سال درویشى کرده ام اگر اجازه مى دهید من بساط درویشى را پهن کنم؟ آقا موسى مى گویند: باشد، مدحى بخوان. شیخ شروع مى کند به مدح خواندن، مردم بیرون مى ریزند وجمع مى شوند. شیخ هم مدایح امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) را مى خواند و مى گوید: مى خواهم اولین نفر چراغ را روشن کند. همه مى گویند: ما حاضریم، شما چه مى خواهید؟ شیخ مى گوید: من از شما چیزى نمى خواهم، من و این آقا سید امشب در این روستا میهمان شما هستیم، ما را ببرید و پذیرایى کنید. یکى بلند مى شود و مى گوید: آقا! بفرمایید خانه ى ما. شیخ، درویشى را تمام مى کند و مى روند خانه ى آن حاجى، میزبان از آن ها پذیرایى خیلى گرمى مى کند، و احترامشان مى نماید. صبح که مى شود آقا موسى به شیخ على اصغر مى گویند: این حاجى خوب پذیرایى کرد یک چیزى به او بده، شیخ على اصغر مى گوید: چى بدهم؟ از روى زمین یا از زیر زمین بهش چیزى بدهم؟ آقا مى گوید: نه، همین جا زیر زمین خیلى چیزهاست، چیزى به او بده. حاجى را صدا مى زنند، سپس آقا موسى مى گویند با او شرط کن که یک حسینیّه و یک مسجد بسازد، این جا حسینیه و مسجد ندارد. شیخ على اصغر رو مى کند به صاحب خانه و مى گوید: در عوض پذیرایى یک گنجى به تو نشان مى دهیم به شرط آنکه یک حسینیه بسیار خوب و یک مسجد بسیار خوب در این روستا بسازى و بقیّه ى آن هم مال خودت باشد. مرد تعجب مى کند که آیا ممکن است چنین چیزى؟ بالاخره جاى گنج را نشان مى دهند و مى گویند: این جا را بکن به گنج مى رسى.
آرى علماى ربّانى این گونه بودند که راه که مى رفتند مى دانستند در زیر زمین و در چند مترى خودشان چه خبر است و در عین حال با آن زهد و تقوا زندگى مى کردند. بنا به گفته ى مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى، شیخ على اصغر پس از دوازده سال گذرش به آن روستا مى افتد، مى بیند یک مسجد بسیار زیبا و یک حسینیه عالى آن جا هست، مى پرسد: این حسینیه و مسجد را که ساخته است؟ مى گویند یک حاجى این جا بود، او ساخته است. آیا زنده است؟ خیر، بچّه هایش هستند؟ بله! پسرانش زنده هستند. شیخ مى گوید: آیا مى شود مرا راهنمایى کنید تا پسرش را ببینم؟ بله! منزل پسرش را به او نشان مى دهند، شیخ وارد منزل مى شود، فرزندان حاجى جمع مى شوند. شیخ مى پرسد: پدر شما از کجا پول آورده و این مسجد و حسینیه را ساخته است؟ آن ها مى گویند: درویشى و سیّدى دوازده سال قبل این جا آمدند و مهمان باباى ما شدند. باباى ما از آن ها پذیرایى کرد، آن ها هم در مقابل یک گنجى به او نشان دادند و شرط کردند که یک مسجد و حسینیه بسازد. پدر ما هم به قولش عمل کرد. آنگاه شیخ على اصغر هم بلند مى شود و مى رود.([19])
4 ـ یک شب شیخ على اصغر شکرنابى به منزل مرحوم زرآبادى مى رود تا شاید بتواند یک قاعده ى جفرى را که به «مالَونُ اللَّبن» معروف است، از سید بگیرد. شب بارانى بوده و سقف اطاق هم سوراخ و آب از بالا مى چکیده، در اطاق آقا فقط یک نمد بوده که نصف اطاق را فرش کرده نصف دیگر اطاق خاکى بوده است. خلاصه آب از سقف مى چکیده و در یک گوشه جمع مى شده، کم کم آب راه مى افتد و خاک ها خیس مى شود و به نزدیک نمد مى رسد. شیخ مى گوید: من عبایم را جمع کردم و خودم را هم جمع وجور کردم که خیس نشوم، چه کنم آقا هم که قاعده ى جفر را نمى دهد، هر کار کردم، نشد که نشد، تا آب رسید به نزدیک نمد، آقا موسى فرمودند: غصّه نخـور آب جـلو نمى آید. و من دیدم که آب همان جلوى نمد روى هم جمـع شـد ولـى جلو نیامد و به نمد هـم اصـابت نکرد.
خلاصه با آن همه اصرار، مرحوم زرآبادى قاعده را (که جواب آن در سطر ششم به وضوح مى گوید: «لونه ابیض») به شیخ على اصغر نداد ولى این قاعده را به مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى داده بود.([20]) و نسخه «مالَون اللّبن» در کتاب «دو چوب و یک سنگ» آمده است، طالبین مى توانند به ص 125 این کتاب مراجعه نمایند.
5 - از کرامات باهره ى این عالم ربّانى، جسد پاک و مطهّر وى مى باشد که پس از 62 سال تر و تازه کشف شد. داستان از این قرار است: هنگامى که مى خواستند جسد پاک و مطهّر مرحوم حاج سید جلیل زرآبادى را در جوار پدر بزرگوارش دفن کنند ناگهان روزنه اى به قبر شریف آن عالم جامع و بزرگوار باز مى شود، و جسد آن عالم ربّانى، تر و تازه پدیدار مى گردد و کرامتى بر کرامتهاى بى شمارش افزوده مى شود.
شاعر شیدا و عاشق و دلسوخته ى اهل بیت(علیهم السلام) آقاى على اکبر ثقفى، که جسدتر و تازه ى مرحوم زرآبادى را با چشم خود دیده بود این گونه شرح داد:
هنگامى که پیکر پاک مرحوم حاج سید جلیل زرآبادى را به طرف آستان مقدس امامزاده حسین تشییع مى کردند، من از انبوه تشییع کنندگان پیشى گرفتم و به صحن مطهّر رفتم تا ببینم آیا لحد حاضر است یا نه؟ وقتى به صحن مطهّر رسیدم دیدم مشهدى اکبر بنّا ـ که بنّاى اختصاصى آستانه ى مقدسه بود ـ در کنار قبر شریف مرحوم زرآبادى قبر کنده ولى به هنگام کندن قبر، دیواره لحد فرو ریخته و جسد مطهّر مرحوم زرآبادى پدیدار گشته است. مشهدى اکبر بنّا، که مشغول چیدن دیوار لحد بود تا مرا دید، گفت: بیا جسد پاک و مطهّر آقا را ببین.
جسد مرحوم زرآبادى را مشاهده کردم که صحیح و سالم بود. گویى در بسترش آرمیده است. بدن، سفید و شفّاف مانند بلور بود کفن پوسیده بود ولى پیکر پاکش هیچ تغییرى نکرده بود. آقاى ثقفى افزود: مشهدى اکبر بنّا از مدّتها پیش دچار پا درد بود، دستش را به بدن مرحوم زرآبادى کشید، سپس آن را به زانوان خود کشید، از آن لحظه پا دردش بر طرف شد و دیگر دردى احساس نمى کند.([21])
فـرزنـدان
از مرحوم سید موسى زرآبادى سه فرزند به یادگار ماندند که عبارتند از: 1) عالم ربّانى و صمدانى آیت الله حاج سید جلیل زرآبادى قزوینى است که در سال 1336 هـ .ق. در قزوین دیده به جهان گشود، 2) جناب آقاى حاج سید خلیل زرآبادى که از بزرگان و صلحا و اخیار قزوین مى باشند والآن در قید حیاتند و 3) دختر مکرّمه ایشان (که همگى تربیت شده آن عالم ربّانى اند).
اما مرحوم آقا سید جلیل زرآبادى از بزرگان و علماى برجسته ى قزوین بود. وى تا سنین 15 سالگى از محضر پدر و مربّیان دیگر بهره مند شد. و از محضر آیت الله حاج شیخ على اکبر الهیان و شیخ على اصغر شکرنابى و حاج شیخ حسین مدرسى هیرى استفاده کرد. پس از رحلت پدر تحت ارشادات مرحوم الهیان قرار گرفت و دروس سطح را در قزوین به پایان برد، و از محضر حکیم متألّه حضرت آیت الله حاج سید ابوالحسن رفیعى، و آیت الله حاج سید هبة الله تَلاتُرى و حاج شیخ یحیى مفیدى استفاده نمود و از آقاى رفیعى اجازه اجتهاد گرفت، سپس به قم براى ادامه تحصیل هجرت نمود و چند سالى در مدرسه فیضیه ساکن شد. و با بزرگانى همچون شهید آیت الله سعیدى هم مباحثه بود و با بزرگانى چون حاج سید مصطفى خمینى و شهید بهشتى و امام موسى صدر و آیت الله شهید قدوسى و آیت الله مهدوى کنى و دیگر علما دوستى صمیمانه اى داشت.
مرحوم حاج سید جلیل، بخش هایى از فصول کتاب اسفار را نزد مرحوم علاّمه طباطبایى آموخت و همچنین مدتى در درس فلسفه آیت الله حاج شیخ مهدى مازندرانى شرکت نموده و هشت سال در دروس خارج حضرت امام راحل(قدس سره) حاضر شده و بهره مند گردید. ناگفته نماند که مرحوم حاج سید جلیل از حضرت امام خمینى(قدس سره) اجازه اجتهاد دریافت کرده بود. مدتى هم از دروس خارج فقه حضرت آیت الله العظمى بروجردى بهره مند شد، و مدتى هم وکیل و نماینده این مرجع عالیقدر در آستانه ى اشرفیه بود. از جمله استادانى که مرحوم حاج سید جلیل از محضر آن ها استفاده کرد، آیات عظام: حجّت کوه کمره اى، سید محمّد تقى خوانسارى و شیخ عباسعلى شاهرودى است و با بزرگانى مانند مرحوم میرزا على اکبر معلّم دامغانى و حاج سید محمّد على موسوى گرمارودى معاشرت و دوستى صمیمانه اى داشت.
درگذشت
سرانجام تقدیر محتوم فرا مى رسد و حضرت سید، داعى الهى را پاسخ مى گوید و در روز دوم ماه ربیع الثانى، سال 1353 هـ .ق. از این جهان تاریک و محدود و گذران به جهان روشنایى و نامحدود و پایدار رخت مى کشد... و پیکر پاک وى در صحن امامزاده (شاهزاده) حسین(علیه السلام)ـ در قزوین ـ به خاک سپرده مى شود و اکنون آرامگاه سید مورد توجّه آشنایان و خواصّ است. آنچه بر لوح مزار وى نوشته شده است، به قلم عالم معروف، جامع معقول و منقول، حضرت آیت الله حاج سید ابوالحسن رفیعى قزوینى(قدس سره) است و این است برخى از اوصاف و تعبیرهاى ایشان درباره سید:
«السیّدُ السند، العاملُ العالم، الفاضلُ الکامل، سیّدُ العلماء العاملین، و قدوةُ الاتقیاء و الصّالحین...، الجامعُ لفنون الفضائل الإنسیّة، و الحاوى لصنوف المکارم الخُلقیة... قدوة إخوان الصّفا و زبدةُ خُلاّنِ الوفاء... اللّهمّ أفِضْ علینا مِن برکاتهم و ألحِقنا بدرجاتِهِم.»([22])
در خاتمه ترجمه ى دستخط مرحوم آقا موسى زرآبادى را که علاّمه محمّد رضا حکیمى در کتاب «مکتب تفکیک» آورده و حاوى نکات بسیار ارزنده براى اهلش مى باشد، در این جا مى آوریم تا فایده و بهره ى آن تام و عام باشد:
بدانکه «دعا» به چیزى مى گویند که در آن طلبى و درخواستى باشد مثل اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد (که از خداى متعال درخواست مى کنیم که بر محمّد و آل محمّد درود و رحمت و برکت فرستد) و «ذکر» به چیزى مى گویند که در آن طلب و درخواستى نباشد (فقط حمد و ثنا و تسبیح خداى متعال باشد)، مثل سبحان الله والحمد لله و لا اله الاّ الله و الله اکبر. و «ورد» ـ چنانکه نقل شده است ـ به چیزى مى گویند که انسان (بسیار بگوید و) با آن انس بگیرد، هر دعایى و ذکرى که باشد.
سپس بدانکه افضل اعمال ـ بنابر آنچه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در جواب سؤال حضرت على(علیه السلام)فرمود ـ پرهیز از حرامهاى خدایى است (هرچه در دین حرام شده است، از کردار و رفتار و گفتار) و افضل عبادتها ـ چنانکه در روایت آمده است ـ سخت ترین و دشوارترین آن هاست. ممکن است بگوییم اخلاص در نیّت این چنین است (پس باید در این باره کوشش بیشترى کرد) بعد از نیّت خالص، افضل عبادتها نماز است، و روزه، و پرداخت زکات، و انجام دادن فریضه حج، و جهاد در راه خدا، و امر به معروف و نهى از منکر، و قبول ولایت (ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و خاندان او) و ولایت، کامل ترین و تمام ترین همه آن هاست. (که کامل شدن و تمامیت یافتن آن ها نیز به آن است).
و از میان دعاها افضل از همه، صلوات است و (سلام کردن بر محمّد و آل محمّد(صلى الله علیه وآله)) سپس دعاى کمیل و دعاى سحر، و دعاى افتتاح و دعاى سمات، و از میان ذکرها افضل از همه، خواندن قرآن است و تسبیحات اربعه، و تسبیحى که در صحیفه سجادیه آمده است (دعاى دوم، و ظاهراً سوم و چهارم) و امثال آن ها مانند ذکر رکوع و ذکر سجده، و کلمات فرج وزیارتها بویژه زیارت عاشورا، و سجده مطلقا (یعنى در همه احوال بویژه سجده طولانى که در روایات بسیار تأکید شده است، در نماز و بعد از نماز و در سحرها و بین الطلوعین، و اوقات و احوال دیگر و با ذکرهاى خاص یا هر ذکرى که بداند و اگر بشود بر روى خاک تمیز یا تربت حسینى) و ذکر تشهد (شهادتین ـ با توجه به معناى آن ها و خالى ساختن دل از هر چنز دیگر) و سلامهاى نماز.
و از سوره هاى قرآن، از همه افضل سوره یس است و سوره تبارک و سوره طه، و سوره نور، و سوره توحید، و سوره فلق، و سوره ناس و سوره قدر، و از میان آیات قرآن، آیه آمن الرسول... و آیه الکرسى، و آیه قل اللّهم مالک الملک، و آیه سلام قولاً من ربّ رحیم، و آیات آخر سوره حشر، و ایاک نعبد و ایاک نستعین (وبخصوص در نماز از توجه قلبى به هنگام گفتن این آیه غفلت نکند) و سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون و سلام على المرسلین، والحمدلله ربّ العالمین، و سوره فاتحه که همان سبع المثانى است ـ چنانکه در روایت آمده است ـ و احتمال دارد که قرآن نام بقیّه ى سوره ها باشد (یعنى عنوان سبع المثانى خاصّ سوره حمد باشد) و اذن و اجازه (از عالمان معنى گراى عامل و عابد و زاهد و مجاز و اهل ذکر استاد دیده متشرّع متعبّد صحیح العقیده و صحیح العمل، نه هر مدعى و مجیز...) در همه (و در تأثیر کامل آن ها) شرط است چنانکه مخفى نیست (با استناد به آیه) «فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه.»
در بالاى صفحه بیتى از قصیده سلمان ساوجى آمده است:
چیزى که خلاص تو در آن است خلوص است *** باقى همه اجزاى تو قیدند و حبایل
مطلع قصیده اینست:
رفتند رفیقان و رسیدند به منزل *** در خواب غرورى تو هنوز ایدل غافل»([23])
[1] - مکتب تفکیک و کیهان فرهنگى، سال نهم، شماره ,,,,,12 ص192.
[2] - زهدمجسّم، رضاصمدیهاقزوینى،ص28،سال1378 ,,,,,ش.
[3] - دیدار با ابرار، میرزا ابوالحسن جلوه، ص 94.
[4] - گلشن ابرار، ج 1، ص 396.
[5] - علاّفى = مغازه علف و یونجه و کاه فروشى. علاّف: علف فروش.
[6] - مکتب تفکیک، 193.
[7] - همان، 195 و کیهان فرهنگى، سال نهم، شماره ,,,,,12، ص ,,,,,26.
[8] - زهد مجسّم، ص 54.
[9] - همان، ص 46.
[10] - شرح حال ایشان در کتاب «هدیّة الرّازى الى المجدّد الشیرازى»، تألیف علاّمه و متتبّع و کتابشناس بزرگ، شیخ آقا بزرگ تهرانى آمده است. کتاب یاد شده در شرح حال شاگردان میرزاى شیرازى بزرگ است.
[11] - زهد مجسّم، ص 57.
[12] - کیهان فرهنگى، سال نهم، شماره 12، ص36 و مکتب تفکیک، ص 271 و 270.
[13] - مقدمه کتاب «دو چوب و یک سنگ»، تألیف آیة ,,,,,الله سید محمّد تقى معصومى اشکورى، چاپ 1374، ص 19 به بعد (با تلخیص).
[14] - اجساد جاویدان، ص 314.
[15] - مکتب تفکیک، ص 196 (باتلخیص).
[16] - اجساد جاویدان، ص 315.
[17] - همان، ص 316.
[18] - نقل از مرحوم حاج شیخ مجتبى براى نویسنده این مقاله.
[19] - از مصاحبه با حجة ,,,,,الاسلام فردوسى پور، درباره شیخ على اصغر شکرنابى.
[20] - همان.
[21] - اجساد جاویدان، ص 318 (با تلخیص).
[22] - کیهان فرهنگى، سال نهم، شماره 12، ص 27 و مکتب تفکیک، ص 199 و 198.
[23] - مکتب تفکیک، ص 201 - 199.