شیخ مجتبى قزوینى خراسانى
(1318 ـ 1386 هـ .ق.)
عنوان مقاله: حکیم قرآنى
نویسنده: محمّدعلى رحیمیان
تولّـد
قزوین دیار بزرگان و علماى دین، شهرى است که از صدر اسلام در خدمت اسلام و مسلمین بوده و با تربیت بزرگانى نامى خدمات شایسته اى در راه گسترش و بلندى نام اسلام ناب محمّدى برداشته است.
یکى از فرزانگان و مفاخر نامدار برخاسته از این دیار، عالم ربّانى و متألّه قرآنى، نقّاد بزرگ مسائل فلسفى و عرفانى، حضرت آیت الله حاج شیخ مجتبى قزوینى خراسانى فرزند حجت الاسلام شیخ احمد تنکابنى قزوینى است که در سال 1318 هـ .ق. در قزوین ـ در خاندانى اهل علم و تقوا ـ از مادرى صالحه متولد شد.
مادر وى دختر مرحوم شیخ محمّد تقى تنکابنى([1])،مؤلف کتاب «فوائدالعسکریّه» است.
تحصـیل
مرحوم شیخ مجتبى قزوینى تحصیلات مقدماتى را در شهر قزوین به پایان برد([2]) و بعد از آن در سال 1330 هـ .ق. به همراه پدرش راهى نجف اشرف گردید و حدود هفت سال در آن شهر مقدّس ماند و از اساتید و عالمان بزرگى چون سیّد محمّد کاظم یزدى و میرزا محمّد تقى شیرازى کسب فیض کرد. گفته اند در معیّت مرحوم آیت الله العظمى خویى مدّتى از درس مرحوم میرزاى نائینى نیز بهره مند گردید. در یکى از نامه هایى که میرزاى نائینى براى میرزا مهدى اصفهانى نوشته است از حاج شیخ مجتبى قزوینى نامى به میان آورده است.
شیخ در سال 1337 هـ .ق. از عتبات مقدّسه به ایران بازگشت و دو سال در زادگاه خویش بماند. در این مرحله از عمر خود بود که به مربّى بزرگ، داناى حقایق و اسرار و عالم به معارف قرآنى حضرت سیّد موسى زرآبادى قزوینى(که شوهر خواهر وى نیز بود) رسید و با تعالیم او پا به دایره عوالم انسانیّت و شناخت این عوالم گذاشت و در راه کسب علم باطن، افتاد. و بسیارى از علوم محتجبه را نیز از وى بیاموخت و به ریاضات و مجاهدات شرعى پرداخت و به سیر عوالم الهى روى آورد. و همین استاد بود که او را به سستى مبانى معارف غیر قرآنى واقف ساخت.
شیخ سپس به قم آمد و دو سال در این شهر توقف کرد و از محضر درس مؤسس حوزه علمیّه قم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى استفاده کرد و موفق به اخذ تصدیق اجتهاد از معظّم له گردید.
آنگاه به مشهد هجرت کرد و در آستان علم و حقیقت و آستانه فیض و ولایت رضوى ماندگار گشت، و از محضر استادان بزرگى چون آقابزرگ حکیم شهیدى، و حاج میرزا محمّد آقازاده خراسانى، و حاج آقاحسین طباطبایى قمّى و شیخ موسى خوانسارى([3]) و شیخ اسدالله عارف یزدى، و سرانجام از عالم بزرگ و مربّى و متعقّل سترگ، حضرت میرزا مهدى غروى اصفهانى خراسانى بهره مند گردید.
تعلیم و تربیت
شیخ مجتبى قزوینى خراسانى پس از گذراندن مراحل یاد شده و بهره مندى کامل از شعب مختلف علوم معقول و منقول و کمال پذیرى با ریاضت و عبادت، خود، انسانى بزرگ و مربّیى کامل گشت و در شمار کاملان، بزرگان و عالمان باطن درآمد.
وى از سال 1347 هـ .ق در حوزه علمیّه مشهد به تدریس و تربیت طلاب و دانشوران اقدام کرد. او چهل سال (بجز دو سال که در شهرستان فردوس به حل و فصل امور مردم و تأسیس حوزه پرداخت)، در مرکز علمى مشهد بدین مهم اشتغال داشت و ده ها تن عالم و فاضل و مدرّس و واعظ و محقّق و مؤلّف را در سایه پُر مهر و محبت خویش بپروراند. و مانند پدرى مهربان به احوال طلاب مى رسید و با آنان با تواضع و افتادگى بسیار سلوک مى کرد.
او گاه از نیازهاى خود چشم مى پوشید و آنچه را که مى توانست به طلاب تنگدست مى رسانید از آن جمله:
«یکى از طلاب در حضورش از نیاز شدید به تأمین مخارج معالجه و درمان خانواده اش سخن به میان آورد! ایشان به دلیل نداشتن وجه نقد بى درنگ با اشاره به یکى از دو فرش موجود در اتاق خود، ]به آن طلبه[ چنین گفت: «این فرش را بردار و بفروش و پول آن را خرج کن!»
حاج شیخ پس از تقدیم فرش گفت: فعلاً جاى آن را با کیسه گونى مفروش کنید تا فکرى براى آن برداریم!!»
وى در برخورد با طلاب، شخصیت آنان را همواره رعایت مى کرد و براى سادات احترامى ویژه قائل بود.
آثار وى را باید بیشتر در زحمات چهل ساله او در تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان دانست. او اصول فقه (سطح و خارج) و متون مهم فلسفه و فلسفه انتقادى و اجتهادى و معارف ناب قرآنى تدریس مى کرد. روش تدریس او در حکمت و فلسفه بسیار آموزنده و پرورنده استعداد و نشان دهنده راه تفکّر اجتهادى در مقام تعقّل بود و این چگونگى بطور نمایان در آثار چاپ شده وى منعکس نشده است.
مرحوم استاد، شاگردان بسیارى را به جامعه تحویل داد که هر کدام از بزرگان و فضلا و خدمتگزاران به اسلام ومسلمین مى باشند آیات عظام واساتید ومفسّرانى که حاصل چند ساله عمر این عالم ربّانى مى باشند.
شمارى از شاگردان وى عبارتند از:
1 ـ آیت الله مرحوم شیخ محمّد باقر ملکى میانجى (که شرح زندگى وى در ستارگان حرم آمده است)
2 ـ آیت الله سیّدعلى سیستانى (مرجع معاصر)
3 ـ آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلى
4 ـ آیت الله شهید محمّد رضا سعیدى (که زندگینامه وى در دومین جلد از گلشن ابرار ص 736 آمده است)
5 ـ حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّدعبّاس سیّدان
6 ـ حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّدجعفر سیدان
7 ـ حجت الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سیّدمحمود مجتهدى
8 ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد شیخ محمّد کاظم مدیر شانه چى
9 ـ حجت الاسلام و المسلمین استاد شیخ محمّد واعظ زاده خراسانى
10 ـ آیت الله شیخ عبدالنبى کجورى (علوم غریبه)
11 ـ آمیرزا على اکبر معلم دامغانى (علوم غریبه)
12 ـ سیّدمحمّد درودى واعظ معروف مشهد.
13 ـ شهید سیّد عبدالکریم هاشمى نژاد
14 ـ علاّمه محمّد رضا حکیمى
15 ـ حجت الاسلام شیخ محمّد حکیمى
16 ـ حجت الاسلام شیخ على حکیمى
17 ـ شیهد سیّد محمّد تقى حسینى طباطبایى زابلى
18 ـ حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ اسماعیل فردوسى پور
19 ـ حجت الاسلام و المسلمین مرحوم سیّد جواد مصطفوى
تألیفات
آثار مکتوب وى عبارت است از:
1 ـ بیان الفرقان در پنج جلد:
جلد اول: در بیان توحید قرآن و فرق هاى آن با توحید بشرى، یعنى توحید فلسفه و عرفان.
جلد دوم: در بیان وحى و نبوت از نظر قرآن.
جلد سوم: در بیان معاد قرآن (معاد جسمانى عنصرى) و فرق آن با معاد فلسفى و عرفانى (معاد مثالى).
جلد چهارم: در بیان عصمت و ردّ کلام غزالىدر «القسطاس المستقیم» (که چون ضرورت عصمت را درک نکرده است، به پندار خود خواسته است آن را رد کند).
جلد پنجم: در بیان غیبت، رجعت و شفاعت.
2 ـ رساله اى در «معرفة النفس» شامل:
الف: بیان نظریه ارسطویى و نقد برآن.
ب: بیان نظریه (مادیة الحدوث بودن نفس) و نقد آن.
ج: بیان نظر ماده گریان از جمله دکتر تقى ارانى درباره نفس و رد مستدل آن.
د: تبیین معرفة النفس قرآنى.
3 ـ رساله اى در نقد بر اصول یازده گانه ملاّ صدراى شیرازى در مبانى فلسفى خویش.
4 ـ نسخه هایى در برخى علوم غریبه.
شیخ مجتبى قزوینى در آغاز کتاب «بیان الفرقان» علّت تألیف این اثر را چنین مى نگارند:
«بر ارباب اطلاع و واردین در علوم، واضح و هویداست که: در قدیم الایام طریق فقهاء آل محمّد ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ که پیروان قرآن مجید و سنّت سیدالمرسلین باشند([4]) ممتاز از طریق فلاسفه یونان و عرفاى صوفیه بوده و پیروان فلسفه و عرفان هم از یکدیگر ممتاز بوده اند، و هر یک طریق خود را حق و دیگرى را باطل دانسته و باکى هم از مخالفت یکدیگر نداشته اند، از این جهت هر یک از دیگرى تبرى و بیزارى مى جستند زیرا که از مسلمات بود که طریق قرآن و سنت مخالف طریق فلسفه است.
فلسفه یونان در عصر خلفا ترجمه شده و متکلمین که پیرو قرآن بودند، متابعت از ائمّه(علیهم السلام)نکردند، خواستند که مطالب فلسفه را مطابق با قرآن کنند و به دو فرقه اشاعره و معتزله متفرّق شدند. و فرقه اى هم در زمان خلفا به نام صوفیه و عرفا مانند حسن بصرى و سفیان ثورى و امثال آنها پیدا شدند که مدّعى مقام کشف حقایق و اسرار و علم به حقایق قرآن بودند و خود و پیروان خود را از ائمّه(علیهم السلام) بى نیاز مى دانستند، چنانکه در «میزان القرآن» این موضوع را بیان کرده ایم.([5]) از این جهت دسته فقها رضوان الله علیهم که پیرو قرآن و سنت (علوم و معارف) پیغمبر و ائمّه(علیهم السلام) بودند از دسته فلاسفه و عرفاى صوفیه ممتاز بودند.
این امر تا قریب یکصد سال قبل مسلّم و محفوظ بود. و بعد از آن بواسطه این که عرفا و صوفیه و پیروان فلسفه یونان در اقلیّت و از جامعه مسلمین مخصوصاً شیعه و فقها مطرود بودند، بناى توجیه و تأویل را گذاشتند و کلمات مقدسه انبیاء و ائمّه(علیهم السلام) را مطابق با معتقدات فلسفه و عرفان تأویل کردند.
و این روش کاملاً مؤثر افتاد تا کار به جایى رسید که پیروان مکتب قرآن و شیعه و فقها چنین معتقد شدند که علوم قرآن مجید وائمّه(علیهم السلام) عین علوم فلسفه و عرفان است. و علوم اسفار و اشارات مثلاً عین قرآن و اسرار قرآن است که بر فقها مجهول مانده است.
فقهاى بزرگ رضوان الله علیهم را ظاهرى و قشرى خواندند و از اسرار قرآنى بى بهره دانستند و به همین گونه کلمات، عوام شیعه را فریفتند و از فقها منزجر نمودند. عوامل دیگر (از جمله مقاصد سیاسى و استعمارى) هم این مطلب را که فقها را قشرى بنامند تأیید کرد. تا این که امر بر عامه، بلکه براکثر محصلین علوم دینى نیز مشتبه گردید. و بر اهل علم و اطلاع واجب آمد که در ازاله شبهات بکوشند و علوم و معارف الهى را از ساخته هاى فکر بشر ممتاز نمایند و از این اختلاط که موجب گمراهى است جلوگیرى کنند.([6])
داعى پس از سالها تحصیل فلسفه و عرفان برخود واجب دیدم که در این مقصد بذل سعى کنم و طریقى را که بعضى فقهاء سلف در ترویج علوم و معارف آل محمّد(صلى الله علیه وآله) پیموده اند بپیمایم. لذا براى جمعى از آقایان طلاب و غیرهم که جویاى دانش واقعى بودند به تدریس معارف قرآن پرداختم و برحسب استقبال و تشویق آنان براى تعمیم فایده دروس را به رشته تحریر درآوردم، تا این که به توفیق خداوند متعال و تأیید ائمه هدى(علیهم السلام)، مخصوصاً ولىّ عصر(عجل الله فرجه) آن را به صورت کتابى به نام «بیان الفرقان» تألیف و کتاب را به چهار بخش نمودم.
1 ـ فى توحید القرآن
2 ـ فى نبوة القرآن
3 ـ فى معاد القرآن
4 ـ فى میزان القرآن
که هر بخش آن جلدى جداگانه است که در موقع فراهم شدن وسائل به طبع رسیده و منتشر گردد.»
شیخ مجتبى بستگى خاطر عمیقى به قرآن و مأثورات ائمّه(علیهم السلام) داشت و نسبت به رویدادها و جریانهاى فکرى جدید هم بى اعتنا نبود. خود وى مى گوید:
«منور الفکرها در باب خدا و پیامبر و امام و بازگشت (معاد)، سخنانى مى گویند که اگر کفر صریح نیست، به کفر مى انجامد»
حاج شیخ در حد امکان به حل اشکالهاى منور الفکرها توجه داشت. او از اشکالها و شبهات معاصران خود بى خبر نبود و به آنها بى اعتنایى نمى کرد. مرحوم قزوینى، ضمن تسلّط به آراى فلاسفه و عرفان و تدریس آنها، با درآمیختن دین و فلسفه و عرفان مخالف بود و این روش را روش تازه اى نمى دید. از نظر او، این مشى (فرق گذارى)، همان مشى فقها و محدّثان از صدر اسلام تاکنون بوده است.
اندیشه ایشان از غیرت دینى برمى خاست. او خود مى دید که کسانى به نام عقل منکر دین شده بودند و به نام تصوّف اباحه گرى را ترویج مى کردند.
مرحوم قزوینى فلسفه را خوب مى دانست و خود بیشتر گرایش به فلسفه مشاء داشت و منظومه و اشارات و اسفار را تدریس مى کرد و برخى مبانى ملاصدرا را قبول نداشت و با آن مخالفت مى کرد و آن را آمیزه اى از فلسفه و اعتقاد شخصى و عرفانى مى دانست او مى نویسد:
«بعضى از بزرگان اسلام مانند شیخ (بوعلى سینا) در یک قسمت از کتب خود مطالب فلسفه را به نحو حدس و ظن و تخمین مى گوید و جدّیت در تثبیت مطلب ندارد و قسمتى از مطالب را جدّیت دارد با ظواهر و نصوص قرآن، بدون تأویل تطبیق نماید»
و ادامه مى دهد:
«گمان مى رود که چون این مرد، شریف و عظیم بود، برخورد به یک قسمت از اسرار طبیعت کرد، عظمت و بزرگى قرآن و پیغمبر اسلام براى او جلوه کرد و نخواست که جدّیت برمخالفت قرآن نماید، چنانچه کلمات ایشان در مسأله معاد، در کتاب شفا و یک قسمت کلمات در اشاراتش دلالت برآنچه گفتیم دارد. و بعضى از فلاسفه و عرفا در مقام تدوین و تعلیم، تأویل فرمودند، دسته اى هم تابع انبیا و پیرو آنها بودند. یک دسته هم آشکار و پنهان فریاد مخالفت با قرآن مى زنند و باکى هم ندارند»
شیخ مجتبى بیمناک آن بود که استقلال قرآن بر عقل گرایان پوشیده ماند و فلسفه جانشین تعقل الهى و قرآنى گردد. یا بریده از دین سر از نافرمانى و عناد در آورد و غبار کبر و نخوت مانع دور اندیشى گردد و راه را به رسم مقلّدین از فلسفه غرب، در افکار و اندیشه هاى ارسطو و افلاطون خلاصه کند، یا قرآن را همان نظریات محیى الدین عربى بداند. او در یک کلمه، با اصالت یافتن فلسفه و عرفان اختراعى بشر در برابر معارف قرآن سر ستیز داشت، نه با عرفان و فلسفه اى که از خود دین سر برمى آورد. و به این اعتبار او هم حکیم بود و هم عارف.
او در جایى از کتاب «معاد القرآن» آرزوى حکیمانه خود را در رابطه با دیدگاه بالا چنین منعکس مى کند:
«اى کاش، عرفا و فلاسفه در اسلام مانند شیخ اشراق و ابن سینا که تابع فلسفه ارسطو و افلاطون هستند، فلسفه و عرفان اختراعى خود را با قرآن و فرمایشات پیغمبر و ائّمه(علیهم السلام) آمیخته نمى کردند و قرآن را به حال خود واگذاشته و تفسیرش را به دانایان به قرآن رجوع داده و خلاف قرآن را به قرآن نسبت نمى دادند. و سپس فتح باب براى شیخ احمد(احسایى) و شاگردان او نمى کردند و از سخنان کسانى که مقصود قرآن و فلاسفه را یکى مى دانند، شگفت زده است.»([7])
اقدامات سیاسى
علاّمه جامع، و عالم ذوفنون، حضرت شیخ مجتبى قزوینى، با این که اهل زهد و مورد توجه اهل معنى بود، از فعالیت هاى سیاسى پرهیز نمى کرد. نخستین کوشش هاى سیاسى ایشان، تا جایى که در مطبوعات محلى خراسان بازتاب یافته، به اواخر سال 1330 شمسى مربوط مى شود. ایشان در کنار میرزا جواد آقاتهرانى، حاج شیخ غلامحسین محامى، حاج شیخ مرتضى سبط، حاج شیخ محمود حلبى، حاج میرزا محمّد رضا کلباسى، شیخ محمّد الهى، شیخ على خراسانى، شیخ مرتضى عیدگاهى، میرزا حسن نجات، مدرس پایین خیابانى، با صلاحدید آیت الله سیّد یونس اردبیلى و آیت الله فقیه سبزوارى از سوى روحانیت براى تعیین نمایندگان این صنف در مجلس شوراى ملى در دوره 17 مجلس شوراى ملّى، انتخاب شدند.([8])
علاّمه حکیمى درباره ایشان این گونه مى نویسد:
مرحوم شیخ مجتبى قزوینى در تکالیف سیاسى و اجتماعى در موقع لازم اقدام مى کرد و اشتغال او به عبادات، ریاضات، اذکار، اوراد، مجاهدات و استغراق در عوالم روحى وى را از حضور اجتماعى و اقدام تکلیفى باز نمى داشت، و تا جایى که مى دید و تشخیص مى داد کار براى خداست و براى دین خدا و امکان انجام وظیفه هست کناره نمى گرفت، لکن از مشوب گشتن کارها و اقدامهاى حتى کوچک به اغراض دنیوى و امیال نفسانى و اهداف غیر خدائى چنان مى گریخت و برافروخته مى گشت و دلسرد مى شد که چه بسا به وصف نتوان آورد.
شیخ به امور مسلمانان و مسائل اجتماعى مسلمین توجه بسیار داشت و از نابسامانیها از صمیم دل رنج مى برد و شکوه مى کرد. استعمار و استبداد را مى شناخت و به مبارزات سیاسى و اجتماعى و لزوم آنها اهمیّت بسیار مى داد و عالمان شجاع و اقدامگر را مى ستود.
شیخ همچنین از انحطاط اخلاقى جامعه و فرو افتادن سنت هاى مسلمانى و مردن ارزشهاى تربیتى و اخلاقى در اجتماع متأثّر بود و بویژه از کم دیده شدن تقواى لازم و تعهّد مُلزم در اقشار مختلف روحانیت دلى خونین داشت.
در سال 1342 بعد از اینکه طاغوت، حضرت امام خمینى را دستگیر کرد، مرحوم شیخ یک اقدام مهم و اساسى براى ابراز تنفّر از طاغوت و اعتراض به دستگیرى حضرت امام انجام داد.
طبق دستور ایشان به ائمّه جماعات مسجد گوهرشاد و سایر مساجد مشهد مقدّس ـ به عنوان اعتراض ـ تمام نمازهاى جماعت در مشهد مقدس تعطیل مى شود. تعطیلى حدود 40 روز ادامه پیدا مى کند. و بالنتیجه اثر این اقدام این مى شود که تمام ایران از جریان مبارزه با طاغوت مطّلع و همه از هم سؤال مى کنند چرا نمازهاى جماعت مسجد گوهر شاد تعطیل است؟
این عمل، ضربه بسیار مهلکى به رژیم مى زند، بطورى که امام جماعت ها را با تهدید براى نماز به مسجد گوهرشاد مى آورند.
حجت الاسلام و المسلمین فردوسى پور در کتاب همگام با خورشید مى نویسد:
در یکى از سفرهاى تبلیغى ام با ایشان به مشورت پرداختم، پرسیدم از گویندگان تعهد مى گیرند که نام امام را نبرند و به اسرائیل بد نگویند و به جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر بد بگویند، اگر خواستند از من تعهد بگیرند چه کنم؟
ایشان با قاطعیت و صراحت فرمودند: امروز امام خمینى دین است و ترویج از خمینى ترویج از دین. اگر خواستند تعهد بگیرند که در منبر نام امام را نبرید، تعهد نده منبر را ترک کن و برگرد.
در مشهد مقدس حرکت طلاب حوزه را که به وسیله مدرسین ارشاد مى شد، شیخ رهبرى مى کرد و همیشه یار و یاور انقلاب و رهبر انقلاب بود، هنگامى که رهبر کبیر انقلاب از زندان آزاد شدند و به قم مشرّف گردیدند، همراه عدّه اى از طلاب و بازاریان به زیارت امام شتافت و ملاقاتهاى مکرّر و خصوصى با معظم له انجام داد. پس از یک ملاقات خصوصى یک ساعته، پرسیدیم امام را چگونه یافتید؟ فرمود: ایشان غیر از دیگران است.([9])
عظمت نفس و علوم اسرار
استاد محمّد رضا حکیمى درباره برخى از ابعاد شخصیت علمى و روحى حضرت شیخ مجتبى قزوینى خراسانى چنین مرقوم داشته اند:
حضرت شیخ مجتبى قزوینى خراسانى پس از گذراندن دوره هاى مهم عبادتى و ریاضتى شرعى و تکمیل، نزد نادره روزگار و مربّى بزرگ بیمانند حضرت سیّد موسى زرآبادى قزوینى(م: 1353 ق) و اعجوبه دوران در صعود نفس و معرفت حقایق الهیّه، حضرت میرزا مهدى اصفهانى خراسانى (م: 1365 ق)، با توجّهات و توسلات مهم خویش، به ساحت حضرت امام ابوالحسن على بن موسى الرّضا(علیهما السلام)، در جوار رضوى، و حضرت حجّة بن الحسن المهدى(عج) به مقاماتى نائل مى آید دست نیافتنى، و واجد علوم و اسرارى مى شود، خارج از حوصله حتى انسانهاى عظیم.
شیخ بزرگ، بحق در علوم باطن سرآمد روزگار خود مى شود، و اسرار علوم باطنه در نزد او مکشوف مى گردد.
تا آنجا که اینجانب تفرّس کردم(یا چیزهایى از خود ایشان شنیدم)، حضرت شیخ ـ اعلى الله مقامات قربه فى جواره ـ برجمله اى از اسرار ـ که بسیار بسیار مهم است و براى کم کسى در روزگار پیش مى آید ـ وقوف داشت، البته به اندازه سعه روحى خود، که آنهم داستانى دارد، زیرا وى از سیر عوالم ملکوت ـ که رسیدن به قسمتى از آنها منتهاى کمال نوع بزرگان است ـ گذشته بود.
و اما آن جمله اسرار که گفتم، تاکنون از اشاره به آنها هم پرهیز مى کرده ام، لیکن در این سه، چهار سال آخر عمر، با اصرار متمادى از علاقمندان و عالمان ذکر عناوینى و رئوسى از آنها ـ شاید براى ماندن در صفحه روزگار ـ بى مورد نباشد. به یقین نه من تفاصیل همه آنچه را یاد مى کنم مى دانم تا تفاصیل مطالب را بیان کنم، و نه هم آن تفاصیل بیان کردنى است.
و نویسنده اگر چیزى هم ـ بسیار بسیار اندک ـ بداند مجاز در توضیح نیست. و اما ذکر عنوانى و اجمالىِ آنچه مورد اشاره قرار گرفت. شیخ بزرگ ـ و مجهول القدر ـ از جمله از این اسرار که یاد مى شود مطلع بود، و گاه در مورد برخى اطلاعى وسیع داشت، و نه تنها علمى که عملى
1. اسرار قرآنى
2. اسرار تکوینى
3. اسرار «قرآنى ـ تکوینى»
4. اسرار اسمائى
5. اسرار عزائمى
6. اسرار قصص فلسفى (از جمله قصّه سلامان و اَبسال، و خورشید آفرین و فلک ناز)
7. جهت سرّى توسل به حضرت ولى عصر(عج) که قطعى الاجابة و آنى الاجابة بود.
8. حتّى اسرار مورد اشاره شیخ الرئیس در دو نمط آخر کتاب «اشارات»، که ندیدم در طول عمر خـود، از مدعیان فلسفه و عرفان، از بزرگان و غیر بزرگان، که کسى از آنهـا دم زنـد، یـا بویى برده باشد.
9. اسرار حیات اکسیرى
10. اسرار خلع صلاتى
11. اسرار انوار شمسى و کواکبى
12. اسرار خفاى گیاهى
13. اسرار «9 حرف» بسیار بسیار مهم جفرى
14. اسرار اختزان نور در چشم براى سیر در تاریکى، در کوهها و غارها و...
15. اسرار طیران بدنى (طىّ السماء) (که این مرحله را مرحوم آقاى حاج سیدابوالحسن حافظیان مشهدى(رحمه الله) نیز واجد بودند)
16. اسرار فتح عزیزى
17. اسرار «حمد» تربیعى
18. اسرار «فلک ناز خورشیدى»
19. اسرار «تثلیث» خزائنى
20. اسرار «قُم قُم جَبَلى» و...
ولاحول ولا قوّة بالله العلّى العظیم. در روز بسى فرخنده هفدهم ربیع الاول، در جوار حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) قلمى گردید.
1422 مطابق 20/3/1380
خاطرات و کرامات
1 ـ نماز باران
از کرامات باهره شیخ در هنگام اقامت در فردوس، نماز باران است، وقتى اهالى اظهار داشتند مدّت زیادى است باران نیامده و زراعت و دام از تشنگى هلاک مى شوند. ایشان گفتند: فردا بعد از نماز جماعت همراه جمعیت به طرف خارج شهر براى نماز مى رویم، تعدادى بره و بزغاله هم بیاورید، روز موعود بعد از نماز جماعت، مرحوم حاج شیخ و مردم با پاى برهنه رفتند به خارج شهر، در زمین مسطّحى که معروف به بند میرزا تقى بود جمع شدند.
مرحوم شیخ فرمودند: برّه و بزغاله ها را و اطفال شیرخوار را از مادرانشان جدا کنید، وقتى آنها را جدا کردیم، صداى ضجّه و ناله گوسفندان و اطفال بلند شد. این عمل چنان حال و هوایى به مجلس داد که بى اختیار همه گریه مى کردند.
در همان حال ایشان به نماز ایستادند، نماز که تمام شد فرمودند: اى مردم! به منازل خود برگردید. هنوز مردم به فلکه و میدان نرسیده بودند، طوفان شدیدى وزید بعد از آن هم باران مفصّلى آمد.
2 ـ بهبودى از بیمارى
یکى از شاگردان مى گوید:
در ایامى که در درس اشارات استاد رحمة الله علیه مى رفتم غدّه اى در گردنم پیدا شده بود که فکرم را مشغول کرده بود. به طبیب مراجعه کرده و معالجه مى نمودم. یکى از روزها که در درس، در محضرشان بودم مکرّر دست خود را بر آن غدّه مى گذاردم. مرحوم استاد پس از درس فرمودند: چه شده است؟ جریان را به ایشان عرض کردم. ایشان فرمودند: نزدیک بیا، آنگاه انگشت خود را اطراف غدّه کشیدند. و آیه شریفه «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ»([10]) را بعد از استعاذه قرائت کردند، و جمله اى را هم که نفهمیدم خواندند. بخوبى در خاطرم هست که از محضر ایشان برخاستم و چند قدمى که از منزلشان دور شدم احساس کردم که آن غدّه وجود ندارد و کاملاً بهبود یافته ام.
3 ـ برطرف شدن نقص فنّى اتومبیل بادعاى حاج شیخ
یکى از شاهدان عینى به نام آقاى معماریان فردوسى مى گوید:
در زمستانى که برف آمده بود با مرحوم شیخ ]مجتبى قزوینى[ با ماشین فولکس ـ به رانندگى آقاى على اسدى ـ از فردوس عازم مشهد بودیم. در بین راه کولاک شروع شد و شب فرارسید. برق ماشین نیز قطع شد. در وسط بیابان وهواى سرد و هزاران خطر، متحیّر بودیم چه کنیم! حاج شیخ سؤال کردند که چه شده؟
گفتم: برق ]ماشین[ قطع شده ]است[. ایشان گفتند: ناراحت نباشید!! دقایقى بعد گفتند: الآن ماشین را روشن کنید مشکل ندارد. ماشین را روشن کرده ]مشکل فنى رفع شده بود[ و به راه افتادیم براى مشهد.
4 ـ رفع مشکل
یکى از دوستان مرحوم حاج شیخ به نام آقاى حاج میرزا اسدالله اسکندرى با همسرش عازم سفر «حج» مى شود. براى خداحافظى نزد حاج شیخ مى آید و درخواست مى کند که دستورى به من یاد دهید تا در سفر اگر مشکلى پیش آمد استفاده کنم. ایشان دستورى به مرحوم اسکندرى مى آموزند.
مرحوم اسکندرى به سفر مى رود و در هنگام مراجعت، گذرنامه ایشان گم مى شود، خیلى ناراحت گردیده که یک باره به یاد دستور حاج شیخ مى افتد، آن را انجام مى دهد و مراجعه به سفارت مى کند. دهها هزار گذرنامه در قفسه ها چیده بوده است. از مسئولین گذرنامه درخواست مى کند و التماس زیاد که اجازه دهید گذرنامه ها را بررسى کنم، شاید گذرنامه گم شده ام را پیدا کنم. اعضاى سفارت با تمسخر و بى اعتنایى مى گویند: نگاه کن!
مرحوم اسکندرى از بین آن همه گذرنامه، یک گذرنامه را بیرون مى آورد نگاه مى کند، گذرنامه خودش است. تمام افراد آنجا تعجّب مى کنند و با دقّت گذرنامه و عکس آن را مورد بررسى قرار مى دهند، مى بینند بله، عکس خود آقاى اسکندرى است. مشکل حل مى شود و ایشان خوشحال به ایران برمى گردد.
5 ـ اطمینان اجابت دعا
یکى از شاگردان استاد، نقل کرد که:
مرحوم آیت الله سیّد عبدالهادى شیرازى رحمة الله علیه دچار ناراحتى چشم شده بودند، براى معالجه به ایران آمدند در تهران نوبت چشم گرفته شد و سپس به مشهد آمدند براى زیارت تا بعد به تهران برگردند براى معالجه چشم، من با مرحوم شیخ مجتبى قزوینى خدمت ایشان مشرف شدیم در ضمن صحبتهایى که با ایشان شد مرحوم شیخ تذکّر دادند که چه خوب است شما نذر کنید در مشهد بمانید چون حوزه مشهد احتیاج به عالم بزرگى دارد که بتواند به آن رونقى ببخشد، مشهد طلاب بسیار با استعدادى دارد که از وجود شما بهره مند خواهند شد.
شیخ اصرار زیادى نمودند که بمانید اما ایشان فرمودند: ما به تهران مى رویم و اگر معالجه مؤثّر واقع شد در آن صورت مى مانم.
استاد فرمودند: شما در مشهد بمانید من شفاى چشم شما را از امام هشتم(علیه السلام)خواهم گرفت، شما هیچگونه احتیاجى به مراجعه به دکتر ندارید! شفاى چشم شما بعهده من به شرط اینکه تصمیم بگیرید در مشهد بمانید. اما این درخواست مقبول واقع نشد.
بعد از آنکه با مرحوم حاج شیخ از منزل مرحوم آقاى سیدعبدالهادى شیرازى خارج شدیم ایشان فرمودند:
ایشان به تهران خواهند رفت اما نتیجه اى نخواهند گرفت و اگر در مشهد مى ماندند من شفاى چشم ایشان را از حضرت رضا(علیه السلام)مى گرفتم.
و امر همانطور شد که ایشان فرمودند مرحوم شیرازى به دکتر تهران مراجعه کردند و نتیجه اى نگرفتند و سپس به نجف اشرف برگشتند و تا آخر عمر از نعمت بینائى محروم شدند.
اندرزهاى قدسى
از مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبى قزوینى خراسانى، نصایح و توصیه هاى متعددى به یادگار مانده است. یکى از مکتوبات جانبخشى که وى به فرزند ارجمند خود مرقوم داشته نوشتار ذیل است:
«بدان راه نجات و رسیدن به مقاصد عالیه تقوى و توسّل به ائمّه هدى خاصّه ولىّ عصر روحى و ارواح العالمین له الفداء مى باشد. مکرّر این دو کلمه را براى شما و آقایان طلاب توضیح داده ام.
1 ـ مواظبت و مراقبت کامل در فعل واجبات و ترک محرّمات باید داشته باشید.
2 ـ نماز توسّل به ولىّ عصر عجّل الله تعالى فرجه الشریف در خود مفاتیح صفحه 45 مطلق است و شرائطى ندارد، هر وقت مى شود خواند، مکرّر با توجّه تام بخوان، در هر امر مهمّى بخوان تا نتیجه بگیرى، من دقّ باباً و لَجّ ولج کسى که در خانه شخصى بزرگ را بکوبد و جدّیت کند داخل خواهد شد، و برخى از دعاهایى را که در مفاتیح و صحیفه سجّادیه است با حال و توجّه به معانى بخوان.
3 ـ این دو امر مهم را با سوره مبارکه یس ترک نکن، امیدوارم آخر الامر به سرّ این دستور برخورى و بفهمى...»
از جمله توصیه هاى ایشان به یکى از طلاب در اوائل طلبگى این است:
1 ـ مباحثه هاى دوره را ترک نکنید.
2 ـ در عبادات و مستحبات تا مى توانید کوشش کنید.
3 ـ روزى 4 صفحه قرآن بخوانید.
4 ـ به حرم حضرت رضا(علیه السلام) هر وقت بیکار بودید، مشرف شوید.
و در جایى دیگر وقتى سؤال شد: براى اینکه توفیق زیاد شود چه باید کرد؟
جواب دادند: قرآن زیاد بخوانید، تصمیم بگیرید روزى نصف جزو بخوانید.
و همچنین سؤال شد: کسى که قبلاً توفیقاتى داشته چه باید انجام دهد تا دوباره توفیقات باز گردد.
جواب دادند: استغفار زیاد کند، روزى 70 مرتبه استغفار، و دعاى اول مناجات خمسة عشر، یعنى مناجاة التائبین را بخواند.
ایشان در توصیه هاى دیگر به یکى از شاگردان خود چنین مرقوم مى دارد:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
لاحوّل و لاقوّة إلاّ بالله العظیم صلّى الله علیک یا ابا صالح المهدى، ادرکنى!
نور چشم عزیزم... ـ ادام الله تأییداته ـ تقاضاى یاد داشت و نصیحت از کسى کردى، که خود در گرداب دنیا و شهوات و سرکشى نفس امّاره فرو مانده و بیچاره است، و امیدى غیر از رحمت و رأفت ذات عالم قادر حىّ قیّوم رحیم کریم غفّار ندارد خابَ مَن کانَ رَجاؤه سواک. و این امید و رجاء به خداوند مهربان داناى توانا فطرى بشر، و دستور قرآن مجید و پیغمبر اکرم و ائمّه دین ـ صلّى الله علیهم اجمعین ـ است.
سیّد ساجدین و زین العابدین على بن الحسین ـ صلوات الله علیهما ـ مى فرماید: «... مَنِ الّذی نَزَلَ بَک مُلْتَمِساً قِراک؟ فَما قرَیْتَه؟ و مَنِ الّذی اَناخَ ببابکَ مُرتَجیاً نَداک فَما أوْلَیْتَه؟ اَیَحسُنُ اَن اَرْجَعَ عَن بابِکَ بِالخَیْبَةِ مَصروفاً، و لَسْتُ أعْرِفُ سِواکَ مَولّى بالاحسانِ مَوصوفاً؟ کیفَ اَرجُو غیرَکَ وَ الخیرُ کلُّهُ بِیَدک؟ و کیفَ أومّلُ سِواکَ و الخَلْقُ و الأمرُلَکَ» تا آخر دعاى شریف. و به این مضامین از ائمّه(علیهم السلام) در ادعیه و روایات زیاد وارد شده باید امیدوار باشیم، و یأس از پروردگار از گناهان کبیره به شمار رفته. لکن اساس و ریشه امیدوارى دو امر مهم است:
]اول:[ معرفت پروردگار متعال به ربوبیّت و اوصاف کمال و جمال، چنانکه ذات مقدس به توسط قرآن مجید و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه هدى(علیهم السلام) بیان فرموده، نه چنانکه علماء بشر به آراء و عقول ناقص خود مشى کردند.
دوم: شناسایى خود، به عبودیّت و فقر و عجز و احتیاج و بیچارگى و ناتوانى و قصور و تقصیر، و تمام و کمال رجاء ـ که باعث نجات باشد ـ و توسل و تشبّت به ولایت اهل بیت عصمت(علیهم السلام) و عمل به دستورات و فرامین آن وجودات مقدّس.
و شکى نیست ]که[ هر مقام وکمالى را خواسته باشیم باید متوجّه و متوسّل ]به [مقام ولایت ائمّه(علیهم السلام) باشیم، «مَن أرادَ الله بَدأَ بِکُم، وَ مَن وَحّدَهُ قَبِلَ عَنکُم، و مَن قَصَدَهُ تَوجّهَ بِکم.»
سیّما در زمان غیبت باید متوسّل به ذیل عنایات ولىّ عصر ـ عجّل الله فرجه، وسلام الله علیه، و روحى فداه ـ باشیم، و وجود مبارکش را لیلاً و نهاراً متذکّر، و فراموش و غفلت نکنیم. و بدانیم که از جانب ذات اقدس ربوبى ـ جلت آلاؤه ـ ولىّ امر، و «واسطه» بین «خالق» و «خلق» است، و «فیوضات» به برکت «وجودِ مبارکش» به ما مى رسد و آنچه بخواهیم باید به برکت آن حضرت بخواهیم.
و در خاتمه عرض مى کنم: «از تفکّر» و «تأمل» و «محاسبه» در افعال و احوال «جسمى» و «روحى» غفلت نکنید، که باعث تنبّه و تذکّر، و تصحیح اعمال، و تحسین اخلاق خواهد بود. چنانکه شفاهاً به نحو تفصیل عرض کردم. و استدعا دارم که این فقیر و محتاج و داعى را، در حیات و ممات، فراموش نفرمائید. و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
الداعى: مجتبى القزوینى.([11])
دیدگاهها
در این مقال، نظرات و دیدگاههاى تنى چند از شاگردان و صاحب نظران را پیرامون شخصیّت مرحوم شیخ مجتبى قزوینى از نظر مى گذرانیم.
1. مقام معظم رهبرى آیت الله خامنه اى ایشان از مرحوم قزوینى بعنوان استاد بزرگ حوزه و عالم نام آور بى نظیر حوزه مشهد یاد کرده مى فرماید:
«آن مقام علمى، آن قدس، آن معنویت، آن جوهره ارزشمند روحى ـ که بنده مکرر گفته ام نظیر آن را در بین همه بزرگان و علماى شیعه، شاید من یک مورد دیگر دیده باشم! آن فلز گرانبها و جوهر روحى این مرد بى نظیر، مؤثر بود.»
معظم له در جاى دیگر مى گوید:
مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى، ملاى عمیق عریق در یک جهت فکرى، آن وقتى که احساس کرد حوزه ها و عالم اسلام، به این مبارزه و به این تحول نیاز دارد، ایشان یک انتخاب بزرگ انجام داد. حالا مجال نیست ـ شاید مناسب هم نباشد ـ که خیلى جزییات این قضیه را بگویم کسانى که آن روز بودند، مى دانند. و مى شود شما هم بفهمید و بدانید که این بزرگوار چه کرد.
از لحاظ مکتب فکرى و فلسفى، ایشان مکتب دیگرى بود، و امام بزرگوار ما مکتب دیگرى بود. مرحوم آقا حاج شیخ مجتبى قزوینى، خیلى هم در آن ممشاى خودش متصلّب بود. آن فکر و آن ممشا و روحیه، اصلاً اقتضا نمى کرد که فردى مثل ایشان، به کسى مثل امام بزرگوار ما بگرود اما زمانى که شناخت... .
احترام کرد، قم رفت و با امام بیعت کرد، حالا تعبیر بیعت که مى کنم، نه این که بیعت اصطلاحى، یعنى حقیقتاً بین خود و امام، قلباً پیوند ایجاد کرد. و ما که آن وقت در این صراط بودیم، اطراف این بزرگوار جمع شدیم و استقبال کرد و مرکزیت ایجاد کرد. همیشه انسانهایى که باز مى اندیشند، یک قدم جلو مى گذارند. بنده فراموش نمى کنم، آن وقتى که مرحوم آیت الله میلانى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ که حق عظیمى برگردن این حوزه دارند، و من امروز با خودم فکر کردم که وظیفه دارم اسم شریف آن بزرگوار را با تجلیل و عظمت در این جا یاد کنم. این حوزه، بهره زیادى از ایشان برد ـ وارد شهر مشهد شدند و حوزه مشهد را با آثار علمى خودشان مزین و مباهى کردند، انصافاً حوزه احتیاج به ترمیم داشت. فراموش نمى کنم، آن روزهایى که علما به دیدن ایشان مى رفتند، من هم با مرحوم پدرم، دیدن ایشان رفته بودیم ـ من خیلى جوان بودم ـ استاد بزرگ این حوزه و عالم نام آور و بى نظیر حوزه مشهد، مرحوم آیت الله شیخ مجتبى قزوینى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ جلوى ایشان نشسته بود و طلبکارانه از ایشان مى خواست و اصرار مى کرد که شما در مشهد بمانید. در واقع مرحوم شیخ مجتبى، ایشان را در مشهد نگه داشت. مرحوم آقاى میلانى در مشهد ماند حوزه مشهد رونقى پیدا کرد. قبل از آن بزرگانى بودند اما حوزه مشهد حوزه اى نبود که بتواند متخرّجین خود را در میان حوزه هاى بزرگ شیعه در بیاورد و نشان بدهد. با آمدن آقاى میلانى این کار شد.([12])
2. علاّمه محمّد رضا حکیمى در مراتب اخلاقى شیخ مى نویسد:
«او زندگیى بسیار ساده داشت و با این چگونگى، گاه از نیازهاى خود چشم مى پوشید و آنچه را مى توانست به طلبه اى تنگدست برساند مى رسانید. این بود که شیخ بزرگوار که خود نمونه اى مجسم از تقوى و نفس کشى و اعراض از مال و منال و جاه و مقام و شهرت و نعمت دنیا بود، براى هر طلبه محصلى و هر پویاى اسوه جویى، مایه تسلاّیى بود گرانقدر و تأثیر گذار. وى در برخورد با طلاب شخصیّت آنان را هماره رعایت مى کرد و بویژه به سادات احترامى ویژه مى گزارد.
از مشوب گشتن کارها به امیال و اغراض و انحراف از اهداف دلسرد مى گشت و دنبال آن را وا مى نهاد. به امور مسلمانان و نابسامانیها مى اندیشید و از آن چگونگى ها رنج مى برد، و بویژه از قلّت «تقواى لازم» و «تعهد ملزم» در برخى از روحانیین، دلى خونین داشت و از استاد خود میرزاى اصفهانى نقل مى کرد که آن بزرگ نیز از این بابت دلى خونین داشته است و غمى گران مى خورده است.»
3. حجت الاسلام والمسلمین حاج سیدعباس سیدان
«مرحوم استاد از نوابغ روزگار و نوادر دهر بودند و قدر ایشان شناخته نشد و جدّاً مى توان گفت: آنکه حضرت مى فرمایند: حواریون به حضرت عیسى عرض کردند یا روح الله من نجالس؟ قال: من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه و یرغبکم فی الآخرة عمله.
مرحوم استاد مصداق کامل این حدیث بودند و در تاریخ شیعه از نظر جامعیت و کمالات ظاهرى و معنوى مانند ایشان یا نبوده یا بسیار کم بوده است.»
رحلت
سرانجام بعد از یک بیمارى طولانى حضرت استاد در ساعت 30/2 سحر روز دوشنبه 14 فروردین سال 1346 هـ .ش. مطابق با 22 ذى الحجه 1386 هـ .ق. دعوت حقّ را لبیّک و بعد از ایّام طولانى که حتّى قادر به تکلّم نبودند در آن لحظه آخر با تبسمى برلب سه مرتبه بَه بَه بَه مى گوید و جان به جان آفرین تسلیم مى کند.
لحظه رحلت، بسیار جالب و تکان دهنده بود و گویاى زبان حالى بود که استاد در سرلوحه وصیتنامه خود. آنرا نگاشته بود که:
اى خوش آن لحظه که من تلخى جان کندن را *** به ملاقات تو اى دوست نمایم شیرین
دنیاى اسلام عزادار عالمى شد که نظیر نداشت و حوزه هاى علمیّه پدرى را از دست دادند که مانندش را نخواهند دید. رحمة الله علیه.
بعد از تشییع جنازه بى نظیر، مراسم خطبه خوانى در صحن نو برگزار شد و پیکر این عالم ربّانى مدتى با تأخیز، شب هنگام در صحن عتیق بخاک سپرده شد. و خداوند بعد از گذشت سى و سه سال از رحلتش مقبره این بزرگوار را زیارتگاه زوّار قرار داده که در مسیر راه دارالولایه، قبر نورانى این مرد بزرگ همگان را به خود جلب مى کند. سنگ مزار این عالم ربّانى این گونه نوشته شده:
آرامگاه
فقیه برجسته، عالم عامل، زاهد کامل، جامع ظاهر و باطن، صاحب مقامات عالیه و مکاشفات عظیمه، متعقّل بزرگ، مروج مبانى «مکتب تفکیک»، معلّم ربّانى و متألّه قرآنى، و ناشر معارف اوصیائى و علوم وَحیانى، آیت الله شیخ مجتبى قزوینى خراسانى 1318 ـ ق 1386ق
استاد علاّمه حکیمى مى نویسد:
مرثیه اى شیخ استاد را سرودم، و در آن سروده از کمبود چنان مربیانى درد گزارى کرده ام:
کعبه ناپیدا شد اى یاران، دلیل راه کو؟ *** شب فرو گسترد تاریکى، فروغ ماه کو؟
یوسف مصر دل افتاده ست اندر قعر چاه *** آن که یوسف را برون آرد ز قعر چاه کو؟
آن که دیدارش خدا را یاد مى آورد یاد *** ویژه هنگامى که از دل مى کشید «الله» کو؟
کو دگر در این جهان، آگه دلى صاحب کرم *** آن شفیق مکرمت آثار دل آگاه کو؟
واجد اسرار علم سرّ و انواع فنون *** آن در اقلیم معانى والى جمجاه کو؟
قلب او بُد صاحب سرّ «دعاى مستجاب» *** آن که بودش اینچنین قربى در این درگاه کو؟
صاحب فرقان حق اندر بیان معرفت *** آنکه مى آموخت «تفکیک» ره از بى راه گو؟
آن که در طور ولایت زاقتباس نور دل *** برفراز قلّه خورشید زد خرگاه کو؟
آن که در کیش ارادت، از راه اخلاص و صدق *** چهر دلبر مى شدش پیدا، گه و بیگاه کو؟
[1] - پدر عالم ربّانى و واجد حقایق مرحوم شیخ على اکبر الهیان تنکابنى (1305 ـ 1380 هـق).
[2] - مقدّمات را در قزوین نزد سیّد هبةالله تلاتُرى و شیخ فتح الله شهیدى آموخت. (الاجازه الکبیره و مستدرک اعیان الشیعة ج 3/186).
[3] - صاحب حاشیه برمکاسب.
[4] - در اینجا باید یادآورى شود که مقصود از «فقهاء» در این گونه عبارات کسانى نیستند که فقط علم فقه بدانند و بس، بلکه بزرگانى هستند که صاحب مقامات عالیه و جامع علوم عقلى و نقلى، به مراتب بالاى تألّه قرآنى و معارف اهل بیت بوده اند، مانند شیخ طوسى، شیخ طَبرسى، شهید اول، شهید ثانى، شیخ بهایى، شیخ انصارىو میرزاى نائینى و در این اواخر بعنوان نمونه، آیت الله العظمى بروجردى...
[5] - این نظر را، و علت سیاسى ترجمه فلسفه را علاّمه طباطبائى نیز مورد تصریح قرار داده اند. رجوع شود به کتاب «اجتهاد و تقلید در فلسفه»، ص 211.
[6] - جالب توجّه است که علاّمه طباطبائى نیز بصراحت تمام ذکر کرده اند، که راه قرآن، و راه فلسفه، و راه عرفان از هم جداست و محال است که آنها را بتوان با هم جمع کرد (رجوع کنید به تفسیر «المیزان»، ج 5، ص 305 ـ 306 چاپ آخوندى، 282 ـ 283، چاپ بیروت).
[7] - ر. ک: مجله نگاه حوزه، شماره 12.
[8] - همان.
[9] - همگام با خورشید: ص 143.
[10] - زخرف: 79.
[11] - مجله حوزه، ش 5، ص 50.
[12] - بایستگیهاى حوزه از نگاه رهبرى، ص 38 و 48.