محمدجواد باهنر
(1312-1361ش)
عنوان مقاله: شاهد فرهنگ
نویسنده: غلامرضا گلى زواره
خانواده
محمد جواد باهنر در سال 1312 ش، در «محله شهر» یکى از محلات قدیمى کرمان، در خانواده اى ملتزم به ارزش هاى مذهبى دیده به جهان گشود. پدرش على اصغر، از راه پیشهورى، زندگى محقرانه خود را مى گذرانید. خلوص و تقواى والدین او، در شکل گیرى شخصیتش به عنوان انسانى پرهیزگار و دانشور و صدیق، بسیار مؤثر بود. پدر شهید باهنر در خصوص دوران کودکى و نوجوانى فرزندش مى گوید:
محمدجواد بچه بسیار کم حرف و پر کارى بود، خیلى کم حرف مى زد و کار به اندازه خودش به هر نحوى بود انجام مى داد، هیچ گاه نمى شد که یک خواهش بیجا بکند و یا مثلا براى امور خوراکى و پوشاکیش ایرادى بگیرد، بسیار مهربان بود و خواهران و برادران و اقوامش را بسیار دوست مى داشت، همه دوستدارش بودند به جهت این که یک انسان خوشرفتارى بود، از زندگى و معاشرت با او لذت مى بردم.[1]
محمد جواد و پسر دایى اش (شهید ایران منش)، هم بازى بودند. هر دو از همان نخستین سال هاى کودکى شیفته دانستن بودند و به همین دلیل زودتر از بچه هاى محل به مکتب رفتند و مُلا سکینه بانوى مکتب دارى بود که درسش براى محمد جواد زمزمه محبت بود، به همین دلیل این کودک حتى روزهاى جمعه هم مکتب خانه را رها نمى کرد، محمد جواد در این باره گفته است:
«پنج ساله بودم که به مکتب خانه بانوى متدینى رفتم و قرآن را نزد ایشان خواندم.»
شهید ایران منش افزوده است:
«ما علاوه بر قرآن در این مکتب خانه فارسى و دیوان حافظ را یاد گرفتیم. در آن زمان مدرسه خیلى کم بود، اندکى از بچه ها مدرسه مى رفتند. من و آن هایى که از نظر درآمد خانواده در حد متوسط یا ضعیفى بودیم به همین مکتب خانه اکتفا مى کردیم و به دنبال کسب مى رفتیم، چون شرایط آن زمان اجازه نمى داد که همه مثل امروز تحصیلات جدید را فراگیرند.»[2]
محمد جواد در خانواده اى کم بضاعت و نسبتاً پرجمعیت زندگى مى کرد، شش خواهر و دو برادر داشت. اگر چه سفره اى ساده در این خانه گسترانیده مى شد امّا روزگار اهل آن به شادمانى و آرامش مى گذشت. محمد جواد مى دانست که درآمد پدر اندک است و مادر هم نمى تواند با نخ ریسى مشکلات اقتصادى پدر را برطرف کند. از این جهت کوشید در همان سنین کودکى به مغازه پدر برود و او را در تجارت حلال یارى کند. فروشگاه کوچک على اصغر در بازار قدمگاه حوالى مسجد جامع قرار داشت و مشترى غالباً بچه هاى مدرسه اى بودند، محمد جواد ضمن یارى پدر، چگونگى ارتباط با مردم را از او مى آموخت. اذان ظهر که مى شد پدر و پسر به مسجد جامع مى رفتند، نماز خود را مى خواندند و به دستمالى حاوى نان، مقدارى گوشت، قند و چاى، به اندازه مصرف یک روز، به خانه بر مى گشتند.
در حوزه علمیه کرمان
محمد جواد یازده بهار را پشت سر نهاد، یک روز پسر آن بانوى مکتب دار که تحصیلات حوزوى را طى کرده و روحانى معروف محله شده بود، دم مغازه آمده و به على اصغر گفت: اجازه دهید محمد جواد در میان سربازان امام زمان ثبت نام کند، با آقاى ایران منش، پدر على، هم صحبت کرده ام، موافق است پدر پاسخى نداد امّا ته دلش خوشحال بود زیرا امکان تازه اى براى فرزندش فراهم شده بود، محمد جواد نیز با شنیدن این توصیه شادمان گردید.
آن روحانى که چنین موجى را به وجود آورد حجت الاسلام حقیقى بود، وى جزو معدود افرادى به شمار مى رفت که ضمن اخذ مدرک دیپلم به مدرسه معصومیه کرمان رفت و جزو اولین طلبه هاى آن جا شد، این مدرسه توسط آیت الله صالحى کرمانى باز شده بود، مدرسه اى که سال ها مأموران رضا خان درب آن را بسته بودند و حالا با تلاش این شخصیت دل سوز فعالیت خود را از سر مى گرفت. محمد جواد موفق گردید در این مدرسه مقدمات و بخشى از سطح را فرا گیرد و به تشویق مرحوم حقیقى از تحصیلات جدید هم غافل نماند و تا رتبه پنجم نظام قدیم یعنى کلاس یازدهم درس خواند.[3]
محمد جواد مى گوید:
«از حدود یازده سالگى به مدرسه معصومیه کرمان، با راهنمایى حجت الاسلام حقیقى، راه پیدا کردیم و از آن به بعد درس هاى رسمى که مى خواندیم، درس هاى طلبگى بود. مدرسه معصومیه بعد از سال ها تعطیلى در دوره رضا خان، تازه بعد از شهریور 1320 باز شده بود، و چند نفرى طلبه جمع آورى کرده بود. از جمله بعد از گذشت دو الى سه سال من و چند نفر از دوستان مان وارد این مدرسه شدیم. تحصیلات جدید به صورت متفرقه و داوطلبانه انجام مى شد تا سال 1322، یعنى موقعى که من 20 ساله بودم و توانستم ضمن ادامه تحصیلات دینى به گرفتن رتبه پنجم علمى موفق شوم. تا آن سال تا حدود دوره سطح حوزه را خوانده بودم.»[4]
عزیمت به قم
باهنر در مهرماه 1332ش کرمان را به قصد ادامه تحصیل در حوزه علمیه قم ترک کرد. او در سال اول، کفایه و مکاسب را نزد آیت الله سید محمد باقر مجاهدى و آیت الله سلطانى فرا گرفت و در سال 1333ش، در درس خارج فقه و اصول امام خمینى(رحمه الله) به مدّت هشت سال شرکت کرد و یادداشت هاى درس امام را به عنوان یادگار و ذخیره علمى، به خوبى ضبط نمود.[5]
او شش سال در درس اسفار و تفسیر علامه طباطبایى شرکت کرد. باهنر در درس خارج آیت الله العظمى بروجردى نیز حضور پیدا کرد و تا پایان سال 1340ش که آن فقیه فرزانه از دنیا رفت، درس ایشان را ادامه داد.
باهنر از ادامه تحصیل در مدارس رسمى غافل نبود و کلاس دوازدهم را به طور متفرقه امتحان داد و دیپلم گرفت و پس از چندى، در دانشکده الهیات به تحصیلات خود ادامه داد.
او در سال 1337ش دوره لیسانس را به پایان رسانید. باهنر فوق لیسانس امور تربیتى و دکتراى الهیات را از دانشگاه تهران گرفت. دکتر باهنر به کمک تنى چند از دوستان دانشورش، نشریه «مکتب تشیّع» را در قم پى ریخت. این مجله نخست به صورت سالنامه منتشر مى شد و پس از مدتى به فصلنامه تبدیل شد. مقالات این نشریه به عنوان مسایل روز جهت شناسانیدن ابعاد معارف اسلامى، به سبک ژرف و بدیع تدوین مى گردید. گرچه فصلنامه به دلیل مشکلات اقتصادى و مخالفت رژیم شاه، یک سال بیش تر دوام نیافت: ولى سالنامه مکتب تشیّع هشت سال ادامه یافت. شهید باهنر در اولین مقاله اى که در «مکتب تشیع» درج گردید، به عنوان چهره اى فرهنگى، مورد توجه محافل دینى و علمى قرار گرفت.[6] او بیش ترین نقش را در مجله برعهده داشت و مسئولیت بررسى مقالات رسیده بر دوش وى بود.
باهنر در این باره مى گوید:
«نهضت تألیف و ترجمه و کارهاى مطبوعاتى تازه داشت شکل مى گرفت که با کمک چند نفر از دوستان، تصمیم گرفتیم حرکتى را در این زمینه آغاز کنیم. سعى ما بر این بود که از بهترین نویسندگان اسلامى مجموعه هایى را بگیریم. در سال 1366ق بود که ]تصمیم انتشار [سال نامه را اعلام کردیم و شروع به فروختن قبض ها]ى پیش فروش کردیم[ چون هیچ بودجه اى براى چاپ سال نامه نداشتیم و مى خواستیم از طریق فروش قبض ها مخارج چاپ آن را فراهم کنیم. در این راه طلاّب کمک زیادى کردند و مردم نیز وقتى صورت عنوان مقاله ها و نویسندگان را مشاهده کردند، به قدرى استقبال کردند که مجبور شدیم ده هزار نسخه چاپ کنیم، ولى با این وجود تقاضا به قدرى زیاد بود که بعد از مدّتى کوتاه ]چاپ اوّل تمام شد و [مجبور شدیم پنج هزار نسخه دیگر هم منتشر کنیم، با توجه به این که آن روزها هنوز تیراژ کتاب ها بین هزار تا سه هزار نسخه بود، این تیراژ واقعاً بى نظیر بود. در هر حال جریان تازه اى بود. سالنامه مکتب تشیع که بعدها به صورت فصلنامه درآمد تا هفت شماره منتظر شد، پس از شماره هفتم رژیم شاه ]که پى به هدف هاى پنهان و آشکار آن برده بود[ آن را توقیف کرد.»[7]
در عرصه مبارزه
دکتر باهنر با سخنرانى هاى آموزنده و منبرهاى پربار خویش، به افشاى چهره رژیم شاه پرداخت. حوزه علمیه قم در سال 1341ش تصمیم گرفت نماینده اى براى تبلیغات اسلامى به ژاپن اعزام نماید. دکتر باهنر به تهران آمد و یک دوره زبان انگلیسى را که زبان دوم مردم ژاپن بود، فرا گرفت. رژیم براى این مسافرت مشکلاتى پیش آورد و سفر وى را لغو کرد. از سوى دیگر، مبارزه مردم مسلمان به رهبرى امام خمینى(قدس سره) در سال 1341ش پیش آمد. خداوند چنین خواسته بود که دکتر باهنر در ایران بماند و در متن مبارزات قرار گیرد. سال بعد که اوج مبارزات بود و حادثه پانزدهم خرداد هم در همان سال روى داد، دکتر باهنر و گروهى از روحانیان به شهرهاى گوناگون اعزام شدند، تا با سخنراهى هاى خود محرّم آن سال را با حرکت و قیام توأم نمایند. باهنر به همدان رفت و در روز هفتم محرّم، در این شهر توسط عوامل رژیم دستگیر شد، ولى با اجتماع مردم و فشار افکار عمومى آزاد گردید و به سخنرانى هاى خود ادامه داد. در روز دوازدهم محرم که رژیم استبدادى در سراسر ایران، دست به شدت عمل زد و مبلّغان زیادى را دستگیر کرد، باهنر با برنامه ریزى دوستانش، مخفیانه عازم تهران شد. پایان اسفند سال 1342 با سالگرد حادثه خون بار مدرسه فیضیه همراه گردید و بدین مناسبت در مسجد جامع تهران که در بازار بین الحرمین قرار داشت، سه شب متوالى توسط باهنر سخنرانى برگزار شد. جمعیت بسیار عظیمى براى شنیدن سخنان وى در این مکان گرد آمدند. دکتر باهنر دستگیر شد و به زندان قزل قلعه رفت. این نخستین زندان رسمى شهید باهنر بود که چهار ماه طول کشید.
اکثر سخنرانى هاى دکتر باهنر در انجمن اسلامى مهندسین و انجمن پزشکان بود. او همچنین در مسجد هدایت، مسجد الجواد و حسینیه ارشاد سخنرانى مى کرد. دومین دستگیرى باهنر پس از یورش به منزل وى و دستگیرى خواهرش بود و پس از آن تحت مراقبت شدید قرار گرفت و مکرر به مرکز ساواک احضار مى شد.
مشکلات مضاعف در مسیر مبارزه
دکتر باهنر در این باره مى گوید:
«... ظاهراً تحت مراقبت شدید بودیم. مى دانید که آن سال ها، سال هاى بسیار پر اضطرابى بود. غالباً افرادى که مبارزاتى داشتند، تحت نظر بودند. یک جریان خانوادگى براى من پیش آمد. خواهرى داشتم که نزد ما زندگى مى کرد، آمدند او را دستگیر کردند و دستگیرى هاى بسیار عجیبى بود. مرتب دستگیر مى کردند و چند روز نگه مى داشتند و گاهى در بیابان ها رها مى کردند و گاهى در گوشه دیگرى از شهر و عمدتاً اصرارشان این بود که روابط ما را بتوانند بپرسند که ما با چه گروه هایى ارتباط داریم و چه جلساتى در منزل داریم و چه مسایلى را تعقیب مى کنیم. بعد در همان رابطه هم به منزل ما ریختند و آن جا را بازبینى کردند و چند روزى هم در کمیته کذایى آن روز بودم که دومین دستگیرى بنده بود.»[8]
دکتر باهنر سال هاى 1356 و 1357ش سه بار دستگیر شد. او هنگام حکومت نظامى و ممنوع بودن سخنرانى، مشغول بحث در دانشگاه شیراز بود که هنگام بازگشت در هواپیما بازداشت گردید و بعد از چند روز، وى را به تهران انتقال دادند. او دو بار دیگر هم در همان حوادث دستگیر شد.[9]
دکتر باهنر در تهران با هیأت مؤتلفه آشنا شد. این گروه مبارزات شدیدى علیه رژیم داشتند. پس از ترور حسنعلى منصور، عده اى از آن ها دستگیر شدند. باهنر براى نجات آنان تلاش زیادى کرد. در مؤتلفه اول، همکارى وى در حد سخنرانى، اعلامیه و کارهاى مخفى بود، اما در مؤتلفه دوم، عده اى از نیروهاى کشف نشده آنان را جمع نمود و سازمان مزبور را تجدید بنا کرد، که گویا به دلیل عامل نفوذى که در بین آنان بود، در هنگام انتشار اولین اعلامیه، کشف و بازداشت شدند.[10]
پس از آن، دکتر باهنر تشکیلاتى نیمه علنى، در پوشش مؤسسه تعاونى رفاهى به راه انداخت که در ظاهر، هدف هایش تشکیل صندوق هاى قرض الحسنه در مدارس بود، اما در باطن، علیه رژیم مبارزه مى نمود و به افشاگرى مى پرداخت. شهید دکتر بهشتى و شهید محمد على رجایىبا «مدرسه رفاه» همکارى داشتند. شهید باهنر در تأسیس «کانون توحید» نیز همکارى داشت. مؤسسه مزبور نیز فعالیت تبلیغى داشت. او در بنیان نهادن دفتر نشر فرهنگ اسلامى نیز تأثیر به سزایى داشت. قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، براى کنترل اعتصاب هاى مردم و رفع خطرهایى که نهضت را تهدید مى کرد، جمعى از سوى حضرت امام، تشکیلاتى را پدید آوردند که سرپرستى آنان را شهید باهنر عهده دار بود. دکتر باهنر پس از سقوط رژیم منحوس شاهنشاهى و استقرار نظام جمهورى اسلامى، مسؤولیت هاى زیر را برعهده داشت: عضویت در شوراى تنظیم مدارس، مسؤول نهضت سوادآموزى، نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان، نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، وزیر آموزش و پرورش، نخست وزیر جمهورى اسلامى ایران.[11] باهنر یکى از بنیان گذاران و مؤسسان حزب جمهورى اسلامى بود. او هنگام شهادت، سمت دبیر کلى این حزب را دارا بود.[12]
مقام معظم رهبرى، حضرت آیت الله العظمى خامنه اى درباره شهید باهنر فرمود:
در همه مجامعى که از سوى جمع ما یک کار فکرى انجام مى گرفت، مرحوم شهید باهنر به عنوان یک عنصر کارآمد و ارزشمند حضور داشت. در خصوص اخلاق وى، نظیرش را کم داریم و شهید مطهرى و پیش از ایشان، شهید بهشتى بسیار شیفته ویژگى هاى رفتارى دکتر باهنر بود. مهم ترین خصوصیت ایشان آن بود که کار زیاد و مفید و جمع و جور را بدون هیجان ظاهرى انجام مى داد. مردى عمیق، صبور، بردبار، جدّى، صمیمى، صدیق و با صفا بود. در نگارش، خوش ذوق، ادیب و داراى نوشته اى آهنگین و زیبا بود.»[13]
دکتر باهنر از دوران جوانى به تهذیب نفس مشغول بود. او نمازش را اول وقت و حتى الامکان به جماعت اقامه مى نمود و در نماز جماعتى که به امامت آیت الله العظمى اراکى در صحن فیضیه اقامه مى گشت، حاضر مى شد. اعتقاد وافرى به نماز شب، زیارت جامعه کبیره و سایر ادعیه داشت. نماز و دعا را وسیله صفاى قلب و تزکیه درون مى دانست. او بیش تر اوقات، پیاده به مسجد جمکران مى رفت. از قید و بندهاى دست و پا گیر نفرت داشت و مى گفت: برخى تکلّف ها سد راه رشد انسان است. وى در یکى از سال ها که به آبادى «وشنوه» از توابع قم رفته بود، اتاق خرابه ساختمان امام زاده اى را که در اختیارش بود، به اتفاق همراه خود تعمیر نمود. او بخشى از قرآن را طى دو ماه تابستانى که در این آبادى به سر برد، حفظ کرد.[14]
دکتر باهنر از جوانى، به ولایت فقیه اعتقاد و التزام عملى داشت. او موضوع پایان نامه تحصیلى خود در مقطع دکترا را «ولایت فقیه» تعیین نمود و از استاد خویش، شهید مطهرى درخواست کرد تا با موضوع او موافقت کند:
«چون این جانب محمد جواد باهنر دانشجوى دانشکده علوم معقول و منقول (رشته معقول) موضوع پایان نامه تحصیلى خود را «ولایت فقیه» در نظر گرفته ام، متمنى است در صورت صلاح دید موافقت فرمایید ـ 9/11/1338ش. ـ موافقت مى شود، مرتضى مطهرى 10/11/1338 هــ ش.»
این مسأله نشان مى دهد که اصل ولایت فقیه، براى آن شهید بزرگوار از زمان هاى دور به عنوان یک موضوع مهم دینى مطرح بود.[15]
دکتر باهنر پس از شهادت دکتر بهشتى، به دبیر کلى حزب جمهورى اسلامى برگزیده شد. او به بحث ولایت و رهبرى پرداخت و در زمانى که نظام نوپاى اسلامى تازه شکل گرفته بود و ابهام هاى فراوانى در اذهان وجود داشت، به بیان ابعاد گوناگون این مسأله پرداخت. او درباره ولایت فقیه فرمود:
به دلیل آن که تعالیم اسلام تعطیل بردار نمى باشد، آن نظام و ولایتى که بتواند این مسائل را هم چون اقامه عدل، امر به معروف و نهى از منکر، اجراى حدود و احکام الهى و جهاد را تحقق ببخشد در زمان غیبت ولى عصر (عج) هم باید وجود داشته باشد و اگر ولایت فقیه نباشد بیش از هفتاد درصد از اسلام را بایستى تعطیل کرد.»[16]
اخلاص در خانه
دکتر باهنر با وجود پرداختن به مبارزات سیاسى و فعالیت هاى گسترده فرهنگى و علمى، از خانواده غافل نبود. او در سال 1344، در تهران با دخترى از خانواده اى کاسب ازدواج نمود.[17] وى به اصل ازدواج به دیده احترام مى نگریست و براى حفظ این پیوند نیز تلاش مى کرد و اصرار داشت مدام این زندگى مشترک بر محبت و عواطف متقابل و همکارى طرفین استوار باشد. او خوش رفتارى با اعضاى خانواده را وظیفه خود مى دانست و به عنوان نخستین مربى کودکانش، مراقب رفتار و کردار خود بود تا براى آنان الگوى خوب و مفیدى باشد. دکتر باهنر با وجود فعالیت هاى گسترده سیاسى و اجرایى، که معمولا موجب خستگى اعصاب مى شود، مایه آرامش در خانه بود.
او فعالیت هاى بیرون منزل را به داخل خانه دخالت نمى داد. رفتارش در بین خانواده گرم و صمیمى بود. وى به مسایل درسى کودکان خود توجه داشت و براى دختر کوچکش دیکته مى گفت و آن را تصحیح مى نمود.
ناصر باهنر، فرزند ارشد وى مى گوید:
«آن شهید به عنوان پدر سعى داشت فرزندان خویش را آن گونه که اسلام نیاز دارد بارآورد و تأکید زیادى بر چگونگى تعلیم و پرورش فرزندان خود مى کرد و ما را به فراگیرى معارف اسلامى ترغیب مى نمود و توصیه مى کرد در روابط خود با افراد مختلف شؤونات دینى و اخلاق اسلامى را رعایت کنیم. مدام برایمان الگوهایى را معرفى مى نمود تا ما نیز مثل آنان عمل کرده و آینده اى خوب داشته باشیم.»[18]
همسرش مى گوید:
«از همان آغاز زندگى شاهد و ناظر مبارزات و مجاهدات ایشان بودم و در واقع زیستن با ایشان از فضل و الطاف الهى بود و برایم کمال و درخشندگى و آگاهى را به ارمغان آورد.»[19]
توجه به تحوّل فرهنگى
دکتر باهنر در پرتو شناخت عمیقى که طى سالیان متمادى مبارزه، پیدا کرده و رنج هاى فراوانى که در این راه بر جان خویش خریده بود، دریافته بود که عامل اصلى بقاى رژیم استبدادى و ستم شاهى، تهى ساختن فرهنگ جامعه از محتواى معنوى، ارزشى و اخلاقى است. در آن زمان که تاریکى جهل و غفلت بر کشور حکم فرما بود و دشمن مى رفت تا با نقشه اى از قبل طراحى شده، هویت اسلامى را نابود کند، دکتر باهنر همراه شهید دکتر بهشتىدست به کارى زد که نه تنها موجب پاسدارى اسلام اصیل و حقیقى در آن شرایط آشفته و خفقان آور شد، بلکه به تدریج نسلى را تربیت کرد که یک باره براى حفظ حقیقت اسلامى خویش به پا خاست و در عین ناباورى جهانیان، طومار رژیم استبدادى را درهم نوردید.
باهنر در این باره مى گوید:
«توانستیم در قسمت برنامه ریزى درسى راه یابیم و جالب بود در این فرصت ما از بخش هاى کوتاهى که در اول ابتدایى به عنوان مسایل دینى باید وارد مى شد تا آخرین سال هاى تحصیلى دبیرستان موفق شدیم که کتاب هاى تعلیمات دینى بنویسیم و همین طور براى دوره هاى تربیت معلم و دیگر رشته هاى تحصیلى که وجود داشت به یارى خداوند موفق شدیم کتاب هاى مزبور را بدون یک جمله دخالت رژیم بنویسیم و مطالب این کتاب حتى در آن روزها در برخى حوزه هاى مبارزاتى مخفى به عنوان محتواى آموزشى تعلیم داده مى شد، در این اواخر یعنى سال هاى 1355 ـ 1356ش، عوامل استبداد احساس نمودند که مطالب کتاب ها چیست و لذا به مراکز خود نشان دادند تا سانسور گردد و ما وقتى به کتاب هاى تجدید نظر شده آنان دست یافتیم، مشاهده کردیم حدود 60% مطالبى را که در کتاب اول و دوم راهنمایى نوشته بودیم، خط کشیده و در 0حاشیه این ها اظهار نظرهایى کرده بودند و معلوم بود بر ایشان ناگوار است، از آن موقع تصمیم گرفتند این کتاب ها دیگر تدریس نشود و به دنبال مؤلف جدیدى بودند که مطالبى به دلخواه آنان تحت عنوان تعلیمات دینى بنویسد که یا نبود و یا آن که جامعه نمى پذیرفت، معلمان به ما مى گفتند زمینه بسیار خوبى دستمان دادید. اگر مى خواستیم علیه رژیم مخالفتى داشته باشیم در هیچ یک از کتاب هاى دیگر امکان نداشت. اتفاقاً در سال 1356ش که دیگر آغاز مبارزه وسیع بود ناگزیر شدند تسلیم گردند، ولى ما به عنوان یادگار نسخه اى از کتاب هایى که دور مطالب سانسور شده را خط کشیده بودند یافتیم، و جالب این که با قلم مختلف، یعنى در سه جا مرور گشته و ردّ شده بود، در سراسر این کتاب ها حتى نمى توان جمله اى یافت که حتى غیر مستقیم دستگاه طاغوت را تأیید کند.»[20]
مقام معظم رهبرى در این باره فرمود:
«در سال 1357 ]ش[ در ایران شهر (از توابع استان سیستان و بلوچستان) تبعید بودم و شهید باهنر در آن جا به دیدن ما آمد و نسخه اى از کتابى که تهیه کرده و توسط عوامل اطلاعاتى و تحقیقاتى ساواک مورد بررسى قرار گرفته بود، ارائه داد و ما دیدیم که در آن شاید سه نفر از افراد دستگاه طاغوت روى مطلبى نظر داده و مطالب شان حاکى از آن بود که چنین کتاب درسى بر ایشان احساس وحشت مى کند. در حاشیه کتاب چیزهایى نوشته بودند که از وجود چنین اثرى احساس وحشت مى کنند، نوشته هاى آنان حاکى از آن بود که عوامل ساواک سراسیمه به چنین محتواهایى حساس شده اند.»[21]
دکتر باهنر در سال 1356ش که همراه دوستانش کتاب هاى تعلیمات دینى دوره راهنمایى و دبیرستان را تألیف مى نمود، در ارائه آن تعمّداً تأخیر مى انداخت تا دستگاه جهنّمى ساواک فرصت بازبینى و سانسور مطالب را نداشته باشد و در نتیجه، آن سال به دلیل نیاز مبرم مدارس و با تأیید سازمان کتاب هاى درسى، آثار مزبور به سرعت انتشار یافت. در عین حال، مأموران کتاب ها را در اواسط سال تحصیلى مورد حذف و سانسور قرار دادند، تا در سال بعد، به زعم خودشان، مطالب خطر آفرین در دسترس دانش آموزان قرار نگیرد. آنان مطالبى مربوط به افشاى ماهیت حکومت هاى طاغوتى و نیز نکاتى را که نظام سیاسى اجتماعى اسلام را معرفى مى کرد و مفاهیم اعتقادى اسلامى را تبیین مى نمود، حذف کرده بودند.
چند نمونه از مطالب سانسور شده توسط ساواک:
«شک نیست که برخى از تعالیم اخلاقى به صورت هاى مختلف مورد سوء استفاده قرار گرفته و مى گیرد. آنان که در پى جلب منافع خویش هستند، به خصوص اگر نفوذ و امکاناتى داشته باشند مى کوشند تا از هر وسیله اى که به دستشان مى رسد استفاده کنند و راه را براى رسیدن به مطامع خویش هموار سازند. آن ها در این راه همه چیز را به خدمت در مى آورند، چنان که تحقیقات علمى با همه اصالت و صفایى که دارد گه گاه در خدمت ظلم و طغیان و به بند کشیدن زحمت کشان در مى آید، چه بسا که به نام آزادى، آزادى ها را سلب مى شود و به نام عدالت و برابرى بى عدالتى ها و حق کشى ها صورت مى گیرد.»[22]
«یکى از چیزهایى که بشر همیشه از آن رنج مى برد، بى عدالتى است. وقتى انسان ها به چشم خود ببینند گروهى در ناز و نعمت فراوان غوطهورند و انواع وسایل عیش و نوش برایشان فراهم است... در حالى که خود آن ها و انسان هاى دیگر از امکانات زندگى به حد کافى برخوردار نیستند، باید به زحمت لقمه نانى به دست آورند و در کنج لازنه اى بخزند، از بیمارى، بى کارى و نادارى رنج ببرند و حاصل کار و دسترنج شان سرازیر جیب سوداگران و چپاولگران گردد، خود به خود از این بى عدالتى ها دچار ناراحتى مى شوند و در پى راه حلى براى آن بر مى آیند.»[23]
روش اندیشه
دکتر باهنر بر این باور بود که آموزش و پرورش مهم ترین نهادى است که در نظام جمهورى اسلامى باید به آن توجه شود.[24] او در این باره فرمود:
«در این شرایط حساس، رسالت اساسى ما اسلامى کردن محیط آموزشى و استقرار تربیت اسلامى در محیط هاى آموزشى است. به عقیده وى، باید بهترین چهره هاى مسلمان و متعهد مسؤولیت واحدهاى آموزشى را عهده دار گردند. در جو تعهدها، تخصص ها شکوفا مى شود و مى تواند ثمرات خوبى به دنبال آورد و تعهّد مى تواند زمینه را براى بسیارى از تخصص ها فراهم کند.»[25]
در تاریخ 23 خرداد 1359 که به فرمان امام خمینى(قدس سره)، ستاد انقلاب فرهنگى تشکیل شد، باهنر در اولین جلسه شوراى انقلاب فرهنگى، به عنوان دبیر آن تعیین گردید. گرچه مسؤولیت هاى زیاد وى، مانع حضور گسترده ایشان در ستاد مذکور شد، ولى نظریاتش بسیار مؤثر واقع گشت. او در تشکیل ستادها و جذب نیروهاى مسلمان، اعم از دانشجو و دیگر اقشار، نقش فعال و تعیین کننده اى داشت. با توجه به این که باهنر مسؤولیت وزارت آموزش و پرورش را عهده دار بود، بخش پیش دانشگاهى ستاد به وى محوّل گردید. هم چنین ایجاد رابطه بین دانشجویان مسلمان و آموزش و پرورش، تدوین برنامه هاى متعدد جهت تغییر محتواى کتاب هاى درسى یا تغییرات کلى در کتاب ها و طرح مناسب براى رشته هاى فنى و کشاورزى جهت روستازادگان حاصل تلاش هاى اوست.
دکتر باهنر در اولین مصاحبه به عنوان دبیر این ستاد، اعلام نمود: قصد داریم روش و اهداف کنونى دانشگاه ها را دگرگون نموده و از حالت استعمارى خارج کرده و دانشگاهى مطابق ارزش هاى دینى پدید آوریم. دانشگاه باید نیازهاى جامعه را منعکس کند و اجتماع از دستاوردها و ثمرات آن بهره ببرد. افراد فارغ التحصیل از دانشگاه سهم عمده اى از خدمت خود را در مناطق روستایى اختصاص دهند.[26]
دکتر باهنر در خصوص برداشت خویشتن از نگرش اسلامى یادآور گردید:
«ارزش هاى دینى در برابر سنت هاى سالم اجتماعى مخالفتى ندارند و حتى بسیارى از آن ها را با حفظ قالب تجدید محتوا مى کند و روحیه اى تازه به آن مى دهد و پر معنا، آهنگین و جهت ساز مى کند... اسلام از هر مراسمى که بتواند نشاط معنوى و شادابى اجتماعى توأم با همبستگى و تفاهم را بیش تر کند، استقبال مى نماید.»[27]
در سنگرهاى گوناگون
سال 1357ش بود که محمد جواد در کنار دوستان قدیمى یعنى رجایى، دکتر بهشتى و شهیدان سلیمى، جهرمى و شرافت براى هماهنگ کردن مبارزه در مدارس، انجمن اسلامى را پایه گزارى کردند. در تمام مدارس کشور هم زمان راهپیمایى مى شد، همه در یک روز اعتصاب مى کردند و این هماهنگى تأثیر چنین حرکت هاى خودجوشى را مضاعف مى ساخت.
پس از واقعه خونین و اسفناک هفده شهریور 1357، در اعلامیه اى با عنوان اعتراض به کشتار مردم که از سوى روحانیت مبارز انتشار یافت، امضاى دکتر باهنر دیده مى شد. اعتصاب هاى متوالى در اعتراض به استبداد و اختناق رژیم پهلوى اقتصاد کشور را با دشوارى هاى فرساینده اى روبرو ساخت و نیروهاى مبارز و دل سوز از کمبود مواد غذایى و تأمین سوخت آن هم در اوج سرما احساس نگرانى کردند. از این جهت به دستور رهبر انقلاب کمیته اعتصابات تشکیل شد، محمد جواد که قبلا به عضویت شوراى انقلاب درآمده بود، یکى از اعضاى اصلى و تأثیرگزار این تشکّل بود. او و همکارانش از چنین موضعى با تنظیم برنامه اعتصاب ها و منع شدن کارخانه و مراکز تولید مواد غذایى جلو قحطى مصنوعى و نایاب شدن مواد غذایى را گرفتند و تولید نفت و بنزین را به اندازه معرفت داخلى تنظیم کردند.
باهنر عضو کمیته راهپیمایى هم بود. برنامه ریزى براى در نظر گرفتن مناسب ترین زمان و مسیر تظاهرات، تنظیم و انتخاب شعارها، برقرارى نظم راهپیمایى و به حداقل رسانیدن کشتار مردم، نوشتن قطعنامه و انتخاب سخنران از وظایف این کمیته به شمار مى رفت.
با فرار شاه و سرنگونى رژیم پهلوى و زمزمه بازگشت امام به وطن، کمیته استقبال از رهبر انقلاب شکل گرفت. باهنر در این تشکل فعال بود و براى حفظ نظم و امنیت، همانگى براى اقامت و تنظیم دیدارها، آماده کردن بهشت زهرا براى اولین سخنرانى امام در ایران و تلاش هاى دیگر از جمله وظایف این کمیته بود.
مدرسه رفاه و علوى که باهنر و دوستانش سال ها قبل براى تقویت دیانت جوانان و پرورش انسان هاى متدین و مسؤول تأسیس کرده بودند به عنوان محل استقرار کمیته استقبال و اقامت رهبر در نظر گرفته شد.
با پیروزى انقلاب اسلامى، باهنر که آرزوى دیرینه اش را برآورده مى دید سر از پا نمى شناخت و به تنهایى بار چندین نفر را به دوش مى کشید. در نخستین گام ها و با توجه به سوابق علمى و آموزشى باهنر، ایشان از سوى امام مأمور سازمان دهى امر آموزش و پرورش شد. از آن به بعد مسؤولیت هاى مختلفى به دوش او نهاده شد.
مردم کرمان او را به نمایندگى خود در مجلس خبرگان قانون اساسى برگزیدند. او در این مجلس عضو اصلى شوراى هماهنگى مجلس خبرگان بود که سایر اعضاى آن را به ترتیب آقایان: على گلزاده غفورى، ناصر مکارم شیرازى، شهید دکتر حسن آیت و جلال الدین فارسى تشکیل مى دادند.[28] امام مسئولیت نهضت سواد آموزى را به وى سپرد، شوراى انقلاب هم او را به عنوان نماینده خود در آموزش و پرورش معرفى کرد.
در اوّلین مجلس شوراى اسلامى باهنر به عنوان نماینده مردم تهران حضور داشت و در اردیبهشت 1359 به عضویت ستاد انقلاب فرهنگى درآمد.
تأسیس نهاد امور تربیتى از کوشش هاى ارزشمند رجایى و باهنر است.
باهنر سومین نفرى بود که در مهر 1359 به عنوان وزیر آموزش و پرورش در کابینه شهید رجایى از مجلس رأى اعتماد گرفت. او مى گفت ده میلیون بچه ]دانش آموز[ دارم که باید به آن ها رسیدگى کنم و تمام وقت خود را براى اصلاح ساختار آموزشى به کار گرفت. در این باره فکر مى کرد، بررسى مى نمود و از مشاوران کمک مى خواست، گزارش ها را ارزیابى مى نمود و طرح هاى گوناگون مى نوشت تا به یک راهکار درست، اساسى، گره گشا و پُر بازده دست یابد. تأکید مى کرد مدرسه باید جایى براى یاد گرفتن کاربردى دانش باشد، خلاقیت ها را شکوفا کند و رشد دهد.
بعد از حادثه انفجار دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى و به شهادت رسیدن دکتر بهشتى و یارانش، دبیر کلّى این حزب به باهنر سپرده شد.
در پانزدهم مرداد سال 1360 باهنر رسماً به عنوان سومین نخست وزیر جمهورى اسلامى ایران کابینه اى تشکیل داد. در این سمت برنامه هاى اقتصادى وى بیشتر بر این اساس بود: رسیدن به خودکفایى در تولید کالاهاى اصلى، صرفه جویى اقتصادى براى رسیدن به صنایع مادر و پایه، برنامه ریزى کلان براى یک اقتصاد سالم و غیر وابسته به نفت، حمایت از کشاورزى، دامپرورى و صنایع بومى. سیاست دولت باهنر در روابط خارجى بر اساس ارتباط با کشورهاى اسلامى و جهان سوم، همدلى و همراهى با ملّت هاى تحت فشار استکبار بسیار آرمان گرایانه طراحى شده بود. در عرصه فرهنگ بر گسترش اخلاق اسلامى فرهنگ دینى و تقویت آگاهى جمعى تکیه داشت و البته همه این ها با توجه به جنگى تنظیم شده بود که رژیم حاکم بر عراق به ایران تحمیل کرده بود. در داخل نیز اشرار، منافقین و برخى احزاب و گروهکهاى منحرف و معارض کارشکنى مى کردند.
در روزهاى کوتاه نخست وزیرى، باهنر شبانه روز تلاش مى کرد و مى گفت من هرگز نمى خواهم خستگى را ملاقات کنم و چون پزشکان توصیه کردند فشار کار او را بیمار مى کند و باید از تلاش هاى خود بکاهد، مى گفت فرصت از دست مى رود، سفر به مناطق جنگى و بررسى امکانات و کمبودها، سرکشى به روستاها، دیدار از نقاط محروم و تلاش هایى براى محرومیت زدایى از جمله برنامه هاى او در این سمت بود. خیلى شب ها در محل کارش مى ماند، یکى از اتاق هاى ساختمان نخست وزیرى که با موکت ساده اى فرش شده بود، با دو پتوى تا شده و دو بالش اسفنجى کنار دیوار اتاق استراحت او و شهید رجایى در بسیارى از شب ها بود.
برخى وقت ها که فرصت نمى کرد به خانه برود مى گفت با رجایى نان و پنیر مى خوردیم و به خیلى کارها مى رسیدیم، خدا را شکر. در همان روزها یک بار سخت بیمار شد و چشم هایش سرخ و متورم گردید، همین عارضه سبب شد که دچار سر دردهاى شدیدى شود، اما باز هم در خانه نمى ماند، وقتى همسر و فرزندانش اصرار کردند کمى استراحت کند در پاسخ به آنان گفت: من حتى براى مریض شدن هم وقت ندارم![29]
آثار شهید دکتر محمد جواد باهنر
1ـ یک دوره تعلیمات دینى براى مقطع متوسط: تهران، وزارت آموزش و پرورش.
2ـ روش تدریس تعلیمات دینى: کارشناسى ابتدایى آموزش و پرورش مازندران.
3ـ تاریخ (آشنایى با تمدن و فرهنگ اسلامى): با همکارى آیت الله هاشمى رفسنجانى و استاد محمد رضا حکیمى، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1361.
4ـ تربیت و تعلیم دینى: با همکارى رضا برقعى، تهران، امیرکبیر، 1351.
5ـ تعالیم قرآن مجید: تنظیم و ترجمه از محمد جواد باهنر با همکارى برقعى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، به زبان هاى فارسى، انگلیسى و فرانسه.
6ـ جهان در عصر بعثت: با همکارى آیت الله هاشمى رفسنجانى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366.
7ـ دین شناسى تطبیقى: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361.
8ـ دین و دانش: با همکارى عبدالکریم بى آزار شیرازى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361.
9ـ سیرى در عقاید و اخلاق اسلامى: دفتر تدوین و نشر آثار شهید باهنر، 1374.
10ـ شناخت اسلامى: با همکارى شهید دکتر بهشتى و على گُلزاده غفورى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359.
11ـ فلسفه دین: تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1357.
12ـ گذرگاه هاى الحاد: دفتر تدوین و نشر آثار شهید باهنر، 1377.
13ـ سیرى در عقاید و اخلاق اسلامى: تهران، دفتر تدوین و نشر آثار شهید باهنر، 1374.
14ـ گسترش نهضت حسینى: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374.
15ـ گفتارهاى تربیتى: تهران، دفتر تدوین و نشر آثار شهید باهنر، 1370.
16ـ مباحثى پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامى: تهران، دفتر تدوین و نشر آثار شهید باهنر، 1374.
17ـ مجموعه دو هزار و صد و هشتاد و شش پرسش و پاسخ و تست پیرامون شناخت اسلام براى کلاس هاى عقیدتى: مؤلفین: حسین رودسر و على عباس توحیدى، به تصحیح شهید باهنر و شهید دکتر بهشتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361.
18ـ مواضع ما در ولایت و رهبرى به ضمیمه بحثى پیرامون معاد: تهران، دفتر تدوین نشر و آثار شهید باهنر، 1373.
19ـ نقش قیامتى انقلاب اسلامى: با همکارى شهید دکتر بهشتى، قم، انتشارات قیام، 1360.
20ـ یادگار یک سفر (مجموعه سخنرانى هاى باهنر): باختران، اداره کل امور تربیتى باختران، 1362.
21ـ آشنایى با اسلام به بیانى ساده: تهران، تربیت 1373.
22ـ احکام دین: با همکارى رضا برقعى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367.
23ـ انسان و خودسازى: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372.
24ـ بایدها و نبایدهاى انقلاب به ضمیمه یک مقاله دیگر: قم، قدس، 1360.
25ـ پرتویى از اندیشه هاى شهید باهنر (مجموعه اى ازمقالات و سخنرانى ها): قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1362.
26ـ جهان بینى اسلامى: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370.
27ـ خداشناسى: با همکارى رضا برقعى و على گلزاده غفورى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366.
28ـ درس اصول دین و احکام براى خانواده: با همکارى رضا برقعى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362.
29ـ چهار گفتار از دو شهید، (باهنر و دکتر بهشتى)، قم، معراج، 1360.
30ـ فروغ اندیشه: (مجموعه سخنرانى ها، مصاحبه ها و برنامه دولت متفکر و اندیشمند اسلامى نخست وزیر شهید دکتر باهنر) مجموعه دو جلدى، تهیه و جمع آورى مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، ناشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، خرداد 1362.
31ـ مباحثى پیرامون انقلاب اسلامى: تهران، دفتر تدوین و نشر آثار شهید باهنر، 1374.
32ـ مسأله تعلیم و تربیت در اسلام: تهران، دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى، 1363.
33ـ آغاز نهضت اسلامى از بعثت تا هجرت به ضمیمه سه مقاله دیگر: قم، نشر محمد، 1360.
34ـ انقلاب فرهنگى در آموزش و پرورش: تهران، مؤسسه انجام کتاب، بى تا.
35ـ مبانى ایدئولوژى اسلامى: مشهد، حزب جمهورى، 1360.
شهادت
هشتم شهریور 1360 بود، باهنر با وجود آن که از وقت ادارى گذشته بود، به خانه نرفت، همان جا همراه رجایى نمازى خوانده و مختصر ناهارى خوردند تا به جلسه اى برسند که قبلا قرارش را گذاشته بودند.
حوالى ساعت سه بعد از ظهر بود که ناگهان تهران را انفجارى مهیب به لرزه درآورد، آن ها که به ساختمان نخست وزیرى نزدیک بودند شعله هاى آتش را مشاهده کردند که به سوى آسمان زبانه مى کشیدند.
خانه باهنر روبروى این ساختمان بود، به منظور رعایت پاره اى مسایل امنیتى خانواده اش به تازگى آن جا اقامت گزیده بودند، بارانى از شیشه هاى داغ در حیاط این منزل فرو ریخت.
اگر چه آتش نشانى خیلى زود رسید و مردم هم کمک کردند تا از گسترش آتش بکاهند، اما صرفاً ساختمانى سوخته و انبوهى از آجرهاى داغ و آهن هاى سیاه شده باقى ماند. مردم آجرها را کنار زدند تا به جسدهاى سوخته رسیدند. ساعت شش صبح روز نهم شهریور رسانه ها اعلام کردند که رئیس جمهور و نخست وزیر بر اثر انفجار بمب به شهادت رسیده اند و دیگران حاضران در جلسه مجروح شده اند. پیکر پاک آن دو شهید که با زحمت شناخته شدند با حضور حدود یک میلیون نفر جمعیت عزادار از مقابل مجلس شوراى اسلامى تشییع گردید و در بهشت زهرا دفن گردید.
بعدها مشخص گردید کشمیرى کارمند ارشد نخست وزیرى کیف دستى خود را که حاوى بمبى آتش زا بوده، با قصد قبلى در اتاق جلسه گذاشته و خود از آن جا گریخته بود.
امام خمینى در جمع عده اى از اقشار مردم که صبح 9 شهریور در جماران به خدمت ایشان رسیده بودند، فرمودند:
«... آقاى رجایى و آقاى باهنر هر دو شهید که با هم در جبهه هاى نبرد با قدرت هاى فاسد هم جنگ و هم رزم بودند... خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند و به سوى او هجرت کنند... من در عین حال که شهادت این دو بزرگوار براى من بسیار مشکل است، در عین حال، مى دانم که آن ها به رفیق اعلى متصل شده اند و براى آن ها آرامش هست... و آن ها رسیدند به مطلوب خودشان و از این جهت به آن ها و به خانواده هاى آن ها و ملت اسلامى تبریک عرض مى کنم که چنین شهدایى تقدیم مى کنند...»[30]
چرا باهنر را نشانه رفتند؟
دکتر باهنر براى پیروزى انقلاب اسلامى، لحظه اى از پاى ننشست. حبس ها و تبعیدها، روح پر صلابت او را سُست ننمود. او در طلوع خورشید انقلاب اسلامى نقش مؤثرى داشت. پرتو پر تابش این شمس درخشان، چهره خفاش هاى کور دل را افشا کرد. آن ها که به قول شهید باهنر حرکت توفنده انقلاب اسلامى را به رهبرى امام تأیید نمى کردند، ناگهان سر برآوردند و به گرفتن اماکن و سلاح ها و انتشار نشریه و بیانیه مبادرت ورزیدند. باید کسانى این چهره هاى نفاق را افشا مى کردند. دکتر باهنر در زمره ستارگانى بود که در آسمان فرهنگ و اندیشه درخشید و نسبت به افشا کردن توطئه هاى نفاق مبادرت ورزید و در این باره به افشاگرى پرداخت.
آن دانشور پر تلاش هنگام معرفى کابینه خود در مجلس شوراى اسلامى خاطر نشان ساخت:
«... دولت ما، برادران ما مُصمّم هستند که بایستند و اجازه ندهند محیط ما باز هم مرتع گروهک هاى وابسته به امپریالیزم و صهیونیزم بین الملل باشد که پاک سازى ادامه پیدا خواهد کرد.»[31]
خط نفاق نمى توانست سیمایى با صلابت و استوار در خط ولایت دکتر باهنر را تحمل کند و حرکت هاى عمیق فرهنگى و برنامه هاى آموزشى و اجرایى این کارگزار وارسته نقشه هاى آنان را خنثى مى کرد بدین جهت آنان تصمیم گرفتند شاهد فرهنگ را از سر راه خویش بردارند، غافل از آن که باهنر با خون خویش چشمه اى را جارى ساخت که جامعه را به معنویت نزدیک کرد و اتحاد امّت اسلامى را براى محو آلودگى هاى گروهک ها تقویت نمود.
پایان این نوشتار را با مناجاتى از شهید باهنر زینت مى دهیم:
«خداوندا به ما نشاط خود آگاهى و بیدارى و شعور درست اندیشى و راه یابى و اراده تصمیم و پایدارى و شور و تلاش کرامت کن تا شرافت انسانى را بازیابیم، تا انسانى آزادى و سر به راه تو باشیم.»[32]
[1]. شهید دکتر باهنر الگوى هنر مقاومت، دفتر دوم، ص 573.
[2]. مسافر کویر، محمد على دهقانى، ص 23 ـ 22.
[3]. شهید دکتر محمد جواد باهنر، مبارزات، مواضع و دیدگاهها، مرتضى نعمتى زرگران، ص 35.
[4]. از کویر تا بهشت، على نورآبادى، ص 17.
[5].
[6]. کارنامه معلم شهید رجایى و دانشمند شهید باهنر، ص 54 ـ 55.
[7]. شهید دکتر محمد جواد باهنر الگوى مقاومت، دفتر اوّل، ص 7.
[8]. شهید دکتر باهنر الگوهى هنر، مقاومت، دفتر اول، ص 13 ـ 14.
[9]. ویژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى به مناسبت سومین سالگرد شهادت رجایى و باهنر، ص 3.
[10]. شهید باهنر الگوى هنر مقاومت، ص 12 ـ 13 اندیشههاى شهید باهنر، ص 8 ـ 9.
[11]. پرتوى از اندیشههاى شهید باهنر، ص 9 ـ 10.
[12]. روزنامه جمهورى اسلامى، 8 شهریور 1363، ویژه نامه، ص 15.
[13]. همان.
[14]. در حجره سالکان طریقت، همان مأخذ، ص 21.
[15]. روزنامه جمهورى اسلامى، 7 شهریور 1363، ص 5.
[16]. مواضع ما در ولایت و رهبرى، شهید باهنر، ص 79 ـ 80.
[17]. روزنامه کیهان، شماره 16307.
[18]. گفتگو با ناصر باهنر، فرزند شهید باهنر، روزنامه جمهورى اسلامى، هفتم شهریور 1362، ص 4.
[19]. شاهد بانوان، شماره 67، اول شهریور 1363، ص 10 ـ 11.
[20]. شهید باهنر الگوى هنر مقاومت، ص 10 و 11.
[21]. آن دو شهید، ویژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى، ص 4.
[22]. مجله رشد معلم، سال تحصیلى 1362 ـ 1363 ش، شماره اول، ص 39.
[23]. همان مأخذ، شماره دوم، ص 20.
[24]. شهید باهنر الگوى مقاومت، ص 90.
[25]. همان، ص 15.
[26]. باهنر و انقلاب فرهنگى، ویژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى (آن دو شهید)، ص 18.
[27]. شهید باهنر الگوى مقاومت، ص 20.
[28]. صورت مشروح مذاکرات مجلس، بررسى نهایى قانون اساسى، جلسات 2 تا 26، دبیرخانه مجلس خبرگان قانون اساسى.
[29]. اقتباس و مأخوذ از کتاب پرتوى از اندیشههاى باهنر، ص 10 ـ 9، روزنامه جمهورى اسلامى، 8 شهریور 1363، ص 15، کاروان علم و عرفان، ح 3، ص 260، سرگذشت مسافر کویر، فصل پنجم، شهید دکتر باهنر مبارزات مواضع و دیدگاهها، فصل سوم.
[30]. دانستنىهاى انقلاب اسلامى، ج 29، ص 122 ـ 121، شهید دکتر باهنر...، ص 44، کاروان علم و عرفان، ج 3، ص 279 ـ 278.
[31]. یادواره شهید رجایى و شهید باهنر، حزب جمهورى اسلامى، ص 55.
[32]. اسلام براى نوجوانان، دکتر محمد جواد باهنر، ص 11