در عرصه مبارزه
دکتر باهنر با سخنرانى هاى آموزنده و منبرهاى پربار خویش، به افشاى چهره رژیم شاه پرداخت. حوزه علمیه قم در سال 1341ش تصمیم گرفت نماینده اى براى تبلیغات اسلامى به ژاپن اعزام نماید. دکتر باهنر به تهران آمد و یک دوره زبان انگلیسى را که زبان دوم مردم ژاپن بود، فرا گرفت. رژیم براى این مسافرت مشکلاتى پیش آورد و سفر وى را لغو کرد. از سوى دیگر، مبارزه مردم مسلمان به رهبرى امام خمینى(قدس سره) در سال 1341ش پیش آمد. خداوند چنین خواسته بود که دکتر باهنر در ایران بماند و در متن مبارزات قرار گیرد. سال بعد که اوج مبارزات بود و حادثه پانزدهم خرداد هم در همان سال روى داد، دکتر باهنر و گروهى از روحانیان به شهرهاى گوناگون اعزام شدند، تا با سخنراهى هاى خود محرّم آن سال را با حرکت و قیام توأم نمایند. باهنر به همدان رفت و در روز هفتم محرّم، در این شهر توسط عوامل رژیم دستگیر شد، ولى با اجتماع مردم و فشار افکار عمومى آزاد گردید و به سخنرانى هاى خود ادامه داد. در روز دوازدهم محرم که رژیم استبدادى در سراسر ایران، دست به شدت عمل زد و مبلّغان زیادى را دستگیر کرد، باهنر با برنامه ریزى دوستانش، مخفیانه عازم تهران شد. پایان اسفند سال 1342 با سالگرد حادثه خون بار مدرسه فیضیه همراه گردید و بدین مناسبت در مسجد جامع تهران که در بازار بین الحرمین قرار داشت، سه شب متوالى توسط باهنر سخنرانى برگزار شد. جمعیت بسیار عظیمى براى شنیدن سخنان وى در این مکان گرد آمدند. دکتر باهنر دستگیر شد و به زندان قزل قلعه رفت. این نخستین زندان رسمى شهید باهنر بود که چهار ماه طول کشید.
اکثر سخنرانى هاى دکتر باهنر در انجمن اسلامى مهندسین و انجمن پزشکان بود. او همچنین در مسجد هدایت، مسجد الجواد و حسینیه ارشاد سخنرانى مى کرد. دومین دستگیرى باهنر پس از یورش به منزل وى و دستگیرى خواهرش بود و پس از آن تحت مراقبت شدید قرار گرفت و مکرر به مرکز ساواک احضار مى شد.
مشکلات مضاعف در مسیر مبارزه
دکتر باهنر در این باره مى گوید:
«... ظاهراً تحت مراقبت شدید بودیم. مى دانید که آن سال ها، سال هاى بسیار پر اضطرابى بود. غالباً افرادى که مبارزاتى داشتند، تحت نظر بودند. یک جریان خانوادگى براى من پیش آمد. خواهرى داشتم که نزد ما زندگى مى کرد، آمدند او را دستگیر کردند و دستگیرى هاى بسیار عجیبى بود. مرتب دستگیر مى کردند و چند روز نگه مى داشتند و گاهى در بیابان ها رها مى کردند و گاهى در گوشه دیگرى از شهر و عمدتاً اصرارشان این بود که روابط ما را بتوانند بپرسند که ما با چه گروه هایى ارتباط داریم و چه جلساتى در منزل داریم و چه مسایلى را تعقیب مى کنیم. بعد در همان رابطه هم به منزل ما ریختند و آن جا را بازبینى کردند و چند روزى هم در کمیته کذایى آن روز بودم که دومین دستگیرى بنده بود.»[8]
دکتر باهنر سال هاى 1356 و 1357ش سه بار دستگیر شد. او هنگام حکومت نظامى و ممنوع بودن سخنرانى، مشغول بحث در دانشگاه شیراز بود که هنگام بازگشت در هواپیما بازداشت گردید و بعد از چند روز، وى را به تهران انتقال دادند. او دو بار دیگر هم در همان حوادث دستگیر شد.[9]
دکتر باهنر در تهران با هیأت مؤتلفه آشنا شد. این گروه مبارزات شدیدى علیه رژیم داشتند. پس از ترور حسنعلى منصور، عده اى از آن ها دستگیر شدند. باهنر براى نجات آنان تلاش زیادى کرد. در مؤتلفه اول، همکارى وى در حد سخنرانى، اعلامیه و کارهاى مخفى بود، اما در مؤتلفه دوم، عده اى از نیروهاى کشف نشده آنان را جمع نمود و سازمان مزبور را تجدید بنا کرد، که گویا به دلیل عامل نفوذى که در بین آنان بود، در هنگام انتشار اولین اعلامیه، کشف و بازداشت شدند.[10]
پس از آن، دکتر باهنر تشکیلاتى نیمه علنى، در پوشش مؤسسه تعاونى رفاهى به راه انداخت که در ظاهر، هدف هایش تشکیل صندوق هاى قرض الحسنه در مدارس بود، اما در باطن، علیه رژیم مبارزه مى نمود و به افشاگرى مى پرداخت. شهید دکتر بهشتى و شهید محمد على رجایىبا «مدرسه رفاه» همکارى داشتند. شهید باهنر در تأسیس «کانون توحید» نیز همکارى داشت. مؤسسه مزبور نیز فعالیت تبلیغى داشت. او در بنیان نهادن دفتر نشر فرهنگ اسلامى نیز تأثیر به سزایى داشت. قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، براى کنترل اعتصاب هاى مردم و رفع خطرهایى که نهضت را تهدید مى کرد، جمعى از سوى حضرت امام، تشکیلاتى را پدید آوردند که سرپرستى آنان را شهید باهنر عهده دار بود. دکتر باهنر پس از سقوط رژیم منحوس شاهنشاهى و استقرار نظام جمهورى اسلامى، مسؤولیت هاى زیر را برعهده داشت: عضویت در شوراى تنظیم مدارس، مسؤول نهضت سوادآموزى، نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان، نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، وزیر آموزش و پرورش، نخست وزیر جمهورى اسلامى ایران.[11] باهنر یکى از بنیان گذاران و مؤسسان حزب جمهورى اسلامى بود. او هنگام شهادت، سمت دبیر کلى این حزب را دارا بود.[12]
مقام معظم رهبرى، حضرت آیت الله العظمى خامنه اى درباره شهید باهنر فرمود:
در همه مجامعى که از سوى جمع ما یک کار فکرى انجام مى گرفت، مرحوم شهید باهنر به عنوان یک عنصر کارآمد و ارزشمند حضور داشت. در خصوص اخلاق وى، نظیرش را کم داریم و شهید مطهرى و پیش از ایشان، شهید بهشتى بسیار شیفته ویژگى هاى رفتارى دکتر باهنر بود. مهم ترین خصوصیت ایشان آن بود که کار زیاد و مفید و جمع و جور را بدون هیجان ظاهرى انجام مى داد. مردى عمیق، صبور، بردبار، جدّى، صمیمى، صدیق و با صفا بود. در نگارش، خوش ذوق، ادیب و داراى نوشته اى آهنگین و زیبا بود.»[13]
دکتر باهنر از دوران جوانى به تهذیب نفس مشغول بود. او نمازش را اول وقت و حتى الامکان به جماعت اقامه مى نمود و در نماز جماعتى که به امامت آیت الله العظمى اراکى در صحن فیضیه اقامه مى گشت، حاضر مى شد. اعتقاد وافرى به نماز شب، زیارت جامعه کبیره و سایر ادعیه داشت. نماز و دعا را وسیله صفاى قلب و تزکیه درون مى دانست. او بیش تر اوقات، پیاده به مسجد جمکران مى رفت. از قید و بندهاى دست و پا گیر نفرت داشت و مى گفت: برخى تکلّف ها سد راه رشد انسان است. وى در یکى از سال ها که به آبادى «وشنوه» از توابع قم رفته بود، اتاق خرابه ساختمان امام زاده اى را که در اختیارش بود، به اتفاق همراه خود تعمیر نمود. او بخشى از قرآن را طى دو ماه تابستانى که در این آبادى به سر برد، حفظ کرد.[14]
دکتر باهنر از جوانى، به ولایت فقیه اعتقاد و التزام عملى داشت. او موضوع پایان نامه تحصیلى خود در مقطع دکترا را «ولایت فقیه» تعیین نمود و از استاد خویش، شهید مطهرى درخواست کرد تا با موضوع او موافقت کند:
«چون این جانب محمد جواد باهنر دانشجوى دانشکده علوم معقول و منقول (رشته معقول) موضوع پایان نامه تحصیلى خود را «ولایت فقیه» در نظر گرفته ام، متمنى است در صورت صلاح دید موافقت فرمایید ـ 9/11/1338ش. ـ موافقت مى شود، مرتضى مطهرى 10/11/1338 هــ ش.»
این مسأله نشان مى دهد که اصل ولایت فقیه، براى آن شهید بزرگوار از زمان هاى دور به عنوان یک موضوع مهم دینى مطرح بود.[15]
دکتر باهنر پس از شهادت دکتر بهشتى، به دبیر کلى حزب جمهورى اسلامى برگزیده شد. او به بحث ولایت و رهبرى پرداخت و در زمانى که نظام نوپاى اسلامى تازه شکل گرفته بود و ابهام هاى فراوانى در اذهان وجود داشت، به بیان ابعاد گوناگون این مسأله پرداخت. او درباره ولایت فقیه فرمود:
به دلیل آن که تعالیم اسلام تعطیل بردار نمى باشد، آن نظام و ولایتى که بتواند این مسائل را هم چون اقامه عدل، امر به معروف و نهى از منکر، اجراى حدود و احکام الهى و جهاد را تحقق ببخشد در زمان غیبت ولى عصر (عج) هم باید وجود داشته باشد و اگر ولایت فقیه نباشد بیش از هفتاد درصد از اسلام را بایستى تعطیل کرد.»[16]